کد خبر: ۵۴۲۸۴۶
تاریخ انتشار:
سالروز بزرگداشت علامه طباطبایی و بررسی اندیشه های فلسفی ایشان در گفتگویی با حجت الاسلام غفاری:

نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

علامه طباطبایی صرفاً یک فیلسوف آشنا به فلسفه نیست. فیلسوفی است که در جای جای مباحث فلسفی یک طریق جدا، در مسیر گام های فلسفی معرفی کرده است.

به گزارش بولتن نیوز، 24 آبان سالروز بزرگداشت سید محمد حسین طباطبایی، فرزانه ای فرهیخته و عارفی کامل است که عمر 79 ساله خود را، برای شکوفایی معارف دینی و گسترش آن در جامعه انسانی هدیه کرد. جایگاه ایشان به جهت زنده کردن حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع بعد از دوره صفویه ‌است. جهت آشنایی بیشتر با اندیشه فلسفی علامه طباطبایی و همچنین درس های آن برای جامعه امروز گفتگویی با حجت الاسلام احمد غفاری، استاد فلسفه داشته ایم که در ادامه می آید:

 

درباره جایگاه علامه در احیای فلسفه اسلامی بگویید و اینکه ایشان چه نوآوری هایی در زمینه فلسفه داشتند؟
حقیت این است که اگر عصر امروز ما شاهد رونق و شکوفایی مباحث فلسفی در خودش است، این بدهکار و مدیون فعالیت گران بهای علامه طباطبایی است. من هیچ وقت فراموش نمی کنم این جمله استاد بزرگوارم حضرت آیت الله بهجت که از دوستان صمیمی علامه طباطبایی بودند، ایشان می فرمودند: ما ایامی که در نجف در کنار هم درس می خواندیم، شاهد بودم که علامه طباطبایی فعالیت وسیعی را در دانش فقه و اصول کرده بودند، لکن وقتی وارد ایران شدند، با فعالیت گسترده گروه های الحادی و گروه های مخالف مکاتب توحیدی مواجه شدند، به همین دلیل فعالیت های فقهی و تدریس در دورس فقه را رها کردند و به سمت فلسفه و قرآن آمدند. آقای بهجت می فرمودند: که من شهادت می دهم که فقه ایشان قوی تر از فسفه ایشان بود، اما با این حال به دلیل حساسیتی که در آن برهه وجود داشت، فلسفه را انتخاب کردند.
ما جایگاه مرحوم علامه را زمانی بر تأثیرگذاری گرایش های فلسفی معاصر خواهیم فهمید، که کمی درباره دیدگاه بعد از علامه تأمل کنیم و ببینیم بزرگانی که توسط ایشان تربیت شدند، چه خدمتی به جامعه پس از علامه کردند. چه در تهران و چه در قم، بزرگان فلسفه ما همگی شاگردان مستقیم علامه هستند، و اگر نبود شاگرپروری مرحوم علامه و اگر نبود آن همتی که ایشان در تربیت نیرو برای جامعه اسلامی انجام دادند، حقیقتاً ما امروز در اداره نظام اسلامی با مشکل مواجه می شدیم. ما هیچ وقت نمی توانیم تأثیر کسانی مثل مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید بهشتی آن دو ستون بزرگ نظام در اوایل انقلاب را نادیده بگیریم و امروز هم نمی توانیم نقش بسیار پررنگ شخصیت های مهمی مثل حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله مصباح و استاد بزرگوار جناب آقای دینانی در تهران و شخصیت های دیگر را نادیده بگیریم، که اگر بخواهیم اینها را بشماریم باید یک مصاحبه جداگانه از شاگردان ایشان بکنیم. تک تک شاگردان علامه حقیقتاً در حفاظت و دفاع از کیان جامعه اسلامی خدمت بسیار مهمی انجام دادند. حتی می توان گفت اگر حضرت آیت الله خمینی رحمت الله علیه موفق شدند نظام اسلامی را با حمایت مردم تأسیس کنند، این علامه طباطبایی بود که با تربیت به موقع شاگرد و با تزریق مفاهیم کلیدی به موقع به این شاگردان، موفق شدند از نظام اسلامی دفاع عملی کنند. و این همان فرمایش حضرت آیت الله مصباح است که در جلسه ای درباره استادشان فرمودند، که بارها حضرت آیت الله علامه طباطبایی به ما توصیه کردند که مبادا ما امام خمینی را تنها بگذاریم و مبادا ایشان در اداره جامعه تنها بمانند.
اما علامه طباطبایی صرفاً یک فیلسوف آشنا به فلسفه نیست. علامه طباطبایی دارای نظر جداگانه است، فیلسوفی است که در جای جای مباحث فلسفی یک طریق جدا در مسیر گام های فلسفی معرفی کرده است. من چون فرصت بسیار کم است نکات مهمی را می گویم. نکته اول اینکه اساساً در حوزه مباحث معرفت شناختی، ما نیازمند یک نظام مشخص و مدون هستیم که این نظام مدون به ما طریقه ورود صحیح به مباحث معرفت شناختی و خروج از آنها را نشان دهد. اینکه ما بفهیم از چه مبحثی ابتدا باید به مباحث ورود کرد، که اگر از آن مبحث ورود صورت نگیرد، گام های بعدی، گام های درستی نخواهد بود و اگر ورود خوبی صورت بگیرد، طبیعتاً خواننده ما و مخاطب ما در امنیت خاطر قرار خواهد گرفت. در این زمینه علامه طباطبایی موفق شدند یک نظام صحیحی برای مباحث معرفت شناختی ترسیم کنند، اینکه آغاز بحث های معرفت شناسی باید از دانش حضوری صورت بگیرد و دانش حضوری نقطه اتصال آن به علم حصولی ذهنی از مسیر گزاره های اولیات، تحلیلیات و وجدانیات است. در واقع نقطه اتصال علم حضوری به علم حصولی برای نخستین بار توسط علامه طباطبایی مطرح شد.
کسانی که در مباحث فلسفه غرب آشنایی دارند می دانند که فیلسوفان غربی حقیقتاً از ابتدای دوره رنسانس تاکنون همگی در مباحث معرفت شناسی در یک سردرگمی دچار شدند. از کانت به این سمت، (کانتی که ارتباط با واقعیت خارجی را نتوانست تأمین کند و در فلسفه خودش به ناچار محبور شد ساحت ذهن را از کار خودش خارج کند) تا امروز که فیلسوفان ایده آلیست غرب واقعیت خارجی را در همان ساحت ذهن معرفی می کنند، این چقدر متفاوت است با گام های فلسفی علامه طباطبایی در بحث های معرفت شناختی اش، که این گام ها از تبیین صحیح علم حضوری آغاز می شود و به نقطه اتصال ذهن و علم حضوری منتهی می شود. پس نظام معین دانش معرفت شناسی امروز که توسط فیلسوفان معرفت شناس امروز پیگیری می شود، مدیون نظام نامه ای است که مرحوم علامه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و همچنین کتاب نهایه به تبیین صحیح آن پرداخته است.
نکته دوم در نوآوری های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی که واقعاً خیره کننده است، مباحث خداشناسی فلسفی است. فیلسوفان مسلمان دارای دو گرایش اصالت وجود و اصالت ماهیت هستند. طبعاً استدلال هایی که برای اثبات خدا استفاده می کنند، مبتنی می شود بر همین گرایش اصالت وجود و ماهیت، اما برای اولین بار است که علامه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، یک برهانی را به عنوان برهان صدیقین ارائه می کنند که مبتنی بر واقعیت است. اعم از اینکه شما واقعیت را وجود بدانید، یا ماهیت، تفاوتی نمی کند. ایشان مبتنی بر عنوان واقعیت، یک برهان و آن هم شدیدترین برهان خداشناسی یعنی برهان صدیقین را ارائه می کند که مبتنی بر گزینه ای است که فیلسوف اصالت وجود و فیلسوف اصالت ماهوی در این عنوان هر دو مشترک اند، که واقعیتی در خارج وجود دارد. حال اینکه واقعیت موجود است، یا ماهیت محل اختلاف است، اما اصل اینکه این واقعیت یک واقعیت است، محل اختلاف نیست. مبتنی کردن برهان صدیقین و مبتنی نکردن آن بر وجود یکی از مهم ترین گام های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی است. این موارد گل سرسبد نوآوری های مرحوم علامه هستند.

علامه حقیقت گرایی و واقعیت گرایی را مبدأ همه فعالیت های فردی و اجتماعی معرفی می کند/ نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

ضرورت ها و مطالبات زمانه علامه چه تاثیری در شکل گیری اندیشه فلسفی ایشان داشت؟
پاسخ به این سوال باید از رهگذر بررسی تاریخچه عمر ایشان پیگیری شود. مرحوم علامه طباطبایی در روزگار خاصی به دنیا آمدند. ایشان در سال1281 هجری در تبریز متولد شدند. مقطع کودکی ایشان هم زمان با حوادث متنوعی است، از طرفی ما شاهد ماجراهای مشروطه در ایران هستیم، حوادث سیاسی مشروطه حوادث بسیار عظیمی است و بر تاریخ ایران تأثیر گذاشته است. حدوداً جوانی های ایشان مصادف شد با ایام جنگ جهانی اول و مشکلات اقتصادی و تنگاهای اقتصادی که در آن زمان اتفاق افتاد و همچنین مشکلات اجتماعی که از جهت مهاجرت های وسیعی که در آن دوران طبیعی بود، حادث شد. از طرف دیگر تحول دولت روسیه از تزاریسم به دولت مارکسیستی و کمونیستی اتفاق می افتد. لنین قدرت می گیرد و این حاکمیت به دست کمونیست ها می افتد. چون شوروی تمایل به سیطره بر ایران را داشت این رویکرد الحادی و کمونیستی بر بخشی از شمال و شمال غرب ایران، منطقه ای که محل سکونت علامه بود، طبیعتاً تأثیر می گذارد.
نکته دیگر مدت زمان سکونت مرحوم علامه در عراق است که در عراق در همان زمانی که علامه در آنجا سکونت داشتند یک جریان روشنفکری عربی در جهان عرب شکل می گیرد به نام نومعتزله به رهبری شخصیت هایی مثل محمد عبده و رشیدرضا شکل می گیرد. در حدود سنین چهل سالگی علامه، جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و باز هم شاهد این مسائل اجتماعی تلخ و مسائل سیاسی و فرهنگی و معضلاتی هستیم. من با توجه به تاریخی که بر ایشان گذشته است احساس می کنم که نگارش هایی که توسط ایشان اتفاق افتاده است کاملاً می تواند معطوف به این حوادث ارزیابی شود.
یک مثال عرض می کنم که مثال بسیار زیبایی است، در ذیل آیه 228 سوره بقره در تفسیر گرانقدر المیزان مرحوم علامه به مباحثی در خصوص جایگاه زن در اندیشه اسلام می پردازند. این زمانی است که موج تبلیغاتی از طرف غرب دامن اسلام را گرفته بود و شعله های آن به سمت دنیای اسلام کشیده می شد و البته جریان نومعتزله عرب هم از آن پشتیبانی می کرد. ورود علامه به این بحث ناشی از دغدغه ای است که ایشان نسبت به آن پیدا کرده و قطعاً موضع هایی که علامه در این بحث می گیرند، دقیقاً ناظر به حملاتی است که در مباحث جنسیتی و خانوادگی از سوی فمنیست ها تحمیل می شود. می دانید فمنیست مهم ترین حمله ای که می کند به کانون خانواده است، و به جایگاه زنانگی زن حمله می کند و می خواهد با عنوان دفاع از زن او را مرد کند و خیال می کند اگر زن مرد شود، از حق زن دفاع شده است. این بسیار مهم است که زن در همان شرافت زنانگی خودش شریف است، نباید زن تحول جنسیتی پیدا کند تا شریف شود، این تمام تحقیر یک زن است. اینها دقیقاً عبارات علامه است، اینکه یک زن را باید در همان زن بودن خودش دید.
از طرف دیگر تدوین بسیار زیبایی که ایشان درباره هویت انسان انجام می دهند و هویت انسان را یک هویت ملکوتی و امری فارغ از جنسیت معرفی می کنند، و اشاره بسیار زیبایی به شخصیت ملکوتی حضرت فاطمه زهرا (س) دارند. علامه می فرمایند اسوه بودن حضرت زهرا فقط برای زنان نیست، حضرت زهرا اسوه ای برای همه انسان ها هستند، چه زن و چه مرد. اینکه یک زن آن هم در سن 18 سالگی بتواند الگوی همه انسان ها بشود، این نشان می دهد اساساً کلیدواژه انسان و انسان کامل فارغ از مسئله ای به نام جنسیت است. و این حمله جنسی حمله ای به زنانگی زن است، نه دفاع از حریم زن.
از سوی دیگر اگر من بخواهم اشاره کنم به زمان شناسی، مرحوم علامه ورود بسیار حکیمانه ای به مباحث کمونیستی دارند. ایشان در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم دفاع مستحکمی از مبانی معرفت شناسی می کنند. مبانی معرفت شناسی یکی از نقاط حمله مارکسیسم است و علامه از عقل به عنوان عقل استدلالی دفاع بسیار جانانه ای در آنجا دارند. مجلدات اول و دوم حقیقتاً نشان دهنده ورود به موقع به این حوزه است، که اگر این اتفاق نمی افتاد چه بسا امروز ما نمی توانستیم در جامعه ایران صحبت از نظام اسلامی کنیم. دوستانی که سنشان ایجاب می کند آن ابتدای انقلاب خاطرشان هست که در مناظرات احسان طبری و حضرت آیت الله مصباح، در وسط مناظره احسان طبری اسلام خودش را ابراز کرد. جناب مصباح تربیت شده کسی مثل مرحوم علامه بودند و در دستگاه فلسفی ایشان تربیت شده بودند. من به عبارتی از مرحوم شهید مطهری در همان جلد کتاب مهم اصول فلسفه و روش رئالیسم اشاره می کنم، در یک عبارتی ایشان می فرمایند: «در ضمن این کتاب به قسمت هایی برخورد خواهد شد که در هیچ یک از فلسفه اسلامی و فلسفه اروپایی سابقه ندارد در مقاله ششم با طرز بی سابقه ای به نقادی دستگاه ادراکی و تمیز و تفکیک اداراکات حقیقی از اداراکات اعتباری پرداخته شده است. در این مقاله هویت و موقعیت ادراکات اعتباری نشان داده می شود و فلسفه از آمیزش با آنها برکنار داشته می شود و همین آمیزش نابجا است که بسیاری از فلاسفه را از پا درآورده است.» (جلد یک اصول فلسفه، صفحه 19) این اشاره به همان نکاتی که مرحوم علامه در ابتدای جلد یک و جلد دو، ناظر مباحث معرفت شناختی مورد حمله از سوی جناح مارکسیست اتفاق افتاده اشاره می کند.

علامه حقیقت گرایی را و واقعیت گرایی را مبدأ، برای همه فعالیت های فردی و اجتماعی معرفی می کند/ علامه توصیه بزرگی که در سلوک معنوی دارند، نفی خود است.

نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

در اندیشه علامه تربیت بر سیاست تقدم دارد؛ یعنی ایشان معتقد به نظریه تقدم تربیت بر سیاست هستند درباره این رویکرد در آرا و اندیشه های ایشان بگویید.
من فکر می کنم این تعبیر باید اصلاح شود. در واقع در عبارات مرحوم علامه طباطبایی ما با یک نظام فلسفی مواجه هستیم. علامه فیلسوف است و نظام فلسفی مرحوم علامه تعیین کننده ترین گزینه برای تمام ساحت های فکری ایشان است. فیلسوف متفاوت از متکلم دغدغه حقیقت را دارد و واقعیت عینی برای فیلسوف تعیین کننده ترین گزینه در همه ساحت ها، چه در ساحت اجتماع و چه در ساحت فرد است. لذا به نظر می رسد که ما اگر بخواهیم از منظر فلسفی مرحوم علامه را معرفی کنیم، باید بگوییم که مرحوم علامه حقیقت گرایی را و واقعیت گرایی را مبدأ، برای همه فعالیت های فردی و اجتماعی معرفی می کند. لکن فیلسوف گرانقدری مثل علامه طباطبایی کانونی ترین گزینه واقعی و چه بسا واقعی ترین واقعیات در بین امور واقعی را ناظر به توحید می بینند. و طبیعتاً واقعیت گرایی بر اساس اندیشه علامه طباطبایی، عنوان توحید گرایی را با خودش به همراه دارد. لذا در ساحت فردی و اجتماعی انسان سعادتمند و جامعه سعادتمند از نظر علامه جامعه و فردی است که گرایش توحیدی او بیشتر باشد.
نکته مهم در اینجا این است که مرحوم علامه طباطبایی در نظام تفکر فلسفی حکمت متعالیه در حال فلسفیدن هستند. طبیعتاً یکی از اصول مهم حکمت متعالیه نظریه تشکیک است. نظریه تشکیک به ما می آموزد هیچ گاه نگاه سفت و سختی به چیزی نداشته باشیم. وقتی صحبت از سعادت فردی می کنیم، این گونه نیست که انسان یا سعادت نهایی را دارد یا دچار شقاوت و بدبختی است، نخیر، ممکن است انسان سعادتمند باشد و لکن انسان دیگری از او سعادتمندتر باشد. این به این خاطر است که گرایش به توحید دارای مراتب متفاوتی است. انسان ها لزوماً در سطح واحدی نیستند و گرایش به سوی خداوند و گرایش توحیدی در انسان شدت و ضعف دارد. آن گرایش ضعیف هم گرایش است و گرایش شدید هم گرایش است. لذا انسان سعادتمند زمانی به اصل سعادت می رسد که اصل گرایش توحیدی در او زنده باشد. حالا هرچقدر این گرایش توحیدی بیشتر شد، سعادت هم بیشتر خودش را نشان می دهد. در جامعه هم همینطور است و سعادت منوط به گرایش توحیدی است، یعنی جامعه سعادتمند از منظر علامه طباطبایی جامعه ای است که گرایش توحیدی او در اجتماع قوی تر باشد. در اینجا لازم است به ایده «فطرت در سعادت» که مرحوم علامه خیلی بر آن تأکید می کنند اشاره کرد. به نظر علامه فطرت انسان به سوی گرایش توحیدی است و تمام تحولاتی که انسان در زندگی خودش شاهد است، می تواند با گرایش توحیدی تأمین کند. اصلاً انسان را به حال خودش رها کنید، گرایش توحیدی دارد و این عوامل بیرونی هستند که او را از گرایش توحیدی باز می دارند، لذا حرکت به سمت گرایش توحیدی حرکت آسانی است. یعنی نیاز به هزینه خاصی نیست و انسان ها فطرتاً به سمت توحید حرکت می کنند.
حتی عشق مجازی هم در بین انسان ها به جهت میل به توحید است. این یکی از نکات بسیار زیبایی است که یک زمانی باید جداگانه به آن پرداخته شود، که چطور عشق مجازی در نگاه علامه ضدیتی با عشق حقیقی ندارد. و لذا جامعه زمانی سعادت خودش را تأمین خواهد کرد که حاکم آن جامعه حکیمی باشد که حکیم به حکمت عملی و نظری باشد. ایشان مصداق چنین حاکمی را در زمان غیبت امام معصوم (ع) کسی می داند که حقیقتاً به قوانین اسلامی به لحاظ علمی و عملی آگاه باشد. عبارت ولایت فقیه در ادبیات علامه به کار نرفته است، اما گرایش سخنان ایشان به همین سمت است. جالب اینکه مرحوم علامه برخلاف فلاسفه و عرفایی که در بحث ولایت سخن گفته اند، ولایت را به سرپرستی و زعامت مردم تدوین کردند. تدوینی که گاهاً مورد اعتراض هم واقع شده، ولی من احساس می کنم این تدوینی که مرحوم علامه در کتاب شیعه در اسلام درباره ولایت داشتند، به خاطر همام حوادثی است که در آن روزگار مشاهده کردند. جنگ های جهانی اول و دوم، و این نابسامانی کشوری و ملی در ایران و کشورهای منطقه، ایشان را به این سمت کشاند که باید به مسئله حاکمیت و سرپرستی در جامعه اسلامی توجه کرد. واقعاً جامعه نیازمند سرپرست است و بدون سرپرستی عدالت و نظم فراهم نمی شود.
از نکات کلیدی و بسیار مهم در اندیشه علامه آن ایده مدنی بالطبع بودن انسان است. انسان طبیعت اش اجتماعی است. ما شاید در زندگی فردی خودمان بتوانیم به خودمان تحمیل کنیم و برویم در تنهایی و انزوا زندگی کنیم، ولی این تحمیلی خواهد شد. اگر ما انسان را با فطرت خودش تنها بگذاریم و بگویند که آن گونه که طبع تو تمایل دارد به آن سمت حرکت کن، انسان طبع و طبیعت اش به سمت اجتماعیت است و انزوا طلبی خلاف این است. این چقدر متفاوت می شود با آن رویکردی که اندیشمندان مسیحی به انسان توصیه می کنند، که انسان صلاح اش در گرو جدا شدن از جامعه و در گروه رهبانیت است. این ایده مدنی بالطبع به ما این را می رساند که اگر انسان قرار است به سعادتی برسد، این سعادت در همین جامعه باید اتفاق بیفتد نه در بیرون از جامعه. انسان سعادتمند کسی نیست که خودش را از جامعه جدا کند، انسان سعادتمند کسی است که در همین جامعه همت کند و همراه این جامعه شود. و باید به روح این مرد بزرگ درود فرستاد و چقدر زیبا است بیان شریف ایشان در بحث امام شناسی و امامت شناسی، که می فرمایند، امام کسی است که تکلیف او هدایت جامعه است. ایشان در این عبارت به عنوان تکلیف تأکید می کند و می فرماید امام کسی است که موظف است همراه جامعه باشد. اصلاً یکی از وظایف امام است که حق ندارد از جامعه خارج شود، حق ندارد که بگوید من چون پاک هستم از این جامعه آلوده جدا می شوم. انسان پاکی مثل امام معصوم موظف است خودش را در جامعه باقی بگذارد تا جامعه از پاکی انسان پاک بهره مند شود، و به بهانه آلودگی اجتماع حق جدایی از اجتماع را ندارد. حال جامعه هرچقدر همراهی کند با انسان پاک و هرچقدر حضور انسان پاک را در میان خودش تحمل کند، همانقدر در حرکت به سمت سعادت موفق تر خواهد بود. ما ثمره این نگاه را در اندیشه علامه طباطبایی در شاگردان آنها هم می بینیم. همه شاگردان علامه در همین اندیشه هستند و در همین جهت هستند و فعالیت جانانه ای از سوی شاگردان ایشان چه شاگردان جامعه تهران چه شاگردان قم مشاهده می کنیم. چه در زمینه های اجتماعی و فرهنگی و چه در زمینه های سیاسی، انصافاً فعالیت های قوی را در این زمینه انجام می دهند و ما حقیقتاً این حرکت سالمی را که در جامعه شاهد هستیم مدیون اینها هستیم. البته این سلامتی که من دارم به جامعه نسبت می دهم به هیچ عنوان به این معنا نیست که من از نابسامانی های اجتماعی بی خبرم، نخیر، اما من در مجموع نگاه می کنم. من به واقعیت های غیرقابل انکاری نگاه می کنم که اگر جامعه جامعه دینی نمی شد، حقیقتاً جای آنها خالی بود. مثالی می زنم، الان در کشور ما زمانی است که مسافرین و زائرین به سمت کربلا رفتند و در حال بازگشت هستند. میلیون ها انسان به این مسافرت رفتند و میلیون ها انسان خودشان را عنوان جامانده دادند و حسرت این سفر را داشتند، اما شما یک نگاهی به جامعه بغل گوشمان، در پاکستان بیندازید، که دولت پاکستان نه تنها کمکی به زائرین نکرد، بلکه سد راه آنها شد و حرکت آنها را به سمت سفر زیارتی اربعین ممنوع کرد. چرا اینطور است؟ این بخاطر این است که جامعه پاکستان به دلیل حکمرانی حاکم طاغوتی از فضیلتی که در زیارت اربعین است، احساس آسیب می کند. این مردم از خودگذشتگی و فداکاری ماجرای اربعین را می بینند، برمی گردند و فضیلت ها را با خودشان بر می گردانند، این به جامعه طاغوت آسیب می رساند. لذا چقدر تفاوت می شود در اینکه حداقل های جامعه اسلامی در یک جامعه ای فراهم شود و یا نه، ما از همین حداقل ها هم محروم بمانیم.
به نظر می رسد که تعبیر تقدم واقعیت گرایی و توحیدگرایی بر همه امور اجتماعی گزینه بسیار کلیدی تری و درست تری است و من این را در جامعه امروزمان فراهم می بینم، هم در بین مردم و هم در بین بخشی از مسئولین. شاید بخشی از مسئولین ما به این درک نرسیدند که فضای سیاست زده را ترک کنند و بیایند و با حرکت توحیدی و مردمی و عزتمندی که سعادت آنها را هم تأمین می کند همراه شوند، اما قاطبه مردم حرکتشان حق محور و توحید محور است. لذا من در همان نگرش تشکیکی احساس می کنم که ما در جامعه خودمان سهی از حرکت گرایش به توحید را مشاهده می کنیم. همه باید با هم همکاری کنیم تا این سهم رفته رفته بیشتر شود.

علامه حقیقت گرایی را و واقعیت گرایی را مبدأ، برای همه فعالیت های فردی و اجتماعی معرفی می کند/ علامه توصیه بزرگی که در سلوک معنوی دارند، نفی خود است.

نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

نقد خود، توصیه بزرگ علامه و میراث ارزشمند ایشان و نیاز ضروری دنیای امروز است، این مهم با توجه به شرایط جامعه ما آیا امکان تحقق دارد؟
از جمله نکات بسیار خوبی که اشاره فرمودید توجه به خود است. مرحوم علامه ابعاد مختلفی دارند که یکی از ابعاد مهم و موثر ایشان، بعد عرفانی و شخصیت سلوکی ایشان است. مرحوم علامه از شاگردان بسیار موفق مرحوم آقای قاضی بودند و بارها نقل شده است مرحوم قاضی پشت سر مرحوم علامه طباطبایی نماز می خواندند و به ایشان اقتدا می کردند، یعنی ایشان را شخصیت وارسته ای می دیدند. این شخصیت عظیم عرفانی امروز محل صحبت ما است. در اندیشه های عرفانی قاعده کار بر این است که سلوک عرفانی مبتنی بر نفی خود است، نه نقد خود. در حقیقت «من» برای سالک عرفانی حجاب اکبر است تا زمانیکه این «من» در میان است و تا زمانی که این «من» در منش و حرکت اجتماعی و فردی موثر است، گرایش توحیدی و سلوک معنوی در معرض آسیب است. بنابراین انسان هرچقدر که بتواند این من را از مسیر زندگی خودش حذف کند و به جای من به خدا اندیشه کند و خدا را محور فکر و اندیشه خودش قرار دهد، به نظر می رسد که به سعادت نزدیک تر است. لذا در سلوک عرفانی قاعدتاً اولین سفر، سفر از من به سوی خدا است و این اولین گامی است که یک سالک عارف برمی دارد. و در سفرهای بعدی به سوی خدا سیر می کند. این گام اول آسان ترین و ابتدایی ترین گام است که البته برای من و امثال من سخت ترین گام است. همین حرف من خودش در زندگی ما یک معضلی است. ما چقدر روی این من سرمایه گذاری می کنیم، و چقدر روی آن حساب باز می کنیم. کافی است یک نفر به این من آسیبی بخواهد برساند و یا تشری بزند، محکم مقابل او می ایستم. لذا من به جای کلمه نقد خود، نفی خود را می گذارم.
اگر می خواهیم طبق ادبیات علامه صحبت کنیم اینگونه باید بگوییم. علامه توصیه بزرگی که در سلوک معنوی دارند، نفی خود است. اگر خود حذف شود، جامعه به جای او نمی نشیند، خدا به جای او می نشیند و می دانید جامعه محصول همین افراد است. اگر در یک جامعه ای افراد آن جامعه یاد بگیرند که من را کنار بگذارند، اگر من را کنار گذاشتند و خدا را بیاورند همه چیز فراهم می شود.
در این حرکت اربعین، یکی از اموری که به این حرکت عظمت می بخشد همین نفی من است. آن کسی که خودش فقیر است، ولی می رود از دیگری قرض می گیرد تا برای برای زائر اباعبدالله (ع) خدمت کند. شما بر اساس کدام اندیشه انسان محور می توانید این را توضیح دهید؟ آیا می توانید بگویید این شخص خود را کنار گذاشته، تا دیگری را مقدم کند؟ خوب این من و دیگری با هم چه فرقی می کنند؟ هر دو انسانند، چرا دیگری باید به جای من بنشیند مگر او چه تمایزی از من دارد، او هم انسان است، من هم انسان است. چرا این مال باید به دست دیگری برسد؟ شما تا خدا را به میان نیاورید، این حرف ها مقدور نمی شود. زمانی این حرف ها مقدور می شود که من حذف شود دیگری نه، خدا به جای من بنشیند. آنجا خواهید دید که چقدر راحت می توان از جان، مال، اولاد و همه چیز گذشت، آنوقت همه این حرکاتی که در فضای فداکاری و ایثار در دفاع مقدس، در ماجراهای زیبای تاریخی که در طول تاریخ بر این ملت گذشت و در همین ماجرای اربعین مشاهده کنیم معنا می یابد. نسل مسلمان و نسل متدین در جامعه با نفی من در واقع این گام ها را بر می دارند.
علامه حقیقت گرایی را و واقعیت گرایی را مبدأ، برای همه فعالیت های فردی و اجتماعی معرفی می کند/ علامه توصیه بزرگی که در سلوک معنوی دارند، نفی خود است.

نفی خود، توصیه بزرگ علامه در سلوک معنوی است

در پایان بگویید اندیشه علامه در حوزه اخلاقی چه درس هایی برای امروز دارد؟
طبعاً باز هم من از همان خواستگاهی که در سوال قبل عرض کردم استفاده خواهم کرد. اینکه ما قاعدتاً باید تلاش کنیم، ما که عرض می کنم یعنی همه کسانی که دست اندر کار امور فرهنگی یک جامعه هستند، از من طلبه و استاد دانشگاه تا تمام مسئولینی که در ادارات ارشاد و ادارات مرتبط با امور فرهنگی متصدی اند. باید تلاش شود تا یک سمت و سویی به جامعه بدهیم. البته همه می دانیم که فرهنگ چیزی نیست که یک شبه تدوین شود و یک شبه همه امور فرهنگی فراهم شود. چنین توقعی هم از مسئولین فرهنگی نمی توان داشت، اما قاعده کار این است که مسئول فرهنگی خودش را موظف ببیند و مجاهدانه در خدمت یک فرهنگ شیعی قرار بگیرد. آنچه که مقتضای یک فرهنگ شیعی است این است که توجه به سیر معنوی در گام های زندگی بشری شود.
طبعاً گرایش به توحید چون رکن توجهات مرحوم علامه طباطبایی است، گزینه بسیار مهمی است، که باید در ادبیات نسل جدید ورود پیدا کند و هم در بعد عملی و هم در بعد نظری تقویت شود. باید به کتاب های درسی ما ورود کند به صورت داستان واره ها و داستانک ها، به صورت اشعاری که بتواند هنرمندانه گرایش به توحید را فراهم کند. البته در این میان توجه به جایگاه ولایت و انسان کامل در سلوک انسانی، در اندیشه علامه بسیار مهم است. جایگاه امام در همین سلوک معنوی و دستگیری او در سلوک معنوی بسیار مهم است. به نظرم این تعبیری که یک زمانی از مرحوم علامه نقل شد، که ایشان فرموده بودند که توسل به اباعبدالله (ع) از نماز شب خواندن تأثیر عمیق تری می تواند در سلوک معنوی داشته باشد. تمام گیر جامعه ما و انسان ها در همه جوامع این است که انسان ها یک من طاغوتی در میان می گذارند و قادر به حذف این من نیستند. لذا گرایش توحیدی با همراهی آموزه توسل به مقام انسان کامل و مقام ولی الله آن چیزی است که برای جوان امروز ما می تواند بسیار بسیار کمک کننده و واقع گرایانه در سلوک معنوی باشد، چون می دانید جوان امروز ما در معرض آسیب های بسیار متنوعی است، هم در فضاهای مجازی، هم در فضاهای حقیقی، اما شما ببینید این همه هزینه می شود از سوی استکبار و استعمار، اما آیا این ماجرای عظیم اربعین که هم اکنون شاهد آن هستیم جمعیت عظیمی که به سمت این حرکت اقدام می کند، آیا این جمعیت جامعه پیر ما هستند یا جوان؟ مشهود است که اکثراً جوان ها به این مسیر اقدام می کنند، از هر طیفی هم هستند. شاید قیافه هایی ببینید که تا دیروز اگر آنها را می دیدید احساس می کردید نماز هم نمی خوانند، ولی به عشق اباعبدالله در این مسیر آمدند. این خاصیت توجه به انسان کامل است. چون اثر تکوینی و قلبی بین انسان کامل و انسان وجود دارد. و این ارتباط باعث کشش قلبی به سوی معنویت می شود. به اینگونه حرکات نباید آسیب زد، نه تنها نباید آسیب زد بلکه باید کمک کرد.
گاهی اوقات مشاهده می شود که بعضی از مسئولین با حرف های نسنجیده با حرف های غلط با ایجاد مانع برای چنین حرکت های بسیار خوب و موفق، به آن آسیب می زنند. گاهی کتاب هایی منتشر می شود که آسیب به گرایش های توحیدی و معنوی است. ما توقعمان این است که چنین اتفاقی نیفتد. در مجموع به نظر می رسد جامعه خوبی داریم، شاید استعمار توانست با هزینه هنگفت میلیاردی شکل جوان ما را، لباس او را تغییر دهد، اما دل آنها با اهل بیت است. این را در ایام خاص عزاداری ها و حرکت های جهادی جوان ها دیدیم. لذا باید تلاش کرد از این فرصت بسیار خوب و از این مردم بسیار خوب استفاده کنیم، تا شاهد شکل دادن به جامعه ای باشیم که زمینه را برای ظهور انسان کامل را فراهم کند.

منبع: پایگاه بصیرت
مصاحبه از: فهیمه عشرتی خلیل آباد

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین