کد خبر: ۸۷۴۲۷۰
تاریخ انتشار:
تحلیلی بر انحصارطلبی و تک‌صدایی در یک جنبش اجتماعی

«زن، زندگی، آزادی»؛ برای کدام زن؟

«وقتی مهسا نیستی، وقتی دلیل فتنه آن‌ها نباشی، فرقی نخواهد داشت باشی یا نباشی...» این شعر، که می‌توانست مرثیه‌ای برای تمام زنان باشد، ناخواسته به مانیفست یک نقد عمیق بر جنبش «زن، زندگی، آزادی» تبدیل شده است.
«زن، زندگی، آزادی»؛ برای کدام زن؟

گروه سیاسی: «وقتی مهسا نیستی، وقتی دلیل فتنه آن‌ها نباشی، فرقی نخواهد داشت باشی یا نباشی...» این شعر، که می‌توانست مرثیه‌ای برای تمام زنان باشد، ناخواسته به مانیفست یک نقد عمیق بر جنبش «زن، زندگی، آزادی» تبدیل شده است. جنبشی که با وعده رهایی برای «زن» آغاز شد، اما در عمل، بسیاری از زنان را با این پرسش تلخ تنها گذاشت: آیا این شعار فراگیر، واقعاً برای همه ما بود؟ یا تنها برای آنانی که در قاب یک روایت خاص می‌گنجیدند؟

به گزارش بولتن نیوز، هر جنبش اجتماعی در معرض آفتی بزرگ قرار دارد: تقلیل یافتن به نمادهای خود و فراموش کردن افق گسترده‌تری که برای آن آغاز شده بود. نقد اصلی به جنبش «زن، زندگی، آزادی» دقیقاً از همین نقطه آغاز می‌شود؛ جایی که یک نام، یک داستان و یک شکل از ستم، چنان بر کل روایت سایه انداخت که گویی دیگر اشکال رنج و دیگر زنان، اصلاً وجود خارجی ندارند.

اولین لغزش جنبش، ایجاد ناخواسته یک «استاندارد برای رنج» بود. با تمرکز مطلق بر یک نوع خاص از خشونت دولتی، درهای شنیده شدن به روی زنانی که قربانی خشونت خانگی، فقر، تبعیض‌های اقتصادی و فرهنگی در محیط‌های سنتی‌تر بودند، عملاً بسته شد. همانطور که شعر می‌گوید: «زندگی زن آزادی اینجا مُرده وقتی زن باشی و در مرکزِ بَلوا نباشی...». زنی که در روستایی دورافتاده از حق تحصیل محروم می‌شد، زنی که در خانه مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت، یا زنی که برای تأمین معاش خانواده‌اش در کارگاهی استثمار می‌شد، در «مرکز بلوا» نبود. داستان او قابلیت تبدیل شدن به یک «بمب آتش‌زا» در جنگ رسانه‌ای را نداشت و در نتیجه، فریادش به یک «مشق» بی‌اهمیت در حاشیه هیاهوی اصلی تقلیل یافت. جنبش، ناخواسته، دردها را اولویت‌بندی کرد و دردِ «غیرسیاسی» را بی‌ارزش شمرد.

ضعف دوم، آسیب‌پذیری شدید جنبش در برابر مصادره شدن توسط جریان‌های سیاسی بود که اهدافی فراتر از حقوق زنان را دنبال می‌کردند. تعبیر «فتنه» و «خائنان» در شعر، اشاره‌ای گزنده به همین واقعیت است. به‌سرعت، صدای خالص اعتراضات اولیه در میان فریادهای جنگ‌طلبانه اپوزیسیون‌های خارجی و محافل سیاسی‌ای که تنها به دنبال تغییر رژیم به هر قیمتی بودند، گم شد. در این میان، هر زن یا هر صدایی که نمی‌خواست بخشی از این پروژه سیاسی باشد و نقدی مستقل یا راهکاری متفاوت را دنبال می‌کرد، با برچسب «خائن» یا «ساده‌لوح» سرکوب می‌شد. «هر پرچمی باشی نمی‌بینندت اصلاً، وقتی به سودِ خائنان بالا نباشی.» اینگونه، جنبشی که قرار بود صدای زنان باشد، به ابزاری در دست دیگران تبدیل شد و هرکس از بازی در این میدان امتناع ورزید، به «حبس» در انزوای سکوت محکوم گشت.

و در نهایت، جنبش در تعریف واژه «آزادی» نیز به ورطه انحصار افتاد. آزادی، در بسیاری از شعارها و بازنمایی‌های رسانه‌ای، تقریباً به‌طور کامل به برداشتن حجاب و سبک زندگی سکولار شهری محدود شد. این تعریف، اگرچه برای بخشی از جامعه زنان خواسته‌ای مشروع و مهم است، اما نماینده تمام زن ایرانی با تنوع فرهنگی، مذهبی و طبقاتی آن نبود. زنانی که دغدغه‌هایی متفاوت داشتند، زنانی که شاید تعریف دیگری از آزادی و پیشرفت را باور داشتند، یا زنانی که حجاب را نه نماد ستم بلکه بخشی از هویت خود می‌دانستند، در این جنبش جایی نداشتند. آن‌ها نه تنها دیده نشدند، بلکه گاهی از سوی بدنه رادیکال جنبش مورد شماتت نیز قرار گرفتند. این تک‌بعدی‌نگری، شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر کرد و پلی را که می‌شد میان طیف‌های گوناگون زنان ساخت، ویران نمود.

تعداد بازدید : 2

جنبش «زن، زندگی، آزادی» اما با گرفتار شدن در دام نمادزدگی، مصادره سیاسی و تعریف محدود از آزادی، بخش بزرگی از بدنه اجتماعی خود را از دست داد. این جنبش به ما آموخت که اگر قرار است برای آزادی زنان مبارزه کنیم، باید برای «همه» زنان باشد. آزادی زمانی واقعی است که تفاوت‌ها را به رسمیت بشناسد و هیچ زنی را به جرم «مهسا نبودن» یا همسو نبودن با یک روایت سیاسی خاص، از دایره شمول خود بیرون نگذارد. در غیر این صورت، تنها یک هیاهوی دیگر را تجربه کرده‌ایم که در پایان، باز هم این زنان واقعی و بی‌نام‌ونشان هستند که در حبس مشکلاتشان تنها می‌مانند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین