کد خبر: ۳۴۰۹۵۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
رسول جعفریان بررسی می کند؛

دویست و پنجاه سال همزیستی مسالمت آمیز شیعیان و سنیان

این گزارش مربوط به فتنه ای مذهبی است که در سال 1202 در بخارا و خراسان پدید آمد، زمانی که دولت منغیتی در بخارا حکومت داشت. در آن سال امیر منغیتی، مکتوبی دو صفحه ای علیه شیعه نوشت و همان وقت عالمی شیعی جوابیه ای به او داد.
گروه سیاسی: در گزارش پیش رو که رسول جعفریان آن را نگاشته، نگارنده آورده است: این گزارش مربوط به فتنه ای مذهبی است که در سال 1202 در بخارا و خراسان پدید آمد، زمانی که دولت منغیتی در بخارا حکومت داشت. در آن سال امیر منغیتی، مکتوبی دو صفحه ای علیه شیعه نوشت و همان وقت عالمی شیعی جوابیه ای به او داد.

دویست و پنجاه سال همزیستی مسالمت آمیز شیعیان و سنیان

به گزارش بولتن نیوز در ادامه این مطلب که در وبلاگ شخصی جعفریان نیز منتشر شده، آمده است:

این عالم شیعه ضمن پاسخ به سخنان بی ادبانه وی، با دقت و صداقت این حقیقت را توضیح می دهد که فارغ از این قبیل مسائل که خلاف عرف حاکم است، امروزه شیعه و سنی در تمام بلاد عالم اسلام از شام و بغداد و مصر و هند، همگی با صلح و صفا کنار هم مشغول زندگی هستند چنان که بزرگترین مراجع شیعه در عراق مانند وحید بهبهانی زیر سایه سلطان عثمانی با آرامش و در امنیت کامل زندگی می کنند. این آرامشی بود که وهابیت به اسم احیای سلف از میان برد. گزارش البته قدری طولانی است. لطفا بنده رو ببخشید.

یکی ازمیدان های معارضه سیاسی و فکری میان شیعه و سنی در دوره صفوی، فارغ از عثمانی ها در غرب ایران، خراسان بود، جایی که ازبکان شیبانی، هم به دلایل درونی و هم با تحریک عثمانی، نبرد را علیه صفویان آغاز کردند. این نبردها برای مدتها ادامه داشت تا آن که به تدریج از روزگار شاه عباس و پس از پیروزی های وی بر ازبکان در دو دهه نخست قرن یازدهم هجری، اوضاع قدری آرام گرفت. شرح این منازعات نظامی و سیاسی در منابع دوره صفوی و تحقیقات دیگر آمده است.
در زمینه مجادلات کلامی هم اطلاعات نسبتا زیاد است. فتاوی تکفیر از دو طرف وجود دارد و عمدتا ازبکان می کوشیدند تا با تکفیر قزلباشان و صفویان، عامه مردم را برای هجوم آماده سازند. اما این ماجرا در اواخر دوره صفوی بار دیگر هرچند بسیار کم رنگ تر از گذشته، آغاز شد. این زمانی بود که به تدریج دولت منغیتیه در بخارا با کمک سیاست های نادرشاه شکل گرفت. در واقع در نیمه دوم قرن دوازدهم، رحیم خان، موسس این دولت و البته پیش از آن، با ده هزار سپاه در اردوی نادر بود، و آن زمان شخصی به نام ابوالفیض خان از خانات چنگیزی قدیم بر ترکستان حکومت می کرد. این شخص به وسیله رحیم خان، زمانی که پس از قتل نادر به بخارا برگشت، کنار زده شد و حکومت منغیتی تاسیس شد). شرح تأسیس این دولت توسط محمد رحیم خان در کتاب «تحفة الخانی یا تاریخ رحیم خانی» که اخیرا توسط دوست و همکارم دانشمندم جناب دکتر صفت گل تصحیح و منتشر شده، آمده است. (مولف: محمد قاضی وفا، تصحیح منصور صفت گل با همکاری نوبوآکی آکی کندو، موسسه مطالعات زبانها و فرهنگهای آسیا و افریقا، توکیو، 2013) این اثر نشان می دهد که پس از یک دوره انفکاک میان ماوراءالنهر و ایران در دوره ازبکان، نادرشاه به بازسازی این روابط پرداخت، هرچند نوعی دوگانگی بویژه از لحاظ مذهبی میان نیروهای محلی و آنچه از آن به عنوان قزلباش یاد می شد وجود داشت.
یکی از مهم ترین خان های بخارا امیر معصوم (شاه مراد = بیگی جان= ولی النعمی) بن امیر دانیال بن رحیم خان است که تا سالها بعد وی نیز، فرزندانش در تخت سلطنت بخارا حکمرانی داشتند و چنان که گفته شد سلسله ای نسبتا طولانی را که منغیتیه اش می خوانند، تشکیل می دادند. پس از وی حیدر سلطان و بعد از او امیر نصرالله بهادر سلطان (1242 - 1277) حکومت کردند. این سلسله با آمدن روسها به این ناحیه از میان رفتند. ظفرنامه خسروی (تهران، میراث مکتوب، 1377) در باره همین نصر الله بهادر نوشته شده است.
این دولت تا سال 1328 ق /1920 به مدت 167 سال حکومت کردند. (بنگرید: خاندان منغیتیه در امارات بخارا، شمسا، برات، مجله فقه و تمدن اسلامی، زمستان 1385، شماره 10، صص 90 - 110).
باسورث در باره پایان این دولت نوشته است: روسها امير مظفر الدين را شكستى فاحش دادند و وى بخشى از سرزمين خود را از دست داد، و در نتيجه استقلال خود را در باخت (1285/ 1868). از آن‏پس، خانات در محدوده كوچكترى باقى ماند و روسها دخالت چندانى در امور داخلى نمى‏كردند. از اين رو، اميران آن مستبد و بلهوس و طبقات دينى‏اش مانند پيش متعصب و جاهل باقى ماندند. اما در سپتامبر سال 1920 به حكومت اميران در آنجا پايان داده شد و «جمهورى توده‏اى بخارا» پديد آمد و اين جمهورى اندكى بعد قهرا به يك جمهورى بلشويكى تبديل گرديد. آخرين حكمران آنجا، عليم خان به كابل گريخت. (سلسله های اسلامی، ص 554)
در باره این که آیا شیعیان بومی در بخارا از روزگار قدیم باقی مانده بوده یا خیر، تحقیقاتی شده است. ظاهر امر آن است که ارتباط میان تشیع از قرن سوم چهارم هجری به بعد با دوره جدید قطع بوده، و این مناطق طی قرون متمادی یکسره سنی نشین حنفی - ماتریدی - صوفی نقشبندی بوده است. البته افکاری متشیعانه هم در مواردی وجود داشته است. بعدها که اوضاع خراسان آشفته شد، در بخارا جمعیتی شیعه از اسرای ایرانی پدید آمد که اینها هسته کوچکی را تشکیل داده نوعی حس شیعی ایرانی داشتند و تا امروز نیز بقایای آنها هست. در اینجا قصد دنبال کردن این مباحث را که باید تخصصی تر دنبال کرد نداریم.
اما آنچه این مقدمه برای آن نوشته شد، مرور بر نامه یا مکتوبی است که از امیر معصوم بیک برجای مانده و در آن ضمن حمله به نادر شاه و این که «کافر بود و دین نداشت» و این که صفویان بودند که تشیع را ساختند، از تمام روسای ایلات و طوایف و به خصوص آنان که در خراسان بوده و شیعه بودند، خواسته است تا دست از تشیع بردارند. او آنان را کافر و زندیق خوانده و تهدید کرده است که پا در رکاب کرده و آنان را نابود خواهد کرد. وی از این که آنان محبت علی (ع) را بدون محبت خلفا دارند اظهار گلایه کرده و گفته است تا در مدح و ستایش شیخین و ذی النورین که سراج امت و هادی ملت اند کوشند که اشاره اش به این است که جلوی فعالیت های تبلیغی شیعیان را بگیرند.
این نامه دو صفحه ای یکی از اسناد جالب توجه از این مجادلات فکری کلامی و بر اساس همان مطالبی است که از آغاز دولت صفوی در خراسان مطرح شده و این شبهه را برای ساکنان سنی آن پدید آورد که اینجا دارالکفر است یا دارالایمان. کار امیر معصوم، اوضاع آرامی را که بیش از یک قرن بود بین شیعه و سنی حاکم بود، دوباره قدری ملتهب کرد، گرچه بسیار زودگذر بود.
جدال منغیتی ها با خراسان که در آن تبلیغات شیعی وجود داشت، می توانست نوعی منازعه سیاسی - مذهبی باشد که بی سابقه هم نبود. این نوشته معصوم بیگ به نوعی علیه نور محمد خان است که حاکم خراسان بود.
وی در آغاز از دو مشکل که صفویان ایجاد کرده اند و به قول وی دین و ایمان مردم را خراب کرده اند یاد کرده یکی رواج قهوه و غلیان و دیگری تغییری که در قبله ها داده اند. این مطلب با این عبارت است که گویی او باید تلاش کند تا «قهوه و غلیان که در میان شما کشند دور دارند و محرابهای مسجدها را بطریق حنیفه ابدها الله سازند».
امیر معصوم سپس نوشته است که «شنیده می آید که در تعزیه حسین پسر فاطمه، شما آل مروان و ابوسفیان را هرزه کاری کنید، و با بی بی عایشه رضی الله عنها و عن ابیها درشتی و ناسزا روا دارید. زهی مذهب باطل و دین بی بنا و مشدد کافر و زیاده بی دینند. وای بر شماها! کجا خواب و آرام را گوارا دانیم که شما این مذهب بر پای دارید». سپس می افزاید که «ما بحکم «فضّل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» تا پا در رکاب فرموده داریم دمی نیاسوده ایم و مادام رواج دین و رونق ملت خواهنده بوده ایم».
نکته جالب این نامه این است که می گوید اگر آل مروان و آل ابوسفیان «که خویشاوندان جناب پیغمبر خدایند با خویشاوندان دیگر که اولاد فاطمه اند بدی کردند و ستم نمودند خدای داند و ایشان شما و ما را چه کار که نیکوکار و بدکار را از همدیگر جدا سازیم و تمیز دهیم. لعن خدا بجز بر شیطان روا نیست».
در اینجا باز به دفاع از همسر پیامبر (ص) پرداخت و در ادامه دشنام های تندی نثار شاه اسماعیل می کند و می گوید که این مذهب را «اسماعیل صفوی و سگ بچه های او احداث کرده اند و مانند ملا مهدی کافر [بسا میرزا مهدی شهیدی خراسانی!] که در طوس و باقر فاجر [مقصودش وحید بهبهانی متوفای 1205 ق است] که در نواحی بغداد است ضال و مضل شما و گمراه کننده بندگان خدایند شما جاهلها فریفته دارند و گمراه سازند، و کتابهای باقر نام مجلسی که در مجلس جهنم مصدر و بر محفل غوایت و ضلالت مستقر است موجب گمراهی شما هست. هرجا از این کتابها ببینید سوزید، و آن دو نفر بی ایمان را کشید و روید که شما ایمان محکم یابید».
اشاره وی به آثار مرحوم مجلسی و تعابیر تندی که در باره وی به کار برده، به هر روی نشان از آن دارد که این آثار در خراسان منتشر بوده است. وی به این ترتیب فرمان قتل ملامهدی و محمد باقر وحید بهبهانی را هم داده است.
در اینجا از محمدخان یاد کرده و او را سخت کافر و بی دین خطاب می کند. گویا مقصود وی همان محمدخان حاکم وقت خراسان است که پس از انتشار این نامه، از محمد رفیع طبسی درخواست کرد تا جوابیه ای برای آن بنویسد و یک بار دیگر خاطره نامه نگاری علمای مشهد به علمای ماوراءالنهر و پاسخ آنها را که در مصادر زیادی آمده، تجدید کرد. هرچند این بار بسیار محدود تر بود.
امیر معصوم می نویسد: «محمد خان عرب زیاده کافر و مشدد و بی دینست. او را نیز کشید و قتل او را به حکم خدا واجب بدانید. یا ایها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم. و دایم بینید و شنوید که هر که خلافت سنت الهی کند و اطاعت اولی الامر لازم نداند به چه طریق گوشمالی گردیده اید». سپس از رفتن برخی از روحانیون اهل سنت برای هدایت مردم یاد کرده و این که «اللهم وفق ملاتخمش و ملا شاهمراد و ملا کلکتاش رحم الله من تبعهم من المسلمین» که به گفته وی «سه نفر عالم بلاد اسلام فرستاده آمد تا شما را هدایت کرده سازند».
وی سپس شیعیان را تهدید می کند که «اگر کار از مکاتبه به مجادله برسد ندانم چه فتنه بزاید و بکجا کار کشاید، اگر سلامت را خواسته دارید، زن های خود را به که به عقد باطل ایام کفر گرفته اید باز گذارید، و علمای اسلام را تابع آیید و عقد تازه فراخور اسلام واقع سازید تا از شعله غضب عالم سوز حضرت ما در امان باشید».

http://media.jamnews.ir/medium1/1394/11/21/JamNewsImage08130937.jpg

این نامه بی پاسخ نماند و معروف ترین پاسخ از محمد رفیع بن حاجی عبدالواحد طبسی است به درخواست امیر محمد خان که گویا همان است که نامش در نامه بالا آمده، نوشته است. متنی است مفصل و مبسوط که شیخ آقابزرگ (ذریعه: 11/111) هم نسخه ای از آن را که کتابتش در سال 1244 بوده، دیده است. آقابزرگ نوشته است که اصل نامه در شعبان 1202 نوشته شده و بسیار تند است و پاسخ از محمد رفیع بن عبدالواحد طبسی است. آقابزرگ می گوید که نسخه ای به خط محمد علی بن امیر محمد حسین مرعشی شهرستانی حائری دیده که تاریخ کتابت آن 1244 نوشته شده و در کتابخانه فرزندش میرزا حسین که در 1315 بوده دیده است. [یک نسخه دیگر هم جای دیگری دیده: ذریعه: 26/258] سپس می افزاید: جوابیه های دیگری هم آن نامه دارد. (خاطرم هست زمانی نسخه ای شاید هم همین نسخه مورد بحث آقابزرگ بوده در اختیار آقای استاد سید علی شهرستانی در مشهد بود. ایشان تصویری به بنده دادند که به دانشجویی به نام آقای اشرفی دادم که آن را چاپ کند. گویا بخشی از آن را در پیام بهارستان چاپ کرده باشد اما متن کامل جوابیه به چاپ نرسید). اکنون نسخه دیگری که در مجموعه شماره 11600 مجلس و کامل و مفصل است در دست بنده است و این گزارش را بر اساس آن نوشتم.
ظاهرا از این محمد رفیع طبسی خبر چندانی در دست نیست و شیخ آقابزرگ هم در طبقات اعلام الشیعه (11/579 - 580) تنها به آوردن همان رساله در معرفی وی بسنده کرده است. البته در کرام البرره (ص 579) این تعبیر را در باره وی آورده است که «ادیب منشی طویل الباع فی الادب، له شعر بالفارسیه و نثر جید و تبحر فی علم البلاغة» سپس دو رساله از وی یاد کرده یکی صرف منظوم که در سال 1221 تالیف کرده و دیگری حدیقة البدائع که در سال 1226 نوشته است. در دنا از حدیقه البدایع و «نامه» از او یاد شده که نامه هم پاسخ وی به میرزا تقی کرمانی است که در کتابخانه ملک (ش 5085) موجود است.
فارغ از مسائل مذهبی، بخشی از آنچه در این رساله جوابیه گفته شده است به دیدگاه ها در باره شاه اسماعیل و صفویه و قزلباش و نادر شاه باز می گردد و همان طور که در اصل مکتوب آمده، دیدگاه امیر معصوم خان نسبت به نادرشاه و شاه اسماعیل همراه با تکفیر و حرف ها و دشنام های زشت است. برخی از این مطالب در جوابیه ای هم که طبسی نوشته، آمده که آن هم مرور کردنی است. البته مطالبی که مربوط به مباحث کلامی - تاریخی است جای خود دارد و به هر حال سودمند است. اما لابلای آنها گهگاه اشارات تاریخی هم وجود دارد. این جوابیه با نثری ادیبانه آغاز شده و پیداست که مولف مسلط به مبانی ادب و نگارش بوده است. او می گوید که از طرف «امیرانِ شیعه خانه خراسان» مسوولیت پاسخگویی به این مکتوب را یافته و قول می دهد که با «رعایت ناموس ادب» سخن بگوید و به مصداق «عقل الکاتب فی قلمه» دست به نگارش زند. البته اشاره می کند که آن شخص در مکتوب خود رعایت ادب را نکرده و این به معنای آن است که «هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج». طبسی می گوید این کیست که لقب امیر المسلمین یدک می کشد، اما این اندازه در «ظهور جهل و نادانی و محض سفاهت و بلاهت و بی ایمانی» قلم زده است. طبسی با اشاره به سخن او در دفاع از آل مروان و آل ابوسفیان او را «سرخیل محبان اموی و مروان و بقیه خاندان آل زیاد» می شمرد.
در اینجا یک نکته را آورده و آن این که ابوالغازی محمد خان حاکم خراسان، از نسل چنگیز است و بنا برین او اولوا الامر واقعی ساکنان خراسان و ماوراءالنهر است واز این که خان بخارا از وی اطاعت نکرده و با اولوا الامرش مخالفت ورزیده، رفتار او را خلاف این اصل مسلم در نزد اهل سنت است. جالب است که می گوید همچنان در بخارا به نام محمد خان سکه می خورد و با این حال از وی اطاعت نمی شود و «بسبب مخالفت اولوالامر خارج و کافر خواهی بود. امیر المسلمین گفتن ترا، از آن زشت تر باشد که بر گوساله زرین خطاب ربنا الاعلی» کنند.
طبسی از این که در آن مکتوب خراسان دارالکفر خوانده شده می گوید اگر با این همه مسلمان در هرات و قندهار و غزنین بلخ و بخارا و کابل و سایر بلاد ماوراءالنهر» آن نواحی دارالکفر باشد «پس خود نیز از اهل دارالکفر خواهی بود». به هر حال خاطرمان باشد که بحث دارالکفر بودن خراسان از زمان تسلط صفویه بر آن از سوی ازبکان مطرح بود و معلوم می شود که پس از گذشت سیصد سال همچنان بحث زنده ای بوده است.
طبسی از این که شاه جمجاه نادرشاه را به کفر و زندقه نسبت داده، بسیار خشمگین شده و پس از آوردن ابیاتی مانند این که : هر کس که جرعه نوش می حب حیدر است / مهر علی بطینت پاکش مخمر است و...می گوید: و اسناد پادشاه جمجاه غفران پناه نادر شاه - رَوّح الله روحَه - به کفر و زندقه از حماقت تو ملحد زندیق است. وی عیب کار را در آن می داند که نادر پس از تصرف بلاد ماوراءالنهر آنجا را از لوث مخالفان پاک نکرد تا نتیجه آن این باشد که امروز برآمده است! مشکل «پاک نساختن آن دیار از لوث شما نطفه های ... و مایه های شرف و فساد است: بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد».
طبسی در اینجا به بحث از قلیان و قبله پرداخته و سعی می کند وی در باره موضع امیر معصوم در حرمت قهوه و قلیان گوید که «منع تشرب قهوه و غِلیان از غَلَیان سفاهت و بی خردی و طغیان بلاهت و نامردی است، چرا که « در حرمین شریفین و مصر و شام و بغداد و بصره و بلاد روم و شام که از اعاظم مدن اهل اسلام است کسی شرب آنها را حرام ندانسته» است. طبسی در اینجا اینجا توهین های آبداری هم دارد که برخلاف وعده ادبی است که اول داده بود: «اول ببین که کسی ترا در زمره موجودات می شمارد و یا در سلک آدمی می نگارد، بعد از این مزخرفات درهم باف». سپس شرحی هم در باره قبله داده است.
طبسی از گفته وی که امویان را اقارب رسول (ص) خوانده و جنگ آنان را با اولاد فاطمه (س) یک دعوای خانگی تفسیر کرده، بسیار برآشفته و موارد متعددی از لعن هایی که اهل سنت بر یزید جایز شمرده اند آورده است. به نظر می رسد ترس امیرمعصوم این بوده که از دل روضه و تعزیه امام حسین (ع) به هر حال تشیع در می آمده و با این تحلیل و تفسیر خواسته است جلوی آنها را بگیرد. مطالب طبسی اغلب همراه با شعر و آیه و با نثری جذاب اما تند همراه است.
گر بپرسند زآسمان بالفرض / سائلی مَن خیار اهل الارض / اهل الارض از زبان ستاره و انجم / هیچ لفظی نیاید الاّ هم /حب ایشان دلیل صدق و وفاق / بغض ایشان نشان کفر و نفاق.
امیر معصوم گفته بود که پا در رکاب کرده تا این بساط را جمع کند، و طبسی با این مثل خراسانی به استقبال او می رود که: این مثل در خراسان مشهور است که جان کندن از سگ دریغ نتوان داشت، و دربدری از شغال افسوس نتوان خورد. وی وعده های حمله وی را به خراسان مورد تمسخر قرار داده است. هما هیچ نندیشد از مرغ شوم / عقاب شکاری نترسد ز بوم.
اما در باره این ادعای امیر معصوم که عثمانی ها هم اول بار مطرح کردند و ادامه یافت و آن این که مذهب شیعه را صفویان درست کردند، و در اینجا به شاه اسماعیل هم سخت توهین کرده بود، طبسی توضیحاتی داده است. «و در طی مزخرفات واهیه اشاره به حدوث مذهب قویمه شیعه اثنا عشریه و تجدد آن در زمان طلوع آفتاب عالمتاب سلاطین صفویه - رضوان الله علیهم - شده بود که پادشاه دین پناه نقد دودمان صفویه، سکه رایجه بازار مذهب جعفریه، درة التاج تارک تاجداران ریاض مصطفوی، چشم و چراغ خاندان عظیم الشان مرتضوی، آفتاب افق دین داری، و ماه درخشان سپهر کامکاری و نامداری، صدر نشین ریاض جهان، تاجدار افسر مرحمت ایزد منان، سلطان فردوس مکان، و خاقان رضوان پاسبان، السلطان بن السلطان شاه اسماعیل الحسینی الموسوی الصفوی بهادرخان که با وجود ترک دنیا نمودن و مضرب خیام حیات در دار بقاء فرمودن بر چهره زر تمام عیار دلها سکه رایج مدح و ثنایش منقوش، و کام جان اهل ایمان از شیوه عدالت و انصافش به باده خوشگوار ستایش رایش سرجوش، بلاد ملت اثناعشریه از بروج مشیده همت والا نهمتش استوار، و ملک رواج مذهب اسلام از سعی و اهتمامش برقرار، دارغه امرش اقلیم ظهور امور شریعت را به نحوی محکم ساخته که تا زمان صاحب الزمان محل امن و امان خواهد بود» و کلی عبارت دیگر.
وی سپس به ظلم و ستمی که در حق شیعه از سوی مروانیان و عباسیان شده اشاره کرده، و تلاش و سعی صفویان را سبب آن می داند که «تا ظهور حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن و قاطع البرهان صلوات الله و سلامه علیه تابان و فروزان خواهد بود».
وی بخاطر این که «سادات رفیع الدرجات نسل شاه صفوی را به سگ بچه خطاب» کرده، بسیار تندی می کند و آن را ناشی از قیاس به نفس کردن می داند. در اینجا ستایشی هم از مرجع بزرگ وقت «خاتم الفقهاء و المتجهدین و المتشرعین، خاتم الفضلاء و المتورعین... لسان الاولین و الاخرین آیت الله علی العالمین و استاد الکل فی الکل و مرشد المسلمین الی اعدل السبل آقا محمد باقر ادام الله ظلال جلاله علی مفارق اهل الاسلام» می کند که مقصود وحید بهبهانی (م 1205) است. نیز از عالیجناب مصطفوی مآب مرتضوی انتساب، افضل الحکماء و المتکلمین، نقاوة الادباء و المتشرعین، سلطان الفضلاء و برهان المحققین ... سلسل آل خیر البریة میرزا محمد مهدی [هاشمی خراسانی ؟]». طبسی در اینجا با احترام فراوان از مرحوم مجلسی هم یاد کرده و از این که امیر معصوم حکم به سوزاندن کتابهای او داده سر بر می آشوبد.
این سالها، اوج آرامش در روابط ایران و عثمانی بود و مطلقا نزاعی میان قاجارها و عثمانی ها وجود نداشت و این کار امیر معصوم خلاف رویه جاری بود، چیزی که نویسنده ما هم آن را درک و با بهترین عبارت به آن پرداخته و گفته است که چه قدر سرزمین عثمانی برای شیعیان مهد امن و امنیت و آرامش است.
البته می دانیم دولت عثمانی هم دیگر آن شیر بیشه سابق نبود، اما به هر روی، جنگهای شیعه و سنی به مقدار زیادی افت کرده بود. نویسنده ما این وضعیت را با این عبارات بیان می کند: «در بلاد بغداد و شام و روم و مصر و سایر بلاد اهل اسلام، شیعه و سنی در ظل حمایت پادشاهان عدالت نظام آسوده، و در خراسان مانند احمد شاه و تیمور شاه در تحت لوای سلطنت ایشان شیعه و سنی با هم یار و شفیق و موافق و مخالف با یکدیگر برادر و رفیق اند، و حکام و سلاطین را به حقیت و بطلان دین و مذهب رجوعی نیست، و به مضمون «اعدلوا هو اقرب للتقوی» لازمه رحم و مروّت و طریقه انصاف و فتوّت مرعی دارند، چنان که اگر از اهل ایران کسی را صدمه سنگ جفای برسد، به مومیایی التجاء به دولت آل عثمان جبران می نمایند، و در سایه قصر معدلت و احسان سلطان روم و والی بغداد در تکند فراغ بال و رفاه حال و آرام دل، بال استراحت می گشایند، و قضات و حکام و علمای اعلام ایشان دوستی و اتحاد و خلطه و وداد مبذول می فرمایند، و پیوسته سلسله مواخات با خواقین ایران محکم، و با یکدیگر نرد محبت و قمار مودّت می بازند، و نایره تعصّب را به زلال «لکم دینکم و لی دین» مُنطفی، و زنگ کدورت معاندت را به مصقل «انک لاتهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء» منتفی می سازند، و از قبیل عالیجناب آقایی آقا محمد باقر و سایر مجتهدین شیعه امامیه که در مشهد نجف و کربلای معلَی در کنف دولت سلطان البرین و خاقان البحرین ثانی اسکندری ذی القرنین خادم الحرمین الشریفین و معین الحجیح و زائری المشعرین سلطان عبدالحمید [اول] - شدّ الله اطنبة خیام دولته باوتاد الخلود و ایده فی عیش رغید - و طالع مسعود و حضرت الوزیر الاعظم و الدستور المعظم المکین سریر المروة و الانصاف و هادم بنیان الجور و الاعتساف سلیمان پاشاه - خلدالله لواء رفعته - نشو و نما یافته، علم اجتهاد و ترویج مذهب قوی بنیاد در اقطاع و ارباع بقاع و اصقاع آن بلاد برافراخته نور ظهور مذهب جعفری بر قبه قله طور تافته، با آن که اکثر اهل آن بلاد به مذهب تسنن معتادند، از آنجناب استدعای دعا می نمایند، و در توقیر و تعظیم واکرام و احترام جناب مشار الیه مبالغه می فرمایند، و به مضمون «إن الله یامربالعدل و الاحسان» پا از دایره مروت بیرون ننهاده و «الشفقة علی خلق الله» و «السلطان العادل کالوالد الرحیم» را سرمایه دینداری می شمارند و در حمایت عرب و عجم و شیعه و سنی دقیقه ای نامرعی نمی گذارند...».
این اشارات مولف نسبت به آرامشی که میان سنی و شیعه در این دو قرن بوده بسیار عالی و پخته است. طبسی پس از آن یکی دو صفحه دیگر نیز به بیان برخی از انتقادهای تاریخی کلامی خود پرداخته و بحث را خاتمه می دهد.

رسول جعفریان

رسول جعفریان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
1
0
بنده خدا فکر می کند با بررسی یک نامه تاریخی سفینه به فضا فرستاده است
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین