کد خبر: ۸۱۹۱۷۰
تاریخ انتشار:

شیخ حافظ را بهتر بشناسیم

دیوان عارف گرانمایه ی ایران زمین حافظ شیرازی با بیت معروف بالا آغاز می شود» بیتی بحث برانگیز که مصرع اول آن را منتسب به یزید بن معاویه...
شیخ حافظ را بهتر بشناسیم

به گزارش بولتن نیوز به نقل از علم امروز، دیوان عارف گرانمایه ی ایران زمین حافظ شیرازی با بیت معروف بالا آغاز می شود» بیتی بحث برانگیز که مصرع اول آن را منتسب به یزید بن معاویه می دانند فردی که اعمال و جنایتهایش چهره ای کریه از او در صفحات تاریخ به جای گذاشته است.

به راستی چرا حافظ از این مصرع استفاده کرده است؟آیا علت زیبایی بیش از حد مصرع یا ناتوانی شاعر خوش قریحه در سرودن مصرعی مشابه بوده است!؟پرسشی دیگر: با چه قصدی شاگردان استاد به هنگام جمع آوری اشعار این غزل خاص را در ابتدای دیوان جای دادند؟ آیا چون با الف آغاز می شود و به پایان می رسد؟ یا چون زیباترین غزل سروده شده ی شاعر است؟

به نظر اینجانب شاعر به عمد می خواسته توجه مخاطب را به نگرشی جلب کند که می تواند باز هم باعث به وجود آمدن افرادی نظیر یزید و اطرافیانش شود.

یزید را اولین کسی می دانند که در میان مسلمانان» بی پروا از عیش و نوش دم زد و یک نوع مکتب بی قید و بندی محض را به وجود آورد.به بعضی از شعرهایی که سروده است توجه کنید:

ای دوستان به پا خیزید» سخنهای اخلاقی را رها کنید و جام شراب را پی در پی نوش کنید!

مسموم تریاک و حشیشم » ای ساقی شراب بریز تا بنوشم.

به راستی چرا انسانی می خواهد این چنین غرق در بی خبری باشد؟ نئشگی و مستی! از رنج چه فکری اینگونه باید گریخت؟

یزید نه به معاد اعتقاد داشت و نه به نبوت. در تاریخ آمده است که او با دیدن سر مبارک حسین بن علی(ع) گفت:نه وحی بود و نه پیامبری بلکه دعوای قدرت بود! او در بعضی سرودهایش اعتقادات مذهبی را به سخره می گرفت:

من به جای حورالعین بهشتی این پیرزن داخل خم شراب را انتخاب کرده ام!

شراب بنوشید که اگر به دین احمد حرام است به دین عیسی حلال است!

بدیهی است که عدم اعتقاد به مبدا و معاد فرد را به پوچی می رساند»فرد پوچ گرا چه روشی را برای ادامه زندگی خود انتخاب می کند ؟خصوصا که مرگ هم به معنای پایان همه چیز برای او در راه است.

گفته ها و اعمال یزید نشان می دهد که او خودبینی» بی دردی» دم را برای لذت جویی بی قید و بند غنیمت شمردن و خود فراموشی (به عنوان سپری در برابر ترس از فنا) را به عنوان روش زندگی اش انتخاب و به اطرافیانش نیز پیشنهاد کرده است.

 

در این نوع عرفان! فردی که آفرینش را تصادفی می داند سعی می کند با عیش ونوش وشاهد بازی عمر را غنیمت بداند و با مستی حاصل از لذت جویی های بی قید و بنداز رنج یاد خود تصادفی و دنیای فنا پذیر نجات پیدا کند.در این دیدگاه انسان تنها و بدبخت است و هر کس اعتقادی جز این داشته با شد لایق استهزا و تمسخراست!آری چرا باید در فکر غم دیگران بود و خود را در برابر آنان مسوول دانست؟

یزیددر آن زمان خلیفه بود و تفکر او ازیک جایگاه حکومتی اشاعه پیدا کرد »افراد زیادی گمراه شدند و بعضی از آنها همراه با او جنایتهای زیادی از جمله به شهادت رساندن فرزندان و اصحاب رسول خدا(ص)»قتل عام مردم مدینه و مکه و... را انجام دادند. هر چند قیام شهادت طلبانه ی حسین بن علی(ع)مقدمه ی نابودی حکومت بنی امیه را فراهم آورد اما تفکر یزیدی از میان نرفت و خصوصا در قالب زیبای شعر به قرن های بعد منتقل شد. به نظر می آید حافظ با توجه به خطر این نوع جهان بینی و اسلحه ی خطرناک بیان آن(زبان هنر) سعی کرده است در قالب غزلی ساده و شیوا به بیان تفاوت های عمیق نگرش دینی و دنیوی( با وجود بعضی شباهت های ظاهری) بپردازد.

این غزل را می توان به زبان امروزی مقدمه یا پیش گفتار نویسنده در ابتدای اثرش دانست.به نظر اینجانب معاصران حافظ این شعر را به عنوان فاتحه دیوان او در ابتدای کتاب جای داده اند تا چکیده ی عرفان استاد خود را بیان کنندو هرگاه خواننده ی دیوان در مواجهه با بیتی دچار دوگانگی معنا شدبا مراجعه به پیام واضح نویسنده در مقدمه کتاب از تردید رهایی پیدا کند.

در ادامه ی مطلب سعی می کنم (در حد بضاعت خود) به بیان گوشه ای از عرفان حافظ بپردازم.

1- تاکید بر عشق و نه عقل.

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

در اینجا نیز عارف به دنبال فراموشی است! اما فراموشی مبارکی که عنایت حق باید نصیب او کند تا هر چه غیر خدا است فراموش شود و رهرو بدون هراس از سختی مسیر» گام در راه سیر و سلوک بگذارد.

2-تجلی راز عشق.

به بوی نافه ای کاخر صبازان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

علت چیست که سالک راه عشق را با تمام سختی های آن برمی گزیند؟ این بیت علت شیفتگی را نوع نگرش فردمی داند. عارف جهان را نه خلق شده ی پروردگار که تجلی ذات مقدس او می داند و به مانند عاشقی خونین جگر با دیدن هر تاب زلفی معشوق را به یاد آورده » میلی شدید برای رسیدن به آن حقیقت در قلبش ایجاد می شود.

 

 

 

 

3-اعتقاد به معاد.

مرا درمنزل جانان چه جای عیش چون هر دم جرس فریاد می دارد که بربندید محملها

در این جا مساله ی مهم مرگ مورد بررسی قرار می گیرد.عارف در برخورد با این حقیقت آن را نقطه ی پایان نمی بیند بلکه مرگ را زنگ آغاز سفری دیگر می داند.پس به جای رسیدن به پوچی و دیدن جهان به صورت جایگاهی بی رحم و ناقص و فنا پذیر »دنیا را منزل جانانی می بیند که باید توشه سفرخود را از آن فراهم کند.

4-اعتقاد به نبوت و امامت.

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

گاهی عادات و رسوم تبدیل به دینی مستقل در مقابل دین خدا می شود. لذا برای مصون ماندن از خطر گمراهی در طی طریق» حتما باید با راهنمایی مرشدی به حقیقت رسیده »گام در راه سفر نهاد و توجه داشت که یکی از مهم ترین راه و رسم سیر و سلوک آن است که در همراهی پیر با او چون و چرا نکرد! (مانند داستان حضرت موسی(ع)و حضرت خضر(ع)).

5-نفی غفلت و پوچی گرایی.

شب تلریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

وقتی سالک به اولین منزل که همان منزل بیداری است می رسد فهمیدن ارزش سختی راه چنان او را سرخوش می کند که برای بی دردی(سبکباران) و بی خبری(ساحل نشین ها) افسوس می خورد!

6-نفی جبری گرایی و دوری از ریا

همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

بیداری حاصل شد» مرشد نیز مهیا است اما زنهار از کژراهه خودکامی! در طریقی که فرد باید در برابر معشوق عدم باشد ریا و خودخواهی جایگاهی ندارد و در نهایت فرد را رسوای خاص و عام می کند.

7-تسبیح دائم برای وصول به حق.

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

منزل توحید آخرین منزل سیر و سلوک است. در این جایگاه مسافر با رسیدن به حق(نه شناخت حق)به گمشده ی خود رسیده»آرامش می یابد و البته این امر میسر نمی شود مگر از طریق تسبیح دائمی شاهدی که از کسی پنهان نیست.

با توجه در ابیات فوق به نظر می آید که حافظ دقیقا به دنبال نشان دادن اختلاف های یک جهان بینی والا و یک جهان بینی پست است. به مقایسه زیر توجه فرمایید:

 

عرفان پست عرفان والا

-------------- --------- ------------------------------------------------

خدا وجود ندارد . همواره باید چشم امید به عنایت حق داشت.

جهان تصادفی پر از نقص است. جهانی که تجلی ذات خداوند است بی عیب و نقص است.

مرگ در راه است.پایان همه چیز! مرگ در راه است.آغاز سفر و زندگی دوباره.

ترس از فنا. شوق بقا.

پوچی. اشتیاق برای درک آن حقیقت یگانه.

انتخاب راه لذت جویی بی قید و بند. انتخاب راهنما برای آغاز درک معانی.

راکد ماندن»ترس از هر گونه تغییر. نترسیدن از ناآ گاهی ها و خطرات راه.

بی مسوولیتی و بی دردی. سبکباران و ساحل نشینها را خبر کردن.

غفلت یک روش برای فرار از فکر مرگ. بیداری منزل اول سفر.

خودکامی و فقط خود را دیدن. همواره حضور خالق را احساس کردن.

..............................................؟ وصول به حق.

 

در این مقاله هدف آن نبود که به تمام اشعار حافظ معنای عرفانی دهیم اما همان گونه که می بینید یک خط روشن وکلی در این غزل آشکار است و نمی توان با آوردن یک تک بیت از دیوان حافظ او را فردی بی دین » لا قید» جبر گرا»عیاش و ... معرفی کرد.به طور مثال( بلا تشبیه) بگوییم چون در قرآن اسامی بعضی بتان آمده است پس بت پرستی تایید شده است و به پیام واضح اولین سوره آورده شده در ابتدای قرآن توجه نکنیم.(ایاک النعبد و ایاک النستعین) و....

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین