کد خبر: ۳۶۵۶۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

خاطرهٔ سجاد صفارهرندی از «محمد نوری‌زاد»

مگر ما چی مان از اکبر گنجی کمتر است؟

از همان لحظه که شنیدم بازداشت شد، یاد آن خاطره قدیمی افتادم. انگار زنگ صدایش هنوز توی گوشم است ... .

***

سالهای 77-79، بخش عمده­ای از عمر من (به خصوص تابستان­ها) کف تحریریه «کیهان» گذشت. خیلی روزها از اول صبح با پدر می­رفتم روزنامه و آخر شب با ایشان بر می­گشتم. البته آنجا کار خاصی نداشتم. چون کار خاصی نداشتم همه کار می­کردم: بیشتر از همه پیش بر و بچه ­های صفحه مدرسه بودم و بعضاً در خواندن نامه­های پرتعدادی که می­رسید کمک می­کردم (امیدوارم مسئول وقت صفحه، خانم مریم پوریامین، که حقیقتاً برای بچه ها و صفحه مادری می­کرد، هر کجا هست، سلامت باشد)، گاهی اوقات چیزهایی هم می­نوشتم که در همان صفحه چاپ می­شد. گپ و گفتگو با اهالی مدرسه هم که چاشنی دائم کار بود؛ بسیاری از دوستی­های عمرانه من از همین گپ و گفت­ها شروع شد: کامران نجف زاده، صادق غفرانی و مهدی محمدی. (از سید سجاد نعمت اللهی هم خیلی وقت است که خبر ندارم!) بزرگترهایی چون آقایان رحمانی، دژاکام، محمد جعفر بهداد، محمد ایمانی و غلامرضا صادقیان هم بعضاً ما را به عنوان «بچه های مدرسه» تحویل می­گرفتند. خبرهای دست اول مجلس را از بهداد می­گرفتیم و آنزمان هم مجلس خیلی خبرساز بود! اگر هیچکدام اینها نبود، به کتابخانه مؤسسه می­رفتم. آنجا چیز برای خواندن آنقدر زیاد بود، که آدم گذر زمان را از دست بدهد. در کل خوش می­گذشت!
اما روزهای شنبه، علاوه بر اینها، جذابیت دیگری هم وجود داشت که من را به روزنامه می­کشاند. آن سالها، کیهان ستون هفتگی ثابتی داشت به نام «شنبه ها و نکته ها». نویسنده ستون، هر صبح شنبه می­آمد و در دفتر پشت سردبیری مستقر می­شد. خبرها را مرور می­کرد و مطلبش را می­نوشت. مطلبی که خیلی اوقات در غالب «نامه سرگشاده» یا درددل با یک نفر یا یک گروه بود. بسیار زیبا می­نوشت. نویسنده «شنبه ها و نکته ها»، محمد نوری زاد بود.
برای من، نوجوان 15-16 ساله­ای که به تازگی شعله ارادت و شیفتگی به «سید مرتضی آوینی» در او زبانه کشیده بود (و مباد که این شعله خاموش شود)، بیش از هر چیز فیض همسخنی با یکی از همراهان و یاران سید شهید جذابیت داشت. آقای نوری زاد صدای گرمی داشت و البته اخلاقش از صدایش گرمتر بود. خیلی وقتها با حوصله به سؤالهایم جواب می­داد. راجع به «هوس» فیلمسازی که در اثر تب حاد «خود آوینی بینی» مبتلایش شده بودم، راهنمایی ام می­کرد. بعضاً چیزی را که آن روز نوشته بود، برای من می­خواند و گاهی هم من چیزهایی که نوشته بودم را برایش می­خواندم. یادم است که به شدت از پدرم تمجید می­کرد و حتی بعضاً القاب و تعابیر عجیبی به کار می­برد. البته گاهی هم گلایه می­کرد که در مطالبش دست می­برد و به اصطلاح «زهر مطلب را می­گیرد.» زهری که آن زمان به خاتمی (البته معمولاً غیر مستقیم) و کرباسچی و مهاجرانی و اصلاح طلبان ریخته می­شد.
***
در سال 79، نوری زاد سریالی ساخت به نام «پروانه ها می­نویسند». اگر یادتان باشد، تکیه اصلی سریال بر مقایسه ضمنی شخصیت­های صدر اسلام و ماجراهای آنها با دوره کنونی بود و معلوم است که ما به ازای طلحه و زبیر و ابوموسی و ... در روزگار ما پر چه کسانی را می­گرفت و می­گیرد. القصه، نمایش بخشهایی از سریال با اعتراض مواجه شد؛ البته نه اعتراض سیاسی که اعتراض مذهبی اهل تسنن که معتقد بودند به برخی از صحابه بزرگ پیامبر توهین شده است. گویا نهایتاً تصمیم بر این شده بود که بخشهایی از سریال که حاوی چنین تعریضاتی است، سانسور شود.
خاطرم هست که آنروز آقای نوری زاد خیلی شاکی بود. مطلبی در دفاع از سریال خودش و نقد بزدلی مدیران صدا و سیما نوشت که با اسم مستعار در روزنامه چاپ شد! در حینی که مشغول صحبت با کسی (خاطرم نیست پدرم بود یا کسی پشت تلفن) راجع به همین ماجرا بود، جمله­ای گفت که وقتی سال قبل بازداشت شد، یکباره یادش افتادم: «... مگر ما چی مان از اکبر گنجی کمتر است؟ ... من پای سریالم می­ایستم و نمی­گذارم سانسورش کنند، بعد هم میرم پیش اکبر گنجی!!» چند ماه از ماجرای کنفرانس برلین گذشته بود.
***
من این مطلب را ننوشتم که بگویم: «ببینید، حالا نوری زاد رفت پیش اکبر گنجی...!» همچنان که برای این ننوشتم که مثل بعضیها آه و افسوس سر بدهم که چرا ما یاران خود را حفظ نمی­کنیم و به سرعت از خود می­رانیم و ...! می­دانم که اینگونه نبوده است. سوگمندانه درباره کسی که زمانی دوستش داشتم می­نویسم که سقوط سیاسی محمد نوری زاد پس از انتخابات پارسال، آخرین مرحلۀ سقوط او بود.
اما از اول معتقد بودم که زندان رفتن کسی چون نوری زاد هیچ فایده­ای برای خودش و نظام ندارد. بگذریم که اساساً در مورد ماهیت و سبب واقعی باز شدن پرونده او، فرضیه بدبینانه­ای دارم که بی­ربط به بعضی ماجراهای اخیر هم نیست. (اصرار نکنید! توضیح نمی­دهم.) نوری زاد در مسیر بدی قرار گرفت و این مسیر بد را به بدترین شکل ادامه داد. زندان رفتن سرعت او را در این مسیر بیشتر کرد و در زندان ماندن هم هیچ کمکی به بازگشت او نمی­کند. شوخی که نیست! یعنی شما فکر می­کنید که محمد نوری زاد از اکبر گنجی کمتر است؟!
----
منبع: وبلاگ «خصوصی نیست!»

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۳ - ۱۳۸۹/۱۱/۳۰
0
0
(از سید سجاد نعمت اللهی هم خیلی وقت است که خبر ندارم!)
آخه ایران نیست!
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین