به گزارش بولتن نیوز - دكتر حسين شهزادي نوشت: صد سال قبل در هشتم آبان ماه سال 1304 شمسي٬ يكي از عجيب ترين و در عين حال٬ تلخ ترين و دردناك ترين ترور هاي تاريخ ايران٬ به اشتباه انجام شد.
در اين روز٬ محمد كيوان قزويني٬ معروف به واعظ قزويني (1264 شمسي - 1304 شمسي)٬ مدير و سردبير روزنامه هاي "نصيحت" و "رعد" در قزوين٬ در مقابل ساختمان مجلس در بهارستان٬ ابتدا هدف تيراندازي قرار گرفت و مجروح شد و سپس سرش را بريدند. اما هدف ترور٬ شخص ديگري بود و واعظ قزويني تنها به دليل شباهت چهره و ظاهر با ملك الشعراي بهار٬ به اشتباه جاي او كشته شد.
این حادثه یک روز قبل از تصویب طرح جنجالي انقراض سلسله قاجار در مجلس پنجم شورای ملی به وقوع پیوست. در آن زمان٬ رضاخان و طرفدارانش که خود را برای حكومتي جديد آماده میکردند٬ مخالفان طرح انقراض حکومت قاجار در مجلس شوراي ملي را به مرگ تهدید مي كردند.
ملك الشعراي بهار در آن زمان نماينده مردم كاشمر در مجلس پنجم بود و از مخالفان سرسخت حكومت رضاخان بود. او در روز هشتم آبان 1304 شمسي٬ نطق تندی علیه رضاخان که در آن زمان نخست وزیر بود، ایراد کرد و در پی این نطق، ملکالشعرای بهار مورد غضب قرار گرفت و دستور كشتن وی صادر شد. اما از بد اقبالي واعظ قزويني٬ وي كه روزنامه اش در قزوين توقيف شده بود٬ جهت انجام كارهاي اداري روزنامه اش و رفع توقيف آن٬ در همان روز به تهران مي آيد و به مجلس مي رود٬ هم براي پيگيري كارهايش و هم براي ديدن آن جلسه تاريخي مجلس و نطق مخالفان رضاخان. ولي شباهت چهره و ظاهر وي به ملك الشعرا باعث مي شود كه در مقابل مجلس به اشتباه هدف گلوله قرار گيرد و مجروح شود و سپس به طرز وحشتناكي سرش را ببرند.

واعظ قزويني (راست) و ملك الشعرا بهار (چپ)
خبر كشته شدن بهار به رضاخان مي رسد و وي با خوشحالي تمام فرياد مي زند كه ..." بهار را كشتند !! " ولي بعدا معلوم مي شود كه واعظ قزويني به اشتباه كشته شده است.
نكته جالب اينجاست كه قرار مي شود مبلغ پانصد تومان به عنوان خون بها به خانواده واعظ قزوینی بپردازند ولی خانواده واعظ هر چه تلاش مي كنند٬ نمي توانند اين پول را دريافت كنند و در عمل خون واعظ قزويني پايمال مي شود.
ملك الشعراي بهار خود مي نويسد :
" ... نمیدانم کیست که بعضی تدابیر را با تقادیر خود به هم میزند !!؟ ... قبل از آنکه نطق کنم، یکی از پادوهای اکثریت به من نزدیک شد و گفت: پس از نطق، نایست و زود برو... من نیز پس از نطق نایستادم ...رفتم اما نه از مجلس بیرون، بلکه در اتاقی تنها نشسته و سیگاری آتش زده بودم... در همان حال، حاج واعظ قزوینی... با یکی از رفقایش برای تماشای جلسه تاریخی و دیدن هنرنمایی رفقا و هم مسلکانش به بهارستان آمد... از جلو سرسرا رد شد، با عبا و عمامه کوچک و ریش مختصر و قد بلند و قدری لاغر، با همان گامهای فراخ و بلند به عین مثل ملکالشعرای بهار... حضرات آدمکشان رضاخان در زیر درختها و پشت دیوار دو طرف در، به کمین نشسته بودند... شلیک يكمرتبه شروع شد!... گلوله به گردن واعظ خورد. واعظ به طرف مسجد سپهسالار میدود... و آنجا به زمین میخورد... بر سرش میریزند و چند چاقو به قلب واعظ میزنند و سرش را با کارد میبُرند!!
ريیس دولت (رضاخان) در سفارت فرانسه میهمان بود. به ایشان راپورت فوری داده میشود ... ایشان هم این خبر مهم را میدهند و میفرمایند که : ... ملت !، فلانی (بهار) را به قتل آوردند! ... "
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com