ویلاییها در میان انبوه قصههای ناکجاآبادی درحال اکران در سینمای ایران، قصه جذابی را از درون تاریخ معاصر مردم سرزمینمان روایت میکند که بهترین روزهای زندگی خود را با تلخترین حماسه شیرین پس از انقلاب اسلامی سپری کردند...
گروه سینما و تلویزیون: ویلاییها در میان انبوه قصههای ناکجاآبادی درحال اکران در سینمای ایران، قصه جذابی را از درون تاریخ معاصر مردم سرزمینمان روایت میکند که بهترین روزهای زندگی خود را با تلخترین حماسه شیرین پس از انقلاب اسلامی سپری کردند. اتفاقی که اگر چه در به وجود آمدنش نقشی نداشتند اما در اینکه آن را تبدیل به حماسهای باشکوه کنند، نقش اول بودند.روایت قصههای حماسی و شیرین در سینما کار چندان سادهای نیست و از این جهت از ابتدا انتخاب فیلمنامهای که بنای نمایش این احوال را بر پرده سینما داشته باشد، شجاعت فراوانی میخواهد که البته منیر قیدی به دلیل سالها فعالیتش در سینما از آن برخوردار بوده است.اثری همچون ویلاییها این امکان را به مخاطب میدهد که خود را در میان مدلی از زندگی ببیند که این روزها مطلقا فرصت تجربه آن را ندارد. روزگاری که در آن همه چیز متفاوت از امروز اتفاق میافتاده است و روابط انسانی در اوج سادگی و زلالی، محیطی خاص برای زندگی ایجاد کرده بود. نزدیک شدن به شخصیت همسران رزمندگان ٨سال دفاع مقدس ما را با گنجینهای از اسرار روزهای جنگ آشنا میکند.
به گزارش بولتن نیوز، روایت این زنان درواقع بیان تمام چالشها و اتفاقاتی است که خانواده رزمندگان با آن دست به گریبان بودند و همه آنها به صورت مستقیم در احوالشان اثر میگذاشته است. در کنار این، اوج همکاری و همراهی زنان را که از روحیه زنانه آنها ناشی میشود و دنیای امروز در سالهای اخیر جلوی بروز آنها را گرفته است در این فیلم شاهد هستیم. دورهمیهای زنانه و انجام فعالیتهای مختلف به صورت جمعی فضای گرمی را بهوجود میآورد که فرزندان این مادران نیز به لحاظ عاطفی از آن بهرهمند میشوند.البته فیلمساز به دلیل تمرکز فراوانی که بر روایت جمعی زنان داشته از پرداختن دقیق به هر کدام از شخصیتها به صورت جداگانه بازمانده است. گذشته شخصیتها و نسبت هر کدام با وضعی که در آن قرار دارند تا انتهای فیلم مجهول میماند و همین مسأله همچون سدی در برابر احساسات مخاطب میایستد و در لحظات کاملا احساسی فیلم او را سرگردان میکند. با این حال توجه فراوان منیر قیدی به جزییات روابط زنانه و مادرانه و قرار دادن انبوهی از جزییات و اشارههای مختلف به مدل زندگی زنان توانسته است اتمسفر دقیقی برای فیلم بسازد. اتفاقی که باعث میشود کاستیهای شخصیتپردازی تا حدودی به چشم نیاید و مخاطب ارتباطش را به فیلم حفظ کند. همین ویژگیها باعث شده تا ما با سبکی از زندگی در فیلم مواجه شویم که این روزها حالتی نوستالژیک و صرفا خاطرهانگیز پیدا کرده است. دلسوزی برای همنوع، همکاری در انجام فعالیتهای مختلف و حتی عاشق شدن با همان شیرینی خاصش که از پس حیا میآید، همهوهمه خاصیتی متفاوت به این فیلم میدهد.بدونشک فیلمی چون ویلاییها در کنار چند فیلم دیگر میتواند امیدی برای سینمای دفاع مقدس باشد؛ سینمایی که با انبوه قصهها حتما توان رقابت با سایر ژانرها در اکران را دارد. منیر قیدی بهعنوان یک قصهگوی کاربلد در گفتوگوی پیشرو درباره این فیلم حرف زده است.
بعد از ساخت ویلاییها
خستهام...
کی فهمیدید فیلمتان خوب شده و به قولی خیالتان راحت شد؟
آقای دهقان، تدوینگر فیلم به من قوت قلب میداد و دایما به من میگفت: «بهخدا فیلم خوبی شده و اینقدر نترس و هراس نداشته باش! من سالها منشی صحنه بودم و خیلی جزییات برایم اهمیت دارد و در هر صحنهای دنبال ایرادها میگردم؛ الان هم که فیلم را نگاه میکنم پیش خودم میگویم ای کاش در فلان صحنه مثلا به دوربین ٥ ثانیه زودتر حرکت داده بودم. کلا جزییات این شکلی اذیتم میکند اما آقای دهقان و آقای ملکان قوت قلب میدادند که برخی اشکالات بسیار جزیی پس از مونتاژ درست خواهد شد و دایماً به من میگفتند نگران نباش؛ چون هر چقدر تجربه سر صحنهبودن را دارم، از سویی تجربه مرحله مونتاژ تا اکران را اصلا نداشتم.
واکنش خانواده شهدا به فیلم چه بود؟
یکی از ترسناکترین روزهای زندگیام روزی بود که خانواده شهدا را به سینما فرهنگ دعوت کردم تا فیلم را ببینند؛ واقعا جرأت نمیکردم در سالن بمانم. داشتم از ترس میمردم. پایان فیلم که نزدیک شد، رفتم بیرون سالن منتظر شدم. میدانید چرا اینهمه اضطراب داشتم؟ چون میدانستم دايما وقایع فیلم را با داستان زندگی خودشان مقایسه میکنند و به ویلاییها بهعنوان یک فیلم یا اثر هنری نگاه نمیکنند، بلکه قطعا دنبال خودشان میگردند.
مگر از چهره واقعیشان خیلی دور شده بودید؟
نه؛ اما به هر حال من فیلم ساخته بودم و در برگردان نمایشی ممکن است لحظاتی را غلیظ و لحظاتی از واقعیت را رقیق کرده باشم؛ عین حقیقت که نبود. همینطور که بیرون سینما ایستاده بودم، همسر شهید نوری را دیدم که داشت گریه میکرد، به من که رسید مرا بغل کردند و تازه آن موقع بود که نفسم بعد از لحظاتی بالا آمد. خانم شهید نوری كه بسیاری از خاطرات ایشان در فیلم استفاده شده است، یکی از تأثیرگذارترین کسانی بودند که بعضی از خاطراتشان نعل به نعل در فیلم استفاده شده است؛ مثل سکانسی که بعد از شنیدن خبر آمدن هایس، لباسشان را اتو میکنند و کفشهایشان را واکس میزنند و میگویند ما باید قوی باشیم.
فیلم بازیهای حسی قدرتمندی دارد. پروسه رسیدن بازیگران به این مرحله چگونه بود؟
دورخوانیهای مختصری داشتیم اما آنچه برای من در این فیلم مهم بود، این بود که هیچگاه به بازیگر نگفتم چگونه باید نقش خود را بازی کند و او را خطکشی نکردم. دوست داشتم بازیگران فیلم، شخصیتهای فیلمنامه را از فیلتر خودشان عبور دهند و من کمترین دخالت را داشته باشم و بازیگر خودش به حسی که میخواهد و فکر میکند كه درست است، برسد. البته نقشه و الگوی راه ما در این بخش فیلمنامه بود که به ما نشان میداد هر شخصیت باید چگونه رفتار کند و من بهعنوان کارگردان تلاش میکردم بازیها در چارچوب فیلمنامه باشد.
در این ١٠سالی که آرزوی ساختن فیلم داشتید، فکر میکردید که چنین برخوردی با فیلمتان بشود؟
راستش را بگویم به این نقطه فکر نمیکردم. من اصولا برنامهریزی طولانیمدت ندارم، تنها هدفی که داشتم این بود که میخواستم این فیلم را بسازم. اصولا برای همه چیز قدم به قدم پیش میروم، برای ساخت فیلم هم بهصورت گامبهگام حرکت کردم؛ نمیخواستم جذابیت کشف و سورپرایزشدن در لحظه از دست برود. درست وقتی فیلمنامه را نوشتم، افقهای پیش رو تا حدی مشخص بود اما مسیر حرکتم را طوری طراحی کردم که همه چیز در لحظه کشف شود. واقعا اصلا فکر نمیکردم به ما بگویند که هفته سوم اکران فیلم از روی پرده سینماها پایین خواهد آمد؛ به اینجاها فکر نکرده بودم.
بعد از این همه اتفاق در حوزه سینمای دفاع مقدس ادامه فعالیت خواهید داد؟
فکر نمیکنم تا سالها دیگر به این حوزه ورود داشته باشم. به یک زمان طولانی نیاز دارم تا فراموش کنم بابت ساخت فیلم دفاع مقدسی چه بلاهایی بر سرم آمده است. مجموعه عواملی که در اکران ویلاییها پیش آمد، باعث شد که من دیگر به دنبال این موضوع نروم. انگار که وقتی فیلم دفاع مقدس کار کنی نه دنیا را داری نه آخرت را! از این طرف میگویند اینها سفارشیسازند و از طرف دیگر هم اکران نمیکنند!
پس چه خواهید کرد؟
چند سال میخواهم فقط بخوابم. آنقدر خستهام که نمیخواهم هیچکاری انجام دهم. حاشیههایی در اکران برای فیلم پیش آمد که با خودم میگویم خدایا کاش هنوز سر فیلمبرداری بودیم. دمای ٥٠ درجه شرایط لوکیشن و تصویربرداری را تحمل میکردیم اما الان مجموعه عوامل دارد بهگونهای بر ما تحمیل میشود که بیشتر شکل انتقامگیری دارد تا شرایط طبیعی اکران! این عوامل را اصلا پیشبینی نکرده بودم.
مخالفان ویلاییها از زبان کارگردان
نمیدانستند من زیر بار نمیروم...
گفتهاید خیلیها دوست نداشتند ویلاییها ساخته شود.
ما با سختیهای بسیاری ویلاییها را ساختیم. من میدیدم که مدیریت فرهنگی از اینکه فیلمی مانند ویلاییها ساخته شود، استقبال نمیکند و میتوانستم شرایط بعد از ساخت را نیز پیشبینی کنیم. گرچه از نتیجه فیلم مطمئن نبودم اما زمانی که نخستینبار فیلم را با مخاطبان محدود دیدم، متوجه شدم نتیجه لازم را گرفتهام و مخاطبان نیز از فیلم استقبال کردند. تصور میکردم شاید هنگام اکران نیز حمایت شود، اما دیدم نه، این روند عدم حمایت همچنان ادامه دارد.
فکر نمیکنید بدبین شدهاید؟
نه؛ مثلا در مورد روزهای جشنواره کجای حرفهایم بدبینی است؟ آنجا دیدیم که محافظهکاری وجود دارد که فقط هدفش تقسیمبندی جوایز است؛ مثلا به من جایزه استعداد درخشان را دادند، اما در سایر بخشها جوایز را به فیلمهای دیگر دادند. همین مسأله یک دوگانگی را به وجود میآورد. چطور میتوان فیلمی را بهعنوان استعداد درخشان معرفی کرد، اما در هیچ بخشی نامزد نشود؟ این رفتار یعنی اینکه هیأت داوران میخواستند به یک شکلی جوایز را تقسیم کنند. زمانی که جایزه استعداد درخشان را به من دادند، تصور کردند که من خوشحال میشوم و سکوت میکنم، اما نمیدانستند که با فردی طرف هستند که زیر بار این بازیهای مهندسی شده نمیرود و من بیشتر از خودم دنبال این بودم که عوامل فیلم و بازیگران دیده شوند.
به هرحال در جشنواره سلیقههای مختلف وجود دارد.
اما زمانی که وارد بحث اکران میشویم نیز کاملا منافع مادی و شخصی در نظر گرفته میشود، البته من آن را درک میکنم زیرا وقتی خودم را جای سینمادار میگذارم با توجه به هزینهها، خود من نیز دوست دارم تا فیلمی را اکران کنم که پرفروش باشد اما دولت میتواند از این فیلمها حمایت کند.
شخصیتهای آشنا از نگاه منیر قیدی
همهچیز برای عشق بود...
