کد خبر: ۳۴۳۶۸۰
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 21 فروردین 95

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه  ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته  اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه
*      *      *

آرمان/بودجه تئاتر۲برابر مي‌شود


وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي‌سال ۱۳۹۵ را هم به نام تئاتر نام‌گذاري كرد. علي جنتي در جلسه‌اي كه ۱۹ فروردين‌ماه با برخي معاونان و مسئولان حوزه فرهنگ و هنر داشت، در راستاي ادامه اقداماتي كه سال گذشته در حوزه تئاتر انجام مي‌شد و نيز انجام نشدن برخي كارهايي كه مدنظر بود، امسال را هم در اين وزارتخانه به نام تئاتر ناميد. ايرج راد - مديرعامل خانه تئاتر - در اين‌ زمينه به ايسنا گفت: در اين جلسه در ارتباط با يكسري مسائل و مشكلات تئاتر گزارش مختصري ارائه داده شد و آقاي جنتي هم تا حدود زيادي در جريان بسياري از مسائل از جمله مشكلات مالي قرار داشتند. وي افزود: بر اساس مشكلاتي كه به ويژه در بخش مالي در حوزه تئاتر وجود داشت، ايشان معتقد بودند به دليل آنكه در اين حوزه خيلي موثر عمل نشد، امسال هم كارها با تاكيد به تئاتر و به نام تئاتر دنبال شود و قرار بر اين است كه از بودجه‌اي كه به معاونت هنري براي سال جاري اختصاص داده مي‌شود، بخش عمده‌اي به تئاتر داده شود و به اين‌ ترتيب بودجه امسال تئاتر حدود دو برابر خواهد شد. راد همچنين گفت: در اين جلسه درباره مساله بيمه كه به تمام هنرمندان از جمله فعالان حوزه تئاتر و اعضاي خانه تئاتر هم مربوط مي‌شود، صحبت شد و قرار بر اين است تا با پيگيري، اين موضوع به جمع‌بندي برسد؛ چرا كه بايد ابتدا اعتباري براي صندوق اعتباري هنر تامين شود تا سرانه‌اي كه براي بيمه هنرمندان پرداخت مي‌شد و حذف شد و نيز مبالغ اضافه‌اي كه برخي هنرمندان پرداخت كردند، به آنها داده شود. وي يادآور شد: طبق پيگيري‌هاي انجام شده بيمه‌اي را در نظر داريم كه با پرداخت مبلغ ۷۵۰ هزار تومان براي هر نفر بيمه طلايي بدون سقف درنظر گرفته مي‌شود و اميدواريم مساله بيمه هنرمندان هم به سرانجام برسد. به گفته راد در اين جلسه علي مراد‌خاني، معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‌و مهدي شفيعي، مديركل اداره هنرهاي نمايشي هم حضور داشتند. وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي‌سال گذشته را براي توجه بيشتر به تئاتر، به نام اين حوزه ناميد و امسال هم زمزمه‌ها و پيشنهاداتي بر اين بود تا به نام هنرهاي تجسمي‌نام‌گذاري شود، اما وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي‌ترجيح بر ادامه توجه به تئاتر و نام‌گذاري آن داشته است


ابتکار/از تکذیب تا لغو؛ پاسخ ارشاد به اعتراض های اینترنتی


انتقال موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی منتفی شد

الهام عدیمی: بالاخره انتقال مدیریت موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی منتفی شد. این تازه‌ترین خبری است که مهدی وجدانی، مدیر روابط عمومی معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره بحث‌های بسیاری که چند روز اخیر در شبکه‌های اجتماعی و میان مردم به وجود آمده است، اعلام کرد تا بالاخره هنرمندان تجسمی بتوانند نفس راحتی بکشند.

در روزهای گذشته اخباری در رسانه‌ها منتشر شد که امروز را موعدی اعلام می‌کرد که مدیریت موزه‌های هنرهای معاصر به بنیاد رودکی واگذار می‌شود در حالی‌که روابط عمومی معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که شایعه انتقال موزه هنرهای معاصر به بنیاد فرهنگی هنری رودکی صحت ندارد. در نهایت نیز با اعلام منتفی شدن این مساله، به نظر می‌رسد که این موزه به منوال گذشته اداره خواهد شد.

وجدانی که پیش از این، انتقال را تکذیب کرده بود، گفت: این اتفاق ملزم به یک کار کارشناسی و زمان‌بر است و به دلیل کار کارشناسی نبودن آن، وزارت ارشاد آن را منتفی می‌داند. او افزود: هر گونه تغییر در بدنه وزاتخانه‌ها نیازمند تایید دولت و گاهی تصمیم مجلس شورای اسلامی است. نامه‌ای که از سوی سایت معماری‌نیوز منتشر شده است، مربوط به درخواست قاسم خسروی، مدیرکل دفتر نوسازی و تحول اداری وزارت ارشاد برای انتقال مدیریت سه مجموعه موزه هنرهای معاصر، فرهنگسرای نیاوران و موزه صبا به بنیاد بوده و ما پاسخی به آن نداده‌ایم. در نتیجه با رایزنی‌های انجام شده تصمیم گرفته شد که کل جریان منتفی اعلام شود.

زیرمجموعه‌ها باید هزینه‌ها را اعلام کنند

وجدانی با اشاره به این‌که وزارت ارشاد نخست باید از ریز هزینه مراکز زیرمجموعه‌اش مطلع باشد، توضیح داد: از تمامی مجموعه‌ها خواسته شده تا این حساب‌ها را اعلام کنند. گنجینه موزه هنرهای معاصر، بسیار ارزشمند است و این‌گونه نیست که چنین اتفاقی یک شبه رخ دهد و مالکیت آنها به غیر داده شود. وزارت ارشاد و مدیر موزه هنرهای معاصر مطمئنا فهرست کاملی از اشیای نگهداری شده در این مجموعه در اختیار دارند اما دلیلی برای اعلام این اشیا نمی‌بینند. مدیر روابط عمومی معاون هنری همچنین با تاکید بر این‌که چنین تغییر مدیریت‌هایی تنها به این دلیل صورت می‌گیرد که مجموعه‌ها بتوانند برای برگزاری برنامه‌هایشان با افراد قرارداد ببندند، گفت: بنیاد رودکی موسسه‌ای غیرانتفاعی است که زیرمجموعه وزارت ارشاد محسوب می‌شود و هر گونه تغییر مدیریت تنها از نهادی در یک وزارتخانه به مرکزی دیگری از همان وزراتخانه خواهد بود. با این حال، خوشبختانه کل این جریان منتفی شده است.

ماجرای انتقال و بی‌خبری مسئولان چه بود؟

ماجرای انتقال مدیریت موزه هنرهای معاصر از آن جا بالا گرفت که در شبکه‌های اجتماعی متنی از سوی بسیاری از هنرمندان و علاقه‌مندان منتشر شد که در آن آمده است: «اطلاع یافتیم موزه هنرهای معاصر تهران به مثابه ی تنها مرکز فرهنگی هنری معاصر در ایران با گنجینه ای کم نظیر و ارزشمند طی تصمیمی ناگهانی و فوری از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی بناست تا تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ به بخش خصوصی منسوب به بنیادی بنام «رودکی» واگذار شود. جامعه هنری برخود می‌داند تا مردم ایران را در جریان این تصمیم‌گیری قرار داده و جهت صیانت از این مجموعه و میراث عظیم فرهنگی هنری ملی وبین‌المللی آن اقدام کرده و صدای اعتراض خود را به گوش مردم و مسئولان برساند. از این‌رو از همه دوستداران موزه هنرهای معاصر دعوت می‌کنیم روز شنبه ۲۱ فرودین ساعت ۱۵ مقابل در موزه معاصر واقع در خیابان کارگر شمالی حضور یابند.» این متن منجر به واکنش‌های بسیاری از سوی اهالی هنر و علاقه‌‌مندان به موزه شد تا جایی که خبر این انتقال کمی بعد از سوی علی مرادخانی، معاون هنری وزیر ارشاد تکذیب

شد. او درباره انتقال مدیریت موزه هنرهای معاصر به مهر گفت: «من از دیروز در جریان انتشار چنین اخباری قرار گرفتم ولی اصولا وقتی قرار باشد چنین موضوعی اتفاقی بیفتد این هیات دولت است که باید پیرامون نحوه واگذاری تصمیم گیری کند.

علاوه بر این مجلس هم باید طبق قوانین موجود کشور نسبت به ماجرا نظارت داشته باشد. بنابراین واگذاری موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی صحت ندارد و اساسا یک شایعه است. مباحثی که برخی دوستان در این زمینه مطرح می‌کنند اساسا صحت ندارد. البته در خیلی از زمینه‌ها، راه‌های برون‌رفت از مشکلات دولتی همیشه مطرح بوده که برخی تصور کردند این راه ممکن است پیش روی موزه هم قرار گرفته باشد ولی به نظر من قضیه به ترتیبی که گفته شد اصلا درست نیست و هرگونه کاری بخواهد برای بهتر شدن اوضاع یک مجموعه انجام پذیرد قطعا نیازمند کار کارشناسی اساسی است. اینکه من و شما به یک دفعه بشنویم قرار است روز 21 فروردین ماه موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی واگذار شود، بحث غیرکارشناسی است که از سوی برخی از دوستان مطرح شده است.» اعلام دعوت از مردم برای تجمع اعتراضی بی‌پاسخ نماند و بعدازظهر پنج‌شنبه گروهی از مردم در اعتراض به این انتقال مدیریت، مقابل در ورودی این موزه گردهم آمدند و با در دست داشتن پلاکاردهایی خواستار جلوگیری از این اتفاق و حفظ مدیریت آن از سوی وزارت ارشاد شدند. معماری‌نیوز نیز در ادامه این بحث‌ها با انتشار گزارش و سندهایی نشان داد که اظهار بی‌اطلاعی مرادخانی عجیب به نظر می‌رسد. در یکی از این سندها، قاسم خسروی، مدیرکل دفتر نوسازی و تحول اداری وزارت ارشاد در تاریخ: 8/12/94خطاب به علی مرادخانی، معاون هنری وزیر ارشاد نوشته است: «در اجرای تصمیم کمیته ساختار و فن‌آوری‌های مدیریت ستاد مرکزی وزارت متبوع در جلسه مورخ 6/10/94 مبنی بر واگذاری مدیریت فرهنگسرای نیاوران، موزه صبا و موزه هنرهای معاصر با ترک تشریفات به بنیاد رودکی، خواهشمند است دستور فرمایید هزینه‌های جاری (اعم از پرسنلی و غیره و همچنین میزان کمک‌ها) مراکز فوق الذکر جهت اقدامات بعدی به این دفتر ارسال نمایند.» پیشتر نیز ملانوروزی، رییس موزه هنرهای معاصر و بهرام جمالی، رییس بنیاد رودکی از این واگذاری اظهار بی‌اطلاعی کرده بودند. در حالی که در نامه دیگری که از سوی مرتضی باقرنژاد، مشاور اجرایی معاون هنری وزارت ارشاد در تاریخ 11/12/94 به ملانوروزی، سرپرست موزه‌های معاصر، طالبی، سرپرست دفتر موسیقی و سجادی، مشاور معاون وزری و سرپرست فرهنگسرای نیاوران، نوشته شده بود، آمده است: «به پیوست نامه شماره 72/94/164406 مورخ 2/12/94 مدیرکل دفتر نوسازی و تحول اداری مبنی بر واگذاری مدیریت فرهنگسرای نیاوران، موزه صبا و موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی ایفاد می‌گردد، خواهشمند است دستور فرمایید لیست هزینه‌های جاری (اعم از پرسنلی و غیره و همچنین میزان کمک ها) مراکز یاد شده را حداکثر تا پایان مورخ 22/12/94 در غالب فایل word برای بهره‌برداری لازم به این حوزه ارسال نمایند».

تجربه انتقال مدیریت موزه به بخش خصوصی در اهواز

با این حال تجربه انتقال مدیریت موزه هنرهای معاصر اهواز سال گذشته که یک شبه و بدون بررسی کارشناسانه از یک نهاد عمومی به بخش خصوصی سپرده شد، نگرانی‌ها را افزایش داد. شش سال از بازگشایی موزه هنرهای معاصر اهواز نگذشته بود که شهریور سال گذشته اعلام شد این موزه به بخش خصوصی واگذار شده است. انتقال مدیریت موزه هنرهای معاصر در اهواز در حالی اتفاق افتاد که مشخص نبود این انتخاب برای واگذاری موزه به چه صورت و از چه روشی بوده است؟ در آن زمان، همایون قنواتی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان به ایرنا گفته بود: «صاحبان اصلی این موزه دولت و هنرمندان هستند. این واگذاری در راستای نگهداری از فضای موزه و ارتقای آن است و هر کس و هر جریان علاقه‌مند می‌تواند برای خارج کردن رکود ۱۰ ساله این موزه و سرمایه‌گذاری در آن اقدام کند.» با این حال براساس گفته هنرمندان خوزستانی، این موزه به فردی واگذار شده که هیچ سابقه فرهنگی یا هنری در پرونده ندارد و صرفا پیمانکار است، اگر چه که برنامه‌هایی نیز در آن برپا می‌شود اما بی‌خبری اهالی هنر از آن‌چه به آنها متعلق است، همچنان ادامه دارد. با توجه به خبر مدیر روابط عمومی معاون هنری ارشاد، به نظر می‌رسد که ماجرا به پایان رسیده است اما تجربه‌ها نشان می‌دهد که پرونده‌های مانند این وجود دارند. از همین رو، به نظر می‌رسد، وزارت ارشاد بایستی به دنبال راهکار دیگری باشد که یا ساختار قانونی موزه‌ها برای مساله تنظیم قراردادها و مانند این را تغییر دهد یا این‌که اگر نیاز به واگذاری به بخش‌های خصوصی یا نیمه‌خصوصی است، سازوکاری در نظر بگیرد تا نگرانی‌های عمومی در این باره کمتر شود.


ابتکار/جواد لشگری در خاک آرمید؛


دفاعیه نوربخش برای خانه موسیقی در تشییع هنرمند پیشکسوت

مراسم تشییع پیکر جواد لشگری، آهنگساز و نوازنده ویولن صبح 19 فروردین از مقابل تالار وحدت به سمت بهشت زهرا(س) انجام شد.

به گزارش ایلنا، در ابتدای این مراسم حمیدرضا نوربخش (مدیرعامل خانه موسیقی) گفت: امروز دورهم جمع شده‌ایم تا در مراسم تشییع هنرمندی شرکت کنیم که از سال‌های تاسیس رادیو در کنار اهالی موسیقی مشغول فعالیت بود. به راستی که او از شخصیت‌های بزرگ موسیقی اصیل ایرانی است که حضورشان برای فرهنگ و هنر کشورمان برکت و ضرورتی انکارناپذیر بود. او ادامه داد: حضور همه شما علاقه‌مندان استاد لشگری و خانواده محترم ایشان عرض تسلیت دارم. خانواده‌ای که همه از بزرگان موسیقی بوده‌اند و تقدیر بر این شد که در روزهای آغازین سال ٩۵ به سوگ این عزیز بنشینیم. ما هر سال در سوگ یکی از عزیزانی هستیم که وجودشان برکتی است. ایشان یکی از پرکارترین هنرمندان موسیقی در چند دهه اخیر بوده‌اند آنچه که می‌خواهم امروز تاکید کنم، منش شخصیت و اخلاق او بود. استاد از متواضع‌ترین هنرمندانی بودند که من می‌شناختم در عین بزرگی هیچ ادعایی نداشتند. او هر جا که بود احساس مسئولیت می‌کرد و هر زمان که حضورش می‌توانست ثمربخش باشد، با وجود کهولت سن حضور می‌یافت و با تواضع و فروتنی به ما درس‌های زیادی می‌داد. صداقت گفتاری یکی از موضوعات مهمی بود که در منش استاد لشگری نهادینه شده بود. موضوعی که جامعه موسیقی ما این روزها به آن نیاز دارد. امروز این نکته را جسارتا به جوانان عرض می‌کنم که دوستان خوبم! جوهره همه ادیان، اخلاق است و آنچه انسان را به رستگاری می‌رساند اخلاقی است که باید به آن توجه فراوانی داشته باشیم، اما متاسفانه در این روزها با بی‌اخلاقی مواجه هستیم که نیاز ما به امثال جواد لشگری‌ها را بیشتر می‌کند.

مدیرعامل خانه موسیقی در این مراسم به مسائل خانه موسیقی نیز اشاره کرد و گفت: وقتی درباره نهاد محکمی چون خانه موسیقی که با همت بزرگانی ازجمله جواد لشگری تا به امروز به حیات خود ادامه داده، به راحتی حمله می‌شود و با بی‌اخلاقی تمام انتقادهایی را به آن وارد می‌کنند، ماجرا کمی ناراحت‌کننده می‌شود. ما باید بدانیم که خانه موسیقی فقط خشت و گل نیست، خانه موسیقی خانه موسیقی است که با این بزرگان شناخته می‌شود و لازم است ما حرمت بزرگان را پاس بداریم و بدانیم که کسوت همواره برای ما اهمیت دارد.

نوربخش در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: امیدوارم بیشتر از همه ملزم به رعایت اخلاق در گفتار و رفتار صادقانه باشیم و در چنین مراسمی که برای استاد جواد لشگری برگزار شده، به این موضوع توجه کنیم که همواره به موضوع اخلاق و صداقت توجه کنیم. نوربخش در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: امیدوارم بیشتر از همه ملزم به رعایت اخلاق در گفتار و رفتار صادقانه باشیم و در چنین مراسمی که برای استاد جواد لشگری برگزار شده، به این موضوع توجه کنیم که همواره به موضوع اخلاق و صداقت توجه

کنیم.

بزرگ لشگری از بستگان مرحوم جواد لشگری نیز با اشاره به ویژگی‌های رفتاری و هنری این هنرمند فقید موسیقی ایرانی، گفت: او از همان جوانی فعالیت‌های چشمگیری در عرصه موسیقی داشت و من با وجود اینکه در این سالها بیمار بودم و نمی‌توانستم آن طور که باید و شاید همراه او باشم، اما از نزدیک می‌دیدم که با چه دلسوزی و پشتکاری نسبت به فضای موسیقی نگاه می‌کنند. محمد سریر رئیس هیات مدیره خانه موسیقی نیز در این مراسم گفت: امروز با هنرمندی وداع می‌کنیم که بخش بزرگی از خاطرات چند نسل را برای ما خلق کرده و نغمه‌های ماندگاری را به مخاطبان ایرانی تقدیم کرده است.

استاد جواد لشگری هم در اجرا و هم در خلق آثار واقعا هنرمند ارزشمندی بود که حضور خود را کمتر می‌دید، اما دوست داشت به دیگران کمک کند.

سالار عقیلی خواننده موسیقی ایرانی نیز در این مراسم ضمن اجرای یکی از قطعات ساخته شده مرحوم جواد لشگری، بیان کرد: متاسفانه اساتید برگزیده هنر موسیقی ایرانی تک تک از شاخه فرو می‌ریزند و ما شاهد از دست دادن آنها هستیم. این بار هم استاد جواد لشگری را در روزهای آغازین سال 95 از دست دادیم. بنده از سالهای گذشته با استاد و خانواده‌اش آشنایی داشتم و این افتخار با من بود که چند کار ایشان را به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی در ارکستر موسیقی ملی خواندم.

 
ابتکار/درآمد ۳۰۰ میلیون دلاری ترکیه از فروش سریال؛



رسانه ملی چه می‌کند؟

دورسون توپچو، معاون رییس اتاق بازرگانی استانبول اعلام کرد هدف ترکیه صادر کردن بیشتر سریال‌های تلویزیونی در سطح جهان است.

به گزارش مهر، دورسون توپچو معاون رییس اتاق بازرگانی استانبول که در نمایشگاه تلویزیونی و رسانه‌های دیجیتال «MIPTV» در شهر کن فرانسه شرکت کرده است، گفت: هدف ما این است که ترکیه بیشترین سریال‌های تلویزیونی در سطح جهان را صادر کند. وی ضمن اشاره به این که صنعت فیلمسازی ترکیه از لحاظ درام در سطح بسیار پیشرفته قرار دارد، افزود: در صادرات فیلم‌های درام بعد از آمریکا کشور دوم هستیم. بازار ما در این بخش در حال گسترش است. در این اواخر سریال‌های ترکی در شبکه‌های مختلف تلویزیونی از آسیا تا آمریکای جنوبی در حال نمایش است. توپچو ادامه داد:‌ صادرات مجموعه تلویزیونی ترکیه در سال ۲۰۱۵ به ارزش بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بود. هدف ما رسیدن به مبلغ یک میلیارد دلار تا سال ۲۰۲۳ است. وی افزود: کشور ما یک صحنه فیلم طبیعی است، تاریخ دیرینه و باستانی و همچنین شرایط جغرافیایی ما این امکان را برای ما فراهم کرده‌ است. از سوی دیگر عثمان اورگون، معاون رییس بخش شبکه تلویزیون ملی «تی آر تی» نیز اظهار کرد: هدف ما به عنوان شبکه سراسرس ملی کشور در نمایشگاه «MIPTV» فروش سریال نیست بلکه جلب توجه و پخش ساخته هایمان در سراسر جهان است. در این زمینه واقعا نتایج خوبی بدست ‌می‌آوریم. در دیدارهای خود به پیشرفت‌های جدی دست یافتیم.

اوزلم اوزسمبل، مسئول خرید و فروش فیلم و سریال شبکه تلویزیونی «KANAL D» گفت: اکنون در آفریقا آغاز به فروش سریال کردیم. مجموعه‌های تلویزیونی ترکی از آغاز سال گذشته نیز در آمریکای جنوبی مورد توجه و علاقه بینندگان واقع شده‌است. اکنون بیشتر از ۳۰-۴۰ سریال ترکی در کشورهای مختلف جهان در حال پخش است. وی افزود: مجموعه‌های تلویزیونی ترکی علاوه بر بازدهی اقتصادی، مدرن و پویا بودن جامعه‌مان را نیز نشان می‌دهد و در معرفی فرهنگ کشورمان نیز نقش مهمی دارد.

ضرورت برنامه ریزی برای عرضه جهانی

سریال های ایرانی

در حالی مسئولان فرهنگی و اقتصادی ترکیه بر اهمیت نقش فیلم و سریال در معرفی کشور و فرهنگ شان و همچنین درآمدزایی تاکید دارند که شبکه های ماهواره ای فارسی زبان آنسوی مرزهای کشورمان نیز اقبال زیادی به نمایش سریال های ترکی نشان داده و با تبلیغ بسیار سعی در جذب مخاطبانی از داخل ایران دارند.این اتفاق در حالی می افتد که ایران در تولید سریال از لحاظ کمی به رقم قابل توجهی دست یافته و تولیدات فعلی قطعا مخاطبان زیادی در بین فارسی زبانان سراسر جهان دارد و همچنین با دوبله و زیرنویس آنها به زبان های مختلف می توان به مخاطب زیادی دست یافت و از این مسیر درآمدزایی داشت. حال باید دید رسانه ملی در این زمینه چه برنامه هایی دارد؟ تجربه نمایش سریال «حضرت یوسف» ساخته زنده یاد فرج الله سلحشور در جهان نشان داد که نه فقط فیلم های ایرانی بلکه سریال ها و مجموعه های کشورمان نیز در جهان طرفداران خاص خود را دارد.همچنین این روزها با رونق تولیدات در شبکه نمایش خانگی و عرضه سریال های باکیفیت دیده می شود که این آثار از طریق سایت های فروش در سراسر جهان خریدار و بیننده دارند و حال باید از این ظرفیت هم بیشتر استفاده کرد. از سوی دیگر از سال های دور حضور محصولات سینمایی کشورمان در بازارهای جهانی و رایزنی برای خرید و فروش رایت فیلم ها به امری مرسوم تبدیل شده است ولی باید دید آیا چنین مسیری برای حضور در بازارهای جهانی در زمینه محصولات رادیو و تلویزیونی هم به درستی طی

می شود؟

 
ایران/گفت‌وگو با منوچهر‌هادی، کارگردان فیلم سینمایی «من سالوادور نیستم»


نه نقد کردم نه به سخره گرفتم

  احمد محمد اسماعیلی

منوچهر ‌هادی نمونه فیلمسازی غریزی از جنس امیر نادری یا مسعود کیمیایی است و فعالیت‌های متنوعی همچون ‏بازیگری، دستیاری کارگردان و تدارکات را در سینما انجام داده و با سینما آشنا است. او قصه‌اش را برای مخاطب به درستی تعریف می‌کند؛ در سال 1385، اولین فیلمش، «تلاطم» را ساخت و در همین ‏سال موفق شد 4 تله‌فیلم دیگر با نام‌های «آخرین روز ماه»، «تصادف»، «فرصت‌های فردا» و «کوچه محجوب» را بسازد که علاوه بر کارگردانی، نویسندگی آنها را نیز عهده‌دار بوده است. از جمله فیلم‌های او می‌توان به کارگردانی فیلم‌هایی نظیر «قرنطینه» (1386) و «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» (1390) اشاره کرد. در فیلم‌های ‌هادی، شهر و آدم‌هایش محل بروز درام و اتفاقات داستان است. در دو فیلم «قرنطینه» و «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» تصادفی در خیابان‌های شهر رخ می‌دهد و درام داستان حول و حوش این اتفاق شکل می‌گیرد. فیلمبرداری فیلم «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» در شمال و فیلم آخرش «من سالودار نیستم» در ایران، ریو و سائوپولو انجام شده است. فیلم «من سالوادور نیستم» یک کمدی موقعیت است و طبعاً همانند هر فیلم دیگری نیز ویژگی‌ها و خصوصیت‌های خاص خود را دارد و نمونه موفق تولیدات بخش خصوصی است و با وجود نبود تبلیغات تلویزیونی، فروش مناسبی داشته است. ‌هادی، فیلمسازی است که به عنوان یک ملودرام‌ساز نامش را در سینمای ایران تثبیت کرده است. با او درباره ویژگی‌های فیلم «من سالوادور نیستم» و کار در کشور برزیل و تفاوت فیلمسازی در ژانر کمدی و ملودرام گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که می خوانید...

 

شما را اغلب مخاطبان با فیلم‌هایی مثل «قرنطینه» به عنوان یک ملودرام‌ساز موفق می‌شناسند. چگونه به سمت ساخت فیلم کمدی رفتید؟

قراردادی با جایی نبسته بودم که تا آخر عمرم فقط ملودرام بسازم. یکی از پیش‌شرط‌هایی که برای ساخت «من سالودار نیستم» داشتم، این بود که رضا عطاران در فیلم حضور داشته باشد.

اگر عطاران در فیلم حضور پیدا نمی‌کرد، فیلم را نمی‌ساختید؟

چرا به گزینه دوم هم که مهران مدیری بود اعتقاد داشتم. البته مذاکره‌ای با مهران مدیری نداشتم.

3-2 تجربه بازیگری مدیری در سینما چندان موفق نبود؟

اگر قرار بود فیلم را با مهران مدیری می‌ساختم، با او جلساتی برگزار می‌کردم و اوضاع را سبک و سنگین می‌کردم و فکر می‌کنم اگر با مهران هم فیلم را می‌ساختیم، اتفاقات خوبی رخ می‌داد. اما اولین گزینه بعد از خواندن فیلمنامه، رضا عطاران بود و تهیه‌کنندگان فیلم هم از قبل با رضا مذاکراتی داشتند و تأییدش را گرفته بودند. در کل اگر با این دو گزینه به توافق نمی‌رسیدیم، فیلم را نمی‌ساختم.

با رضا عطاران در «قرنطینه» تجربه خوب همکاری داشتید؟

بله، توان و نوع بازی‌اش را می‌شناختم.

به هر حال برای ساخت فیلمنامه شخصیت محوری مثل «من سالوادور نیستم» به بازیگر توانایی مثل عطاران احتیاج داشتید؟

درست است و فیلمنامه ضمن شخصیت‌محور بودن، کار پر و پیمانی بود. در این فیلمنامه هر چقدر حضور رضا عطاران در نقش ناصر ایزدی مهم است، نقش همسرش را که یکتا ناصر بازی کرد نیز مهم بود و تعصبی که این مرد نسبت به همسرش دارد و به صورت متقابل هم الهام نسبت به ناصر دارد باعث به وجود آمدن تعلیق می‌شود و اینکه بر اثر شرایط ناصر ایزدی مجبور به گرفتن صوری زن دوم می‌شود و واکنش‌های زنش باعث خلق صحنه‌های جالبی می‌شود. حتی نقش و حضور تورلیدر در ایجاد درام و بسترسازی‌های لازم مؤثر است.

کاراکتر رضا عطاران در فیلم شما شباهت‌هایی به شخصیت این بازیگر در فیلم طبقه حساس دارد.

فیلم «طبقه حساس» را دیده بودم. اما قصه ما با فیلم طبقه حساس متفاوت‌تر بود و هیچ ربطی در میان نبود. البته شباهت‌هایی بین دو شخصیت به لحاظ نوع رفتار وجود داشت و در اینجا شغل شخصیت اصلی فیلم معلم دینی است و در طبقه حساس یک حاجی بازاری پولدار و سن و سال‌دار و شخصیت ما معلم دینی است که تعصبات خاص خودش را دارد و از جنس آدم‌های طبقه متوسط است و همیشه پای اعتقاداتش می‌ایستد و دچار لغزشی هم نمی‌شود و در موقعیت حاد و خطیری که قرار می‌گیرد، تلاش می‌کند به اصولش وفادار باشد و دروغ نگوید.

به نظر می‌رسد نقدهایی به رفتارشناسی این نوع از آدم‌ها در فیلم «من سالودار نیستم» انجام داده‌اید.

خودم در خانواده سنتی این چنینی بزرگ شده‌ام و رفتار و دغدغه آدم‌هایی از این دست را می‌شناسم. اتفاقاً خیلی‌ها به من خرده گرفتند که یک جاهایی تلاش کرده‌ای این قشر را به سخره بگیری...

بیشتر نقد انجام داده‌اید تا سخره گرفتن.

من اصلاً نه قصد نقد کردن داشتم و نه به سخره گرفتن. تلاش کردم آن شناخت دقیقی که از این آدم‌ها دارم در ترسیم شرایطی که قرار می‌گیرد به طرز دقیقی برای مخاطب عرصه کنم. رضا عطاران آدم طنازی است و اینقدر در این حوزه استعداد و توان دارد که اگر کنترل نشود ممکن است بابت مسأله‌ای که اشاره شد، سوء تفاهماتی به وجود بیاید. من با رضا تعامل خوبی داشتم و مدت‌ها با هم حرف می‌زدیم و می‌پرسیدم اگر خودت جای این آدم معتقد بودی، برخوردهایت با شرایط این آدم چگونه بود و چگونه این را ارائه می‌کنی که برای مخاطب قابل باور باشد یا تعصبی که این نوع آدم‌ها دارند و زن خودشان را در مکان عمومی با نام فامیلی خودشان صدا می‌زنند را چگونه باید ارائه کرد. خود من چنین آدم‌هایی را دیدم که با زن‌شان این نوع برخورد داشتند.

برخی از این آدم‌ها موقع صدا زدن ‌همسرشان در محیط بیرون خانه، ازتعابیر خاصی مثل «منزل» استفاده می کنند؟

برخوردهای متفاوتی است. یکی منزل صدا می‌زند و دیگری نام پسرش و دیگر مثلاً نام فامیلی خودش را صدا می‌زند. این نوع رفتار خیلی در جامعه رایج است. در فیلم هم از چنین شرایطی موقعیت‌های طنز به وجود آمده است و در چند نمایش فیلم که با مخاطب فیلم را در سینما دیده‌ام بعد از دیدن چنین صحنه‌هایی مخاطب از ته دل می‌خندد. در هر صورت من نه قصد نقد و نه سخره کردن داشتم، بلکه از این وضعیت به نفع طراحی و نمایش صحنه‌های طنز و خنده‌دار بهره‌برداری کردم. طنزی هم که بشدت ایرانی است و شما نمی‌توانید صحنه‌ای در فیلم پیدا کنید که دور از شأن شخصیت ناصر ایزدی باشد.

آیا هنگام ساخت فیلم تحت تأثیر کمدی‌های نصرت کریمی بودید؟

نه، من به این سمت نرفتم. البته به عنوان فیلمساز، فیلم زیاد می‌بینم و شاید در ضمیر ناخودآگاهم این ویژگی وجود داشته باشد.

آیا در حین فیلمبرداری پیش آمد که بازی رضا عطاران به سمت اغراق برود و شما آن را تصحیح کنید؟

رضا عطاران یکی از بهترین بازیگرانی است که من با او همکاری داشته‌ام و با کارگردان تعامل و همفکری دارد و نظم و انضباطش در حین کار مثال‌زدنی است. او تقریباً اولین نفری بود که سر صحنه حاضر می‌شد و برای تمام لحظات بازی‌اش ایده داشت و اگر می‌خواستم از همه این ایده‌های معرکه استفاده کنم، زمان فیلم سه ساعت می‌شد. رضا، با وجود باتجربه بودنش، در کمال ادب و حرفه‌ای‌گری این پیشنهادها را مطرح می‌کرد. خودش هم فیلمساز است و شرایط برخورد با کارگردان را بخوبی بلد است و هیچ وقت نخواست چیزی را به من تحمیل کند و مثل یک ورزشکار حرفه‌ای و کاربلد در خدمت پروژه و کار گروهی بود و مدت‌ها با هم حرف می‌زدیم و لحظات بسیار خوبی را با او در فیلم تجربه کردم و هم خوش می‌گذشت و هم حال‌مان خوب بود.

جزو فیلمسازانی هستید که اهمیت محیط‌های شهری در ایجاد درام داستان در فیلم‌هایتان غیر قابل کتمان است. این ویژگی چقدر برایتان اهمیت دارد؟

اینکه از ابتدای شکل‌گیری طرحی برای تبدیل شدن به فیلمنامه فکر کنیم که اینقدر داستان باید در خیابان بگذرد و بقیه در لوکیشن داخلی این گونه نیست و برای خودم چارچوب درست نمی‌کنم که کدام وجه فیلم بیشتر باشد و آیا باید آداب زندگی شهری را نشان بدهم وغیره و ذلک. داستان فیلمنامه است که تکلیف من را مشخص می‌کند که کجا بروم و فیلمم را بسازم. ناخواسته چون بچه شهرم و در این محیط بزرگ شده‌ام و در ضمن قصه‌های فیلمنامه‌هایم برگرفته از زندگی حقیقی است، فیلم‌هایم رنگ و بوی شهری دارد. شهر در فیلم‌هایم جلوه پررنگ و پر اثری دارد. خیلی از فیلمسازان شهرستانی می‌روند و در شهر و اقلیم خودشان فیلم می‌سازند. نگاه و دغدغه من در فیلمسازی ژانر اجتماعی است و ژانر اجتماعی با زیرمجموعه ملودرام در شهر اتفاق می‌افتد. یک کارگردان اگر بتواند 90 دقیقه زمان فیلم را در یک تک لوکیشن کار کند و درست با مخاطب ارتباط برقرار کند، توانمندی‌اش بیشتر دیده می‌شود. همان طور که گفتم، به این چیزها کاری ندارم و فیلمنامه من را به طرف ساختار مورد نظر رهنمون می‌کند. من کارگردانی هستم که بشدت به فیلمنامه وابسته هستم و طبق آن فیلمم را بدون کوچک‌ترین تغییر می‌سازم.

به نظر می‌رسد شما با حضور در شهر سلیقه مخاطب و علاقه خودتان به این شیوه از فیلمسازی را در نظر می‌گیرید؟

بیشتر کارگردان‌های ایرانی به خاطر هزینه و مسائل اقتصادی، خودشان را در فیلمسازی محدود می‌کنند. خود من در نگارش فیلمنامه تمرکزم روی این مسأله است که فیلم خوب بسازم. حالا می‌شود بیشتر از نیمی از داستان این فیلم خوب در یک خانه باشد یا در خیابان شهرهای مختلف. مثل فیلم «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» یا «من سالوادور نیستم». من فیلمسازی هستم که می‌خواهم حرف‌های جهان شمولی مطرح کنم. نمی‌توانم بروم و درون یک خانه فیلم بسازم و به جهان شمول بودنش هم فکر کنم.

در دو فیلم «قرنطینه» و «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» و همین «من سالوادور نیستم» شهر و حضور آدم‌ها در درون آن باعث می‌شود موقعیتی رخ بدهد (تصادف) که موتور درام قصه حرکت کند؟

بله، خب موقعی که قهرمان فیلم شما در کلانشهرهای زیبایی مثل تهران یا ریو و سائوپولو حضور داشته باشند، می‌شود از عنصر تصادف استفاده کرد. اگر محل فیلمبرداری در کویر، یک جای پرت یا یک روستای دور افتاده باشد، این تصادف اصلاً معنایی ندارد و تصنعی و غیر قابل باور به نظر می‌رسد. در سه فیلمی که اشاره کردید تصادف باعث آشنایی دو آدم و به هم رسیدن‌شان می‌شود. البته قبول دارم میل شخصیم باعث می‌شود فیلم شهری بسازم و چون دوست ندارم بروم در کویر فیلم بسازم، هیچ کدام از فیلم‌هایم داستانش در کویر رخ نمی‌دهد.

نمی‌شود انتظار داشت منوچهر ‌هادی فیلمی بسازد که قهرمانش در زیر درختی کنار جوی نشسته و انار بو می‌کند؟

نه، کار من نیست! سعی می‌کنم در فیلم‌هایم به موضوعاتی بپردازم که دغدغه آحاد مردم باشد و نه اینکه فیلمی بسازم که به غیر از خودم کسی آن را نفهمد!

درام «من سالوادور نیستم» داستانش در شهرهایی مثل ریو و سائوپولوی برزیل رخ می‌دهد. چقدر از فضای این شهرها شناخت داشتید که در فیلم از آنها استفاده کردید؟

این یک مورد خاص است و من مسیر فیلمسازی‌ام را دنبال می‌کنم و قبل از شروع فیلمبرداری به همراه فیلمبردار به بازدید لوکیشن‌ها می‌رفتیم و گاهی صحنه‌هایی مثل سکانس قایق مادر بزرگ دختر را به فیلمنامه اضافه کردیم. یک موقعی بحث حرفه‌ای بودن فیلمسازی مطرح می‌شود.

به طور مثال من فیلم ساخته‌ام که صد درصدش متعلق به سینمای بدنه و گیشه و تجارت است.

مثل «قرنطینه»؟

درست است یا همین فیلم «من سالودار نیستم». برای من فیلمساز فیلم ساختن در شهری مثل سائوپولو یک چالش بود. البته ساختار فیلم به سینمای مورد علاقه‌ام و استفاده از قصه‌های واقعی خیلی نزدیک بود.

فیلم ساختن در خیابان‌های تهران آسان‌تر است یا در خیابان‌های ریو و سائوپولو؟

کار در شهری که برای بار اول به آنجا می‌رویم کار فوق‌العاده دشواری است. زمانی که در ایران فیلمنامه می‌نویسم و قرار است در همین جا هم جلوی دوربین ببرمش، دقیقاً هر سکانس و لوکیشن و جغرافیایش را در ذهنم تجسم می‌کنم. اما در فیلم «من سالوادور نیستم» فیلمنامه‌ای دستم رسید که باید برای ساختش بلند می‌شدم و به قاره‌ای دیگر می‌رفتم و وقتی هم نداشتم که بتوانم در خیابان‌های شهر بگردم و لوکیشن و فضاهای مورد نظرم را پیدا کنم. در حالی که در ایران قبل از شروع فیلمبرداری به همراه طراح صحنه می‌رویم و می‌گردیم و درباره انتخاب لوکیشن‌ها حرف می‌زنیم و جاهای مختلف را تست می‌زنیم.

در ایران یک مجوز از نیروی انتظامی تهران بزرگ می‌گیرید و می‌توانید در همه جای شهر کار کنید. اما در بزریل اوضاع فرق می‌کرد و برای فیلمبرداری در هر خیابانی باید یک مجوز جدید گرفته می‌شد.


ایران/ نگاهی به یک ملودرام پرمخاطب در سینمای امروز ایران


یک ساختار شخصیت محور

  هونام حقانی

منوچهر هادی را اغلب مخاطبان با دو ملودرام «قرنطینه» با بازی رضا عطاران و نیوشا ضیغمی و «یکی می‌خواد باهات حرفه بزنه» با بازی شهاب حسینی و یکتا ناصر می‌شناسند. دو فیلمی که محور اصلی هر دویشان مرگ بود. البته فیلم «زندگی جای دیگری است» او هم که دو سال قبل اکران شد و حامد بهداد و نیکی کریمی بازیگرانش بودند، درباره مرگ قریب‌الوقوع یک دکتر اورژانس بود. در قرنطینه شخصیت اصلی فیلم با بیماری سرطان مواجه است و در دومی مادری باید با مسأله مرگ مغزی دختر نوجوانش کنار بیاید. به هر حال سابقه کاری هادی نشان می‌دهد به این تم علاقه‌مند است و در ضمن علاقه زیادی به کار کردن با بازیگران ستاره دارد. به نام‌های ذکر شده بالا می‌توان پارسا پیروز‌فر و حمید گودرزی را نیز اضافه کرد که با هادی همکاری داشته‌اند.

فیلم «من سالوادور نیستم» داستان زندگی ناصر ایزدی و خانواده‌اش است که ایزدی معلم امور دینی است و به واسطه کار خیرش (بازگرداندن پول پیدا شده یک نفر) نامی پیدا می‌کند و مرتب به برنامه‌های تلویزیونی دعوت می‌شود و در همین راستا به واسطه آژانسی که تورهای خارج از کشور ترتیب می‌دهند، برای گذراندن تعطیلات رؤیایی برای سفری سیاحتی به برزیل دعوت می‌شوند که آنجل دختری برزیلی، او را با نامزد سابق خود اشتباه گرفته است. این تم اصلی داستان فیلم است که بر کمدی موقعیت یا یک اشتباه شکل گرفته است و ناصر ایزدی با یک خلافکار به نام سالوادور اشتباه گرفته می‌شود. نویسنده فیلمنامه رضا مقصودی، فیلمنامه‌نویس صاحب سبک و معتبر سینما است که سابقه نوشتن فیلمنامه «لیلی با من است» را دارد و جنس کمدی را خوب می‌شناسد.

فیلم «من سالوادور نیستم» ساختاری شخصیت محور حول و حوش زندگی ناصر ایزدی دارد. آدمی که به اصول خاصی در زندگی پایبند است و برای همسرش محدودیت‌های زیادی قائل است و او هم به زندگی در خانه و رسیدگی به امور خانه و همسر و دخترش رضایت داده است. شخصیتی که نمونه غیرت مردان ایرانی دهه‌های قبل است که به همسرشان به چشم مالکیت نگاه می‌کنند. تمی که در خیلی از فیلم‌ها مورد استفاده بسیاری از فیلمسازان قرار گرفته است و از دهه 40 کارگردان‌های زیادی با چنین سوژه‌ای فیلمسازی کرده‌اند و نمونه متأخر و موفق و پرمخاطبش «طبقه حساس» کمال تبریزی بود که در آن فیلم هم رضا عطاران نقش مردی با اعتقادات خاص مذهبی را بازی می‌کرد و به خاطر همین فیلم، از جشنواره دو سال قبل، سیمرغ بلورین بهترین بازیگری را به دست آورد. بنابراین حضور رضا عطاران در ساختار فیلم «من سالوادور نیستم» نقش کلیدی، بنیادین و حیاتی دارد و اصلاً نمی‌شد فیلم را بدون حضور عطاران متصور شد.

یکی دیگر از جذابیت‌های فیلم، فیلمبرداری بیش از 80 درصد از آن در کشور برزیل است که به واسطه جغرافیا و فضای زیبایش برای خیلی از مخاطبان جذاب است. منوچهر هادی در همین راستا به سراغ استفاده از مناظر طبیعی این کشور سرسبز و زیبا رفته است و در فیلمش از ساحل، مناطق تجاری شهر ریو و سائوپولو، مراکز خرید و باغ وحش این شهرها فیلمبرداری کرده است و تا حدامکان توانسته با کمک دوربین و تصاویر زیبای ابراهیم غفوری به عنوان فیلمبردار این جذابیت‌های تصویری را به مخاطبان منتقل کند.

در تمام فیلم‌های منوچهر هادی ریتم و ضرباهنگ سکانس‌ها روان و سریع است و مخاطب هنگام دیدن فیلم‌هایش خسته نمی‌شود و در «من سالوادور نیستم» نیز چنین مسأله‌ای وجود دارد و تدوین حساب شده حسن ایوبی نیز به ایجاد ریتم مناسب فیلم کمک کرده است.

بعد از آغاز اکران فیلم نقدهایی به ساختار و مضمون فیلم مطرح شده است و نکته‌ای که اغلب منتقدان در این نقدها فراموش کرده‌اند، این مسأله است که فیلم «من سالوادور نیستم» متعلق به سینمای بدنه، گیشه و تجاری است و هدفش صرفاً ایجاد سرگرمی برای خانواده‌ها و گذراندن اوقات فراغت‌شان است. بنابراین نباید فیلم را با معیارهای رایج نقد سنجش کرد. فیلمی که متعلق به بخش خصوصی است و فروش آن می‌تواند باعث رونق سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در تولیدات سینمایی بشود و بخش دولتی بتواند به جای تمرکز در تولید، بودجه‌هایش را صرف ساخت زیرساخت‌ها مثل ایجاد پردیس‌های جدید سینمایی کند. به هر حال فروش خوب فیلم نشان می‌دهد هادی در راه رسیدن به هدفش و ایجاد ارتباط با مخاطب موفق بوده است.

بازی یکتا ناصر که معمولاً در فیلم‌های منوچهر هادی بهترین بازی‌هایش را انجام می‌دهد و به خاطر بازی‌اش در فیلم «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» سیمرغ بخش بهترین بازیگری را از جشنواره فیلم فجر به دست آورد، روان و قابل باور است و ناصر به درستی و با مهارت نقش انواع و اقسام زنان سنتی و خانه‌دار ایرانی را با لهجه یا بدون لهجه ایفا می‌کند و در این فیلم هم نقشش را به درستی رنگ‌آمیزی کرد و تصویری قابل باور از این نوع زنان ارائه کرده است.

 
ایران/گزارشی از آثار ایرانی حاضر در بخش سینمای سعادت و جلوه گاه شرق


جذابیت‌های آثار ایرانی برای مخاطبان جشنواره جهانی فیلم فجر/رونمایی از پوسترهای جشنواره جهانی فیلم فجر

پوسترهای بخش‌های مختلف سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر که توسط حمیدرضا بیدقی طراحی شده، رونمایی شدند. این پوسترها شامل، پوستر نمایش ویژه فیلم «گاو»، نمایش ویژه مستند «باد صبا»، پوستر بازار فیلم این جشنواره، بخش نمایش‌های ویژه، مرور سینمای فرانسه، جلوه‌گاه شرق و جشنواره جشنواره‌ها است.

سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر از اول تا ششم اردیبهشت ماه امسال با دبیری رضا میرکریمی در پردیس سینمایی چارسو برگزار می‌شود.


آثار ایرانی که در بخش سینمای سعادت و جلوه گاه شرق روی پرده می‌روند، در ساختار و مضمون متنوع هستند و گستردگی موضوعات و فرم‌های روایی در سینمای ایران را برای مخاطب جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش می‌گذارند.

رؤیاهای کودکانه

فیلم سوم نرگس آبیار با دیگر تجربه‌های این کارگردان، متفاوت و نشان دهنده تجربه گرایی این کارگردان برای رسیدن به فرم‌های تازه روایتگری در سینما است. «نفس» اثری است دلنشین درباره زندگی یک دختر خردسال. فیلم ساختار و فرمی متفاوت، بازیگوشانه و متناسب با حال و هوای راوی‌اش دارد. «نفس» برای صحبت از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر پای رؤیاهای کودکانه را به میان می‌آورد و از طریق ترس‌ها و تردیدهای شخصیت اصلی فیلم، ما را با گذشته مان پیوند می‌دهد. این تابلوی رنگارنگ از سنت و مذهب، با پایانی غافلگیرکننده مخاطب را مجذوب خود می‌کند.

از نفس افتاده

نخستین فیلم احسان بیگلری تجربه‌ای جذاب و تأثیرگذار از نمایش روزگار و حال و هوای یک شخصیت ویژه است. خسرو با بازی درخشان شهاب حسینی، با ورودش به خانه ناصر (ناصر هاشمی) زندگی او و همسرش، نظم حاکم بر خانه و قوانین دست و پا گیر آن را تغییر می‌دهد. هر چند در نهایت حضور او به عنوان یک هنرمند نامتعادل، آشفته و از نفس افتاده بر آن قوانین دست و پاگیر تأثیری ندارد، اما فیلم موفق می‌شود تماشاگر را با اندوه و تنهایی شخصیت اصلی همراه کند.

زندگی، مرگ و ایثار

نخستین فیلم حمیدرضا قربانی به اعتقاد بسیاری، یکی از بهترین فیلم‌های سی و چهارمین جشنواره ملی فجر بود. قربانی در اولین تجربه کارگردانی اش، به سراغ مضمونی دشوار رفته. مرگ یک برادر به دست برادری دیگر در اثر یک اتفاق زندگی دو خانواده را دستخوش تغییر می‌کند. فیلمساز می‌کوشد با نمایش بدون اغراق و واقعی زندگی شخصیت ها، پرداختن به دردها و آلام هر کدام، دشواری قضاوت و پس از آن بخشش در چنین شرایطی را یادآوری کند. فیلم فضایی واقع گرا و بازی هایی درخور ستایش دارد.

پرسه در کوچه خاطرات

نام پوریا آذربایجانی که کارگردانی دو فیلم سینمایی و چند فیلم تلویزیونی را در کارنامه دارد، با فیلم گرم و دوست داشتنی «تجریش، ناتمام» در ذهن سینمادوستان نقش بسته است. در «اروند» او به زندگی یک جانباز اعصاب و روان می‌پردازد که هنوز و پس از گذشت بیش از دو دهه از پایان روزهای دفاع مقدس همچنان به یاد آن روزهاست. فیلمبرداری این فیلم در تهران و خوزستان انجام شده و سعید آقاخانی، پانته‌آ پناهی‌ها، طناز طباطبایی و... بازیگران این فیلم هستند. این فیلم تجربه‌ای است از نسل تازه سینمای ایران در حوزه دشوار اما همیشه جذاب سینمای دفاع مقدس.

به خاطر فرزندم

فیلم سینمایی «هاری» ساخته امیراحمد انصاری اثری اجتماعی است که زمان تولید کمتر درباره آن خبری منتشر شده است و این موضوع، کنجکاوی نسبت به این فیلم را بیشتر می‌کند. «هاری» کاملاً با دیگر فیلم‌های ایرانی این دوره جشنواره جهانی فیلم فجر متفاوت است. جمشید هاشم پور، مینا ساداتی، هنگامه قاضیانی، حسین سلیمانی و... در آن بازی می‌کنند. حضور هاشم‌پور در این فیلم به یادماندنی است.

چهره کریه جنگ

بهروز نورانی‌پور مستندساز مستعد اهل کردستان، همواره به مسائل اجتماعی علاقه‌مند بوده است. مستند تازه او درباره سرنوشت تلخ سه دختر نوجوان کرد است که به دلیل حمله نیروهای داعش، وضعیت ناگواری دارند. فیلم با نزدیک شدن به زندگی این سه دختر، چهره کریه و خشن جنگ را به تصویر می‌کشد و زنان را قربانیان اصلی و مظلوم این جنایت‌ها می‌داند. مستند تأثیرگذار نورانی پور، بسیار تحسین شده و نمایش آن در جشنواره جهانی فیلم فجر می‌تواند برای مخاطبان این رویداد جذاب باشد.

سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر با دبیری رضا میرکریمی از اول تا ششم اردیبهشت ماه امسال در پردیس چارسو برگزار می‌شود.

 
جام جم/گزارش جام‌جم از پخش اخبار سیما


اینجا مهار استرس حرف اول را می‌زند

هوا لطیف و بهاری است و اداره پخش اخبار سیما در تب دائمی اخباری که هر لحظه یا تولید می‌کند یا از خط خبری دیگر خبرگزاری‌ها می‌گیرد. به جرأت می‌توان گفت در این واحد خبری، دقایق و بلکه ثانیه‌ها حکم فرصتی مغتنم را دارند و زمانی با عنوان زمان پِرت و بیهوده برای مشاغل موجود در پخش اخبار سیما وجود ندارد.

اگر به جمع‌آوری، تولید و پخش اخبار به عنوان یک فرآیند نظام‌مند و تخصصی نگاه کنیم، درمی‌یابیم تمام مشاغل واحدهای خبری، حساسیت بالا و فوق‌العاده‌ای دارند.

استرس، مهمان همیشگی این اداره است و اگر عنصر مهارت و تخصص کارکنان آن نبود، بدون شک مخاطبان اخبار سیما با نوع ضعیف و غیرحرفه‌ای ارائه اخبار مواجه می‌شدند. بنابراین در مدت زمان کوتاهی، فرصتی دست داد تا با برخی از فعالان پخش اخبار سیما و استرس موجود در آن همصحبت ‌شویم و آنها از فضای کارشان می‌گویند.

بهروز رهنما سردبیر خبر ورزشی

بخش خبر ورزشی علاوه بر داشتن دو بخش مستقل 13 و 15 دقیقه و 18 و 45 دقیقه، تمام بخش‌های خبر ورزشی سیما را (غیر از شبکه خبر) تولید و پخش می‌کند. بخش‌های خبرورزشی، طبق نتایج نظرسنجی مرکز تحقیقات از پرمخاطب‌ترین بخش‌های خبری رسانه ملی است. حتی در بخش‌های خبر 14 و 21، اخبار ورزشی از اقبال بالاتری نسبت به دیگر خبرها برخوردارند.

حضور در تمام بخش‌های خبری باعث شده فشارکار واسترس دائمی بر تحریریه ورزشی حاکم باشد و چون خبرهای ورزشی نتیجه محورند، ممکن است هنگام خواندن خبرروی آنتن، نتیجه یک دیدار تغییر کند.

جدای از این استرس دائمی، عواملی همچون محدودیت منابع تصویری، مسائل خاص تصاویر ورزشی خارجی، نداشتن مترجم متخصص حوزه ورزش، اینترنت بسیار ضعیف، برقراری ارتباط زنده، سروقت رسیدن گزارش‌های ورزشی و حتی دعوت از مهمان برنامه می‌تواند برمیزان استرس تحریریه و پخش سلامت خبر ورزشی تأثیرگذار باشد.

محدثه نبی‌نژاد صدابردار پخش خبر

ده سال است پشت میز صدا می‌نشینم. این میز بزرگ دارای کلیدها و دکمه‌های بسیاری است و یک صدابردار باید با کارکرد تمام دکمه‌ها حتی با چشم بسته آشنا باشد. یک حرکت اشتباه ممکن است صدای گوینده را قطع یا نافرم کند.

اگر صدا دیر باز شود، بیننده متوجه لب زدن بی‌صدای گوینده خواهد شد یا باز بودن بی‌مورد میکروفن استودیو هنگام پخش گزارش تولیدی، احتمال روی آنتن رفتن بی‌موقع صدای عوامل داخل استودیو را افزایش می‌دهد. همچنین چک‌کردن صدای میکروفن گوینده پیش از برنامه، چک‌کردن صدای گزارش‌ها و هوشیاری هنگام پخش صدا در ارتباطات زنده از وظایف صدابردار پخش خبر است. داشتن حس شنوایی قوی یکی از مشخصه‌های صدابرداران پخش خبر است. هنگام پخش خبر، ششدانگ حواس صدابردار باید به منشی صحنه و کارگردان باشد تا خبر بدرستی اجرا شود.

علی بهرامی، منشی صحنه

‌منشی صحنه خبر فقط زمان پخش خبر در اتاق رژی حاضر می‌شود، اما همین زمان اندک به‌واسطه زنده بودن خبر از فشار کار و استرس بالایی برخوردار است. در بیشتر مواقع، تصاویر و خبرها بسیار نزدیک به زمان پخش خبر به تحریریه و بالطبع به کنداکتور رژی می‌رسد یا حتی هنگام اجرای خبر، بسیار اتفاق افتاده است که خبرها و گزارش‌ها در پلی‌لیست(playlist) بالا و پایین یا حذف و اضافه می‌شود. حتی ممکن است تصویر، هنگ(hang) کند و دیر باز شود یا مدت زمان گزارش دقیق نوشته نشده باشد.

بنابراین کوچک‌ترین ناهماهنگی میان گوینده، کارگردان و منشی صحنه و تغییر ناگهانی در پلی لیست پخش، می‌تواند روند اجرای یک بخش خبری و پخش از آنتن را با مخاطره روبه‌رو کند.

حجت احمدی، سردبیر بخش خبری 18 و 30 دقیقه (تهران)

این بخش، اخبار مربوط به تهران را پوشش می‌دهد. قریب به هفت دفتر خبری در استان تهران فعال هستند و گزارش‌ها و اخبار پیرامون تهران را به این بخش خبری ارسال می‌کنند.

موضوعات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، ورزشی و اندکی هم اخبار سیاسی، مهم‌ترین رویکرد خبری بخش اخبار تهران است. مهم‌ترین ویژگی 18 و 30 دقیقه، صراحت و پیگیری اخبار حوزه شهری همراه با سرعت و دقت است. از کوچک‌ترین معضل شهری نمی‌گذرد و سعی دارد با مسئول مربوط ارتباط بگیرد و مسأله را پیگیری کند.

روی خط خبر تهران نمونه بارزی از این پیگیری است. البته تعامل مدیران شهری با این بخش بسیار مطلوب است. همین صراحت طرح و پیگیری مشکلات شهری باعث اقبال مخاطبان پایتخت‌نشین به این بخش خبری شده است.

عمده‌تری مشکل این بخش که میزان و درصد مخاطبانش را تحت تاثیر قرار داده و بعضا کاهش یافته است، انتقال این بخش خبری از شبکه 5 به شبکه HD تهران است که به نوعی مخاطبان فرکانس شبکه را گم کرده‌اند و حتی بسیاری افراد که با این بخش تماس می‌گیرند و کارکنان تحریریه آنها را راهنمایی می‌کنند باز نمی‌توانند با دستگاه‌های ستاپ باکس، شبکه تهران را دریافت کنند که امیدواریم بزودی این معضل رفع شود.

محمد منتظری مهندس فنی خبر

تقریبا 20 سال است در بخش رژی اخبار مشغول کار هستم. پشتیبانی فنی تمام دستگاه‌های اتاق رژی پخش اعم از تنظیمات، تعمیرات، نوسازی و بهره‌برداری از سیستم‌های فنی در حیطه وظایف مهندس فنی پخش است. اگر حین پخش برنامه اتفاق خاص یا خرابی قطعه‌ای رخ دهد، استفاده از سیستم‌های پشتیبان را به کارگردان پخش توصیه می‌کنیم.

هرکدام از این دستگاه‌ها چنانچه در حین خبر دچار کوچک ترین مشکلی شوند سلامت پخش خبر به خطر می‌افتد. چندسال پیش با نصب دستگاه دیجیتال صدا قرار بود برای اولین بار در خبر 14 نیمروزی، صدای خبر از حالت آنالوگ به دیجیتال شیفت پیدا کند.

پیش از پخش خبر متوجه شدم سرجک‌های کابل‌های صدا اشتباهی لحیم شده است. در حالی که مدیران و سردبیران پخش خبر در اتاق رژی حاضر بودند تا ببینند سیستم جدید چگونه کار می‌کند من سرجک‌ها را با دست قطع و وصل می‌کردم ریسک بزرگ و خطرناکی بود. آن قدر فشار کار بر من سنگینی کرد که سه تا از انگشت‌های پایم سر شد و تا سه سال هیچ حسی نداشت.

مصطفی محمدی سردبیر خبر سیما

23 سال است در پخش خبرسیما فعالیت دارم. در این بخش، اموری همچون دبیری، سردبیری، سوژه‌یابی، تحلیل خبر، ارزیابی و بسیاری دیگر را تجربه کرده‌ام. در بخش 21 ‌مخاطب‌شناسی انجام شده است و تغییرات محتوایی و ساختاری مناسبی اعم از اجرای دو گوینده، گرافیک خوب، گفت‌وگوی کارشناسی، تم، موزیک مناسب و... برای آن تعریف شده است. اگر غیر از این بود و تنها هدف آن افزایش ساعت پخش خبر بود، بالطبع صبر و تحمل مخاطب برای تعقیب یک ساعت خبر سخت می‌شد.

اتاق فکر خبر به دنبال پژوهش، مطالعه و سوژه‌یابی برای خبر است. به عبارتی این بخش باید یک گام جلوتر از خبر را رصد و پیمایش کند. همچنین نگاهی نقادانه داشته باشد به آنچه پخش شده و ارتباط بخش‌های تولید خبر و پخش خبر.

مجتبی شانه‌چی، تدوینگر

20 سال است در بخش‌های تدوین تصاویر خبری مشغول به کار هستم. تدوین شامل دو بخش گزارش‌ها و مستندهای خبری و تدوین آیتم‌های خبری است. تدوین در بخش‌های تولیدی دارای فراغ بال و زمان بیشتری است‌؛بنابراین تدوینگر زمان و قدرت مانور بیشتری می‌تواند روی تصاویر داشته باشد. اما تدوینگر آیتم‌های خبری چون در تعامل مستقیم با تحریریه خبر است از زمان اندکی برای اعمال تدوین روی تصاویر برخوردار است. این محدودیت زمان باعث افزایش میزان استرس و فشار کاری بر تدوینگران خبر می‌شود. در این بخش تصاویر ورودی بخصوص تصاویر خارجی باید فریم به فریم رصد شود تا مورد خاصی نداشته باشد. زمان تصاویر باید با متن خبر همسان‌سازی شود. تصاویر خبری نباید طوری تدوین شود که چشم مخاطب را خسته کند و آزار دهد. صحنه‌های تبلیغاتی، غیراخلاقی و حتی سیگارکشیدن نباید در تصاویر خبری باشد. یک اشتباه کوچک در تدوین خبر باعث ایجاد یک مشکل بزرگ در خبر یک بخش خبری می‌شود.

میثم صفاییان، سردبیر 30: 20

این بخش،هویت متفاوتی نسبت به اخبار رسمی دیگر دارد و بیشتر سعی می‌کند به حواشی وجنبه‌های دیده نشده خبرها بپردازد. هدف 30: 20 مچ‌گیری نیست، بلکه بازتاب اخبار و کمک به حل مسائل دولت و جامعه است. در این میان تعامل مسئولان نهادها و دولت نیز با این بخش خبری بسیار خوب بوده است. بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات سازمان بخش 30: 20 شبکه دوی سیما، پرمخاطب‌ترین بخش خبری رسانه ملی است و شاید به تعبیر برخی کارشناسان، پرمخاطب‌ترین برنامه صدا و سیما ست. از بازتاب‌هایی که دریافت می‌کنیم متوجه استقبال خوب مخاطبان از این بخش شده‌ایم. در این بخش علاوه‌بر پخش اخبار عادی روزانه، بسته‌های خبری متفاوتی هم وجود دارد مانند خارج از گود که به حواشی ورزش و بخصوص فوتبال می‌پردازد. بسته خبری سرزده که خبرنگار همراه مسئول یک اداره، مستقیم میان ارباب رجوع آن اداره می‌رود و با معضلات و مشکلات آنان آشنا می‌شود و پیگیری می‌کند. بسته خبری حاشیه‌های پزشکی که به مسائل بهداشت و درمان جامعه و بخش سلامت می‌پردازد. بسته ذره‌بین که موضوعات مختلف اقتصادی، فرهنگی واجتماعی را مطرح و پیگیری می‌کند و بخش پرمخاطب صرفا جهت اطلاع که سعی دارد به زبان طنز، به امور اجتماعی و سیاسی بپردازد. البته به مناسبت‌های خاص، بسته‌های خبری دیگری هم تولید و پخش می‌شود.

در این بخش به دلیل نوع خاص خبرها و نزدیکی زمان تولید تا پخش خبر، یک نوع هروله دائمی در اداره و استرس کاری میان همکاران در تحریریه وجود دارد و خیلی از خبرها در ثانیه‌های پیش از شروع خبر به تحریریه می‌رسد. با این حال تحریریه تمام فشارهای کاری را تحمل می‌کند تا هیچ‌گونه خطا و اشتباهی روی آنتن خبر رخ ندهد.

یوسف خان‌محمدی سردبیر خبر نیمروزی

از خبر چه توقعی می‌توان داشت غیر از تازگی و شگفتی. این دو ویژگی، هم شوق دارد و هم استرس. خبر نیمروزی 14 یک بخش کاملا رسمی است. بیشترخبرهای روز که در صبح اتفاق افتاده حال چه خبرهای حاکمیتی و دولتی باشد چه خبرهای عمومی، نخستین بار در بخش خبر 14 پخش می‌شوند. به دلیل ساعت خاص آن، بسیاری از خبرها حتی با اولویت‌های بالا در آخرین دقایق و حتی ثانیه‌ها به پخش خبر می‌رسد. لذا وجود استرس در تحریریه مانند عضوی از تحریریه حساب می‌شود.

هماهنگی و جلسات مداوم با مدیران پخش، سوژه‌یابی، خبریابی، خبرنویسی، تصویریابی، گزینش خبرهای اولویت‌دار، پیگیری اخبار، هماهنگی با بخش‌های تدوین و گرافیک، تنظیم کنداکتور و هماهنگی با گوینده، حضور در رژی و تعامل با تمام عوامل اتاق رژی و... ازجمله وظایف روزمره هر سردبیر پخش اخبار سیماست.

شبنم امامی، تصویربردار پخش: بدون حتی یک لرزش ساده

تصویربرداری استودیویی خبر شامل انتخاب هنرمندانه تصویرگوینده یا گویندگان در شات‌های مختلف و ارسال به اتاق رژی خبر است. در این فرآیند، هماهنگی دائمی از طریق گوشی و میکروفن میان تصویربردار و کارگردان پخش یک ضرورت است و به‌واسطه زنده بودن خبر، هیچ گونه خطا و اشتباه در تصویربرداری استودیویی قابل توجیه نیست.‌در تصویربرداری پُرتابل که اکثرا تولیدی است به دلیل وجود زمان می‌توان تصاویر ضبط شده را ویرایش کرد؛ اما در تصویربرداری استودیویی خبر، یک سهل‌انگاری و حتی لرزش اندک دوربین می‌تواند بخش خبری را تحت تاثیر قرار دهد. تصویربردار بنا به خواست کارگردان پخش، شات‌های مدیوم، لانگ، کلوز یا شات‌های حرکتی را تهیه می‌کند. یادم هست چند سال پیش که برای نخستین بار پشت دوربین قرار گرفتم به‌واسطه زنده بودن خبر و استرس بالای کار، نفسم بند آمده بود و حتی با انگشت دستم نمی‌توانستم دوربین را Zoom in کنم.

شهرام وثوقی‌راد، مدیرکل تولید و پخش اخبار سیما: اعتبار رسانه، مهم‌ترین سرمایه

در تمام رسانه‌ها از بخش خبر به لحاظ میزان تأثیرگذاری آن به عنوان (head) رأس آن رسانه یاد می‌شود. یک خبر هم می‌تواند رسانه را در نیل به اهدافش یاری و هم برعکس رسانه را نزد مخاطب از اعتبار ساقط کند. بالطبع تمام دارایی یک رسانه آن هم در دنیای پر از رقابت رسانه‌ها، اعتبار آن نزد مخاطب است.

از سال‌های گذشته یک نوع ارتباط اعتمادزا میان خبر و مخاطب وجود داشته که مخاطب دوست دارد به بسته خبری که به او ارائه می‌شود، اعتماد کند. این اعتماد مخاطب، حکم شیشه عمر خبراست. چنانچه اشتباهی یا محتوای کذبی به مخاطب ارائه شود اعتماد او از خبر دچار لغزش می‌شود و آن لحظه است که شیشه عمر خبر می‌افتد. این تمثیل می‌تواند گویای اهمیت خبر باشد.

نخستین بخش خبری سیما ساعت 7 و 30 دقیقه صبح و آخرین بخش آن ساعت یک و نیم نیمه شب به صورت زنده پخش می‌شود. تمام بخش‌های خبری سیما زنده هستند و هیچ بخش خبری تولیدی درپخش اخبار وجود ندارد.

هرازگاهی مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما از میزان مخاطبان بخش‌های خبری آمارهایی دقیق و مستدل ارائه می‌کند که البته برای ما خوب و امیدوارکننده است و ما را در ادامه راه دلگرم می‌کند. اما داشتن آمار بالا و رسیدن به درصدی از مخاطب قابل حصول است، اما آنچه اهمیت دارد نگهداشت مخاطب و پاسداری از اعتماد مخاطب است.

ضروری است رسانه ملی ـ که ویترین نظام اسلامی است ـ دائم در حال روزآمدشدن و تقویت درونی باشد؛ از تجهیزات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری گرفته تا نیروی انسانی کارآمد. عمده‌ترین محدودیت این اداره کل، بحث بودجه است که فشار زیادی بر خبر اعمال کرده است. برخی تجهیزات حرفه‌ای و فوق حرفه‌ای که رسانه‌های خبری رقیب براحتی در اختیار دارند ما به دلیل کمبود بودجه از تهیه آن معذوریم.

مرتضی‌حیدری، گوینده خبر: استرس امکان تنفس را می‌گیرد

20 سال است با مشاغل دبیری، اجرا وگویندگی در معاونت خبر فعالیت داشته و دارم. گوینده فردی است که ماحصل تلاش جمعی همکاران خبر، اعم از تیم تهیه خبر و خبرنگار، تحریریه، تدوین، گرافیک، فنی، صدا، تصویر، گریم و... را در خط پایانی تولید خبر به مخاطب ارائه می‌کند. لذا همکاری درست، منظم و منطقی عوامل خبر یک ضرورت است تا بخش خبری صحیح و سالمی روی آنتن پخش برود.

در خبر، استرس معنای خاصی دارد. استرس به معنای یک وضعیت آزاردهنده نباید در خبر وجود داشته باشد. این نوع استرس امکان تفکر و حتی تنفس را از شخص می‌گیرد چون ضربان قلب بالا می‌رود، نفس بند می‌آید و به شماره می‌افتد و در نهایت فکرکردن سخت می‌شود. در خبر اگر کسی دچار این حالت شود یا مناسب کار نیست یا این که بیمار است و باید درمان شود. اما به آن معنا که کار جدی، همیشه تازه و هرلحظه آبستن یک اتفاق است، بله کار خبر بسیار پراسترس است. به عبارت بهتر این شغل دارای یک نوع استرس غیرمرضی است.

این استرس یک لذت شیرین برای من است، چرا که سال‌هاست برای مردم و به عشق مردم خبر خوانده‌ام و همین انگیزه برای من کافی است تا به گویندگی به عنوان یک شغل نگاه نکنم. من 2500 شب مدام در ساعات پایانی شب برنامه پرمخاطره و چالش‌برانگیز گفت‌وگوی ویژه را اجرا کردم.

مرضیه حاجی‌پور، گوینده خبر: انگیزه‌ای برای زنان ورزشکار

12 سال است در مشاغل دبیری و گویندگی خبر بخصوص در بخش ورزشی بانوان فعالیت دارم. در سال‌های گذشته به دلیل نبود بخشی به نام اخبار ورزشی بانوان، این خلأ بشدت احساس می‌شد، چرا که اخبار ورزش بانوان هر روز از استان‌های مختلف می‌رسید، ولی بخشی برای پخش آن نبود تا این که از سال 1387 این بخش راه‌اندازی و سهم و حضور خانم‌ها در ورزش کشور دیده شد.

این بخش انگیزه بزرگی برای ورزشکاران زن کشور است؛ چرا که می‌دانند دیده می‌شوند و به آنها اهمیت داده می‌شود و دیگر اولویت‌هایی مانند فوتبال و والیبال نمی‌تواند ورزش بانوان را کاملا کنار بگذارد.


جوان/دبيري كه «سوت و كور بودن جشنواره» را امتياز مي‌داند!


جشنواره‌اي با ادعاي «جهاني» با رسم «محلي»

جدايي بين‌الملل از جشنواره فجر از همان ابتدا هم تصميمي نادرست و غيرحرفه‌اي بود؛ تصميمي كه بي توجه به تبعاتش توسط عليرضا رضاداد و به دستور حجت‌الله ايوبي انجام شد.

نویسنده : وحید مهری

جدايي بين‌الملل از جشنواره فجر از همان ابتدا هم تصميمي نادرست و غيرحرفه‌اي بود؛ تصميمي كه بي توجه به تبعاتش توسط عليرضا رضاداد و به دستور حجت‌الله ايوبي انجام شد. جالب بود رضاداد كه خودش انتقادات بابت اين تصميم را به جان خريده بود، شايد براي اينكه همچنان در دو سال پاياني دولت يازدهم هم دبير فجر بماند بلافاصله بعد از برگزاري اولين بين‌الملل فجر از كار بركنار شد تا اين رضا ميركريمي باشد كه دبير بين‌الملل شود.

جدايي بين‌الملل از فجر البته مقدمه‌اي بود براي راه‌اندازي جشنواره‌اي با نام «ايران» كه البته اين اتفاق هم به دليل انتقادات فراوان رسانه‌ها به بار ننشست و سازمان سينمايي كه دلش مي‌خواست با راه‌اندازي يك جشنواره تازه، ردپايي از خود در دولت‌هاي بعد به جاي گذارد، نتوانست زيربار فشارها تاب بياورد و در نهايت بين‌الملل با همان نام فجر ماندگار شد. بين‌الملل فجر كه در اقدامي باز هم بي‌ربط نامش به جشنواره جهاني فجر تغيير يافته در حالي از ابتداي ارديبهشت ماه برگزار مي‌شود كه حتي اگر بخواهيم نسبت به دوراني كه همراه با جشنواره فجر برگزار مي‌شد بسنجيم  هم، كاركردهاي جشنواره‌اي خود را از دست داده است.


كجاست محصولات مطرح جهاني؟

ميركريمي در اولين نشست خبري اين جشنواره سعي زيادي كرد از تيم پرتعداد مشاوران و معاونان خود به عنوان نقطه قوتي بر برگزاري جشنواره‌اي باكيفيت در استانداردهاي جهاني سخنوري كند، اما هر چه بيشتر به زمان جشنواره نزديك مي‌شويم فقط و فقط سؤالات پيرامون چرايي برگزاري اين جشنواره است كه به ذهن خطور مي‌كند.

اول از همه از انتخاب آثار شروع مي‌كنيم. جشنواره‌هاي مطرح دنيا را به آثار به نمايش درآمده در آنها مي‌شناسند؛ حتي اگر بسياري از اين جشنواره‌ها به واسطه افتتاحيه فيلم‌ها و فرش قرمزهايي كه براي آثار مي‌اندازند و به ‌لحاظ خبري در كانون توجه قرار مي‌گيرند اما در نهايت چيزي كه مي‌ماند تعداد آثار مطرحي است كه در آن جشنواره‌ها رونمايي مي‌شوند.

متأسفانه در بين‌الملل فجر امسال هيچ خبري از رونمايي آثار مطرح نيست و حتي به اندازه يك سوم تيم 27 نفره مشاور، معاون و مديري كه در اين جشنواره مشغول كارند هم آثار مطرح جهاني در جشنواره وجود ندارد.


چرا فيلم‌هاي ايراني «ديده شده» را وارد جشنواره كرديد؟

جالب است كه براي دو بخش اصلي يعني مسابقه بين‌الملل و مسابقه كشورهاي آسيايي بنا بوده شش فيلم ايراني انتخاب شود كه چهار فيلم از اين شش فيلم هم آثاري هستند كه پيشتر در جشنواره فجر به نمايش درآمده‌اند. واقعاً انتخاب دوباره اين آثار براي بين‌الملل فجر جز اينكه نوعي جلب نظر ارگان‌هاي متنفذ دولتي حامي اين آثار باشد، چه سودي براي جشنواره دارد؟


بخش كارگاه به اهتمام يك فيلمساز متوسط

بين‌الملل فجر مهم‌ترين عنصر حيات يك جشنواره را  كه رونمايي آثار مطرح است، ندارد،َ اما هزينه گزافي صرف راه‌اندازي يك‌سري ورك‌شاپ و كارگاه براي آن شده است. جالب است كسي را هم به مديريت اين بخش كارگاهي گمارده‌اند كه همواره يك فيلمساز متوسط بوده و ابداً تجربه شاياني در امر آموزش ندارد.

در همين بخش كارگاهي هم به جاي آنكه شرايط كنار هم قرار گرفتن جوانان ايراني در كنار جوانان چهار گوشه جهان فراهم شود، تعدادي علاقه‌مند از كشورهايي كه حرفي در صنعت سينماي جهان ندارند، انتخاب شده‌اند تا احتمالاً توجيهي باشد بر رديف بودجه جهاني(!) كه براي ايجاد اين بخش درنظر گرفته شده است.


دبيري كه «سوت و كور بودن جشنواره» را امتياز مي‌داند

بين‌الملل فجر، فيلم معتبر براي رونمايي ندارد، اما به جايش دبير نشست تحليل فيلم دارد؛ دبيري كه سال‌هاست نان ايفاي نقش در اثري عاشورايي را مي‌خورد كه بيشتر از دو دهه قبل در آن بازي كرده بود.

جالب است كه ايشان در حالي دبير نشست تحليل فيلم شده كه حضورشان به عنوان مجري يكي از برنامه‌هاي سينمايي تازه تأسيس مدام مواجه بود با گاف‌هايي كه درباره آثار روي پرده مي‌داد. ايشان در چند مورد حتي نمي‌دانست فيلمي كه در برنامه‌اي زنده درباره‌اش صحبت مي‌كند، روي پرده است و از كارگردان فيلم مي‌پرسيد فيلمتان چه زماني اكران مي‌شود؟!

اين چهره هم وقتي به عنوان دبير نشست فيلم انتخاب مي‌شود به صراحت نبود فيلم‌هاي مطرح در جشنواره را توجيه مي‌كند و از اين مي‌گويد كه هدف بين‌الملل فجر برگزاري جشنواره‌اي سوت و كور است! كسي هم نيست به اين بنده محترم خدا بگويد اگر قرار بود جشنواره‌تان سوت و كور باشد ديگر چه نيازي داشت به اين همه دبير، مشاور و معاون و اصلاً چه نيازي داريد كه مرتب اخبار جشنواره‌تان را براي رسانه‌ها ارسال مي‌كنيد.


كدام پخش‌كننده معتبر خارجي در بازار حاضر است؟

بين‌الملل فجر مهمان معتبري ندارد و آثار معتبر در آن رونمايي نمي‌شوند، اما بازار دارد؛ بازاري كه يكي از اهدافش ايجاد شرايط فروش فيلم‌هاي مطرح ايراني به پخش‌كنندگان خارجي است، اما هنوز مشخص نيست كدام پخش‌كننده معتبر خارجي بناست در اين بازار حاضر شود؟ اينكه جشنواره‌هايي مانند كن هم بخش بازار دارند به دليل كسب اعتبار در هدف اصلي‌شان كه رونمايي آثار مطرح و البته حضور چهره‌هاي صاحب‌نام در جشنواره است و گرنه راه‌اندازي بازار براي جشنواره در حالي كه حداقل پنج مهمان معتبر خارجي نداريم، چه فايده‌اي دارد جز تلف كردن بودجه؟

  
فقدان آثار استراتژيك

جشنواره جهانی فیلم فجر به واسطه اينكه در جمهوري اسلامي ايران برگزار مي‌شود، هيچ كاري نمي‌كرد بايد لااقل زمينه رونمايي پنج اثر استراتژيك درجه يك را در جشنواره فراهم مي‌كرد. به خصوص با رشد جريانات تكفيري در منطقه اين نياز وجود داشت كه بخشي ويژه پرداختن به آثاري كه به نقد افكار افراطي كه يك نمونه‌اش جريان داعش است در جشنواره وجود داشته باشد. اما نه‌تنها چنين بخشي وجود ندارد، بلكه حتي يكي دو نمونه از آثار داخلي كه در همين رابطه توليد شده‌اند و مي‌توانستند در جشنواره حاضر باشند هم به جشنواره راه نمي‌يابند تا بيش از پيش اين باور به اذهان خطور كند كه هدف اصلي از جدايي بين‌الملل از فجر نه ايجاد يك برند جشنواره‌اي در منطقه كه صرفاً يك دورهمي است براي چهره‌هايي كه در زمان مديريت سابق سينمايي جزو منتقدان درجه يك مديران فرهنگي بودند، اما حالا حتي توانايي اين را ندارند كه شرايط رونمايي سه محصول معتبر جهاني را در جشنواره‌شان فراهم كنند.

 
جوان/نامگذاري سال فرهنگي به اسم تئاتر


تئاتري كه همه چيزش شعار است، اسم شعاري مي‌خواهد چكار؟!

بد هم نمي‌گويند كه فرهنگ ما مظلوم است و تو سري‌خور؛ هر گوشه‌اش را بگيري دوباره ناله از طرف ديگرش بلند مي‌شود.

نویسنده : محسن غلامي(قلعه سيدي)

بد هم نمي‌گويند كه فرهنگ ما مظلوم است و تو سري‌خور؛ هر گوشه‌اش را بگيري دوباره ناله از طرف ديگرش بلند مي‌شود. همه از درد بي‌پولي و البته نبود برنامه‌ريزي است وگرنه تا بخواهي دلسوز دارد، گرچه هستند اقليتي كه سازشان با همه كوك نيست. ولي با حرف زدن خالي مگر مي‌شود قدمي برداشت؛ عمراً اگر بشود!

برخي انگار اشتباهي قضيه را فهميده‌اند و از اسم سال، فقط در همان چندحرف خلاصه مي‌شوند و قدم از قدم جلوتر برنمي‌دارند يا راه را كج مي‌روند. از فرهنگ گفتيم و حوزه‌هاي زياد از حدش كه انصافاً كار بچه‌هاي ما بدك نيست. اگر سر و صدايي ديديد و شنيديد بدان كه به همت خودشان است و نان بازوي خودشان را مي‌خورند. خودتان قضاوت كنيد مثلاً در همين حوزه تئاتر مگر كسي كاري كرده؟ بدبختانه مديريت و هنرمندانش با هم صنمي ندارند انگار. هردو نيز مقصرند؛ تا چندسال قبل همه فحش مي‌دادند كه له شديم، الان هم سراغ هنري‌ها را بگيريد دوباره همين آش است و همين كاسه. غرغر هم مي‌كنند نه اينكه نباشد ولي گاهي راست نيز مي‌گويند. به اين نسبتاً راست و دروغ گفتن هم مي‌رسيم!

ابتداي سال است و خب بايد برنامه بچينند كه چه كنيم و چه نه. برخي كه ول‌كن جشنواره نيستند؛ آخرش هم معلوم نيست جز ولخرجي چه عايدي‌‌اي براي طيف هنري و مردم دارند. بخوربخوري است، البته بالاخره پول بي‌نوا را بايد خرج كنند، اما انگاري جيب تئاتر و سينما و غيره را براي يكي كوچك و براي ديگري بزرگ دوخته‌اند.

آرام كردن موقتي؛ بي‌برنامه و بي‌دغدغه

كاش اين سينمايي‌ها پز الكي نمي‌دادند كه مثلاً عقبه ما تئاتري ا‌ست و خاك صحنه خورده‌ايم و از اين كلمات گنده گنده. ميلياردي پول مي‌گيرند ولي بعيد مي‌دانم تئاتري‌ها مثل خود ما تا به الان چنين پولي را در بيداري كه چه عرض كنم، در خواب ديده باشند. پس مجبورند بسازند و دل خوش كنند به اسم سال تئاتري و اينها.

«سال تئاتري»؛ براي بار دوم گذاشته شد عين 94 روي 95 كه نفهميديم دليلش چه بود و عايدي‌اش چه؟ مگر پارسال چه اتفاقي افتاد در اين حوزه كه امسال دوباره برايش حرص مي‌زنيد. لابد مي‌خواهيد صدايشان درنيايد. مثال همان سر بريدن با پنبه است يا با آبنبات بچه را گول زدن شايد.

آدمي فرق شوخي و غيرشوخي وزيرمحترم و معاونان را نمي‌فهمد كه بيچاره اين مردم و هنري‌ها به كدام سازتان برقصند. كاري به سينمايي‌ها نداريم چون عزيزدردانه هستند؛ پول مي‌گيرند و جشنواره من‌درآوردي راه مي‌اندازند به اسم جهاني و دريغ از فايده. اصلاً شكي نيست كه بايد برايشان خرج بشود چون مؤثرترند ولي نه ولخرجي الكي. از تئاتر گفتيم و شعار دوباره امسال؛ حداقل اعلام كنيد كه پارسال چه كرديد و امسال چه داريد. حرف زدن كه باد هواست. مگر بي‌پول مي‌شود كاري كرد؟ مگر با مخاطب حداقلي با ريخت و قيافه‌هاي عمدتاً عجيب و غريب سالن‌ها كه هيچ نظارتي رويشان نيست، مي‌شود كاري كرد؟ مگر با اين متن‌هاي اكثراً بي‌ربط به فضاي بومي مي‌شود كاري كرد؟ و هزار مگر ديگر!

اگر اعجوبه‌ها دست از سر تئاتر بردارند

روي ديگر سكه را نيز حواستان باشد، اينكه تئاتر ما زيادي ساكت است، اما از سكوتش بايد ترسيد. اينكه چرا عامه مردم استقبال نمي‌كنند به‌خاطر بليت كمي گران‌ترش نيست. خودتان مي‌دانيد كه نيمه پر ليوانش براي خواص است و همان‌هايي كه در سالن براوو سرمي‌دهند نه آفرين و بارك‌الله! اين استاد گفتن‌هاي الكي به‌هم نيز با عرض معذرت، اما برخي را دچار توهم كرده. درد و مشكلات تئاتر يكي نيست؛ درست است كه مشكل سالن داريد و بي‌پولي بي‌شك يقه‌تان را گرفته كه اين به مديريت برمي‌گردد، اما تا مردم عادي و كف جامعه را جذب نكني، فقط اسير تريپ روشنفكرزده خواهي بود. هميشه مثال نقض هست مثل نمايش ايراني-سنتي و غيره، اما در تئاتر اصلاً مشت، نمونه خروار نيست!

طرف حساب ما مردمند و مديريتي كه دلش را خوش كرده به حرف‌زدن نه عمل. حالا هي بشين و شعار پشت شعار بده. وقتي نه برنامه‌اي داري و نه شناختي از اين فضا، مجبوري به هر سازي برقصي تا بلكه موقت هم كه شده، تئاتري‌ها را راضي كني، البته متأسفانه طيفي كه خودشان را تافته جدابافته از مردم كرده‌اند. نهايتش همين مي‌شود كه اسم الكي مي‌گذاري و هيچ‌كس را نمي‌تواني راضي كني. الان رفيق جيك توجيك‌شان هستي ولي دوره‌ات كه تمام شد، قضيه برعكس مي‌شود و درست و غلط لعن و نفرينت مي‌كنند.


جوان/نوروز نشان داد مي‌توان الگوهاي موفقيت را پيدا كرد


وزش نسيم موفقيت در برنامه‌سازی جام جم

شبكه نسيم در نظر سنجي‌ها پربيننده‌ترين شبكه سيما شده و اين موضوع مي‌تواند كمك مهمي به برنامه‌سازي در سيما كند تا با بهره‌گيري از الگوهايي كه باعث موفقيت اين شبكه شده‌اند، برنامه‌هايي بهتر و خلاق‌تر جهت افزايش مخاطبان رسانه ملي توليد شود.

نویسنده : محمدصادق عابديني

با گذشت چند روز از پايان ويژه برنامه‌هاي نوروزي صداوسيما، ميزان رضايت مخاطبان اين برنامه‌ها از طريق سامانه‌هاي مختلف صداوسيما در حال اعلام است. مركز پژوهش و سنجش افكار صداوسيما و روابط عمومي سازمان گزارش‌هايي را در اين خصوص منتشر كرده‌اند كه مي‌توان از آنها، ميزان استقبال از شبكه‌ها و برنامه‌هاي صداوسيما را تخمين زد. اين سنجش‌ها در نهايت الگوهايي را كه باعث موفقيت برنامه‌هاي نوروزي شده است، نيز مشخص مي‌كند. مركز پژوهش و سنجش افكار صداوسيما به ترتيب برنامه‌هاي «خندوانه»، «شب‌كوك» و «دورهمي» را به عنوان پر بيننده‌ترين برنامه‌هاي هفته اول نوروز معرفي مي‌كند. اين آمار از طريق نظر سنجي اين مركز در 32 شهر به دست آمده است. جالب اينجا است كه هر سه برنامه موفق سيما متعلق به يك شبكه است. در اين بين برنامه «خندوانه» با 62 درصد بيننده پر مخاطب‌ترين برنامه تلويزيوني در نوروز لقب گرفته است. روابط عمومي سازمان نيز اعلام كرده از مجموع تماس‌هايي كه درباره خندوانه با سامانه 162 گرفته شده است، 73 درصد از تماس‌ها ابراز رضايت بوده و مخاطبان نسبت به محتواي انساني، بستر سازي براي حفاظت از محيط‌زيست و همچنين فرهنگ‌سازي در موضوعات اجتماعي در اين برنامه خرسندي خود را اعلام كرده‌اند. در اين خبر همچنين برنامه‌هاي «شب كوك» و «دورهمي» را در رتبه‌هاي بعدي پربيننده‌ترين برنامه‌هاي شبكه نسيم اعلام كرده است. اگرچه نمي‌شود انتظار داشت ساير شبكه‌ها نيز صرفاً سرگرمي و طنز را كه در نسيم اولويت كاري است، پيش بگيرند، اما مي‌توان از الگوي خلاقيت در برنامه‌سازي و حتي بنچ ماركينگ الگوهاي موفق خارجي براي ساخت برنامه‌ها استفاده كرد. ريسك‌پذيري و ميدان دادن به ايده‌هاي جديد نيز يكي از مشخصه‌هايي بود كه در برنامه‌هاي موفق نوروزي خودنمايي كرد.

با انتشار نتايج پژوهش‌ها و نظرسنجي‌هاي تكميلي، تصوير جامع‌تري از آنچه طي نوروز در سيما گذشته است به دست مي‌آيد. اگرچه نظرات غيررسمي نيز به نتايج پژوهش‌هاي رسمي نزديكي زيادي دارند و موفقيت يك برنامه حتي بدون اعلام درصد‌هاي آماري نيز كاملاً به چشم مي‌آيد.


سیاست روز/سینمای ایران هنوز جای خالی آوینی را احساس می‌کند



سال‌های دور از مرتضی


این روزها وقتی افرادی مثل ابراهیم حاتمی کیا درخصوص یک موضوعی صحبت می‌کنند و یا رفتار مدیران سینمایی را به نقد می‌کشند، سه دسته آدم‌ها هستند که موضع‌گیری می‌کنند.

اول افرادی که به تشویق می‌پردازند، بدون آنکه دقیقا بدانند موضوع از چه قرار است. افرادی که دغدغه‌های یک فیلمساز را سیاسی می‌کنند و از آن برای کوبیدن جناح مقابل استفاده می‌کنند. (الحمدلله در هر دو جناح هم از این آدم‌ها وجود دارند) دسته دوم افرادی هستند که رسانه‌ای شدن این سخنان اذیتشان می‌کند و به قول معروف آب به لانه‌شان ریخته می‌شود. افرادی که نانشان در به گند کشاندن هنرو به ویژه سینمای ایران است. افرادی که فقط برای حفظ نام و نانشان قلم به دست می‌گیرند و شروع به شلیک می‌کنند.

نکته‌ای که مریلا زارعی دو سال پیش به آن اشاره کرده بود: «آقای کارگردان، حالا چه وقت باریدن بود؟ نمی‌دانید که باعث زحمت کرم‌های خاکی شده‌اید؟ بیچاره‌ها داشتند از اندک هوای انباشته در میان منافذ خاک باغچه تنفس می‌کردند. نگفتید این بارش نابهنگام، منافذ را پر از آب می‌کند و کرم‌ها از بیم جان از خاک بیرون می‌زنند؟ با این همه اوصاف، توقع تایید دارید؟»

دسته سوم هم هستند. اما اندک. افرادی که دغدغه دارند و دلشان می‌سوزد و نگران آینده فرهنگ این کشور هستند. افرادی که شبیخون فرهنگی را جدی گرفته‌اند و برخلاف «خواب‌زده‌ها» می‌فهمند که چه اتفاقاتی به نام هنر و جهانی شدن و عرصه‌های بین‌المللی در سینمای ایران در حال رخ دادن است. افرادی از جنس خود حاتمی‌کیا که کنار دست سید مرتضی آوینی کار کرده و یادگرفته است.

حالا اگر می‌گوییم «سینمای ایران هنوز جای خالی آوینی را احساس می‌کند» به خاطر آن است که اگر او بود، این جمع و دسته سوم دغدغه‌مند و انقلابی را می‌توانست طوری جمع و جور کند که تبدیل به یک «جناح فرهنگی مومن انقلابی» قدرتمند از آنچه امروز هست باشد. بودن کسی مثل آوینی می‌توانست حال آن بچه حزب‌اللهی‌هایی که دلشان به حال این مرداب شبیه به سینما می‌سوزد را آرام کند و البته که می‌شد کمک کرد تا این جایی که امروز به اسم سینما از آن بوی تعفن به مشام می‌رسد را تبدیل به یک برکه زیبا کرد.

سینمای امروز ایران فیلم خوب دارد، اما در مقایسه با خوراک‌های مسموم و تلخی که به اسم فیلم ساخته می‌شود، هنوز کم است. وقتی فیلم‌های سیاه تمام پرده سفید سینما را به خود اختصاص می‌دهند، وقتی جشنواره‌های سینمایی خارجی برای به نمایش درآوردن و جایزه دادن به این کثیفی‌ها لحظه‌شماری می‌کنند، وقتی مدیران فرهنگی ما به جای دفاع از آرمان‌ها و کمک به نیروهای انقلابی متعهد و متخصص از جایزه گرفتن فیلم‌های ضد‌ایرانی و ضد انقلابی ذوق می‌کنند و آنرا حاصل مدیریت انقلابی! خود می‌دانند، باید این دسته سوم باشند که در مقابل آنها بایستند. یکی مثل آوینی، مثل حاتمی‌کیا و مثل همه آنها که نان را به نرخ روز نمی‌خورند و مثل ققنوس در دامنه آتشفشان منزل گرفته‌اند. آنان که «خداوند براي زيستني چنين به زمين آورده است» آنها که مثل برخی‌ها نیستند که «در بوستان‌هاي عافيت، شكر مي‌خورد و شكرشكني مي‌كند»

رهبر معظم انقلاب در سخنان ابتدای سال جاری و در حرم رضوی به نکته مهمی اشاره کردند «دستگاه‌های دولتی، آنهایی که مربوط به فرهنگند، به جای اینکه آغوش خود را به روی کسانی که نه اسلام را قبول دارند، نه انقلاب را، نه نظام اسلامی را، نه ارزشهای اسلامی را [باز کنند]، آغوش خود را به روی بچّه‌مسلمانها، به روی جوانهای مؤمن، به روی بچّه‌های انقلابی، به روی بچّه‌های حزب‌اللّهی باز کنند؛ اینها میتوانند کار کنند و دارند کار میکنند»

اما ما امیدی به گوش شنوای برخی مدیران فرهنگی نداریم و مطمئنیم آنها به جای این کار باز هم برای دفاع از فیلم‌های مسئله‌دار و ضد اسلامی و ایرانی پیراهن می‌درند و بیت‌المال را به کسانی می‌سپارند که دغدغه‌شان عقب‌مانده و ضعیف نشان دادن جمهوری اسلامی است.

در این میان این وظیفه ماست که با گذشت بیش از دو دهه از روزهای بدون مرتضی جایی را بسازیم که بچه‌های هم‌فکر او برای مقابله با سینمای سفارشیِ سیاه‌نما آستین بالا بزنند و بجنگند.

 
شرق/گفت‌وگو با پریناز ایزدیار


« ابد و یک روز» واقع‌نمایی محض است

فرانک آرتا

پریناز  ایزدیار به دلیل بازی تحسین‌شده‌اش در فیلم «ابد و یک روز» این روزها مورد توجه قرار گرفته است. هرچند هم‌زمانی نمایش این فیلم با سریال «شهرزاد» باعث شد علاقه‌مندان زیادی پیدا کند. با او درباره فیلم تازه‌اکران‌شده‌اش که به خاطر آن جایزه بهترین بازیگر سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد، گفت‌وگو کردیم:

‌ آیا فکر می‌کردید که جایزه بهترین بازیگر نقش اول سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر را دریافت کنید؟

اصلا، واقعیت این است که نخواستم ذهنم را درگیر این ماجرا کنم. هرچند برخی از دوستان هنگام کار می‌گفتند، بعید نیست که من امسال جایزه بازیگری را بگیرم. ولی با وجود همه احتمالات علاقه‌ای نداشتم به آن فکر کنم. چون اگر ذهنم را درگیر چنین مسئله‌ای می‌کردم، هم وقتم گرفته می‌شد و هم اینکه اگر درنهایت جایزه نمی‌گرفتم، ‌ناراحت می‌شدم و اگر هم می‌گرفتم طبعا خوشحال. به‌همین‌دلیل این موضوع را رها کردم و سپردم که هرچه پیش‌ آید، خوش‌ آید. فقط روی کارم متمرکز شدم و تمام تلاشم این بود که وظیفه‌ام را درست انجام دهم.

‌ واکنش شما هم هنگام دریافت جایزه جالب بود. صدا و دست‌هایتان می‌لرزید. ‌به‌طوری‌که نتوانستید سیمرغ را در دست بگیرید! انگار اصلا منتظر آن اتفاق نبودید.

(می‌خندد) چون فکر نمی‌کردم جایزه بگیرم. به‌همین‌دلیل لرزش بدنم واکنشی بود ناخودآگاه. آن‌قدر هیجان‌زده شده بودم که نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. حتی تا ثانیه‌های قبل از خوانده‌شدن اسمم، ‌احتمال می‌دادم شخص دیگری برنده شود. وقتی فراخوانده شدم، کلا احساساتم از کنترل خارج شد! ولی خیلی خوشحال شدم.

‌ به نظرم کارگردانی فیلم « ابد و یک روز» از فیلم‌نامه آن یک گام جلوتر است. بااین‌حال وقتی فیلم‌نامه را خواندید و همین‌طور روی نقش سمیه که قرار شد بازی کنید، ‌تحلیلتان چه بود؟

من عکس نظر شما را دارم. به نظرم فیلم‌نامه و کارگردانی«ابد و یک روز»، هر دو همگام و عالی بودند. از همان ابتدا هم وقتی فیلم‌نامه را خواندم، ‌نسبت به قصه کشش زیادی پیدا کردم و آن را دوست داشتم. به‌طوری‌که هنگامی که می‌خواستم نقش «سمیه» را بازی کنم، حالم خیلی خوب بود. چون قرار بود در کاری سهیم باشم که قوی و دلچسب است و مهم‌تر اینکه حرف حسابی می‌زند. دیگر اینکه سعید روستایی، هم در لحظات نوشتن فیلم‌نامه و هم در زمان کارگردانی فیلم، ‌به‌قدری وسواس و دقت به خرج می‌داد که دیگر جای اماواگری نگذاشت.

‌ فیلم، ‌شخصیت‌های زیادی دارد و خانه خانواده «طولی‌خانلو» هم یکی دیگر از شخصیت‌ها بود که به اندازه بازیگران اهمیت داشت. همین مسئله روایت درام و پرداخت داستان را پیچیده می‌کرد. چون درعین اینکه مؤلف- فیلم‌ساز با وجود زمان محدود فیلم، باید هرچه بیشتر به شخصیت‌ها نزدیک‌تر می‌شد، در کمترین زمان ممکن هم می‌بایست بیشترین اطلاعات را به تماشاگر منتقل می‌کرد. اما می‌بینیم سکانسی مثل خانه شهناز (ریما رامین‌فر) که خارج از تهران در فیلم به تصویر کشیده شد ‌و اتفاقاتی همچون تحقیرشدن و کتک‌خوردن مرتضی (پیمان معادی) توسط خواهرزاده و موارد دیگری در آن خانه رخ داد، ربطی به موضوع اصلی فیلم نداشت. درحالی‌که فیلم‌نامه می‌توانست روی جزئیات شخصیت‌ها متمرکز شود که مثلا اصلا سن‌وسال مادر با سن کوچک‌ترین پسرش چه نسبتی دارد یا چگونه در متن واقع‌گرایی، مغازه‌زدن زود بازدهی دارد و... . به‌همین‌دلیل می‌گویم که فیلم‌نامه عقب‌تر از کارگردانی است؟

البته من ترجیح می‌دهم به مسائلی که به شخص من و نقشم مربوط نیست، ‌پاسخ ندهم. جواب این سؤالات را آقای روستایی به‌عنوان نویسنده و کارگردان بدهند... .

‌ جدا از این نکته، ‌وقتی کسی در فیلمی بازی می‌کند، ‌طبعا دنیای فیلم را پذیرفته و به رسمیت شناخته. اصلا تحلیلتان از پیکره فیلم‌نامه چه بود؟

متوجه منظورتان شدم. تحلیل من از اتفاقات خانه شهناز این بود که یک‌سری اتفاقات کلیدی در خانه شهناز دارد دوباره تکرار می‌شود. یعنی همان اتفاقاتی که در خانه این خانواده رخ داده، ‌گریبانگیر خانواده شهناز هم شده! انگار شاهد جامعه‌ای هستیم که مشکلات در محدوده‌ای، خواه‌ ناخواه به محدوده دیگر سرایت پیدا می‌کند. گویی حلقه‌های متصل زنجیری هستند که خرابی هرکدام روی دیگر حلقه‌ها تأثیر می‌گذارد. به نظرم چنین معضلی در جامعه فعلی‌مان هم وجود دارد. هر دو خانواده گرفتاری‌های مشترک دارند و اصلا هر مسئله‌ای مسلسل‌وار روی سرنوشت دیگری تأثیر می‌گذارد، با وجود اینکه مکان زندگی‌شان دور از یکدیگر است. این نکته، تلخی شرایط را منتقل می‌کند. به‌همین‌دلیل می‌گویم که از نظر من فیلم هیچ پلان و سکانس اضافی‌ای ندارد. چون شخصا واکنش تماشاگران را دیدم که فیلم را تا انتها دنبال می‌کنند، ‌بدون اینکه آزرده شوند یا سالن سینما را ترک کنند.

‌ با‌این‌حال من و شما در این مورد هم‌عقیده نیستیم! بگذریم. سمیه مرکز ثقل اتفاقات قصه است و به‌گونه‌ای متعادل‌کننده. از یک‌سو ضعف‌های اطرافیان را لاپوشانی می‌کند و می‌شود سنگ صبور و حتی از خود و احساساتش مایه می‌گذارد و حتی بداخلاقی و دشنام هم می‌شنود. از سویی هم قرار است شادی را زنده کند و اوضاع را سروسامان بدهد. بنابراین اندازه (dose) نگه‌داشتن بازی و کنش و واکنش‌های غیرمؤکد از سوی بازیگر ضروری است. چگونه به این میزان از تعادل رسیدید؟ ‌

حفظ یکنواختی (راکورد) حس‌ها در طول فیلم از سوی کارگردان کاملا کنترل می‌شد. آقای روستایی روی این جزئیات دقت نظر داشت. البته یکی از خوبی‌های کارکردن در این فیلم، ‌این بود که به دلیل تک‌لوکیشن‌بودن، ‌بسیاری از پلان‌ها پشت‌سرهم گرفته می‌شد و به‌اصطلاح رج نزدیم. این نکته به تداوم حسی بازیگران کمک کرد و ازجمله به من. دیگر اینکه عوامل فیلم حرفه‌ای بودند و از این نظر کمک می‌کردند.

‌ مثلا چگونه؟

مثلا منشی صحنه حرفه‌ای و دقیقی داشتیم که وقتی بازی می‌کردم، بعد از او می‌پرسیدم حس این پلانم با پلان قبلی هم‌خوانی داشت یا نه. البته من همیشه در این مورد دچار هراس می‌شوم. چون خیلی مهم است که تداوم بازی حفظ شود. چون در غیر این صورت بازی جلو دوربین لو می‌رود. ضمن اینکه آقای روستایی خیلی تأکید می‌کردند که بازی‌ها رئال باشد. همچنین به دلیل نقشم، من حضور دائم در فیلم داشتم. در تمام مدت فیلم‌برداری از حس‌وحال فضای فیلم منفک نشدم. حتی اگر شب‌ها به منزل خودم می‌رفتم، ‌باز هنوز سمیه بودم و با احوالات ِ سمیه شب را به صبح می‌رساندم. همین نکته تأثیر زیادی روی کارم گذاشت. نکته مهم دیگر تمرینات زیادی بود که قبل از فیلم‌برداری انجام دادیم. جلسات دورخوانی خیلی به ما کمک کرد. هنگام قرارگرفتن در لوکیشن فیلم آن‌قدر همگی با هم دوستانه کار می‌کردیم که در جاهایی براساس بازی‌ها حس‌وحال‌ها جابه‌جا می‌شد یا حتی تأکید روی برخی دیالوگ‌ها شکل می‌گرفت و به عبارت دقیق ایده‌های جدیدی در همان لحظه خلق و اجرا می‌شدند. واقعا «ابد و یک روز» نمونه موفقی از همکاری منسجم گروهی خلاق است.

‌ گفته می‌شد، ‌پلان پایانی فیلم، همراه‌شدن سمیه با خانواده تایبادی در اتومبیل بود که بعد از کوتاه‌شدن موهای سر نوید، ‌برادر کوچک‌تر، در ‌سلمانی، ‌سمیه از پشت شیشه عقب ماشین، ‌نگاه حسرت‌باری به او می‌کند و بعد تیتراژ‌ فیلم می‌آید. آیا واقعا چنین بود؟

ببینید آن‌قدر فیلم‌نامه بار‌ها‌وبارها نوشته و بازنویسی شد که من واقعا نمی‌دانم کدام آخرین سکانس بود یا قبل از پیوستن من به گروه، چندین سکانس پایانی نوشته شده بود. چون سعید روستایی پایان‌های متفاوتی را برای فیلم مدنظر داشت. بنابراین واقعا نمی‌توانم در این مورد پاسخ سرراستی به شما بدهم.

‌ منتقدان فیلم، فضای فیلم را «سیاه‌نمایی» توصیف می‌کنند. آیا از نظر شما قصه فیلم، شکل سیاه‌شده واقعیات جامعه امروزی ماست؟

به‌هیچ‌وجه. به نظرم « ابد و یک روز» واقعیت‌نمایی محض است. البته شاید واقعیت تلخ باشد ولی به‌هرحال واقعیت است و غیرقابل‌انکار. ضمنا من واقعا نمی‌دانم چرا برخی‌ها با هر فیلمی که مخالف می‌شوند، علیه آن از واژه سیاه‌نمایی استفاده می‌کنند!! آن‌قدر این واژه در جایگاه نادرست خود استفاده شده که به نظرم کارکرد واقعی‌اش را از دست داده است. شما اگر با آقای روستایی صحبت کنید، ‌مفصل درباره تجربیات خود توضیح می‌دهد که چقدر بعینه نظاره‌گر این نوع وقایع در پیرامون زندگی خود بوده است. اما با وجود همه تلخی‌ها می‌بیند که چنین خانواده‌هایی با قدرت به زندگی‌کردن ادامه می‌دهند. به‌طوری‌که اصلا نمی‌توان منکرشان شد؛ مثل خانواده فیلم «ابد و یک روز».

‌ شما فیلم‌های کوتاه آقای روستایی را قبل از بازی در فیلم «ابد و یک روز» دیده بودید؟

نه متأسفانه. ولی تعریف آنها را زیاد شنیده بودم.

‌ جمله‌ای کلیدی در فیلم وجود دارد که محسن (نوید محمدزاده) خطاب به سمیه و دیگران می‌گوید که هرکسی از این خانه بیرون برود سگ است و اگر دوباره به آن برگردد از سگ پست‌تر است. ظاهرا این جمله به پاشنه آشیل فیلم تبدیل و تعابیر فرامتنی از آن شد که مخالفان فیلم آن را به کل کشور ایران تعمیم دادند. آیا واقعا چنین هدفی در بیان آن جمله دنبال می‌شد؟

باور کنید بدون اغراق به ذهن هیچ‌کدام از ما چنین تعبیری خطور نکرد. حتی بعدا کسانی گفتند شاید چنین تعبیری شود و می‌خواستند این جمله را حذف کنند. اما درنهایت ما قلبا معتقد بودیم و هستیم که چنین هدفی نداشتیم، پس چرا باید حذف شود؟ به‌هرحال هرکسی از هر فیلمی برداشتی می‌کند. اما برداشت ما مطلقا چنین نبود.

‌ وقتی فیلم را با مردم نگاه کردید، ‌واکنش‌ها را چگونه دیدید؟

من در ایام نوروز فرصت نکردم با مردم فیلم را ببینم. اما در زمان جشنواره فیلم فجر در کنار مردم فیلم را دیدم. آنها همراه با شخصیت‌های فیلم، هم گریه می‌کردند و هم می‌خندیدند. حتی شنیدم برخی از خانم‌ها می‌گفتند که خود سمیه هستیم. در هر صورت از این بابت خیلی خوشحال شدم که مردم شخصیت‌ها را درک کردند و توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. به‌هرحال فیلمی که جایزه سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را بگیرد، ‌از نظر من فیلم کمی نیست.

‌ شنیدم که به دلیل کم‌سن‌وسال‌بودن کارگردان فیلم، ‌در مواجهه با برخی از بازیگران، چالش به وجود آمد و آقای معادی در پشت ‌صحنه نقش تعدیل‌کننده روابط میان کارگردان و بازیگران را ایفا کرد. آیا این‌گونه بود؟

من نمی‌دانم منظورتان چالش کارگردان با کدام بازیگر است. اما طبیعی است که در کار دلخوری هم به وجود می‌آید. به‌هرحال قصه فیلم پرتنش بود و گاهی اصطکاک هم به وجود می‌آمد. اما به‌وضوح به چنین مسئله‌ای برنخوردم. حتما موضوعی است که میان خودشان حل‌وفصل شده و من خبر ندارم.

‌ از نظر شما بهترین بازیگران فیلم چه کسانی بودند؟

نوید محمدزاده که بازی درجه‌یک ارائه کرد و همه شاهد بودیم که چقدر درخشان بازی می‌کرد. همین‌طور آقای پیمان معادی. خودم اصلا باورم نشد که آقای معادی که در جلسات دورخوانی شخصیت مبادی‌آداب و جنتلمنی داشتند، وقتی در قالب شخصیت مرتضی رفتند این‌گونه شدند. همین تغییر قالب برایم حیرت‌انگیز بود. ایشان واقعا بازیگر خوبی هستند.

‌ اخیرا طناز طباطبایی طی اظهارنظری عنوان کرد همه بازیگران فیلم «ابد و یک روز» در یک سطح بودند و خانم ایزدیار کار ویژه‌ای انجام نداد تا برای آن، مستوجب گرفتن جایزه بهترین بازیگر فیلم شود. نظرتان در این‌باره چیست؟

من فقط نظر ایشان را شنیدم و مستقیم هم با خانم طباطبایی صحبت نکردم. اما به‌هرحال ایشان عقیده خود را بیان کردند. به نظرم هرکسی نظری دارد و نظر ایشان هم برای من محترم است.

‌ کارکردن با یک کارگردان جوان چگونه است؟

آقای روستایی کارش را بلد بود و سختگیری‌های خاص خود را داشت. من هم اصولا دوست دارم با کارگردان‌های سختگیر کار کنم. چون حس خوبی به من می‌دهند و من ترغیب می‌شوم بیشتر روی کارم دقت و نقشم را بهتر بازی کنم.

‌ به نظر شما پریناز ایزدیار ‌بعد از «ابد و یک روز»، چه فیلمی باید بازی کند؟ ‌

دوست دارم نقش متفاوتی بازی کنم. البته الان دو پیشنهاد بازی دارم. دست‌کم دو ماه صبر می‌کنم تا انتخاب کنم.

 
فرهیختگان/نگاهی به فیلم من سالوادور نیستم


مردم چرا عطاران را دوست دارند؟/ ستاره‌ای که خود را خرج فیلم‌های بی‌مایه می‌کند

رضا عطاران همچنان می‌فروشد. فرق نمی‌کند که در طبقه حساس بازی کند یا ردکارپت، خودش سازنده فیلم باشد یا فیلمساز دیگری او را کارگردانی کند، به مضامین ملتهب بپردازد یا با اتفاق‌های معمولی و روزمره‌ای شوخی کند، در جشنواره‌ها رسمیت پیدا کند و منتقدان فیلمش را بپسندند، یا اینکه راهی به جشنواره نداشته باشد و مورد بی‌اعتنایی قرار بگیرد، در هر صورت مردم عطاران را دوست می‌دارند و از فیلم‌هایش استقبال می‌کنند. در سینمای فعلی ایران، بسیاری از بازیگران در فضایی وهمی و تبلیغاتی احساس ستاره‌بودن می‌کنند. اغلب فیلم‌هایشان در گیشه شکست می‌خورند و با این همه خود را ستاره می‌پندارند. اما عطاران به معنای واقعی ستاره است. ستارگان برای آن‌که دیده شوند ‌باید در فیلم‌هایی حضور پیدا کنند که از جذابیت لازم برای جذب تماشاگر برخوردار باشند. محبوب‌ترین ستارگان نیز اگر در فیلم بی‌مایه شرکت کنند، به سختی شکست می‌خورند. اما عطاران در شرایط فعلی ستاره‌ای خود بسنده است و مردم حتی از فیلم‌های بی‌مایه‌اش نیز استقبال می‌کنند. به راستی چه رازی در عطاران است که مردم این اندازه او را عزیز می‌دارند؟ بازیگران معمولا موقعی ستاره می‌شوند که تبلور رویا‌ها و آرزو‌ها و به تعبیری من برتر مردم باشند. در واقع ستارگان نقش قهرمانانی را بازمی‌آفرینند که فراتر از آدم‌های معمولی باشند. از نگاه ارسطو تراژدی داستان قهرمانان و کمدی داستان آدم‌های میان‌مایه و معمولی است. اما چارلی چاپلین در قالب ولگرد از مردم معمولی و تنگدست نیز چهره‌ای مثالی و اسطوره‌ای می‌آفریند. این داستان در مورد عطاران کاملا معکوس است و این بازیگر درست به این دلیل ستاره است که هیچ نشان قهرمانی ندارد. در واقع عطاران بیشتر رذالت‌های آدمی یا به تعبیر یونگ سایه و غرایز و شرارت و حیوانیت وجود انسان را باز می‌تاباند. دروغ می‌گوید، کلک می‌زند، ریا کار است، کلاهبردار است، خالی‌بند است، دله‌دزد و گاه معتاد و حق سکوت‌بگیر است، اخلاقیات را پاس نمی‌دارد و در کل تبلور تمام ضدارزش‌هایی است که از دید رسانه‌های رسمی مذموم است. در مواردی هم عطاران زیر سیما چه اخلاق و سنت و ارزش‌های آن کار دیگر می‌کند و درنتیجه باز هم بخش غریزی و شرارت بار انسان را باز‌می‌تاباند. در مجموع زشت‌ترین رفتار‌های آدمی را به شوخی‌هایی برای خندیدن بدل می‌کند و به شری سمپاتیک و دوست‌داشتنی بدل می‌شود. مردم نیز دقیقا به این دلیل او را دوست می‌دارند که فرهنگ ریاکاری و اخلاقیات تحمیلی و رسانه‌ای را به تمسخر می‌گیرد. اما آیا عطاران به همین شکل می‌تواند محبوبیت خود را استمرار ببخشد؟ و آیا به صرف همین پرسونا و بی ‌آن‌که در آثار درخوری ظاهر شود، همچنان می‌تواند ستاره باشد؟ پاسخ منفی است و اگر عطاران به خود نیاید و همچنان خود را خرج فیلم‌های بی‌مایه کند، به سرعت مقبولیت ستا‌ره‌وار خود را از دست خواهد داد. من سالوادور نیستم، جلوه دیگری از همین فیلم‌های بی‌مایه است. طرح اصلی فیلم برگرفته از پاره‌ای از فیلم‌های سینمای قبل از انقلاب، ازجمله عروس فرنگی ساخته نصرت‌الله وحدت است. در آن فیلم راننده‌ای سنتی به‌طور اتفاقی در مسیر زندگی زنی فرنگی قرار می‌گرفت. راننده نامزد داشت و قرار بود عنقریب ازدواج کند. اما ورود زن فرنگی زندگی راننده را دیگر می‌کرد و سبب تقابل‌های کمیکی در فیلم می‌شد. بن‌مایه اخلاقی فیلم نیز درنهایت جانبداری از سنت درمقابل تجدد و فرنگی‌مآبی بود. در فیلم من سالوادور...  کمابیش همین سوژه محور حوادث قرار می‌گیرد. با این تفاوت که عطاران برخلاف وحدت، سنت را به اسباب خنده بدل می‌کند. وحدت در فیلم یک اصفهانی در نیویورک تقابل مرد ایرانی و زن فرنگی را در سفری توریستی به آمریکا منتقل می‌کند، با این هدف که اندکی به سوژه مصرف‌شده خود تازگی ببخشد. در فیلم من سالوادور... نیز همین اتفاق مکرر می‌شود. خب سفر اتفاقی یک ایرانی متعصب به سرزمینی که فرهنگی مغایر او دارد، فرصتی طلایی برای عطاران به وجود می‌آورد که شوخی‌های شیرینی بیافریند و پرسونای آشنای خود را بار دیگر خرج کند. فیلم فاقد منطق داستانی است و رخداد‌هایش اتفاقی و مبالغه شده است و حتی در مقیاس فیلمی کمدی باورپذیر نیست. منطق داستانی این فیلم را حتی اگر با فیلم‌های وحدت، که معمولا از منطق تصادفی و شاه‌پریانی فیلم هندی و فیلمفارسی تبعیت می‌کرد نیز مقایسه کنیم، می‌بینیم سالوادور... در مرتبه فروتری قرار می‌گیرد. فیلم از نظر فرم و تکنیک و ارزش‌های اجرایی نیز امتیاز خاصی ندارد و انگار سازندگان فیلم عطاران را به سفری گردشگری برده‌اند و با دوربین خانگی از او فیلم گرفته‌اند. اما با این همه عطاران بامزه است و همچنان تماشاگر را می‌خنداند. به‌خصوص تقابل او با فرهنگ سرزمینی بیگانه، موقعیت‌های کمیک فیلم را افزایش می‌دهد. هرچند که این موقعیت‌ها کلیشه‌ای و مصرف‌شده است و در فیلمفارسی سابق و فیلم‌های وحدت نیز بار‌ها طرح شده است. به‌عنوان نمونه عطاران از گوشت خوک بیزار است، نسبت به مشروبات الکلی حساسیت دارد، بی‌بند و باری زنان بیگانه را برنمی‌تابد یا از دست دادن با زنان می‌پرهیزد. آیا این موقعیت‌ها آشنا نیست و مشابهش را بارها در فیلم‌های ایرانی ندیده‌اید؟ اما با این همه تماشاگران می‌خندند، چون همان عطاران آشنا را می‌بینند که اخلاقیات رایج را به سخره گرفته است. اما اغلب تماشاگرانی که از سینما باز می‌گردند، خود را بازنده فرض می‌کنند. چون احساس می‌کنند که با اغوای نام عطاران، خریدار کالایی بنجل و نامرغوب شده‌اند. خب این می‌تواند زنگ خطر را برای عطاران به صدا درآورد. تماشاگران با هیچ ستاره‌ای پیمان ابدی نبسته‌اند و کلیشه‌سازی و تکرار مکررات و فیلم‌های بی‌مایه می‌تواند منجر به سقوط عطاران شود. درواقع او دارد از حساب پس‌انداز و محبوبیت خود خرج می‌کند و تا کی می‌تواند به این روش ادامه دهد؟


قانون/گفت‌و‌گوي «قانون» با محمدحسين مهدويان، كارگردان «ايستاده در غبار» : فيلم خوب هزينه دارد


مينا مهري

   وقتی که پروژه   شهید باقری به من پیشنهاد شد به نظرم رسید بهترین فضایی که می شود این پروژه را در آن کار کرد همین قالب درام-مستند است

   موانع جدی تئوریک بر سر راه آمدن نظریه‌های جدید سینما در ایران وجود دارد و معمولا آن‌ها را خیلی با روی باز نمی‌پذیریم.فضای جامعه سینمایی ما از این جهت خیلی سنتی و رو به عقب است

   سعی کردم تمام چیزهایی که جزو نوستالژی های من در دهه 60 است و با آن ها خاطره خوب دارم را در فیلم بازسازی کنم

   سخت‌ترین کار در ساخت ایستاده در غبار گفت‌وگو با نزدیکان شهید متوسلیان از خانواده تا نزدیکانش بود و معمولا هم در آخر راضی نمی شوند حرف هاي شخصي‌تر را بگویند

   فرق عمده این فیلم با «آخرین روزهای زمستان» همین غلبه وجوه داستانی و نمایشی فیلم است و دلیلم هم برایش این است که «ایستاده در غبار» را برای مدیوم سینما ساخته‌ام

   این قضیه واقعی است که احمد متوسلیان رفت، گم شد و دیگر پیدا نشد

   تقریبا بعد از دوسال به نقطه ای رسیدیم که احساس کردیم می‌توانیم فیلم را شروع کنیم. در مورد هزینه هم هزینه قابل توجهی برای این فیلم کردیم.

 

 محمدحسین مهدویان را همه با مجموعه «آخرین روزهای زمستان» شناخته بودند. مجموعه‌ای که سال ۹۱ با روایت زندگی شهید حسن باقری پخش شد.  تا اينكه در جشنواره فجر امسال بارديگر نام او  با يك فيلم مستند داستاني به گوش رسيد.

 «ایستاده در غبار» آخرين ساخته مهدويان است، فيلمي

 در خصوص  بازنمایی زندگی جاویدالاثر احمد متوسلیان، فرمانده سپاه محمدرسول ا...(ص)  كه جایزه های بهترین فیلم بخش اصلی

(سودای سیمرغ)، جایزه ویژه کارگردانی بخش نگاه نو، بهترین طراحی و بهترین جلوه‌های ویژه جشنواره سي‌وچهارم را از آن خود كرد. اين فيلم، درونمايه‌اي داستاني دارد كه البته وجه تمايزش از ساير آثار داستاني اضافه شدن و همراه داشتن بخش‌هايي «مستند»گونه  از زندگي احمد متوسليان است كه اتفاقا جزو نقاط اتكاي فيلم هم هست.به مناسبت اكران «ايستاده در غبار» با محمدحسين مهدويان در خصوص اين فيلم ، حواشي آن و در كل نوع و جنس فيلمسازي‌اش كه به اعتقاد   وي  قالب جديدي در سينماي ايران است،

به گفت‌وگونشسته‌ايم.

    آقای مهدویان شما با ساخت اولین فیلم تان یعنی «آخرین روزهای زمستان» و پس از آن «ایستاده در غبار»  قالب جدیدی را برای فیلمسازی سینمای ایران ارائه دادید که به نظر مي‌رسد تا پیش از این مغفول مانده بود. فضایی که خودتان از آن  به اسم (درام مستند) نام برده‌ايد. چطور شد که فیلمسازی در این فضا را انتخاب کردید؟ بر مبنای علاقه شخصی    به این فضا بوده یا صرفا یک کار سفارشی است؟

من برای پایان نامه دوران کارشناسی ارشدم در دانشگاه مطالعه ای در خصوص        درام-مستند  انجام دادم ، وقتی که پروژه  شهید باقری به من پیشنهاد شد به نظرم رسید بهترین فضایی که مي‌شود این پروژه را در آن کار کرد همین قالب درام-مستند است.با تهیه کننده این موضوع را در میان گذاشتم اما حقیقت این است که نه تهیه کننده و نه حتی خود من خیلی تصویر مشخصی ازاین موضوع نداشتیم اما در نهایت تصمیم گرفتم این پروژه را که به صورت تئوری روی آن کار کرده بودم از جنبه عملی هم امتحان  و روی آن کار کنم.

    این شیوه  فیلمسازی سال هاست در رسانه های مختلف دنیا به کار گرفته مي‌شود به نظر شما چرا سینمای ایران

 این قدر  دیربه این فضا روی آورده است؟

همه چیز در ایران معمولا دیرتر اتفاق مي‌افتد  این موضوع هم از اين قاعده مستثنا نیست. ما معمولا در اکثر مسائل از بحث های روز دنیا عقب تر هستیم. در حوزه سینما  نه تنها ساختارهای جدید دیر وارد مي‌شود بلکه مقاومتی هم در مقابل ورود آن ها وجود دارد یعنی حتی مي‌توانم بگویم مقداری گذشته گرا هم هستیم و این در

 نظریه پردازی‌ها ، نقدها و ... هم مشهود است.موانع جدی تئوریک سر راه آمدن نظریه‌های جدید سینما در ایران وجود دارد و معمولا آن‌ها را  خیلی با روی باز نمی‌پذیریم.  فضای جامعه سینمایی ما از این جهت خیلی سنتی و رو به عقب است.

    قبل از فیلم شما، تا جایی که مي‌دانم فیلمي‌نداشتیم که در چنین فضای مشابهی ساخته شده باشد. شما چطور به این فضا به قول خودتان درام - مستند رسیدید؟

من سعی کردم فضای فیلم را خودم بسازم و این را با کمک گرفتن از فضای مستند دهه 40 و 50 خودمان انجام دادم.سعی کردم تمام چیزهایی که جزو نوستالژی های من در دهه 60 است و با آن ها خاطره خوب دارم، در فیلم بازسازی کنم به همین علت است که فکر مي‌کنم این قضیه همچنان تا به کمال رسیدن راه درازی پیش رو دارد و هرچه می‌گذرد مسیر خود را بیشتر پیدا مي‌کند.

    از آنجا که بخش بزرگی از فیلم شما بر مبنای سینمای مستند جنگ است آیا تجربه دورانی که در ساخت روایت فتح همکاری مي‌کردید برای ساخت این فیلم به کمک تان آمد؟

بخشی از آن سنتی که باعث شد به این سبک فیلمبرداری برسم محصول دورانی است که با روایت فتح همکاری کردم. من فیلم های روایت فتح را بارها دیدم و با این سبک مستند سازی آشنا شدم . تمام این ها در کار های من مخصوصا «آخرین روزهای زمستان» کاملا اثرگذار بوده است.

    قسمتی از کار شما که اتفاقا بخش مهمي‌از آن هم است گرفتن مصاحبه با چهره های شاخص نظام برای بخش مستند فیلم است. این قسمت کارتان را سخت نمي‌کرد؟

«گویند سنگ لعل شود در مقام صبر، آری شود ولیکن به خون جگر شود» اواخر سال 87 بود که طرح آخرین روزهای زمستان با این ساختار شکل گرفت و تا به امروز ما تنها موفق شده ایم دو فیلم به این سبک بسازیم.

    اینکه از آدم های شناخته شده بخواهید روایت‌ها  و حرف‌هاي کلیشه‌اي را کنار بگذارند و از لایه‌های شخصی‌تر قهرمان داستان بگویند سختی آن مصاحبه را باید بیشتر کند. درست است؟

بله؛ دقیقا این بخش خیلی سخت است و حتی به جرات مي‌توانم بگویم سخت‌ترين قسمت کار همین گفت‌و‌گو هاست. فیلمبرداری در بالای کوه و دمای زیر صفر به این اندازه سخت نیست.سخت‌ترین کار در ساخت ایستاده در غبار گفت‌وگو با نزدیکان شهید متوسلیان از خانواده تا نزدیکانش بود و معمولا هم در آخر راضی نمي‌شوند که

 حرف هاي شخصي‌تر را  بگویند.

    در فیلم شما افرادی هستند که اتفاقا از چهره‌های  معروف و شناخته شده اند  و نریشن مي‌گویند اما تصویر آن‌ها نشان داده نمي‌شود. فکر نمی‌كنيد اگر چهره این افراد  نشان داده می‌شد در تاثیرگذاری شان روی مخاطب اثر بیشتری داشت؟      

من در این فیلم ترجیح دادم  تصویری که فیلم مي‌خواهد از این

آدم ها نشان دهد را ارائه دهم و آن هم تصویر این آدم‌ها در دهه 60 است. در این فیلم برای این افراد عموما بازیگر انتخاب شده است و این کاراکترها در صحنه‌هایی که این راوی ها برای ما روایت مي‌کنند، هستند بنابراین  چون این‌ها دارند خاطرات گذشته خود را تعریف مي‌کنند ترجیح دادم  تماشاگر تصویر امروزی آنها را نبیند چون در آن صورت‌مدام ذهنش درگیر این موضوع می‌شود که این آدم الان کجاست و چه کاره است و چه مقام و منصبی دارد در نتیجه از فضای فیلم دور مي‌شود بنابراین چهره امروزی آنها را در فیلم نشان ندادم.

    «ایستاده در غبار» قرار بوده است  مستند داستانی  باشد اما در بخش‌هایی از فیلم این تعادل به هم می‌خورد  واز مستند فاصله می‌گیرد. این تعمدی بوده یا در حین ساخت این گونه از کار در آمده است ؟

نه این تصمیم شخصی خودم بوده است. فرق عمده این فیلم با «آخرین روزهای زمستان» همین غلبه وجوه داستانی و نمایشی فیلم است و دلیلم هم برایش این است که «ایستاده در غبار» را برای مدیوم سینما ساخته و خواسته ام که جنبه نمایشی اش به وجوه دیگر بچربد. این فیلم روایت ما از ماجراست؛ روایتی که از صحبت های آدم های دیگر و کنار هم گذاشتن روایت کوچک‌تر و خردتر از این ماجرا به آن رسیدیم. سعی کردم که فیلمم را از مستند بودن بکشم بیرون و فقط راوی خوبی از قصه فیلمم باشم و به همین علت هم بود که فیلم را در بخش داستانی جشنواره شرکت دادم چون دوست داشتم به عنوان اثری سینمایی به آن نگاه شود.

    نقطه قوت فیلم نماهای دهه 50 ،60 و طراحی صحنه آن است.

دو اتفاق خیلی خوب در طراحی صحنه‌های این فیلم برایم افتاد که خیلی به من کمک کرد؛ اولی این بود که از فرم بصری  فیلم‌های مستند استفاده کردم یعنی حتی در سبک فیلمبرداری هم فضاهایی  را  در فیلم تداعی کردیم که معمولا فیلم‌های مستند ارائه می‌دهند و البته دکتر شجاعی طراح صحنه خیلی خوبی هستند که ذهنی رئالیستی دارند و در ایجاد فضای دهه 50 و 60 بسيار شاخص‌اند. البته فیلمبرداری 16میلیمتری را هم به تمام عواملی که نام بردم اضافه کنید.

    روی رنگ تاثیر زیادی دارد...

بله،  خیلی تاثیرگذار است و باعث واقعی و ملموس درآمدن فضای دهه 50 و 60 برای مخاطب شده است.

    طراحی صحنه‌ای که  آن قدر در فضاهای دهه 50 موفق است  به نظر مي‌رسد با  خروج داستان از فضای داخل کشور از خط کیفیت هم خارج مي‌شود  چرا این‌طور است؟

آخرهای فیلم بخش های سوریه را مي‌گوید.

    بله،    همان بخش ها

به هرحال ما همان انرژی و تلاش را برای بخش‌های خارج از کشور هم گذاشته‌ايم اما ممکن است در بخش‌هایی هم موفق نبوده باشیم، نمي‌دانم! ولی برای آنها هم کم کاری نکرده ایم. اگر نظر شما به عنوان مخاطب این است که آن فضاها خوب از آب در نیامده، من به نظر شما احترام مي‌گذارم.

    یکی از نقاط قدرت دادن به قهرمان ها در سینما

قدرت دادن به دشمنان آنهاست؛  اتفاقی که در فیلم «چ» هم آن را مي‌بینیم و شهید چمران رو در رو  با دشمن خود صحبت مي‌کند. چرا دشمنان متوسلیان در این فیلم نمایش داده نمي‌شوند؟

بخشی از این قضیه به طبیعت داستان باز می‌گردد. تا آنجایی که می‌دانیم احمد متوسلیان خیلی مواجهه رخ به رخ با دشمن نداشته اما اثر این دشمن را در فیلم می‌بینیم.در صحنه‌های خرمشهر فشار و استمرار دشمن در پاتک زدن را در فیلم می‌بینیم  در حقیقت دشمن متوسلیان با فشارهایی که به او تحمیل می‌کند در فیلم نمایش داده می‌شود.

    در مورد بسیاری از افرادی که سرنوشت شان در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته چند روایت مستندتر داریم که مي‌توانیم به آنها استناد کنیم و تا حدودی ذهن پرسشگر با جمع بندی آنها می‌تواند به حدسیاتی قوی‌تر برسد. مثلا در مورد امام موسی صدر چند روایت قوی‌تر از سایر گمانه‌زنی ها وجود دارد اما در مورد احمد متوسلیان خیلی چنین چیزی نیست. حالا شما فیلمي‌در مورد  او ساخته اید که باز هم به این پرسش‌ها جواب نمي‌دهد و در انتهای فیلم تمام علامت سوال‌ها همچنان برای ذهن بیننده به جا می‌ماند. اینجاست که این سوال پیش می‌آید اگر فیلم قرار نبوده به سوال‌هایی پاسخ دهد پس هدف از ساختش چه بوده است؟

مسئله ما در این فیلم شخصیت شهید احمد متوسلیان بود و بی‌رحمی‌ای که ما با این افراد می‌کنیم وقتی چنین اتفاق‌هایی برایشان می‌افتد.این قضیه واقعی است که احمد متوسلیان رفت، گم شد و دیگر پیدا نشد.واقعیت این است که وقتی داستان پردازی‌ها در خصوص چرایی گم شدن او را کنار می‌گذاریم اصل ماجرا این است که او گم شده و مادری چشم انتظار فرزندی است که  گویا امیدی به بازگشتش هم نیست.من دوست داشتم فیلمم با همین تلخی و ابهام تمام شود و ذهن تماشاگر با این فکر درگیر شود و با گرفتن جواب اغنا نشود. ممکن است این گونه تماشاگران از من به عنوان فیلمساز عصبانی شوند که چرا پاسخ پرسش‌های آنها را نداده ام اما در نهایت نسبت به سرنوشت احمد متوسلیان حساس می‌شوند و این همان چیزی است که هدف ما بوده است.

    چقدر وقت و هزینه صرف بخش تحقیقی این فیلم شده است؟

بخش تحقیق  این فیلم تقریبا دو سال زمان برد. برای شروع فیلم و انجام تحقیقات زمان بندی خاصی نداشتیم قرار شد که تحقیقات را شروع کنیم و هرجا که به فیلمنامه خوبی دست پیدا کردیم شروع به ساختن فیلم کنیم.تقریبا بعد از دوسال به نقطه ای رسیدیم که احساس کردیم می‌توانیم فیلم را شروع کنیم. در مورد هزینه هم هزینه قابل توجهی برای این فیلم کردیم.فکر مي‌کنم  فقط حدود صد وخرده ای میلیون تومان فقط برای بخش پژوهش مان هزینه کردیم.

    با چنین هزینه هایی که خودتان مي‌گویید چندان معمول هم نبوده است فکر نمی‌کنید  برچسب فیلم سفارشی به فیلم‌تان مي‌خورد که اگر نبود شما هم قادر به فیلم ساختن نبودید؟

چرا ، ممکن است چنین شائبه ای به وجود بیاید.

    برایتان مهم نیست؟

من فیلمم را ساخته ام و فیلم موفقی هم شده است. بسیاری

فیلم ها در این مملکت با بودجه دولتی ساخته یا از طریقی از سوی نهادی خاص حمایت و با هزینه های گزافی ساخته مي‌شوند اما در نهایت به زمین گرم مي‌خورند و فیلم هایی نیستند که خیلی ارزش سینمایی بالایی داشته باشند. من هم این حرف را خیلی از نمایش فیلم مي‌شنیدم اما مطمئن بودم وقتی این فیلم نمایش داده شود کسی نمي‌گويد این فیلم سفارشی است. در طول جشنواره خیلی کم پیش آمدیا اصلا چنین اتفاقی نیفتادکه کسی در مورد هزینه فیلم از من سوال بپرسد و من این را گذاشتم به پای اینکه بینندگان این فیلم قبول دارند وقتی قرار باشد فیلم خوبی ساخته شود خب هزینه بر هم هست.

    فکر مي‌کردید جشنواره سی و چهارم فیلم تان را در چنین  سطح و  وسعتی ببیند؟

من خیلی خودم را برای جایزه آماده نکرده بودم. جایزه بر اساس سلیقه هیات داوری داده مي‌شود شاید اگر افراد دیگری در هیات دیگری بودند فیلم اصلا جایزه نمي‌گرفت. جایزه اصلی استقبال مخاطب است. از نظر من شاید بیشترین کمکی که جایزه مي‌تواند به فیلمي‌کند این است که مردم را ترغیب به دیدن فیلم کند تا هرچه بیشتر دیده شود.

    شما تا امروز دو  فیلم  ساخته اید که هر دو در این قالب و مورد توجه هم قرار گرفته  است  با توجه به این موضوع قرار است روند فیلمسازی تان در آینده هم  همین باشد؟

نه این طور نیست که همین سبک را ادامه دهم البته از نظر من این سبک خیلی جای رشد دارد  و مي‌توان خیلی بهتر و پربارتر به آن پرداخت اما در کل من آدمي‌هستم که خیلی عشق فیلم هستم و علاقه دارم فضاهای مختلف فیلمسازی را تجربه کنم این فضا را هم تا جایی که ببینم مخاطب دوست دارد   ببیند و هنوز برای من جای کار داشته باشد ادامه خواهم داد.


قدس/نگاهی به فیلم «۵۰ کیلو آلبالو» به کارگردانی مانی حقیقی



فقط به گیشـــه فکرکن!

قدس آنلاین/ صبا کریمی: سینمای بدنه یا همان سینمای گیشه جزو لاینفک هنر هفتم است و همان‌طور که از نامش پیداست، اگرچه خالی از مفهوم است و به ژانر خاصی وفادار نیست و البته از قواعد مشخصی هم پیروی نمی‌کند، اما وجودش برای بدنه و گردش اقتصادی سینما امری ضرروی و غیرقابل انکار است.

این سینما صرفاٌ متکی به بازیگران مطرح و ستاره است یا لوکیشنی جذاب یا داستانی پر سر و صدا و خالی از محتوا. مسؤولیتش فقط این است که بتواند مخاطب را ساعتی سرگرم کند و در بیشتر موارد بخنداند. در سینمای بدنه نباید به دنبال روابط علت و معلولی بود و یا منطق روایی داستان را جست‌وجو کرد، چرا که اساساٌ دستیابی به چنین عناصری در فیلم ممکن نیست، آن هم به این دلیل که فیلم بر مبنای محتوا و روایت ساخته نشده است؛ ملغمه‌ای است رنگین از حضور بازیگران و کاراکترهای مختلف در شرایط گوناگون.

 شما بفروش، همین!

شاخصه اصلی سینمای بدنه سطحی بودن آن است که باعث می‌شود خیلی عرصه را به آن تنگ نکنیم، چون اساساً انتظاری از آن نمی‌رود و در شرح مأموریتش همین بس که «بفروش» باشد و بتواند مخاطبی بسیار برای خودش دست و پا کند. شاید علت اینکه بخشی از فیلمفارسی را هم در همین قالب می‌گنجانند همین باشد که سطحی است و بی‌محتوا. البته نمی‌توان همه فیلم‌های دوران قبل از انقلاب و منسوب به فیلمفارسی را در این رده گنجاند، که شماری از آنها پیرنگ داستانی داشتند و لزوماً جزو سینمای بدنه محسوب نمی‌شدند.

با توجه به تفاسیر فوق، آخرین اثر مانی حقیقی «50 کیلو آلبالو» هم در همین رسته جای می‌گیرد. البته خود حقیقی هم پیشتر گفته بود که می‌خواسته یک فیلم تجاری بسازد و هدفش تجربه چنین فضایی بوده است و بس.

 هر سکانس، یک بازیگر

«50 کیلو آلبالو» از مجلس عروسی مرجان آغاز می‌شود. در میانه‌های عروسی مأموران برای دستگیری داماد خلافکار وارد می‌شوند و میهمانان هم فرار می‌کنند. در این میان ریختن آب آلبالو روی پیراهن داوود باعث آشنایی ناگهانی او و آيدا می‌شود و اتفاقات ناخواسته‌ای برای آنها می‌افتد. شروع فیلم خوب است و ضرباهنگ تند آن بخوبی می‌تواند هیجان را در مخاطب بالا نگه دارد، اما درست از جایی که آیدا به داوود علاقه‌مند می‌شود و می‌خواهد راهش را از نامزدش جدا کند، فیلم از تک و تا می‌افتد و افت می‌کند. کارگردان برای این قسمت‌های فیلم که بی‌شباهت به آثار بالیوودی نیست شوخی‌های کلامی ‌را دست‌مایه کار خود قرار داده است. فیلم پر است از حضور بازیگران مطرح که اغلب آنها هم فضای کمدی را تجربه کرده‌اند. بسیاری از این بازیگران بجز نقش اصلی‌ها بیشتر از یک پلان یا سکانس حضور ندارند و حقیقی در این مورد سنگ تمام گذاشته و خواسته به هر طریقی در هر سکانسی یک برگ برنده رو کند. بازیگرانی که بیشتر از آنها استفاده ابزاری شده و فقط می‌خواهند به مخاطب یادآوری کنند که در هر سکانس منتظر یک چهره در فیلم باشد؛ البته نباید از بازی خوب سیامک انصاری در نقش قاضی چشم‌پوشی کرد.

کلید داستان هم ازدواج آیدا و مانی است؛ اما بخاطر اتفاقاتی که رخ می‌دهد، آیدا و داوود صوری به عقد هم در می‌آیند. حال آیدا بین مانی و داوود قرار گرفته و همین سوژه بسیاری از دیالوگ‌ها و صحنه‌های خنده‌دار فیلم می‌شود. از طرفی حضور عروشا نامزد عصبی و عجیب غریب داوود با آن گریم و لباس متفاوتش هم در این بین داستان را جلو می‌برد. به هر ترتیب مانی حقیقی برای این فیلم کم نگذاشته است و از هرچیزی که دم دستش بوده برای جذاب شدن و البته نزدیک‌تر شدن فیلم به المان‌های یک اثر تجاری استفاده کرده است. حال این سؤال مطرح می‌شود که خاصیت سینمای تجاری و رسالتش در برابر مخاطب چیست و چه چیزی را پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد؟

این سؤال از این روی مطرح می‌شود که وقتی مخاطب از سالن نمایش

«50 کیلو آلبالو» بیرون می‌آید شاید خیلی هم راضی نباشد چون فیلم دستاوردی برایش نداشته، فقط در لحظه سرگرم شده است. بر همین مبناست که سینمای بدنه فقط یک تابلوی

سرگرم‏کننده است برای کشاندن مخاطب به سالن و در نهایت کمک به گیشه سینما.

 پنهان شدن پشت نقاب لودگی

 البته نمی‌توان ضرورت سینمای بدنه را نادیده گرفت. خوشبختانه نوروز امسال تنوع ژانر در فیلم‌های به نمایش درآمده بخوبی لحاظ شده و دست مخاطب برای انتخاب فیلم باز است. ولی با این حال اگر سرسری از این موضوع گذر کنیم، متوجه نمی‌شویم که فیلم در پس همه خنده‌ها و شوخی‌هایش فرهنگ جدید و تازه‌ای از خانواده ایرانی پیش‌روی مخاطب می‌گذارد. به عنوان نمونه پدر آیدا نماد مردی روشنفکر ولی خونسرد است که برای روابط فرزندش قواعدی را لحاظ نکرده است. از طرفی دیگر به بازی گرفتن ازدواج و طلاق گرچه صوری و به مصلحت، از اهمیت این اتفاق در نگاه مخاطب می‌کاهد. در جایی دیگر پدر داوود که او را نصحیت می‌کند تا به زندگی برگردد و آیدا را فراموش کند، اشاره می‌کند که قبل از مرگ مادر داوود با زن فعلی‌اش دوست بوده و رابطه داشته است. مخاطب شاید از این دیالوگ‌ها با بازی امید روحانی حسابی هم بخندد اما نباید فراموش کرد ساختارشکنی‌ها گرچه در فضایی پر از لودگی، در حال رخ دادن است و این به نوبه خود اتفاق خوبی نیست. با این حال

«50 کیلو آلبالو» فیلم شلوغ و درهم برهمی ‌است که تمام همتش را به کار بسته تا مخاطب را به سینما بکشاند و فروش حدود چهارمیلیاردی آن هم نشان داده در این زمینه موفق بوده است؛ با این که چنگی به دل نمی‌زند و مخاطب پس از تماشای آن احساس نمی‌کند چیزی به دست آورده است.


قدس/روابط عمومی معاونت هنری اعلام کرد



علی رهبری ماند

روابط عمومی معاونت هنری وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی در اطلاعیه ای اعلام کرد که علی رهبری به فعالیت خود در ارکستر سمفونیک تهران ادامه خواهد داد.
 
به گزارش قدس آنلاین به نقل از مهر، روابط عمومی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چند روز بعد از حضور دوباره علی رهبری در ایران و جلساتی که وی با مسئولان وزارت ارشاد برگزار کرده، رسما اعلام کرد که عیل رهبری به فعالیت خود در ارکستر سمفونیک تهران ادامه می دهد.

در متن این اطلاعیه آمده است: «روابط عمومي معاونت هنري با توجه به اخبار منتشر شده در خصوص فعاليت استاد علي رهبري در اركستر سمفونيك تهران اعلام مي كند ايشان به فعاليت خود در اين زمينه ادامه خواهند داد.»

خبر ادامه فعالیت های علی رهبری در ارکستر سمفونیک تهران در حالی منتشر شده که هنوز جزییاتی از نحوه حضور و جایگاه این هنرمند به عنوان «مدیر هنری» یا «رهبر ثابت ارکستر» منتشر نشده است. این در حالی است که چندی پیش نیز از سوی بنیاد رودکی به عنوان نهاد مدیریتی ارکستر سمفونیک تهران پیشنهادی درباره شورایی شدن مدیریت این مجموعه منتشر شده بود که در اطلاعیه جدید معاونت هنری هنوز به آن اشاره ای نشده است.


وطن امروز/نگاهی به فیلم «بادیگارد» از منظر پارادایم پوزیتیویستی


مردی که می‌خواست محافظ باشد

گروه فرهنگ و هنر: فیلم «بادیگارد» تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا این روزها در اکران نوروزی است و در این مدت نقطه نظرات مختلفی به خود گرفت. «بادیگارد»، فیلمی مرتبط با مساله شهدای هسته‌ای است و حال در همجواری روز ملی هسته‌ای، صفحه‌ای ویژه برای این اثر سینمایی تدارک دیده شده است که یکی از یادداشت‌های نگاشته‌شده درباره این فیلم به قلم پرویز امینی، کارشناس و پژوهشگر اجتماعی از منظر پارادایم پوزیتیویستی  (اثبات‌گرایی) و براساس رویکرد نشانه‌ای به جهان نهفته در تفکر حاتمی‌کیا در اثر جدیدش است که متن این نگاه را در ادامه می‌خوانید.

 از تنهایی قهرمان‌ها تا بروز آرمان‌ها

حاج حیدر ذبیحی در فیلم «بادیگارد» دست کم از یک جهت با حاج کاظم در «آژانس شیشه‌ای» مشترک است. مساله حاج کاظم این بود که غیر از همسرش فاطمه، تقریبا هیچ کس با کنش او موافق نبود. آدم‌های درون آژانس، از روشنفکر تا بازاری و پیرمرد عارف‌مسلک و دانشجو و احمد همرزم سابق و سلحشور به‌عنوان نیروی امنیتی تا پسر بزرگش سلمان، عمل او را درک نمی‌کردند و این درک نشدن، او را تنها کرده بود.  در بادیگارد هم افشار؛ مسؤول ارشد و مستقیم ذبیحی، نیروی امنیتی روی ویلچر، دخترش و بعد دامادش و مهندس زرین دانشمند هسته‌ای نیز حاج حیدر و کنش او را باز جز همسرش، درک نمی‌کنند و نتیجه این درک نشدن باز تنهایی حاج حیدر است.  در «آژانس شیشه‌ای» کنش خشونت‌آمیز و غیرقانونی گروگانگیری حاج کاظم صرفا یک عمل خشونت‌آمیز و غیرقانونی مثل اقدام‌های مشابه سایر گروگانگیرها که برای رسیدن به خواسته خود مردم را گروگان می‌گیرند، درک و فهمیده می‌شد. در «بادیگارد» کنش حاج حیدر در محافظت از شخصیت‌ها، با اقدام مشابه بادیگاردهای حرفه‌ای‌ یکسان تلقی می‌شود که در ازای پولی که به‌عنوان حقوق می‌گیرند، جان خود را برای محافظت از جان فرد دیگر به خطر می‌اندازند.  این شباهت ظاهری دو اقدام باعث شده بود این دو عمل مثل هم معنا و فهمیده شود. در حالی که معنای گروگانگیری حاج کاظم با همه گروگانگیری‌های متعارف و معنای کار حفاظتی حاج حیدر با همه کارهایی که بادیگاردهای حرفه‌ای‌ در دنیا انجام می‌دهند، تفاوت داشت.  اینکه دو عمل که ظاهر و کالبد واحد داشته باشند، شبیه به هم تلقی شوند، متکی بر یک پیش‌فرض پوزیتیویستی است. در پارادایم پوزیتیویستی، واقعیت به فیزیک قابل مشاهده چیزها و کنش‌ها، تقلیل می‌یابد و چیزها و کنش‌هایی که ظهور یک شکل داشته باشند، هم معنی و ظهور متفاوت چیزها و اقدام‌ها، آنها را از هم متفاوت می‌کند. اما در پارادایم غیرپوزیتیویستی به جای فیزیک چیزها و کنش‌ها «معنای» آنهاست که درباره شبیه بودن یا متفاوت بودن آنها با یکدیگر حکم می‌کند. به طور مثال در پارادایم پوزیتیویستی، بین عمل انتحاری با کنش استشهادی، تفاوتی نیست چون ظاهر عمل در هر دو یکسان است اما در پارادایمی که به معنای کنش‌ها توجه دارد، یکی معنای انتحاری می‌گیرد و دیگری معنایش شهادت‌طلبی است و می‌بینیم که چه فاصله عمیقی بین این دو اقدام ظاهرا مشابه وجود دارد. در پارادایم پوزیتیویستی به کیستی کنشگر و اعتقادات و اهدافش از کنش و شرایط و زمینه‌ای که کنشگر در آن دست به اقدام می‌زند، بی‌توجه هستیم و تنها فیزیک عمل و واقعیت است که ملاک ماست بنابراین تفاوتی بین کنش حاج کاظم با سایر گروگانگیرها و حاج حیدر با سایر کسانی که تحت عنوان بادیگارد از جان شخصیت‌ها محافظت می‌کنند، قائل نمی‌شویم. چون پارادایم پوزیتیویستی به دلایلی پارادایم غالب در بین مردم است، درک متفاوت از کنش حاج کاظم و حاج حیدر با اقدام‌های مشابه مشکل است و آنها نتیجتا «تنها» می‌مانند.  به یک تعبیر حرف اصلی حاتمی‌کیا در «آژانس شیشه‌ای» و «بادیگارد» با مخاطبش این است که نکند معنای کار حاج کاظم‌ها و حاج حیدرها را با اقدام‌های مشابه یکسان بگیرید. و هنر حاتمی‌کیا این است که به مخاطبش که غالبا در همان فضای پوزیتیویستی است، تفهیم کند که ظاهر عمل را ملاک قرار ندهد و به معنای کنش‌ها توجه کند و در این راه موفق است چون مخاطب، خشونت حاج کاظم را خشونت متعارف تلقی نمی‌کند و عمل او را نه تنها مقابله با مردم نمی‌داند و تقبیح نمی‌کند بلکه حاج کاظم به مثابه یک قهرمان است که مخاطب آرزو می‌کند کاش بتواند در شرایط حاج کاظم، حاج کاظم‌‌وار عمل کند.  مخاطب همین احساس را از عمل حاج حیدر در فیلم «بادیگارد» دارد و کار او را با کار حرفه‌ای‌ یک بادیگار یکسان نمی‌داند. در سکانس تونل یعنی سکانس پایانی فیلم که باشکوه‌ترین و مؤثرترین سکانس فیلم است، حاج حیدر و همسرش هر دو خود را قربانی حفظ جان مهندس زرین، دانشمند هسته‌ای می‌کنند در شرایطی که حاج حیدر از کار تعلیق شده است و به طور رسمی مأموریت اداری و وظیفه‌ای بر دوش او نبوده و از او مهم‌تر بر دوش همسرش نیست.  اینجاست که مرزها شفاف می‌شود و مخاطب می‌فهمد که «محافظ»، بادیگارد نیست. چون بادیگارد یک مزدور است که براساس یک مأموریت اداری یا گرفتن پول، تلاش می‌کند جان افراد را از خطر حفظ کند و این تعریف بر کار حاج‌حیدر ذبیحی در تونل تطبیق نمی‌کند. حاتمی‌کیا به نوعی خودش احساس تنهایی حاج کاظم و حاج حیدر را در عرصه سینما دارد. حاج حیدر «بادیگارد»، انگار خود واقعی حاتمی‌کیاست. او احساس می‌کند مثل حاج حیدر، خصوصا بین دو گروه پوزیسیون و اپوزیسیون خوب فهمیده نمی‌شود. دفاع و اعتراض او در چارچوب کلیشه‌های موافقت و مخالفت پوزیسیون‌ها و اپوزیسیون‌ها تعریف می‌شود و گاهی این طرفی‌ها برای او هورا می‌کشند و آن طرفی‌ها بر او شکوه می‌کنند و گاهی این طرفی‌ها شکوه می‌کنند و آن طرفی‌ها هورا می‌کشند. درحالی که او احساس می‌کند دو طرف دچار بدفهمی از او هستند یا عامدانه او را می‌خواهند مصادره به مطلوب کنند. دفاع و اعتراضش از آرمان‌هایش برمی‌خیزد و بنابراین یک معنا دارد. اگرچه شکل ظهور متفاوتی دارند. اپوزیسیون، حاتمی‌کیا را به سبب دفاع از یک سری ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب به پیچ و مهره ماشین قدرت فکری و سیاسی جمهوری اسلامی متهم می‌کند، چنانکه در دیالوگ بین مهندس زرین و همسرش همین بحث است. حاتمی‌کیا از زبان مهندس زرین به این مخالفت‌ها پاسخ می‌دهد که طرح نزاعی که می‌کنید، اساسا غلط است. نزاع بر سر پیچ و مهره بودن یا نبودن نیست چون از آن گریزی نیست. امکان فارغ شدن از این مساله وجود ندارد و آنهایی که از ایران رفتند، تبدیل به پیچ و مهره‌های یک ماشین فکری و سیاسی دیگر شدند. بنابراین انتخابی که تا حدودی ما داریم، اولا انتخاب پیچ و مهره شدن یا نشدن نیست. یعنی امکان زندگی در موضع بی‌طرفی وجود ندارد. همواره ما در ارتباط با مسائل در موضعی هستیم که این موضع به هر اندازه کوچک و ضعیف، باز در حال پیش بردن چرخ‌دنده‌های یک ماشین فکری و سیاسی است.  مساله بی‌طرفی از پیش‌فرض‌های دیگر پارادایم پوزیتیویستی است و مورد نقد عموم پارادایم‌های گوناگون غیرپوزیتیویستی از هرمونتیک تا انتقادی و پست مدرن و... است. به طوری که دکتر شریعتی اعلام بی‌طرفی علم در قرن بیستم را بزرگ‌ترین فاجعه این قرن می‌دانست و بی‌طرفی را ابزار استفاده از دانشمندان و متفکران برای پیشبرد ماشین بی‌رحم سرمایه‌داری و استعمار تلقی می‌کرد. بنابراین انتخاب ما این است که پیچ و مهره‌های چه ماشین فکری و سیاسی و با چه معیاری بشویم.

تفاوت‌های عمیق اعتقادی میان محافظ و بادیگارد

 فرق بادیگارد و محافظ در این است؛ برای بادیگارد، ارزش‌های خاص و افراد خاصی که حامل این ارزش‌ها هستند، معیار کار نیست بلکه به‌عنوان یک حرفه به آن نگاه می‌کند که در ازای درآمد اقتصادی، جان خود را معامله می‌کند و برای او دکتر صولتی، مهندس زرین و افراد بهتر یا بدتر از اینها فرق ندارد. اما محافظ با معیار ارزش‌هایش این کار را می‌کند و اینکه از جان چه کسی مراقبت کند، برایش فرق می‌کند. با اینکه صولتی به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور و مشاورش از کار او راضی‌اند و خواهان به خدمت گرفتن او هستند از آنها جدا می‌شود در حالی که مهندس زرین او را پس می‌زند و تحقیرش می‌کند اما خود را موظف به حفظ جان او می‌داند ولو اینکه از کار تعلیق و برکنار شده باشد. بنابراین ترفیع و تنزل درجه و مراسم بزرگداشت با حضور رئیس‌جمهور و تعلیق از کار برای انجام کاری که برای خود تعریف کرده است بلاموضوع است.

حاتمی‌کیا در چهره حاج حیدر همین موضع را دارد که من «محافظ» انقلابم و نه «بادیگارد» آن. من براساس ارزش‌ها و آرمان‌هایم، پیچ و مهره انقلاب در سینما هستم. این را من انتخاب کرده‌ام البته پیچ و مهره‌ای که بر خلاف بادیگاردهای سینما، در کنار دفاع، زبان اعتراض هم دارم و در برابر آنچه کج‌روی و انحراف از آرمان‌ها می‌دانم، سکوت نمی‌کنم و مثل حاج حیدر هزینه‌هایش را می‌دهم (بادیگارد در جشنواره فیلم فجر امسال تقریبا در همه بخش‌ها از بازیگری تا فیلمبرداری تا جلوه‌های ویژه و... نامزد سیمرغ بود اما در بخش‌هایی که مستقیما به حاتمی‌کیا برمی‌گشت، یعنی بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم، حتی نامزد دریافت سیمرغ هم نشد. درست در جشنواره‌ای که به نام پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می‌شود و 2 سال قبل درباره «چ» نیز همین اتفاق افتاد). بنابراین برای محافظ انقلاب در سینما نه سیمرغ دادن‌ها و نه ندادن‌ها، او را از کاری که برعهده خود می‌داند، باز نخواهد داشت.

 
وطن امروز/یادداشتی برای «بادیگارد» حاتمی‌کیا


آغوشی برای شهادت

حیدر در آخرین سکانس فیلم «بادیگارد» آغوش خود را برای نجات جان دانشمند هسته‌ای باز می‌کند تا او را از مهلکه ترور نجات دهد؛ آغوشی که به شهادت و آنچه دل بدان بسته بود منجر می‌شود. آری، حدیث آرزوهاست دل کندن و دل نشاندن در میانه خزان‌زدگی‌های روزگار و حاج حیدر حاتمی‌کیا، جنس دور اما شیرینی از همین غبار نشسته در سکون و سکوت است. فیلم «بادیگارد» که این روزها در اکران سینماهای کشور است، داستانی از آرمان‌های قهرمانی است که هنوز روحش را در میان دشت مجنون می‌جوید و حال می‌خواهد محافظ باشد نه بادیگارد، چرا که بادیگارد بودن را مترادف طلب قدرت خواهان می‌داند. آنچنان که در دیالوگی می‌گوید: «بادیگارد مزدور است، اعتقاد پشت سرش نیست، چرا که اعتقاد مربوط به دهه 60 است.» می‌خواهد حافظ جان آنانی باشد که دل در گروی نظام دارند و وسوسه‌های قدرت و کاخ‌های ثروت‌اندوزی مسیرشان را تغییر نداده است.

حاج حیدر فیلم «بادیگارد» می‌تواند دنباله‌ای از حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای» باشد؛ با همان رویکرد و نگاهی که در هر 2 کاراکتر هویدا است. یکی آرمانش در نفس‌های عباس می‌گنجد و این دیگری راهش را از رانتخواران و جیره‌خواران جدا کرده و دغدغه‌اش حفظ جان دانشمندی هسته‌ای با نام زرین است تا در انتها و با سکانسی تلخ اما با شکوه جانش را سپر تیرهای دشمنان کند.

مافوق حیدر به او می‌گوید دانشمندان هسته‌ای در عصر جدید سرداران گرانقدر نظام هستند و حفاظت از آنها مقدم از هر گزینه‌ای است و از آن پس حیدر چشم‌های خسته و جان زخمی خود را با تمام وجود در راه حفظ جان مهندس جوان هسته‌ای می‌گذارد، چرا که حفاظت از او را عین محافظت از نظام می‌داند و این مهم‌ترین اصل در نگاه حیدر حاتمی‌کیاست که نفس‌هایش تا همیشه برای نظام می‌تپد.

ابراهیم حاتمی‌کیا که با «دیده‌بان» نگاهش، جانی به سینمای دفاع‌مقدس بخشید و حال پس از سال‌ها می‌تواند عنوان سردار سینمای ارزش‌مدارانه مقاومت و دفاع‌مقدس را داشته باشد، در فیلم جدیدش به دنبال شکی روان‌شده در حاج حیدر مبنی بر مرز میان عشق و تعهد است. قهرمانی که جانش را برای زیبایی‌های نظامی که به محافظت از آن مفتخر است، می‌گذارد. از این رو نگاه جاری در این فیلم جدا از عناصر سینمایی براساس رویه‌ای ایدئولوژیک بنا شده و فاصله‌ای عمیق با آثاری هالیوودی با همین موضوع چون فیلم «محافظ شخصی» می‌یابد.

حیدر به تصویردرآمده در «بادیگارد»، سرباز پایدار نظام است که همچون حاج کاظم نجوا و نگاه ولایت را در جان ذخیره دارد. بسیجی جان برکفی که اسیر وسوسه‌ها نشده و براساس تعهدی که برای خود از ابتدا تعیین کرده، روبه‌روی گلوله منافقان و معاندان نظام می‌ایستد. حیدر خسته است و می‌خواهد بخوابد. خسته از زخم زبان‌ها، خسته از منافقان و خسته از آنها که رویای دنیا را به حقیقت تابناک چگونه زیستن ترجیح دادند. فیلم «بادیگارد» بر مبنای شک بنا شده است که مسیری به سوی یقین بوده و تاب خستگی‌ها را به چشمانی بازگشوده سوق می‌دهد. فیلم از لحاظ تصویربرداری و اجرای جلوه‌های ویژه در سطح بالایی از سینمای ایران قرار گرفته و بازی‌های مناسب و ارزنده‌ای بویژه از سوی پرویز پرستویی و مریلا زارعی صورت یافته است. حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) به دنبال عطرافشانی نگاه خوش‌نواز مردان جبهه و جنگ برای نسل‌هاست، از این رو واهمه‌ای از بازپرس‌ها و محاکمات صورت یافته ندارد. او به خود و آرمانش اطمینان دارد و می‌ترسد در تندباد حادثه‌ها از حقیقت جا بماند. او شهادت را برمی‌گزیند، آنگونه که بود و آنگونه که فکر می‌کرد، چرا که تنها مسیر برای پیمودن مردان آسمانی شهادت خواهد بود.  به طور حتم دلسپاری به ساخته‌ای چون «بادیگارد» فارغ از نشانه‌های سینمایی می‌تواند حدیث نفس مردانی باشد که در تنگنای زمانه و در میان باد فراموشی نشسته در پیکر قدرت‌طلبان می‌خواهند همچنان با آرمان‌های حک‌شده در جانشان زیست کنند و نمی‌خواهند همگام با تغییر زمانه ردای محافظت را درآورده و به رسم همرنگ شدن با قدرت‌طلبان کاخ‌نشین به‌عنوان بادیگارد شناخته شوند.


وطن امروز/دیدگاه سیدمرتضی آوینی درباره حاتمی‌کیا


سینماگری بسیجی

 20 فروردین ماه، سالروز پرواز آسمانی سیدمرتضی آوینی است؛ هنرمندی که نگاه ارزنده‌ای به هنر داشت و پژواک آن را در قلمی جادویی به رشته تحریر در می‌آورد. سید شهیدان اهل قلم درباره شخصیت و آثار حاتمی‌کیا نوشته‌های گرانقدری دارد و درباره فیلمساز متعهد سینمای انقلاب نوشته بود: «شاید باشند فیلمسازانی که مهارت تکنیکی‌شان در سینما از حاتمی‏کیا بیشتر باشد، اما هیچ‎کدام «بسیجی» نیستند و من به بسیجیان امید بسته‌ام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافته‌اند و می‌دانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری پای در «عصر معنویت» نهاده‌ایم. ظهور حاتمی‌کیا در سینمای انقلاب واقعه‌ای است نظیر انقلاب. هرکس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی‌کیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمی‌کیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسان‌هایی است که با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور کرده‌اند و آنان را باید «طلایه‎داران عصر معنویت» خواند. او یک «بسیجی» است. در میان کلمات، کلمه‌ای بدین زیبایی بسیار کم است: «بسیجی». نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ می‌رود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن می‌سازد؛ نه، جای این حرف‌ها اینجا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در «آوردگاه جهاد در راه خدا» تحقق یافته است. بگذار بگویند فلانی رمانتیک می‌نویسد، اما من اگر بخواهم در بند این حرف‌ها باشم، دیگر نمی‌توانم عاشق بسیجی‌ها بمانم. اما تو «ابراهیم‏جان»، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی‌ها فیلم مساز...».

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین