کد خبر: ۵۲۲۵۹۷
تاریخ انتشار:
گفت‌و‌گو با سهراب کریمی، کارگردان نمایش «هر یاد که بود، رفت بر باد»

روزی که رفت از یاد ...

مونولوگ یک شاخه در تئاتر مستند است که بیشتر نویسنده و کارگردان‌های انگلیسی در آن شاخه کار می‌کنند به اسم «verbatim» یا لفظ به لفظ که یکی از مستقیم‌ترین شیوه‌های آن است؛ بازیگر صحبت‌هایی را که کارگردان با دیگران داشته با هدفون در گوشش می‌گذارد و همان چیزهایی را که می‌شنود تکرار می‌کند.

گروه تئاتر و موسیقی: آیا همانقدر که انسان ذاتاً فناپذیر و فراموش‌شدنی است خاطرات او نیز از میان می‌رود و ذهن بشر دچار نسیان می‌شود؟ یا به‌خاطر دردناک بودن خاطرات تاریخی، خود در تلاش برای فراموشی این زخم‌های فردی و جمعی هستیم. یا به قول پل ریکور «برای ما انسان‌ها مبارزه یا خاطره کار مشکلی است، گاهی بیش از حد خاطره داریم، یعنی بیش از حد خفت‌هاو ضعف‌ها رابه یاد می‌آوریم و گاهی نیز با کمبود خاطره و افراط در فراموشی روبه‌رو هستیم»؟

روزی که رفت از یاد ...

به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، نمایش «هر یاد که بود، رفت بر باد» حول همین فراموشی می‌چرخد، شاید هم حول فراموش‌شدگان. سهراب کریمی، کارگردان جوان این نمایش به خاطره و تاریخ می‌پردازد، اینکه ما چه اندازه تاریخ معاصر خود را به یاد سپرده‌ایم، آیا به‌یاد داشتن آن روزها اهمیتی دارد یا اینکه بگذاریم تاریخ، خود ثبت شود؟ کریمی دنبال روزمره انسان‌هاست در روزهایی نه چندان دور و نمایشش را بر اساس مصاحبه‌هایی که انجام داده نوشته است و آنها را کلمه به کلمه با مخاطب در میان می‌گذارد. این مونولوگ مستند که تندیس بهترین متن هشتمین جشنواره مونولوگ را از آن خود کرده است و در جشنواره تئاتر دانشگاهی به صحنه رفت، هفته گذشته به مدت پنج شب در گالری محسن اجرا شد. در ادامه گفت‌و‌گوی کوتاهی را با سهراب کریمی در مورد ایده نمایش می‌خوانید:

در بروشور نوشته‌اید «تجربه‌هایی از روزهای ملتهب تاریخ معاصر»، اما تنها به سال 88 پرداخته‌اید. چرا درمورد روزهایی مثل سال 76 یا 78 صحبت نمی‌کنید؟


ایده نمایش سال 93 در جمعی به ذهنم رسید که آنجا بحث سال 88 پیش آمده بود. من نام یکی از کشته‌های آن روزها را فراموش کردم و همه با تعجب به من نگاه کردند. به این فکر افتادم که چه اتفاقی برای انسان می‌افتد که فراموشی به سراغش می‌آید. برای همین تصمیم گرفتم با آدم‌های مختلف در مورد روزهای 88 صحبت کنم. از 22نفر پرسیدم آن روزها چه کار می‌کردید و از بین آنها ایده را شکل دادم و به این تئاتر رسیدیم.


چرا شیوه مونولوگ را انتخاب کردید؟


مونولوگ یک شاخه در تئاتر مستند است که بیشتر نویسنده و کارگردان‌های انگلیسی در آن شاخه کار می‌کنند به اسم «verbatim» یا لفظ به لفظ که یکی از مستقیم‌ترین شیوه‌های آن است؛ بازیگر صحبت‌هایی را که کارگردان با دیگران داشته با هدفون در گوشش می‌گذارد و همان چیزهایی را که می‌شنود تکرار می‌کند. شکل‌های قدیمی‌تر آن نوشتن نمایشنامه بر اساس اسناد و دادگاه‌ها بود که دیالوگ هم داشت. من همزمان با شکل‌گیری ایده تئاترم، روی این شاخه از تئاتر مطالعه و تحقیق می‌کردم و چون مواد و مصالح و ابزار کارم مصاحبه بود آن را مونولوگ کار کردم.


متنی که در مورد فراموشی توسط یکی از بازیگران خوانده شد متعلق به چه کسی بود؟


پل ریکور، در یک سخنرانی‌ای در مورد آشوویتس.

نیم نگاه

عده‌ای به من می‌گفتند که نگاهت از بالا به پایین است، من خودم با این نوع نگاه مشکل دارم، نکته مهم این است که نمی‌گویم من فراموش نکرده‌ام و شما فراموش کرده اید، اصلاً این ایده از فراموشی خودم آمد سعی کردم به این مستند سمت و سو ندهم، صدای خودم را خفه کنم و حرف‌های دیگران را منتقل کنم و کمتر تحلیل کنم

روزی که رفت از یاد ...


وقتی مصاحبه‌ها و کار را آغاز کردم هیچ هدف مشخصی نداشتم، یعنی قصد جهت‌دهی نداشتم، آدم‌ها حرف می‌زدند و ناگهان ایده دیگری به ذهن من می‌رسید

این بخش مطمئناً در مکالمه‌ها نبوده است؛ فکر نمی‌کنید حالا که تئاتر مستند کار می‌کنید این نقل قول‌ها سمت و سو دادن به سوژه‌ها محسوب می‌شود و درواقع به نوعی اعمال نظر شخصی در یک کار مستند است . همین‌طور ایده اولیه شما فراموشی بوده است اما بیشتر به فراموش‌شدگان پرداختید.


عده‌ای به من می‌گفتند که نگاهت از بالا به پایین است، من خودم با این نوع نگاه مشکل دارم، نکته مهم این است که نمی‌گویم من فراموش نکرده‌ام و شما فراموش کرده اید، اصلاً این ایده از فراموشی خودم آمد. برای همین خواستم تنها روزمرگی آدم‌ها را در آن روزها بدانم که آیا به خاطر دارند در آن روزها چه کرده‌اند، مشغول نان خریدن بوده‌اند یا در شرایط ملتهب دست‌وپا می‌زدند. با این روش سعی کردم به این مستند سمت و سو ندهم، صدای خودم را خفه کنم و حرف‌های دیگران را منتقل کنم و کمتر تحلیل کنم. اما یک جاهایی برای چفت و بست پیش برنده کار نیاز به تحلیل بود. دیگر وقتی اجرا با مخاطب مواجه می‌شود، سعی من مهم نیست بلکه برداشت مخاطب مهم است، همان گفت‌و‌گو بین اجراگر و تماشاگر. در نهایت تماشاگران این نمایش به دو دسته تقسیم می‌شوند، کسانی که متنفر از کار می‌شوند و کسانی که از آنخوششان می‌آید.


چرا؟


اگر تمایزی بین فرم و محتوا قائل شویم، محتوا در این کار پررنگ‎‌تر می‌شود و برای همین تماشاگران خودشان را در معرض اتهام یا خاطرات می‌بینند و روی آن قضاوت می‌کنند. هر اثری در بستر مکان و زمان معناهایی تولید می‌کند که شاید خود مؤلف آن معناها مد نظرش نبوده است.


با چه رده‌های سنی مصاحبه کردید؟


کوچکترین شان آن زمان 21ساله بود تا آدم 60ساله.


معیارتان برای انتخاب مسیر اصلی از میان این 22قصه چه بود؟


قصه‌ها را بر اساس ریتمی که بتدریج از نمایش در دستم آمد برگزیدم. وقتی مصاحبه‌ها و کار را آغاز کردم هیچ هدف مشخصی نداشتم، یعنی قصد جهت‌دهی نداشتم، آدم‌ها حرف می‌زدند و ناگهان ایده دیگری به ذهن من می‌رسید. بعضی از قصه‌ها شاید از نظر داستانی جذاب بودند اما در اجرا و نقطه شروع من تعریف نمی‌شدند. به خاطر همین کنار می‌رفتند.


چرا کار، سانتی مانتال و رمانتیک به پایان رسید؟


من بیشتر به خاطر ندا نامزد یعقوب این پایان را انتخاب کردم؛ اینکه ما چقدر به بازماندگان آسیب‌دیدگان آن روزها فکر می‌کنیم؟ شاید هم وظیفه نداشته باشیم که به آنها فکر کنیم.

روزی که رفت از یاد ...


در نمایشِ شما به کسانی صدا داده شده است که یک اعتقاد سیاسی داشتند، آیا با افرادی که اعتقادات دیگری هم داشتند صحبت کردید؟


بله، اما بیشتر آنها از منظر دیالکتیکی و ایدئولوژیک صحبت می‌کردند. اما من تنها می‌خواستم ببینم آدم‌ها در آن روزها چه کار می‌کردند. شاید با شعارهای برخی از آنها حتی همدل بودم، اما هدف من شعار دادن نبود.


در verbatim نظریه‌ای در این باره وجود ندارد؟


یکی از نظریه‌های verbatim در مورد صداها در تئاتر مستند صحبت می‌کند، چیزی را که تلویزیون و رسانه‌ها پخش کرده‌اند و همه شنیده‌اند، تئاتر نباید آن را تکرار کند. من طبق این نظریه به حرف‌هایی که شنیده شده بود صدا ندادم، شاید کار را داغ‌تر می‌کرد اما لزومی ندیدم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین