کد خبر: ۲۲۱۹۷۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
به بهانۀ فرارسیدن سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع)؛

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)

امام نهم شيعيان حضرت جواد(ع) در سال 195هجری در مدينه ولادت يافت. نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است. القاب ديگری مانند: رضی و متقی نيز داشته ولی تقی از همه معروف تر است. مادر گرامی اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگی آن حضرت ثبت است. با این مقدمه در ادامه نگاهی مختصر خواهیم داشت به زندگانی پربرکت آن بزرگوار.
قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)
گروه مذهبی، شیعیان پایان ماه ذیقعده در داغ جوان‌ترین امام‌شان می‌نشینند؛ یگانه پسر حضرت رضا(ع) که بویژه شیعیان ایران پیوندی عجیب با حضرتش دارند؛ همه ایرانیان خود را وامدار امام رضا(ع) می‌دانند و در سوگ فرزند دلبند ایشان، «سنگ تمام» می‌گذارند.

به گزارش بولتن نیوز
، امروز سوم مهرماه 1393 مصادف است با 29 ذوالقعده که در چنین روزی در سال 220 ه.ق، حضرت امام محمدتقی(ع) به شهادت رسیدند.

امام نهم شيعيان حضرت جواد(ع) در سال 195هجری در مدينه ولادت يافت. نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است. القاب ديگری مانند: رضی و متقی نيز داشته ولی تقی از همه معروف تر است. مادر گرامی اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگی آن حضرت ثبت است. با این مقدمه در ادامه نگاهی مختصر خواهیم داشت به زندگانی پربرکت آن بزرگوار.

ولادت
نهمین امام شیعیان نام مبارکش محمد است و القاب و کنیه‌های فراوانی دارد؛ مشهورترین لقبش جواد و هادی است و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوجعفر.

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع) 

امام جواد علیه السلام در ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه چشم به دنیا گشود. پیشگویی ولادت آن امام از زبان پدر بزرگوارش چندین بار مطرح شده بود. ولادت امام جواد همچون ولادت سایر ائمه معصومین علیهم السلام با ویژگی‌های مخصوصی همراه بوده است.
 
مادر بزرگوار امام جواد علیه السلام خیزران نام دارد؛ زنی از خاندان ماریه قبطیّه یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله.
 
دوران امامت
دوران کودکی امام جواد علیه السلام از دوران شیرخوارگی تا زمانی که در سن هفت سالگی به امامت رسید، با حوادث گوناگون آمیخته است.

با شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد در سن کودکی، یکی از موضوعاتی که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرد، کم‌ سن‌ و‌ سالی امام جواد جهت مقام امامت بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد به تبیین آن پرداختند و به شبهه‌ها پاسخ گفتند.

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع) 

اگر چه امام جواد علیه السلام نسبت به سایر امامان در سن بسیار کمی به امامت رسید، اما دوران هفده ساله‌ی امامت او، دورانی نسبتاً طولانی و پر حادثه است.
 
جایگاه امام نزد خدا
امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت و لیاقت و بهره‌مندی از موهبت الهی از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم، پدر بزرگوارش و تمام کسانی که بهره‌ای از شناخت امام دارند برخوردار است.

اگر چه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم علیهم السلام همواره در مقام توطئه و سرکوب و تحقیر آنان بوده اند، اما حقانیت و صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشه‌های دشمنان را خنثی و بی‌تأثیر می‌ساخته است و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار می‌گرفته‌اند.
 
ازدواج
امام جواد علیه السلام نیز با هوشمندی و درایت مخصوص‌به‌خود، در برخورد با حاکم ستمگر عباسی، مامون ، که قاتل پدرش امام رضا علیه السلام بود به گونه‌ای عمل نمود که مامون نیز افتخار خویش را در انتخاب او برای ازدواج با دخترش ((ام فضل (لبابه)|ام فضل ))می‌دید.

در دوران زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل (تا هنگام شهادت) حوادث گوناگونی اتفاق افتاده است.
 
دوران امامت تا شهادت
همسر دیگر امام جواد علیه السلام، سمانه مغربیه نام دارد که مادر امام هادی علیه السلام است.

