گروه فرهنگ و هنر، سینما رسانه
است؛ یک رسانه بسیار تأثیرگذار. از زمان اختراع این رسانه تا امروز در مهد
تولد آن تحولاتی وسیع به وقوع پیوسته اما یک چیز در مورد آن ثابت بوده:
استفاده از این ابزار برای اهداف سلطهجویانه دنیای غرب.
ناظر در هر سازوکاری هویتی دوگانه دارد؛ هم میتواند بسازد و هم بسوزاند. به خصوص که این ناظر مسئولیت «نقد» را هم برعهده داشته باشد. با همین معیار و مبنا، تصور جایگاه منتقدان سینمایی در جغرافیای سینمای ایران ممکن میشود. جماعتی که در دهههای مختلف، نقشی به تناسب پررنگ یا کمرنگ در تحولات سینما داشتهاند. در دهه 80 اما این گروه که شناسنامهای معتبر در میان 29 صنف سینمای ایران به نام خود ثبت کردهاند، حضوری دوگانه داشتهاند؛ حضوری امیدوارکننده در کمیت و حسرتبرانگیز درکیفیت. در دهه 80 به قاعده افزایش ناگهانی تریبونهای مکتوب و غیرمکتوب برای بحث و تبادل نظر پیرامون سینما، پدیده نقد دستخوش فراز و نشیبهایی شد که در مقاطعی موجبات افول و ابتذال مفهوم نقد هم در خانواده سینما و هم در جامعه مخاطبان شد.
بررسی مطبوعات سینمایی به عنوان خاستگاه نظریهپردازی در سینمای ایران اقدامی لازم وجدی است که نیاز به یک مجال مناسب برای بررسی ابعاد آن در گستره سینمای ایران دارد. نبود فضاهای آکادمیک پویا همواره باعث شده تا از طرح تا شکلگیری یک نظریه راهبردی در لابهلای صفحات و سطرهای مطبوعههای ایرانی رقم بخورد.
مهمترین تحول در عرصه نقدنویسی سینما در دهۀ 80 سیرصعودی بهرهگیری از فضای سایبر و نیز رشد کمی صفحات سینمایی در مطبوعات بوده است. اگر در دهۀ 60 و 70 نشریات محدودی رفع نیازهای علاقمندان سینما را عهدهدار بودند، در دهۀ 80 این دایره چنان گسترده شد که روزنامهها و هفتهنامهها و ماهنامهها و گاهنامههایی که مخاطب عام را هدف گرفته بودند فضایی را به این موضوع اختصاص دادند. تعداد تریبون برای اظهارنظر دربارۀ سینما به شدت رشدکرد و در این میان، اینترنت آن را شتابی دو چندان بخشید. در این میان، پخش برنامه تلویزیونی «هفت» تعریفی از نقد و منتقد ارائه داد که نه چندان قابل تسری به کل جامعه منتقدان است، گرچه به رغم تمام انتقادات، حداقل دستاورد این پروسه آشنایی مخاطب عام و غیرپیگیر سینما با هویتی به نام منتقد است. هویتی که شکلدهنده یکی از اضلاع سینمای ایران در دهه 80 بوده است.
منتقدان هم مانند سینماگران و احتمالاً برای رقابت با جشنواره فجر، برای خود شجنی ترتیب دادند که ابتذال آن به اندازه جشن خانۀ سینما نبود اما به هر حال در آن سویهها و جهتگیریهایی لحاظ میشد که تناسبی با تلاش برای راتقای سینمای ملی و انقلابی نداشته است.
سهم اندک این ضلع چهارم اصلاً به معنای اهمیت اندک آن نیست که اگر قرار بر این میبود، اساساً چیدمان این گزارش لااقل از نظر کمی، کاملاً متفاوت میشد. اما نکته این است که درباره جایگاه و تأثیر مخاطب در روند حرکت سینمای ایران در دهۀ 80 گفتنیها همان گفتههای بارها گفته شده است. مخاطبان سینمای ایران در دهۀ 80 قهر خود را با سینما تلختر ادامه دادند و این مهمترین واقعیت پیرامون این ضلع چهارم است. مخاطب ایرانی هنوز در میان نیازمندیهای خود سهمی برای سینما در نظر نمیگیرد و این واقعیتی است که بار اصلی اصلاح آن بر دوش سه ضلع دیگر است. تنوع تولیدات، رشد کیفی در پروسه تولید و مراحل فنی سینمای ایران، نهضت سالنسازی و گسترش آن از پایتخت به شهرستانها و اندک تمهیدات شکلگرفته از این دست در آستانه دهه 90 همه و همه بهانههایی برای امید یافتن به آشتی دوباره مخاطبان با سینمای ایران هستند؛ مخاطبانی که میزان استقبالشان از سینما در دهۀ 80 نسبتی معکوس با افزایش جمعیتشان داشته است. سینمای ایران در پایان سال 1389 تجربه فروش بیش از 10میلیون قطعه بلیط را درحالی پشت سر گذاشت که این رقم درسال 1371، بیش از 54میلیون قطعه بود!
درچنین شرایطی گفتتن از موضوعات دیگری چون لزوم همسانسازی سطح سلیقه مخاطبان ایرانی با استانداردهای جهانی و مواردی دیگر از این دست چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟! اگر مردم ایران سینما را به طور کامل از سبد نیازهای خانوار خود حذف کنند، در پایان دهۀ 90 شاید هیچ متنی دربارۀ سینمای ایران نوشته نشود یا دیگر به کار نیاید.
اما در باب بحران مخاطب در سینمای امروز ایران نظرات مختلفی ارائه شده است و دلایل مختلفی برای آن ذکر گردیده. یکی از این دیدگاهها با نگاه به موضوعات دستمایه کارگردانان، بر آن است که ضعف در انتخاب موضوع و عدم تناسب موضوعات فیلمها عاملی است که منجر به قهر مخاطب از سالنها شده است. بنابراین دیدگاه موضوع فیلمهای ساختۀ شدۀ چندسال اخیر در ایران چیزی فراتر از طنزهای کلامی سخیف، انواع خیانتهای خانوادگی، سیاهنماییهای جشنوارهپسند، عقدهگشاییهای شخصی کارگردانها، مثلثهای عشقی نیست و تازه در پرداخت سینمایی همین موضوعات مبتذل هم از نمونههای هالیوودی کپیبرداری شده و آن هم کپیبرداری بسیار ناشیانه و ابتدایی. وقتی مخاطب بر پرده سینما چیزی میبیند که ربط و شباهتی با واقعیت زندگی و دغدغههایش ندارد روشن است که تمایلی هم به تحمل مشاهده آن نخواهد داشت و برای دیدن آن هزینه نخواهد کرد. این مسئله به تدریج در حال تبدیل به معضلی جدی و خطرناک برای سینمای ایران است و ریشه در همان مباحثی دارد که پیشتر و در بررسی حط سیر شکلگیری سینمای ایران بدانها اشاره کردیم. حقیقت تلخ آن است که بیشتر دستاندرکاران این صنعت در ایران دانش مناسبی ندارند و حتی کارکردهای رسانه را به درستی نفهمیدهاند و توانایی خلق آثاری با تأثیرگذاری بالا و پایدار را ندارند. همچنین مشاهده میکنیم که به محض موفقیت یک فیلم(به هر دلیلی) خیل فیلمهای مشابه آن تولید و نمایش داده میشود. و همین امر به تکثیر کجنماییها در سینما انجامیده است. بنابراین، یکی از عوامل مهم خروج سینمای ایران از رکود و بحران، جسارت فیلمسازان در انتخاب موضوع و تعمیق دانش خود از مقولههای مختلف است.
علت دیگر این ناتوانی، نه در سینما که در رشتههای مرتبط با آن است، مانند ادبیات و تئاتر و تلویزیون. اساس فیلمسازی بر داستانگویی است و هنگامی که داستانگوی خوبی موجود نباشد نمیتوان انتظار داشت که فیلم خوبی هم ساخته شود. همچنین تئاتر پایه تربیت بازیگر و کارگردان توانمند است. در صورت ضعف در این عرصه و یا وجود کجروی در آن سینما هم گرفتار معضلات مشابهی میشود. تلویزیون نیز در بروز ضعف و ناتوانی در سینمای ایران نقش قابل توجهی دارد زیرا از یک سو به جای فضاسازی برای ارتقای سینما، به درگیری با آن و رقابت برای جلب توجه مخاطبان سینما به تلویزیون پرداخته است!
از منظری دیگر، سينمای امروز ایران و فيلمهايش براي بخش بزرگی از جامعه فاقد جذابيت است و عنصر مخاطب به عنوان اصليترين و جديترين مؤلفه و شاخصه موجود در عرصه چرخه سينمايي، ناديده گرفته شده است؛ چرا كه فقدان مخاطب نشاندهنده فقدان جذابيت است و فقدان جذابيت، رهاورد كارنابلدي فيلمساز و تنبلي و سستي است. در بروز این وضعیت البته باز هم باید به نقش مدیریت سینمایی اشاره کرد. این مدیریت باید میتوانست بروز این وضعیت را پیشبینی و از آن جلوگیری میکرد؛ که نتوانست و نکرد. حتی اکنون که سینمای ایران بحرانزده است این مدیریت از مهار و کدیریت بحران ناتوان و در برابر آن کاملاً منفعل است.
از مجموع آنچه در صفحات پیشین دربارۀ سینمای ایران مطرح
شد، که بسیار مختصر و گذرا بوده و بسیاری از موضوعات(مانند بحث سینمای کودک،
سینمای معنویتگرا، ژانرهای سینمایی، و دهها موضوع دیگر که هر کدام مفصل و بسیار
قابل تأمل هستند) هم ناگفته ماند، چشماندازی ناراحتکننده در برابر هنرمندان و
مدیران فرهنگی متعهد قرار میگیرد.
مشخصات این سینما فهرستوار عبارتند از:
- فاصله رو به تزاید از آرمانها و اهداف مد نظر برای یک سینمای متعالی که در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی مطرح شده بود.
- ورود عناصر و مختصات سینمای غرب و به ویژه سینمای هالیوود به لایههای مختلف سینمای امروز ایران.
- فعال شدن عناصر شیفته سینمای قبل از انقلاب و یا تربیت چنین عناصری توسط سینماگران ناهمسو با انقلاب و نظام.
- فقدان مدیریت توانمند و دارای راهبرد برای سامان دادن به این سینما.
- رواج تقلید از سینمای غرب و سینمای قبل از انقلاب (به طور مشخص این موضوع در رابطه با فیلمهای طنز این سالها مصداق پیدا میکند که دارای همان ویژگیهای فیلمهای به اصطلاح کمدی قبل از انقلاب بوده و در آنها مضامین جنسی به وفور یافت میشود.)
- شکاف رو به تزاید سینماگران و جامعه.
- تعبیه نمادها و پیامهای ضد ارزشی در فیلمها.
- فقدان روند مطلوب، منسجم، حسابشده و هدفمند تربیت نیروی انسانی در حوزه سینما.
- فقر شدید موضوع و ضعف مفرط داستانپردازی.
- تأثیرپذیری سینما و سینماگران از جریانهای فکری و فرهنگی مسلط بر سینمای غرب. در این زمینه باید گفت که جوایز جشنوارههای غربی باعث اغوای سینماگران ایرانی شده و آنها را به سمت تولید آثاری هدایت کرده است که مطلوب جریانهای مذکور است به همین جهت در سینمای ایران شاهد رخنه جریانهای فکری سکولاریسم، فمینیسم، و لیبرالیسم هستیم و متأسفانه در هیچ سطحی از ساختار سینمای ایران نسبت به این جریانهای مذموم حساسیت وجود ندارد. اکنشهای عصبی برخی سینماگران مدعی ارزشمداری هم نه تنها مفید نبوده بلکه موجب از بین رفتن اندک حساسیت احتمالاً موجود هم شده است.
- بیتوجهی شدید به سینمای کودک به عنوان سینمای تربیتکننده نسل فردا.
- فقدان نشریات مؤثر و متعهد سینمایی که بتوانند با ایجاد جریانهای قوی در نقد سینما و نیز نظریهپردازی درباره رسانه سینما بدنه سینمای ایران را تحت فشار گذاشته و آن را به تحرک مثبت و بازگشت به مسیر صحیح وادار نمایند. در کشورهای صاحب سبک در حوزه سینما همواره چنین نشریاتی پرچمدار جهتدهی به سینما بودهاند.
- سوء استفاده از موضوعات دینی و ارزشی برای القای رفتارهای ضد دینی و ضدارزشی.
- تضعیف هویت ملی از طریق ترویج سبک زندگی غیرایرانی.
- الگوپردازی از بازیگران سینما برای نوجوانان و جوانان و جلب توجه این قشر به ناهنجاریهای رفتاری بازیگران از طریق نشریات زرد و سایتها.
- ...
چنین تصویری برای کسانی که در حوزه فرهنگ فعالیت میکنند آزاردهنده است. البته این نکته را باید پذیرفت که جنس فعالیت سینمایی همواره مستعد رفتارهای ضدارزشی است اما به مانند وضعیتی که در دهه اول انقلاب وجود داشت میتوان آن را تا اندازه زیادی مهار کرده و از ترویج و سرایت آن جلوگیری نمود. مسئله مهم امروز این است که با سینمای ایران را چگونه باید از معضلات مذکور نجات داد و گفتمان مسلط نظام را در آن نهادینه کرد. بدیهی است تنفیذ گفتمان مسلط نظام در سینما از طریق بخشنامه و درخواست از دستاندرکاران سینما برای لحاظ کردن آن در آثارشان حاصل نمیشود بلکه باید با روشها و مکانیزمهای مناسب و هدفمند این امر محقق گردد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com