گروه سینما و تلویزیون: برتران تاورنیه برای علاقهمندان سینما نیاز به معرفی چندانی ندارد. سینماگری درجه یک با انبوهی فیلمهای درجه یک؛ از ساعت ساز سن پل تا قاضی و قاتل؛ از زندگی و دیگر هیچ و کاپیتان کونان تا طعمه، لولای مفدس و مه الکتریکی؛ و از کمدی وزیر فرانسوی گرفته تا مستند سه ساعت و نیمه سفری از میان سینمای فرانسه...
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، برتران تاورنیه برای علاقهمندان سینما نیاز به معرفی چندانی ندارد. سینماگری درجه یک با انبوهی جوایز ریز و درشت از مراسم و فستیوالهای درجه یک؛ از خرس طلایی و نقرهای جشنواره فیلم برلین گرفته تا انبوهی از جوایز سزار فرانسه در رشتهها و سالهای مختلف؛ از جوایز جشنوارههای لندن، نیویورک، بفتا و... تا جوایز لوس آنجلس، توکیو و...؛ از جوایز انجمنها و اتحادیههای مختلف منتقدین و سینماگران تا سن سباستین و شیر طلای ونیز و نخل طلای کن...
برتران تاورنیه کارگردان فرانسوی هفتاد و شش ساله که در آغاز کارش تحتتأثیر فیلمسازانی چون جان فورد، ویلیام ولمن، ژان رنوا، ژان ویگو و ژاک بکر قرار داشت؛ و اصلا همین علاقه بود که باعث شد تصمیم بگیرد فیلمساز شود؛ کمکم از آن روزها فاصله گرفت؛ و وقتی بعد از گذر از انبوهی فیلم مستند و کوتاه تحسین شده بالاخره اولین فیلمش ساعت ساز سن پل را در سال ۱۹۷۴ براساس رمان ژرژ سیمنون ساخت و توانست جایزه بزرگ هیأت داوران جشنواره برلین را از آن خود کند، دیگر یک فیلمساز اروپایی بود و نمیشد ردی از علاقه کلاسیکهای آمریکایی در آثارش یافت...
درباره کارهای اولیه برتران تاورنیه باید گفت که داستانهای مرموز و اسرارآمیز بر موضوع اغلب کارهای اولیه این سینماگر بزرگ حکمفرماست. اما در ادامه موضوعات اجتماعی آشکارتر ترسیم میشوند. درواقع او در ادامه راهش بدل به سینماگری با تعهد روزافزون اجتماعی - سیاسی میشود که این نکته را در نگاه چپگرایانه برتران در فیلمهای زندگی و دیگر هیچ و کاپیتان کنان؛ و البته ترسیم تصویری انتقادی از جامعه مدرن فرانسه در فیلم از امروزهمه چیز شروع میشود بهتر میتوان دید...
تاورنیه که در سال ۱۹۸۴ برای فیلم یکشنبه در بیرون شهر جایزه بهترین کارگردان جشنواره فیلم کن را تصاحب کرد؛ پنجسال بعد برای فیلم زندگی و دیگر هیچ، جایزه بهترین فیلم خارجی زبان بفتا را نیز بدست آورد. این فیلم روایت زندگی مردی است که کارش یافتن هویت سربازانی است که هنوز مرگشان پس از جنگ جهانی اول به ثبت نرسیده است. تاورنیه در ۱۹۹۵ فیلم طعمه را براساس رمانی اثر مورگان اسپورتس ساخت و توانست خرس طلایی جشنواره برلین را نیز به فهرست افتخاراتش اضافه کند.
این فیلمساز پس از لولای مقدس که در سال ۲۰۰۴ نتوانست نظر مثبت منتقدان سینمایی را جذب کند؛ تا سال ۲۰۰۸ فیلمی را جلوی دوربین نبرد. در این سال تاورنیه فیلم مه الکتریکی را بهعنوان محصول مشترک فرانسه و آمریکا جلوی دوربین برد. متاسفانه منتقدان سینمایی به این فیلم نیز توجهی نشان ندادند و فیلم در ادامه اکران عمومی موفقی در جدول گیشه هم نداشت؛ تا کارنامه برتران تاورنیه دچار بحرانی جدی شده باشد؛ بحرانی که البته این سینماگر تحسین شده با سربلندی از آن بیرون آمد و پرنسس مونپانسیه را ساخت - که در سال ۲۰۱۰ در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن حضور یافت. این فیلم داستانی عاشقانه را به تصویر میکشد که اواسط سالهای ۱۵۰۰ در پسزمینه جنگهای مذهبی بین کاتولیکها و پروتستانها در فرانسه روی میدهد.
بعد از آن؛ تاورنیه فقط دو فیلم وزیر فرانسوی و مستند سفری از میان سینمای فرانسه را ساخته است. این دومی جلوه جدیدی است از علاقه این سینمادوست همیشگی به معبود همیشگیاش سینما. در این فیلم برتران تاورنیه دوستداشتنی در سفری سه ساعت و ده دقیقهای به دل سینمای رازآلود فرانسه زده. سفری که با سینمای افسانهای ژاک بکر آغاز میشود و با افسون و نبوغ ژانهای پانتئوننشین فرانسوی به راهش ادامه میدهد: رنوار، ویگو و گابن. بخش درخشان فیلم جایی است که بچههای بهشت سینمای فرانسه را میبینیم: مارسل کارنه و ژاک پرهور شاعر. بهخصوص آنجا که خیلی کوتاه کارنه را پشت دوربین روز بر میآید جلوی آن ساختمان بدقواره و قربانگاه ژان گابن میبینیم.
این نسخه طولانی که برای اکران در سینماها انتخاب شده بخشی از یک پروژه بزرگتر ٩ اپیزودی برای تلویزیون است. در این نسخه بیشتر سینمای آشنای فرانسه دیده میشود اگرچه همجواری این بخشها منجر به تجربه یک سفر جادویی برای بینندهاش میشود. سفری که با ملویل بزرگ در پشت دوربین ادامه پیدا میکند، به شیرهای جوان و شابرول و گدار میرسد و سرانجام در پای دوست از دست رفته تاورنیه، کلود سوته آرام میگیرد.
درباره برتران تاورنیه همیشه این نکته را گفتهاند که او علاوه بر فیلمسازی یک نویسنده سینمایی هم بوده؛ یا یک سینهفیل اساسی. او که در سفری از میان سینمای فرانسه چیزی شبیه سفر شخصی اسکورسیزی به سینمای ایتالیا و آمریکا، با همان شور سینهفیلی و البته بدون شوآفهای مارتی را ارایه کرده؛ در روزهای اخیر بهانهای جدید هم داشت برای نشان دادن اشتیاق همیشگیش به سینما و بهخصوص سینمای کلاسیک. بهانه تاورنیه هم چیزی نبود جز برگزاری جشنواره فیلم لومیر در فرانسه؛ که بخشی را به وسترنهای کلاسیک آمریکایی اختصاص داده بود؛ و نکته در این بود که انتخاب وسترنهای این بخش را کارگردان کهنهکار فرانسوی برتراند تاورنیه به عهده داشت؛ که تاورنیه هم چهارده فیلم را برای این بخش انتخاب کرد از جمله: «مردی بدون ستاره» ساخته کینگ ویدور؛ کلمنتین عزیز من» ساخته جان فورد؛ رود سرخ» ساختههاواردهاکس؛ «مردی که به لیبرتی والاس شلیک کرد» ساخته جان فورد؛ حادثه آکس بو» ساخته ویلیام ولمن؛ «کمان شکسته» ساخته دلمر دیویس و...
تاورنیه که شخصا روی صحنه رفته و هر کدام از فیلمها را خودش معرفی میکرد؛ یکی از علاقهمندان وسترنهای آمریکایی است و بارها و بارها گفته که از وقتی نوجوان بوده و به خواندن رمانهای وسترن رویآورده عاشق این ژانر بوده است. این فیلمساز بزرگ در گفتوگو با نشریه معتبر ورایتی درباره دلایل انتخاب این وسترنهای کلاسیک صحبت کرده است.
میشود بگویید چگونه وسترنهای این بخش را انتخاب کردید؟
باید اول این نکته را گفت که دنیای وسترن دنیای بسیار بسیار متنوعی است، همانطور که سینمای فرانسه انواع مختلفی دارد؛ اما دقیقا بسان سینمای فرانسه که یک جریان خاص مثل موج نو تمامیت آن را تحت الشعاع خود قرار داده است، در آمریکا نیز متاسفانه فرهنگها و جشنوارهها وسترنهای هالیوودی را خیلی یکنواخت و تک بعدی طبقهبندی کردهاند؛ و این جریان را درحالی در سینمای آمریکا ایجاد شده که میدانیم سینمای وسترن تنوع زیاد دارد و نهتنها از شاخصههای سینمای آمریکاست که حتی بلکه میتوان آن را معرف این سینما دانست.
چگونه میتوان از این نگاه تک بعدی به این گونه از سینما فاصله گرفت؟
با درست دیدن. با فهم اینکه انواع و اقسام فیلمها و موضوعها در این ژانر وجود دارد. برخی از وسترنها با نظم و قانون سروکار دارند؛ بعضی درباره انتقام هستند؛ درباره برخی اطلاق عنوان یک فیلم خیلی سیاسی بیراه نیست؛ و دهها نوع دیگر. درواقع در انتخاب این فیلمها میخواستم کاری کنم همه این فیلمها نمایندهای داشته باشند. مثلا یکی از فیلمها یعنی راه رفتن مرد مسلح ساخته فیل کارلسون نشان میدهد که چه ارتباطاتی میان نگرش عضله محور و مردانه امروز با مضامین مطرح این گونه وسترنها چون اسلحه و نژادپرستی وجود دارد. فیلمنامه این فیلم را منتقد سابق نیویورکتایمز، فرانک نوجنت نوشته که همه وسترنهای جان فورد را هم او نوشته است.
دیگر فیلمها چه؟
مثال دیگر را از فیلم حادثه اکس بو میزنم. در این فیلم که ویلیام ولمن در سال ۱۹۴۳ با اقتباس از رمان والتر فنتیلبورگ کلارک ساخته؛ باید به این نکته دقت کرد که این اولینباری بود که جزییات اعدام نشان داده میشد. درواقع با اینکه پیش از آن مقالههایی درباره به دار آویختن نوشته شده بود اما هرگز رمان یا فیلمی درباره آن وجود نداشت؛ تا اینکه چند سال بعد ویلیام فاکنر رمان مزاحم در خاک را منتشر کرد که آن هم درباره به دار آویختن است.
ظاهرا به این مناسبت مجموعه رمانهای وسترنی هم در انتشارات اکت سود منتشر شده است...
این یک فرصت خوب برای من بود که بهعنوان کسی که به رمانهای وسترن علاقه دارم بتوانم این کارهای هنری را که عاشقشان هستم و فرانسویها به دلیل ترجمه نشدن رمانها بسیاری از آنها را حتی نمیشناختند، با دیگران به اشتراک بگذارم. میتوانم بگویم این برای من فرصتی بود تا کلیشههای زیادی را بشکنم. خیلی از رمانهای بزرگ وسترن برای بچهها نوشته نشده اند. البته، رمانهای عامهپسند زیادی منتشر شده است، اما بیشتر آنها خیلی بزرگسالانه هستند. بامزه است که بیشتر این رمانها حتی ۱۵سال یا بیشتر جلوتر از لیبرالترین سالهایهالیوود هستند. مثلا به رمان شکسته شده در بعد از ظهر نوشته ارنست هیکاکس اشاره میکنم که در سال ۱۹۴۳ درباره کاستر و باتل از لیتل بیگهورن نوشته شده است. این رمان خیلی پیچیده و تاریخی است و برمبنای تحقیقات مستند نوشته شده و خیلی واقعیتر و عمیقتـر از همه فیلمهای وسترنی است که در دهه ۱۹۴۰ ساخته شده و به همان موضوع ارجاع دارد که در آن کاستر موجب افتخار است. این رمان بسیار واقعگرایانه و مدرن است. یا یک مثال دیگر رمان «آسمان بزرگ» نوشته ای.بیگوتریه میتواند باشد که در سال ۱۹۴۷ بهعنوان یکی از اولین نمونههای رمانهای اکولوژیکی نوشته شده است. رمان دیگر کشورشگفتانگیز نوشته تام لی است. بعضیهایشان خیلی معاصر هستند مثل سن جانسون نوشته دبلیو آر برنت.
ارتباطتان با وسترن از چه زمانی آغاز شد؟
درباره این پرسش باید بگویم من از بچگی عاشق فیلمهای وسترن بودم و اصلا با علاقه به این سینما بود که به فیلمنامهنویسی علاقهمند شدم. من آن سالها مصاحبههایی با دبیلو آر.برنت را خواندم که برای نوشتن تریلرهایی مثل سزار کوچک» و «جنگل آسفالت» مشهور است؛ اما او در یکی از مصاحبههایش گفته است که بهترین اثرش وسترنهایش بوده است؛ آثاری مثل «ادوبی والز» که یک کار بسیار عالی، خیلی مختصر، خیلی بیشاخ و برگ و خیلی خشک است. تازه بعد از این بود که به رمانهای وسترن علاقهمند شدم. دقیقا بعد از اینکه انگلیسی یاد گرفتم. درواقع بسیاری از این رمانها را وقتی خواندم که تازه بیست سالم شده بود. آن زمان این رمانها را به انگلیسی میخواندم چون هیچ ترجمه فرانسوی از آنها وجود نداشت. آن روزها دیدگاههای متعصبانه پر رنگی علیه این رمانها وجود داشت؛ و میگفتند اینها کتابهای مناسب بچههاست. اما وقتی با ذهنی بازتر با موضوع طرف میشوی میبینی بعضی شان واقعا رمانهای بزرگی هستند و بسیار خوب نوشته شدهاند.
پس این علاقه بود که باعث شد نقش ناظر چاپ این رمانها را داشته باشید؟
بگذار اینگونه بگویم که با تمام علاقه و اشتیاقی که در ذهنم بود به سراغ انتشاراتی اکت سود رفتم و به آنها پیشنهاد کردم که یک مجموعه در این زمینه منتشر کنیم. آنها موافقت کردند و این کار خیلی خوب پیش رفت.
اصلا چرا تصمیم گرفتید فیلمها و کتابهای مورد علاقهتان را بخواهید با دیگران سهیم شوید؟
این همان راهی است که من با آن قدرت سینمای فرانسه را نشان دادم و زیبایی این کتابها را هم میخواستم به دیگران نشان دهم. من همیشه اشتیاق به کشف و سهیم شدن آن با دیگران داشتهام. این را میتوانید در همه فیلمهای من هم ببینید، وقتی من به سراغ موضوعهای جدید میروم، مثل دورههای تاریخی که قبلا هیچوقت مطرح نشده بودند، دارم همین کار را میکنم. برای مثال من درامی از جنگ جهانی دوم را با عنوان «کاپیتان کنون» در سال ۱۹۹۶ کارگردانی کردم که درباره ۵۰۰هزار نفر سرباز پیاده فرانسوی است که سپتامبر۱۹۱۸ به جنگ با بخارست رومانی فرستاده شدند. من آن فیلم را برای مخاطبانی نشان دادم که در میانشان دو تن از وزرای فرهنگ پیشین فرانسه بودند، یعنی ژاک لانگ و لیونل جاسفین، که هر دو نفرشان گفتند اصلا چیزی درباره این دوره تاریخ فرانسه نمیدانستند.
آیا هیچوقت شما تحتتأثیر وسترن بودهاید؟ آیا فیلمهای خود شما تحتتأثیر فیلمهای وسترن بودهاند؟
تأثیر من از سینمای وسترن خیلی غیرمستقیمتر از این بود که بخواهم وسترن بسازم. علاقه من به وسترن باعث کارگردان شدن من شد. درواقع من وقتی فیلم « دختری با روبان زرد» جان فورد را دیدم آن وقت بود که تصمیم گرفتم کارگردان شوم. آن موقع سیزدهسال داشتم. دلم میخواست فیلمی مثل دختری با روبان زرد بسازم؛ برای نشان دادن آسمان و چشماندازهایی که آنجا دیده بودم. الان که نگاه میکنم میبینم احتمالا فیلم «شاهزاده خانم مونتپنیه» در سال ۲۰۱۱ را با همین نگاه ساختهام؛ و اصلا این فیلم یک وسترن است. البته این تنها آن فیلم نیست و این تأثیر را میتوانید در فیلمهایی مثل «کاپیتان کنیون» و «قاضی و قاتل» در سال ۱۹۷۶ هم ببینید.
پس غیرمستقیم تحتتأثیر بودهاید...
من فرانسوی هستم. ایتالیاییها وسترن ساختند؛ اما کارگردانهای فرانسوی سعی نمیکنند وسترن بسازند بلکه سعی میکنند همان موضوعات را در متن سینمای خودشان دوباره کشف کنند، و البته سعی میکنند پیشنهاد سینمایی برای آنها داشته باشند؛ مثل اینکه چگونه چشمانداز را نشان دهیم. من علاقه چندانی به ژانر وسترن اسپاگتی ندارم. حتی سینمایی مثل تارانتینو را هم دوست ندارم. با این حال عاشق فیلمهای سرجیو لئونه هستم؛ به این دلیل ساده که فیلمهای او کارهای اوریجینال هستند.
چطور این فیلمها را برای بخش کلاسیک لومیر انتخاب کردید؟
مدیریت جشنواره به من گفت که میخواهند به سراغ فیلم کلاسیک بروند؛ فیلمهایی مثل «آسمان بزرگ» یا «گذرگاه کنیون». برخی به تازگی انتخاب شدهاند مثل «نظم و قانون» جان هوستون که توسط مارتین اسکورسیزی بهعنوان فیلم مورد علاقهاش در لومیر نشان داده شد. برخی بودند که من دوست داشتم نمایش داده شوند، اما نسخههای DCP آنها وجود نداشت. مثل «خون در ماه» نوشته رابرت وایز محصول ۱۹۴۸ که من متاسفم چون وسترن خیلی خوبی است که رابرت میچم در آن بازی کرده بود. من از لومیرخواستم تا «ماه بالا» را برای خود آن فیلم، اکران کند و برای کتابی که گلن فرانکل نوشته و بر مبنای آن این فیلم کلاسیک ساخته شده است. خواندن این کتاب موجب شد بخواهم فیلم را دوباره ببینم. این فیلم واقعا یک داستان بزرگ درباره لیست سیاه دارد. داستان آن درست چیزی است که برای یک نویسنده یعنی کارل فورمن در پشت صحنه اتفاق افتاد. او توسط استودیوهای هالیوودی بایکوت شده بود و استنلی کرامر ناگهان خواست تا فورمن وسط کار فیلم را ترک کند. گری کوپر یکی از اعضای گروه ضدکمونیست هالیوود بود اما پشت فورمن ایستاد. او نقش خود او را در فیلم بازی کرد. در آن زمان تناقضات زیادی در جامعه وجود داشت. جان وین گفته است که «ماه بالا» ضد آمریکاییتـرین فیلمی است که تابهحال ساخته شدهاست؛ اما بازی در این فیلم برای گری کوپریک جایزه اسکار آورد زیرا او یک سخنرانی خیلی زیبا در فیلم ادا کرده بود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com