کد خبر: ۴۱۹۰۶
تاریخ انتشار:

عيدي نيكوكار ناشناس به داماد زنداني

بولتن نیوز: بیایید در ایام عید بفکر انسانهایی باشیم که بواسطه خلاف یا اشتباه در گوشه های زندان از دیدار خانواده های خود محرومند بیایید و با کمک های هر چند اندک ما امکان رهایی و بازگشت به آغوش خانواده های خود را پیدا می کنند.

گروه حوادث ـ داريوش آرمان ـ ايران واشقاني فراهاني داماد جوان همانند روزها و شب‌هاي چند ماه گذشته كنج سلول تنهايي كز كرده و به ياد خاطرات خوش و شيرين زندگي مشترك و بي‌تجربگي‌اش اشك مي‌ريخت كه ناگهان يكي از هم‌بندي‌هايش نفس‌زنان خود را به او رساند و گفت: «پسر مگه نمي‌شنوي. از بلندگوي زندان تو را صدا مي‌زنند.»

دقايقي بعد مرد زنداني بي‌خبر از همه جا با عجله خود را به اتاق افسر نگهبان رساند. «من مرتضي ... هستم. مرا صدا زديد.»
افسر نگهبان لبخندزنان ورقه‌اي به دست او داد و گفت: «آقا داماد، آزادي! وسايلت را جمع كن خانواده‌ات بيرون زندان بي‌‌صبرانه منتظرت هستند.»
«مرتضي» كه با شنيدن اين حرف زبانش بند آمده بود، گفت: اشتباه نمي‌كنيد؟ من و خانواده‌ام كه پولي نداشتيم تا رضايت شاكي‌ها را جلب كنيم و ...
افسر نگهبان هم به مزاح گفت: مثل اينكه حسابي خوش گذشته كه نمي‌خواهي بروي. اين هم ورقه آزادي‌ات!ساعتي بعد مرد جوان كه
همچنان شوكه بود، پس از خداحافظي با هم‌بندي‌هايش با چشماني اشكبار از در زندان خارج شد و در اوج ناباوري خانواده‌اش را در آغوش گرفت.

حالا همه خوشحاليم كه در آستانه سال نو، حسرت نشستن كنار سفره هفت سين در نخستين سال شروع زندگي مشترك بر دل نوعروس و داماد نماند. آنها در كنار هم رو به پنجره‌اي نشسته و صداي پاي بهار را با همه وجود مي‌شنوند. چرا كه يك مرد نيكوكار بي‌هيچ ادعا يا نام و نشان با پرداخت چند ميليون تومان، موجي از شادي را به اتاق كوچك و خالي زوج جوان هديه كرد.

وقتي چند روز قبل نوعروس در راهروي دادگاه كنارم نشست تا از غصه‌هايش بگويد تصور نمي‌كرد خداي مهربان قرار است فرشته‌ نجات زندگي آنها را خيلي زود و از ميان نيكوكاران گمنام و ناشناس بفرستد.
آن روز غصه در چشم‌هاي دريايي زن جوان موج مي‌زد. در قلبش غوغايي برپا بود و اوج تنهايي در وجودش نمايان بود. چرا كه پرداخت 9 ميليون تومان پول نقد براي جلب رضايت شاكي‌ها برايشان امكان نداشت. پس شوهر بدهكارش بايد همچنان در زندان مي‌ماند.براي من همه چيز از عشق شروع شد. آنقدر مرتضي را دوست دارم كه تا پاي جان بر سر پيماني كه با هم بستيم، وفادار خواهم ماند. با اينكه نمي‌دانم چرا اين قدر زود در معرض آزمون زندگي قرار گرفتم اما مي‌دانم كه بايد صبر و ايستادگي نمايم و مطمئنم كه خداوند هم مأمورش را مي‌فرستد.زن آنقدر نگران و آشفته بود كه سنگيني آرزوهاي پرپرشده‌اش مرا تا انتهاي زمستان برد.تنها حدود چهارماه از زندگي عاشقانه‌اش با «مرتضي» گذشته بود كه شوهرش با شكايت طلبكارها زنداني شد.«در دوره نامزدي‌مان، شوهرم يك دستگاه آسياب پلاستيك خريد و كارگاه كوچكي راه انداخت تا چرخ زندگي خودمان و چند نفر ديگر را هم بچرخاند. اما افسوس كه شوهرم به خاطر كم تجربگي بدهي زيادي بالا آورد و به همين خاطر نامزدي‌مان 3 سال طول كشيد. اما بالاخره با پرداخت سفته به طلبكاران اوضاع آرام‌تر شد و پدرم پس از برگزاري جشن مختصري خانه كوچكي برايمان اجاره كرد. اما افسوس كه زندگي مشترك‌مان با دغدغه و دلواپسي‌هاي فراواني همراه بود. چرا كه در چشم به هم زدني موعد سفته‌ها رسيد و طلبكاران پول‌هايشان را مي‌خواستند. بالاخره يك روز وقتي «مرتضي» براي خريد از خانه بيرون رفت مأموران او را دستگير كردند.»نوعروس در حالي كه بشدت اشك مي‌ريخت ادامه داد: «شوهرم 40 ميليون تومان بدهي داشت. به سراغ شاكي‌ها رفتيم و برادرانم با فروش وسايل كارگاه حدود 20 ميليون تومان پول نقد فراهم كردند. پول پيش خانه را هم به طلبكارها داديم و خانواده‌ام نيز بخشي از بدهي را پرداختند. با اين حال شاكي‌ها به جهيزيه‌ام نيز رحم نكردند اما هنوز «مرتضي» 9 ميليون تومان ديگر بدهي داشت پس بايد همچنان در زندان مي‌ماند.
در حالي كه همه زندگي‌مان يك شبه بر باد رفته بود با يك چمدان لباس و خاطرات 4 ماهه زندگي مشترك به خانه پدري برگشتم. به خانه‌اي كه تنها اميدم در روزهاي سخت تنهايي بود. در اين چند ماه شب‌ها و روزهايم با گريه و دعا همراه بود و هر بار كه شوهرم از زندان تماس مي‌گرفت، تمام روز را در آينه غبار گرفته اتاقم و در كنار شمعدان‌هاي خاموش گريه مي‌كردم.»
دلم گرفته بود و بي‌اختيار به ياد پرونده‌اي افتادم كه در آن زوج جواني به خاطر اختلاف بر سر طراحي استخر خانه‌شان يا نگهداري چند سگ خانگي تصميم به جدايي گرفته بودند و حالا نوعروسي براي نجات شوهر و زندگي‌اش شبانه‌روز تلاش مي‌كرد. بي‌آنكه سقف مشتركي بالاي سر داشته باشند. حالا تنها اميدشان بعد از خدا به تلاش‌هاي خبرنگاران گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران دوخته شده بود.پس از هماهنگي‌هاي قضايي لازم براي ملاقات داماد 24 ساله زنداني، در شعبه 18 شوراي حل اختلاف كرج حاضر شديم. او در حالي كه با شرمساري خود را ميان خاطرات زندگي مشترك كوتاهش پنهان كرده بود گفت: «باور كنيد پشت ميله‌هاي زندان با هر نفس مرگ را تجربه مي‌كنم، اما از خدا و شما مي‌خواهم فقط نگذاريد غم و اندوه، همسر جوانم را از پا درآورد. باور كنيد از بچگي كار كرده‌ام، اما افسوس كه به خاطر مشكلات زندگي خانواده‌ام، حتي نتوانستم براي خودم جشن عروسي بگيرم. حالا با هزار اميد و آرزو بايد پشت ميله‌هاي زندان بمانم. زندان فضاي غريبي است و با كسي حرف نمي‌زنم. از همه مي‌ترسم. روزي چند ساعت در خلوت «خودساخته‌ام» گريه مي‌كنم. از اينكه همسرم هر روز مسير پرخطر زندان و دادگاه را ملتمسانه طي مي‌كند، رنج مي‌كشم و در عذابم. هر بار كه به ملاقاتم مي‌آيد، ديدارمان با گريه شروع و با دلداري‌هاي او پايان مي‌گيرد. اي كاش دري به رويمان گشوده شود و ما را از اين همه بدبختي رها كند و...پس از اين ديدار، براي نجات مرد زنداني، روزهاي پرتب‌و‌تابي را پشت‌سر گذاشتيم. در نخستين گام با شاكي‌ها مذاكره كرديم. نوعروس 12 شمع روشن نذر امام حسين‌(ع) كرد و تازه‌داماد هم از خدا خواست روزي به شكرانه آزادي‌اش توفيق آزادي 3 زنداني را بيابد.دو شاكي در آخرين گفت‌و‌گوها حاضر به بخشش 2 ميليون تومان از طلبشان شدند. خانواده نوعروس هم با سختي فراوان مقداري از پول را تهيه كردند، اما هنوز براي آزادي مرد زنداني راه زيادي مانده بود.حدود دو ماه پيش، گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران با كمك نيكوكاران، مرد 40 ساله‌اي را آزاد كرد كه حدود 14 سال از بهترين روزهاي زندگي‌اش را پشت ميله‌هاي زندان گذرانده بود. همان‌روزها و به دنبال چاپ دردنامه مرد زنداني، قافله جوانمردي به راه افتاد و چندين زن و مرد نيكوكار براي آزادي او اعلام آمادگي كرده بودند. از آنجا كه نام افراد نيكوكار در دفتر جويندگان عاطفه به يادگار مانده بود، براي آزادي تازه‌داماد گرفتار با آنها تماس گرفتيم. سرانجام يكي از آنها كه صداي جوانمردي اش تا پشت ديوارهاي سرد و سنگين زندان «كچويي» كرج به گوش مي‌رسيد، با شنيدن وضعيت داماد زنداني بلافاصله اعلام آمادگي كرد. او بي‌صدا از راه رسيد تا به تنهايي بار مردي را به دوش بكشد كه دست‌هايش بر ضريح آرزوهايش خشكيده بود.پزشك بي‌نام و نشان، اين بار با اقدام خداپسندانه‌اش نه يك بيمار، كه به يك اسير دربند، زندگي بخشيد. او با حضور بي‌ادعا در اجراي احكام شوراي حل اختلاف كرج و پرداخت چند ميليون تومان بدهي باقيمانده، عصر دوشنبه شانزدهم اسفند برگ آزادي مرد بدهكار را گرفت و خانه دل نوعروس و چندين خانواده ديگر را گلباران كرد. آنقدر پاك و بي‌ادعا كه مي‌شد در ميان صداي هق‌هق گريه نوعروس، صداي بال‌هاي فرشتگان را هم شنيد.بدين‌ترتيب با عجله، همراه نوعروس و خانواده‌اش راهي زندان شديم تا شاهد آزادي مرد 24 ساله‌اي باشيم كه از 5 ماه قبل پشت ميله‌ها بود. لحظات به كندي مي‌گذشت و هر‌بار كه در زندان باز مي‌شد، زن جوان مضطرب سرك مي‌كشيد تا شايد بار ديگر نگاهش به نگاه شوهرش گره بخورد.
سرانجام پس از دو ساعت مرد جوان با ساك كوچك در دست از در بزرگ زندان خارج شد و با چشمان اشكبار به آفتاب سلامي دوباره كرد و به او كه غم و تنهايي را از كتاب سرنوشتش پاك كرده بود، درود فرستاد. به او كه حتي نمي‌شناسندش!وقتي از دكتر نيكوكار و مهربان خواستيم درباره انگيزه اقدام خداپسندانه‌اش سخني بگويد، گفت: فقط بنويسيد يك بنده ناشناس خدا وظيفه كوچكي نسبت به درياي بيكران نعمت‌هاي الهي انجام داد و اين لحظه، بهترين لحظه‌هاي زندگي‌اش است. همين و بس!
عروس و داماد در تحريريه «ايران»

عصر ديروز زنداني آزاد شده و همسرش با يك شاخه گل و جعبه شيريني به ديدار دست‌اندركاران گروه جويندگان عاطفه «ايران» آمدند. مرد جوان در حالي كه اشك شوق مي‌ريخت، گفت: «به خدا هنوز هم باورم نمي‌شود آزادم و اين بهترين عيدي و هديه خداوند به من، همسر و خانواده‌هايمان است.»

منبع : ایران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین