به گزارش بولتن نیوز، یک نمایش معتبر، از منظر فنی- تکنیکال و مطلوب از منظر مخاطب، ترکیبی گاه پیچیده از «ایده»، «متن» و «اجرا»ست و اگر معنا یا مفهومی بهدرستی در یک اثر نمایشی منتقل نشود، یا گیرایی از منظر مخاطب و مصرفکننده نهایی ایجاد نکند، باید «آسیب» و «نقد» را در یکی از همین سه عامل، یا ترکیبی از آنها جست.
اجرای نمایش «هملت ٢٠١٧» با نویسندگی و کارگردانی کیومرث مرادی، در تئاتر شهرزاد، با یک ایده خوب و قابل بحث در عرصه نمایش صحنهای شکل گرفته است. ایده بهروزکردن ماجرای هملت، اما نهفقط از منظر یک دراماتورژی متعارف و برای انجام چند تغییرات صحنهای، بلکه برای بهروزکردن معنای استعاری آن و برداشتن مرزهای زمانی و تاریخی بین: هملت و ماجراهایش و تهران و ماجراهایش.
این ایده آنقدر جذاب هست که هر کارگردانی را وسوسه کند به سهم خودش روایتی را از این درهمتنیدگی تاریخی به صحنه ببرد. حتی میتوان با همین ایده، چندین ورژن نمایشی را نیز نوشت و به صحنه برد بیآنکه به ایده اصلی نمایشی، لطمهای وارد شود.
نمایش «هملت ٢٠١٧»، یک تلاش جدی برای این همزمانی و تبدیل همزمان تهران و هملت به دو استعاره است؛ دو استعارهای که در دل هر یک میتوان ردپایی از مسائل مشترک انسانی و تاریخی را یافت؛ هرچند از دو زمان و مکان متفاوت و مختلف و ظاهرا از هم دور و بعید.
«هملت ٢٠١٧» از منظر دیگری از آن سهگانه فوقالذکر، باز هم تلاشی جدی و انرژیک به حساب میآید. آن منظر، وجه اجرائی و حضور صحنهای ١٢بازیگر جوان و نسبتا تازهکار است که چنین حضوری سنگین را در صحنه و در کنار هم تجربه میکنند و قطعا برای هر یک از بازیگران، حضور در این نمایش، جدا از اضطراب پیش از اجرا، حاوی نکات ارزشمندی در بازیگری و کار صحنهای نیز خواهد بود.
نمایش «هملت تهران» از منظر اجرا، نمایشی پراَکت، پروسواس و پرحرکت است که گاه با حرکتهای ابداعی از نظر بدنی، صداسازی و میزانسن صحنهای همراه است و همین دشواری کار را برای بازیگران کمتجربه و کارگردانی پرتجربه، بیشتر میکند. از این منظر هم، نمایش «هملت تهران»، نمایشی قابل اعتنا و درخور توجه است.
نقد «هملت ٢٠١٧»
ایراد نمایش اما از جایی آغاز میشود که قرار است یک «متن» بین یک «ایده» خوب و یک «اجرای سنگین صحنهای» را به هم پیوند بزند؛ بهویژه اگر قرار باشد در نمایش از دو مفهوم کاملا آشنا و تاریخی استفاده شود؛ یکی «هملت» و دیگری «تهران».
همین عامل باعث افزایش انتظارات مخاطب، پیش از دیدن نمایش میشود که بر سنگینی بار اضطراب عوامل و بازیگران از یکسو و سنگینی مسئولیت نویسنده و کارگردان از دیگر سو، بهشدت میافزاید. این افزایش انتظارات، هم میتواند به نفع نمایش باشد، هم علیه آن.
به نفع نمایش است چون دقت و نگاه مخاطب را بیشتر میکند و رغبتش را براي دیدن نمایش افزونتر.
علیه آن است زیرا اگر در متن بهدرستی طرح مطلب و طرح مسئله نشده باشد، ایده در حالت کلی خودش باقی میماند و انرژی مصرفشده بر صحنه نیز قادر به نمایش آن ایده بر صحنه نیست و آنچنان که در انتظارات مخاطبان آمده است، ظهور عینی بر صحنه پیدا نمیکند.
این همان اتفاقی است که برای «هملت ٢٠١٧» افتاده است. به همین اندازه که ایده آن خوب و اجرایش انرژیک است، اما متن قوی، رسا و با دقتهای ساختاری متناسب با ایده و اجرا نیست و همین آسیب، به نوبه خود نمایش را دچار اُفت ریتم و خلأ معنایی و محتوایی میکند و همین خلأ و اُفت ریتم، برای آنکه جبران شود، فشارش را بر بازیگران وارد میکند. فشار بر بازیگران هم منجر به اُوراَکتهای بازیگری میشود زیرا اگر چنین نشود، اُفت ریتم نمایش بیشتر میشود و این چرخه معیوب تا به آخر نمایش ادامه مییابد.
اما دلیل این نقد
هر ایده استعاری در صحنه، چنانچه بخواهد «مسئلهمحور» باشد تا بتواند به نیاز دراماتیک نمایش در حد انتظاراتی که در ذهن مخاطب آفریده، پاسخ دهد، باید قبل از هر چیز تکلیف خودش را با «انضمامیشدن» استعارههای معنایی و مفهومی متن روشن کند. بهویژه اگر ایده نمایشی مربوط به پیوندهای تاریخی دو اتفاق باشد؛ اتفاقی در زمان هملت (البته طبق زمان نمایشنامه اصلی) و اتفاقی به نام تهران (آنچنان که در تاریخ تجربه کردیم). متن نمایش «هملت تهران» فاقد وجه انضمامی برای هر دو استعاره است. به عبارت دیگر هر دو مفهوم هملت و تهران، از ابتدا تا انتها در حالت استعارهای خود مانده و از این حالت خارج نمیشوند. هرچند بازیگران به نحوی روایتهایی از زندگی تجربی خود را بازی میکنند حتی از اتفاقات بهظاهر انضمامی هم نام میبرند، اما هیچکدام کمکی به انضمامیشدن این دو استعاره نمیکنند.
(برای مثال، محمدرضا اصلانی، مستندی دارد به نام «تهران، هنر مفهومی» که از منظر شعرهای سپانلو به تهران نگاهی مستند دارد. تهران و روایتگری سپانلو از تهران، استعاری است، چون روایتش از تهران شاعرانه است، اما این شاعرانگی با نوعی از فیلمبرداری و طراحی صحنهها از جانب اصلانی، حالت انضمامی به خود گرفته است، بیآنکه «شاعرانگی روایت از تهران» و «استعاریبودن مفهوم تهران»، هیچکدام آسیب ببیند و یکی فدای حضور دیگری شود).
همین آسیب (انضمانینبودن استعارههای «هملت ٢٠١٧») و همین نقد («مسئلهمحور»نشدن متن نمایش، تحتتأثیر همان آسیب) باعث میشود که نهتنها ایده خوب نمایش به مخاطب منتقل نشود، بلکه باعث شکلگرفتن خوانشهای نامعتبری از نمایش هم شود؛ خوانشهایی که گاه برخلاف ایده اصلی نمایشاند. مثلا به جای آنکه درد جوانهای درون نمایش و نسل دردکشیدهای که نمایش، راوی زیست آنهاست، درک و فهمیده شود، برعکس، نمایش را به هجویهای علیه نسل جوان و حتی علیه طبقه متوسط تبدیل میکند و بهویژه علیه بخش فرهنگی و فرهیخته طبقه متوسط که متأسفانه فیلمهای سفارشی جشنواره فیلم فجر هم چندسالی است مشغول انجام همین مأموریتاند؛ (مثل فاسد نشاندادن زنها، مردها و جوانان طبقه متوسط فرهنگی، از فساد اعتیاد و رفتارهای لمپنی گرفته تا بیمعنایی، ناامیدی، سرخوردگی و نهایتا هم رفتن به سمت خودویرانگری و خودکشی).
نکته مهم روششناختی که باید حتما آن را مورد توجه قرار داد این است نباید گمان کنیم چون نیت ما چیزی بوده که خودمان در نظر داشتهایم، پس ضرورتا همان معنا هم از سوی مخاطبان برداشت میشود، یا اینکه مخاطبان حق ندارند برداشتی غیر از آنچه نیت سازنده است، از نمایش برداشت کنند زیرا هر اثری (ادبی، تجسمی، موسیقایی و...) پس از آنکه انتشار یافت، دیگر حیاتش از خواست و نیت سازنده تبعیت نمیکند زیرا خودش حیات مستقلی دارد که مستقل از پدیدآورندهاش، باعث شکلگیری انواع خوانشها میشود. وقتی این وضعیت درباره یک نمایش با روایت خطی و کاملا رئال صدق میکند، واضح است که درباره نمایشهایی با تم استعاری با شدت بیشتری صدق میکند. بهویژه اگر آن استعارهها، مشهور و انتظاربرانگیز هم باشند. در این حالت است که این استعارهها به دلیل انضمامینبودن، در فقدان یک متن «مسئلهمحور»، خوانشهایی را فراتر از نیت اولیه سازندهاش ایجاد میکنند؛ خوانشهایی که گاه ضد نیات اولیه اثر است، به طوری که سازندگان اثر باید دنبال اثر بدوند و خوانشهای متضاد را تکذیب کنند که این خود نشانگر ضعفی دیگر از ساختار درونی اثر است.
اما این هم حقیقت است که یکی از نشانههای اثر خوب، ایجاد امکانی برای خوانشپذیریهای متعدد از اثر است، مثل دیوان حافظ و میلیونها خوانش از اثرش در قرنهای گذشته، از انواع فالها گرفته تا انواع پژوهشها و تفاسیر آکادمیک. نکتهای که باید در اینجا به آن توجه داشت این است که این خوانشهای متنوع و گوناگون، در راستای معنای درون اثر باشد و نه در جهت نفی اثر.
بههمیندلیل است که در نمایش «هملت ٢٠١٧» هم بهدرستی معلوم نمیشود آیا هدف، هَجو نسلهایی از طبقه متوسط شهری است، یا نقدی است بر مناسبات ناعقلانی و نامعتبر بازمانده از چندین دورهاي تاریخی که نسبت به رفع آنها بیمسئولیتی شده است؛ بیمسئولیتی هم در سطح کلان، هم در سطح متوسط و هم در سطوح خُرد.
نقد «هملت ٢٠١٧»، از همین منظر، با همین دلیل و مبتنی بر همین آسیب اساسی و ساختاری است.
منبع: روزنامه شرق
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com