به گزارش بولتن نیوز، حسن ایمانی "نویسنده و عضو اهل قلم ایران" کارشناس مسئول روابط عمومی با قریب به ۲۰ سال سابقه اشتغال در امور روابط عمومی، تنها عشق و علاقه اش از دوران بچگی تا به امروز، نویسندگی بوده است. در واقع همین علاقه باعث شد تا کتابهای متعددی از وی به چاپ برسد. کتاب آخر حسن ایمانی "تق! تق! تق!... کرونا هستم" باعث شد تا بهانه ای برای گفت وگو با این نویسنده خوش اخلاق و نمونه و موفق داشته باشیم که تقدیمتان میگردد:
_از همان سر زنگ انشاء دوست داشتم نویسنده شوم...
جالب است بدانید از همان دوران کودکی و نوجوانی همیشه سر زنگ درس انشاء، شاگرد ممتاز و منحصر به فردی بودم و انشاءهای خوبی مینوشتم. جالب اینکه بچههای کلاس از من می خواستند انشاء های آنها را هم بنویسم!! خیلی عاشق درس انشاء بودم و وقتی در دوران تحصیل می پرسیدند: "میخواهید چه کاره شوید؟..." بر خلاف خیلیها که کلیشه ای پاسخ می دادند "می خواهیم پلیس، پزشک یا خلبان شویم..." من می گفتم:
_میخواهم نویسنده شوم!!
تا اینکه به آرزویم رسیدم. جا دارد در این بخش از مصاحبه یادی کنم از نویسنده توانا آقای یعقوب حیدری و همچنین استاد معروف فیضی که گهگاهی در برنامه کودک و نوجوان مجری ساخت کاردستی های بکر و نوآورانه بودند که خب در دوران نوجوانی از محضرشان نهایت بهره را بردم.
_عشق و علاقه خمیرمایه رشد در نویسندگی ام بود...
تقریبا از سال 1369 بود که سعی کردم به طور حرفه ای شروع به نویسندگی کنم. یعنی از سن ۱۶_۱۷ ساله گی و همین عشق و علاقه بود که باعث شد تا به امروز مقتدرانه در این عرصه لحظه ای دست از انجامِ کار برندارم. در آن دوره برای اولین بار دو مقاله من در روزنامه کثیرالانتشار کشوری آن زمان چاپ شد و حسابی کِیف کردم! انگار این دو مقاله چراغ سبزی شد برای حرکت رو به جلویم. نویسندگی در کشور ما درآمدی ندارد آن هم به جهت پایین بودن سرانه مطالعه در کشور. اما وقتی فردی مثل من علاقه فراوانی به این عرصه دارد بدون توقف راهش را ادامه میدهد.
اولین کتاب من به نام "جنگ و عشق" بود. یک تجربه شیرین و خاطره انگیز از جسارت در نوشتن و خلق کتاب. این کارِ اول من با وقوع جنگ آمریکا و انگلیس و متحدانشان علیه رژیم بعث عراق در سال 2003 میلادی خلق شد. اسم کتاب را گذاشتم "جنگ و عشق". یک اثرِ داستانی و تقریبا مستند. میتوانم به جرات ادعا کنم کتاب "جنگ و عشق" اولین داستان بلند مربوط به جنگ عراق و سرنگونی صدام است که در ایران چاپ شد و چه بسا اولین اثر داستانی درباره جنگ عراق در جهان باشد. خب، از ۲۹ اسفند سال ۱۳۸۱ و فروردین ۱۳۸۲ موضوع جنگ عراق، موضوع روزی شده بود و من هم احساس کردم پرداخت به موضوع جنگ عراق جذابیت لازم را داشته باشد. این بود که با جمع آوری روزشمار اخبار و وقایع نگاری جنگ و همچنین سی _ چهل درصد تخیل، "جنگ و عشق" رو به عنوان اولین تجربه تالیفی، خلق کردم که خب متن کتاب بی اشکال نیست و به جهت بی تجربه گی در داستان نویسی، تفاوت فاحشی با نگارش های امروزی من دارد و ضعیف تر است.
_در داستان نویسی، هم واقعیات و هم آفرینش های سیال ذهنم را به قلم میکشانم...
در بحث "نویسندگی" ما یک گرایش عمومی و یک گرایش تخصصی داریم. گرایش تخصصی من داستان نویسی است. من در داستان نویسی، هم واقعیات و هم آفرینش های سیال ذهنم را به قلم میکشانم. به طور مثال کتاب "تق! تق! تق!... کرونا هستم!" برخوردار از ۴۵ داستان واقعه گرا و حادثه پردازانه است اما کتاب "سه خط قصه!" بر اساس تخیل، پند و تلنگر نوشته شده است.
_کتاب "کلینیک مدیریت" کتابی است انگیزشی برای فعالان و کارآفرینان در دنیای کسب و کار...
کتاب "کلینیک مدیریت" یک اثرِ غیردانشگاهی است و با اینکه این کتاب هیچ سنخیتی با داستان نویسی ندارد اما برخاسته از تجربیاتم در حوزه کسب و کار و مراوده با مدیران و انسان های موفق است که لازم دیدم خلقش کنم. یک کتاب انرژی بخش که خوشبختانه در سایت فروشگاهیِ آمازون به زبان انگلیسی برای فروش چاپی بارگزاری شده است و به زودی فروش کیندل (کتاب الکترونیکی) آن هم در همین سایت کلید خواهد خورد. کتاب "کلینیک مدیریت" انگیزه خوبی به خواننده میدهد و انرژی او را برای تعالی و رشد در کسب و کارش بالا می برد. یک جاهایی راهکارهای خوبی هم برای مقابله و گذار از بحران و رکود، پیشِ روی خواننده می گذارد که واقعا جذاب است.
مجموعه کتابهای من:
_جنگ و عشق (داستان بلند مستند)
_فقط سه دقیقه (مجموعه داستان های کوتاه)
_عبور (مجموعه داستان های کوتاه)
_پازل (مجموعه داستانهای کوتاه گردآوری شده)
_کلینیک مدیریت (راهکارهای موفقیت در کسب و کار)
_عزم و رزم (راهکارهای ویژه برای تجارت اینترنتی)
_150 سال درخشش (شرح اجمالی زندگی بزرگان فرهنگ و ادب و هنر ایران)در دو جلد
_سه خط قصه (صد داستان کوتاه سه خطی)
و تق! تق! تق!... کرونا هستم (داستان های کوتاه واقع گرا مربوط شیوع ویروس کرونا در جهان) که خوشبختانه این کتاب هم به زبان انگلیسی ترجمه شده تا برای ارسال به خارج از کشور آماده شود. کتاب "تق! تق! تق!... کرونا هستم" جنبه داخلی و بین المللی دارد
من معتقدم نویسنده باید به روز باشد و به همین خاطر یکی از موضوعات خاص و دغدغه جهانِ امروز، موضوع کرونا است و این باعث شد تا من با تحقیق و دقیق شدن روی حوادث مرتبط با کرونا، مجموعه ای از 45 رخداد واقعی و مستند را جمع آوری کنم و با تزریق عناصر داستانی به این اتفاقات، داستان کوتاه های واقع گرا را پدید بیاورم که هم جنبه داخلی دارد و هم جنبه بین المللی.
اتفاقات مندرج در این کتاب در 29 کشور جهان رخ داده بود که عینا به موقعیت جغرافیایی آن ها هم اشاره شده است. به طور مثال یکی از داستانها در خصوص پسر بچه ایرانی است که در یک عمل خیرخواهانه در کنار پدر در حین کمک برای ضدعفونی معابر با تراکتور، متاسفانه پای چپ خود را از دست میدهد و همه را متاثر می کند. این کتاب به نوعی دارد خطر شیوع کرونا را هشدار میدهد.
اما دلیل نام گذاری کتاب "تق! تق! تق!... کرونا هستم!" این بود که خواستم تاکید کنم پشت درب خانه ها، کرونا مخفی شده است و هر آن احتمال دارد وارد خانه شود. اگر فردی به بیرون از خانه پا بگذارد، ممکن است با خطر کرونا روبرو شود. پس بیاییم با رعایت مسائل بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی، شر این ویروس منحوس را کم کنیم. در همین جا، لازم می بینم از عواملی که یاریگر من در نشر این کتاب بودند تشکر ویژه ای کنم. آقای سجاد عبادی فرکوش کارتونیست که متناسب با درک ماجرا، تصاویر زیبایی خلق کردند_ تیم کارشناسان وزارت ارشاد که به موقع مجوز چاپ کتاب را صادر کردند_ آقای احمد دولت آبادی مسئول انتشارات نگار تابان که زحمت انتشار کتاب را کشیدند و آقای مجید جعفری اقدم مدیر آژانس ادبی و ترجمه پل که زحمت برگردان کتاب به زبان انگلیسی را متقبل شدند.
در واقع، به میراث گذاشتن واقعیات سبز و زیبا برای آیندگان، هدف اصلیِ من از نگارش کتاب "تق! تق! تق!... کرونا هستم" بود نه صرفا مادیات. خداوند شاهد است خواستم در درجه اول با کادر پزشکی و مدافعان سلامت همیاری کنم و یک خدا قوت به آنها بگویم و اینکه روایات واقعی داستان و حماسه آفرینی ها در عصر شیوع کرونا برای آیندگان ما به میراث گذاشته شود.
_مردم همدل و متحد در دوران کرونایی بودیم...
من به عنوان یک نویسنده واقعا مردم کشورمان را در مبارزه و پیشگیری از کرونا بسیار همدل و متحد دیدم. افرادی که خودجوش در تولید ماسک فعال بودند و حتی ضدعفونی خودجوش معابر شهری و تهیه ارزاق مورد نیاز. از منظر دیگر هم تلاش شبانه روزی مدافعان سلامت بسیار ستودنی است و من به شخصه آرزو می کنم همه مدافعان سلامت در سلامت و بهروزی باشند. من به عنوان یک فرد کوچک در قامت نویسنده، تلاش این عزیزان و جان نثاری هایشان را ارج می نهم.
_یک نویسنده باید در اجتماع فعال باشد...
به نظر من یک نویسندهِ خوب باید در دل مردم و اجتماع باشد و از انزوا و گوشه نشینی فاصله بگیرد و هر چقدر با حوادث و مسائل اجتماع ملموس و درگیر باشد بهتر میتواند اثر خود را خلق کند. حالا این روحیه در من دوچندان وجود دارد و اینکه از زیاد نوشتن خسته نمی شوم. معتقدم نوشتن و نوشتن و نوشتنِ مدام، مهارت نگارشی نویسنده را بالا می برد.
_در حال حاضر مشغول نگارش کتابی برای بانوان فعال در حوزه کسب و کار هستم که این کار هم داستانی خواهد بود...
درباره رشد سرانه مطالعه در کشور هم باید بگویم یکی از راهکارهای لازم برای افزایش سرانه مطالعه، چاپ کتابچه های کم حجم در هر حوزه با پیام رسانی بالاست که می تواند در محافل عمومی و حمل و نقل های عمومی شهری و برون شهری تزریق شود.
متاسفانه سرانه مطالعه کتاب در کشور وضعیت خوبی ندارد که البته دلایل اقتصادی و دیگر مسائل، بی ارتباط با این موضوع نیست اما من معتقدم باید به سمت و سویی برویم که کتابها کم حجم تر و به اصطلاح امروزی، جیبی شود تا افراد فرصت و وقت بهتری برای مطالعه کتاب بگذارند. البته نقش رسانهها در اصلاح این موضوع خیلی مهم و کارساز میباشد. مثلا یک زمانی روزنامه همشهری مسابقه جمله نویسی با موضوع "خط سفید" و یا "شهر پاک" را بصورت کشوری برگزار می کرد که خاطرخواه های زیادی هم داشت. این کار یک جورهایی به رشد مطالعه کمک می کرد. حالا کو آن مسابقه ها؟ من در آن مسابقه دو بار اول شدم و جایزه و لوح گرفتم. چون قوی ترین جمله ها را می گفتم!
_خواستن، رمز موفقیت من بوده است. خواستم تا نویسنده شوم...
حمل بر غرور نشود. من خودم را آدم موفقی نمیدانم و معنقدم هنوز تا موفقیت خیلی راه مانده است و نباید یک روز هم نوشتنم تمام شود. اما مطمئنم "خواستن" رمز رشدِ من بود. رشدی که هنوز جا دارد و خلاء های بسیاری در آن دیده می شود. من خواستم تا نویسنده بشوم و با عشق و علاقه در قامت نویسندگی خواستن را به توانستن تبدیل کردم.
_کتاب "سه خط قصه!" را خیلی دوست دارم...
در بین کتابهایم، کتاب "سه خط قصه!" را خیلی دوست دارم چرا که توانستم با نگارش سه خط داستان کوتاه، دغدغه و پیام خود را انتقال دهم. اگرچه می پذیرم که در چند داستان از این اثر، به جهت کوتاه نویسی یک سری از عناصر داستانی رعایت نشده است. منتها داستان کوتاه است و گنجاندن تمامی عناصر داستانی در سه خط، دشوار. خودم به شخصه رمان زیاد می خواندم و هنوز هم کتاب های داستانی زیادی می خوانم. اما خب تاثیرگذارترین کتابی که تا به امروز خواندم کتاب "سالار مگسها" اثر ویلیام گلدینگ بود که در دوران سربازی به مرور می خواندمش و لذت می بردم. در واقع همین کتاب بود که مرا مجاب کرد نویسندگی و رویای نویسنده شدن را جدی بگیرم تا به آن برسم. در بین نویسندگان ایرانی، آثار فنی استاد جمال میرصادقی را ارج مینهم و از دور دستشان را می بوسم. انصافا کتاب هایی که در بحث فنون داستان نویسی نگاشته اند بی نظیر هستند. اتفاقا از طریق یکی از شاگردان استاد میرصادقی، دو کتاب داستان کوتاه، محضر ایشان فرستادم. به همه داستان نویس ها پیشنهاد می کنم کلیه آثار فنی استاد جمال میرصادقی را مطالعه کنند تا بهتر بنویسند.
صحبت پایانی.......
در پایان جا دارد از خانواده عزیزم و تمام دوستانی که مشوق های خوبی برای نویسنده گی ام هستند نهایت تشکر را دارم...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com