چرا زیاد به شخصیتها نزدیک نمیشوید تا تماشاگر با نزدیکی بیشتری داستانشان را دنبال کند؟
در نسخه طولانیتر فیلم شخصیتها پررنگترند. من بیشتر دوست داشتم که شناخت کاملتری از زنانی که در اینجا زندگی میکنند به مخاطب بدهم و میخواستم با ورود سیما (طناز طباطبایی) و عزیز (ثریا قاسمی) بیشتر به جنس زنان دیگری که در این منطقه حضور داشتند، نزدیک شوم. در فیلمنامه نیز به این مسأله کاملا توجه شده بود، اما از آنجا که زمان فیلم طولانی شده بود؛ مجبور شدیم بخش عمدهای از قصه را از فیلم حذف کنیم.
برخی از منتقدان گفتهاند که شما در فیلم دلیل منطقی برای نشان دادن اینکه زنان فیلم چرا اینجا را برای زندگی انتخاب میکنند، ارایه ندادهاید. یعنی تماشاگر مجاب نمیشود چرا این زنان باید از خانه و زندگیشان دور شوند و اینجا با آن همه خطر زندگی کنند.
آنچه فیلم ویلاییها درباره زنان این منطقه نشان میدهد، تقریبا به واقعیت نزدیک بود. درواقع این زنان فقط به این دلیل در این ویلاها زندگی میکردند که عاشق همسرانشان بودند و میخواستند کنار عشقهای خود باشند. البته تلاش کردیم این مسأله را در لایههای زیرین فیلم مطرح کنیم زیرا میترسیدیم محکوم به نشان دادن عشق زمینی در یک اثر دفاع مقدسی شویم، درحالیکه از نظر من یکی از بخشهای زیبای جنگ همین عشقهاست و اینکه همسر یک رزمنده حاضر است خودش را در خطر قراردهد تا فقط مثلا هفتهای یکبار بتواند شوهرش را ببیند یا فرزندانش بتوانند پدرشان را ببینند. امروز کمتر عشقی از این دست را شاهدیم.
از نکات مهم ویلاییها یکی این است که فیلم از بدل شدن به فیلمی اشکانگیز دوری کرده است.
از روز اول اصلا نمیخواستم یک ملودرام بسازم. میخواستم فیلمی در مرزهای درام بسازم و یک درام که در بستر جنگ روایت میشود و این مسأله را در تمام بخشها رعایت کردم حتی موسیقیهایی ساخته بودیم که اگر در برخی از سکانسها استفاده میشد تأثیر احساسی زیادی میگذاشت اما از آنها استفاده نکردیم. نمیخواستم تن بدهم به سلیقه مخاطبی که میخواهد در سینما دچار احساسات شود و تصور میکردم اگر فیلم تبدیل به یک ملودرام اشکانگیز شود، داستان و حرفی را که میخواهد بزند، پنهان میکند و سطح فیلم تغییر میکند.
ویلاییها از نگاه کارگردان
١٠ سال انتظار ...
آیا ویلاییها فیلمی سفارشی است؟
این فیلم به هیچوجه سفارش نبوده است. اگر فیلم ویلاییها سفارشی بود باید همان کسی که سفارش داده بود، پول و هزینههای فیلم را هم میداد و دیگر لازم نبوده که من ١٠سال دنبال ساخت این فیلم باشم و اینقدر بدوم تا آن را بسازم و به سرانجام برسانم.
خیلیها اعتقاد دارند فیلمسازان فیلماولی که با سینمای دفاع مقدس آغاز میکنند، قصدشان استفاده از محبوبیت و مقبولیت این سینما برای تثبیت خودشان است.
من فیلمساز فیلماولی هستم و باید با طرح یک پرسش به سوال شما پاسخ بدهم. من در سینما آدم شناختهشدهای بودم و زمینه فیلمسازی برایم فراهم بود و سالها در این حوزه کار کرده بودم. اگر فیلمی با مضمون دفاع مقدسی ساختن، بهانه ورود من به سینما باید باشد چرا ١٠ سال ورود من به حوزه فیلمسازی طول کشید؟ یعنی راه سادهتری برای من نبود؟ شما ویلاییها را تماشا کردید، نمیخواهم تعریف کنم اما از فیلم مشخص است که کارگردان تواناییهایی دارد. تصور نمیکنید با همین میزان اشراف به فیلمسازی، میتوانستم فیلمهای آپارتمانی بسازم؟! در این ١٠ سالی که برای ساختن فیلم ویلاییها انتظار کشیدم، نمیتوانستم سراغ قصه دیگری بروم؟ هزینه فیلمهای آپارتمانی مگر چقدر میشود؟! ١٠سال از عمرم را لازم بود صرف کنم برای اینکه فیلمی با مضمون دفاع مقدس بسازم تا در سینمای ایران وجاهت کسب کنم؟ از روزی که این فیلم را ساختم تا الان، در معرض بیمهری، نفرت، نفرین، لعنت و برچسبهای دهشتناک قرار گرفتهام.
انگار از چنین حرفهایی دلتان کاملا پر است؟
طبیعی است. ١٠ سال دویدم و بهعنوان یک زن دست دراز کردم بهسوی تمام ارگانهایی که موظف به حمایت از آثاری مثل ویلاییها هستند تا حمایتم کنند، اما نکردند. کسانی که خودشان بودجههای کلانی دارند، بابت ساختن فیلمهایی مثل ویلاییها. همه آنها فقط یک جواب میدادند: نه! جواب مشترک همه آنها یک چیز بود؛ ما این موضوع را نمیخواهیم بسازیم یا بدان بپردازیم و نکته جالبتر این است که چرا شما میخواهید چنین فیلمی را بسازید؟ از همه مهمتر معاونت سینمایی دوران دولت آقای احمدینژاد میگفت تا زمانی که من پشت این میز هستم، نمیگذارم شما این فیلم (ویلاییها) را بسازید و... من هم به او گفتم صبر میکنم تا شما بروید، آن وقت فیلم را خواهم ساخت.
در این مرحله بود که سعید ملکان پا پیش گذاشت؟
پس از اعلام آمادگی بنیاد سینمایی فارابی و با حمایتهای شخص آقای تابش، سعید ملکان با سرمایه شخصی این فیلم را به سرانجام رساند. کدامیک از تهیهکنندگان بدون حمایت صددرصدی حاضرند وارد عرصه ساختن فیلم با مضمون دفاعمقدس شوند؟!
ویلاییها پروداکشن بزرگی دارد و اعتمادکردن به فیلمساز اول هم در چنین پروداکشنی معمولا مشکل است. به نظرتان اعتماد آقای ملکان از کجا میآمد؟
نمیدانم؛ اما این را میدانم اگر اعتماد ایشان نبود، اصلا فیلم ساخته نمیشد. همانطور که سالها ساخته نشد باز هم ساخته نمیشد. ویلاییها ساختهشدنش را مدیون آقای ملکان است و حضور خود ایشان شکلش برای من فرق میکرد و به شکل تهیهکننده بهعنوان کسی که سرمایه و پول داده، نبود. بزرگترین مشاور فیلم خود ایشان بودند. من یک مدتی هم از سینما دور بودم و حدود ٨-٧ سالی بود که به خاطر بچهدار شدنم، کار نمیکردم اما زمانی که ما کار میکردیم تهیهکنندگی واقعا اینطور نبود و فقط بخش مالی بر عهده تهیهکننده بود؛ اما درباره آقای ملکان اصلا اینطور نبود. ایشان خودشان واقعا یک تهیهکننده مولف بودند و خیلی از جاها مشاوره و کمکهای خارج از حوزه تهیهکنندگی را به کار میدادند و همفکری میکردند. البته نه فقط به من حتی در رشتههای دیگر هم این اتفاق میافتاد.
منیر قیدی و جنگ
زنان در جنگ فقط رنج میکشند
خودتان چقدر با جنگ درگیر بودید؟ بچه کجا هستید؟
من بچه تهران هستم اما مقطع مهمی از زندگیام از هفت- هشت سالگی تا پانزده- شانزده سالگیام در جنگ گذشت.
یعنی در جنوب بودید؟
نه تهران و در محله شمیرانات بودم، مستقیم در ارتباط با جنگ نبودم ولی من در یک محلهاي بزرگ شدم كه خیلی از همبازیهایم شهید میشدند. پسر همسایه، پسرعموی دوستم که اتفاقا خیلی هم بهمان نزدیک بودند. در محلهها قدیمترها معمولا اینطور بود که بچهها با هم بزرگ میشدند و خیلی از بچههایی که آن موقع همبازیهای ما بودند و خیلی هم با ما تفاوت سنی نداشتند، شهید شدند؛ بچههایی که میرفتند و دیگر برنمیگشتند.
ویلاییها به نظر میرسد حاصل درک و شناخت کامل کارگردانش است. آیا شخصیتهای ملموس فیلم را خود شما از نزدیک در چنین مناطقی تجربه کرده بودید یا از طریق تحقیق و پژوهش به این نوع نگاه آشنا رسیدید؟
تحقیق که زیاد کردیم. درواقع بعد از اینکه فهمیدم چنین مکانی در منطقه اندیمشک وجود دارد، احساس کردم که شاید همانطور که تا به حال من از این مسأله بیخبر بودم، بسیاری دیگر نیز بیخبر باشند. احساس کردم باید داستانی بنویسم تا همه از این موضوع باخبر شوند.
رودرروي هم با ساکنان واقعی چنین جاهایی حرف زدید؟
در طول تحقیقات با چند نفر از همسران رزمندهها که در این مناطق و به قولی در این ویلاها زندگی میکردند، آشنا شدیم. آنها ابتدا راضی به تعریفکردن ماجرای زندگی خود نبودند؛ اما به مرور توانستیم با ١٢نفر از خانمهای آن منطقه صحبت کنیم.
راحت بود این مرحله؟
خانمهایی که ما با آنها صحبت میکردیم، در گفتن ماجراهای واقعی و داستانهای شخصی خود بسیار امساک میکردند. با این حال سعی کردم با اطلاعاتی که از آنها میگیرم یک داستان جذاب تعریف کنم. خود من تا پیش از این تجربه زندگی در زیستهای جمعی را داشتم و به نوعی با شکل زندگی جمعی آشنا بودم.
فکر میکنید چرا در سینمای ما همیشه به حضور زن در جنگها بیتوجهی شده است؟
مشکل تاریخ جنگ در روایت و شخصیتسازی از جنگ است. تاریخ جنگ افرادی را بهعنوان رزمنده یا مدافع نشان میدهد که حتما باید دچار آسیب فیزیکی شده یا شهید شده باشند. از آنجا که صدمات روحی دیده نمیشود، در روایتهای تاریخی نیز مورد اشاره قرار نمیگیرد. به همین دلیل مثلا کمتر به زنانی پرداخته میشود که همسرشان همان سالهای ابتدایی جنگ شهید شدند و زن ٣٠سال فرزندانش را به دندان گرفته و بزرگ کرده است؛ چنین زنانی جزو هیچ بخشی در تاریخ جنگ محسوب نمیشوند. آنها حتی مانند ایثارگر، رزمنده یا جانباز نیستند و هیچ عنوانی ندارند. در حالی که صدمات روحی ناشی از جنگ برای زنان بسیار زیاد بوده است؛ چون اگر فردی شهید میشده، این خانواده او بوده که باید با نبود او کنار میآمد یا اگر فردی جانباز شده، همسر و فرزندانش نهتنها سرپرست خود را که پشتیبان مالی و معنویشان را از دست دادهاند با این حال باید از او مراقبت و پرستاری نیز بکنند.
تا چه حد روی واقعیت رخدادها و تا چه حد روی تخیل هنرمندانه در این فیلم تکیه کردهاید؟
ما پا در واقعیت داریم؛ اما شما هم میدانید که در سینما عین واقعیت جذاب نیست و باید تا حدی جایی هم برای تخیل باز کرد.
شخصیتهای ملموس ویلاییها آشکارا نشان میدهد خیلی خوب آنها را میشناختید؟
این برمیگردد به همان محلهای که من در آن رشد کردم؛ مثلا خانههایی که در آنها با همسایههایمان زندگی میکردیم مثل همان ویلاها بود، هیچکس درِ خانهاش روی کس دیگری بسته نبود. مثلا پسر همسایهمان که شهید میشد ما مدام با آن خانواده در ارتباط بودیم و در من در جمعهای اینچنینی رشد کردم. فکر میکنم خیلی از مناطق هم اینطور بود و هنوز همه چیز اینقدر دیوارکشی نشده بود و درها هنوز قفل نشده بود و شکل ارتباطها هم فرق میکرد. ضمن اینکه من از همان موقعی که بچه بودم خیلی میدیدم، همین الان هم كه از آن زمانها خاطرهای را تعریف میکنم، مادرم میگوید تو آن موقع کجا بودی که یادت است و این ماجراها.
منبع: شهروند