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)امام جواد علیه السلام همچون امامان دیگر با بهره‌مندی از علوم و معارف ناب توحیدی و دریافت حقایق از عوالم بالا در صحنه‌های مختلف، گوشه‌هایی از اقیانوس نامتناهی علم و حکمت خویش را در زندگی سراسر رحمت خویش به نمایش گذاشته است.

دفتر زندگی امام همانند سایر ائمه معصوم علیهم السلام آکنده است از برگ‌هایی زرین از مکارم اخلاق، مناقب و معجزات، استجابت دعاها، ارتباط متواضعانه، صمیمانه و همدردی با اصحاب و یاران است. 
 
زندگی پربرکت امام جواد با نقشه معتصم ،حاکم ستمگر عباسی، و دخالت مستقیم ام فضل همسر آن حضرت پایان یافت. آن حضرت در تاریخ 220 هجری قمری به شهادت رسید و در کنار قبر جدّ بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم در کاظمین به خاک سپرده شد.
 
سخنان به ‌یادگار مانده از حضرت جواد علیه السلام در موضوعات مختلف هر یک به‌ صورت مشعلی فروزان تا ابدیّت فراسوی راه انسانها می‌درخشد و در بزرگراه کمال و سعادت، حق را روشنی می بخشد. سخنان آن حضرت درباره جد گرامی‌اش، رسول خدا صلی الله علیه و آله، و مادرش، حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام، و پدرش حضرت رضا علیه السلام نشانگر محبت و علاقه عمیق آن حضرت به این بزرگان می باشد.

دوازده قطره از دریای فضایل

از امام جواد(ع) جمعاً 250 حدیث نقل شده و تعداد اصحابشان حدود یکصدوده نفر بوده است. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به قطراتی از دریای فضایل آن بزرگوار.

یکم) ابن قیاما نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته بود. گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟
حضرت با ناراحتی جواب داده بود: « تو از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز این که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد»

دوم) وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت...
مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.

سوم) ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و در دهان فرزندشان ابوجعفر(امام جواد(ع) می گذارند. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟
فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.

چهارم) مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام ابی جعفر(امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)

پنجم)
محمدبن حسن بن عمار می گوید: یک روز در مدینه خدمت علی بن جعفر عموی گرامی امام رضا(ع) نشسته بودم. در همین هنگام امام جواد(ع) هم وارد شد. دیدم که علی بن جعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد(ع) رفت و دستش را بوسید و به او احترام زیادی گذاشت.
امام جواد(ع) به او فرمود: «ای عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشین» علی بن جعفر گفت: آقای من! چطور بنشینم و شما ایستاده باشی؟
وقتی علی بن جعفر به جای خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او این طور رفتار می کنید؟
علی بن جعفر دست به محاسن سفیدش گرفت و گفت: «ساکت باشید؛ اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار امامت ندانست اما این کودک را سزاوار دانست و چنین مقامی به او عطا کرد، چرا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم...

ششم) امام رضا(ع) که به شهادت رسید، امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.» آن وقت دست شریفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: «ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پیش از تو سکوت کردند...»

هفتم) چون امام جواد(ع) به بغداد تشریف آوردند، قبل از این که مأمون را ملاقات کنند، روزی آن ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛ در اثنای راه، به جمعی از کودکان رسید که مشغول بازی بودند. امام جواد(ع) نیز همراه آنها مشغول بازی بود. وقتی بچه ها کوکبه مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(ع) از جای خود حرکت نفرمود و بی آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جای خود ایستاده بود؛ تا این که مأمون نزدیک ایشان رسید. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه های دیگر از سر راه من کنار نرفتی؟
حضرت فرمود: «ای خلیفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را برای تو باز کنم. خلافی هم مرتکب نشده بودم که بخواهم از تو فرار کنم و فکر نمی کنم تو کسی را بدون جرم، عقوبت کنی!»
تعجب مأمون بیشتر شد. گفت: اسم تو چیست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: پدرت کیست؟ فرمود: علی بن موسی. مأمون تعجبش برطرف شد و یاد به قتل رساندن امام رضا(ع) افتاد و از آنجا دور شد. وقتی به صحرا رسید، پرنده ای در آسمان نظرش را جلب کرد، بازی را به هوا فرستاد تا او را شکار کند. بعد از مدتی که باز برگشت، در منقارش یک ماهی ریز بود که هنوز جان در بدن داشت! مأمون متعجب شد که چگونه می شود از آسمان ماهی زنده آورد؛ آن ماهی را در دست گرفت و برگشت. رسید به همان جا که بچه ها بازی می کردند، بچه ها دوباره گریختند و امام جواد(ع) دوباره در جای خود ایستاد.
مأمون گفت: ای محمد! اگر گفتی در دست من چیست؟ حضرت فرمود: «حق تعالی چندین دریا خلق کرده که ابرها از آنها به هوا بلند می شوند و ماهی های خیلی ریز همراه ابرها به بالا می روند و بازهای شکاری پادشاهان، آنها را شکار می کنند و پادشاهان آنها را در دست خود پنهان می کنند تا به وسیله آن برگزیدگان از سلاله نبوت را امتحان کنند..»

هشتم) حسین مکاری می گوید: وارد بغداد شدم و دیدم امام جواد(ع) در نهایت عزت زندگی می کند. با خود گفتم: با این زندگی خوب و غذاهای لذیذ، دیگر امام جواد(ع) به مدینه برنخواهد گشت. تا این خیال از ذهنم گذشت، حضرت سرش را بلند کرد، دیدم که رنگ صورتش زرد شد. فرمود: «ای حسین! نان با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا(ص) برای من بهتر از این وضعی است که مشاهده می کنی.»

نهم) ابوهاشم جعفری می گوید: در مسجد مسیب به امامت امام جواد(ع) نماز خواندیم. در آن مسجد درخت سدری بود که خشک و بی برگ بود. حضرت آب طلبید و زیر درخت وضو گرفت. آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.

دهم) عبدالله ابن زرین می گوید: من در شهر مدینه زندگی می کردم. امام جواد(ع) هر روز کارشان بود که هنگام ظهر به مسجد می آمد؛ به سمت قبر رسول خدا(ص) می رفت. به آن حضرت سلام می داد. آن وقت به سمت خانه فاطمه(س) می رفت. نعلینش را در می آورد و به نماز می ایستاد...

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)یازدهم) علی بن خالد می گوید: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردی را زندانی کرده اندکه ادعای نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورین طرح دوستی ریختم تا بالاخره توانستم پیش آن مرد بروم. دیدم که مرد فهمیده ای است. از او پرسیدم داستان تو چیست؟ گفت: من اهل شام هستم. یک روز در موضع رأس الحسین عبادت می کردم که شخصی پیش من آمد و گفت: با من بیا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خواندیم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبی دیدم. او به پیامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خواندیم. همراه او شدم و دیدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام می دادم که ناگهان خود را در همان جای اول خود در شام دیدم. این حادثه در سال بعد هم برای من اتفاق افتاد. اما این بار وقتی از مناسک حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسی که تو را بر این کارها توانا کرده، بگو که هستی؟ فرمود: من محمدبن علی بن موسی هستم. این خبر همه جا پیچید تا به گوش وزیر معتصم رسید. او مرا دستگیر کرده و با زنجیر به بغداد فرستاد. نامه ای برای وزیر نوشتم و گزارش کار خود را برایش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسی که تو را یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علی بن خالد می گوید: داستان او مرا اندوهگین کرد. دلم به حالش سوخت، دلداری اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. دیدم سرپاسبان و زندانبان و عده ای از مردم جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: مردی که ادعای نبوت کرده بود دیشب در زندان گم شده. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا پرنده ای او را با خود برده است.

دوازدهم) محمدبن سنان می گوید: خدمت امام هادی(ع) رسیدم. به من فرمود: «محمد! برای آل فرج، اتفاقی افتاده؟» گفتم: آری عمربن فرج (والی مدینه) وفات کرد. حضرت فرمود: «الحمدلله».
شمردم تا بیست و چهار بار حضرت خدا را شکر کرد. عرض کردم: مولای من! اگر می دانستم این قدر خوشحال می شوید پابرهنه و دوان دوان خدمتتان می رسیدم. حضرت فرمود: «ای محمد! مگر نمی دانی او که خدایش لعنت کند، به پدرم چه گفته؟» عرض کردم: نه. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن گفت. او در جواب گفت: فکر کنم تو مست باشی. پدرم فرمود خدایا! اگر تو می دانی که من امروز را به خاطر رضای تو روزه بوده ام، مزه غارت شدن و خواری و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند پس از چند روز، پول ها و دارایی هایش غارت شد. سپس او را به اسیری گرفتند و اکنون هم که مرده است، خدا رحمتش نکند. خدا از او انتقام گرفت و همیشه انتقام دوستانش را از دشمنایش می گیرد.»

قطره ای از دریای فضائل جواد ابن علی موسی الرضا(ع)

یاجوادالائمه(ع)

و در پایان سوگ‌سروده جدید «احمد بابایی» برای حضرت جواد الائمه(ع) آمده که در قالب مسمط سروده شده و تاکنون منتشر نشده است؛ بابایی اصرار داشت در شب شهادت حضرت امام محمد تقی(ع) برای ایشان کاری کند، هم از این رو اصرار داشت برای ارسال این شعر، خودش آن را تایپ کند و بفرستد؛ «دم‌اش گرم و سرش خوش باد!» اینک سوگ‌سروده اخیر احمد بابایی هدیه به ساحت مقدس حضرت جواد الائمه(ع):

یاجوادالائمه(ع)

لفظ و معنا را از این مضمون برون انداختی
در رگِ انّا... شبی للّه... خون انداختی
سایه بر «انّا الیه راجعون» انداختی

ظلمتم، تاریکی‌ام، نور خدا دستم بگیر!
یا جواد ابن علی موسی الرضا(ع) دستم بگیر!

***

عفو تو جُرم زمین را بی‌گناهی می‌کند
کوی تو از چشم خیسم باج‌خواهی می‌کند
کاظمینِ تو فلک را پادشاهی می‌کند

گرچه در بندی، ندیدم از شما آزاده‌تر
از تو آقاتر ندیدم، از تو آقا زاده‌تر

***

برکتش نازم که با جودش معاد آید به دست
با توسّل، دامنِ باب المراد آید به دست
با همین دلرحمی‌اش «حرز جواد(ع)» آید به دست

اشک چشم‌ام را مبین، او خالق لبخندها ست
پور سلطان است، آری، تاج تک‌فرزندها ست

***

ای قدیمِ هفت ساله، حادثِ هوی توأم
ضامنم باشی اگر من نیز آهوی توأم
آبرویم زیر تیغ است اهل ابروی توأم

ای شبیهِ منجیِ فطرس، حسین ما تویی
کربلای ما تویی و کاظمین ما تویی

***

سبزه‌رویی کز کلامش شیعه بال و پر گرفت
هرکه نوشید از غدیر، از نام او ساغر گرفت
هرچه رفعت یافت مکتب، از «اباجعفر(ع)» گرفت

زیر پای فقر ما فخر زبرجد ریخته
هرچه برکت بود در آل محمد(ص) ریخته

***

خاطرات حُجره‌اش را نقشی از طف می‌زدند
ناله می‌کرد و میان حلقه‌ها دف می‌زدند
دست و پا می‌زد جواد(ع) و دور او کف می‌زدند

حیف شد، ویرانه‌ها را عزم آبادی نبود
وقت جان دادن کنار بسترش هادی نبود

***

زهر، کاری گشت و شد ناامن صحن خانه‌اش
سوخت چون شمع و اجل، بر گِرد او پروانه‌اش
«بامِ خانه» خواست گیرد نعش او بر شانه‌اش

چون که می‌لنگید در راه ولایت «پای شهر»
سایه اندازند بر نعش‌اش کبوترهای شهر
...

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سئا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
0
1
فدای مظلومیت همه ی ائمه ی عزیزم بشم که کاش لیاقت بندگیشون رو داشتم.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
0
2
دوست عزیز بندگی تنها برای خداوند جایز است و این سخن شما شرک آمیز است،لطفا در انتخاب کلملات دقت بیشتری داشته باشید تا مبادا سوء استفاده کنندگان و دشمنان ازاین سخنان در جهت دشمنی بیشتر سود بجویند!
السلام علیک یا جوادالائمه...
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین