کد خبر: ۴۸۷۲۳۴
تاریخ انتشار:
در بسته دهم خرداد 96 بخوانید؛

بولتن موسیقی و تئاتر: پاپ سبک نیست/ تئاتر ایران گلریز می‌شود؟!

بولتن موسیقی و تئاتر امروز حاوی مطالبی از جمله پاپ سبک نیست، «عندلیب»به واکاوی موسیقی های ملی -مذهبی می پردازد، «چل گیس» را موزیکال اجرا می‌کنیم، آلبوم «فروغ»با صدای علیرضا قربانی منتشرشد، برنامه تعطیلی اجراهای تئاتر اعلام شد و... است.
بولتن موسیقی و تئاتر: پاپ سبک نیست/ تئاتر ایران «گلریز» می‌شود؟!گروه موسیقی و تئاتر: اخبار حوزه تئاتر و موسیقی نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.
 
به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 10 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.

«چل گیس» را موزیکال اجرا می‌کنیم




مشروح اخبار


فاصله‌ ما با استانداردهای جهانی نجومی نیست

بستر‌سازی نگرش‌های هنری و فرهنگی موسیقی باید در دانشگاه‌ها انجام گیرد. نگرش‌های بسیار ارزشمند و متفکر مبتنی  بر تصدیق سنت‌ها و مبتنی بر مقایسه سبک‌های مختلف بر پارامترهای نظری، فکری و هنری است که موسیقی‌های متفاوت را شکل می‌دهد. دانشجویان ما باید در نظام دانشگاهی بیاموزند که نوازنده شدن و آهنگساز بودن مبتنی بر چه تعهدات، پشتوانه و چه مطالعات اندیشمندانه ای انجام می گیرد! چه تبادل نظرهای متفکرانه و اندیشمندی می‌تواند ذهن هنرمند را به خلاقیت مبتنی بر تفکر اصول و ریشه‌های فکری و شخصیتی او شکل بدهد!گروه موسیقی دانشگاه تهران در طول سال های اخیر همیشه در این تلاش و تفکر بوده که شاید بتواند با پایبندی سخیفانه و سرسختانه اصولی را به دانشجو بیاموزد که دست یافتن به آن آسانی انجام نمی‌گیرد. 

فاصله‌ ما با استانداردهای جهانی نجومی نیست

این دانشجویان در دو رشته نوازندگی موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک تحصیل می‌کنند و استادان هیأت علمی  گروه موسیقی دانشگاه تهران طی سال های اخیردر حوزه موسیقی‌های کلاسیک غرب، موسیقی سنتی - ایرانی و بومی تلاش کرده که برمبانی نظری، فرهنگی و اندیشه تغییرگذاری‌های فرهنگی این رشته را به دانشجویان بفهماند و بیاموزد. تلاش ما براین است ازطریق یک تلفیق صحیح بین کلاس‌های نظری و کلاس‌های عملی و یک تعادل صحیح عمل‌گرا و نوازنده‌گرا بودن و همچنین از طرفی دیگر بنیاد‌های نظری، تئوریک و فرهنگی، تاریخ و سبک شناسانه را به دوستان منتقل کنیم تا ان‌شاء‌الله بتوانیم در ذهنیت و عملکرد دانشجویان به یک تعادل دست یابیم. می‌دانم و امیدوارم این تلاش موسیقی در سال‌های آینده به ثمر خواهد نشست.

حالا دیگر یادگیری و آموزش موسیقی چند سالی است که در سبد فرهنگی خانواده‌های علاقه‌مند به هنر و بویژه موسیقی قرار گرفته است. این روزها کمتر خانواده‌ای را می‌بینیم که یک یا چند نفر از فرزندانشان در کلاس‌های موسیقی شرکت نداشته باشند؛ گویی حضور در چنین کلاس‌هایی در کنار آموزش‌هایی چون زبان انگلیسی، کلاس‌های ورزشی و... به یک ضرورت تبدیل شده است؛ اما آیا روش‌های امروز تدریس موسیقی بدرستی و طبق استاندارد انجام می‌گیرد؟ انتخاب آموزشگاه و روش‌های تدریس آن بر چه اساس و معیاری است؟ دانشکده‌های هنر که به صورت آکادمیک آموزش موسیقی و سازهای کلاسیک ایرانی و کلاسیک غربی را بر عهده دارند چه میزان بر استانداردهای بین‌المللی و به روز بودن آن با موسیقی دنیا در ارتباط هستند و آیا به‌صورت جدی به این موضوع پرداخته می‌شود؟حمید رضا دیبازر رئیس دانشکده موسیقى دانشگاه هنر معتقد است، کسی که به تحصیل در دانشگاه می‌اندیشد نگاه دیگری به رشته هنر دارد و به لحاظ حرفه‌ای تمرکز زندگی‌اش بر موسیقی است. اما کسی که آموزشگاه موسیقی را برای یادگیری انتخاب می‌کند موسیقی بخشی از زندگی‌اش است اما هدف همه آنها خدمت کردن به موسیقی است. یکی در حوزه موسیقی آکادمیک و دیگری در حوزه موسیقی عمومی. دیبازر آهنگساز، عضو هیأت علمى، بنیانگذار ارکستر و آکادمى موسیقى فوژان چندین سال است که با برعهده گرفتن ریاست دانشکده موسیقی سعی در هرچه بهتر کردن آموزش موسیقی داشته است و تا به امروز هم توانسته بخوبی از عهده این وظیفه برآید.درادامه گفت و گو را می خوانید.

شما ازجمله هنرمندانی هستید که تجربه موسیقی فیوژن (تلفیقی) در اغلب آثارتان به چشم می‌خورد، سبکی موسیقایی که این روزها بازار خوبی دارد و به درست یا غلط در حال طی کردن مسیر خود است. به‌عنوان یک فرد متخصص در این زمینه ابتدا تعریفتان را از موسیقی فیوژن بگویید.
در این مورد دو رویکرد را می‌شناسم؛ نخست میل به هم‌نشینی فرهنگی یا میل به ایجاد هم‌نشینی و گفت‌وگو بین دو یا چند فرهنگ به‌وسیله سازها و موزیسین‌ها. به‌طور مثال هم‌نشینی یک موزیسین هندی در کنار یک موزیسین اروپایی علاوه بر اینکه یک کار فرهنگی است، دو اقلیم فرهنگی، دو میراث گوناگون و دو سابقه متفاوت موسیقایی را درکنارهم قرار می‌دهد. البته گاهی اوقات این اتفاق‌ها تنها در حد یک هم‌نشینی است؛ یعنی امتزاج درونی رخ نمی‌دهد؛ اما گهگاه بنابر شرایط، انعطاف و قابلیت‌های موزیسین‌ها یا کنجکاوی برای رسیدن به فضاهای جدید یک ترکیب نوین رقم می‌زند. بخشی از این تمایل و رویکرد به تلفیق به خاطر فنّاوری است که در چند دهه اخیر امکان استفاده از سازهای گوناگون در استودیو و میکس کردن صداهایی از اقلیم‌های مختلف در یک کمپوزیسیون را ایجاد کرده است.
این تلفیق از سطحی آغاز می‌شود که صرفاً کنار هم قرار دادن و به‌نوعی کلاژ کردن است و الزاماً به ترکیب نوینی منجر نمی‌شود و تا آن‌جا در حرکت است که پدیده‌ها کنار هم قرار گیرند. به‌عنوان مثال، نسبت آب و سنگ؛ درواقع هیچ‌گاه سنگ در آب جوش حل نخواهد شد و آثار بسیاری که تحت عنوان تلفیقی به وجود می‌آیند هیچ‌گاه آشتی درونی باهم پیدا نخواهند کرد؛ اما نسبت قند و آب به‌گونه‌ای دیگر است و زمانی که در کنار هم قرار می‌گیرند بعد از مدتی به چیزی دست می‌یابیم که نه آب است و نه قند و هم آب است و هم قند.
به عقیده من این نوع تفکر تلفیقی که در جست‌وجوی تحقق و رسیدن به یک نتیجه نوین است نیاز به دانش بسیاری دارد و صرفاً باهم‌نشینی چند موزیسین فرضاً بااستعداد رخ نخواهد داد.

با این تفسیر آثاری که امروز در قالب موسیقی تلفیقی تعریف می‌شود آب و قند است یا آب و سنگ؟
اگر منصف باشیم از هر دو نمونه وجود دارد؛ بخصوص در این دو دهه اخیر.

آیا ضرورت دارد این سبک موسیقی به‌صورت تخصصی در دانشگاه‌ها تدریس شود؟
بله. افرادی هستند که با تحصیلات دانشگاهی و تخصص در این حوزه، تمایل به برگزاری چنین دوره‌هایی دارند. مثلاً در قالب مستر کلاس‌ها.

 چرا در یک مستر کلاس به‌صورت جدی به این موضوع نمی‌پردازید؟
گاهی اوقات بهترین راه نقد کردن، عمل کردن است؛ بنابراین به‌جای آنکه شعار بدهم و نقد کنم کاری را انجام می‌دهم که ازنظر خودم صحیح است. به‌عنوان‌مثال آلبوم‌هایی که تا به امروز منتشر کرده‌ام ازنظر من دارای پیشینه فرهنگی است و با دانش، تخصص، کنجکاوی، تحلیل، تحقیق و پژوهش همراه بوده است اما من دراین‌باره نظری نخواهم داد، به این سبب که در کشور ما علاقه‌مندان به هنر بیشترازاینکه بخواهند یاد بگیرند، دوست دارند تجربه کنند. تمایل به تولید بیشتر از میل به یادگیری است به همین دلیل، خیلی کارها در حد یک تجربه باقی می‌ماند و تبدیل به یک جریان و مکتب نمی‌شود.

تمایل جوانان به تجربه با نگاه شما در موسیقی که براین نظرید که موسیقی حدومرز ندارد قرابت دارد و قطعاً آنها هم به دنبال موسیقی بدون مرز می‌روند.
بله. این روند فکری در قالب شعار یک‌چیز است، اما برای به دست آوردن این تخصص و به بار نشاندن آن سال‌ها تلاش صورت گرفته است. شاید صحبت از صلح جهانی بسیار ساده باشد. مثلاً در یک مکان فرهنگی از صلح جهانی بگوییم، اما مخالف رفتن فرزندمان به کلاس موسیقی باشیم؛ درواقع از شعار دادن در مورد این پدیده تا تحقق این آرمان‌ها در عمل فاصله بسیاری است.

انگیزه شما از به کار بردن مفهوم صلح جهانی در آثارتان چیست؟ چه ایده‌ای را می‌خواهید مطرح کنید؟
موضوع صلح جهانی خارج از شعار جدی‌ترین موضوعی است که در جهان امروز مطرح است؛ امروز به طرق مختلف بشریت در تهدید است و به دنبال بهانه‌های مختلف برای جنگیدن و جدا کردن خودمان از دیگران هستیم. سلاح‌های جنگی هرروز پیشرفته‌تر می‌شوند و عموماً این سلاح‌ها در دستان افرادی است که نشان داده‌اند انسانیت و تداوم انسانیت دغدغه‌شان نیست. واقعیت این است که این تهدید هرروز جدی‌تر شده و اگر قرار باشد جنگی جهانی دربگیرد به‌یک‌باره رخ خواهد داد؛ و این بار قطعاً با دیگر جنگ‌های جهانی بسیار متفاوت خواهد بود. با پیشرفت‌های وحشتناک فنّاوری در حوزه جنگ‌افزارها و تهدیدی که شاید دریک سانتیمتری ماست، درحالی‌که فکر می‌کنیم هرگز چنین نخواهد شد. آنچه می‌تواند از چنین فاجعه‌ای جلوگیری کند پذیرش حق فرهنگ‌های گوناگون است؛ اینکه تفاوت‌ها را هرچند ناخوشایند باور کنیم، همدیگر را بپذیریم، تحمل‌کنیم و نخواهیم همه مثل ما فکر کنند (نه در شعار که در عمل)؛ و دیگر اینکه اساساً زمینه‌ای ایجاد شود که راه‌حلی برای حیات مسالمت‌آمیز گوناگونی‌ها در کنار هم پیدا کنیم.

چرا این باور و نگرانی تنها باید از سوی ما شکل بگیرد؟
حتی از سوی ما نیز چندان شکل نگرفته است. شاید تنها تعداد معدودی به این می‌اندیشند و یک اتفاق ملی و جهانی نیست. در فرهنگ‌های مختلف کم‌وبیش هستند افرادی که چنین رویکردی دارند و به استناد رویکردشان اینگونه در هنرشان عمل می‌کنند و یک فعالیت جمعی نیست.

خارج از مسأله صلح جهانی بیشتر اتفاق‌های موسیقایی چون تلفیق سازهای ایرانی با سازهای غربی اغلب به دعوت هنرمندان ایرانی بوده است.
این اتفاق برای نخستین بار در انگلستان و در موسیقی فیلم «آخرین وسوسه مسیح» ساخته پیتر گابریل موزیسین برجسته انگلیسی صورت گرفته است. این هنرمند با تجربه گسترده موزیسین‌هایی از مناطق مختلف شهر را دعوت کرد و یافته‌هایی از آنها را ضبط و با سازهای الکترونیک میکس کرد و به یک ساختار جدید صوتی دست یافت و این‌یکی از ریشه‌های اصلی چیزی است که امروزه فراوان به کار می‌رود.

اما سؤال من این است که تقاضاها بیشتر از سوی کشور ما بوده است. از منظر شما غربی‌ها چه نگاهی به موسیقی ایرانی دارند؟
به‌ این سبب که ما در خود کمبودهایی را احساس می‌کنیم. بسیاری از موزیسین‌های ما تا زمانی که در کشورشان موفق عمل می‌کنند و بهترین سالن‌های شهر را به اجراهایشان اختصاص می‌دهند کسی نمی‌گوید دستت درد نکند، اما به‌محض آنکه خارج از کشور و در یک مکان نامشخص کنسرتی برگزار می‌کنند می‌گویند در خارج اجرا داشته است؛ حالا کجا مشخص نیست! زمانی که بازمی‌گردند هم خودشان براین باورند که کار مهم‌تری انجام داده‌اند وهم اطرافیان؛ این خود یک کمبود است اما در خارج از ایران، اجرا در چنین فضاهایی هیچ اهمیتی ندارد. هنرمندان غیر ایرانی با حضور در کشور ما معنا پیدا نمی‌کنند و معنای خود را در محیط خودشان پیداکرده‌اند، صنعت موسیقی‌شان به بهترین و بالنده‌ترین شکل در حال فعالیت است و پول و اعتبار می‌سازند.

با این تفاسیر عدم توجه و کم‌لطفی مسئولان فرهنگی نیز در این کمبود و دیده نشدن بی‌تأثیر نبوده است.
به‌هرحال عشق و علاقه خارج از کشور و دیده شدن همیشه وجود داشته است. زمانی یک گروه تور حرفه‌ای راه می‌اندازد که در خارج از کشور پیش‌ازاین رخ‌داده اما در ایران وجود نداشته، به‌این‌علت که ما هیچ‌گاه جزو صنعت موسیقی جهان نبوده‌ایم.کنسرتی که خارج از ایران برگزار می‌کنیم یک اتفاق اجتماعی و فرهنگی در کشور میزبان نیست و عموماً ایرانی‌ها در آن شرکت دارند، اما زمانی که بتوانید دیگران را به کنسرت خود دعوت کنید اتفاق خوبی رخ‌داده است. در کنسرت هنرمندان شناخته‌شده در صنعت موسیقی تنها افراد شهر خودشان شرکت نمی‌کنند، بلکه از دیگر کشورها نیز مشتاقانه حضور دارند. این یک رخداد فرهنگی-اجتماعی است ولی متأسفانه ما بیشتر با خودمان در ارتباط هستیم.

شاید یک دلیل آن این باشد که موسیقی ما هنوز جهانی و پیشرفته نشده است!
معنای پیشرفته الزاماً موردقبول و توجه دیگران بودن نیست.

به‌عنوان کسی که ریاست دانشکده موسیقی دانشگاه هنر را بر عهده دارد بفرمایید چه دروسی در این دانشکده تدریس می‌شود و آیا به‌روزرسانی در بحث آموزش صورت گرفته است؟
ما برای اینکه بدانیم چه داریم بسیار مهم است که بدانیم چه داشته‌ایم و آنچه داریم و داشته‌ایم چه فاصله‌ای باهم دارند و درعین‌حال باید بدانیم چه می‌خواهیم؛ اما درس‌ها و واحدهایی که امروز تدریس می‌شود نسبت به دوران تعطیلی دانشگاه پیشرفت بسیار جدی را نشان می‌دهد. بعد از انقلاب فرهنگی دانشگاه دوباره بازگشایی شد، اما رشته موسیقی جایگاه جدی نداشت و تحت عنوان یک کارشناسی بسیار ساده بود. دروس گنگ و مبهمی که دارای استانداردهای بین‌المللی و قابل ترجمه شدن نبودند؛ اما خوشبختانه با کمک و همت عده‌ای از موزیسین‌ها که ماندند وسعی کردند آنچه را که هست و به آن رسیده‌اند با همه به‌هم‌ریختگی‌هایش بسازند و دانشکده موسیقی را راه‌اندازی کردند و این دانشکده با برنامه‌های مصوب، دقیق و سیستماتیک طی این دو دهه بازبینی و به‌روزرسانی شده است. تقریباً قسمت بیشتری از همه واحدها در ارتباط با رشته موسیقی بوده و استاندارد و بین‌المللی تعریف‌شده است و بسیار خرسندیم که دانشجویان ما در آزمون‌های دانشگاه‌های درجه‌یک دنیا شرکت می‌کنند و پذیرش می‌گیرند و البته در ایران هم که شگفتی می‌آفرینند.

فاصله‌ ما با استانداردهای جهانی نجومی نیست

فضاهای آموزشی ما با استانداردهای بین‌المللی چقدر فاصله دارد؟
کشورهایی که از فضای آموزشی خوبی برخوردار هستند و موسیقی برای خودشان است و همچنین یک سابقه حدود 2500 سال در پس آن و هزار سال سابقه نُت‌نویسی دارند، فرهنگشان همسو بوده و منعی نسبت به این جریان ندارند، طبیعی است که با توجه به بودجه فضاهای فرهنگی، همسویی ذهنی و... موسیقی آنها تحول پیدا می‌کند؛ اما خوشبختانه امروز در رشته موسیقی سازهای کلاسیک غربی، سازهای ایرانی و حوزه آهنگسازی، که هر سه رشته در دانشکده موسیقی تدریس می‌شود و علاوه بر آن رشته اتنوموزیکولوژی که به‌تازگی فعال شده است و در حقیقت بحث موسیقی نظامی کمک کرد به استناد آن بتوانیم رشته‌های موجود را راه‌اندازی کنیم و گسترش بدهیم، در این زمینه تحولات بسیار جدی در داخل کشور رخ‌داده است. مضاف بر اینکه در درجه نخست لازم است بتوانیم نیازمندی‌های کشور خودمان را برطرف بکنیم؛ اما اینکه هنرجویان ما بتوانند خارج از کشور و در دانشگاه‌های بسیار معتبر پذیرش بگیرند و درس بخوانند، نشان‌دهنده آن است که فاصله‌های ما با استانداردهای جهانی فاصله‌های نجومی نیست. قدردان تمام استادان و مدرسین برجسته هستم که در این راه تلاش فراوان کرده‌اند و می‌کنند.

باآنکه فضای دانشکده و تحصیل به‌صورت آکادمیک ذهنیت دیگری را در انسان به وجود می‌آورد، اما متأسفانه یا خوشبختانه آموزشگاه‌های موسیقی امروزه توانسته‌اند از دانشگاه‌ها پیشی بگیرند. به نظر شما این پدیده مثبت است؟
چون خاستگاه و عملکردشان متفاوت است پیشی گرفتن هم معنا ندارد. نوع برخوردها متفاوت است. کسی که به تحصیل در دانشگاه می‌اندیشد نگاه دیگری به این رشته دارد و به لحاظ حرفه‌ای تمرکز زندگی‌اش برموسیقی است، اما کسی که آموزشگاه موسیقی را برای یادگیری انتخاب می‌کند موسیقی بخشی از زندگی‌اش است. البته نسل جدیدی از هنرجویان هستند که برای آمادگی در دانشگاه‌ها راه را از آموزشگاه‌ها آغاز می‌کنند. آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها در دو حوزه کاملاً متفاوت کارمی‌کنند، اما هدف همه آنها خدمت کردن به موسیقی است. یکی در حوزه موسیقی آکادمیک و دیگری در حوزه موسیقی عمومی. کمبود نیروی متخصص در آموزشگاه‌ها یکی از معضل‌های این زمینه است که امیدواریم با توجه به بالا رفتن تعداد فارغ‌التحصیلان، این مشکل به‌تدریج برطرف ‌شود. لازم به ذکر است هر فردی نمی‌تواند در دانشگاه‌ها تدریس کند و باید مراتب و مدارجی را طی کرده باشد؛ امکان دارد کسانی در آموزشگاه‌ها زحمت بکشند این موضوع بسیار ارزشمند هم هست؛ اما توانایی تدریس در دانشگاه‌ها را ندارند و بالطبع همه کسانی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند توانایی آموزش در آموزشگاه‌ها را به بهترین شکل ممکن خواهند داشت.

برای تدریس موسیقی کلاسیک غرب امکان بهره بردن از استادان خارج از کشور وجود دارد؟
بله. در موسیقی کلاسیک غربی استادان شاخصی حضور دارند اما بحث قانون کار و مجوز کار غیر ایرانی‌ها در ایران هم وجود دارد. مضاف بر اینکه در کشور ما مدرسین خوبی در این زمینه فعال هستند و تا به امروز کسی را ندیده‌ایم که علاقه‌مند به یادگیری موسیقی کلاسیک غربی بوده باشد، اما متخصص درجه‌یک تدریس آن ساز وجود نداشته باشد.

بسیاری از هنرجویان موسیقی بر این موضوع نقد دارند که استادان آموزشگاه‌ها بسیار سطحی آموزش می‌دهند یا شاید تنها به دنبال رفع مسئولیت باشند. نظر شما دراین‌باره چیست؟
ما در دوره‌گذار قرار داریم. در این دوره از یک‌سو تعداد فارغ‌التحصیلان افزایش پیداکرده که این خود منجر به رفع کمبود نیروی متخصص خواهد شد و از سویی دیگر، به دوستانی که بنا به دلایلی سال‌ها در آموزشگاه‌ها مشغول به کار بوده‌اند و زحمت‌کشیده‌اند و امکان تحصیل تخصصی را نداشته‌اند کمک کنیم تا بتوانند با حسن نیت نواقص و کمبودهای تخصصی‌شان را مرتفع کنند. از طرف دیگر از علاقه‌مندان هم انتظار داشته باشیم که در انتخاب استاد متخصص همان‌طور که مثلاً برای درمان در بین پزشکان متخصص جست‌وجو می‌کنیم و بهتر را انتخاب می‌کنیم حساسیت و دقت لازم را داشته باشند که البته به‌تدریج این اتفاق خواهد افتاد.

سال گذشته برای نخستین بار جشنواره دانشجویی «صبا» را راه‌اندازی کردید؛‌ یکی از اهداف این جشنواره رفع خلأ‌های آموزش آکادمیک موسیقی و ایجاد بستری مناسب در جهت شکل‌دهی فرهنگ موسیقی آکادمیک کشور است. باوجود مسئولیت شما در دانشکده موسیقی چه ضعف‌هایی در بخش آکادمیک موسیقی ما وجود دارد که برگزاری این جشنواره‌ها می‌تواند به رفع آنها کمک کند؟
در جامعه‌ای که تمایل به یادگیری موسیقی بسیار است، باید برای به دست آوردن وجه کیفی آموزش هم تلاش کرد. بخشی از این تمایل به خانواده‌های فهیمی برمی‌گردد که علاقه‌مندند فرزندانشان در این حوزه فعال باشند یا خود فرزندشان نسبت به این موضوع علاقه نشان می‌دهند یا عده‌ای از دانشجویان که رشته تحصیلی‌شان موسیقی نیست ولی فعالیت‌های جدی در این زمینه‌ دارند؛ بنابراین جشنواره صبا با یک فضای دانشجویی سالم برای افرادی به وجود آمده است که موسیقی دغدغه‌شان بوده و کیفیت‌های موسیقی موضوع مهم ذهنی‌شان است و تصمیم دارند در این فضای سالم با یکدیگر رقابت کنند.

مانند این جشنواره طی سال جشنواره‌هایی چون جشنواره موسیقی جوان، جشنواره موسیقی معاصر تهران و جشنواره موسیقی کلاسیک تا معاصر برگزار می‌شود. با این تفاسیر جشنواره «صبا» چه وجه تمایزی با این جشنواره‌ها خواهد داشت؟
جشنواره‌ها بهانه‌ای برای تشویق کردن و ایجاد فرصت هستند. به‌جای آنکه بنشینیم و به آدم‌ها بگوییم امیدوار باشید، بهتر است شرایط امیدوارکننده‌ای برای آنها فراهم کنیم.

چندی پیش آلبوم «ازما» با سبکی متفاوت منتشر شد. آلبومی که فضایی مشترک با آلبوم «بوم» که پیش‌ازاین منتشر کرده بودید داشت و به صلح جهانی اشاره دارد. درواقع سبک کاری شما به صورتی است که مخاطبان سبک‌های مختلف را هم در نظر می‌گیرد. اهداف و انگیزه شما ازاینگونه آثار چیست؟ تمرکز شما بر موسیقی بی‌کلام به چه علت است؟
به‌عنوان یک متخصص تأکیدی ندارم چه کاری باید کرد و چه کاری نه، اما به‌شخصه در مقام هنرمندی که در حوزه‌هایی چون ارکستر سمفُونیک، ارکستر مجلسی، موسیقی الکترونیک، گروه کر، سازهای ملی و اقوام سال‌ها تلاش کرده برای من مهم نیست کار با کلام باشد یا بی‌کلام، ساز‌های ایرانی به‌کار رفته باشد یا نه و... قرار است پیامی ارسال شود و اگر خالق اثر تخصص گسترده و بسیطی دراین‌باره داشته باشد، متناسب با پیامی که ارسال می‌شود ابزار صوتی، بیانی و نوع موسیقی از حوزه‌های مختلف را به کار می‌گیرد. من موسیقی راک، الکترونیک، کلاسیک، معاصر و... را به‌خوبی می‌شناسم و به‌عنوان یک موزیسین مطلع متناسب با پیامی که می‌خواهم ارسال کنم، نوع موسیقی و سازبندی مشخص می‌شود. در این بخش به‌طور طبیعی کلام هم کمک می‌کند؛ البته وقتی قرار است وارد حوزه‌های کلام شویم اینکه چه حنجره‌ای قابلیت لازم را دارد بسیار اهمیت پیدا می‌کند؛ حنجره‌های آلوده برای پیام‌های انسانی مناسب نیستند. البته لازم به ذکر است تنها صدای خوب اولویت ندارد، بلکه شخصیت، کاراکتر و باورهای واقعی آن شخص نیز بسیار مهم است.  ترک اول، دوم و آخر آلبوم «ازما» پیام بسیار کلان انسانی را فارغ از مرزها و مکان‌ها با صدای «دولتمند خالف» و درک عظیم و عمیق او از زبان و گویش صحیح فارسی مطرح می‌کند.

تفسیری که از حنجره آلوده داشتید این منظور را می‌رساند که کسانی که امروزه در بخش آوازی فعالیت می‌کنند و شما چندان تمایل به همکاری با آنها ندارید همان حنجره‌های آلوده هستند.
خیر. به نظر من کسانی که در بخش موسیقی آوازی کار می‌کنند همان چیزی را می‌گویند که برای آن مناسب هستند؛ اما آثار من با آنچه آنها می‌گویند متفاوت است و این نوع آثار باید حنجره خاص خودش را داشته باشد.

به آلبوم «ازما» برگردیم؛ بیشترین مخاطبان این آلبوم افرادی هستند که در موسیقی تخصص دارند تا مردم عادی. به نظر شما این آلبوم چقدر مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
مخاطبان آلبوم «ازما» کسانی هستند که به حد مشخصی از درک و فهم رسیده‌اند. به‌عنوان یک هنرمند متخصص وظیفه‌ام تولید یک محصول باکیفیت بالا و شرافتمندانه است، اما مسئولیت اینکه چگونه وارد چرخه شنیداری مردم می‌شود بر عهده من نیست.

چطور شد تصمیم گرفتید با استاد دولتمند خالف همکاری داشته باشید؟ آن صدای خاصی که به دنبال آن بودید در هنرمندان ایران یافت نمی‌شد؟
در همان ابتدای کار و پیش از آنکه دولتمند خالف این قطعات را بخواند، وقتی این اثر را می‌ساختم می‌دانستم که این تِرک‌ها یا انتشار نمی‌یابد یا اینکه اگر انتشار یابد باید با صدای دولتمند باشد.

 چنین ذهنیتی بازهم نسبت به آثار منتشرنشده شما وجود دارد؟
بله اما تصمیم ندارم در موردش صحبت کنم. کار بعدی‌ام جریانات خاص خودش را دارد.

جلد اول کتاب روش نوین فراگیری جامع موسیقی «هیچ‌وقت دیر نیست» به‌تازگی منتشر شده است در خصوص این کتاب و کاربرد آن توضیح می‌دهید؟
در کتاب «هیچ‌وقت دیر نیست» به انتقاداتی که سال‌های بسیار مدرسین و اهل موسیقی نسبت به آموزش موسیقی داشته‌اند پرداخته شده است. ازجمله نداشتن برنامه مشخص آموزشی. به‌طور مثال نزدیک به صدسال از قدمت موسیقی کلاسیک در ایران می‌گذرد، اما تا به امروز برنامه مدونی برای آموزش آن وجود نداشته است. هر معلمی با سبک و سیاق خود تلاش می‌کند موسیقی را انتقال دهد. بخش دیگر تمرین و بهداشت در نوازندگی است. نزدیک به 10 سال است که روی این کتاب کار می‌کنم. این کتاب بر اساس نیازهای موسیقایی کشورمان طراحی شده و آن را آموزش می‌دهد. توصیه می‌کنم پیشگفتار و مقدمه کتاب را که ایده مؤلف را بیان می‌کند مطالعه کنید.

ارزیابی شما از آلبوم‌های موسیقی و کنسرت‌هایی که برگزار می‌شود چیست؟
جای امیدواری است که جست‌وجو برای کشف کیفیت چه در حوزه آموزش و چه دریافت آثار هنری بیشتر شده است.

شما تجربه‌ای هم در رهبری ارکسترها داشته‌اید. اوضاع ارکسترهای ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا ضرورت دارد نوازنده‌های ارکستر آموزش تخصصی ببینند؟
هنر و آموزش آن مثل جاده‌ای بی‌انتها است که باید در آن حرکت کرد، اما همین‌که برای خودمان سقفی تعیین کنیم آنجا لحظه مرگ هنری خواهد بود. در این زمینه جوانان تحولات بسیار جدی ایجاد کرده‌اند و ارکسترها و گروه‌های بسیاری فعالیت می‌کنند. اگر عرصه‌ای برای این فعالیت سالم در تعامل با محیط اجتماعی ایجاد شود، منجر به ارتقای ارکسترها خواهد شد. واقعیت این است که ما در ابتدای یک تحول اجتماعی و هنری هستیم، بنابراین همچنان آموزش یکی از جدی‌ترین مواردی است که نیاز است به آن پرداخته شود. مهم‌ترین کاری که باید در مورد ارکستر سمفونیک صورت بگیرد این است که این ارکستر اولویت خود را اجرای آهنگسازان ایرانی قرار بدهد. باخ و بتهوون از آهنگسازهای بنام و قابل‌احترام هستند، اما آثار آهنگسازان ایرانی بخصوص امروزه که پس از دو دهه این‌همه فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد کارآمد در کشور ما هستند باید امکان اجرا پیدا کنند که خود منجر به انگیزه بیشتر می‌شود. آنها سرمایه‌های ملی ما هستند. آثار برجسته و ارزشمند آنها را در اولویت اجرای ارکستر سمفونیک قرار دهیم.


پاپ سبک نیست

 این شاید چهارمین یا پنجمین‌باری است که در پانزده سال گذشته با فردین خلعتبری به گفت‌وگو نشسته‌ام، گفت‌وگوهایی که هر بار با موضوعی بوده؛ یک‌بار موسیقی فیلم و سریال‌های تلویزیونی که کار کرده، یک بار موسیقی تئاتر، بار دیگر درباره آلبومش و غیره. اما نکته قابل توجه درباره خلعتبری این است که او در هیچ‌کدام از این گفت‌وگوها دقیقا همان فردی نبوده است که سال‌ها قبل و بارهای قبل سراغش رفته‌ای، هر بار انبوهی تجربیات و ادراک‌ها به وجودش اضافه شده، کلی چیزها دیده و شنیده و زندگی‌اش را می‌شود در خلال حرف‌هایش جست‌وجو کرد و دید که هرگز شبیه قبل نبوده است. 

پاپ سبک نیست

فردین خلعتبری با فلسفه همنشین است و این مزیت بزرگی است برای موسیقی‌دانی که یکجانشین نیست و دوست دارد به همه جا سرک بکشد. اما فلسفه‌ای که او با آن زندگی می‌کند پویاست، این پویایی به او کمک کرده تا تجربیات متعدد را سپری کند. این‌بار که به سراغ او رفتم او از اغلب فعالیت‌ها و تجربه‌های سال اخیرش، همین‌طور زاویه دیدش به موسیقی و مباحث ابتدایی و غایی این حوزه از هنر در ایران صحبت کرد.


به نظر می‌رسد در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که هرکسی بخواهد راهش را پیدا کند، می‌تواند. چون دنیا آن‌قدر بزرگ است که برای افراد و سلیقه‌های مختلف جا هست.
نگرانی‌ام از همین بزرگ بودنش است. همین باعث می‌شود کسانی که واقعا پیرو یک مسیر درست هستند، از دایره توجه خارج شوند و مردم فقط به دنبال آدم‌های برند باشند و آنها را دنبال کنند. انبوه تولید باعث می‌شود آثار سره نادیده گرفته شوند. در یکی از جشنواره‌ها به‌عنوان داور حضور داشتم و با اثری برخورد کردم که به نظرم خیلی درخشان آمد؛ اما سایر هیئت داوران به آن بی‌توجه بودند، چون اسم یک استاد شناخته شده پشت این اثر نبود. بعد از تحقیق متوجه شدیم که آفریننده این اثر رئیس دپارتمان آهنگ‌سازی مدرن یکی از آکادمی‌های بسیار معروف دنیاست. این افراد هستند که به این جوایز اعتبار می‌دهند. اما به‌راحتی چند استاد موسیقی می‌توانند از یک اثر درخشان موسیقی غافل شوند و این فقط به دلیل انبوه اطلاعات است. اروپایی‌ها سازمان‌ها و گروه‌هایی برای تشخیص اورجینالیته دارند.

البته مفهوم اورجینالیته سال‌هاست که زیر سؤال است...
بله اما یک سیستم خیلی ساده می‌تواند کپی را تشخیص دهد. در هنر، سبک، جریان اورجینال را زیر سؤال می‌برد، اما نمی‌توانیم بگوییم فرم‌های کلاسیک باعث می‌شوند ابداعات آهنگ‌سازان تاریخ موسیقی تحت‌تأثیر قرار بگیرد. در دانشگاه‌های معتبر دنیا، دانشجویان بسیار خوبی داریم که فرم را می‌شناسند و موسیقی‌های خوبی می‌سازند، ولی در همین مرحله متوقف می‌شوند چون مرحله بعد عبور از فرم است. نه به معنای ساختارشکنی، بلکه به این صورت که فرم را دستاویز رسیدن به چیزی نو کنیم.

شما از معدود هنرمندانی هستید که یکجانشین نیستید. موسیقی فیلم، کنسرت گذاشتن، رهبری ارکستر کلاسیک، موسیقی مینی‌مال و... حوزه‌هایی است که به آنها خیلی وفادار نبودید، بلکه همه را تجربه کردید و مخاطبانتان را هم داشتید. درعین‌حال می‌شود در تمام این حوزه‌ها امضایتان را پیدا کرد...
دوست ندارم خیلی درباره خودم صحبت کنم چون به‌راحتی می‌شود به‌عنوان تعریف‌کردن از خود تلقی شود. همچنین دایره موسیقی با حرف‌زدن چندان نسبتی ندارد. در تاریخ موسیقی، حتی موسیقی معاصر ایران، بعدها اتفاقات تحلیل شده‌اند و اگر هم ارزشمندتر بوده‌اند، بیشتر تحلیل شده‌اند. اما در تاریخ موسیقی ما، مثل تاریخ سیاسی و اقتصادی و غیره، انقطاع وجود دارد. دلایل این انقطاع، قصد و غرض عده‌ای و وجودنداشتن درایت و فرزانگی است. وقتی می‌خواهیم به تاریخ رجوع کنیم، به دنبال نقاط مثبت خودمان هستیم؛ درحالی‌که اگر تیرگی‌ها و تاریکی‌ها را دریابیم، می‌توانیم تیرگی‌های امروز را برطرف کنیم. همان‌طوری که ماده از بین نمی‌رود، معنا هم از بین نمی‌رود. بخشی از آثارم ریشه‌های آکادمیک و نگاهی به تاریخ موسیقی دارد و بخش دیگر سلیقه امروزم و تأثیری است که از محیط اطرافم می‌گیرم. شاید از بیرون این عدم پایبندی در یک نوع موسیقی یا یک رفتار مشابه و همیشگی و عبور و پریدن، تعبیر به عدم تمرکز شود، اما یکی از جلوه‌های تمرکز، احاطه و دریافت محیط پیرامون است. محیط پیرامون روزبه‌روز تغییر می‌کند و اگر ما در یک نقطه تمرکز کنیم و بمانیم، کلاسیکی را به وجود می‌آوریم که عبوس است. اما این‌جا مسئله مطابق مد روز بودن مطرح می‌شود. آنچه می‌گویم به معنای مد روز بودن نیست. خیلی از انواع موسیقی را در خودم نمی‌بینم؛ بدون اینکه بخواهم سازندگان آن موسیقی‌ها را سرزنش کنم. در آنها چیزی از نوآوری نمی‌بینم. پاپ سبک نیست. پاپ هر چیزی است که ممکن است امروز مورد توجه مردم قرار بگیرد. از این بابت که چیز نویی در کار پاپ پیدا نمی‌کنم، دوست ندارم این مسیر را دنبال کنم. موسیقی‌های مختلفی که در این زمینه می‌آید هم گوش می‌کنم، اما دریغ از یک حرکت ملودی یا یک رنگ صوتی ویژه که آدم را ترغیب به توجه کند.

شاید هم نگاهتان کمی تحت‌تأثیر نگاه خشک کلاسیک است.
این‌طور نیست. به خاطر همین نمی‌گویم اصلا وجود ندارد، اما خیلی نادر است. در موسیقی پاپ ایرانی، زمانی یک‌سری آهنگ‌ساز خوب داشتیم که ارکستراسیون و آکوردهای خوب و غیره استفاده می‌کردند. اما الان همه یا کپی از موسیقی عربی و ترکیه‌ای است یا غربی.

اما الان هم بسیاری از خواننده‌های موسیقی سنتی و حتی ملی، مخالف این نیستند که هر از گاهی وارد حوزه پاپ شوند. عامه مردم هم به آن موسیقی‌ها توجه می‌کنند.
اگر سراغ فرمول‌های پاپ بروید، اشکال را آنجا پیدا می‌کنید. یک اثر هنری دو روش برای عرضه‌شدن دارد؛ یا بر مبنای باور مخاطب حرکت می‌کند یا آن باور را می‌شکند. وقتی می‌خواهید بر مبنای باور حرکت کنید، وارد دایره بدیهیات می‌شوید. بدیهی‌بودن بد نیست؛ ولی برای انسان فرزانه، چالش‌برانگیز نیست. بخش دیگر بازی‌کردن با این بدیهیات است. فرم‌های کلاسیک این کار را می‌کنند؛ مثلا فرم سونات که قبلا با آن می‌رقصیدند، متعلق به دروه اشرافیت و کلاسیک است؛ اما چون نمی‌خواهد چیزی را بشکند، ساده‌باوری به وجود می‌آورد و بعدها این فرم پیچیده‌تر می‌شوند و به دوتایی و سه‌تایی و روندو می‌رسد. اینها بازی‌کردن با باورها و پذیرش مردم بوده است. در موسیقی ایران خودمان، در دوره قاجار، بعد از درویش‌خان و پیش‌درآمد و تکمیل‌شدن ردیف موسیقی توسط استادان، بر اثر تکرار و مرور زمان و تجربه موسیقی نواحی، فرم موسیقی ایرانی به وجود آمد؛ مثلا درآمد و آواز و گوشه‌های آوازی و رنگ و تصنیف و فرود و رنگ دیگر به‌ترتیب پشت‌سر هم قرار گرفتند. مردم اینها را می‌شناختند و این باعث می‌شد استاد از غیراستاد تشخیص داده شود؛ اما روح تغییردهنده همیشه در آدم وجود دارد و همیشه دوست دارد قالب‌ها را بشکند. مقدمه این نوگرایی این است که انسان به کنجکاوی خود بها دهد و در این زمان است که دیگر نمی‌توانی در فرم کلاسیک بمانی و در جاهای مختلف سرک می‌کشی؛ اما آدم فرزانه به‌دنبال این کنجکاوی همه پایه‌های قبلی را از بین نمی‌برد و نابود نمی‌کند. پارافرمیشن می‌کند یعنی فرای این فرم‌ها حرکت‌های دیگری می‌کند؛ اما اگر این آدم فرزانه و نوگرا نباشد ولی بخواهد بماند، باید فرم‌ها و موقعیت‌های گذشته را تکرار کند و براساس باور و خواسته مردم حرکت کند و تغییری ایجاد نکند، چون این کار را بلد نیست و در این شرایط است که موقعیتی به وجود می‌آید که به آن می‌گویم «پاپ».

با همین تعریف از موسیقی پاپ، سریال برای عامه مردم ساخته می‌شود و برای آن موسیقی می‌سازند که برای همان بیننده‌ها ساخته شده. ازآنجایی‌که شما این کار را انجام می‌دهید، می‌شود گفت خودتان هم موسیقی پاپ کار می‌کنید.
اینجا سؤال به وجود می‌آید که آیا موسیقی پاپ، آرت هم هست یا نیست و به «پاپ‌آرت» می‌رسیم؛ کسانی که پاپ‌آرت کار می‌کنند، به بازار توجه دارند؛ اما بازاری نیستند. آنچه در آن تغییر ایجاد نمی‌شود، پاپ‌آرت نیست بلکه پاپ است. کسی که کار کلاسیک می‌کند هم الزاما آرتیست نیست، آرتیست کسی است که در هر حوزه‌ای دنبال تغییرکردن و نوشدن است. این نوشدن می‌تواند این‌طور باشد که در این قالب یک چیز نو پیدا می‌کند یا اینکه کلاژ انجام می‌دهد. کسی که برای اولین‌بار این کار را می‌کند، صاحب یک جریان هنری و یک آرتیست است؛ اما کسی که تکرارش می‌کند، فقط یک مجری است. جریانی که راجع‌به آن صحبت می‌کنیم، با کسانی که تغییر ایجاد می‌کنند شروع می‌شود و با کسانی که تقلید می‌کنند ادامه پیدا می‌کند.

در این زمینه می‌شود به یکی از کارهای خودتان اشاره کنم به نام «شب دهم» که از آن شاخصه‌های تاریخی است که سلیقه مردم را در همان چیزهایی که دوست دارند بشنوند ارتقا داد.
این یکی از همان کلاژکردن‌هاست، «شب دهم» به‌لحاظ قصه یک پدیده پاپیولار است. در موسیقی مثل کسی که ترکیب موسیقی انجام می‌دهد و قواعد ارکستراسیون، کنتراست و داینامیک خاصی را دنبال می‌کند، عمل کردم. خیلی هم معتقد نیستم آن اتفاق، آرتیستیک و عجیب‌وغریب است. فقط اقدامی است برای اینکه پذیرش و عادت مردم را کمی تغییر دهد. هیچ‌وقت احساس نکردم کار نویی انجام می‌دهم، چون جاهای دیگری هم اتفاق افتاده و من فقط بزنگاهی برای انجام آن پیدا کردم. می‌توانم بگویم خوش‌به‌حالم شده که حسن فتحی چنین سریالی ساخته و با استقبال مردم روبه‌رو شده و برایم فرصتی فراهم شد که آواز کلاسیک ایرانی را در نقطه اوج دراماتیک انجام دهم و بعد حسن فتحی به‌طور هوشمندانه‌ای فیکس‌فریم انجام می‌دهد که تلفیق تئاتر و سینماست و این آواز به آن خیلی کمک می‌کند. این یک بزنگاه است اما می‌شود در یک بستر پاپیولار کارهایی کرد که با شرایط عمومی مقداری فاصله داشته باشد.

در آثار شما مثل کارهایی که با آقای محمد رحمانیان انجام دادید، این مصداق دارد که مرکز توجه عموم عوض می‌شود...
جنس کارم با ایشان همیشه متفاوت بوده. از کسانی که فیلم «گبه» را ساختند، شنیدم که می‌گفتند گبه‌بافان می‌گویند اگر پرنده‌ای از بالای سرم رد شود، آن را می‌گیرم و در گبه‌ای که می‌بافم می‌گنجانم. این تعبیر هنرمندانه‌ای است که مد نظر دارم. رفتارهایم را از جایی دریافت می‌کنم. اینکه حاضر باشی به زمان خودت و به خودت در آن زمان بها بدهی و آنچه را به نظر به‌موقع و به‌اندازه است، به وجود بیاوری، شروع هنرمندانه‌ای است؛ اما اگر این یک قالب عمده شود، از آن دور شده‌ایم.

پس به‌همین‌دلیل است که در یک قالب نمی‌مانید.
وقتی سرسلسله‌های موسیقی، ادبیات، نقاشی و مجسمه‌سازی کلاسیک را می‌جوییم، به تعداد انگشتان دست می‌رسیم؛ برای مثال می‌گوییم باخ، موتزارت، بتهوون و مالر و در قرن بیستم وبرن و شوئنبرگ. بعد دوره طولانی زدگی از اینها، دوباره رجوعی داریم که پست‌مدرنیسم و پست‌رمانتیسم از اینجا نشئت می‌گیرد. بعد دوباره دوره زدگی از زیاده‌گویی است که سعی می‌کنیم خودمان را ساده کنیم که در فرم‌های معماری و نقاشی هم به مینی‌مالیسم می‌رسیم. در موسیقی جدی هم این اتفاق می‌افتد و نتیجه‌اش کسی مثل «فیلیپ گلس» می‌شود که بسیار تأثیرگذار بود. وقتی اثر هنرمند این دوره را می‌بینید، آن را با پیچیدگی‌های دوره‌های رمانتیک و امپرسیونیسم مقایسه می‌کنید و اولین مواجهه‌تان این است که چقدر ساده است. بعد می‌بینید که با همه سادگی‌اش روح آدم را درگیر می‌کند. می‌بینیم که تزئینات دوره کلاسیک رنگ می‌بازد، در قرن بیست‌و‌یکم به‌ سادگی می‌رسیم که تأثیرگذار است. بسیاری از موسیقی‌دانان هستند که به ظاهر ساده هستند؛ ولی نهایت تأثیر را می‌گذارند. این بحث را به عباس کیارستمی ارجاع می‌دهم. کسانی که خیلی به دنبال فیلم‌های کلاسیک هستند، فیلم‌هایش را ساده می‌بینند؛ اما در دوره ٣٠‌ساله، می‌توانید او را در میان کسانی بیابید که روی سینما تأثیر گذاشته‌اند.

این اتفاقی است که درباره پیکاسو و نیما یوشیج و خیلی‌ها افتاده است.
پیکاسو با مدرنیست‌های موسیقی مثل وبرن و شوئنبرگ قابل مقایسه است. آن‌ موقع‌ها سینما هنوز به این حد نرسیده بود.

منظور ساختارهایی است که تجربه کرده بودند و مثلا خطوط صافی که پیکاسو می‌کشید، به همان سادگی که دیده می‌شد، نبود؛ بلکه مسیر خیلی زیادی پشت آن بود.
چیزی که از کیارستمی یاد گرفتم، این بود که وقتی می‌خواست چیزی را به باور کسی برساند، از راه آن آدم وارد می‌شد. درباره نیما می‌شود گفت که مکتشف بزرگی بود. وقتی راجع به فرم صحبت می‌کند، می‌گوید این کارها را از مدل شعر سیلابی فرانسوی اقتباس کرده‌ام. از‌آنجایی‌که ماقبل خودش را خیلی خوب می‌شناسد، از پسِ این کار به خوبی برمی‌آید. یکی از عوامل پیروزی نیما، مقاومتی بود که کلاسیسیست‌ها در مقابلش می‌کردند. اتفاقاتی که بعد از او در شعر می‌افتد، این است که از شعر سیلابی به منظومه‌های غیرمتقارن می‌رسیم و در انتها شعر سپید اتفاق می‌افتد که برخلاف سادگی ظاهرش، خیلی سخت است. شاعر شعر سپید، باید بیشترین توجه را به ظرفیت معانی کلمات بکند. با اینکه به نظر صنعت نمی‌آید؛ اما اوج صنعت است که با ازدست‌دادن امکانات شاعرانه مثل تقارن و قافیه، همان احساس شاعرانه را به وجود بیاورید. دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، بسیار پیچیده و سخت است. حتی جوایزی که سینمای ایرانی به وسیله کیارستمی کسب کرده، مانع از شناخت دقیق از او می‌شود؛ چون این سوءتفاهم را ایجاد می‌کند که جایزه باعث مطرح‌شدن او شده؛ درحالی‌که آدم‌هایی که تحت‌ تأثیر او بودند، آدم‌هایی نبودند که جایزه برایشان تعیین‌کننده باشد؛ مثل گُدار و کوروساوا. در کشور خودمان ایرج کریمی کسی بود که خیلی پیش‌ترها درباره کیارستمی کتاب نوشته بود. به کیارستمی گفتم خیلی‌ها هستند که معتقدند این جوایز نتیجه پرزنتیشن یک عده است. او گفت اعتبار من از آنها بیشتر است. زمان خیلی چیزها را روشن می‌کند. برای مثال باخ در زمان خودش یک نوازنده مثل خیلی‌های دیگر بود؛ ولی صد سال بعد از مرگش مندلسون او را کشف می‌کند و به لحاظ فرم بررسی می‌کند. این هم دردناک است و هم امیدوارکننده. چون به این نتیجه می‌رسیم که برای کارمان اعتبار قائل باشیم، نه برای اتفاقی که الان برایش می‌افتد. همین‌طور صبر نکنیم که در دوره حضورمان اتفاق بزرگی بیفتد و اگر این اتفاق افتاد، بیشتر از حدی به آن اعتبار ندهیم و از آن طرف آن را بی‌اهمیت نشماریم. قضاوت عادلانه نسبت به سرنوشت هنرمند سخت است. یکی از خاصیت‌های هنر این است که مخاطب خودش را تغییر شکل می‌دهد. اگر تغییر شکل ندهد، می‌شود کارشناس. ضمن اینکه بسیاری از کارشناسان با نگاهی سفت‌و‌سخت اثر را بررسی می‌کنند. این باعث می‌شود وجه شاعرانه هنر از بین برود. وقتی می‌توانید چیزی را نقد منصفانه کنید که بخشی از وجود تأثیرپذیرفته‌ات را در نقد بیاوری. در غیراین‌صورت نقدمان قیاسی می‌شود با آنچه قبل از این اثر وجود داشته. می‌شود در نقد منصفانه ارجاعاتی به قبل وجود داشته باشد؛ اما وقتی کامل می‌شود که روح منتقد انحناهای هنر را درک کرده باشد و بتواند با همان وجه شاعرانه به آن بپردازد. به‌همین‌دلیل بهترین نقدهای هنری نقدهای شاعرانه بوده‌اند.

بر موسیقی و عوالم کارتان چه چیزهایی بیشترین تأثیر را می‌گذارد؟ مثلا کتاب یا ترانه یا آثار آهنگ‌سازان دیگر تأثیر می‌گذارند یا فضای محیط اجتماعی یا درونیات و خواسته‌هایتان؟
هر پدیده‌ای برای اینکه وجود داشته باشد و ادامه پیدا کند، نیاز به دو بخش داینامیک و استاتیک دارد. من این دو را از هم جدا نمی‌کنم. ما یک استراکچر شخصی و یک رفلکس نسبت به بیرون داریم. در یک ساختمان نقشه و مصالح همان استاتیک هستند و این که باد و باران پنجره‌اش را کثیف می‌کنند یا آدم‌ها در آن رفت‌وآمد می‌کنند، داینامیک هستند. زندگی روزمره انسان را تحت‌ تأثیر عواطف مختلف قرار می‌دهد. کتاب‌خواندن، فیلم‌دیدن، با دوستان ارزشمند معاشرت‌داشتن، دوست‌داشتن دیگران و همین زندگی روزمره شامل کارکردن و تهیه غذا، همه آدم را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهند. هرچه اعتبار فلسفی هنرمند کم شود، از دایره نوبودن خارج می‌شود. سعی می‌کنم بهانه داشته باشم که بدون ازدست‌دادن استاتیک، جریان داینامیک را افزون کنم.

جریانی که برای خلوت ذهن‌تان انتخاب می‌کنید، چیست؟ مثلا چه موسیقی یا کتاب‌هایی در آن جا دارد؟
اول لازم است هنرمند خودش را مجموعه‌ای از طبیعت، آدم‌ها، خود انسان و کائنات بداند. اگر از یکی از اینها غافل شویم، یکی از ابعاد چهارگانه را از دست داده‌ایم و از نظام فلسفی خودمان دور شده‌ایم. رابطه من با من، خیلی مهم است و براساس این است که روابط دیگر تعریف می‌شود. اول سعی می‌کنم کاری را که انجام می‌دهم، دوست داشته باشم. بعد به این فکر می‌کنم که عمرم را به بطالت نگذرانم. بخشی از آفرینش‌ها تحت ‌تأثیر سفارش‌ها است. بعضی از سفارش‌دهندگان یک کار قالبی و کلیشه‌ای می‌خواهند. وقتی قراردادی می‌بندم، اول سعی می‌کنم روح حاکم بر اثر کارگردان را پیدا کنم و آن هم زمانی است که روح کارگردان را درک کنم. وقتی کسی روح کارگردان را می‌کاود و سعی می‌کند پرده‌ای را کنار بزند تا کشف کند، ممکن است از راه کلیشه وارد نشود و هم خودش را حفظ کند و هم افکار دیگری را به نمایش بگذارد. آن‌موقع است که می‌شود امیدوار بود که دایره مخاطبان گسترش پیدا کند.

کمی راجع به پروژه «کافه‌های تهران» و گروه «ذاستا» توضیح دهید.
در گروه ذاستا که بیش از دو سال از تشکیل آن می‌گذرد، من هم یک عضو هستم نه سرپرست. مجموعه‌ای از نوازنده، یک آهنگ‌ساز، یک طراح هنری، صدابردار و... است که تصمیم می‌گیریم کاری را شروع کنیم؛ گاهی براساس یک سفارش و گاهی براساس طرحی از یکی از بچه‌ها؛ در این مدت چند موسیقی فیلم و سریال کار کردیم، با علیرضا قربانی یک کنسرت دادیم، از کارهایی که مشترکا داشتیم، پروژه‌ای به نام «چهار فصل باغ ایرانی» و پروژه دیگری به نام «کافه‌های تهران» هم داشتیم.

برنامه‌هایتان برای سال جاری چیست؟
ادامه «کافه‌های تهران» است که سه، چهار تا کافه هنوز مانده. به‌زودی «چهار فصل باغ ایرانی» منتشر می‌شود و بعد باید کارهای دیگر منتشر شوند. برای پروژه «کافه‌های تهران» در کافه‌های مختلف پرفورمنس داشتیم که عطش کنسرت‌دادن را برایمان کم کرده. این اتفاق خیلی خوبی بود چون فکر کردیم آدم‌های کتاب‌خوان را می‌شود در کافه‌ها پیدا کرد. روحیات و عکس‌العمل‌هایی که در کافه‌ها از مردم گرفتیم خیلی برایم خوشایند و جالب بود. گرایش این کارها مینی‌مال و جَز است. ازآنجایی‌که این موسیقی را بدون بداهه‌نوازی و با وجود برنامه‌ریزی پیش بردیم و گروه خیلی خوبی داریم که می‌توانند اجراهای خوبی ارائه دهند، برایم تجربه خیلی جالبی بود و مایه خوشبختی بود.


تئاتر ایران «گلریز» می‌شود؟!

علی سرابی با انتقاد از اینکه توجه بیش از حد به گیشه، تئاتر ایران را به سمت‌ و سویی دیگر هدایت می‌کند، گفت: اجرای پروژه «دی‌روز» با حضور 400 بازیگر مطرح در آن برای کمک به اعتلای فرهنگ و تئاتر کشور است.

تئاتر ایران «گلریز» می‌شود؟!

این بازیگر و کارگردان قرار است به زودی پروژه‌ای را با نام «دی‌روز» به مدت پنج شب روی صحنه تالار اصلی تئاترشهر ببرد که در آن پنج نمایشنامه از نویسندگان بزرگ تئاتر ایران در دهه هشتاد همچون «افرا» بهرام بیضایی، «کوکوی کبوتران حرم» علیرضا نادری، « تهران زیر بال فرشتگان» نادر برهانی مرند، «در مصر برف نمی‌بارد» محمد چرمشیر و «یک دقیقه سکوت» محمد یعقوبی خوانش و 10 تا 15 دقیقه از هر اثر بصورت کاملا مینیمال اجرای صحنه‌ای خواهد شد.

سرابی که در این پروژه از بازیگران مطرح سینما و تئاتر دعوت به همکاری کرده در گفت‌وگویی با ما در پاسخ به اینکه با چه رویکردی سراغ چنین طرحی با حضور بازیگرانی که در سینما شناخته شده‌تر هستند رفته است، آن هم در شرایطی که حضور چهره‌ها در تئاتر با هدف جذب مخاطب و گیشه با انتقادهایی روبرو است، بیان کرد: مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که اقتصاد ما در تئاتر به جای اینکه رو به جلو باشد دچار پسرفت شده و تئاتر را به سمت و سوی دیگری می‌برد، به طوری که ممکن است تا چند سال آینده تئاتر ایران به "تئاتر گلریز" تبدیل شود چون ۹۰ درصد متونی که به صحنه می‌روند برای جذب مخاطب بیشتر و کسب درآمد بیشتر هستند.

وی با اشاره به اینکه در میان متون خارجی بیشتر آن‌هایی انتخاب می‌شوند که هجویات بیشتری برای خنداندن تماشاگر دارند، افزود:‌ اساسا این روزها تولید تئاتر کمتر انجام می‌شود و بیشتر همّ و غمّ گروه‌ها بر این است که چه کنند تا فروش بالاتر و مخاطب بیشتری داشته باشند. البته این قضیه به خودی خود ایرادی ندارد، اما آنجایی به ایراد تبدیل می‌شود که فقط به همین قضیه توجه می‌شود.

کارگردان و بازیگر «خدای کشتار» ادامه داد:‌ به همین دلیل به این موضوع فکر می‌کردم تا کاری انجام شود که  به رشد و اعتلای فرهنگ و تئاتر با نگاهی آکادمیک کمک کند. بر این اساس حتی سراغ سالنی (تئاترشهر) رفتیم که خود به تنهایی تبلیغ محسوب می‌شود و بازیگرانی را دعوت به کار کردیم که هر کدام برای حضور در یک کار جایگاه ویژه‌ای خواهند داشت.

سرابی گفت: این بازیگران با وجود مطرح بودن نامشان، در این کار فرهنگِ هنری و تئاتری خود را ارائه خواهند کرد و پروژه‌ای اجرا می‌شود که توسعه جامعه تئاتر را در نظر دارد. برهمین اساس پنج متن که در دهه ۸۰ اجرا شده و جزو آثار ماندگار ادبیات نمایشنامه‌نویسی ایران محسوب می‌شوند، انتخاب شدند تا به شکلی متفاوت نمایشنامه‌خوانی و همچنین اجرا شوند.

او در پاسخ به اینکه چرا فقط این پنج نویسنده انتخاب شدند و هنرمندانی مثل محمد رحمانیان یا جلال تهرانی در این فهرست نیستند؟ توضیح داد: در دهه ۸۰ همزمان با دور دوم دولت آقای خاتمی دوره‌ای را سپری می‌کردیم که نویسندگان در آن اجازه نوشتن داشتند و سانسور به حداقل خود رسید بود، درواقع تئاتر به نوعی شکوفا شد چون درام‌هایی خوب نوشته شدند و من برای این پروژه آثاری را طبق سلیقه خودم انتخاب کرده‌ام. البته آثار نویسندگان دیگری همچون محمد رحمانیان، محمد رضایی راد، امیررضا کوهستانی، جلال تهرانی و نغمه ثمینی هم بودند که مثلا آقای رحمانیان اجازه کار روی نمایشنامه‌ای که مدنظر من بود را ندادند یا امیررضا کوهستانی ترجیح داد نمایشنامه‌اش بازنویسی شود و به همین دلیل احتمالا این پروژه در دور دیگری هم اجرا خواهد شد.

وی همچنین درباره نحوه اجرای این پروژه تئاتری که فروش بلیت آن هم  در سایت تیوال انجام می‌شود، اضافه کرد: برای اینکه کاری جدیدی داشته باشیم، در نظر گرفتیم نمایشنامه‌خوانی را با تلفیقی از اجرا و موسیقی و یک طراحی مینیمال به صحنه ببریم که طی صحبتی با فردین خلعتبری و خانم قلمفرسایی، هر دو اعلام آمادگی کردند تا برای ساخت موسیقی و طراحی صحنه در این کار حضور داشته باشند. سپس قرار بر این شد که ۱۵ دقیقه از نمایشنامه را به صورت یک اجرای کاملا مینیمال روی صحنه اصلی تئاترشهر به مخاطبان ارائه کنیم.

به گفته سرابی نمایشنامه‌های انتخاب شده همگی جزو آثار درخشانی هستند که در دهه ۸۰ به صحنه رفتند، اما بعد یا به آن‌ها پرداخته نشده یا برای اجرای دوباره مجوز نگرفته‌اند، به همین دلیل یادآوری آن‌ها می‌تواند یک قدم رو به جلو برای تئاتر و نیز کمکی علمی به دانشجویان و علاقه‌مندان به این هنر باشد.

«دی‌روز» به نمایشنامه‌خوانی و اجرای لحظاتی از پنج شب نمایشنامه‌ مطرح از دهه 80 می‌پردازد که از تاریخ 18 خردادماه به مدت پنج شب و هر کدام فقط یک بار اجرا می‌شوند.

به این ترتیب 18 خردادماه نمایشنامه «افرا یا روز میگذرد» به نویسندگی بهرام بیضایی با بازی بهنام تشکر، سحر دولتشاهی، اشکان خطیبی، فرشته صدرعرفایی، نادر فلاح، مهدی قربانی، رویا نونهالی، افشین هاشمی و هدایت هاشمی، ۱۹ خرداد نمایشنامه «کوکوی کبوتران حرم» به نویسندگی علیرضا نادری با بازی خاطره اسدی، مارال بنی‌آدم، رویا تیموریان، بهناز جعفری، مینا ساداتی، غزل شاکری، مهراوه شریفی‌نیا،  دیانا فتحی، فروغ قجابگلی، ناهید مسلمی، بهاره مصدقیان و پریسا مقتدی، ۲۰ خرداد نمایشنامه «تهران زیر بال فرشتگان» به نویسندگی نادر برهانی‌مرند با بازی پریناز ایزدیار، پانته‌آ بهرام، تینو صالحی، مهرداد صدیقیان، بابک کریمی و داریوش موفق، ۲۱ خرداد  نمایشنامه «در مصر برف نمی‌بارد» به نویسندگی  محمد چرمشیر با بازی پانته‌آ بهرام، ستاره پسیانی، سارا رسول‌زاده، مهدی سلطانی، مسعود کرامتی و حامد کمیلی و ۲۲ خردادماه نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» به نویسندگی محمد یعقوبی با بازی امیر آقایی، سارا بهرامی، نازنین بیاتی، پژمان جمشیدی و معصومه رحمانی اجرا خواهند شد.


«عندلیب»به واکاوی موسیقی های ملی -مذهبی می پردازد

 سعید مبشری با ادامه این خبر گفت: در برنامه های گذشته سلسله مباحث گسترده ای در باره موسیقی های برنامه ریزی شده یا پرو گراما تیک آغاز کرده و به عنوان شروع این مبحث تاثیر گذار در موسیقی امروز ما به سراغ تولید موسیقی های ملی و میهنی رفته و روند تولید این نوع از موسیقی را از حدود یک قرن پیش تا به امروز مورد بررسی قرار داده است.

«عندلیب»به واکاوی موسیقی های ملی -مذهبی می پردازد

وی معرفی اساتید موسیقی، روایت های شنیدنی تاریخ موسیقی ایران، همچنینی هدیه های صوتی عندلیب به مخاطبانش را از بخش های دیگر ین برنامه دانست.

برنامه عندلیب پنج شنبه های هر هفته ساعت 22 با اجرای فاطمه آل عباس و کارشناس موسیقی علی رضا امینی از موج اف.ام ردیف ۹۰ مگاهرتز و ای.ام ردیف ۵۵۸ کیلوهرتز از رادیو ایران پخش می شود.


«چل گیس» را موزیکال اجرا می‌کنیم

حسین جمالی نویسنده و کارگردان نمایش «چل گیس» که به تازگی اجرای خود را در تالار چهارسو آغاز کرده است در  این باره گفت: این اثر نمایشی که از دوم خرداد اجرای عمومی خود را آغاز کرده در راستای کارهای قبلی گروه ما یعنی کار کردن روی فرهنگ عامیانه است که البته در این راستا دو اثر قبلی گروه یعنی «مجلس انتقام جویی هملت» و «مجلس نقالی رومئو و ژولیت» غربی بودند که ما آنها را با مزاج مخاطب ایرانی همسو کرده و با نمایش ایرانی تلفیق کرده بودیم اما نمایش «چل گیس» برگرفته از یکی از داستان های مشهور فولکلور ایرانی است.

«چل گیس» را موزیکال اجرا می‌کنیم

جمالی متذکر شد: معتقدم قصه های مادربزرگ ها فصل مهمی از فرهنگ ما هستند که فراموش شده اند و این روزها الگوهای رفتاری و فرهنگی ما را برنامه ها و سریال های غربی شکل می دهند در حالیکه الگوهای رفتاری و فرهنگی خیلی خوبی وجود دارد که ما در قصه مادربزرگ ها به وفور و به زیبایی می بینیم. من سراغ ندارم آدمی را که در این دوره زمانی و در بزرگسالی برایش قصه «سفید گل» و «حسن کچل» را تعریف کنی و نخواهد ادامه اش را با وجودی که آخر داستان را می داند، بشنود. به نظرم قلب هم‌سن و سال های من همچنان برای شنیدن چنین قصه هایی می تپد؛ قصه هایی که تخیل را تحریک می کند و کمک می کند که خودمان را در این افسانه ها ببینیم و هدفمندتر زندگی کنیم.

این کارگردان درباره اقتباسی که از این داستان فولکلور توسط زنده یاد علی حاتمی شده است، گفت: علی حاتمی به زیبایی هرچه تمام‌تر سال ها قبل قصه «حسن کچل» را نوشت و به صورت فیلمنامه درآورد تا جایی که همه «حسن کچل» را به نام علی حاتمی می شناسند. این مساله در مورد آثار شکسپیر هم به همین شکل است. قصه «هملت» و «لیرشاه» قبل از شکسپیر وجود داشته اند اما وقتی شکسپیر به آن زیبایی آنها را نوشته است همه این داستان ها را به نام شکسپیر می شناسند. «حسن کچل» قصه ای است مثل قصه «شازده کوچولو» که هرکس می تواند روایت خودش را در آن قصه پیدا کند. گروه ما هم تلاش کرده روایت خودش را در این قصه با زبانی خاص پیدا کند.

وی درباره موزیکال بودن نمایش بیان کرد: «چل گیس» نمایشی موزیکال است اما تنظیم های قطعات موسیقی این نمایش با هدایت مایکل تیوا و شروین عباسی رنگ و بوی پاپ کلاسیک گرفته است برای اینکه بتواند مردمی تر باشد. در واقع موسیقی را از حالت سنتی صرف خارج کردیم تا بتوانیم رنگ و لعاب تازه ای را به فضای موزیکال نمایش بدهیم.

«چل گیس» را موزیکال اجرا می‌کنیم

جمالی در پایان صحبت هایش درباره طراحی صحنه و فضاسازی نمایش توضیح داد: در طراح صحنه نمایش از طرح دوست خوبم حمیدپورآذری استفاده شده است. وی همیشه به ما لطف دارد و در کنار گروه برای مشاوره حضور پیدا می کند. در طراحی و فضاسازی نیز تلاش کردیم طراحی تازه ای به کار ببریم تا رنگ و شکل جدیدی به نمایش بدهد.

نمایش «چل گیس» به نویسندگی و کارگردانی حسین جمالی بر اساس ایده ای از علی و هدایت هاشمی و بازی بهناز نادری، فربد فرهنگ، وحید نفر، مسیح کاظمی، یلدا عباسی، مجید رحمتی و آرش غلام آزاد هر روز غیر از شنبه ها ساعت ٢١ در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر به صحنه  می‌رود.


«کله پوک ها» در پردیس تئاتر تهران

 نمایش «کله پوک ها» به نویسندگی نیل سایمون و کارگردانی نادر نادرپور از ۱۶ خردادماه در تماشاخانه استادمحمد و در ساعت ۲۱:۳۰ اجرای خود را آغاز می کند.

«کله پوک ها» در پردیس تئاتر تهران

در خلاصه داستان این نمایش آمده است: ماجراهای این نمایش طنز در روستایی دور افتاده در کشور اوکراین به نام «کولینچیکف» می‌گذرد. در سال ۱۸۹۰ میلادی، لئون تولچینسکی، معلم ۳۰ ساله به این دهکده وارد می‌شود و ‌در می‌یابد که اهالی دچار نفرینی شده و کارهای خلاف عقل و وارونه انجام می‌دهند یا به عبارتی کله‌پوک شده‌اند. او عاشق شاگردش می‌شود ‌و پس از اتفاقاتی متوجه می‌شود که تنها ۲۴ ساعت زمان دارد تا نفرین را باطل کند و گرنه خود نیز مانند اهالی دهکده کله‌پوک می‌شود و ... .

در این نمایش بازیگرانی چون جلیل فرجاد، رضا امامی، لادن نازی، سمیرا سلیمی، میلاد سلیمانی، نیما سید موسوی، مسعود رمضانپور، سحر دکمه چین، علیرضا فردمقدم، محمدحسین خادمی ایفای نقش می‌کنند.

نمایش «کله پوک ها» از ۱۶ خردادماه در ساعت ۲۱:۳۰ و در تماشاخانه استادمحمد پردیس تئاتر تهران روی صحنه می رود.


«جادوی عروسک» به تالار هنر می‌آید

نمایش «جادوی عروسک» به نویسندگی و کارگردانی امیرمحمد انصافی روز سه شنبه ۱۶ خرداد ساعت ۱۹:۳۰ روی صحنه خواهد رفت. امیرحسین انصافی، آرین ناصری مهر، شیرین کاشفی، فهیمه باروتچی، فرشته اعظمی، محسن قصری، ابولفضل عشرب در این نمایش ایفای نقش می کنند.

«جادوی عروسک» به تالار هنر می‌آید

دیگران عوامل عبارتند از: رامین عبداللهی کمانچه، ناهید دنیا دیده تار، پیام رضایی تنبک، نسیم توکلی دستیار کارگردان و منشی صحنه، ساسان فرهاد پورطراح صحنه ساخت دکور، فروغ یزدان طراح لباس، علی قسمتی، مائده محسنی اجرای دکور، زهرا مریدی طراح عروسک، زهره قاسمی، سارا دبیری ساخت عروسک، رامین بهادری طراح پوستر و بروشور، حمید رضا گودرزی، احسان سامانی منش مدیران صحنه و اختر تاجیک عکاس.

نمایش «عروسک جادویی» از ۱۶ خردادماه با حضور جواد انصافی و داود فتحعلی بیگی افتتاح  می شود و تا پایان خردادماه هر روز ساعت ۱۹:۳۰ در تالار هنر واقع در میدان هفت تیر، مفتح جنوبی، جنب مجتمع شیرودی، خیابان ورزنده اجرا خواهد شد.


آلبوم «فروغ»با صدای علیرضا قربانی منتشرشد

آلبوم فروغ شامل ده قطعه به نام‌های عاشقانه، میخانه درافتاده، مستانه می‌گریزی، اشک، شهره شهر، خرقه رقصان،  جام صبوحی، سجده عقل، تا بیکران و فروغ است. اشعار جدیدترین اثر علیرضا قربانی و سامان صمیمی از سروده‌های فروغ فرخزاد، مولانا، علیرضا کلیایی و مسعود کلانتری است.

آلبوم «فروغ»با صدای علیرضا قربانی منتشرشد

بهنام ابوالقاسم، میلاد محمدی، پدرام فریوسفی، میثم مروستی، نیلوفر محبی، محسن عبادی، پانیذ فریوسفی، آتنا اشتیاقی، رضا فرهادی، زکریا یوسفی، بهتاش ابوالقاسم، درشن آنند، حسام ناصری و سامان صمیمی نوازندگانی هستند که در این آلبوم هنرنمایی کرده‌اند. شیوا سروش، مه‌گل صفدری، کامران عروج‌زاده و محمد حقیقی هم اعضای گروه کُر هستند. آلبوم فروغ به مدیریت اجرایی و تولید «علی اصغر رضوی»، امور اجرایی و هماهنگی «مهسا نعمت» و مدیریت روابط عمومی «وحید لشکری» تهیه و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

علیرضا قربانی در طرح جلد این آلبوم یادداشتی برای مخاطبانش با این مضمون نوشته است: «آنچه فروغ فرخزاد را همانند نامش درخشان می‌سازد، پیوند مناسبی است که بین ادبیات کهن و شعر معاصر برقرار کرده. بیان احساساتش به ما نزدیک‌تر است اما اصالت و هویت خود را حفظ کرده. چیزی که شاید این روزها ما نیز در موسیقی درحال تجربه آن هستیم، رسیدن به زبانی تازه با حفظ مفاهیم غنی موسیقی ایرانی برای روایت داستانی که هر زمان، دغدغه مشترک بشر بوده.

چنان که حضرت حافظ می‌فرماید: یک قصه نیست غم عشق و این عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است»

 اولین کنسرت آلبوم فروغ با صدای علیرضا قربانی در تالار وحدت تهران نیز برگزار می‌شود که شروع تور اجراهای زنده این آلبوم است. این خواننده موسیقی ایرانی به همراه اعضای گروهش طی روزهای 18 و 19 خرداد در این سالن روی صحنه می‌روند.

این برای دومین سال پیاپی است که علیرضا قربانی تنها کنسرت‌های ایران در ماه مبارک رمضان را روی صحنه می‌برد. او سال گذشته با قطعات آلبوم «دخت پری‌وار» به آهنگسازی «مهیار علیزاده» ده شب کنسرت در ماه رمضان داشت.


برنامه تعطیلی اجراهای تئاتر اعلام شد

شورای ارزشیابی و نظارت بر نمایش در اطلاعیه ای از سالن های تئاتر خواست تا در روز های ۱۳ ، ۱۴ و ۱۵ خردادماه و  به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) و یوم الله پانزده خرداد، اجرای عموم نداشته باشند.

برنامه تعطیلی اجراهای تئاتر اعلام شد

بر اساس اعلام شورای ارزشیابی و نظارت بر نمایش اجرای عمومی تئاتر روز شنبه ۱۳، یکشنبه ۱۴ و روز دوشنبه ۱۵ خردادماه که همزمان با رحلت حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و سالگرد قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و وفات حضرت خدیجه (س) است، مطابق تقویم برای تئاتر نیز تعطیل خواهد بود.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین