کد خبر: ۴۶۷۷۹
تاریخ انتشار:

نامه معروف شهيد مطهري به امام

شهيد مطهري يكسال قبل از پيروزي انقلاب در نامه‌اي به امام(ره) با اشاره به آفت‌هاي موجود در راه انقلاب، پرداختن به تفكر ايراني را يكي از اين آفت‌ها ارزيابي و تاكيد مي‌كند؛ عده‌اي فرهنگ واحد اسلامي را انكار كرده و مفاخر ما را ادامه فرهنگ ايراني مي‌دانند.
فارس:

شهيد مطهري يكسال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در نامه‌اي به امام خميني(ره) با اشاره به آفت‌هاي موجود در راه انقلاب پرداختن به تفكر ايراني را يكي از اين آفت‌ها ارزيابي مي‌كند.
شهيد مطهري در اين نامه امام را استاد و مقتداي خود خوانده و با اشاره به التقاط سازمان منافقين در بخشي از اين نامه مي‌نويسد: .... به اصطلاح گروه مسمي به «مجاهدين» است. اينها در ابتدا يك گروه سياسي بودند ولي تدريجا به صورت يك انشعاب مذهبي دارند در مي‌آيند، درست مانند خوارج كه در ابتدا حركتشان يك حركت سياسي بود، بعد به صورت يك مذهب با يك سلسله اصول و فروع درآمدند. كوچكترين بدعت اينها اين است كه به قول خودشان به "خودكفايي " رسيده‌اند و هر مقام روحاني و مرجع ديني را نفي مي كنند؛ از همين جا مي‌توان تا آخر خواند. ديگر اينكه در عين اظهار وفاداري به اسلام، كارل ماركس لااقل در حد امام جعفر صادق عليه‌السلام نزد اينها مقدس و محترم است.


شهيد مطهري همچنين نسبت به تشكيل تفكراتي كه بعدها به تشكيل گروهك فرقان منجر شد اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: ... اخيرا مي‌بينم گروهي كه علاقه وعقيده درست به اسلام ندارند و گرايشي انحرافي دارند با دسته‌بندي‌هاي وسيعي در صدد اين هستند كه از او[دكتر شريعتي] بتي بسازند كه هيچ روحاني جرات اظهار نظر در گفته‌هاي او را نداشته باشد.
اين شهيد بزرگوار مي‌افزايد: عجبا! مي‌خواهند با انديشه‌هايي كه چكيده افكار ماسينيون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلغان مسيحي در مصر و افكار گرويچ يهودي ماترياليست و انديشه‌هاي ژان پل سارتر اگيستانسياليست ضد خدا و عقايد دوركهايم جامعه‌شناس ضدمذهب است، اسلام بسازند، پس و علي الاسلام سلام.


شهيد مطهري همچنين در بخش ديگري از اين نامه با اشاره به تفكري كه امروز موسوم به «مكتب ايراني» است با اشاره به سلسله مقالاتي در كيهان آن روزها مي‌نويسد: درباره مليت ايراني (و مستقلا ماشين شده و در حقيقت فلسفه‌اي بود براي مليت ايراني و قطعا تاكنون تا حدي از مليت ايراني به اين خوبي و مستند به يك فلسفه امروز پسند دفاع نكرده است. شايسته است نام آن را «فلسفه رستاخيز») بگذاريم. خلاصه اين مقالات كه يك كتاب مي‌شود، اين بود كه ملاك مليت، خون و نژاد كه امروز محكوم است، نيست؛ ملاك مليت، فرهنگ است و فرهنگ به حكم اينكه زاده تاريخ است نه چيز ديگر، در ملت‌هاي مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم كه فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ايرانيان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داريم كه ملاك شخصيت وجودي ما و من واقعي ما و خويشتن اصلي ماست، در طول تاريخ حوادثي پيش آمد كه خواست ما را از خود واقعي ما بيگانه كند ولي در طول تاريخ حوادثي پيش آمد كه خواست ما را از خود واقعي ما بيگانه كند ولي ما هر نوبت به خود آمديم و به خود واقعي خود بازگشتيم، آن سه جريان عبارت بود از حمله اسكندر، حمله عرب، حمله مغول، در اين ميان بيش از همه درباره حمله عرب بحث كرده و نهضت شعوبيگري را تقديس كرده است، آنگاه گفته اسلام براي ما ايدئولوژي است و نه فرهنگ؛ اسلام نيامده كه فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدي به وجود آورد، بلكه تعدد فرهنگ‌ها را به رسميت مي‌شناسد همان طوري‌كه تعدد نژادي را يك واقعيت مي‌داند؛ آيه كريمه «اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثي وَ جَعَلناكُم شُعوباً وَ قَبائِلَ...» ناظر به اين است كه اختلافات نژادي و اختلافات فرهنگي كه اولي ساخته طبيعت است و دومي تاريخ، بايد به جاي خود محفوظ باشد؛ ادعا كرده است كه ايدئولوژي ما روي فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روي ايدوئولوژي ما، لهذا ايرانيت اسلامي شده است و اسلام ما اسلام ايراني شده است.


شهيد مطهري مي‌افزايد: اين بيان عملا و ضمنا، نه صريحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامي را انكار كرده است و صريحا شخصيت‌هايي نظير بوعلي و ابوريحان و خواجه نصيرالدين و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ايراني دانسته است؛ يعني فرهنگ اينها ادامه فرهنگ ايراني است، اين مقالات بسيار خواندي است؛ در انتساب آنها به او [دكتر شريعتي] شكي نيست، به بعضي‌ها مثل آقاي خامنه‌اي و آقاي بهشتي گفته مال من است، ولي مدعي شده كه من اينها را چندين سال پيش نوشته‌ام و اينها را پيدا كرده و چاپ كرده‌اند؛ در صورتي كه دلائل به قدر كافي هست كه مقالات، جديد است. به هر حال مطالعه حضرتعالي بسيار مفيد است.
بنابر اين گزارش امام خميني(ره) البته به اين نامه طولاني جوابي ندادند و آن را بي‌پاسخ گذاشتند و در همين حال شهيد مطهري كه در اين نامه از امام كسب تكليف كرده بود نيز در اين باره سكوت اختيار مي‌كند.


حجت الاسلام معلمي از استادان حوزه و دانشگاه درباره دليل سكوت امام و عدم پاسخ به نامه شاگردش مي‌گويد: در جريان نقد انديشه‌هاي دكتر شريعتي، بعضي از اساتيد، بدون در نظر گرفتن شرايط و مصالح، شروع به نقد افكار وي كردند و كاري نداشتند كه آيا اين كار در حال حاضر به نفع اسلام و دانشگاه هست يا نه، اما شهيد مطهري اين كار را نكرد بلكه نامه‌اي به اين مضمون كه مطالب دكتر شريعتي مشكل دارد، به امام نوشت و كسب تكليف كرد، امام پاسخ نامه را نداد، لذا ايشان متوجه شد كه تكليف فعلي سكوت است ولي برخي ديگر از اساتيد سكوت نكردند و باعث شدند كه امام از آنها گله‌مند شود، چرا كه امام اين كار را به‎مصلحت وقت نمي‌دانست. زيرا دكتر شريعتي در دانشگاه‌ها خيلي نفوذ داشت و نقد او در آن زمان، باعث جدايي حوزه از دانشگاه مي‌شد و به اتحاد حوزه و دانشگاه ضربه مي‎زد و بيشترين منفعت را رژيم ستم‎شاهي مي‌برد لذا امام در سخنراني خود اظهار كردند كه من از دو گروه گله دارم يكي از دانشگاهياني كه روحانيت را قبول ندارند و يكي روحانيوني كه دانشگاهيان را از خود طرد مي‌كنند. در اين جريان مي‌بينيم كه استاد مطهري چقدر تابع امام بود و از اول، سكوت اختيار كرده بود.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین