کد خبر: ۳۳۸۳۷۶
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 24 اسفند 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه  ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته  اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه

*       *       *
آرمان/اميدوارم وضع مالي صداوسيما بهتر شود


بهنام تشكر كه در سريال نوروزي محمد حسين لطيفي ايفاي نقش مي‌كند، ابراز اميدواري كرد كه در سال جديد وضعيت سازمان صداوسيما به لحاظ مالي بهبود يابد. بازيگر سريال «دودكش» كه با عنوان جديد «پادري» معرفي شده است، در گفت‌وگو با ايسنا، در پاسخ به اينكه مهم‌ترين اتفاق سال ۹۴ تلويزيون را چه مي‌داند و چه مطالبه‌اي از رئيس سازمان صداوسيما در سال ۹۵ دارد؟ خاطرنشان كرد: نمي‌دانم واقعا مهم‌ترين اتفاق سال ۹۴ در تلويزيون چه بوده، اما اميدوارم وضعيت سازمان صداوسيما در سال ۹۵ بهتر شود تا توليدات بهتري داشته باشد و مردم هم از كارهاي تلويزيون لذت بيشتري ببرند. وي در ادامه درباره رقابتي كه امسال ميان سه سريال طنز تلويزيون به وجود خواهد آمد، اظهار كرد: به نظر من رقابتي وجود ندارد و بيشتر رفاقت است؛ ضمن اينكه آقاي لطيفي به عنوان كارگردان ديگر احتياجي ندارند كه خودشان را نشان بدهند. به هر حال سه گروه مختلف براي ايام نوروز امسال مشغول به كار هستند و مردم هم قطعا كارها را مي‌بينند و هر كدام را كه بيشتر پسنديدند نظرشان را اعلام مي‌كنند. به اعتقاد من مسابقه‌اي در كار نيست؛ چراكه فرمت طنزهايي هم كه امسال براي نوروز تلويزيون طراحي شده كمي متفاوت‌ است. در كل ما به اين قضيه به شكل رقابتي نگاه نمي‌كنيم. بازيگر سري اول و دوم سريال «دودكش» سپس درباره تاثير كامل بودن فيلمنامه بر كيفيت سريال‌ها و بازي بازيگران، بيان كرد: فيلمنامه كامل نه تنها براي بازيگر خوب است، بلكه براي كارگردان و حتي خود نويسنده هم خوب است. اگر فيلمنامه به شكل كامل تحويل داده شود، باز هم مي‌توان آن را رتوش كرد و از طرفي به هر حال نقاط بازي بازيگران در فيلمنامه‌هاي كامل مشخص‌تر مي‌شود؛ به عنوان مثال كاملا مشخص است كه قرار است چه اتفاقاتي بيفتد و در عين حال فرصت بيشتري براي فكر كردن بازيگران وجود دارد. تشكر همچنين تاكيد كرد: به نظرم فيلمنامه كامل هم به لحاظ كارگرداني، فيلمنامه‌نويسي و هم بازيگري خيلي مهم است اما متأسفانه هميشه خيلي دير به فكر مناسبت‌هايي كه مردم مي‌نشينند و سريال‌ها را نگاه مي‌كنند، مي‌افتند و اين اتفاق خوبي نيست. او ادامه داد: اگر كمي زودتر اين اتفاق بيفتد و تصميم‌گيري‌ها زودتر مشخص شود، هم به نفع خود گروهي است كه مشغول به كار هستند و هم به نفع سازمان صداوسيما؛ چراكه با حوصله بيشتري كار كرده و از طرفي به نفع مردم خواهد بود كه يك كار شسته رفته‌تري را خواهند ديد.

تفاوت‌های دودکش۲ با سری اول

بازيگر نقش نصرت در سريال نوروزي «دودكش ۲» سپس با اشاره به تفاوت‌هايي كه اين مجموعه نسبت به سري اول خود دارد، يادآور شد: در سري دوم داستان‌هاي «دودكش» كمي فرق كرده است اما كاراكترها همان كاراكترهاي قبلي هستند و در موقعيت‌هاي جديدتر ايفاي نقش مي‌كنند و به نظر مي‌رسد كه مي‌توانند موقعيت‌هاي ديگري را هم خلق كنند و بازيگران و داستان به سمت و سويي بروند كه قصه جذاب‌تر شود. بايد ببينيم در سري دوم اين مجموعه چه اتفاقي مي‌افتد. تشكر گفت: تاكنون هيچ صحبتي درباره ادامه «دودكش» و دنباله‌دار شدن قصه نشده است. به نظرم الان براي اين اتفاق و تصميم‌گيري كمي زود است و بايد بازخوردها را ببينيم. بازيگر سريال‌هاي «ساختمان پزشكان»، «دزد و پليس»، «هفت سنگ» و... در پايان اعلام كرد كه براي حضور در تلويزيون پيشنهادهاي ديگري پس از سريال «دودكش» دارد اما هيچ‌كدام قطعي نشده‌اند.


اعتماد/گپ‌وگفتي صريح با ابراهيم حاتمي‌كيا درباره‌ تفاوت‌هاي «محافظ» و «باديگارد»: نگرانم نه دلواپس/ خير! اجازه ويژه ندارم كه سيستم را نقد مي‌كنم


جواد دليري سردبير

گروه ادب و هنر| در آخرين هفته سال ١٣٩٤، تازه‌ترين ساخته ابراهيم حاتمي‌كيا، يعني پرحاشيه‌ترين فيلم فهرست سوداي سيمرغ در سي‌و چهارمين جشنواره فيلم فجر، «باديگارد»، اكران مي‌شود. باديگارد هجدهمين ساخته ابراهيم حاتمي‌كياست كه قبل از نمايش آن در جشنواره، بسياري آن را بازگشت حاتمي‌كيا به روزهاي اوجش يعني «آژانس شيشه‌اي» مي‌دانستند. آژانس شيشه‌اي فيلمي بود كه به اذعان همه سلايق سياسي- سينمايي كشور، جلوتر از زمان خودش بود؛ فيلمي كه حرف تازه‌اي داشت. بعد از نمايش

 آژانس شيشه‌اي در شانزدهمين جشنواره فيلم فجر در سال ١٣٧٦، حاتمي‌كيا در پاسخ به خبرنگاراني كه پرسيده بودند آيا امكان توقيف فيلم وجود دارد به صراحت گفته بود: «مگر خاتمي رفته است؟» با اين اظهارنظر او تلويحا رويكرد سياسي خود را ابراز كرده بود. اكنون ١٨ سال پس از آژانس شيشه‌اي حاتمي‌كيا بعد از نمايش هجدهمين ساخته خود در جلسه پرسش و پاسخ فيلمش به سياست‌هاي فرهنگي دولت روحاني انتقاد مي‌كند. او رويكرد معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را فرانسوي زده توصيف مي‌كند و اصطلاح

«گوساله سامري» را براي آن برمي‌گزيند. حاتمي‌كيا در آن جلسه  مي‌گويد: «بايد اين بچه‌ها بيايند و كارشان ديده شود. به‌خصوص فيلمسازي كه رفته در عراق كار كرده و هر لحظه احتمال ترورش وجود دارد. بايد براي اينها احترام قايل شويم. اينكه اينها در حاشيه جشنواره باشند درست است؟ من نه به محمد حيدري كار دارم و نه حتي به آقاي ايوبي و آقاي جنتي. با آقاي روحاني كار دارم كه در اين موضوع هست. چطور مي‌شود كه فيلم‌هاي اين‌گونه وارد مسابقه نمي‌شوند، ‌حتي اگر ضعيف باشند.»

تا قبل از نمايش باديگارد در جشنواره فجر، حاتمي‌كيا كلمه‌اي مصاحبه نمي‌كند. فيلم كه در سكوت خبري ساخته شده است تا روز اكران در كاخ جشنواره نيز اين روزه سكوت در موردش ادامه مي‌يابد. بعد از اكران،برخي منتقدان بر فيلم خرده مي‌گيرند و برخي آن را فيلمي «ضدمردم» مي‌خوانند. با اين حال ابراهيم حاتمي‌كيا «باديگارد»اش كه در بخش‌هاي بازيگري، فيلمبرداري، موسيقي متن، چهره‌پردازي، جلوه‌هاي ويژه و صدا در جشنواره فيلم فجر نامزد دريافت جايزه شده برعكس دوره گذشته كه چمرانش ٥ سيمرغ‌ها گرفت، اين‌بار غايب بزرگ سوداي سيمرغ مي‌شود و پس از آن بود كه حمله و انتقادات حاتمي‌كيا و تهيه‌كننده فيلم باديگارد، پژمان لشگري‌پور، به دولتيان شديدتر   مي‌شود.  با اين حال در نخستين جشن تقدير از برگزيدگان سينماي فجر انقلاب و پنجمين جشن سينمايي «ققنوس» ابراهيم حاتمي‌كيا چهره‌ اين مراسم مي‌شود كه علاوه بر دريافت چند جايزه، بارها توسط حاضران مورد تشويق قرار مي‌گيرد. البته حضور او در اين مراسم با يك سخنراني صريح همراه بود. حاتمي‌كيا شايد سياسي‌ترين فيلمساز كشور ما باشد؛ سياسي نه به عنوان اصطلاحي كه براي منتقدان سياستگذاران از آن استفاده مي‌شود. سياسي‌ترين از اين رو كه همواره خود را جزيي از سياستگذاران مي‌داند، وقتي كه در سخنراني خود صراحتا مي‌گويد: «واي به حال كشوري كه مسوولانش افتخارشان اين است كه فقط گوساله سامري را مي‌خواهند و نخواهند حرفي براي گفتن داشته باشيم!» از اين رو مصاحبه با حاتمي‌كيا كار يك سينمايي‌نويس نيست، بلكه كار يك روزنامه‌نگار حرفه‌اي‌تر يا  شايد يك سردبير است.  اين گفت‌وگو در  زمان برگزاري جشنواره فيلم فجر و پيش از اهداي جوايز آن با ابراهيم حاتمي كيا انجام شد.

   باديگارد داريد؟

خير.

  محافظ چطور؟

اين‌هم خير. يك وقت‌هايي تا اوج خطر رفته‌ام و حس كرده‌ام كه از من مراقبت شده است. اين احساس را بعضي وقت‌ها داشتم كه چشم‌هايي نگرانم هستند و در بزنگاه لغزش‌ و خطر نجاتم داده‌اند.

  پس محافظ داشته‌ايد؟

نمي‌دانم اين نوع محافظت چه اسمي دارد.

  خودِ شما چطور؟ باديگارد كسي يا چيزي بوديد؟

خودم را سرباز مي‌دانم و وقتي حوزه نگهباني‌ام را درك كرده‌ام با همه وجود از آن محافظت كرده‌ام.

  يك ديالوگي اول فيلم‌تان داريد كه درواقع تفاوت باديگارد و محافظ را مي‌گويد و درواقع همراه مخاطب تا آخر فيلم هست. منظورم بيشتر اين است كه مي‌خواهم بدانم شما باديگارد چيزي بوديد؟

از محافظ بودن تا باديگارد شدن، حديث خونين نسل ما است. زمانه مجبورمان مي‌كند باديگارد شويم و خود را گرفتار محافظ بودن نكنيم. محافظ انرژي و انگيزه‌اش را از درون اعتقادش مي‌گيرد و به نوعي درون سوز است و باديگارد اعتباريست و انرژي خود را از بيرون مي‌گيرد و نسبتي با درونش ندارد و به نوعي برون سوز است. محافظ فدايي است. مثل سامورايي، ولي باديگارد حد دفاعي‌اش تا حفظ جان خويش است و نه از دست دادن آن.

 در تحقيقاتم وقتي از محافظ‌ها مي‌پرسيدم كه در خارج از كشور و ميتينگ‌هاي بين‌المللي، محافظ‌‌هاي كشورهاي مختلف كنار هم قرار مي‌گيرند و همديگر را مي‌بينند. آيا با هم فرقي داريد مي‌گفتند، ما فرق مي‌كنيم و نسبت‌مان با آدمي كه از او محافظت مي‌كنيم، نسبت فدايي است با آدمي كه اعتقاد داريم و ارزشي براي‌مان دارد كه اگر آن مفهوم و ارزش را از ما بگيرند، انگيزه‌اي براي دفاع از او نداريم.

  من بيشتر منظورم خودِ آقاي حاتمي‌كيا بود. من فكر مي‌كنم كه شما خود را محافظ يك‌سري مسائل و موضوعات انقلاب و جنگ و... مي‌داند نه باديگارد آن.

خدا كند همين‌طور باشم. اين جنگ دروني باديگارد و محافظ هميشگي است و لزوما با يك تصميم عقلاني پايان‌پذير نيست.

  محافظ چي هستيد؟

محافظ مرام نامه‌اي ايراني- اسلامي كه نزديك ٣٠٠ هزار شهيد به خاطر محافظت از آن جان‌شان را دادند.

  اگر بخواهيم مصداقي ببينيم شما بيشتر محافظ اصغر وصالي و حاج حيدريد تا باديگارد چمران و دستگاه‌هاي نظام.

فرق بين اصغر وصالي و مصطفي چمران، فرق ابوذر سلمان به عنوان ياران حضرت است. مقام درك هر كدام بر اساس خصلت و روحيه و معرفت تعريف مي‌شود و در يك مسير است.

  دغدغه‌هاي‌تان بيشترحول اين افراد است، افرادي كه در جنگ بودند و زخم دارند و مانده‌اند و الان نگران هستند.

خدا كند از واژه «نگران» شما، بار سياسي دلواپسي بيرون نكشيد. بله من نگرانم. نگران از دست رفتن آن چيزي كه در گذشته به دست آورديم. من وامانده در گذشته نيستم و نگاهم به گذشته فقط يادآور راهي است كه آمده‌ام عهدنامه است كه براي آيندگان بستيم.

اگر فضا شعارزده نبود، همه حرف را در يك كلمه خلاصه مي‌كردم و تمام، ولي معتقدم اين كلمه را آنقدر گفتيم كه معني قلب شده است. پس ساده مي‌كنم و مي‌گويم پايم بسته به خون بچه‌هايي است كه در كنار خودم زمين خوردند و احساس مي‌كنم و متعهدم به آن گلوله‌اي كه از من عبور كرد و به من نگرفت و به او گرفت. من امروز همچنان همان جواني هستم كه زخم بر جانش نشست و از من خواست از او محافظت كنم.

  اين باعث شده كه شما سرگردان شويد؟

سرگردان؟!

  سرگردان در دوراهي‌ها...

من به اين سرگرداني نمي‌گويم. مي‌گويم امرخيلي واضح دو، دوتا چهارتا نيست كه بر اساس آن بشود، عمل كرد و همه‌چيز مشخص باشد. مسيري است كه پر از ابهام و دوراهي و سه‌راهي‌ها.

  يعني شما دنبال همان يك چيزي هستيد كه مي‌گرديد. در جايي ديگر هم وقتي با شما صحبت مي‌كردم شما به من گفتيد. دنبال چيزي مي‌گرديد كه احساس مي‌كنيد هنوز به آن نرسيده‌ايد.

اين راه رسيدن ندارد.

  ولي اين سرگشتگي هميشه در آثار شما وجود داشته. جذابيت فيلم‌هاي‌تان در خيلي از موارد به همين سرگشتگي بوده. شما هيچ‌وقت براي تماشاگرتان تعيين تكليف نمي‌كرديد.

فيلم‌هاي من در وهله اول محاكات خودم با پيرامونم است. به تعبيري اين حديث نفس را با مخاطب تقسيم مي‌كنم.

  يعني هنوز سرگشته و به آنچه مي‌خواهيد  نرسيده‌ايد.

اصلا اعتقاد ندارم كه انتهاي اين راه رسيدن است. اصلا مقصد ندارد، يك راه است. انتها معني ندارد، اصلا. هميشه يك‌جور به روز شدن و حركت است.

  يعني اگر بخواهيم بين اميد و نااميدي ببينيم شما نااميديد.

بهتر است بگوييم خوف و رجاء. توامان و البته بعضي وقت‌ها به نسبت احوالم يكي قوي‌تر شده است.

  كجاها مي‌ترسيديد؟

حدودش را نمي‌دانم. اصراري و ابرامي كه مي‌كنم براساس يك لوح محفوظ واضحي نيست كه بگوييم اول تا آخرش وجود دارد و من دارم براساس آن پيش مي‌روم. نه، در مسير تعريف مي‌شود. اين خوف و رجاء و اينكه در اين احوال حركت مي‌كنيم، خودش يك سلوك است. اعتقادم به اين نيست كه بگوييم يك چيز صريح و واضح است كه بايد به آن برسيم. تنها ايستگاه رسيدن به نظرم ايستگاه مرگ است.

  جور ديگري بپرسم شما دچار تغيير شده‌ايد و محاسبه‌گر و محافظه‌كار‌تر شده‌ايد؟ آيا حاتمي‌كيا متفاوت شده است؟

اگر تغيير و تكامل رخ ندهد كه مرده‌ام. خصوصيات فردي من، سن، شرايط اجتماعي و خيلي موضوعات ديگر كنار هم قرار مي‌گيرند تا مرا بسازند. متني كه در آن زندگي مي‌كنم براي من سوالاتي را مي‌سازد. من در اين جامعه زندگي مي‌كنم و نفس مي‌كشم.

  بدون خوف؟

همراه خوف. همان دعوايي كه در دوران ساختن «آژانس شيشه‌اي» شكل گرفت. جايگاه آرمان جامعه مدني يا بحث دفاع از شخصيت نظام يا شخص نظام در فيلم باديگارد.

  اتفاقا؛ حاج حيدر هم در باديگارد سرگردان است، خوف و رجاء دارد. اين سرگرداني يا آن خوف و رجايي كه شما اسمش را مي‌گذاريد شايد در آقاي حاتمي‌كيا هم به گونه‌هاي ديگر ديده شود. مثلا هيچكس آقاي حاتمي‌كيا را اصلاح‌طلب نمي‌داند همچنان كه اصولگرا هم نمي‌داند. طرفدار اين دولت يا آن دولت هم نمي‌توانيم بدانيم. اما آقاي حاتمي‌كيا مثلا مي‌گويد كه به آقاي روحاني راي داده اما از اين دولت هم انتقاد مي‌كند. اين سرگرداني، اين خوف و رجاء در اينجا هم وجود دارد؟

كاملا. من به جز بني صدر كه بر اساس احساسات نوجواني‌ام راي دادم، بقيه راي‌هايم بر اساس جمع‌بندي عقلاني‌ام بوده است. راي دادن به آقاي رفسنجاني يا موسوي در مقابل احمدي‌نژاد يا روحاني همه استدلال‌هاي عقلي داشت. اما در حوزه هنر عقل جايگاه اول را برايم ندارد. آنجا ميدان خونين و ازلي جنگ عقل و دل است و من همه فيلم‌هايم تكرار همين احساس است.

  اما جايي كه عقل و استدلال از كار مي‌افتد و جلو نمي‌رود، ناگهان اتفاقي مي‌افتد. در آژانس شيشه‌اي در انتهاي كار ناگهان هليكوپتري روي زمين مي‌نشيند، در «چ» پيامي مي‌آيد كه همه‌چيز را تغيير مي‌دهد در «باديگارد» سخنان همسر يك شهيد معجزه مي‌كند.

من مسلمانم و به نااميدي و بن‌بست اعتقادي ندارم. بن‌بست براي مومن شرك است. بن‌بست‌هاي عقلي در دايره عرفان و شناخت، يعني حكمت.

   براي همين است كه گاهي برخلاف موج جامعه حركت مي‌كنيد؟براي همين است كه در زمانه صلح شما از جنگ حرف مي‌زنيد.

اگر نقد كردن جامعه به نظر مخالف‌خواني بيايد، بي‌انصافي است. مخالف‌خواني براي من پرنسيپ نيست. شايد براي بعضي‌ها، مخالف‌خواني يعني در مقام اپوزيسيون قرار گرفتن باشد، ولي من هميشه در جايگاه اپوزيسيون، نقد جدي و مخالفت كردم.

  الان كه شبح جنگ كمي دور شده شما از امنيت حرف مي‌زنيد.

دقيقا همين است كه مي‌گويد شبح جنگ! شبح جنگ دور شده و نه واقعيت. اميدوارم از من انتظار نداشته باشيد جاي مسوولان امنيت ملي بنشينم و بر اساس مصلحت‌هايي اين انكار را واقعي جلوه دهم. همينجاست كه جايگاه هنرمند مثل ديده‌بان بايد افق‌ها را نظاره كند و اگر برخلاف آرامش ظاهري از خطري سخن گفت، او را متهم به مخالف‌خواني كرد. برهمين اساس من بايد در دولت آقاي خاتمي از آرمانگرايي حرف بزنم، يعني برايم مساله مي‌شود. در دولت احمدي‌نژاد به نام پدر را مي‌سازم كه مواظب رفتارمان باشيم كه آيندگان ضربه خواهند خورد و در دولت نه چپ و نه راست آقاي روحاني، نگران محافظاني باشم كه ديگر فدايي نيستند.

  يعني كمتر واقع‌گرا هستيد.

استدلال حسي‌‌ام اين است و در حوزه هنر و احساس حرف مي‌زنم.

  فكر نمي‌كنيد ديگر وقتش است كه واقع‌بين باشيد! در همين باديگارد هم اين نشان داده مي‌شود. اما دوره ترديد ديگر تمام شده و بايد ديگر تصميم بگيريد.

شما كجا نشستيد كه چنين دعوتي مي‌كنيد؟

  من جامعه را مي‌گويم.

منهم در همين جامعه زندگي مي‌كنم.

  نسل من الان يك ثبات را مي‌خواهد. من ديگر اين ترديد را نمي‌خواهم.

مخاطب اين خواست من نيستم.

  اما شما براي بيننده حرف مي‌زنيد.

من حس خودم را بروز مي‌دهم و اصراري به همراهي ندارم.

  مخاطب شما كيست؟

در وهله اول، رضايت دروني خودم كه به آنچه مي‌گويم ايمان داشته باشم.

  يعني مهم نيست!

شما با كسي صحبت مي‌كنيد كه سه دهه در سينما، حضور فعال داشته است و اگر زبان و بيانش خريدار نداشت مثل خيلي از دايره خارج شده بود. من اگر بخواهم براي آن چيزهايي كه مي‌سازم، استدلال رياضي وار و كاسبكارانه داشته باشم محال است كه قدم از قدم بردارم و آن آدم‌هايي كه به نوعي تعقيبم مي‌كنند و تحقيق مي‌كنند و كارهايم را پيگيري مي‌كنند، قطعا تا حالا دنبال من نيامده بودند. من شايد امروز واقعيت را آن جنسي كه شما مي‌بيني نبينم. اميدوارم نگوييد كه چشم‌هاي‌مان شبيه هم است و قواعد فني‌اش هم همين است و آنچه كه من مي‌بينم بايد تو هم ببيني. چنين هنري كه بخواهد اين‌گونه نگاه كند، اصلا مرگ هنر و هنرمند است. من فقط حسم را نسبت به اين اطرافم بروز مي‌دهم. اهميتش آن موقعي است كه من بگويم آنچه مي‌گويم با آنچه درونم است، يكي باشد. اگر اين دو تا با هم چفت باشد، من حرفم را درست زده‌ام.

  ولي تعارف است كه به مخاطب كاري نداريد؟

اينكه هم مخاطب را داشته باشم و هم حرف خودم را زده باشم، كاريست كارستان و مدعيان پا در گِل گيرند. طبع و ذوق تماشاگران روز به روز تغيير مي‌كند. تازه نفس‌ها پا به عرصه مي‌گذارند. بازار سختي است و بقا بسيار مشكل. با همه اين حرف‌ها همه در تلاشيم. مخاطب مي‌خواهد فيلمساز را در دايره بسته تصورات خودش طبقه‌بندي كند. ولي فيلمساز نه به لحاظ دانايي، بلكه به لحاظ تقدم‌اش در خلق يك اثر هنري، بايد از مخاطب يك گام جلوتر باشد.

  آنجا كه مي‌گويم واقع‌گرا شايد با مفهوم ديگري بهتر بتوانم نظرم را بگويم. من فكر مي‌كنم كه الان در دوره تثبيت انقلابيم و شايد بايد يكسري مباحثي كه در دوران تثبيت انقلاب وجود دارد را بيشتر بپردازيد.

ببخشيد! «بايد» را از كجا آورديد؟

  علاقه مخاطب و تاكيد او است كه آقاي حاتمي‌كيا كه دغدغه‌هاي اينچيني دارد بهتر است كه در اين حوزه فيلم بسازد.

خب، اينكه مي‌شود حاتمي‌كيايي كه او مي‌خواهد.

   بالاخره اين حاتمي‌كياست ديگر. فيلمساز كه تنها براي خودش فيلم نمي‌سازد.

من شاه كليد نيستم كه همه درها را باز كنم. حوزه توانايي و درك پيرامونم را من بايد تعريف كنم و نه مخاطب.

  براي آقاي حاتمي‌كيا در«باديگارد» شخص حاج حيدر مهم‌تر است يا اتفاقي كه در آن پارك مي‌افتد؟ دغدغه كدام مهم‌تر است؟

من وقتي با حاج حيدر وارد پارك مي‌شوم، برايم اهميت دارد. اگر حاج‌حيدر را بردارم ديگر به آن پارك نمي‌روم. يعني اگر بروم غرق مي‌شوم و مي‌شوم مثل بعضي از فيلم‌هاي اجتماعي كه معلوم نيست قصد اصلاح دارند يا حراج كشور. مثل فيلم پلنگ صورتي كه جاروبرقي را همه جا مي‌گرفت و در خود مي‌بلعيد و در آخر خودش نيز بلعيده شد و همه‌چيز نيست شد. اگر آن رفتار را انجام دهم، يك رفتار نيست‌انگارانه پيدا مي‌كنم و هيچي ندارم. ترجيح مي‌دهم تنها به پارك نروم وقتي مي‌روم كه حاج حيدر زمانم همراهم باشد.

اگر حاج‌حيدر آن اتفاق پارك را نبيند به لحاظ اتفاق و به دليل آسيب و معضلي كه وجود دارد، مهم‌تر از امنيت همسر و آن شخصيت باشد. چون دارد يك نسل ديگر را...

 هنرمندي ارزشمند است كه به جهاني كه به آن تعلق دارد و با احوالش منطبق است حرف بزند. هنر ابزاري هنري است كه ماركسيست‌ها در بلوك شرق پياده كردند. آن فيلم‌ها چه شد؟ اجازه دهيد هر كس از دنياي خودش صحبت كند.

براي همين است كه اگر سيستم را نقد مي‌كنم بعضي‌ها اين شبهه را تقويت مي‌كنند كه من اجازه ويژه دارم. نه آقا اجازه ويژه‌اي در كار نيست. من در مقام پوزيسيون به نقد مي‌پردازم و سيستم نيز از اينكه من نقدش كنم، احساس خيانت نمي‌كند.

    برگرديم به باديگارد. آن سرگرداني كه شما داريد در باديگارد هم ديده مي‌شود.

البته من اسمش را سرگرداني نمي‌گذارم.

  بالا گفتيد سرگردانيد، در خوف و رجاء هستيد

شما بگوييد سرگرداني، من مي‌گويم خوف و رجاء. براي همين است كه عمر نوشتن فيلمنامه باديگارد به هشت سال كشيد. هشت سال خوف و رجاء كه بايد آرمشي در دلم شكل مي‌گرفت كه چه بگويم و از چه منظري ببينم.

  شما در باديگارد نگران چه موضوعي هستيد؟

نگران همان چيزي كه از زبان قهرمان فيلم حاج حيدر گفته مي‌شود. «مي‌ترسم از روزي كه اين كشتي سوراخ شود.» مي‌ترسد از آنهايي كه نگهبان و محافظان اين كشتي‌ كه دچار مساله شوند و سيستم به آنها بي‌اعتنا باشد و اين مساله را نبينند.

  علت اين شك و ترديد چيست و چه مي‌شود كه دچار شك و ترديد مي‌شويم؟

دوست داريد قصه فيلم را براي شما تعريف كنم؟ شما به عنوان مخاطب بايد فيلم را ببينيد و قضاوت خودتان را داشته باشيد.

  نه، فيلم را نمي‌خواهم توضيح دهيد. يعني از نظر آقاي حاتمي‌كيايي كه مي‌گويد نگران سوراخ شدن اين كشتي هست. يك شك و ترديدي باعث شده كه به اين نگراني برسد. شما چيزي ديديد؟

آنچه در قصه ما مطرح است و توضيح داده مي‌شود اين است كه فردي دنبال اين است كه رييس‌جمهور آينده شود. او يك وضعيتي را مي‌سازد و تعاريفي را براي خودش مي‌آورد كه از نظر محافظ قصه باديگارد، اين آدم مساله دارد و مشكل ايجاد مي‌كند و بنابراين اگر او سكان كشتي را در دست بگيرد ظاهرا مساله‌اي عميق‌تر مي‌شود حرف محافظ قصه باديگارد اين است كه مي‌خواهد فدايي كسي شود كه ارزش‌اش را داشته باشد.

  باديگارد با زخم و درد شروع مي‌شود، با اين زخم و درد مي‌خواستيد خستگي و ترديد حاج حيدر را نشان دهيد؟

 اين زخم نقطه عطفي است كه قرار است شك و ترديد را در او زنده كند.

  در انظار اين تلقي مي‌شود كه حاج حيدر كسي است كه دچار«ترديد» شده است. اين تلقي آدم‌ها از حاج حيدر، يك زماني هم براي خود شما طرح شد و اينكه حاتمي‌كيا دچار «ترديد» شده است. اما به نظر مي‌رسد حاج حيدر با يك بازيابي به نتايج روشن‌تري مي‌رسد و دريافت دقيق‌تري پيدا مي‌كند و بعد از رسيدن به اين دريافت بالاخره آسوده مي‌خوابد. حرفم اين است كه اگر خود او هم دچار ترديد مي‌شود به خاطر همان آرمانش بوده است. ديگراني كه از اين فضا فاصله دارند، نمي‌توانند اين ترديد و بعد عبور از آن را درك كنند.

يك اتفاقي اول فيلم رخ مي‌دهد كه حاج حيدر مي‌گويد من دست تنها هستم و نبايد هلي‌كوپتر فرود بيايد و كنترل امنيتي سخت است. شخصيت گوش نمي‌كند و آن اتفاق رخ مي‌دهد. بخش دوم اين است كه حاج حيدر از خود مي‌پرسد چرا در لحظه خطر جانش را براي شخصيت به خطر نينداخته است.

   كسي اگر بخواهد در اين مسير بيايد، نبايد جناحي و سياسي باشد و تعلق خاطر داشته باشد.

 فيلم‌هايي كه ساختم محاكات فردي من نسبت به زمان و آن‌چيزي كه اتفاق مي‌افتد، است؛ اصرار دارم كه اين اتفاق بيفتد. مُصرم كه هيچ جناح و جريان مشخصي آن را به نفع خودش مصادره نكند. اين يك مفهوم كلي است و به نظرم در مقام فيلمساز، توجه به آن براي كل كشور ضروري است. اين مفهوم اگر كلي باشد، ارزش است و اين جناح و آن جناح نبايد آن را مصادره كنند.

  باديگارد قصه فدايي بودن و نبودن است؟

بله و اين سوال كه آيا فرديت اشخاص مقدس است يا نه و چه جنبه‌اي از آنها تقدس دارد.

  حاج حيدر همراه با عالم سياست است ولي اينجا هم دوگانگي وجود دارد كه تفاوتي مي‌بيند بين سياسي بودن. انگار حاج حيدر تفاوتي قايل است بين اينكه از شخصيت نظام دفاع مي‌كند يا از يك شخصيت سياسي.

اين همان بحث دو‌گانگي است كه گفتم. دوگانه بودن‌ها درباره مفهوم شخصيت. يكي شخصيت به مفهوم انساني كه شخصيت نظام است يا اينكه شخصيت به مفهوم حقوقي. حاج حيدر به اين مي‌رسد كه من دارم جسم نظام را مراقبت مي‌كنم يا روحش را؟ همان دوگانه مصطلح حقيقي و حقوقي. «شخصي-تِ» نظام يعني شخصيت خود نظام يا مطلوب نظام يا «شخصيت» نظام يعني صرفا شخصيتي كه در اين نظام مسووليت دارد. اين دو با هم تفاوت مي‌كند. اين موضوع از تعارضاتي است كه وجود دارد و جواب خيلي صريح و واضحي هم ندارد و بعد اينكه محافظ تا كجا بايد پيش برود؟ مگر اين حد و حقوق او است كه اين كار را تعريف كند؟

  شما فكر مي‌كنيد دفاع از سرزمين بايد چگونه باشد؟ اصغر وصالي باشد يا حاج حيدر؟

اصغر وصالي متعلق به دوران آغاز انقلاب است و حاج حيدر متعلق به همين سال‌هاي اخير است.

  الان چي؟

دهه ٩٠.

  شما يك نگراني بزرگي را گفتيد. از نزديك شدن داعش حرف زديد.

در فيلم باديگارد هم اين موضوع را دارم.

  يعني الان فكر مي‌كنيد سردار سليماني مي‌تواند بهتر دفاع كند يا ظريف؟

سوال‌تان شبيه علم بهتر است يا ثروت است. آقاي ظريف فردي با صداقت و معصوم و به وقتش جنگجوست. البته آقاي ظريف براي من اسكناس باارزشي است كه پشتوانه‌اش را از حاج قاسم مي‌گيرد.

  نظر شما به كدام يك است؟

معلوم است كه سردار سليماني. مردان عالم ديپلماسي رفتار خاص خودشان را دارند كه در جاي خودش هم كاركرد پيدا مي‌كند. درد از جايي ديگر شروع مي‌شود. آداب اين مردان به جهت شرايط خاص زيستي‌شان با عالم فرهنگ فاصله دارد. من خداي ناكرده قصد ارزشگذاري فرهنگ در مقابل ديپلماسي را ندارم. منظورم شرايط پيش آمده است كه عملا يك نوع سرخوردگي براي اهالي فرهنگ ايجاد كرده است.

  پس نياز امروز را حاج حيدرها مي‌دانيد؟

حاج حيدرها مدعي فرهنگ نيستند. آنها براي همان جايي كه تعريف شده‌اند مناسبند. ولي حوزه فرهنگ نياز به مرداني دارد كه صدق در رفتار و گفتارشان توامان ديده شود. جايي كه بايد براي دفاع از كيان فرهنگ لازم شد، سينه ستبر كنند و شعر نخوانند.


اطلاعات/دکتر پورنامداریان‌: شعر معاصر، وضع مناسبی ندارد


در ادامه سلسله نشستهای کتابفروشی آینده در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و با همراهی مجله بخارا، چهل و هفتمین نشست به دیدار با دکتر تقی پورنامداریان شاعر و محقق زبان و ادبیات فارسی اختصاص داشت.

در این نشست دکتر سید مصطفی موسوی سخنانی در وصف فعالیت های علمی و تحقیقاتی و اخلاقی دکتر پورنامداریان ایراد نمود. وی در بخشی از سخنانش گفت : در این سال‌هایی که با استاد در تصحیح و شرح مخزن‌الاسرار کار می‌کردم خیلی چیزها یاد گرفتم. تجربه‌های جالبی برای من بوده است. تا جایی که من برخورد کردم پس از طرح مطالب به نتیجه تحلیل و طرح مسائل می پردازند و نظر خود را بیان می‌دارند. تغییر این نظر بسیار دشوار است و با هم بحث می کنیم ولی به محض دریافت نظر جدید و درست‌تری، تغییر عقیده می‌دهند. بارها پیش آمده که بیتی را خوانده‌ایم و توضیح دادند و من را مجاب کردند اما بعد گفتند که می توانیم این را با دید متفاوت از نظرات مطرح شده و نتایج قبل بخوانیم و ببینیم.

در ادامه این نشست دکتر مریم مُشرّف به گفتگو با دکتر تقی پورنامداریان پرداخت و دکتر نامداریان در بخشی از این گفت‌و‌گو اظهار داشت: کتاب تأملی در مورد شعر احمد شاملو که بعدها سفر در مه نام گرفت، یادگار تکلیفی است که آقای دکتر شفیعی کدکنی به من دادند. زمانی که شاگرد ایشان بودم خیلی ها شاملو و نیما را شاعر نمی دانستند. هیچگاه در نوشته هایم تحت تأثیر یک نظریه مطلبی را نمی نویسم. اول سعی دارم که آن نظریه را جذب کنم و بفهمم و بعد خود فکرم را پیاده می کنم و آثاری را که خواندم تنها به عنوان شاهد برای صحت سخنانم می‌آورم. کتاب رمز و داستان‌های رمزی یک کنجکاوی بود که من نوشتم.

وی در بخش دیگر از گفته‌هایش با انتقاد از وضع دانشگاه‌ها گفت: فکر می‌کنم برنامه‌هایی که در سیستم تدریس دانشگاه تغییر کرده است هیچ یک با مطالب اصلی سر و کار ندارند و بیشتر در جهت این است که بتوانند از راه ادبیات در‌آمد‌زایی کنند. وقتی ادبیات تبدیل به دکان شود باید فاتحه این رشته را خواند. امیدواریم با کوشش جناب دکتر شفیعی کدکنی که در نظر دارند، برنامه دکتری را تغییر دهند به نتایج خوبی برسیم.

وی همچنین درباره شعر و وظایف آن نیز گفت: شعر ما در واقع دو هدف دارد یا می خواهد با انتقال به دیگران عاطفه را برانگیزد مثل حماسه که می خواهد حس سلحشوری و میهن پرستی را برانگیخته کند یا ادبیات تعلیمی مثل بوستان سعدی است که قصد تعلیم دارد. اما شعر غنایی بیان احساسات و عواطف شخصی است. یعنی می‌خواهد احساسات خود را بیان دارد و دیگران به عنوان یک انسان می توانند شعری را بخوانند و تحت تأثیر قرار گیرند اما هدف برای سرودن شعر «خودِ» شاعر است. مخاطب شعر غنایی «منِ» شاعر است. اما مخاطب شعر غیرغنایی دیگران هستند. بنابراین در شعر غنایی که مخاطبش خود شاعر است، زیبایی‌ها اوج می‌گیرد. انتقال فرهنگ از راه‌های دیگر هم امکان‌پذیر است. در قدیم به خاطر نبودن رسانه‌های جمعی و سواد، امکان تکثیر اثر نبود و شعر هنر شنیداری به شمار می‌رفت و شاعر وقتی شعری می‌سرود، از سطح سواد و تعدا‌د مخاطبان خود آگاهی داشت و ممکن بود این حماسه و بخش تعلیمی هم باشد و قصد داشت مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. امروزه با وجود رسانه‌های جمعی، امکان تکثیر اثر و همینطور بالا رفتن سطح سواد مخاطبان، شعر تبدیل به هنر دیداری شده است.

دکتر نامداریان در پاسخ به این پرسش که شعر معاصر را در چه وضعی می بیند؟ گفت: در وضع افتضاح! با این اشعاری که امروزه پیدا شده هر چه دوست دارند می گویند. در جایی تدریس می کردم گفتند که خانمی در مورد شعرهای دهه هفتاد نظراتی داده اند. گفتم که خودش برای دیدار من بیاید. جلسه ای داشتیم و هر چه از او می پرسیدم و حتی دلیل جمله ای که به کار برده بود را نمی دانست. می‌گفت پنجاه سال بعد اشعار ما را می‌فهمند. می‌گفتم جمله‌ای که از نظر دستوری به کار بردی غلط است و می گفت که شاعر باید بر دستور حاکم باشد نه دستور حاکم بر شاعر! اگر اینگونه باشد پس چه کسی شاعر نیست.

دادائیست ها همین کارها را می‌کردند و کلمات روزنامه را می‌بریدند و کنار هم می گذاشتند و می‌گفتند ما شاعریم. شما هیچوقت گزاره بی‌معنی نمی‌توانید بسازید. گزاره بی‌معنی در زبان وجود ندارد. وی همچنین درباره شعر سپید گفت: شعر شاملو را قبول دارم. امروزه همه شعر سپید می‌گویند منتهی سپید سپید می‌گویند! فکر می‌کنم گاهی نمی‌شود موضوعی را با شعر موزون گفت و اگر بگویید ارزشش کم می‌شود شاید این برای ضعف شاعری باشد اما گاهی برخی اشعار را که می‌خوانم، گمان می‌کنم که اگر موزون می گفت چه اتفاقی می‌افتاد و فکر می‌کنم آن هم شکلی است که شکل خودش را دارد.


ایران/علی جنتی تأکید کرد: ضرورت تشکیل نهادی برای فرزندان شهدا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی


ساماندهی آن دسته از کارکنان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که فرزند شهید هستند در قالب یک تشکل از جمله ضروریاتی است که می‌توان با تشکیل آن به بسیاری از مشکلات این کارمندان در حوزه‌های مختلف رسیدگی بهتر و دقیق تری کرد. «علی جنتی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پیش از ظهر دیروز در دیدار با فرزندان شهید در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با پیشنهاد تشکیل تشکل فرزندان شهید در این وزارتخانه گفت: شهدا مشعل فروزانی هستند که در کشور می‌درخشند و با چشم بصیرت و چشم دل باید آنها را دید بنابراین باید قدر آنها را بدانیم. وی با ابراز خرسندی از حضور در جمع فرزندان شهدا افزود: بدون شک شهدای ما چه در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه در زمان هشت سال دفاع مقدس به عنوان سرمایه‌های اجتماعی کشورمان محسوب می‌شوند و نقش آنها در این دو بازه زمانی در جهت پیروزی انقلاب اسلامی بسیار بوده است. جنتی گفت: امروز نیز جوانان ما هر جا که لازم باشد بویژه در خارج از مرزهای کشور و در حراست از حریم حرم‌های مطهر با ایثار و خلوص نیت وارد عمل می‌شوند و با ایثار جان خود به نهضت و انقلاب حرکت و جنبشی تازه می‌دهند. جنتی افزود: فرزندان شهدا جایگاه ویژه‌ای در کشورمان دارند و هر کاری هم که برای آنها صورت گیرد و برتری هم به آنها داده شود وظیفه نظام است و رسیدگی به این عزیزان به گونه‌ای برای ساختن روحیه خودمان نیز لازم است.


ایران/گزارش «ایران» از برگزاری تور کتاب کودک در مناطق محروم بلوچستان


به شوقِ اشتیاق کودکانِ بلوچ

وقتی تورهای کتاب کودک در الموت و طارم و ماسال و کومله برگزار می‌شد یک آرزوی بزرگ  برای بچه‌های تور کتاب، دست نیافتنی به نظر می‌رسید و آن اینکه آیا روزی فرا خواهد رسید تا شاهد برق شادی چشمان کودکان بلوچ باشند یا خیر! این اشتیاق آنقدر زیاد بود که «ورنا بلوچ» از راه رسید. مرد بلوچی که غم کودکان سیه چرده سرزمین آفتاب، چنان شیفته اش کرده که کار و زندگی بر زمین نهاده ومدرسه به مدرسه می‌گشت و نیاز‌های آنها را قلمی می‌کرد و در صفحات مجازی برای جمع‌آوری کمک به اشتراک می‌گذاشت.

فهرست بلند بالای او از نیاز‌های اولیه مدارس محروم مناطق مختلف بلوچستان باور کردنی نبود، چونان اشتیاق ما که پایانی نداشت. برنامه ریزی 4 ماهه برای برگزاری تور کتاب کودک در6 مدرسه ابتدایی 9 روستای بالدان، بازار، مرافات،هلکوک دشتوک، سولان، الله آباد، گنک، دهان در دهستان سیب در شهرستان سیب و سوران در استان سیستان و بلوچستان آغاز شد و با اهدای  بیش از 2600 جلد کتاب و یک دستگاه رایانه برگزار گردید. کتاب‌ها را قبلاً با اتوبوس فرستاده بودیم و ما نیز قرار بود همراه با دکتر ویشته از اعضای فعال گروه با هواپیما به زاهدان برویم و 400کیلومتر باقیمانده تا سراوان و حدود 50 کیلومتر تا روستای سیب را با ماشین طی کنیم اما او نتوانست همراه باشد و از سفر بازماند. آغاز سفر با دلهره  همراه شد چرا که آسمان زاهدان غبار آلود بود و هواپیما چرخی بر آسمان زاهدان زد و راهی فرودگاه دیگری شد و نا خواسته سر از بندر عباس در آوردیم. سرانجام هواپیما  با 5 ساعت تأخیر در فرودگاه زاهدان به زمین نشست و بی درنگ راهی سراوان شدیم. شب را در خانه ورنا بلوچ بیتوته کردیم و صبح اول وقت راهی سیب شدیم.

روز نخست و شادی کودکان سیب

در روز نخست، به همه دانش آموزان هر6 دبستان پسرانه و دخترانه که بالغ بر 720 کودک بودند هر یک دوجلد کتاب هدیه شد و برای کودکان پیش دبستانی علاوه بر کتاب هدیه ویژه‌ای شامل جامدادی، مدادرنگی، شابلون، مداد سیاه و قرمز و تراش و پاکن و بادکنک نیز درنظر گرفته شده بود. در این روز به معلمان و کارکنان مدارس نیز کتاب اهدا شد این برنامه در میان استقبال و شادی بی‌حد بچه ها انجام گرفت.این بازدیدها غالباً از سوی مسئولان بخشداری، دهداری و آموزش و پرورش همراهی می‌شد. شب را تا حدود 2 بامداد با کمک دوستان بلوچ قفسه‌های کتابخانه را نصب کردیم ومیز و صندلی‌ها چیده شد و کتاب‌ها تفکیک و در قفسه‌ها قرارگرفت تا صبح فردا کتابخانه آماده گشایش باشد.کتابخانه‌ای که نام آن را «کتابخانه سیب دانش» نهاده بودیم.

روز دوم گشایش کتابخانه سیب دانش

برنامه گشایش کتابخانه روستا برنامه اصلی بود که در یک روز آفتابی با بیش از 110 جلد کتاب و یک دستگاه رایانه با حضور امام جمعه، بخشدار، دهدار، مسئولان آموزش و پرورش،رئیس و اعضای شورای روستا و جمعی از مردم و دانش آموزان آغاز شد و در آیینی ویژه  از سوی فرماندار شهرستان سیب سوران لوح تقدیر به مسئول گروه تور کتاب و دیگر مشارکت کنندگان محلی در تأسیس کتابخانه تقدیم شد و پس از آن کتابخانه روستایی سیب دانش گشایش یافت و مولوی مراد محمد پیام امام جمعه دهستان سیب با خوشحالی به حاضران مژده داد محل مناسبی را که در زمره ملحقات مسجد و در حال ساخت است به گونه‌ای کاملاً مستقل به کتابخانه سیب دانش اختصاص خواهد داد.در پایان گروه تور کتاب کودک به همه شرکت کنندگان در گشایش کتابخانه یک جلد کتاب هدیه داد. پس از آن حاضران به همراه امام جمعه ازمحل جدید کتابخانه که بیش از 120 متر زیر بنا و دارای حیاط بزرگی است بازدید کردند. گفتنی است چکیده‌ای از این برنامه از سیمای استان نیز پخش گردید.

روز سوم، مدرسه‌های کپری

نخستین روزی که تصمیم به برگزاری تور سیب گرفته شد پس زمینه ذهنی گروه مدارس کپری بود اما اصلاً باورمان نمی‌شد این توفیق را داشته باشیم که بتوانیم از این مدارس نیز بازدید کنیم اما با هماهنگی‌های جمشیدی مسئول امور عشایری سیب و سوران این آرزو بر آورده شد و خوشبختانه مقدار قابل توجهی کتاب هم به عنوان یدک همراه بود؛ صبح روز جمعه به اتفاق دوستان بلوچ با یک لندکروز دوکابینه امور عشایری در منطقه پسکوه به میان عشایر بلوچ رفتیم. حضور هر تازه واردی در آنجا کافی است که همه اهالی «کله» را گرد هم جمع کند.

درس معلم ار بود زمزمه محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

جمعه بود اما گویی زنگ مهر را نواخته‌اند چرا که 10 دقیقه هم طول نکشید که کودکان روستای عشایری و شاید بهتر باشد بگوییم «کله» پشت نیمکت کلاسی که به تنهایی یک مدرسه چند پایه بود در یک کپر نشستند، دستان آفتاب سوخته شان برای گرفتن کتاب‌ها بال بال می‌زد. وقتی کتاب‌ها را گرفتند چنان به شوق ورق می‌زدند که گویی یار مهربان را یافته‌اند!

 هر کله 8-7  خانه کپری داشت که هر کدام یک مدرسه کپری با حدود 20 دانش آموز و هر مدرسه تنها یک معلم داشت که در 6 پایه درس می‌داد که خودش مدیر و ناظم و... هم بود اما افسوس که جمعه بود و معلمی که شبانه‌روز در آنجا می‌ماند به شهر رفته بود و از دیدارش محروم شدیم اگر بود چقدر حرف برای گفتن داشت. تنها امکانی که کپر نشینان پسکوه داشتند و ما نداریم برق خورشیدی است.مرکز امور عشایری به هر کپر یک صفحه خورشیدی کوچک داده است که روزها باتری آن شارژ می‌شود و شب 4-3 ساعتی فانوس کپر را روشن و گوشی‌های موبایلشان را شارژ می‌کند. در روزی فراموش ناشدنی به همه کودکان دانش آموز این 2 مدرسه کپری کتاب هدیه شد و برای هر یک از مدرسه‌ها نیز یک کتابخانه کوچک. در مدرسه کله قلندر، زن جوانی که تا دیپلم درس خوانده بود کتاب‌ها را از ما گرفت و با اشتیاق گفت: من کتابخانه را  اداره می‌کنم؛  او اکنون مسئول تنها کتابخانه مدارس کپری استان است....

 گفتنی است گروه تور کتاب کودک با مشارکت جامعه مهندسان مشاور ایران، روزنامه ایران، انجمن مفاخر معماری ایران و برخی نهاد‌های دیگر، علاوه بر9 روستای سیب در بلوچستان تا کنون، بیش از 10هزار جلد کتاب درمناطق مختلف الموت، طارم سفلی، 6 روستای ماسال و14روستای کومله  اهدا کرده و به اضافه آن با اهدای 7 دستگاه رایانه، 2 واحد کافی نت در الموت تأسیس کرده است.


جام جم/رئیس مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال خبر داد: برگزاری همایش ملی سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی


رئیس مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از برگزاری همایش ملی سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی و تشکیل دبیرخانه دائمی این همایش با هدف معرفی موضوع یادگیری و آموزش سواد رسانه ای به عنوان یک مسئولیت اجتماعی عمومی و تبیین نقش و جایگاه سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی در تحقق اهداف توسعه پایدار کشور در ابتدای سال آینده خبر داد.

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از ستاد خبری همایش ملی سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی، دکتر سید مرتضی موسویان با تاکید بر رسالت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خصوص توسعه سواد رسانه ای در کشور گفت: انشاء الله فراخوان ارسال آثار همایش ملی سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فروردین ماه سال 1395 در 5 محور کلی و 18 محور جزیی تر اعلام و این فراخوان تا پایان اردیبهشت ماه سال آتی ادامه خواهد داشت.

نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در شورای عالی فضای مجازی افزود: 5 محور کلی این همایش شامل بررسی مطالعات و پژوهش های مرتبط با سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی، بررسی سیاست ها، راهبردها و برنامه های سواد رسانه ای با تأکید بر مسئولیت اجتماعی در ایران و سایر کشورهای جهان، بررسی اقدامات کاربردی و توسعه محور در خصوص سواد رسانه ای، بررسی زمینه های آموزشی و پژوهشی حوزه سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی و بررسی آثار و نتایج گسترش سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی است.

رئیس مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال خاطر نشان کرد: هدف از برگزاری این همایش شناسایی نخبگان، اندیشمندان و فعالان اجتماعی عرصه سواد رسانه ای، ایجاد بستری برای تعامل، همفکری و هم افزایی اصحاب سواد رسانه ای کشور، تقدیر از صاحبان آثار علمی پژوهشی حوزه سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی و گفتمان سازی مرتبط با سواد رسانه ای در راستای تبدیل موضوع آموزش و یادگیری سواد رسانه ای به یک نهضت سواد آموزی در عصر رسانه های نوین و جوامع شبکه ای است.
 

جوان/هشدار به تهيه كنندگان فيلم‌هاي اكران نوروزي


تبليغ در ماهواره مصداق همكاري با معاندان نظام است

در فاصله چند روز مانده به آغاز اكران نوروزي سينماها، مجلس بار ديگر نسبت به پخش تبليغات فيلم‌هاي سينمايي در شبكه‌هاي ماهواره‌اي هشدار داد و آن را مصداق همكاري با معاندان نظام دانست.

نویسنده : محمدصادق عابديني

به‌رغم تذكرات متعدد وزارت ارشاد درباره ممنوع بودن تبليغ فيلم در شبكه‌هاي ماهواره‌اي، با نزديك شدن به دور جديد اكران‌هاي سينمايي در نوروز 95، صحبت تبليغ در ماهواره گرم شده است. تهيه‌كنندگان با علم به اين موضوع كه تبليغ در ماهواره ممنوع است، به‌دليل تأثير اين آگهي‌هاي ارزان‌قيمت در بالابردن فروش فيلم ها، حاضر نيستند از پخش ماهواره‌اي تيزر فيلم‌هايشان صرف نظر كنند.

در ماهواره تبليغ نكنيد!

غلامعلي جعفرزاده، عضو فراكسيون رسانه و هنر مجلس معتقد است: فيلمسازاني كه تبليغات فيلم‌هاي در حال اكران خود را در سينما به شبكه‌هاي ماهواره‌اي معاند مي‌سپارند به نوعي آنها را به رسميت شناخته‌اند. اين نماينده مجلس مي‌گويد: همكاري به هر نحوي با شبكه‌هاي معاند ماهواره‌اي اعم از مصاحبه يا درخواست تبليغات از آنها غيرقانوني بوده و فيلمسازان نيز نبايد به علت‌هايي مانند مخاطبان گسترده يا ارزان بودن هزينه تبليغات، با اين شبكه‌ها همكاري كنند.

عضو فراكسيون رسانه و هنر متذكر مي‌شود: در قانون، همكاري با معاندان نظام جرم سياسي تعريف شده است كه اين مورد نيز مي‌تواند مشمول اين قانون شود بنابراين در نهايت اگر پيگيري در اين خصوص از سوي دستگاه‌هاي نظارتي صورت نگيرد، مجلس ورود پيدا مي‌كند و قوه قضائيه را موظف به برخورد با متخلفان خواهد كرد. در نوروز 94 فيلم‌هايي مانند «ايران برگر» و «استراحت مطلق» به‌رغم منع قانوني، تبليغات خود را به شبكه‌هاي ماهواره‌اي سپردند، اين درحالي است كه «ايران برگر» در شبكه‌هاي داخلي تبليغات وسيعي داشت. اگرچه صداوسيما غالباً نسبت به فيلم‌هاي حاشيه‌دار موضع‌گيري و از پخش تيزر‌هاي آنها خودداري مي‌كند، ولي فيلم‌هايي هم كه منعي براي حضور در تلويزيون ندارند، ترجيح مي‌دهند تا از تبليغات ماهواره‌اي به عنوان اهرمي جهت بيشتر ديده شدن استفاده كنند. هم‌اكنون نيز فيلم سينمايي «كوچه بي نام» تيزرهايش را در ماهواره پخش مي‌كند. منصور لشكري قوچاني تهيه كننده اين فيلم معتقد است: براساس محاسبات و فروش فيلم‌ها، برنامه‌ريزي ما اين بود كه اين فيلم دو هفته پيش اكران شود، اما از آنجا كه يكي از كانال‌هاي ماهواره تيزر رايگان براي فيلم‌هاي سينمايي ايران پخش مي‌كند، فروش فيلم‌ها به طور كاملاً محسوسي بالا رفته و همين موضوع سبب شد فروش فيلم‌هاي روي اكران به كف نرسد.

تلويزيون آگهي رايگان پخش مي‌كند!

معاونت سيماي سازمان صداوسيما بعد از پايان جشنواره فيلم فجر گلچيني از فيلم‌ها را انتخاب كرد و با آنها وارد مذاكره شد. صداوسيما در عوض اكران رايگان فيلم براي كارمندانش به تهيه‌كنندگان فيلم‌ها كه اتفاقاً چند عنوان آنها در اكران نوروز 95 حضور دارند وعده پخش چند نوبت تيزر رايگان داده است. پيش از اين نيز صداوسيما اعلام كرده بود در صورت اينكه تهيه‌كنندگان تعهد بدهند در ماهواره تبليغ نمي‌كنند، تيزر فيلم‌هايشان را به صورت رايگان پخش خواهد كرد. به‌رغم موضع‌گيري قوه قضائيه و دعوت از چند تن از تهيه‌كنندگان سينما به دادسراي هنر و رسانه و تذكر به آنها درباره آگهي ندادن به شبكه‌هاي ماهواره‌اي، هنوز هم جاذبه آگهي‌هاي ارزان قيمت و رايگان «GEM» سينماگران را به قانون‌شكني ترغيب مي‌كند. آنها حتي به وعده‌هاي صدا و سيما چندان خوشبين نيستند. مقصود جباري يكي از تهيه‌كنندگاني است كه نسبت به حمايت صداوسيما از سينما بدبين است. اين تهيه‌كننده مي‌گويد: هزينه‌اي كه براي تبليغات يك فيلم نياز است بين حداقل ۱۵۰ ميليون تومان و تا يك ميليارد تومان برآورد مي‌شود و بدون اين ميزان هزينه تبليغات هيچ اثري ندارد.

وي با انتقاد از عملكرد صدا و سيما در حمايت از فيلم‌هاي سينماي ايران مي‌افزايد: تلويزيون به سينما بسيار بي‌مهري مي‌كند. در زمان قرارداد براي پخش آگهي‌هاي فيلم از من به عنوان تهيه‌كننده فيلم تعهد مي‌گيرد تا در شبكه‌هاي ماهواره‌اي تبليغ نكنيم، ولي در عوض هيچ حمايتي نمي‌كند و در ‌‌نهايت تنها ۳۰ نوبت آگهي ما را در زمان‌هايي پخش كرده است كه اصلاً بيننده ندارد و ديده نمي‌شود. بهانه تقريباً موجه تهيه كنندگان سينما هزينه بالاي تبليغ در تلويزيون است كه گاهي چند صد برابر تبليغ در ماهواره تمام خواهد شد. به نظر مي‌رسد در اين شرايط تنها اعمال قانون مي‌تواند سودجويي تهيه‌كنندگان و همكاري غيرقانوني آنها را با شبكه‌هاي ماهواره‌اي قطع كند؛ مسئله‌اي كه ورود جدي قوه قضائيه را طلب مي‌كند.


جوان/ايران گزينه توليد مشترك با چين را روي ميز دارد


در حالي كه ايران چند سالي است به دنبال همكاري با چين در زمينه سينما است، ثروتمندترين مرد چين در سينماي امريكا سرمايه‌گذاري كرد.

نویسنده : بهنام صدقي

با اعلام اولويت توليد مشترك فيلم در سال 95، طرح‌هاي توليد فيلم ميان ايران و چين كه از چند سال گذشته مطرح شده ولي به نتيجه نرسيده مي‌تواند وارد مرحله توليد و زمينه‌ساز سرمايه‌گذاري چين در صنعت سينماي ايران شود. چين و قطر در حال سرمايه گذاري روي سينماي امريكا هستند. چين با سبقت گرفتن از امريكا به بزرگ‌ترين بازار فروش محصولات سينمايي بدل خواهد شد. چندي پيش يك گروه ‌شركت‌هاي رسانه‌اي قطري به نام «بي‌اين»، (Be In) موفق به خريد ميراماكس، يكي از كمپاني‌‌هاي صاحبنام هاليوود شد. ونگ جيانلين، ثروتمندترين مرد چين نيز در گروه اقتصادي خود با نام «داليان واندا» در سينماي هاليوود سرمايه‌گذاري كرده و چندي پيش نيز شركت «داليان واندا» كه يكي از بزرگ‌‌ترين شركت‌‌هاي سينمايي جهان به شمار مي‌‌رود، خبر خريد استوديوي سينمايي هاليوود را اعلام كرد. شركت چيني «داليان واندا» در ازاي ۲ ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار شبكه سينمايي ( AMC Entertainment Holdingsبا بيش از ۵ هزار فيلم) را كه دومين شبكه سينمايي امريكاست، خريداري كرد. بي شك اين شركت كمك بارزي به سرعت رشد بازار فيلم در چين مي‌كند. هاليوود براي بهره‌برداري از اين بازار بزرگ با موانعي روبه رو است و در عين حال فيلم‌هاي خارجي بايد از صافي مميزي عبور كنند. بنابراين فقط فيلم‌هاي پرهزينه و پرفروش غيرسياسي مي‌توانند در چين روي پرده بروند. در چنين فضايي هر سرمايه‌گذار زيركي به اين فكر خواهد افتاد كه با توجه به سهميه مشخص براي نمايش فيلم‌هاي خارجي چطور مي‌توان به تقاضاي گسترده براي تماشاي فيلم در چين پاسخ داد؟ همه اينها در حالي است كه حجت ‌الله ايوبي، رئيس سازمان سينمايي كشور، اولويت سينماي ايران در سال 95 را توليد مشترك فيلم عنوان و سال 95 را سال توليد فيلم‌‌هاي مشترك معرفي كرد. در ماه‌هاي گذشته رئيس‌جمهور چين به ايران سفر كرد و چند روز پيش از اين سفر، ايوبي در گفت و گو با با رسانه‌هاي چيني از زمينه‌هاي همكاري دو كشور در حوزه سينما سخن گفت و ابراز اميدواري كرد 2 درصد از سينماهاي چين در اختيار سينماي ايران قرار گيرد. توليدكنندگان فيلم و سينماگران ايراني نيز از اين كار الگو گرفتند و دست به توليداتي زدند كه قابليت اكران و عرضه در كشورهاي ديگر را داشته باشد. بايد تلاش كرد تا زمينه‌هاي همكاري با ساير كشورها را براي خود فراهم كنيم. اين براي ما يك امتياز است كه همكاري مشترك و فرهنگي - سياسي ايران و چين طبق اظهارات ايوبي پيش برود.

 
جوان/در اعتراض به رفتار جشنواره فيلم فجر نسبت به فيلمي عاشورايي


«هيهات» مقاومت را به فجر جهاني ترجيح داد

مالك فيلم سينمايي «هيهات» در اعتراض به رفتار جشنواره فيلم فجر، اين فيلم را به جشنواره بين‌المللي فيلم مقاومت خواهد فرستاد.

نویسنده : محمدصادق عابديني

به دنبال مطرح شدن حضور فيلم چهار اپيزودي «هيهات» در جشنواره جهاني فيلم فجر، سازمان فرهنگي ـ رسانه‌اي اوج در اطلاعيه‌اي ضمن اعتراض به رفتار سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر، از حضور هيهات در چهاردهمين جشنواره بين‌المللي فيلم مقاومت خبر داد. اوج اعلام كرده است: با توجه به اقدام غيرقانوني دبير جشنواره ملي فجر در به رأي نگذاشتن فيلم «هيهات» به‌رغم تحويل به موقع به دبيرخانه و بي‌مهري‌هاي صورت گرفته، اين فيلم را در بخش بين‌الملل جشنواره فجر به نمايش در نمي‌آورد و نخستين اكران اين فيلم به چهاردهمين دوره جشنواره بين‌المللي فيلم مقاومت موكول مي‌شود. هيهات فيلمي چهار اپيزوديك است كه اپيزودهاي آن توسط دانش اقباشاوي، هادي نائيجي، هادي مقدم دوست و روح‌الله حجازي كارگرداني شده است. اين فيلم اجتماعي به موضوعات عاشورايي مي‌پردازد و قرار بود كه رونمايي آن در سي‌وچهارمين جشنواره فيلم فجر صورت گيرد، اما از سوي هيئت انتخاب جشنواره رد شد. انتخاب نشدن  فيلمي با موضوعات عاشورايي در جشنواره فيلم فجر، ابهامات زيادي را نسبت به فعاليت هيئت انتخاب به دنبال داشت. فريدون جيراني يكي از اعضاي اين هيئت با حضور در برنامه سينمايي «هفت» درباره انتخاب نشدن «هيهات» گفت: در ابتدا دو اپيزود از فيلم به ما داده شد و ما داوري را منوط به تماشاي هر چهار اپيزود فيلم كرديم. تهيه كننده با دبير جشنواره صحبت كرد و گفت چهار اپيزود آماده بود و شما به من گفتيد دو اپيزود را بفرست. قرار شد چهار اپيزود را بفرستد. زماني كه فيلم به دست ما رسيد، فيلم‌هاي راه يافته اعلام شده بود. ما فيلم را ديديم و ايستاده در سالن سينما درباره فيلم صحبت شد. به نظر مي‌رسيد اگر همان بحث روي كاغذ مي‌آمد، فيلم راه مي‌يافت. اين در حالي است كه هيئت انتخاب جشنواره چند فيلم بدون ديدن نسخه نهايي براي حضور در جشنواره انتخاب كرده بودند. چند روز پيش خبر پر كردن فرم درخواست حضور فيلم هيهات در جشنواره جهاني فيلم فجر منتشر شده بود كه موضع‌گيري اوج تكليف حضور اين فيلم را مشخص كرد. با اعلام حضور فيلم هيهات در جشنواره بين‌المللي فيلم مقاومت، بار ديگر اين جشنواره شاهد رونمايي فيلم سينمايي خواهد بود. در دوره قبلي اين جشنواره فيلم سينمايي «ابوزينب» ساخته علي غفاري در اين جشنواره رونمايي شد و اكران موفق «پادشاه شن‌ها» باعث شد نگاه‌ها به سمت جشنواره فيلم مقاومت معطوف شود. چهاردهمين جشنواره بين‌المللي فيلم مقاومت مهرماه سال 95 برگزار خواهد شد.


جوان/سرافراز: دولت بودجه ما را به گروگان گرفته است!


رئيس سازمان صداوسيما توقعات دولت فعلي را بيش از دولت‌هاي قبلي دانست.

سرافراز: دولت بودجه ما را به گروگان گرفته است!محمد سرافراز در گفت و گو با روابط عمومي صداوسيما گفت: به نظرم دولت فعلي، هم توقعاتش از صداوسيما نسبت به دولت‌هاي قبلي بيشتر است و هم نگاهش به بودجه سازمان، انقباضي و محدود‌تر از دولت‌هاي قبلي است.

سرافراز در اين مصاحبه گفت: در مدت بيش از 20 سالي كه در سازمان صدا و سيما مشغول هستم، چهار رئيس جمهور را درك و تجربه كردم و در واقع با چهار نوع دولت سر و كار داشتم، اما به نظرم دولت فعلي، هم توقعاتش از صدا و سيما نسبت به دولت‌هاي قبلي بيشتر است و هم نگاهش به بودجه سازمان، انقباضي و محدود‌تر از دولت‌هاي قبلي است. وی ‌افزود: از همان روزهاي اولي كه مسئوليت سازمان را به عهده گرفتم، سعي كردیم به دليل مصالح نظام با دولت همراهي و كمك كنيم كه وظايفش را به درستي انجام دهد. رسانه ملي در اين زمينه تلاش بسيار زياد و موفقيت‌هاي خوبي هم كسب كرد، حتي در دوره جديد تلاش شد تا حجم بالايي از برنامه‌هاي زنده براي بازتاب عملكرد دولت طراحي و اختصاص يابد و حتي براي كساني مثل سخنگوي دولت، تريبون زنده هم فراهم شد كه اينها در گذشته سابقه نداشته است. مثلاً اگر آمار سال 94 را با سال‌هاي قبل از آن مقايسه كنيم، متوجه مي‌شويم كه در اين دوره، سازمان امكان و فرصت تريبون به رئيس‌جمهور و اعضاي هيئت دولت را بيشتر داده است، ولي مشاهده مي‌شود هر چقدر كه رسانه ملي‌، زمان و تريبون بيشتري در اختيار دولت قرار مي‌دهد، برخي از اعضاي هيئت دولت توقعات بيشتري از رسانه ملي را مطرح مي‌كنند و بعضاً به گونه‌اي رفتار مي‌شود كه گويي بودجه صدا و سيما در گِرو آنهاست كه خب اين روش درستي نيست و فشار زيادي را به صداوسيما وارد كرده است.


روزان/گزارش وزارت ارشاد از روند صدور مجوز کنسرت ها


روزان نیوز -هفته گذشته وزارت ارشاد از روند صدور مجوز کنسرت ها گزارشی ارائه داد.

واحد نظارت و ارزشیابی دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از روند نحوه صدور مجوزهای آثار و کنسرت های موسیقی طی هفته گذشته گزارشی را ارائه داد.

بر اساس این گزارش مجوز ۱۶ آلبوم صوتی و تصویری و هشت تک آهنگ طی هفته گذشته صادر شده است که از این میان پنج آلبوم به موسیقی کلاسیک ایرانی، دو آلبوم موسیقی محلی، شش آلبوم موسیقی پاپ و یک آلبوم به موسیقی کلاسیک اختصاص دارد. مجوز دو آلبوم تصویری نیز طی هفته گذشته با نام های «داستان نه تازه» و «عاشقی شو»  صادر شده است.

هشت تک آهنگ با نام های  «معجزه»، «شعر من»، «خواست به من باشه»، «بی غرور از توست»، «تو رو انتخاب کردم»، «جانان» و  I was babyنیز در این هفته مجوزهای لازم را دریافت کرده‌اند.

ضمن اینکه مجوز کنسرت های گروه بنیامین بهادری و محمد علیزاده به ترتیب طی روز دهم و دوازدهم فروردین ماه در سالن سید رسول حسینی شهرستان ساری و گروه «آدیوس» طی روزهای نهم و دهم اردیبهشت ماه در تالار وحدت نیز طی هفته گذشته از سوی واحد نظارت و ارزشیابی دفتر موسیقی وزارت ارشاد صادر شد.


شهروند/روی دیگر سکه تیتراژخوانی در صداوسیما کدام است؟ مافیا یا توانایی؛ مسأله این است عبدالجبار کاکایی، سالار عقیلی، علی لهراسبی و نیما مسیحا به این پرسش پاسخ داده‌اند


شهروند| «امروز تیتراژ سریال‌های تلویزیونی در دست تعداد محدودی از خوانندگان است که تعداد آنها کمتر از انگشتان دو دست است». جمله بالا یکی از پرتکرارترین جملاتی است که از سوی بسیاری از خوانندگان موسیقی پاپ مطرح می‌شود و احتمالا پس از این هم بارها و بارها تکرار خواهد شد. با این توضیح به نظر می‌رسد دست‌های پنهانی در کارند که انتخاب خوانندگان برای سریال‌های تولید شده در صداوسیما را برعهده دارند. این دست‌ها ظاهرا اجازه حضور دیگران را نمی‌دهند و عرصه را برای کسانی که آنها هم به سختی مشغول کارند هر روز تنگ‌تر از دیروز می‌کنند. حالا که داریم به روزهای پایانی اسفند نزدیک می‌شویم و تولید سریال‌های نوروزی هم مطابق معمول هر ساله درحال پیگیری است، واکاوی چگونگی انتخاب خوانندگان تیتراژهای تلویزیونی احتمالا خالی از لطف نیست.

مافیا یا عدم وجود ریسک‌پذیری؟

بسیاری از خوانندگان موفق دهه ٨٠ که حالا بنا به دلایل متعددی به حاشیه رانده شده‌اند، معتقدند استفاده از لفظ مافیا در مورد تیتراژهای تلویزیونی کاملا درست و دقیق است. نیما مسیحا یکی از همین خوانندگان شناخته‌شده است که پیش از این درباره علل کم‌کاری‌اش در سال‌های اخیر به «شهروند» گفته بود: صحبت بر سر مافیای سنگینی است که درحال حاضر روی موسیقی پاپ کشورمان سیطره دارد. حمایت‌های عجیب و غریبی که از بعضی از دوستان ما می‌شود عملا عرصه فعالیت برای دیگران را تنگ کرده است. موسیقی پاپ کشور را درحال حاضر پنج خواننده قبضه کرده‌اند. این جریان به غیر از مافیای موسیقی چه چیزی می‌تواند باشد؟ همه تیتراژهای تلویزیونی مال این دوستان است.

او البته به کسانی که پشت این مسأله هستند، اشاره‌ای نکرد: «حالا این‌که چه اشخاصی پشت این قضیه هستند هم مهم است اما من نمی‌خواهم وارد این بحث شوم. وقتی حمایتی در بین نیست، نمی‌توانیم کار کنیم. وقتی تیتراژهای تلویزیونی تماما توسط این دوستان قبضه شده و از طرف فلان مدیر شبکه خواندن تیتراژ توسط یک خواننده خاص توصیه می‌شود، دیگر مسیحا نمی‌تواند حضور داشته باشد. دیگر دوستان هم نمی‌توانند کار کنند. این یک درد مشترک است بین من و هم‌نسل‌های من». عبدالجبار کاکایی، ترانه‌سرای شناخته‌شده کشورمان با بیان این‌که با وجود مافیای ترانه برای خوانش تیتراژها موافق است، در این جمله منظور دیگری را دنبال می‌کند. او در این‌باره به «شهروند» گفت: «طبیعی است که در شرایط کنونی تهیه‌کنندگان تلویزیون برای ساخت کاری جدید ریسک نمی‌کنند و سعی دارند از شاعری که قبلا با او تجربه موفقیت را داشته‌اند، استفاده کنند. در این شرایط تهیه‌کننده به دلیل همان عدم ریسک‌پذیری، ترجیح می‌دهد از جوانان استفاده نکند. با این توضیحات از دید من استفاده از کلمه مافیا خشونت‌آمیز و نادرست خواهد بود. این حالت را بهتر است به عدم شهامت، ریسک‌پذیر نبودن و نبود سرمایه کافی در حوزه موسیقی تعبیر کنیم». در میان خوانندگانی که در حوزه تیتراژخوانی اقبال نسبتا خوبی به دست آورده‌اند، هستند کسانی که معتقدند فعالیت در این حوزه با انتشار تک‌آهنگ و قطعات یک آلبوم تفاوت بسیاری دارد. علی لهراسبی یکی از همین افراد است که در این‌باره به «شهروند» گفت: «به نظر من این مسأله نیاز به اصولی دارد و در اصلاح مبتنی بر فوت‌و‌فن خاصی است. کارهای من و دوستانی که تیتراژهایشان از اصولی که باید، پیروی می‌کند، کم‌ریسک است و مورد توجه مردم قرار می‌گیرد. این اصول را در چند ‌سال فعالیت مستمر و آزمون و خطا به دست آورده‌ایم و هرکدام اساسی برای خواندن تیتراژ داشته‌ایم که همیشه به آن احترام گذاشته‌ایم».

به نظر لهراسبی قرار نیست تیتراژ در همان قسمت اول همه را درگیر کند. اصولا یک تیتراژ موفق آن است که هم بتواند به سریال کمک کند و هم با همراهی با یک سریال موفق بتواند از آن استفاده کند. این موزیک باید به تدریج مورد توجه قرار گیرد. وقتی این اتفاق افتاد مخاطب به موسیقی تیتراژ سریال علاقه‌مند می‌شود و موزیک ماندگار خواهد شد. او در ادامه افزود: «نکته دیگری که به نظر من اهمیت دارد، این است که موسیقی تیتراژ هویت مستقل داشته باشد. منظور از هویت مستقل در مورد تیتراژ این است که درعین‌حالی‌ که به داستان سریال مربوط است با اتمام سریال به‌عنوان تک‌آهنگ موفق توسط مخاطب پذیرفته شود و مردم بخواهند خارج از سریال هم آن را گوش دهند. خیلی‌ها به این نکته توجه نمی‌کنند. یعنی به محض پیشنهاد یک تیتراژ با خواندن فیلمنامه می‌خواهند تمام قصه را در تیتراژ بیاورند. در چنین شرایطی مردم موزیک را در همراهی با سریال دوست دارند و گوش می‌دهند اما هرگز بدون سریال آن را گوش نخواهند داد. مخاطبان در مواجهه با چنین تیتراژهایی به این ذهنیت می‌رسند که سریال و موزیک در یک مجموعه جدایی‌ناپذیر قرار دارند. حالت عکس این قضیه هم وجود دارد. برخی از دوستان که خودشان معتقدند در کار تیتراژخوانی چندان موفق نبوده‌اند، این ماجرا را تجربه کرده‌اند که بهترین کاری که خوانده‌اند و منتشر نشده است را برمی‌دارند و روی سریال می‌گذارند. در این شرایط هیچ تضمینی وجود ندارد که این کار شنیده شود».

چه تیتراژی موفق است؟

چرایی موفقیت برخی از تیتراژها و عدم موفقیت بسیاری از آنها یکی از سوالات مهم و البته تکراری است که از ابعاد مختلفی می‌توان برای پاسخ دادن به آن کوشید. با این وجود در یک نگاه کلی به نظر می‌رسد تیتراژی می‌تواند موفق باشد که مخاطب هر وقت سریال پخش می‌شود، منتظر شنیدنش باشد. این وضع در صورتی پیش می‌آید که موزیک پایانی با فضای سریال پیوند داشته باشد. مثلا بعد از اتمام یک سریال پلیسی مردم دوست دارند یک موزیک با ریتم تند و صدای فریاد خواننده را بشنوند درحالی‌که با اتمام یک سریال عاشقانه ترجیح می‌دهند در فضای آرام سریال بمانند و موزیکی آرام و عاشقانه بشنوند. همذات‌پنداری اصلی است که در گذر زمان برای خواننده تیتراژ پیش می‌آید و می‌تواند به موفقیت تیتراژ کمک کند. به همین دلیل نوشتن تیتراژ موفق برای آهنگساز و خوانش کار برای خواننده کار سختی است.

در این بین سالار عقیلی که یکی از پرکارترین خوانندگان در حوزه تیتراژ است در این‌باره به «شهروند» گفت: «از دید من خواندن تیتراژ یک فیلم با کاری که هنرمند در یک آلبوم موسیقایی انجام می‌دهد، کاملا متفاوت است. چون موسیقی تیتراژ برای یک فیلم ساخته شده و مخاطبان عام‌تری را در برمی‌گیرد درحالی‌که یک آلبوم موسیقی، برای مخاطبان خاص خواننده وارد بازار می‌شود. در نتیجه فضای این دو کاملا با هم فرق دارد. شاید اگر هر یک از کارهایی که من در زمینه تیتراژ پذیرفته‌ام، خارج از موسیقی سریال یا فیلم و برای انتشار در یک آلبوم پیشنهاد می‌شد، من اصلا خواندنش را نمی‌پذیرفتم. موسیقی تیتراژ با فضای سریال هماهنگی دارد و درواقع این دو به‌عنوان مکمل هم هستند».  در فضایی که بسیاری از خوانندگان موسیقی (خاصه از نوع پاپ) و البته طرفداران آنها مسأله وجود پررنگ مافیا در تیتراژخوانی را مطرح کرده‌اند، به نظر می‌رسد کمتر کسی به این موضوع از افق‌های تخصصی‌تر پرداخته باشد. شاید لازم باشد بعد از مطرح کردن همه آن صحبت‌ها کمی آن‌سوتر ایستاد و فضای حاکم بر این جریان را قضاوت کرد. آیا کسانی که امروز از اقبال زیادی در مقوله تیتراژ برخوردار نیستند، کم‌کاری نکرده‌اند؟


قدس/با « منیژه آرمین» درباره معیارهای قیمت‌گذاری آثار هنری


ارزشگذاری آثار هنری یک امر سلیقه‏ ای‏ ست

 
قدس آنلاین/ صبا کریمی: این روزها که به نوروز نزدیک می‌شویم، خرید آثار هنری و تابلوها و مجسمه‌هایی که حاصل هنر هنرمندان ایرانی هستند، رونق خاصی گرفته است.

شاید شما هم به آثار هنری علاقه‌مند باشید و بخواهید یک اثر هنری ارزشمند در منزل خود نگهدارید، اما ندانید قیمت‌های آثار هنری بر چه اساسی تعیین می‌شود. ‌این موضوع را با «منیژه آرمین» عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم و هنرمند نویسنده، سفالگر و مجسمه‌ساز در میان گذاشتیم که در ادامه دیدگاه‌های این هنرمند را می‌خوانید.

  ارزش‌گذاری روی آثار هنری بر اساس چه معیارهایی انجام می‌شود؟ آیا اصلاً معیاری در‌این خصوص برای کارشناسان ذیربط وجود دارد؟

به نظر من بحث ارزش‌گذاری آثار هنری یک امر کاملاً سلیقه‌ای است، به شکلی که از فردی به فرد دیگر متفاوت است. بر‌این اساس اگر بخواهیم آثار را بر مبنای ارزش‌های هنری و مادی دسته‌بندی کنیم و برای آنها درجه‌های کیفی متفاوتی قائل شویم باید بگویم چنین چیزی امکان پذیر نیست و علتش هم ‌این است که اساساً معیارهای استاندارد و کیفی برای‌ این دسته‌بندی و جای‌گذاری‌ها نداریم، چرا که در‌این شرایط باندبازی و رابطه‌ها آن قدر زیاد است که فضایی برای معیار‌های سالم باقی نمی‌گذارد و واقعاً در‌این شرایط می‌توان گفت فقط هنرمند است که می‌تواند نظر بهتری نسبت به اثرش داشته باشد.

شخصاً فکر می‌کنم تنها افرادی می‌توانند نظرات درستی بدهند که بی‌نظر باشند و پیرو طیف یا گروه خاصی نباشند و بتوانند فارغ از برخی روابط، آثار را ارزشیابی کنند. در کنار‌ این موضوع باید از چند و چون فضاهای هنری و استانداردهای آن مطلع باشند. قاعدتاً کسانی که تخصصی ندارند و عاری از آگاهی‌های هنری هستند، نمی‌توانند داوران خوبی باشند که به مردم مشاوره بدهند و به آن‌ها اطلاع‌رسانی کنند و اساس و معیار قضاوت آن‌ها بیشتر شخصی است تا حرفه‌ای.

  شما اشاره کردید هنرمندان گزینه بهتری برای ارزیابی آثار هستند. قاعدتاً هیچ هنرمندی هم اثر خودش را بد و ضعیف نمی‌داند. در‌این بین هنرمندان تازه کاری هستند که کاملاً براساس سلیقه و فارغ از قیمت‌های مرسوم روی آثار قیمت‌گذاری می‌کنند، خریدار در مواجهه با ‌این گونه آثار چه باید بکند؟

به نظر من افرادی که تازه‌کار و به اصطلاح آماتور هستند باید کارشان توسط افراد حرفه‌ای و هنرمندان قدیمی‌تر بازنگری شود. همین هنرمندان حرفه‌ای هم روزی آماتور بوده‌اند و کارشان را از یک جایی آغاز کرده‌اند و نمی‌توان تازه‌کار بودن هنرمند را دلیلی بر کم ارزش بودن اثرش قلمداد کرد. اما در نهایت ‌این طیف از هنرمندان هم می‌توانند با مشورت هنرمندان قدیمی و حرفه‌ای آثارشان را قیمت‌گذاری کنند و در همین راستا هم از مشاوره و کارشناسی افراد حرفه‌ای بهره ببرند. البته‌ این را باید در نظر گرفت که مشاوره‌ها باید کاملاً به دور از نظرات شخصی و جهت‌گیری باشد که متأسفانه ما چنین چیزی نداریم و اغلب نظرات کارشناسان با انگیزه‌ها و منافع شخصی گره خورده است. اما من باز هم معتقدم در چنین شرایطی ارتباطات حرف اول را می‌زند و با ‌این حرف باز به همان خانه اول برمی‌گردیم و دچار یک تسلسل باطل می‌شویم که هرکسی اگر آشنایان بیشتری در‌این حوزه داشته باشد شرایط برایش هموارتر و سهل‌تر است.

  با توجه به مطالبی که عنوان کردید، ‌آیا قائل به شکل‌گیری صنفی مخصوص ارزش‌گذاری آثار هنری هستید؟

بله، من بشدت موافق برپایی و شکل‌گیری یک صنف ویژه در ‌این رابطه هستم، اما‌ این ترازو را هم یک ترازوی دیگر نیاز است تا سلامتش را بسنجد و آن را راستی‌آزمایی کند. ‌این که چه کسانی و با چه نگرش‌هایی قرار است در‌این صنف باشند و داوری کنند، باز هم موضوعی است که ما را دچار همان چرخه باطل می‌کند. متأسفانه ما در برنامه‌ها و مسایل هنری، چه ارزشیابی‌های پولی و چه غیرپولی با مشکلات بسیاری روبه‌رو هستیم. اگر صنف تشکیل شود و افراد بی‌نظر و بی‌غرضی وارد‌ این صنف شوند، شاید بتوان به آینده صنف هم امیدوار بود، اما به قدری در داوری‌ها و ارزش‌گذاری‌‌ها نگاه‌ها و ارتباطات شخصی حاکم است که فکر می‌کنم باید به هنرمندان خارجی متوسل شویم که فارغ از هرگونه جهت‌گیری داوری کنند.

  به نظر شما ریشه‌های ‌این معضل از کجا شکل گرفته است؟

ببینید‌! این اتفاق متعلق به ‌این دوره نیست.‌ این موضوع سبقه تاریخی دارد و به زمان مشروطه برمی‌گردد و اصلاً ارتباطی با ‌این دولت یا دولت‌های قبلی ندارد. اتفاقاً موضوع خیلی فراتر از‌ این حرف‌هاست. به نظر من ‌این موضوع نیازمند یک تحلیل تاریخی است و اشکال به تفکر منورالفکری برمی‌گردد که در زمان مشروطه بوجود آمد و روی هنر ‌ایران سایه انداخت. بنابراین هنر زیر سلطه نوعی تفکر است که ریشه‌های تاریخی دارد. البته ‌این موضوع در غرب هم وجود دارد. من بسیاری از موزه‌های دنیا را دیده‌ام، آنها هم همین مسائل را دارند و هنر زیر سلطه سیاست‌های کلی است.

متأسفانه‌ ایرانی‌ها به خودشان اعتماد ندارند و درخصوص هنر هم نگاه مستقلی ندارند. علتش هم‌ این است که ما در تاریخ هنر اصلاً منتقد درست و اصولی نداریم. خیلی‌ها از دانشکده هنر دانش‌آموخته می‎شوند و شروع می‎کنند به نقد آثار هنری؛ در حالی که تجربه‌ای در‌این خصوص ندارند.

 برای برون‌رفت از‌این وضعیت چه پیشنهادی دارید؟

به عقیده من باید یک اساس‌نامه تدوین شود که با تغییر افراد هم متلاشی نشود و بتوان همیشه به آن استناد کرد. ضمن ‌اینکه هنر باید برتر از سیاست عمل کند، چرا که هنر ماناست و هیچ‌گاه نمی‌میرد. بنابراین ما به اساس‌نامه‌ای احتیاج داریم که بتوان به آن تکیه کرد و براساس آن تصمیم‌های مهم گرفت.

 به خریدارانی که آگاهی و تخصص حرفه‌ای نسبت به آثار هنری ندارند، اما مایل به خرید آثار هستند، چه پیشنهادی می‌دهید که در عین حال خرید به صرفه و معقولی کرده باشند و اثری که می‌خرند دارای ارزش‌های هنری باشد؟

با توجه به ‌این شرایطی که گفتم خریداران باید به هنرمند اعتماد کنند. شاید برخی هنرمندان روی آثارشان قیمت‌های نامعقولی بگذارند، اما تشتت آرای کارشناسان باعث می‌شود نظر هنرمند ارزشمندتر و ارجح باشد.
 

قدس/کارگردان بادیگارد گفت هیچ ابایی ندارم بگویم یک تنه یک سپاهم


حاتمی کیا: دلم از آوینی شکست

کارگردان بادیگارد: مرتضی آوینی همان زمان رئیس هیأت داوران جشنواره فیلم فجر بود ولی ایشان هم اعتنایی نکردند. وقتی مردم نسبت به فیلم واکنش مثبتی نشان دادند و جشنواره هیچ توجهی به من نکرد، دلم از آوینی‌ شکست. از او دلخور بودم.

به گزارش قدس آنلاین به نقل از فارس ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان فیلم سینمایی بادیگارد که از ۲۶ ماه جاری به اکران عمومی می‌رسد در گفتگویی مبسوط به بیان ایده‌ها، زاویه دیدها و انتقاداتی پرداخته است که برخی از ان برای اولین بار است که منتشر می‌گردد. متنی که می‌خوانید گفتگوی این کارگردان صاحب سبک با چهل و ششمین شماره مجله مهرنامه است:

نمایش فیلم بادیگارد در جشنواره فیلم فجر واکنش‌های متضادی را به همراه داشته است عده‌ای از شما ستایش کرده‌اند و عده‌ای هم نقد داشتند و گروه‌ بزرگی هم سکوت کردند و سعی کردند فیلم را نادیده بگیرند اما یک نکته بسیار برجسته است. بسیاری از نقدها یا سکوت‌ها واکنش به حرف‌هایتان واکنش نشان می‌دهند و این کم و بیش از فیلم قبلی شما شروع شد اظهار نظرهای  متعدد شما از اکران فیلم «چ» آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. گاهی تصور می‌شود که آقای حاتمی کیا با این صحبت کردن‌ها می‌خواهد حرفی را بیان کند و موضوعی را بگوید که برایش حتی از فیلم‌ هم مهمتر است و در واقع ظرفیت فیلم برای بیان آن را کافی نمی‌دانید و خودتان با سخنرانی و مصاحبه وارد صحنه می‌شوید ولی اگر اینطور است چرا مقاله می‌نویسید؟ گفت‌وگوها و کلام شما خارج از فیلم‌ امروز بسیار صریح و علنی شده است در حالی که در گذشته اظهارنظرهای شما در لایه‌های از رازآلودی پنهان بود و همین رازآلودی شاید به شما محبوبیت بیشتری می‌داد حداقل در بین منتقدین...

من این نظر را قبول ندارم. قبل از این هم در زمان اکران فیلم‌هایم یا در زمان جشنواره‌ها در مورد فیلم‌هایم صحبت کرده بودم اتفاقا گاهی حرف‌های تندتری از امروز هم زده بودم ولی هنوز سایت و اینترنت و ازاین چیزها نبود و واکنش‌ها در محدوده مطبوعات دیده می‌شد به طور خاص به یاد دارم که در کنفرانس خبری آژانس شیشه‌ای حرف‌های بسیار واضحی داشتم و حتی روی صحبتم با آقای خاتمی بود و از ایشان سوال می‌کردم در دوران مدنیت، آرمان‌خواهی چه می‌شود؟ این حرف حتی امروز هم تند است بنابراین آنچه امروز رخ داده اتفاق تازه‌ای نیست و حتی در گذشته تندتر هم بوده است.

اما همان زمان هم حرف به هیچ عنوان ضد آقای خاتمی تلقی نشد اما چرا آن حرف در همین روزهنا درباره آقای روحانی ضد ایشان بدل شده است.

بله، به نکته درستی اشاره کردید به دلیل اینکه جریان‌های سیاسی چپ و راست در دلشان همین سوال‌ها مطرح بود و کسی قصد این را نداشت که حرف من را مصادره کند و بگوید این حرف‌ از پایگاه طرف مقابل زده شده و نیت پنهانی پشت آن وجود دارد من اصولاً هیچگاه نظر خودم را پنهان نکردم و در لایه‌های از محافظه‌کاری یا مصلحت‌اندیشی هم فرو نرفته‌ام. این روال از همان فیلم‌های اولم تا زمان اکران فیلم «چ»، اگر با دقت بررسی کنید، متوجه می‌شوید که من مصاحبه‌های زیادی انجام ندادم و آنچه از من نقل می‌شد چند کلمه یا جمله‌ای بود که در یک جلسه اکران دانشگاه یا در سخنرانی جشنواره‌ای گفته بودم. واقعیت این است که وقتی در موقعیت حرف زدن قرار می‌گیرم، خودسانسوری و مصلحت‌اندیشی نمی‌کنم. این رفتاری غریزی است و هیچ وقت هم نشده که قبل از سخنرانی خودم را آماده کرده باشم که مثلا فلان حرف را بزنم در ذهنم نچیدم که وقتی پشت تریبون رفتم یکی به تعل بزنم و یکی به میخ که در نهایت به نتیجه مطلوبی برای خودم برسم. همیشه در موقعیت و لحظه این اتفاقات رخ داده و حرفم واقعا از درونم بیرون آمده است به همین خاطر فکر می‌کنم چرا این حرف را زدم و ای کاش سکوت می‌کردم و اصلا به روی خودم هم نمی‌آوردم که از موضوعی خبر دارم و از آن ناراحت هستم ولی نمی‌توان اینطور رفتار کن حتی خیلی وقت‌ها پیش آمده که با این قصد به مراسمی رفته‌ام که اصلا صحبتی نکنم و تا می‌توانم از تریبون دور باشم. بعد اصرار کرده‌اند که فلانی مثلا چند کلمه حرف بزن و وقتی در موقعیت قرار گرفته‌ام باز هم همان جوشش رخ داده و حرف خودم را زده‌ام. اما هیچ وقت تا به امروز نشده که مانند سخنرانی یک سیاست‌مدار، جملات را کنار هم چیده باشیم و بر اساس سناریوی از پیش تعیین شده حرف زده باشم. این حرف‌های من است و ریشه در وجودم دارد.

ولی همان چند کلمه‌ای هم که گاهی گفتید خیلی برجسته شده است و به نوعی به جای اینکه راهنمای دیدن فیلم شود؛ حجاب فیلم شده است...

بله، به دلیل اینکه به نظر می‌رسد روی من حساسیت ایجاد شده است همه این حساسیت‌ها زمان اکران فیلم «چ» آغاز شد. در جشنواره دو سال قبل، فیلم «شیار 143» مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت و با هزار سلام و صلوات وارد مسابقه شد وقتی فیلم را دیدم عمق فاجعه آنقدر بزرگ بود که طاقت نیاوردم و اعتراض کردم معترض بودم که چطور جریانی که آن را به عنوان هیات انتخاب می‌شناسیم نسبت به این نوع فیلم‌ها با موضوع شهدای جنگ، بی‌تفاوت است و حساسیت نشان نمی‌دهد. سوال بعدی من این بود که چه سلیقه و ساختاری این هیات انتخاب کرده یا هیچ وقت پیش خودش به کارایی آنها در مواجهه با موضوعات اینگونه فکر نکرده است؟‌آنچه رخ داد اعتراض من و اظهار نظرهای طرف مقابل بود حالا از طرف مقابل آنچه شنیدم، بیشتر از اینکه پاسخی به سوال من باشد نوعی توجیه و فرار رو به جلو بود و بیشتر مرا هدف قرار دادند تا اینکه به حرفم جواب بدهند حالا از اینجا به بعد کار به روحیه افراد بستگی دارد. مثلاً کسی در این موقعیت قرار می‌گیرد و می‌گوید اهمیتی ندارد و باید از این بحث عبور کرد. خودش را هم قانع می‌کند. که بالاخره انتقادش را کرده و کسی جواب نداده یا جواب درستی نداده است ولی من از نظر روحیه فردی نمی‌توانم سکوت کنم یا حداقل به همین سادگی‌ها قانع نمی‌شوم همان زمان سوال من این بود که چرا مدیران سینمایی به این فاجعه بی‌توجه بودند به هر حال این اظهارنظرها برای من هم فشارهایی را به همراه آورد چه در خانواده و چه در محیط بیرون کاهی از این جهت تحت فشار بودم. البته که همیشه جای این سوال برای من مطرح بود که اگر بخشی از این حرف‌ها درست بوده چطور دوستان قدیمی ما یا آنهایی که خودشان را نزدیک این بحث‌ها می‌دانند، واکنشی نشان ندادند و ترجیح دادند سکوت کنند.

خب مدیران سینمایی کشور هم حق دارند این حرف‌ها را قبل از آنکه به صورت علنی روی سن طرح کنید به خودمان بگویید... آیا شما هرگز این کار را کرده‌اید؟  البته من می‌دانم که این نوع رفتار شما محدود به این دوره و دولت نیست سر فیلم موجه مرده هم شما در اعتراض به رفتار برخی مدیران یک نهاد دیگر روی سن رفتید و حرف زدید ظاهراً شما هنوز انقلابی هستید.

من با این آقایان هیچ جلسه‌ای نداشتم این آقا به محض ورود به سازمان سینمایی سر صحنه فیلمی می‌روند که سلیقه و رفتارشان را عیان می‌کند. جالب آنکه نتوانستند آن را تحمل کنند و توقیف‌اش کردند و آن کارگردان که سر پرشوری در اعتراض کردن داشت. کلمه‌ای به این رتفار آنها اعتراض نکرد همانجا برای من مشخص شد که تکلیفم با این آقایان چگونه باید باشد. اطرافیان خیرخواه به من توصیه می‌کنند سکوت کنم. ولی باز هم حرفم را می‌زنم به هر حال من عادت به این نوع رفتارهای محافظه‌کارانه ندارم و احساس می‌کنم اگر قرار باشد خودم را در ساختار رفتارهای سیاستمدارانه قرار دهم راه نفسم بسته می‌شود یک مثال می‌زنم سال‌ها قبل فیلم موج مرده را با تهیه‌کنندگی روایت فتح ساختم همان زمان هم خودم علاقه داشتم که فیلم را در بخش خصوصی بسازم ولی دوستان همان زمان هم خودم علاقه داشتم که فیلم را در بخش خصوصی بسازم ولی دوستان قدیمی‌ام در موسسه تأکید داشتند که تهیه‌کنندگی فیلم را بر عهده روایت فتح باشد بعد از ساخت فیلم، روایت فتح در مقابل من ایستاد و گفت این فیلم در تعارض با سیاست‌های ما قرار دارد. همان زمان در جلسه‌ای به آقایان گفتم که خواهش می‌کنم که خواهش می‌کنم در مقابل من قرار نگیرید چرا که اعتقاد داشتم در صورتی که یک جمع مانند انها در مقابل یک فرد قرار گیرد، به طور حتم در عرصه عمومی رفتار آنها ظالمانه تلقی می‌شود و من هم دوست نداشتم که چنین تعبیری در مورد آنها ایجاد شود چندین بار هم در جلسه با مدیران روایت فتح با صراحت خواستم که این مشکل را حل کنیم. اما آنها می‌گفتند که تو خیانت کردی و اینطور موضوع حل نمی‌شود. به هر حال کار به آن جلسه مطبوعاتی معروفی ختم شد که من تکه‌های بریده شده (سانسور شده) فیلم را به خبرنگاران نشان دادم و گفتم مجبور شدم این بخش‌ها از فیلم را حذف کنم دلم نمی‌خواسته به این نقطه برسم حتی به روایت فتح می‌گفتم دوست ندارم من را گوشه رینگ بیندازید و مجبورم کنید تا از خودم دفاع کنم برای ساختن فیلم موج مرده متهم نبودم چرا که از ابتدا هم علاقه‌ای نداشتم که با روایت فتح این کار را به سمتی بردند که اتفاقات بعدی رخ داد به یاد دارم که در مورد همین فیلم، آقای اصغرزاده دستیارم از سینما استقلال راه افتادم حتی همسرم، با فاصله کمی از پشت سر دنبال من می‌آمد ولی اصلا متوجه حضور او نبودم ولی همسرم فهمیده بود که غریزه حسی‌ام به این موضوع واکنش نشان داده و احتمالا وقتی به سینما برسم، حرف‌های تندی می‌زنم، اینجا دیگر دو دو تا چهار تا وجود نداد. اینها واکنش‌های در لحظه من به اتفاقات است. بعد هم که آن کنفرانس خبری معروف برگزار شد. ولی واقعا هیچ وقت قبل از اینکه کنفرانس خبری برگزار شود، با خودم فکر نکرده بودم که باید آن حرف‌ها را بزنم. آنچه صورت گرفت، واکنش کاملا غریزی من بود. به همین جهت است که وقتی من فیلم می‌سازم، هنوز هم کسی که تهیه کننده است تا لحظه آخر دلشوره دارد که ببیند چه اتفاقی رخ می‌دهد و فیلم چگونه از آب در می‌آید. به این جهت هر آنچه اتفاق می‌افتاده، برآمده ازت یک حس غریزی و روحیه شخصی و بی‌توجه به مصلحت‌اندیشی‌های روزانه است.

همین فیلم اخیر را هم تا لحظه آخر به مسئولین نشان ندادید؟

خیر ولی آقایان به اصطلاح خیراندیشی بودند که به این دوستان توصیه می‌کردند مواظب من باشند چرا که می‌گفتند من قابل پیش‌بینی نیستم. توجه کنید بحث از اینجا آغاز می‌شود که طرف تهیه کننده با خودش می‌گوید نکند آنچه ما در مورد این سوژه فکر کرده ایم با آنچه او در ذهن خودش دارد و با آنچه در نهایت ساخته می‌شود، متفاوت باشد. این روال هم از فیلم از کرخه تا راین آغاز شد و د موج مرده به اوج رسید و هنوز هم کم و بیش ادامه دارد.

چرا خودتان تهیه کنندگی فیلم‌هایتان را برعهده نمی‌گیرید که این مشکلات هم رخ ندهد و با تهیه کننده‌ها دچار مشکل نشوید؟

من اصلا آدم حساب و کتاب نیستم و در فیلم به نام پدر و دعوت این تجربه برای من رخ داد و بسیار هم تلخ بود. الان هم ای اینکه تهیه کننده شدم، سخت پشیمانم.

شما روحیه شوشی دارید و به نظر نمی‌رسد با این محاسبات بتوان رفتارتان را تحلیل کرد. اما باید به مخاطب هم حق بدهید که اگر از نزدیک شما را نمی‌شناسد، شما را با حواشی تحلیل کند مثل انتخاب تهیه‌ کننده‌های فیلم‌ یا حرف‌های خارج از فیلم.

من رفتار غریزی خودم را انجام می‌دهم لی تعبیر این رفتار برای شما که کارهای‌ من را تحلیل می‌کنید، متفاوت است. من متوجه می‌شوم که عده‌ای که رفتارهای من را می‌بینند تصور می‌کنند، از قبل حساب و کتابی انجام داده‌ام و کارها را طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که به نتیجه خاصی برسم. اما واقعیت این است که چه باور کنید و چه باور نکنید، من آدم یک لاقبایی هستم که سوار موتورم می‌شوم و سر صحنه فیلم‌برداری تا جشنواره و .... می‌روم. واقعا هیچ وقت طی این سه دهه فیلمسازی برنامه‌ریزی نداشتم که مثلا حرفی بزنم که در موقعیتی دیگر این حرف برایم نتیجه ای به ارمغان بیاورد. آنچه طی دو سال گذشته هم گفتم، برآمده از همین رفتار بوده و هنوز هم گاهی وقتی حرفی می‌زنم، احساس می‌کنم که اطرافیانم اذیت می‌شوند. اما برایم عجیب است که چطور این رفتار از سوی آنهایی که مسئول و تصمیم‌گیر هستند، درک نمی‌شوند. در زمان جنگ یا تانک را بالای خاکریز می‌فرستادند تا دشمن با دیدن آن شروع به تیراندازی کند. بعد نیروهای خودی، موقعیت آنها و محل حضور عراقی‌ها را شناسایی می‌کردند. من نقش آن تانک را دارم، حرفی می‌زنم و عده‌ای خودشان را از پستو بیرون می‌کشند واکنش نشان می‌‌دهند.

برخی رفتارهای شما جای تحلیل داد. شما موج مرده را با موسسه‌ی روایت فتح ساختید و مدتی بعد در مقابل آنها قرار گرفتید. مدیت بعد به رنگ ارغوان را ساختید و در مقابل یک مجموعه‌ی امنیتی و حکومتی دیگر قرار گرفتید. مدتی بعد با موسسه اوج فیلم می‌سازید. بنابراین اگر کسی بخواهد با شما دشمنی بکند، با خودش می‌گوید حاتمی‌کیا مدتی قبل اعتراض کرد تا اینجا جوابش را بگیرد. حتی من شایعات زیادی هم شنیدم. مثلا اینکه می‌گویند شما امکاناتی گرفته‌اید یا برگشته‌اید به دامن یک جناح سیاسی و ...

من تقریبا به اندازه عمر انقلاب در سینما حضور داشته‌ام و هر بار چیزی گفتند. من گوشم پر است از این استدلال‌ها. ایرادی هم ندارد. شما اینطور محاسبه کنید من هم کار خودم را می‌کنم. آنچه ارزش دارد، فیلمسازی ست. ببینید فیلم‌هایم چه می‌گویند. اهل این حرف‌ها نیستم.نه که اهل این حرف ها نباشم که حتی خیلی کارها عادی‌تر در این حوزه‌های مالی را هم انجام نداده‌ام. یک زمانی فارابی وام‌های با بهره سه درصد به فیلمسازان می‌داد. خیلی‌ها برای تولید فیلم از این وام‌ها گرفتند بعد هم نه اقساط و نه اصل وام را پس دادند. فارابی هم با خودش فکر کرد که اینها را که نمی‌توان زندان انداخت. بنابراین قلم عفو روی نام آنها کشیده شد. خیلی از این امکانات استفاده کردند که بعدها مدعی اپوزوسیون شدند و هنوز هم خود را مستقل تعریف می‌کنند. ولی شما آن فهرست را ببینید که آیا اسمی از من آمده است؟ من حتی از این جنس محاسبات مالی هم نداشتم که مثلا بروم و وام بگیرم و فیلم بسازم و بعد هم خودم را در موقعیت اپوزوسیون قرار دهم و بگویم خوب حالا پولتان را هم پس نمی‌دهم.

البته این رفتار را هم به حساب پیچیدگی سیاسی شما می‌گذارند!!!

مسئولیت این نوع تحلیل با من نیست. خودشان می‌دانند، من در کوران جنگ به سپاه رفتم. همان زمان دوست داشتم که فیلم سینمایی بسازم. مسئول بالادستی می‌گفت که بودجه نداریم. به ایشان گفتم که خودم تهیه کننده پیدا می‌کنم. ولی گفتند اجازه فیلم‌سازی نداری. گفتم من چه باید بکنم؟ هم علاقه به این کار دارم و هم اینکه تخصصی پیدا کرده‌ام که دوست دارم از آن استفاده کنم. گفت برو در مورد نظافت و اینطور چیزها فیلم‌ بساز که سربازها پادگان‌ها را خراب نکنند. گفتم من از این کارها بلد نیستم. گفت برو آپارات بگذار و برای سربازها فیلم پخش کن. گفتم من عشقم فیلمسازی است و این کار هم که ربطی به فیلم‌سازی ندارد. وقتی اصرار و التماس و شوق مرا دیدند به یک شرط اجازه دادند فیلم بسازم. آن هم واریز کردن دستمزدم به حساب سپاه بود. من بر همین اساس تمام دستمزدم از فیلم هویت، دیده‌بان و مهاجر را به حساب سپاه ریختم. حتی یک لحظه هم شک نکردم که این کار را بکنم یا نه.

تهیه کننده‌ها چه کسانی بودند؟

هویت را با شبکه دوم سیما ساختم. فارابی تهیه کننده دیده‌بان بود و مهاجر را هم با حوزه‌ هنری ساختم. اصلا مسئله من هم این نبود که بخواهم پول یا دستمزد بگیرم. حقوق ماهیانه برای زندگی من کافی بود. از آن زمان تا حالا هم موضوع زندگی شخصی‌ام اصلا پول نبوده و به همین دلیل هم سعی کردم در سینما فیلمی بسازم و حرفی بزنم که برای خودم مسئله باشد. همین امروز هم همیشه وقتی قرارداد می‌بندم، فکر می‌کنم از نظر مالی متوسط‌ترین دریافتی را در میان کارگردانان دارم.

به نظرتان در همان زمان تحمل می‌کردند که هر حرفی می‌خواهید بزنید؟

هنوز حساسیتی روی من نبود. بعدها که حرف های من صریح‌تر شد، حساسیت‌ها هم بیشتر شد. سر فیلم مهاجر، در یک سکانس فرمانده سیلی به گوش زیردستی خودش می‌زند. مسئولان وقت برآشفتند و گفتند این صحنه وهن رزمندگان است و باید حذف کنم. نکردم و از همان روز مقاومت‌های من شروع شد. این نقطه آغاز بد و در از کرخه تا راین یک صفحه A4 لیست حذف دست من دادند.

اگر آنجا سیدمرتضی آوینی از شما دفاع نمی‌کرد، احتمالا دچار مشکل بیشتری می‌شدید.

خیر آقا مرتضی آوینی همان زمان رئیس هیأت داوران جشنواره فیلم فجر بود ولی ایشان هم اعتنایی نکردند. وقتی مردم نسبت به فیلم واکنش مثبتی نشان دادند و جشنواره هیچ توجهی به من نکرد، دلم از آوینی‌ شکست. از او دلخور بودم. مدتی بعد یکی از بچه‌های فصلنامه فارابی به من گفت که آقا مرتضی یک یادداشتی در مورد شما نوشته و ما هم قصد داریم آن را چاپ کنیم. انتشار این یادداشت‌ هم مصادف شد با شهادت آقا مرتضی. در آن نامه معلوم بود که آقا مرتضی تمام دلخوری‌های من را دیده است و حتی به نوعی نگاهش را تصحیح کرده است.

خوب سوال من هم همین بود که این انقلابی‌گری در رفتار تا چه اندازه توانسته است استقلال حرفه‌ای شما را تامین کند؟

آنچه امروز بر من می‌گذرد، هزینه‌های حفظ همین استقلال است.

سوال من این است که فیلم‌هایی که می‌سازید، تا چه اندازه تحت تاثیر تهیه کننده شما به معنای نهاد حامی فیلم بوده است؟

من هیچ وقت سفارشی برای ساخت فیلم نگرفته‌ام. هیچ وقت هم فیلم سفارشی نساخته‌ام. ممکن است که امروز یا دیروز یک نهاد تهیه کننده فیلم من شده باشد ولی اینطور نبوده که آنها پیشنهاد ساخت فیلم را به من داده باشند. موضوع فیلم اگر مسئله ذهنی و دغدغه من نباشد، اصلا نمی‌توانم به آن نزدیک شوم. به همین دلیل هم با صراحت می‌گویم که اهل کار سفارشی به این معنا نیستم. البته در جریان ساخت فیلم گاهی از تهیه‌کنندگانی مثل آقای منوچهر محمدی که به کارش تسلط دارد و از نظر فنی هم درک خوبی دارد، مشورت گرفته‌ام ولی معنایش این نبوده که به سفارش کسی عمل کنم. خدا را شکر می‌کنم که هیچ فیلمی هم نساختم که به آن اعتقاد نداشته باشم و حرف خودم نباشد. البته اثرات این روحیه این است که به یاد ندارم تهیه کننده‌ای با خیال راحت از این جهت که بداند محصول چه می‌شود، با من کار کرده باشد.  درمورد فیلم بادیگارد هم همین موضوع وجود داشت.

اجازه بدهید در مورد این موضوع صحبت کنیم. در فیلم بادیگارد هم به محمود احمدی‌نژاد اشاره شده و هم به حسن روحانی. در واقع شما به نوعی هر دو رئیس دولت را نقد کرده‌اید. اول آنجایی که به پرونده مشاور معاون رئیس جمهور در مناطق آزاد اشاره می‌کنید و دوم آنجایی که برای نشان دادن تفاوت دهه 60 و دهه 90 عکس روحانی را نشان می‌دهید. اینها آدرس غلط دادن است؟ ماجرای این نشانه‌های موازی چیست؟ آیا برای اینکه به نفع راست و چپ مصادره نشوید این نشانه‌های موازی را بروز می‌دهید؟

همیشه دوست داشتم به کسانی که دلشان برای من می‌سوزد، بگویم که نه من را چنان در آغوش بگیرد که نتوانم نفش بکشم و نه اینکه چنان رهایم کنید که احساس بی‌کسی کنم. فیلمنامه ناقص بادیگارد را به آقای حسنی دادم تا بخواند و ایشان به شدت از سوژه خوششان آمد و مرا تشویق کرد که آن را دست بگیرم. موسسه اوج برای من یعنی احسان حسنی. اگر ایشان نبودند بعید است من سر از اوج در می‌آوردم. حال آقای حسنی می‌خواهد به حضورم من در اوج افتخار کند. نوش جانش. مگر با موسسه‌های قبلی غیر از این بوده است. دیده‌بان در فارابی در شرایطی ساخته شد که جریان جشنواره‌ای داشت رشد می‌کرد و فیلم به زور و تهدید کسانی که دیده‌بان حاشیه امنی برای بقیه فیلم‌های ساخته شده است تا از فشار داخلی کم کنند. مهم این است که من باید سرجایم باشم و از اصول خودم کوتاه نیایم. حال این ایستادگی اگر امروز هم مثلا به مزاج تلویزیون خوش می‌آید نوش جانش. اشکال وقتی شکل می‌گیرد که بعضی از دوستان می‌گویند «نه خود خورم نه کس دهم». این قاعده بازی دست نیست. اگر حاتمی کیا قابل دفاع است، تامل نکنید ولی لطفا او را به مسلخ مصلحت نبرید که اگر ما دفاع کنیم و جریان اصولگرا دفاع کند، یک جای کار می‌لنگد. نه آقا نمی‌لنگد. شما یادتان رفته که همه فرزندان همین ملکتید. فقط دایره محافظه‌ کاریتان بدلایل کاملا سیاسی و موقتی محدود شده است.

البته این حرف زده می‌شود که شما چرا اصلا باز هم با سپاه کار کردید؟

کدام سپاه؟ سپاه را اگر تفکر دهه 60 بدانیم، من همچنان یک پاسدار هستم. من این خط‌کشی‌ها را اصلا قبول ندارم. گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند. گفتمان فیلم‌های من همچنان پاسداری از نظام و انقلاب و نهضت و شیعه و آرمان و … است. هر کس تناسبی با این حرف ها دارد بسم‌الله. من کارگر اویم و حاضرم برایش خدمت کنم.

تا چه زمانی در سپاه بودید؟

به طور فعال تا آخر جنگ ولی ورود به سینما عملا حضور فیزیکی مرا کم کرد تا جایی که دیگر بودن و نبودنم در سپاه معنی نداشت و سال 75 از ساختار اداری آن خارج شدم.

چرا بیرون آمدید؟

نمی‌شد حضور داشت. مثل گرفتن درجه در سپاه بود. یا بیاد وارد این قاعده می‌شدم. که با طبع من سازگار نبود و یا بیرون می‌کشیدم. من سپاه را تفکر می‌دانم و نه یک ساختار مدیریتی. برای همین راستش خودم را بسیار بسیار از کسانی که ممکن است فیش حقوقی سپاه را بگیرند پاسدارتر می‌دانم و هیچ ابایی ندارم که بگویم که من خودم یک تنه یک سپاه‌ام.

در فیلم بادیگارد ولی شما مفهوم بسیار دوگانه‌ای را مطرح می‌کنید. یک حرف یا یک قرائت این است که حاج حیدر یعنی قهرمان داستان شما دچار تردید سازمانی شده است که نباید از سیاسیون حفاظت کرد. تردید دیگر او این است که انگار به اصل ماجرا شک دارد. یعنی فیلم شما در دو لبه قرار دارد. شما تعبیری هم در فیلم قرار دادید که می‌گوید «ترس از سوراخ شدن این کشتی دارید.» سوال من این است که آقای حاتمی‌کیا در کدام موقعیت است؟ تردید شخص شما تا چه حد است؟

من هشت سال روی این فیلمنامه قبض و بسط داشتم از همان زمان تحقیق و گفت‌وگو با محافظ‌های را شروع کردم. همیشه ابتدا معنایی در ذهنم شکل گرفته و بعد به آن صورت مثالی داده‌ام. مثلا هنگامی که قصد داشتم فیلم مهاجر را بسازم، اول برای من مفهوم نی‌ستان و تنهایی و بعد از آن پرواز مطرح شد. سوال من این بود که از مفهوم پرواز چه می‌خواهم؟ چرا پرواز؟ چرا جدایی؟ اگر این سوالات نبود، امکان نداشت مهاجر شکل بگیرد. قابل توجه دوستانی که مهاجر را بهترین فیلم من می‌دانند و گمان می‌کنند چون صرفا وجه سینمایی دارد، فیلم خالصی‌ست. من تا محتوایی در وجودم شکل نگیرد محال است دست به نوشتن ببرم. شاید جرقه اولیه یک شکل سینمایی باشد و من انکار نمی‌کنم که ابتدا یک هنرمندم و سپس چگونه هنرم را توضیح می‌دهم. اما در این اوضاع انکار محتوا در سینما، که گاه و بیگاه می‌شنوم که می‌گویند نباید محتوا زده شد،‌ می‌فهمم سوراخ دعا را گم کردیم. شاید هم خودمان را به خواب زدیم. جالب است کسانی از سینما بدون محتوا و یا غیرایدئولوژیک سخن می‌گویند که خبر ندارند این بی‌ایدئولوژی بودن ایدئولوژیک‌ترین نگاه است. مگر تاریکی به خودی خود معنی دارد، وقتی نور باشد تاریکی معنی می‌شود والا فی نفسه تاریکی یعنی عدم. نگاه ایدئولوژیک نداشتن یک شارلاتانی و ژست روشنفکرانه است برای فرار از تعهد.

در مورد بادیگارد هم این موضوع مطرح شد. من حس کردم محافظ‌ها به دلیل جایگاهشان و رابطه نزدیکشان به شخصیت‌های نظام،‌ اسراری را می‌دانند. از سوی دیگر کم کم موضوعی در ذهن من شکل گرفت. سؤالم این بود که از شخصیت‌های نظام چه می‌خواهم. مثلاً من خیلی دلم می‌خواست نماز جمعه بروم ولی کسی که آنجا سخنرانی می‌کند را دوست نداشتم و از حرف‌های او خوشم نمی‌آمد. خوب در اینجا من باید چه کنم؟ وقتی به عدالت کسی که در آنجا حرف می‌زند شک دارم چطور باید پشت سر او نماز بخوانم و متأسفانه از یک جایی پای من از نماز جمعه قطع شد. همیشه تریبون‌های رسمی حرف‌هایی را در مورد مسئولان نظام می‌زدند ولی بعضی جاها هم حرف‌های دیگری می‌شنیدم که نشان می‌داد، اینطور که تریبون‌های رسمی می‌گویند نیست. این مفهوم مدام در سر من بود. اینکه چطور وقتی کسی را قبول ندارم باید در کنار او باشم؟ اگر در کنار او باشم رفتار غریزی من چیست؟ مثال بارزش به دوره اول احمدی‌نژاد مربوط ا ست. به خودم گفتم با حضور و تفکر احمدی‌نژاد اصلاً نمی‌شود کار کرد و از طرف دیگر هم نمی‌توانم چهار سال بیکار باشم و باید کاری انجام دهم. بنابراین سریال حلقه سبز را ساختم که سرم جایی بیش از دو یا سه سال گرم باشد تا اوضاع بگذرد. همان زمان تحقیقات بادیگارد آغاز شد ولی مدام از خودم سؤال می‌کردم از اینها چه می‌خواهم؟ اصلاً به خودم می‌گفتم وقتی چیزهایی را نفی می‌کنم، چه چیز دیگری را باید جایگزین آن کنم. بالاخره من دست خودم را به کجا باید بگیرم. این مفهوم شک و تردید از همان زمان در ذهن من ایجاد شد اما دامنه این شک چقدر است؟ نمی‌دانم.

در فیلم بادیگارد هم جایی سر تیم حفاظت از حاج حیدر سؤال می‌کند،‌ تو که به همه چیز شک نکرده‌ای؟ انگار می‌خواهد مطمئن شود حیدر اصل نظام را قبول دارد؟...

بله، حاج حیدر هم تکذیب نمی‌کند. به هر حال در زمان تحقیق برای خودم روشن شده بود که من نمی‌خواهم فدایی شخصیتی بشوم که با او مسئله دارم. اما حالا با این حرف کجا باید حضور داشته باشم؟ من مثل سامورایی هستم که فقط دفاع بلد است. این طور نیست که مثلاً شخصیت من حفاظت را رها کند و برود و بقالی بزند. سامورایی در این موقعیت چه می‌کند؟ او که نمی‌رود با شمشیر در آشپزخانه پیاز خرد کند. او سلحشور بار آمده و اخلاق سلحشوری به او رفتاری را دیکته می‌کند.

شما در وجه اثباتی به چه جوابی رسیدید؟

تحقیقات ادامه پیدا کرد تا جایی که به موضوع دانشمندان هسته‌ای رسیدم. اصلاً موضوع ترور دانشمندان هسته‌ای هم هنوز مطرح نبود. این حرف مربوط به 8 سال قبل است. من در جریان تحقیقات متوجه شدم که چه نیروهای جوانی و با چه روحیه‌هایی در این مراکز حضور دارند. در این مرحله با خودم فکر می‌کردم اگر من به عنوان محافظی باشم که دلم نخواهد جانم را فدای یک شخصیت سیاسی که دیگر به او اعتقادی ندارم، کنم. به جای او باید از چه کسی دفاع کنم؟ این دانشمندان هسته‌ای و این جوانان دهه نود می‌توانستند همان کسانی باشند که محافظ من می‌توانست جانش را فدای آنها کند.

چرا دانشمند هسته‌ای؟ خود این افراد برای شما مهم بودند یا فن‌آوری‌ای که تولید می‌کردند؟

می‌دانم نظرتان چیست. این هم غمی است مضاعف برای بچه‌های هسته‌ای که من سعی کردم به گوشه‌هایی از غصه‌های اینها از زبان همسر نابغه هسته‌ای فیلم جواب بدهم. اینکه این افراد نوابغ علمی ما هستند کسی شک ندارد، ولی آیا حوزه علمی فقط در همین جا محدود می‌شود. حتما خیر. ولی از نظر افکار عمومی، این حقیقت دارد که پیشگامان هسته‌ای اعتماد به نفس از بین رفته جوانان ایرانی را به آنها برگرداندند. حتی مخالفان نظام، حتی سلطنت‌طلب‌های خارج از کشور نیز به این توانایی جوانان ایرانی مابهات کردند. خب اینجا بهترین جا بود برای اشاره کردن، ولی چه کنم که بوق‌های تبلیغاتی کشور دفاعشان متأسفانه نتیجه‌های عکس می‌دهد و کار ما را سخت می‌کند. ولی من هر چه گشتم،‌بهتر از این تجلی اراده جایی ندیدم.

این نظام سیاسی از نظر شما چه تعریفی دارد؟ جناح‌‌بندی‌های سیاسی و نظام سیاسی با هم چه نسبتی دارند؟

از سال 57 که انقلاب پیروز شد، افق‌هایی مطرح شد که به دلیل شرایط سخت اول انقلاب و درگیری‌ها و جنگ و فشار کم‌کم آن افق‌ها گم شد. وقتی می‌گفتند صدور انقلاب، به نظر می‌آمد یک نوع دخالت در ساختار کشورهای همسایه است، و کسی هر چه جلوتر آمدیم مفهوم ضداستکباری واضح‌تر شد. چه کسی می‌تواند منکر این باشد که صدام در جنگ با ما تنها نبود و همه دولت‌های غربی و کشورهای مرتجع عربی پشت‌سرش بودند. جنگ که تمام شد، به نظر می‌آمد باید کینه‌ها را رها کنیم و سراغ سازندگی برویم ولی قصه به سادگی نبود، ما چیزی را شکل داده بودیم که ادامه‌دار بود و ساختار مدیریتی کشور خیلی همگون با این بحث‌ها نبود. در نتیجه تعریف‌ها پیچیده شد. وقتی من فیلم خاکستر سبز را می‌ساختم برای من روشن بود که کشور بوسنی در دل اروپا پشت سر ما نخواهد ایستاد، ولی ما لازم بود به کمک آنهایی برویم که به نام مسلمان بودن قتل عام می‌شدند. کم کم این بحث به افغانستان و لبنان کشید. نمی خواهم تحلیل مفصلی داشته باشم، روزگاری برای خود من مبهم بود که نیروهای قدس چکار می‌کنند،‌ ولی وقتی داعش رنگ جدی گرفت، قاسم سلیمانی در متن داعش دیده شد. قاسم سلیمانی، به معنایی چه گوارای عصر حاضر است، چه گوارای مسلمان معتقد که همه اصول پهلوانی ایرانی را دارد و دیدیم که مردم چگونه او را پسندیدند. قاسم سلیمانی یعنی ایران یعنی آرمان و یعنی پهلوانی و یعنی مجاهد و یعنی نبض زنده انقلاب. اینها وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند دیگر نقد نظام، مفهومی بزرگتر و وسیع‌تر می‌گیرد و شأنیتی پیدا می‌کند که احساس می‌کنم حالا جای ما مشخص شده است. دیگر ایران و آرمان در مرز همین گربه تعریف نمی‌شود و بسیار فراتر از محدوده مرزهای ماست.

آقای حاتمی‌کیا شما مانند فیلمسازی جنگی هستید که امروز در دوران بعد از جنگ مانده‌اید. یعنی فیلمساز جنگ در دوران پس از جنگ. اما شما از یک طرف دلالت‌های ضد جنگ دارید مانند فیلم به نام پدر و از یک طرف امروز دوست دارید در سوریه باشید. فیلم چ هم نمونه دیگری از این تعارض است. شما در این فیلم چمرانی را تصویر می‌کنید که به دنبال صلح است و از طرف دیگر اصغر وصالی را هم دارید که جنگیدن را توصیه می‌کند. اینها همگی گفت‌وگوهای درونی شماست. آیا در درون شما یک دوقطبی وجود دارد؟

جواب به این سؤال خیلی حوصله می‌خواهد و زبان فصیح که من در آن ناتوانم. ولی سعی می‌کنم تمام جوابتان را در درون فیلم‌‌های خودم بیایم و کدهایش را پیدا کنم. در فیلم از کرخه تا راین،‌ وقتی خواهر ساکن آلمان به برادرش که در جنگ چشمانش را از دست داده می‌گوید چه واژه‌ای کثیف‌تر از جنگ است، او می‌گوید صلح. من به این تناقض اعتقاد دارم. یعنی تا محدوده تعریف مشخص نشود، همه جمله‌ها می‌تواند بارهای متضادی حمل کنند. تا نیمه فیلم «چ» تمام تلاش شخصیت فیلم یعنی دکتر چمران بر آنست که با مذاکره جنگ و کشتار را از بین ببرد،‌ ولی حریف قلدرتر از آنست که زیر بار رود. در نتیجه بعد از سقوط هلی‌کوپترچمران دست به اسلحه می‌برد تا صلح را برقرار کند. شما حتماً دیده‌اید نیروهای حافظ صلح در مناطق جنگی را. همه مسلحند. این چه معنی دارد جریان آرمان‌خواهی که اکنون شاید بشود حاج قاسم سلیمانی را نماد آن دانست، تفکر نظامی و میلیاری ندارند. چه اینکه اگر این تفکر بود، حریف زودتر از او دستش را می‌خواند و تا به حال حذف شده بود،‌ این تفکر فرهنگ جهاد به معنی اصلاح دارد. به معنی سازندگی دارد. مثل احمد متوسلیان در کردستان است که به جنگ با شرار رفته، ولی وقتی گرسنگی مردم شهر را می‌بیند شروع به توزیع ارزاق عمومی می‌کند. این تفکر علاقه به باروت ندارد ولی حاضر نیست از اصول انقلابی خود کوتاه بیاید. خب حریف داعش را تولید می‌کند که قرار است مقابل این جریان با زبان خودشان بایستد، به نظر من داعش، سبب خیری شد که این تفکر بار دیگر زنده بودن خودش را به مردم ثابت کند. شما گفتید که نظام را به معنای یک پیام تعریف می‌کنید که گاهی مسأله آن بوسنی است و گاهی سوریه. نظام برای شما معنا و ارزشی دارد که برآمده از درونیات شماست. احساس می‌کنم برای اینکه این ارزش‌ها را نشان دهید، در محیط شهر نمی‌گنجید و از شهر خارج می‌شوید.

فکر می‌کنم این تحلیل درست نیست. این را به صراحت می‌گویم که من ذهن جنگجوی اسلحه به دست ندارم و این کار را هم اصلاً بلد نیستم که مثلاً اسلحه دستم بگیرم و بجنگم. همیشه هم در دوران جنگ تنها دوربین دستم بوده و تنها کار خودم را می‌کردم. بنابراین دنبال این هم نبودم که مرزها را گسترش دهم و به فکر این طور چیزها باشم.

اسلام چطور؟ برای آن می‌جنگید؟

سالها قبل تحقیقاتی در مورد نیروهایی که معروف به استشهادی هستند در لبنان انجام می‌دادم. همان زمان فهمیدم که اگر ایران به معنای این مرزهای آبی و خاکی من را گرفتار خودش کند، باخته‌ام. از اینجا چیزی گیر من نمی‌آید و در آن گم می‌شوم. ولی اگر بگویم،‌ مفهوم بزرگتر و حرف دیگری است مانند اینکه حداقل دایره گردشم را از ایران به شیعه وسعت دهم،‌ احساس بهتری دارم. محصول همین طرز فکر، ساخت خاکستر سبز شد.

البته شما از شیعه هم فراتر رفتید. وقتی به بوسنی رفتید یک مفهوم انسانی را پیش روی خودتان داشتید.

یک مثال از خاطراتی می‌زنم که دوستان دیگر برای من تعریف کرده بودند. کوبانی مرکز حضور مؤثر پ‌ک‌ک است. پ‌ک‌ک که در دوره‌های مختلف زمانی نیروهای مرزی ما را به شدت اذیت می‌کرد. تعداد زیادی از سربازان در پاسگاه‌های مرزی را نیز همین‌ها کشته‌اند. حالا همین کوبانی در محاصره داعش قرار گرفته بود. حاج قاسم سلیمانی و نیروهای ایشان وارد عمل می‌شوند و منطقه را نجات می‌دهند. طبیعتاً‌اگر قرار بود بر اساس منطق نظامی عمل کند،‌‌می‌توانست بگوید بهتر این است که داعش کوبانی را نابود کند و یک نیروی متخاصم کم شود اما بحث اینجا فراتر از این نوع مرزبندی‌هاست. بر اساس اصول مروت و جوانمردی همین بچه‌ها می‌گویند اهالی کوبانی گرفتار شده‌اند و ما باید به کمک آنها برویم. این موضوع برای من ارزش است. این مفهوم برای من اهمیت دارد. اگر این طور نباشد و خودم را در مرزهای ایران محاصره کنم، احساس می‌کنم که پایم را بسته‌اند.

پس مسأله شما انسان در جنگ است نه این عقیده یا آن عقیده ... خب جایگاه عقیده در این بین چه می‌شود؟

اگر علی و حسین (ع) را از من بگیرید، مسیرم را گم می‌کنم. به شدت اعتقاد دارم که موضوع شیعه در ذهن من جایگاه بزرگی دارد و نمی‌توانم و نمی‌خواهم آن را فراموش کنم. خیلی وقت قبل این آرمان‌گرایی برای من در محدوده مثلاً حراست از پاسگاه محله خودمان تعریف می‌شد ولی این موضوع الان برای من وسعت گرفته و آن را تنها محدوده به مرز نمی‌بینم. اصلاً به همین دلیل است که به مبارزانی مانند چه گوارا علاقه دارم. او هم محدوده به مرز نبود. برای همین هم به سمت چمران می‌روم و فیلم او را می‌سازم چرا که در لبنان و فلسطین و ایران حضور داشت. چمران هم برای مظلومان می‌جنگید. او برای آزادی‌خواهی می‌جنگید و البته باز هم در ایران برای همین مفهوم یعنی نجات جان انسان دنبال صلح بود. آنچه مرا جذب چمران کرد، همین بحث بود.

البته چمران شما متفاوت از چه گوارا بود.

من دیالوگ‌های خودم را بین شخصیت‌های فیلم پخش می‌کنم. هر کدام از آنها بخشی از حرف کلی من را تکمیل می‌کنند. هر کدام از شخصیت‌ها در داستان من می‌آیند تا حرف‌های من را تکمیل می‌کنند. هر کدام از شخصیت‌ها در داستان من می‌آیند تا حرف‌های من را بزنند. بنابراین تمام چمران نیست که حرف را می‌زند. او صلح می‌خواهد و وصالی می‌جنگد ولی باز هم هر دو موضوع شأن نجات جان انسان‌هاست. وصالی احساس کرده که عده‌ای مظلوم در گوشه‌ای گیر افتاده‌اند و به کمک آنها رفته، هر چند که هم قطارانش اعتقاد دارند این جنگ قومی و قبیله‌ای است ولی وصالی و چمران پای خودشان را بیرون نمی‌کشند. این همان رفتاری است که ما در کوبانی داشتیم. برای خودمان تعریف نکردیم که کوبانی به ما مربوط نیست چون در مرزهای ایران نیست. آنجا که جان انسان و آزادی‌خواهی در خطر بود ما هم پیش‌قدیم شدیم.

اما در بادیگارد همه دیالوگ‌ها در قهرمان فیلم جمع شده است. مثلاً در بادیگارد ما نسبت به مأمور امنیت ملی هیچ علاقه‌ای نداریم. انگار آقای حاتمی‌کیا، خودش را با حیدر هماهنگ کرده است. حتی فرمانده حیدر هم او را دیگر درک نمی‌کند. شما خودتان را در تمام شخصیت‌ها توزیع می‌کردید ولی امروز در بادیگارد شما خود خود حاج حیدر هستید انگار ...

نه این حرف را قبول ندارم. اینجا هم همان تقسیم‌بندی وجود دارد. من از زبان دانشمند هسته‌ای هم حرف می‌زنم. از زبان دختر حیدر هم صحبت می‌کنم، به او حق می‌دهم و جای انتخاب برایش می‌گذارم. در همین فیلم بادیگارد سر تیم حفاظت هم حرف‌های معقولی  می‌زند و می‌گوید بالاخره همه اشتباه می‌کنند و اصلا حق اشتباه و تصمیم‌گیری هم دارند او می‌گوید ما ربات نیستم. البته یکی هم حیدر است. عقل آدم می‌گوید که حتی مأمور امنیت ملی هم کارش را به درستی انجام می‌دهد. او نماینده عقلی است که می‌گوید باید امروز جلوی تخلف حیدرها را گرفت. این منطق را جامعه می‌پسندد و به نوعی رفتار مأمور امنیتی برخورد با خاطی است. اما آنچه در حیدر رخ می‌دهد. محاکات فردی من است حیدر به خودش می‌گوید خدایا من نمی‌خواستم از معاون رئیس جمهور حفاظت نکنم ولی انگار بدنش بدون اختیار او کار خودش را کرده است حیدر رفتاری ناخودآگاه انجام داده و حالا خودش اولین نفری است که به نقد خودش نشسته و به صراحت می‌‌گوید من دیگر برای این کار مناسب نیستم. رئیس او می‌گوید تو چرا این کار را کردی؟ ولی حیدر جواب روشنی ندارد و می‌گوید امروز دیگر نمی‌توانم جان خودم را برای حفاظت از این آدم‌ها بگذارم. حیدر می‌گوید بیایید مشکل را حل کنید این همان حرف من است که می‌گویم امروز دوست دارم به نماز جمعه بروم ولی کسی که سخنرانی می‌کند را قبول ندارم خوب در این شرایط چه باید کنم؟ از طرف دیگر مأمور امنیت ملی هم حرف درستی می‌زند او می‌گوید تو برای حفاظت حقوق می‌گیری و این شغل است و اگر چنین حدود و اختیاری برای محافظ قائل باشیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود بنابر این حیدر در خودش گرفتار شده و دروغ هم نمی‌گوید که خودش را پنهان کند آنچه در حیدر رخ داده در من هم حضور دارد حرف حیدر و مأمور امنیتی همه دیالوگ‌های درونی من است که برای فهم مخاطب تفکیک شده است.

باور کنید که شما خیلی صریح شده‌اید دو مثال از فیلم خودتان می‌زنم سلحشور (مأمور امنیتی در فیلم آژانس شیشه‌ای) و قیصری (مأمور امنیتی در فیلم بادیگارد) هر دو آدم‌های امنیتی هستند. هر دو جزو مغز استخوان‌ نظام هستند و برای آن دل می‌سوزانند اما شما از موضع حاج کاظم‌ها و حاج‌ حیدرها با آنها مسئله دارید و مسئله‌تان روز به روز هم بیشتر شده است، گویا به قول شریعتی از اینکه نهضت نظام بدل شود نگرانید به قول تروتسکی ظاهرا در انقلاب مدام‌اید. پس تکلیف نظام چه می‌شود؟ چه زمانی باید استقرار پیدا کند. شما حتی معاون رئیس جمهور را در این فیلم به این علت که از کار علمی به کار سیاسی روی اورده تقبیح می‌کنید. سوال من این است چه زمان نوبت سیاست است چرا سیاست را انکار می‌کنید چرا اینقدر ضد سیاست هستید.

فیلم بادیگارد شکل گرفته است که همین سوال را توضیح بدهند شرایطی که برای فیلم آژانس مطرح نبود. اینجا محاکات کسی است که نمی‌داند دایره فدایی بودنش تا کجا اعتبار و کشش دارد. حاج حیدر محافظ شخصیت‌های نظام است و حاج‌کاظم محافظ نیروهایی که روزی با او در جنگ زخم خورده‌اند.

تعجب می‌کنم شما تا این حد نسبت به قیصری همذاتی دارید و معتقدید که من با او بیرحمانه عمل کرده‌ام مشکل کجاست. من با همه فنون سینمایی که می‌شناسم قصد  داشتم او را به درستی تعریف کنم اینکه می‌گویم به درستی یعنی با جهان ارزشی من در سال 94 و قطعا شرایط کنونی با دوران 75 که خاتمی روی کار آمد خیلی متفاوت است الان جریان اصلاحات حس کرده است که باید در رحم مصنوعی امکان بقا داشته باشد و باید مدافع وجود موجود باشد.  ولی خواهش می‌کنم از من انتظار همراهی نداشته باشید.

شما در مواجهه با همه سیاست‌مداران اینطور نیستید مثلاً جایی گفتید آقای ظریف را دوست دارید.

بله، آقای ظریف برای من اسکناس باارزشی است که پشتوانه‌اش را از حاج‌قاسم می‌گیرد. این دو همدیگر را کامل می‌کند.

اما آقای حاتمی‌کیا جای ظریف‌ها و سیاست‌مداران اینگونه در فیلم شما کجاست؟ شما در بادیگارد آنها را بدمن کرده‌اید؟ سوال من این است که جای جنس دیگر سیاست در کارهای شما کجاست؟

اجازه می‌خواهم ظریف را ظریف بدانم و نه نمونه‌ای از مسئولان هیأت حاکمه. او مختصاتی دارد بسیار شفاف‌، معصوم، جنگجو به وقتش. کاش ذره‌ای از این احساس و شخصیت در نیروهایی که از آن به اداره فرهنگ مأموریت گرفته‌اند می‌دیدیم.

بالاخره ما باید یک روز ثبات پیدا کنیم این نهضت و انقلاب باید روزی به دولت و نظام تبدیل شود قهرمان این دوران هم شاید سلحشورها و قیصری‌ها باشند...

اجازه بدهید به اصل داستان فیلم برگردم. داستان ما این است که محافظی شک کرده است و بعد از این شک، دچار بحران شده که چرا شک کرده است. همین آدم مدتی بعد محافظت از یک شخصیت دهه 90 را بر عهده می‌گیرد و جانش را در راه حفاظت از او از دست می‌دهد.. امروز آنچه در من رخ داده، احوالی درونی است منطق حاکم بر کشور راه خودش را برود و اجازه داشته باشیم جرقه‌هایی مثل حاتمی‌کیا راه خودشان را بروند. من شمشیری نیستم که بتوان با آن خیار پوست کند.


مردم سالاری/پرويز پرستويي عنوان کرد: نوع نگاه عزت‌الله انتظامي‌به حرفه بازيگري


رضا ميرکريمي‌و پرويز پرستويي با حضور در منزل عزت‌الله انتظامي، از اين بازيگر سرشناس عيادت و از او براي حضور در مراسم اکران نسخه تصحيح شده فيلم «گاو» دعوت کردند. به گزارش ايسنا، سيدرضا ميرکريمي‌(مديرعامل خانه سينما و دبير سي‌و‌چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر) و پرويز پرستويي (بازيگر سينما و تئاتر) 22 اسفندماه با حضور در منزل عزت‌الله انتظامي، بازيگر پيشکسوت سينما و تئاتر از «آقاي بازيگر» عيادت کردند. در اين ديدار که انتظامي‌و پرستويي خاطراتشان را هم مرور کردند، تابلويي از پوستر جشنواره جهاني فيلم فجر –که عکس عزت‌الله انتظامي‌در فيلم «گاو» بر آن نقش بسته- براي يادگار به او هديه شد. ميرکريمي‌در ابتداي اين ديدار درباره دلايل انتخاب تصويري از فيلم «گاو» (ساخته داريوش مهرجويي) به عنوان پوستر جشنواره‌ گفت: اين فيلم اولين جايزه بين‌المللي بازيگري را براي سينماي ايران به ارمغان آورده و از آثار شاخص و ماندگار تاريخ سينماي ايران است. دوست داشتم در اين جشنواره، فيلمي‌را به مخاطب بين‌المللي معرفي کنيم که براي ما افتخار‌آفرين بوده است. دبير جشنواره جهاني فيلم فجر با بيان اينکه در اين دور از جشنواره نسخه تصحيح شده و باکيفيت اين فيلم با حضور ميهمانان خارجي به نمايش درخواهد آمد، از عزت‌الله انتظامي‌نيز براي حضور در اين مراسم دعوت کرد. عزت‌الله انتظامي‌نيز ضمن تشکر از ميرکريمي‌براي انتخاب اين پوستر، گفت: براي بازي در اين نقش روي زندگي گاوها مطالعه کردم. يکي از دوستانم در باغش گاوي داشت و چند روزي مشغول نگاه کردن به اين گاو بودم. انتظامي‌با يادآوري خاطره سيمرغي که براي فيلم «آژانس شيشه‌اي» به پرويز پرستويي اهدا کرده بود، گفت: پرويز اولين جايزه بازيگري جشنواره فيلم فجر را براي «ديار عاشقان» دريافت کرد، او بازيگر خوش ذوقي است. در «آژانس شيشه‌اي» هم بسيار خوب بازي کرد و بازي‌اش به يادماندني است. بازيگر بايد به قلب تماشاگر نفوذ کند و پرويز در آثارش اين کار را انجام داد. حضورش در «آژانس شيشه‌اي» برجسته است. وقتي مقابل او بازي مي‌کني بايد حواست جمع باشد. پرويز پرستويي نيز که در فيلم «ديوانه‌اي از قفس پريد» با عزت‌الله انتظامي‌همبازي بوده است، گفت: خاطره‌اي از آن فيلم و همکاري در ذهنم باقي مانده که نشان دهنده نوع نگاه آقاي انتظامي‌به حرفه‌شان است. يک روز صبح ساعت هفت، من، خانم نيکي کريمي‌و آقاي علي نصيريان يک سکانس مشترک داشتيم. آقاي انتظامي‌آن روز بازي نداشتند، اما ديدم صبح زود به لوکيشن آمده‌اند. گفتم: شما چرا اين قدر زود آمديد؟ گفتند: آمده‌ام بازي علي را ببينم، برخوردي که اين شخصيت در اين فصل دارد خيلي مهم است. در صحنه‌اي که من و او در يکي از بخش‌هاي فيلم بازي داريم، نتيجه اين سکانس ديده مي‌شود و من بايد ببينم علي چطور اين فصل را بازي مي‌کند.
 

وطن امروز/گفت‌وگوی «وطن امروز» با علی ملاقلی‌پور، کارگردان فیلم «قندون جهیزیه»


به تک‌تک مخاطبانم فکر می‌کنم

مرتضی اسماعیل‌دوست: برای گفت‌وگویی دوباره و متفاوت با علی ملاقلی‌پور، طرح پرسش‌های مختلفی را مرور کردم تا به بهانه سالگرد درگذشت زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور و توزیع فیلم «قندون جهیزیه» در شبکه نمایش خانگی با کارگردان جوان و خوش‌آتیه سینمای ایران به مباحث مختلفی بپردازیم. گفت‌وگویی که به کرانه‌ای از معضلات متعدد سینمای ایران منتهی شد و می‌تواند مورد توجه مسؤولان و دست‌اندرکاران قرار گیرد.

 از مرحوم پدرت شروع کنیم. پیش از این در گفت‌وگویی که درباره رسول ملاقلی‌پور داشتیم، نکته‌هایی انتقادی بیان داشتی که در رسانه‌های دیگر بازتاب بالایی داشت. حالا که خودت به‌عنوان فیلمسازی حرفه‌ای به تثبیت رسیده‌ای، فکر می‌کنی از چه زاویه‌ای بهتر است به رسول سینمای ایران نگریست؟

حرف من این است که بیاییم به تحلیل شخصیت‌ها و اندیشه‌هایشان به شکلی واقعی بپردازیم.

 و این برخلاف نگاهی است که معمولا پس از مرگ افراد سرشناس صورت می‌گیرد که با هر شرایطی از آنها بتی دست نیافتنی می‌سازند!

بله! شناخت درست شخصیت‌هایی مانند رسول ملاقلی‌پور به افراد کمک می‌کند رمز و راز درست این مسیر را درک کنند البته این بسیار مشکل است، حتی خودم هم هنوز به تمام ابعاد شخصیت پدر پی نبرده‌ام!

 نوع رابطه پدر و پسری‌تان چگونه بود؟ مانند برخی‌ها با فاصله از هم قرار داشتید یا بسیار نزدیک به هم رفتار می‌کردید؟

به دلیل اینکه در خانواده ما حرمت زیادی وجود داشت، همیشه خط مرز رابطه‌ها از طرف پدر تعیین می‌شد مثلا تنها زمانی که ایشان اجازه می‌داد فضای شوخی ایجاد می‌شد. در کل ارتباط من و پدرم خوب بود و هر چقدر می‌گذرد برایم کشف و شهود بیشتری درباره پدر ایجاد می‌شود.

 بیشتر درباره شخصیت پدر این حس را داری یا درباره شیوه فیلمسازی‌اش؟

هر دو مورد برایم جالب است و درباره سینمایش به این فکر می‌کنم که دلیل انتخاب آن آثار چه بود.

 به چه پاسخ‌هایی رسیده‌ای؟

چون ریشه‌های نگاهش را می‌دانم برایم روشن است چرا آنگونه فیلم‌ها را ساخت اما همچنان در حال کشف بیشتر هستم، چرا که رسول ملاقلی‌پور یک انسان در حال تغییر بود و تلاش می‌کرد بهتر زندگی کند.

 و این تغییرات فکری و چالش اندیشه‌ای در مسیر آثارش هم مشهود بود؟

بله! مثلا یادم می‌آید در زمان فیلم «مزرعه پدری» با وجودی اینکه سن زیادی نداشتم به بابا گفتم این فیلم جواب نمی‌دهد! اما او می‌گفت فیلم خیلی خوبی است. آن فیلم در اکران شکست خورد اگر چه اذیت کردند و حقش بیش از آن میزان فروش بود. فیلم «مزرعه پدری» واقعا به لحاظ تکنیک فیلمنامه‌نویسی و اجرا خیلی خوب است اما چندان حرف روز به همراه نداشت تا اینکه پدر چند سال بعد فیلم «میم مثل مادر» را ساخت که به نحوی هم مرتبط با دفاع‌مقدس است و به دلیل نزدیکی با فضای ذهنی مردم واقعا دیده شد. رسول ملاقلی‌پور در «میم مثل مادر» به جای ظواهر به دنبال مفاهیم دفاع‌مقدس رفت که یکی از مهم‌ترین آنها فداکاری است و این از تغییراتی است که عنوان کردم.

 و تو در اولین فیلمت به موضوعی در بطن جامعه پرداختی و به شیوه‌ای سالم نقد هم کردی؟

همانطور که در تبلیغات «قندون جهیزیه» آمده است، فیلمی است کمدی و برای خانواده‌ها و اثری است برای مردم که از زندگی پیرامون آنها به دست آمده است. برایم خیلی مهم بود فیلم سالمی بسازم که خانواده‌ها بتوانند با همه اعضای خود آن را ببینند و لذت ببرند.

 به نظرم فیلم «سفر به چزابه» پدر، زیباترین اثر سینمای دفاع‌مقدس است و با توجه به شناختی که از تو دارم حیفم می‌آید در این سینما کار نمی‌کنی؟

والله سخت است، هر چند دوست دارم در حوزه انقلاب اسلامی کار کنم. می‌دانی به چه دلیل رسول ملاقلی‌پور در سینمای دفاع‌مقدس موفق بود و من واهمه از ورود به آن دارم؟ به دلیل اینکه او بشدت در آن فضا نفس کشیده بود. این آدم 8 سال در داخل جنگ فیلم گرفته و تیر خورده و جانباز شده بود و اصلا همه چیزش از جبهه بود.

 شناخت فضای کار مساله مهمی در فیلمسازی است اما بخشی از سینما به کسب اطلاعات و کمک گرفتن از قوه تخیل بازمی‌گردد. برای نمونه «ژان ژاک آنو»ی فرانسوی که اثر درخشان و شاعرانه‌ای چون «دشمن پشت دروازه‌ها» را ساخته است، اصلا در جنگ حضور نداشته است!

مثال بی‌نظیری زدی. واقعا کدام‌یک از فیلمسازان نسل ما که جنگ نرفته است، می‌تواند فیلمی مانند «دشمن پشت دروازه‌ها» را بسازد؟! ساخت اینگونه فیلم‌ها در ایران بسیار مشکل‌تر از هر جای جهان است، چرا که مستلزم امکانات، زمان مناسب و کار گروهی بالایی است. اگر بتوانیم فیلمی مثل «دشمن پشت دروازه‌ها» را در ایران بسازیم اتفاقا مردم بدون بلیت نیم‌بها استقبال بالایی خواهند کرد. من خودم طرحی را درباره سینمای انقلاب در نظر دارم و معتقدم باید در بخش خصوصی ساخته شود و آنقدر آن را خوب بسازم که مردم با علاقه به

تماشایش بنشینند.

 پس امکان ساخت فیلمی نه در اندازه شاهکاری همچون آن اثر یا فیلمی مانند «راه‌های افتخار» کوبریک یا «خط باریک سرخ» ترنس مالیک، بلکه در اندازه سینمای ایران وجود دارد.

بله! اما ببین ما برای ساخت هر فیلمی نیاز به فرصت و شرایط مناسبی برای تحقیق داریم. البته در نهایت ممکن است فیلم چندان جالبی هم درنیاید، چرا که نمی‌توانیم دیدگاه‌های خوب خود را به زیبایی تعریف کنیم چون معضلات دیگری همچون عدم وجود فرهنگ کار گروهی وجود دارد. مثلا کم پیش آمده در تیتراژ فیلمی ایرانی نام چند نفر به‌عنوان نویسنده بیاید و مواردی هم که بوده معمولا اختلافاتی میان‌شان پیش آمده است!

 خودت هم همگام با قواعد سینمای ایران مبنی بر عدم وجود فیلمنامه‌نویسی به شکل گروهی رفتار می‌کنی!

من نتوانستم همکار فیلمنامه‌نویس خوبی پیدا کنم! البته نه اینکه نویسنده خوبی نداریم بلکه به دلایل اعتقادی بوده است یعنی باید شخصی را پیدا کرد که یا به لحاظ فکری نزدیک باشد یا اینکه از نظر تکنیکال در نگارش کمک موثری کند. اتفاقا من در تلاش برای مشورت و همفکری بیشتر هستم، چرا که می‌دانم خروجی بهتری خواهد داد. فیلمنامه‌نویسی مقوله بسیار پیچیده‌ای است و تنها یافتن سوژه در آن مهم نیست و وقتی از «دشمن پشت دروازه‌ها» حرف می‌زنی جدا از مساله تفکر در آن فیلم نوع پرداخت نویسنده بوده که آن را بشدت جذاب کرده است. اصلا در فیلمنامه‌نویسی باید کسی باشد که به طراحی موقعیت‌های جذاب برای شخصیت‌ها بپردازد.

 یعنی به دراماتیزه کردن متن کمک کند.

احسنت، برخی مواقع موقعیت‌هایی در فیلم‌ها می‌بینیم که اصلا برای مردم جذاب نیست و نیاز است سکانس‌های جذاب و ماهرانه‌ای ایجاد کرد. قبلا هم با هم حرف زدیم که سینما؛ صنعت، هنر و رسانه است و باید فیلمی ساخت که مخاطب به‌عنوان مشتری کالای فرهنگی با رضایت از سالن خارج شود. یعنی بتوانی حرف خوبی بزنی که به شکل جذاب و موثری به بیننده منتقل شود.

 در تعریفی که از سینما داری، بخش صنعت برایت در روند اکران «قندون جهیزیه» برجستگی یافت و دست به هر کاری زدی تا فیلمت دیده شود و این مساله به دلیل چرخه نادرست سینمای ما است که فیلمساز باید به‌عنوان پخش‌کننده، تهیه‌کننده، تبلیغ‌کننده و بسیاری از موارد نامتناسب با شکل فعالیت خود عمل کند! و این نوع ورود به دلیل تنگنایی است که سینمای ایران برای فیلمسازان دغدغه‌مندی مانند تو پیش آورده است!

حرف درستی زدی که فیلمساز در تنگنا دست به این کارها می‌زند و نباید اینگونه باشد. کارهایی که من طی اکران فیلم «قندون جهیزیه» انجام دادم، میل شخصی‌ام نبوده است و اگر انجام نمی‌دادم به لحاظ موقعیت فیلمسازی حذف می‌شدم.

 در صورتی که بخش پس‌تولید نیاز به

زیر شاخه‌هایی تخصصی دارد که در ایران چندان جدی نیست!

دقیقا! این مساله‌ای که با هم حرف می‌زنیم از چرخه‌های معیوب سینمای ما است. اگر الان به مساله تبلیغات فیلم‌ها دقت کنیم، پی خواهیم برد خیلی از مردم اطلاع دقیقی از آثار در حال اکران ندارند. شما به مساله انتخابات نگاه کنید که انواع تبلیغات به درستی ایجاد شد اما در سینما بشدت مساله تبلیغات ضعیف است. من برای چند اکران محدود فیلم «قندون جهیزیه» سفری به آلمان داشتم و وقتی در یکی از محله‌های شهر کلن قدم می‌زدم به مکان‌هایی جهت نصب پوستر رسیدم و تعجب کردم چگونه در آنجا به این مساله برای تبلیغ فیلم اهمیت می‌دهند، مثلا پوسترهای زیادی برای فیلم جدید جیمز باند با نام «اسپکتر» نصب کرده بودند.

 در آنجا هنر طراحی برای پوسترها هم از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ برخلاف اینجا که کمترین خلاقیت به کار می‌آید یا بسیاری از پوسترها تقلیدی است!

می‌خواهم بگویم چقدر برای آنها بخش‌های مختلف تبلیغات مهم است؛ از تبلیغات محیطی تا تیزرهای تلویزیونی و موارد دیگری که کمک به دیده شدن فیلم می‌کند. ما هم اگر معتقد به کار درست فرهنگی هستیم و می‌خواهیم با استفاده از مفاهیم ارزنده‌ به انتقال ارزش‌ها بپردازیم، باید به اینگونه مسائل بها دهیم.

 از هر سو که به سینمای ایران نگاه می‌کنیم، شاهد معضلات بسیاری هستیم و مشخص نیست چه زمانی قرار است مساله اکران و چرخه‌های مختلفی مانند پخش فیلم به شکلی تخصصی درآید. متاسفانه در این شرایط به هم ریخته سینمادار تعیین‌کننده وضعیت اکران شده است!

من چون سال‌ها دستیار کارگردان بودم، بخوبی از عمق این مشکلات آگاه هستم. مساله مهم این است که بودجه یک فیلم تنها شامل تولید آن است و هیچ وقت بهایی برای بخش‌های تبلیغات، پخش و چگونگی اکران در نظر نمی‌گیرند.

 در واقع از 3 مرحله تعیین‌شده برای یک اثر سینمایی تنها با شرایطی دشوار بخش تولید شکل می‌گیرد؛ مرحله مهم پیش‌تولید که جایگاهی ندارد و حتی شاهد این هستیم برخی فیلمنامه‌ها در زمان تولید به نگارش درمی‌آیند! و مرحله پس‌تولید هم که کاملا تعریف‌نشده نزد اهالی دست‌اندرکار قلمداد می‌شود!

احسنت! دقیقا از زمانی که فیلم تمام می‌شود، هیچ بودجه‌ای وجود ندارد که مردم با شرایط اثر و نوع نگاه آن و داستانی که روایت می‌کند، آگاهی درستی پیدا کنند و این موجب لطماتی شده که تماشاچی بدون شناخت فیلمی را انتخاب کرده و در نهایت ناراضی سالن را ترک می‌کند، در صورتی که اگر قبلا از طریق رسانه‌ها و خواندن بروشور فیلم از آن شناخت لازم را پیدا می‌کرد، دست به انتخاب مطمئنی می‌زد. اتفاقا وجود روزنامه‌ای مانند «وطن‌امروز» برای معرفی فیلم‌ها خیلی خوب است، چرا که اینگونه نشریات ابعاد مختلفی دارند و مخاطبان در کنار سایر بخش‌ها به صفحه فرهنگی هم می‌رسند و اطلاعات کسب می‌کنند اما در کنار روزنامه باید شرایط تبلیغی دیگری هم ایجاد کرد.

 یادم می‌آید در دهه 60 که به سینما می‌رفتیم، جاذبه تبلیغات و آنونس فیلم آینده با نریشن خاص دوبلورها چنان مشتاق‌مان می‌کرد که منتظر اکران بعدی بمانیم اما حالا آن روح دلنشین در سینما پیدا نیست!

دقیقا درست می‌گویی و اشتباه است که تنها با شیوه تبلیغات خارجی‌ها رفتار کنیم و جدا از پوستر یکی از چیزهایی که در سینمای ما فراموش شده است همین هیاهوی تبلیغاتی آنونس فیلم آینده و دادزن‌های کنار سینما است. من هیچ وقت یادم نمی‌رود آنونس فیلم «پاتک» آنقدر جذاب بود که دوست داشتم حتما ببینم. اصلا ما بچه‌های آن نسل عاشق فیلم‌های جنگی بودیم و یک بخشی از آن بابت همان آنونس‌ها و تبلیغات آتشینی بود که پخش می‌شد.

 و تو بخشی از همان شیوه قدیمی را در زمان اکران فیلم «قندون جهیزیه» به کار بردی؟

آخرین فیلم من در شهر زنجان اکران شد و من با 4000 تراکت رفتم آنجا و مانند تهران به پخش کردن آنها و تبلیغ فیلمم پرداختم. در آنجا آنقدر با تمام وجود تبلیغ کردم و داد می‌زدم که «بشتابید قندون جهیزیه؛ جنجالی‌ترین فیلم کمدی سال...» که همه مشتاق شده بودند.

 برایشان این شیوه متفاوت تبلیغات عجیب نبود؟!

چرا، مردم نگاه می‌کردند و خیلی برایشان عجیب بود با چنان شوری تبلیغ می‌کنم اما هیچ‌کس هم مانع کارم نشد.

 اما این وظیفه بخش دیگری است و تو برای ساخت اثر بعدی نیاز به تمرکز و آرامش فکری جهت خلاقیت و آفرینش داری و در واقع قصور بخش‌های دیگر را برعهده گرفتی!

بله! درست می‌گویی اما قصور نیست و به دلیل نبود بودجه لازم نیاز به این کار است و حتی مدیر پخش ما در تهران خودش تراکت پخش می‌کرد.

 منظورم فقط فیلم شما نیست و نبود مدیریت لازم در تولید و توزیع آثار سینمایی حتی در فیلم‌هایی با بودجه بالا هم به چشم می‌خورد، در صورتی که در سینمای حرفه‌ای جهان از مدت‌ها قبل تاریخ دقیق تولید و اکران فیلم آینده کریستوفرنولان مشخص شده است!

این حرف‌هایی که می‌زنی دقیقا آسیب‌های سینمای ما است و توان بالایی را از فیلمساز می‌گیرد.

 همین مساله موجب ایجاد حاشیه‌هایی برایت در زمان اکران فیلم «قندون جهیزیه» شد و کار به جایی رسید که متاسفانه عنوان «جیمی جامپ سینما» از سوی برخی رسانه‌ها به تو اطلاق شد که برایم خیلی دردآور بود! در صورتی که شخصیت تو و نام بزرگی که یدک می‌کشی بیش از اینها ارزش دارد.

درست می‌گویی. آن زمان شرایط خیلی سختی داشتم و هر چقدر می‌گذرد بابت این مساله پشیمان می‌شوم و همان زمان هم با میل این کار را انجام ندادم و همه اتفاقات و جنجال‌هایی که برایم پیش آمد از سر اجبار بود و خودم ناراحت هستم اما این خیلی بد است که هنوز به نتیجه‌ای نرسیدم که اگر باز چنین شرایطی پیش بیاید، آن کار را نخواهم کرد! می‌دانی چرا؟ چون هنوز مسیر درستی در سینمای ما شکل نگرفته است.

 با وجود شرایط دشواری که داشتی باز آن حرکت تو در یک مسابقه بین‌المللی فوتبال با حواشی مختلفی که دارد، قابل پذیرش نیست و می‌توانستی به شکل دیگری هم اعتراض کنی.

درست می‌گویی و اعتراضات دیگری هم به ذهن من رسیده بود اما این را هم بگویم که هر عملی را عکس‌العملی است و فشار زیادی در آن زمان برای من و فیلم «قندون جهیزیه» پیش آمده بود و فکر کردم اندازه‌اش باید به آن شکل باشد. مثلا اگر تنها در یک سایت اعتراض می‌کردم، بازتابی نداشت!

 قبول دارم برای آدم‌هایی که به کارشان با تمام وجود علاقه دارند و کارمندی نگاه نمی‌کنند، نتیجه فعالیت‌شان خیلی مهم می‌شود. من هم مانند تو به حرفه‌ام با تمام وجود عشق می‌ورزم اما فکر می‌کنی با تمام دردهایی که داشتی ارزشش را داشت به آن شکل انتحاری عمل کنی؟!

برای انجام آن کار آبرویم را سوخت دادم که با ارزش‌ترین مساله برای هر آدمی است اما این را هم در نظر بگیر که ادامه فعالیت من در سینما بستگی به نتیجه فیلم اولم داشت و فیلمسازی که در اولین فیلم خود زمین بخورد، بلند شدنش خیلی

سخت می‌شود.

 اگر آن کار مهیج را هم انجام نمی‌دادی باز فیلم «قندون جهیزیه» چه نزد منتقدان و چه مردم کاملا پذیرفته شده بود و فروش خوبی هم داشت!

درست می‌گویی اما برای من که کلی زحمت کشیده بودم تا اثرم توسط مردم دیده شود، تحمل آن وضعیت سخت بود. برای من تماشاگر خیلی مهم است و برای همین امسال فیلم نساختم و با تمام وجود دنبال تحقیق و مطالعه برای نگارش «قندون جهیزیه 2» هستم که البته اسم دیگری خواهد داشت. از این نظر به تک‌تک مردم ایران در فیلم‌هایم فکر می‌کنم. به خدا قسم نگاه یک بچه تا یک پیرمرد در فیلمی که می‌سازم برایم مهم است.

 اما همه اینها را در «قندون جهیزیه» ثابت کردی و فیلمی سالم و پرمخاطب برای همه نوع طیفی ساختی.

بله! اما اگر آن کار را نمی‌کردم شاید دفتر فیلمسازی سعید سعدی، تهیه‌کننده «قندون جهیزیه» بسته می‌شد و برای این تهیه‌کننده فرهنگی حیف بود.

 یعنی خودت را فدای تهیه‌کننده کردی؟!

حمایت از تولید‌کننده در شرایط بحرانی خیلی مهم است و این دیدگاه من است که به شکلی کمرنگ در «قندون جهیزیه» وجود داشت و در فیلم جدیدم بیشتر به آن می‌پردازم.
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین