تب كمدي ساختن و مثلاً طنازي اگر توي سينماي الان حسابي داغ است، بيبرو برگرد براي فروش است، وگرنه گويا كسي دلش به حال اين ملت فيلمبين نميسوزد.
به گزارش
بولتن نیوز، تب كمدي ساختن و مثلاً طنازي اگر توي سينماي الان حسابي داغ است،
بيبرو برگرد براي فروش است، وگرنه گويا كسي دلش به حال اين ملت فيلمبين
نميسوزد. البته خب اينجا همه سر و ته يك كرباس نيستند. هميشه استثنا هست.
انصافاً فيلم كمدي تعريف دارد، اصول دارد و سر و شكل خاص خودش را.
از
«اكسيدان» بنويسم كه مصداق ادعايي هست كه گفتم. نه بدنوشت است و نه
خوشنوشت؛ به هرحال نوشته شده و فوريفوتي ساخته شده و روي پرده رفته است.
انگار فيلمساز غم نان دارد واقعاً! ابداً توي كتم نميرود كه يكي دوميليارد
خرج اين فيلم ناچيز كرده باشند. نميشود نقد ساختارياش كرد. بالاخره آمده
كه به قول خودش ملت را شاد كند، آن هم چه شادي. حيف يكي دو سكانس اول و
انتهايي كه سيماي سينمايي ميگيرد و بعد هم فاتحهاش با اين ريتم كند و
سكانسهاي تكراري پرحجم توي كليسا و حواشي نچسبش خوانده ميشود.
سراغ
نقد محتوايي «اكسيدان» نميروم چون حرف زدن دربارهاش خستهكننده است؛ يك
سري تيكههاي رّك بيادبانه است. جوري فيلمساز اين كلمات را داد ميزند كه
انگار بيخ گلويش چسبيده يا تازه از تختخواب بلند شده! چه ذوقي دارد و انگار
كه دنياي فيلمسازي را به او دادهاند. خودش را زيادي جسور فرض ميكند. نه
به خدا اينجور ساختنها را همه بلدند و اتفاقاً خنده هم ندارد.
نبايد
فيلم را نقد محتوايي كرد چون محتواي خاصي ندارد و پوچ از روايتگري است،
يعني قصه پر تب و تابي نميبينيم؛ نه كه داستان ندارد، اتفاقاً دارد ولي
انگار همهچيز سازنده آن، شده يك تعداد شوخي كردنها؛ شوخيهايي كه نميشود
جدياش گرفت.
فيلمساز هرجا كم آورده
آويزانِ چه ميدانم دوتا تيكه و تصوير به اصطلاح جنسي ميشود كه جاخاليها
را مثلاً پر كند. چه ابتكاري؛ دستمريزاد! «از فيلمبرداري غليظ روي سينه
بازيگر زن بگير تا لَب و لُپ و...» تازه با كلام و نريشن، حتي توضيح اضافه
روي تصاوير نيز ميدهد. تو خود ديگر حديث مفصل بخوان. اين هم طنز ماست
لابد. كاري به اينها نيز نداريم، اينها را بايد مردم ببينند و قضاوت كنند
كه ميكنند، نه منِ منتقد. اين چندخط صرفاً شرح ماجرا بود؛ نه نوشتم خوب و
نه نوشتم بد. فقط مينويسم توي سينماي ما اينجور آثار بدعت است. لااقل
گروه سنيتان را مشخص ميكرديد كه بچهاي از خودش سؤال نكند چرا دوتا
بازيگر مرد اصليات توي فلان سكانس همجنسبازي اين همه هم را... ولش كن چون
نميدانم واقعا چه كلمهاي به جاي سهنقطه بگذارم. فيلم اما از جايي كه
وارد كليسا ميشود و دربست همانجا اتراق ميكند، رسماً آب ميرود و
مليجكبازي ميشود. يك مشت ادا و بازي با كلمات. چقدر اين امير جعفري حرف
ميزند. مجبوري به همان سراسر كلمات بيمزه او زل بزني كه دائم نيز فوران
ميكند و البته تكيهكلام و ژستهاي تكراري جواد عزتي. اين همه تيكهپراني و
دوربينبازي با تن مرد و زن عجيب نيست؟ عجيب است واقعاً! «اكسيدان» با اسم
الكياش چيزي جز اين صحنهها نيست.
تأكيد
دوباره اينكه چند دقيقه اول فيلم و يك سري قسمتها از آنچه كه توي
سفارتخانه ميگذرد قابل تأمل است؛ شمّه فيلم دارد. بقيه با آن تايم طولاني
جداً مخاطبش را خسته و دلزده ميكند. با اين كست بازيگري، چقدر هم كه مخاطب
را به ياد «زاپاس» برزو نيكنژاد مياندازد. البته خب در كيفيت، قياس
معالفارق است.
از ابتدا هم گفتم؛ نقد كردن
به گمانم از سر اين فيلم زيادي است. كمدي درحد فقر داستاني و تكنيك است.
ميخواهد به هر ضرب و زوري بانشاط بماند. خب يكي خوشش ميآيد و يكي هم نه.
دقيقاً اين فيلم مصداق نگاه «صفر و يك»ي است. به خورد هر مخاطبي نميرود.
به هرحال بخواهي نخواهي، زننده است. نان همين ركگويي و دست به تيغ بردن در
خط قرمزها را ميخورد.
قبول كنيم كه نميشود اينجور فيلمها كه
تازه ادعاي كمدي نيز دارند را چكش برداشت و تحليل سينمايي كرد. نوشتن به
همين مقدار صرفاً جهت اطلاع بود، با اين نكته كه كمديهاي الان تنها
گيشهپركن هستند و صدالبته غنيمتي براي چرخ سينما ولي ديگر بيخيال كيفيت و
نقد جديكردنشان شويم.
مخاطب سينما قطع به
يقين حالش به اين جنس آثار خوش است. خسته شده از فيلمهاي شبيه به هم كه
توي اكران ما قطار شدهاند. اكثراً در روايت نيز كپي يكديگرند. فعلاً فيلم
طنز است كه حتي متوسطش او را سركيف ميآورد. پس اينجور كارها نياز اول و
جدي است ولي نه اينكه تهيهكننده و سازنده هر متن مزخرفي را جلوي دوربين
ببرد و به اسم طنز توي حلق فيلمبين كند.