به گزارش بولتن نيوز، در ادامه، سعي مي كنيم تا با ذكر ديدگاه هاي امام خميني (ره)، شهيد بهشتي، شهيد مطهري و رهبر انقلاب در خصوص حدود استفاده از موسيقي پرداخته و اين نكته را از لابه لاي بيانات اين بزرگان دين و انقلاب اسلامي استخراج كنيم كه نحوه مواجهه ما با موسيقي مي بايست چگونه باشد؟
امام خميني (ره) و مسئله موسيقي: موسیقی عامل تخدیر نباشد
امام خمینی(ره) با اشاره به شیوۀ تخدیر جوانان توسط حکومتهای فاسد با ابزارهای گوناگون میفرماید: «نباید دستگاه تلویزیون جوری باشد که ده ساعت موسیقی بخوانند. جوانی که نیرومند هست از نیرومندی برگردانند به یک حال خمار و به یک حال خلسه، مثل همان تریاک میماند. این هم این قدر با او فرق ندارد. این یک جور خلسه میآورد و آن یک جور خلسه میآورد»؛(صحیفه امام ، همان، ج 9، ص 204.)
«یک وقتی بود که در تهران من گاهی از خیابان عبور میکردم، همین طور که آدم میرفت، موسیقی بود. در تمام دکانها صدای موسیقی که پخش میشد، همین طور تا آخر موسیقی بود، این مغز را اینطور متزلزل میکردند. حواس را میبردند دنبال این مسائل که مبادا راجع به آن مسائلی که مربوط است به زندگیشان، مربوط به مسائل انسانیشان هست، مربوط به استقلال مملکتشان است مبادا متوجه به او بشوند و همین طور هم هست». (همان، ص 242.)
موضع ابتدای انقلاب پیرامون موسیقی در رسانه ملی
برخی از تحفههای نامیمون حکومت طاغوت ناچار به انقلاب اسلامی ارث میرسد که «موسیقی فاسد» یکی از آنهاست. فضای رسانهای و فرهنگی دوران انقلاب از سویی با آرشیوی مملو از موسیقیهای محرّک (با مضامین فاسد) روبهرو میشود و از سویی حکومت طاغوت، نسلی عادت کرده به موسیقیپرورده است که این دو پس از انقلاب بایست سریعاً علاج گردد. اینجاست که بنیانگذار کبیر انقلاب، تنها درمان را در ریشهکنی تمامعیار موسیقی از صدا و سیما میدانند و به حذف کامل هر نوع موسیقی نظر دارند. ایشان در آن زمان میفرمایند: «این موسیقی را حذفش کنید به کلی عوض این یک چیزی بگذارید، آموزنده باشد»؛ «موسیقی را حذف کنید. نترسید از اینکه به شما بگویند که ما موسیقی را که حذف کردیم، کهنهپرست شدیم! باشد ما کهنهپرستیم! از این نترسید. همین کلمات، نقشه است برای اینکه شماها را از کار جدی عقب بزنند». (همان، صص 204 و 205)
بیشتر من به آقای قطبزاده (سرپرست وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) گفتهام که آقا این را بردارید از آن، میگوید نمیشود. من نمیدانم این «نمیشود» یعنی چه؟ چرا نمیشود؟». (همان، صص 157 و 158)
مسئولان آن روزِ صدا و سیما گویا معتقد بودند که موسیقی اگر از رسانة ملی حذف شود، مردم به رسانههای غیر قانونی و غیر معمول رو میآورند. امام در پاسخ میگویند: «اینکه میگویند که اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها میروند از جای دیگر میگیرند موسیقی را، بگذار بگیرند از جای دیگر؛ شما عجالتاً آلوده نباشید. آنها هم کمکم برمیگردند به اینجا. این عذر نیست که اگر موسیقی در رادیو نباشد، آنها میروند از جای دیگر موسیقی میگیرند. حالا اگر از جای دیگر موسیقی بگیرند ما باید به آنها موسیقی بدهیم؛ ما باید خیانت بکنیم؟ این خیانت است به یک مملکتی. خیانت است به جوانهای ما». (همان، صص 204 و 205)
از دیگر سو رویکرد مردم به «جاهای دیگر» ــ در صورت حذف موسیقی از رسانه ملی ــ نشانگر این واقعیت هم هست که مردم به شدت معتاد موسیقیاند. اما آیا این عادت قابل تغییر است؟ امام به این پرسش پاسخ مثبت میدهند. «کمکم مردم را و جوانهای ما را عادت به آموزندگی بدهید. از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید. اینکه میبینید که جوانها اگر این نبود، میروند سراغ موسیقی دیگر برای اینکه عادت کردند، این شاهد بر این است که جوانهای ما فاسد شدند. الان ما موظفیم که این نسلی که فاسد شده، برگردانیم به صلاح و نگذاریم این کوچکهای ما فاسد بشوند. اینها را جلویش را بگیریم». (همان.)
تفکیک موسیقی حلال از حرام
هر چه از سالهای آغازین انقلاب فاصله میگیریم، جو غالب موسیقی حرام و فاسد کمتر میشود و سرودهایی با حالوهوای انقلابی و حماسی تولید میگردد. امام امت در این مقطع با مشاهدة این رشد محتوایی، پخش موسیقیهای حماسی و مهیّج انقلابی از صداوسیما را تأیید میکنند. (صحیفه امام، ج 12، ص 440)
اما رضایت ایشان اما از رسانۀ ملی «نسبی» است. «باز هم این را تکرار میکنم که موسیقیها باز کمی هست. باید اشخاصی که مطلعاند اینها موسیقی هستند، مشاهده کنند ببینند اگر یک چیزی را میبینید موسیقیاش را نمیتوانید رد کنید، اصلش را رد کنید»، با کمی تأمل روشن میشود که امام دیگر در این زمان نه بر حذف همه نوع موسیقی، بلکه بر تفکیک موسیقی حلال از حرام و حذف هر گونه «موسیقی حرام» تأکید میورزند. آنجا که میفرمایند «باید اشخاصی که مطلعاند اینها موسیقی هستند»، واضح است که برای تشخیص «موسیقی از غیر موسیقی» نیازی به شخص مطلع نیست و هر فرد عامی هم توانایی درک این تفاوت را دارد. پس نظر امام، تشخیص و جداسازی «موسیقی حرام از موسیقی حلال» است که نیازمند افراد مطلع و کارشناس میباشد. (همان، ج 18، ص 290)
موسیقی موید حکومت جائر، حرام است
امام خمینی(ره) در مباحث اجتهادیشان، عرصه «غنا و موسیقی و لهو» را که معمولاً همانند انگاشته میشوند به تفکیک مورد بحث قرار داده و در کتاب ارزشمند «مکاسب محرّمه» خود به تفصیل طرح کردهاند. (پا به پای آفتاب، ج 5، ص 34، مصاحبه با حجتالاسلام و المسلمین عمید زنجانی.)
ابتدا یادآور میشویم که در بین صاحبان رأی، دو دیدگاه کلی دربارة «غنا» وجود دارد. دیدگاه نخست غنا را «ذاتاً» حرام نمیداند بلکه عوارضِ ضمیمة آن را منجر به حرام یا حلال شدن آن میشمارد. بنا بر این نظرگاه، «غنا» میتواند «حلال یا حرام» باشد. (وجه تمایز این گروه با گروه دوم در تعریفشان از غناست که آن را «هر نوع خوشآوازی» میدانند و ظاهراً اختلاف در حرمت ذاتی یا غیر ذاتی غنا نیست.)
دیدگاه دیگر اما چیزی به نام «غنای حلال» را به رسمیت نمیشناسد. این گروه غنا را (با تعریفی که خود از آن دارد) «ذاتاً» حرام میداند و عوارض و ضمائم آن را خارج از موضوع بحث غنا، تلقی میکند. امام در کتاب مکاسب خود از بین این دو نظر، دومی را میپذیرد. تعریف امام از غنا این گونه است: «غنا، صوت یا صدای نازک و رقیق انسان است که ذاتاً زیبا و فرحبخش بوده و به خاطر تناسبی که دارد قابلیت ایجاد وجد و طرب در شنونده را دارا باشد». (مکاسب محرمه، امام روح الله موسوی خمینی، ج 1، صص 202.)
ایشان «هر چیزی» را که در این قالب بگنجد، «حرام» میشمارند؛ حال آن «هر چیز»میتواند «مطالب شهوتبرانگیز» باشد یا «آیات قرآن». امام ــ مانند بیشتر فقها ــ معیار سنجش غنا را «عرف» میدانند: «ملاک تشخیص غنا، بر عهدۀ عرف است و عرف، آن است که بیشتر مردم (که آوازهای مختلف را شنیدهاند) به راحتی غنا بودن صدا و آوازی را بیان کنند و از آن پرهیز نمایند». (نقل قولها و تفصیل بیشتر را در کتاب مکاسب محرمة امام خمینی، صص 202 ـ 224 ملاحظه فرمایید)
نظرات
فقهی امام در برخی موضوعات ــ و مشخصاً دربارة موسیقی و با عنایت به فقه مترقی
جواهری ــ در قبل و بعد از انقلاب شامل پویایی ویژهای است: «اینجانب معتقد به
فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک
صحیح است ولی بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده
در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در
روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند». (صحیفه
امام، ج 21، ص 289.)
مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی(ره) میگوید: «آقا [امام] اصلاً موسیقی قبل و بعد از انقلاب را دو چیز میدانند. یک روزی مقام معظم رهبری، آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی و آقای موسوی (نخستوزیر) و من جلسه داشتیم که امام(ره) وارد شدند. تلویزیون یکی از آهنگهای شجریان را گذاشته بود. امام آمدند و نشستند. آقای هاشمی به امام(ره) گفتند: «آقا؛ شما که قبلاً موسیقی را حرام میدانستید چرا الان حرام نمیدانید؟ امام گفتند: من الان هم همین موسیقی را اگر از رادیوی عربستان پخش شود، حرام میدانم. من خبر رادیوی شاه را هم حرام میدانستم موسیقیاش که جای خود دارد. اما همین موسیقی از نظام اسلامی پخش میشود و حلال است». (روزنامه کیهان، 11/2/70)
این خاطره به گونههای مختلف تفسیر شده است ولی این تحلیل صحیحتر به نظرمیآید که «طبق این فرمایش امام، موسیقی غیر مطرب [و حلال هم] بنا بر حکم ثانوی حرام میشد نه اینکه غنا در زمان طاغوت حرام و پس از انقلاب حلال شد باشد. بلکه همان موسیقی حلال اگر در زمان شاه پخش میشد، حرام بود چون موسیقی به هر نحوی در عصر طاغوت در راستای تقویت نظام طاغوتی قرار میگرفت. بنابراین موسیقی حلال تحت عنوان ثانوی اگر در راه ترویج ظلم و فساد و تقویت نظام ستمشاهی به کار رود حرام است نه اینکه حرام بوده و بعد از انقلاب اسلامی حلال شده است». (هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی، اکبر ایرانی، ص 114)
مرحوم حاج سید احمد خمینی که خود، ناقل این اتفاق است میگوید: «من به ذهنم میآید که مسئله روابط اجتماعی، روابط بین حکومت و مردم و از این قبیل هم، در اینکه موسیقی حلال باشد یا نه، تأثیر دارد. چرا؟ چون امام در قضیه زمان و مکان آمدند گفتند: رابطة مثلاً یک جریان با جریان دیگر موجب میشود یک چیز سومی حلال شود. این از چیزهایی است که متأسفانه آقایان به آن توجهی نکردند و دنبال حلّ آن نرفتند که وقتی امام میگویند روابط اجتماعی و سیاسی موجب میشود چیزی که در شرایطی حلال بوده حالا حرام میشود و یا بالعکس یعنی چه؟ اینجا دیگر استحاله نیست که مثلاً سگ، نمک شده باشد. بدون تغییر ظاهری موضوع، حکم خلاف حکم قبلی را پیدا میکند». (همان، ج 21، ص 129)
موسیقی حلال از منظر امام
موضوع
«موسیقی» در سالهای پایانی عمر امام(ره)، با فراز و نشیب عجیبی روبهرو میشود؛
همانند فتوای نوزدهم شهریور 1367، که امام در این فتوا، در پاسخ به سؤالی دربارۀ
«خرید و فروش آلات لهو و لعب جهت استفادههای مشروع»، تصریح میفرمایند: «خرید و
فروش آلات مشترکه به قصد منافع محلّله آن اشکال ندارد».[17] و نیز مرقوم میدارند:
«شنیدن و نواختن موسیقی مطرب، حرام است و صداهای مشکوک مانع ندارد و خرید و فروش
آلات مختص به لهو جایز نیست و در آلات مشترکه اشکال ندارد». (استفتائات از امام
خمینی، ج 2، ص 12.)
پخش این فتوا بازتاب فراوانی مییابد و در بین صاحبنظران به عنوان تبدّلی در سیاستگذاری کلان موسیقی تلقّی میگردد.در فتوای اخیر امام(ره) مقوله تازهای به نام «منافع محلله» دیده میشود. این سخن بدان معناست که در اینجا به نظر امام، «موسیقی» قابلیت استفاده در «منافع حلال» را دارد. در ضمن در فتاوای اخیر ایشان، عرصههایی مثل «صدای مشکوک» و «آلات مشترکه» نیز مشاهده میشود که پیشتر به خاطر جوّ حاکم و غلبة فساد بر عرصههای هنری آن روز، در بحث مکاسب محرمه، سخنی از آنها نرفته بود. چرا که «موسیقی مشکوک و آلات مشترکه «زمانی قابل طرح است که «غلبه» با بهرههای حلال باشد؛ حال آنکه در روزگار حکومت طاغوت این غلبه در استفادة حرام و فسادانگیز بود و بحث «موسیقی مشکوک و آلات مشترکه» بیهوده مینمود.
علت تطور نظر امام در مورد موسیقی چه بود؟
رهبر معظم انقلاب درباره تغییر دیدگاههای امام میفرماید: «حضرت امام نظرشان این است که، زمان و مکان در استنباط، اثر میگذارد. یعنی موضوع را عوض میکند گرچه انسان فکر میکند موضوع ظاهراً همان است ولی موضوع تغییر یافته و در نتیجه حکمش تغییر مییابد. پس آنچه آن روز [در حکومت طاغوت] غنا بوده و حرام بوده، امروز غنا و حرام نیست». (روزنامه رسالت، 13/12/67)
با توجه به مطالب بیانشده در مییابیم، شرایط حاکمیتی، جوّ حاکم بر اجتماع و همچنین بحث زمان و مکان عامل اصلی تطور در نظرات امام خمینی(ره) است و عملا ما شاهد تناقض نیستیم، بلکه این امر از پویایی اندیشه فقهی ایشان ناشی میگردد و البته این پویایی مختص یک حوزه خاص مانند موسیقی نمیشود و در عرصههایی مانند سینما نیز خودنمایی میکند. چنانچه خود حضرت امام(ره) میفرمایند: «زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند». (صحیفه امام، ج 21، ص 289.)
شهيد بهشتي و مسئله موسيقي:
مطلبي كه در ادامه پيش روي شماست، حاوي دو گفتار از شهيد آيتالله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي است. گفتار نخست درباره حرمت موسيقي است كه در ساليان حضور ايشان در آلمان (1349ـ1343) به عنوان امام مسجد و مركز اسلامي هامبورگ و در پاسخ به پرسشي كه از ايشان در اينباره شده ايراد گرديده است. ذكر خدمات آن شهيد فرزانه در آن ديار فرصتي مبسوط ميطلبد، اما نكته شايان توجه اين است كه يكي از برنامههايي كه توسط ايشان انجام ميشد پاسخ به پرسشهاي مسلمانان مقيم اروپا، اعم از ايراني و غير ايراني، بهصورت حضوري، مكاتبهاي و يا ارسال نوار صوتي بوده است كه اين گفتار از اين قسم آخر است كه با اميد به اينكه در شناخت ديدگاههاي فقهي ايشان موثر افتد تقديم خوانندگان گرامي ميشود.
گفتار دوم درباره تفريح از ديدگاه اسلام است. اين گفتاربين سالهاي 1349 تا 1357 در اردوي تابستاني مدرسهرفاه ايراد شده است و پيش از اين نيز توسط بنياد نشر آثارو انديشههاي شهيد آيتالله دكتر بهشتي در مجموعه مباحث تربيتي ايشان با عنوان نقش آزادي در تربيت كوكان منتشر شده است.
موسيقي از نظر اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم. نامه شما رسيد. در اين نامه درباره چند مطلب سوال كرده بوديد كه لازم دانستم به اين سوالات طي نوار، پاسخ مفصلتري بدهم. خواهش ميكنم كه نوار را گوش كنيد تا اگر باز نكتهاي به نظرتان رسيد بپرسيد تا پاسخ بدهم و ضمناً نوار را هم به مركز اسلامي هامبورگ برگردانيد، چون اينگونه نوارها معمولا اينجا نگهداري ميشود تا اگر باز كسي از برادران و خواهران مسلمان مشابه اين سوالات رامطرح كرد، براي او بفرستيم. البته شما ميتوانيد از روي نوار كپي برداريد و كپي آن را نگه داريد. اگر وسيله نداريد ميتوانيد براي ما نامه بنويسيد تا كپي نوار را همينجا تهيه كنيم و برايتان بفرستيم.
يكي از سوالات شما اين است كه «نظر اسلام درباره موسيقي چيست؟ از چه منبعي در دين اين جواب را ميدهيد؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آيه آن را نشان دهيد.»
قبل از اينكه نظر اسلام را درباره موسيقي توضيح بدهم، لازم است اين نكته را يادآوري كنم كه در آيات قرآن كريم و همچنين در روايات، كلمه موسيقي يا موزيك يا معادل آن از كلمات عربي سراغ ندارم; در قرآن كريم كه قطعاً نيست و در روايات هم تا آنجا كه در خاطرم هست، سراغ ندارم. فقهاي ما وقتي ميخواستند درباره حكم موسيقي در اسلام صحبت كنند، مطلب را تحت عنوان حكم «غنا» در اسلام از يك طرف و همچنين حكم «آلات لهو» از طرف ديگر مطرح كردند. در كتابهاي فقهي، يك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو ديده ميشود.
كلمه «لهو» در چند جاي قرآن كريم آمده است. از جمله در سوره جمعه كه شايد شنيده باشيد:و اذا رأوا تجاره أو لهواً انفضوا اليها و تركوك قائماً(سوره جمعه، آيه 11)
روش گروهي از مسلمانهاي سست ايمان اين بود كه در هنگام نماز جمعه و موقعي كه پيغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صداي ساز و نوا در بيرون از مسجد بلند ميشد يا صداي طبل كاروان تجارتي كه از بيرون مكه رسيده بود، به گوششان ميرسيد براي تماشاي بساط طربي كه آنجا بود يا براي اينكه فرصت از دستشان نرود براي معامله با كاروان، قبل از اينكه ديگران به اين قافله و كاروان تجاري برسند از پاي خطبه پيغمبر(ص) كه در نماز جمعه ايراد ميكرد پا ميشدند و ميرفتند. در اين آيه از اين افراد انتقاد شده است و ميافزايد:قل ما عندالله خير من اللهو و من التجاره والله خير الرازقين.
شما نبايد به عنوان تجارت و كارهاي تجارتي يا به عنوان تفريح و سرگرمي از پاي خطبه پيغمبر در نماز جمعه بلند شويد و برويد; زيرا سودي كه خدا در سنتهاي خود براي مردم با ايمان و درستكار مقدر و مقرر كرده، به مراتب از سودي كه شما از حضور در مراسم شادي و طرب و يا لهو و سرگرمي يا پيشدستي در تجارت يا كاروان تازه رسيده نصيبتان ميشود، بيشتر است.
غالباً اينطور گفتهاند كه منظور از لهو در اينجا همان صداي شيپور و نقاره و طبل و اينجور چيزهايي بوده كه كاروانهاي تجارتي معمولا وقتي از بيرون وارد شهر ميشدند، ميزدند تا مردم خبر بشوند كه اين قافله تجارتي وارد شهر شده و براي معامله با قافله بيايند. عدهاي از مردم براي تماشا و سرگرمي ميرفتند و خود اين سر و صداها و علاوه بر اين اصلا ديدن و تماشاي قافله يك سرگرمي بود. يك عده هم براي تجارت و معامله ميرفتند. اين همان چيزي است كه حتي امروز هم هست. ميدانيد كه هنوز هم در جاهاي كوچك وقتي ميخواهند چيزهاي كهنه را بخرند، زنگ ميزنند تا نشان بدهند كه براي خريد آمدهاند.
اما از اين آيه نميشود براي حرام بودن موسيقي و حرام بودن لهو استفاده كرد. حتي ميشود گفت كه آيه در صدد اين است كه بگويد چرا اينها نماز پيغمبر را ترك كردند و رفتند، همينطور كه با استفاده از اين آيه نميشود گفت كه تجارت حرام است.
در چند آيه ديگر از قرآن كلمه «اللغو» آمده و بعضي از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معني كردهاند و در آن آيات هم از لغو نكوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نميشود.
در سوره مومنون در آيه سوم در صفات مومنان گفته ميشود: والذين هم عن اللغو معرضون.
آنها كساني هستند كه از لغو يعني از لهو اعراض ميكنند. «لغو يعني بيهوده و لهو يعني سرگرمي. مومنان كساني هستند كه از بيهوده روي ميگردانند.»
در آيه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاك گفته ميشود: والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراماً.
آنها كه به باطل شهادت نميدهند و يا در مجالس باطل شركت نميكنند و وقتي كه از كنار لغو ميگذرند با بزرگواري از كنار آن ميگذرند.
يا در آيه 55 از سوره قصص: و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه
وقتي كه لغو به گوش آنها ميخورد اعراض ميكنند و روي ميگردانند.
اين آيات، خواه «لغو» به معني «لهو» و خواه «لغو» بهمعني «لغو» باشد و يا اصلا معني مستقلي داشته باشد، ظاهر مطلب اين است كه از اين آيات در اثبات حرمت موسيقي نميتوان استفاده كرد.
بنابراين ميتوان گفت كه در آيات قرآن كريم آيهاي كه بتوانيم از آن حرمت موسيقي و بهطور كلي حتي حرمت لغو و حتي حرمت غنا را استفاده كنيم، موجود نيست.
اين درباره آيات. اما درباره روايات. روايات بسياري درباره غنا هست كه از اين روايات كم و بيش براي حرمت غنا استفاده ميشود. رواياتي هم درباره ساز زدن، تنبور زدن و اينجور چيزها هست كه به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته ميشود. اين روايات هم كم و بيش بر حرام بودن استفاده از اين وسايل دلالت ميكند و اين روايات هم در ميان كتب شيعه و هم در كتب اهل سنت موجود ميباشد. درباره اين روايات بايد اجمالا گفت كه اين روايات ميخواهد بگويد غنا و همچنين استفاده از آلات طرب از قبيل ويلن و انواع ديگر سازها مانند تار و تنبك، حرام است.
بعضي از فقها اينطور استنباط كردهاند كه اين روايات نميخواهد بگويد كه موسيقي به طور كلي حرام است بلكه اينها ميخواهد بگويد، اين بساط مجالس لهو و لعب، اينبساط مجالس خوشگذارني كه در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانههاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات درصدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانهها و در محل زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، ميباشد. و اين مجالس، مجالسي بوده كه در آن خوانندگي به عنوان نمك آش استفاده ميشده، يعني خوانندگي و نوازندگي براي تشويق شركت كنندگان به گناهان ديگر بوده است. اصلا اين نوع خوانندگي و نوازندگي به اين معنا كه در آن مجالس زنان با مردان شركت ميكردند و مجالس، مجالس عياشي، هوسراني، هرزگي، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههايي كه تشويق كننده به اين كار بوده، حرام است.
بنابراين خلاصه مطلب چنين است: آوازه خواني حرام نيست و هر نوازندگي حرام نيست. آن نوع از آوازه خواني و آن نوع از نوازندگي كه شنونده يا حاضران در يك مجلس را به گناه ميكشاند و اهتمام آنها را به رعايت قوانين پاكي و تقوي ضعيف ميكند و اراده آنها را براي گناه نكردن و به گناه آلوده نشدن سست ميكند و آنها را به شركت در فساد و گناه تشويق ميكند، اين نوع موسيقي حرام است. اما اگر آوازهخواني يا حتي موسيقيي هست كه اين اثر را ندارد، حرام نيست. اين رأي برخي ديگر از دانشمندان و فقهاست كه اين روايات را اينطور فهميدهاند. بنابراين درباره موسيقي در اسلام ميتوان اينطور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني و مخصوصاً به بيپروايي در گنهكاري ميكشاند و شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بيپروا ميكند و انگيزههاي شهوت را در او چنان برميانگيزد تا در ارتكاب گناه، خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي و رعايت ارزشهاي عالي انساني را ولو موقتاً فراموش كند در اسلام حرام است. اين قدر مسلم است. اما نميشود گفت كه آوازه خوانيها و موسيقيهاي ديگر بهطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه ميكنيد به اينكه حتي كلمه لهو و به خصوص كلمه لغو هم چقدر با اين نوع موسيقي مناسب است. در كلمات فقها گفته ميشود: اللهو ما ينهي عن ذكرالله «لهو آني است كه آدمي را از ياد خدا غافل كند».
اين «از ياد خدا غافل كردن»، ميخواهد مرحله خاصي از غفلت از ياد خدا را بيان كند و آن مرحله خاص اين است كه آدم با ايمان، هر وقت با گناهي و لغزشي روبهرو ميشود، خودبخود به ياد خدا ميافتد. اينكه چون اين كار حرام است و خدا گفته نكن، پس نكنم. اين حالت كه براي يك انسان با ايمان در برخورد با گناه دست ميدهد يكي از ضامنهاي موثر در حفظ پاكي و فضيلت در مردم است.
اصلا يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته و با گناهي روبهرو ميشود، ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب ميزند كه خدا ناظر اعمال توست « نكن» اين نوع توجه به خدا از مهمترين ارزشهاي تربيتهاي ديني است.
بنابراين خودبهخود آن نوع موسيقي و آن نوع از آوازهخواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد كه انسان وقتي با گناه روبهرو ميشود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بيپروا گناه كند و حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فكر ميكنم كه اگر هيچ آيه و هيچ روايتي هم در اينباره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان، استنباط ميكرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
خلاصه ميكنم: بسياري از ترانههايي كه مخصوصاً زنهاي ترانهخوان ميخوانند، وقتي در مجلسي خوانده ميشود و عدهاي را در ارتكاب گناه بياختيار ميكند، اين نوع آوازهخواني و ترانهخواني حرام است. بنابراين آن نوع موسيقيها، آن نوع ترانهها، نوازندگيها و خوانندگيها كه در شنونده اين اثر را بگذارد كه او را در ارتكاب گناه بيپروا كند به طوري كه در برخورد با گناه اصلا ياد خدا نباشد يا ياد خدا برايش آنقدر ضعيف شده باشد كه او را نتواند از گناه باز بدارد و اين ضعف و اين تضعيف ياد خدا نتيجه اين خوانندگي و نوازندگي باشد، چنين خوانندگي و چنين نوازندگي كه اين اثر تضعيف كننده ايمان و پرواي از گناه را داشته باشد، حرام است.
اين را ميتوان به عنوان نظر قطعي اسلام درباره موسيقي گفت. اما آيا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن كه اين اثر را نداشته باشد، به صرف اينكه خوانندگي است، ميتوان گفت حرام است يا نه مورد ترديد است. قدر مسلم اين است كه از مسلمات اسلام نيست و آن را به حساب رأي همه علماي اسلام و فقهاي اسلام و حتي رأي همه فقهاي شيعه هم نميشود گذاشت. اينها مطالبي است كه فعلا تا اين حد درباره موسيقي ميتوانم بگويم.
تفريح از ديدگاه اسلام
به استناد برخي از روايات صوفيانه كه نميتوانند هيچ ارتباط اصيلي با قرآن كريم و با پيشوايان اسلام داشته باشند، قرنهاي متمادي تفريح كردن، نشاط در زندگي داشتن و امثال اينها را براي يك مسلمان ارزنده نقطه ضعف معرفي ميكردهاند. راه دوري نرويم; يادم ميآيد كه حدود چهارده ـ پانزده ساله و در آغاز دوران بلوغ بودم و تحصيلات علوم اسلامي را هم تازه شروع كرده بودم، به حكم آن نشاط و شادابي كه انسان در آن سن دارد، پيش يا بعد از مباحثه و پيش يا بعد از درس، دوستان ميگفتند، ميخنديدند، و ميگفتيم و ميخنديديم. يكي از رفقا با من هم مباحثه بود ولي سن او از من چند سال بيشتر بود و شايد در آن موقع بيست و يكي دو سال داشت. او بازار را رها كرده و به تحصيل علوم اسلامي رو آورده بود و بزرگ شده در جلسات مذهبي معمولي، مثل هيئتها بود. وقتي ما ميخنديديم ايشان ميگفت فلاني، حالا كه آغاز دوران تحصيل علوم اسلامي است بهتر است كه خودمان را عادت بدهيم كه نخنديم، يا كمتر بخنديم. گفتم، چرا؟ گفتخوب، آيه قرآن است: «فليضحكوا قليلا و ليبكو اكثيراً»(سوره توبه(9)، آيه 82); كم بخندند و زياد بگريند.
در آن موقع كه ايشان اين آيه و يكي دو حديث به اين مناسبت ميخواند، من فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم. آغاز دوران تحصيل بود و آن موقع اصولا آدم به اين فكر نميافتد كه هنوز مطالعات و معلوماتش خيلي محدود است. فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم، ريشه كار را در بياورم تا ببينم اين آقا چه منظوري دارد. البته عين اين جمله در قرآن هست. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببينم، آيا خنديدن كار حرامي است يا نه؟ گفت نه، حرام نيست; ولي خوب، بهتر است يك مسلمان زبده ورزيده نخندد. گفتم حالا كه حرام نيست، من ميخندم! براي اينكه فطرت من نميتواند اين تعليم را فعلا بپذيرد و چون تعليم مربوط به واجب و حرام نيست، باشد تا بعد ببينم چه ميشود. چند سالي گذشت. مطلب از خاطر من رفته بود. اين مسأله اولين مطلبي بود كه من به صورت مستقل براساس قرآن و كتاب و سنت مطالعهاي تحقيقي را دربارهاش شروع كرده بودم. به مناسبت آن مطلب بنا گذاشتم يك بار قرآن را از اول تا آخر با دقت و به صورت كتابي كه ميخواهم براي من كتابي علمي باشد، بررسي كنم. تا آن موقع قرآن و نيز اين آيه را مكرر خوانده بودم، اما مثل اين خواندنهاي معمولي، بيتوجه از آن گذشته بودم. اين بار كه بنا داشتم به خاطر بررسي يك مسأله اسلامي قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه كنم، به اين آيه رسيدم. ديدم عجب! اين آيه در قرآن هست، صحيح است، اما مطلب درست در نقطه مقابل آن مطلبي است كه آن آقا از آن فهميده بود. مطلب اين است كه پيغمبر دستور صادر كرده بود كه تمام نيروهاي قابل، براي شركت در مبارزه عليه كفار و مشركيني كه به سرزمين اسلامي هجوم آورده بودند بسيج شوند.
براي يك بسيج عمومي فرمان صادر كرده بودند. عدهاي با بهانههاي مختلف از شركت در اين لشكركشي خودداري و از فرمان بسيج خدا و پيغمبر تخلف كرده بودند. حالا اين آيات قرآن ميگويد، لعنت خدا باد بر اين كساني كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانها به ميدان نبرد ميرود، اما باز هم زندگي دوستي، آنها را وادار كرد از فرمان خدا و رسول تخلف كنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد! محروم باد اينگروه از رحمت حق! به دنبال آن و به عنوان يك نفرين ميگويد: از اين پس اين گروه نافرمان كم بخندد و زياد بگريد. اين را به عنوان يك كيفر و نفرين بر اين گروه نافرمان ميگويد. به كيفر اين تخلف از فرمان خدا و رسول از اين پس كم بخندند و زياد بگريند. خنده در زندگي آنها كم باد و گريه در زندگي آنها فراوان باد! حالا شما از اين آيه چه ميفهميد؟ ميفهميد كه از ديد اسلام زندگي با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگي توأم با گريه وزاري و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. خدا در مقام نفرين يا در مقام نكوهش از اين تخلف ميگويد، به كيفر اين تخلف، از اين پس از نعمت خنده و نشاط فراوان كم بهره باشيد و همواره گريان و مصيبتزده و غمزده زندگي كنيد. اين نوع استنباطهاي نابجا و تلقين آن به مسلمانان، به اضافه عوامل ديگر، سبب شد كه توجه جامعه ما به مسأله تفريح كم باشد.
وجه نياز به تفريح
دوست عزيز ما آقاي رسائي در ضمن صحبتي كه در زمينه تفريحات سالم ميكردند، تفريح را محدود كردند به اينكه آدم تفريح را به اين منظور بكند كه قواي تازه به دست بياورد و براي ميدانهاي جدي زندگي، تازه نفس شود. من ميخواهم عرض كنم، تا آن جا كه من در اسلام در زمينه اين مسأله مطالعه كردهام ــ البته هنوز مطالعات به آن حد نصاب دلخواه نرسيده، گر چه از مطالعات معمولي خيلي وسيعتر است ــ اصولا تفريح يكي از نيازهاي زندگي انسان است. يعني نه فقط به عنوان تجديد قوا، بلكه اصولا به عنوان يكي از نيازهاي اصلي مطرح است. ملاحظه كنيد، انسان غذا ميخورد. هدف از خوردن غذا از نظر طبيعت اين است كه بدل ما يتحلل باشد; يعني آن مقدار از كالري و انرژي كه بدن مصرف كرده مجدداً از راه خوردن غذا توليد شود. اين يك نياز طبيعي است كه هدفش تأمين قواي تحليل رفته است; اما يك نياز طبيعي است نه ارادي. تفريح براي انسانها يك چنين حالتي دارد; يك نياز طبيعي است نه يك نياز ارادي. يعني انسان خودبخود احساس ميكند وقتي در زندگي آبش بجا باشد، نانش بجا باشد، كارش بجا باشد، خانهاش بجا باشد، زن و فرزندش بجا باشد، همه اينها بجا باشد، اصولا به يك نوع تفريح نيز نياز دارد. تفريح حاجتي است از حاجات زندگي. خداي آفريدگار طبيعت و نظام طبيعت خواسته است آدمي با احساس احتياج به تفريح همواره نشاط زنده ماندن و زندگي كردن داشته باشد. بنابراين، ميخواهم اين مسأله را موكدتر، جديتر واصيلتر تلقي كنيد.
اصولا تفريح يكي از نيازهاي طبيعي بشر است و يك نظام اجتماعي و مكتب زندگي بايد براي ارضاي اينخواسته طبيعي فكري كند. چه كسي ميتواند درباره اسلام بگويد اسلام دين غم و اندوه و گريه و زاري و بينشاطي است در حالي كه قرآن با صراحت ميگويد: «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق، قل هيللذين آمنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه»(سوره اعراف(7)، آيه 32) اصلا درست به عكس است. اسلام دين نشاط است. اين آيه قرآن از محكمات قرآن و صريح است. اين آيه در سالهاي آخر بعثت، و حتي در سالهاي آخر هجرت نازل شدهاست. ميگويد: اي پيغمبر در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را تحريم ميكردند اعلام كن و بگو چه كسي زينت و آرايش و زيباييهايي را كه خداوند از درون طبيعت براي بندگانش بيرون كشيده حرام كرده است؟ چه كسي روزيهاي پاك، مواهب پاك، مواهبي را كه انسان از آنها لذت مشروع و صحيح ميبرد، حرام كرده است؟ بگو اين مواهب، اين روزيهاي پاك، اين زيباييها، براي مردم با ايمان در همين زندگي دنياست. در زندگاني جاويد و آخرت هم همين زيباييها و همين مواهب براي مردم با ايمان است، با يك تفاوت. و آن تفاوت اين است كه در اين دنيا زيباييها به زشتيها آميخته و آلوده است; شاديها به غم آلوده و آميخته است; ولي در دنياي ديگر، در روز رستاخيز، اين زيباييها و اين مواهب پاك براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد.
ملاحظه كنيد، اگر انسان بخواهد به عنوان جهان بينياسلامي بگويد اسلام در زمينه لذت و نشاط در زندگي چه نظري دارد و اين آيه قرآن كريم را جلوي خود بگذارد چه ميفهمد؟ ميفهمد اسلام اصولا به بهرهمند شدن از زيباييها، مواهب زندگي و عوامل نشاط آور اهميت ميدهد. طبيعي است كه در اين دنيا خداوند نشاط و شادي را با غم همراه قرار داده است. نشاط و شادي خالص در دسترس هيچ كس نيست، ولي در حدودي كه قوانين و حق و عدالت اجازه ميدهد، مردم با ايمان ميتوانند از آن بهرهمند شوند و متعلق آنهاست. «قل هي للذين آمنوا في الحياه الدنيا»; مال مردم با ايمان است. ولي به شما مردمي كه علاقه به نشاط داريد ميگوييم كه اگر نشاط خالص در اين زندگي دنيا ميسر نيست، در روز رستاخيز، پيش خدا، براي مردم با ايمان پاك عمل، اين آرزوي ديرين كه در اين جهان هيچ دستي به او نميرسد، در آن جهان به او ميرسد، به شرط ايمان و نكوكاري. آيا با چنين مطلبي ميتوان گفت كه اسلام نشاط را بيارزش تلقي كرده است؟
بيش از چند صد آيه از قرآن كريم، مردم مسلمان را به ايمان و راستي و درستكاري دعوت ميكند و به آنها ميگويد اگر در اين دنيا روي حساب زندگي كرديد، پاك، با عدالت، با پاكي و درستي، با ايمان صحيح، آن وقت به شما بهشت ميدهيم. مگر صدها آيه قرآن مردم با ايمان را به بهشت وعده و نويد نميدهد؟ خوب، بهشت چيست؟ تابلويي كه قرآن از بهشت ترسيم ميكند، يك زندگي سراسر نشاط و بهرهمند از تمام زيباييهاي خالص و پاك را نشان ميدهد. مگر تابلويي كه قرآن از بهشت ترسيم ميكند، غير از اين است؟ باغهاي زيباي باصفا، پر از انواع ميوهها و گلها، بر بستر آن باغ جويهاي روان، آبهاي زلال روان، بهترين آبهاي آشاميدني، بهترين همسران، بهترين پذيرايي كنندگان، بهترين تختهاي آرميدن و آسايش كردن، زيباترين بسترها از نرمترين و چشمگيرترين پارچهها ـ «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين»(سوره زخرف(43)، آيه 41). آنچه چشمها از ديدنش لذت ميبرد (با كلمه لذت)، و آنچه دل ميخواهد (با كلمه اشتها و شهوت). آيا مذهبي كه به مردم با ايمان و درستكار ميگويد سرانجام پاداش شما در دنياي جاويد چنين زندگانيي است، ميتواند مذهبي ضد نشاط باشد؟ همين مذهب و كتاب است كه ميگويد اين بهرهمنديها در اين زندگي دنيا براي مردم با ايمان هست، گرچه خالص نيست; مثل همه چيزهاي ديگر به طور طبيعي به ناكاميها آغشته است.
رابطه لذت با نشاط
من واقعاً هنوز نتوانستهام به صورت علمي اين را به دست بياورم كه با چه جرأتي قرنها به مسلمانها بينشاطي در زندگي را تلقين ميكردند؟ از بزرگترين امتيازات اسلام اين است كه بگوييم: دين، فطرت است. فطرت يعني چه؟ ارتباط فطرت را با نشاط، در اين گفتاري كه از مولاي متقيان امير مومنان علي (ع) در نهجالبلاغه نقل شده است بيان ميكنم.
در نهجالبلاغه نقل ميكند كه مولا روزي به خانه يكي از دوستانش قدم نهاد. ديد خانه وسيعي دارد. به او فرمود: هان! در اين دنيا چنين خانه وسيعي ميخواهي چه كني؟ آيا در روز قيامت بدين خانه محتاجتر نبودي؟ اول امام اين مطلب را گفت; بعد براي اينكه آن فرد اشتباه نكند، فرمود: هان، اشتباه نكن! تو با داشتن همين خانه وسيع ميتواني در همين دنيا آن را براي آخرت به كار بگيري. در آن از مهمانان پذيرايي كني، صله رحم كني، اين خانه را پايگاه اجتماعات براي تلاش در راه حق و عدالت قرار بدهي. دوست امام ديد كه نه، مطلب آنطور كه او خيال ميكرد كه امام ميخواهد به او زاهدمنشي و ترك دنيا تلقين بكند نيست، بلكه ميخواهد بگويد يادت باشد كه خانه فقط براي كامروايي نيست، چيزهاي ديگر هم بايد باشد. لذا عرض كرد يا علي از تو خواهش ميكنم اين برادر من را نصيحت كن.
امام فرمود: موضوع چيست؟ عرض كرد، برادرم لباسهاي پشمينه ميپوشد; خانه را رها كرده و رفته در يك گوشهاي، ميگويد من بايد عبادت كنم; نه به زنش ميرسد نه به فرزندش. امام گفت، به او بگو نزد من بيايد. وقتي آمد، امام به او پرخاش كرد و فرمود: هان! تو چه خيال ميكني؟ چه گماني درباره خدا ميبري؟ آيا فكر ميكني كه خدا اين همه مواهب را در اين دنيا آفريده و حلال كرده ولي بعد از آفريدن و حلال كردن، دلش ميخواهد ما به آنها پشت پا بزنيم؟ اين كار معني دارد؟ از آنجا كه روي مسلمانها هميشه با پيشوايان دين باز بوده و در آن زمان اينگونه رودربايستيهاي موهومي كه الان درجامعه ما حكمفرماست نبود، آن مرد مسلمان واقعطلب عرض كرد: يا اميرالمومنين! اگر اينطور است پس شما چرا اين گونه زندگي ميكنيد؟ لباس شما از من خيلي خشنتر و سادهتر است; خوراكت از من خيلي سادهتر است; بياعتناييات به مواهب زندگي از من خيلي بيشتر است. مولا فرمود، مطلب بر تو اشتباه نشود; حساب من از حسابتو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم. «ان الله فرضعلي ائمه مسلمين، ان يعيشوا معيشه انباهم وكيلا يتبيغ بالفقير فقره»(خطبه 203 نهج البلاغه، به تصحيح ابن ابي الحديد.). خدا بر زمامداران امت اسلام واجب كرده است كه زندگيشان همسطح بينواترين مسلمانان باشد، مبادا بينوايي، مسلماني را از راه به در كند. من بر حسب اين وظيفه بياعتنايي ميكنم، اما تو كه مقام زمامداري امت را نداري.
ملاحظه ميكنيد، حسابها در جهانبيني اسلام كاملا از هم جدا و مشخص است. مسلمانها بايد همواره براي زندگي بهتر ــ ولي نه براي يك طبقه و يك قشر، بلكه براي عموم ــ كوشش كنند. اين واقعيتي است كه در جامعهاي كه تقسيم ثروت غير عادلانه است، در جامعهاي كه گروهي از مردم از همه چيز برخوردارند و اكثريتي از بخور و نميري هم برخوردار نيستند، تفريح سالم نيز مفهومي ندارد. من حتي مكرر به رفقاي «بنياد رفاه» و ديگران اعلام كردم، سعي كنيد برنامههايتان تشريفاتينباشد; در حدود متعارف زندگي باشد. برنامهاي باشد قابلتقدير. من در مورد اقدام «بنياد رفاه» براي برنامههاي تفريح سالم عرض ميكنم، برنامه شما در حقيقت يك هدفروشنتر دارد، و آن هدف روشنتر را در همين چند دقيقهاي كه از وقت باقي است بيان ميكنم.
امروز ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هيچ انساني نميتواند به آساني تحمل كند كه تنهاست. احساس تنهايي مشكل است. اگر اين آقا پسر حس كرد كه تنهاست، همبازي ندارد، رفيق ندارد، خودبخود و به حكم طبيعت به دنبال رفيق و همبازي ميرود. اگر توانستي براي او همبازي و رفيقي، لااقل متناسب با اين مقدار از تعليم و تربيت اسلامي كه ما در يك محيط غير اسلامي ميتوانيم تأمين كنيم، جور كني، با او همبازي ميشود; و الا ميرود سراغ يك دوست فاسد. اميدوارم با همت شما زمينهاي فراهم آيد كه زمينها، باغها و باشگاههايي در اختيار شما باشد تا به كمك آنها، قشر خودتان را گسترش دهيد و با سهلترينشرايط، در اختيار قشرهاي محروم جامعه قرار دهيد. دوستان علاقهمند ما بدانند كه خرج كردن در اين راه، انفاق في سبيل الله و خرج كردن در راه خداست. ايجاد مدرسه، ايجاد وسيله سرگرمي، ايجاد باشگاه، ايجاد گردشگاه، تنظيم برنامههاي مسافرتي دسته جمعي و امثال اينها، به صورت كوشش مشترك يك قشر همسليقه و همفكر در راه تأمين آن قسمت از نيازمنديهاي زندگي كه يك فرد و دو فرد از عهده تأمين آن برنميآيند، از واجبات قشر شماست. انتظار و اميد دارم كه در انجام اين واجب كوتاهي نكنيد.
قرآن با صراحت ميگويد، مردم با ايمان، مردان و زنان با ايمان، پشت و پناه اجتماعي يكديگرند. «والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض»(سوره توبه(9)، آيه 71). براي اينكه خصلتانسان اين است كه در جامعه نميتواند تنها زندگي كند.همكاري و تعاون در راه تأمين نيازهاي گوناگون اجتماعي،از نيازهاي جاري متعارف گرفته تا ايجاد جامعهاي كهسياست و اقتصاد و نظام اداري سالم داشته باشد، همه داخل در دايره بعضهم اولياء بعض است; نه تنها براي مردان، بلكه حتي براي خانمها; نه تنها براي آقايان و خانمها، بلكه براي بچهها. بايد براي پسران و دختران برنامههايي تهيه كرد تا حس نكنند به حكم ايمان و به حكم پايبندي به دين از مواهب زندگي كلا محروم ميمانند. احساس اين محروميت خطري بزرگ براي ايده و هدفي است كه شما به آن احترام ميگذاريد. اميدوارم با اين كوتاه سخن توانسته باشم نظر اسلام را در اين زمينه تا حدودي روشن كرده باشم.
ديدگاه قابل تامل شهيد مطهري در خصوص موسيقي:
دیدگاه
شهید مطهری درباره غنا
در این باره استاد شهید مطهری میفرماید: «غنا ضربالمثل مسائلی است که فقها و اصولیین بهعنوان موضوعات مجمل، یعنی موضوعاتی که حدودش مفهوم مشخص نیست به کار میبرند.» بهطور کل موسیقی از موارد مجمل بوده و جهت تفکیک و صراحت، نیاز به کارعلمی بود؛ بنابراین برآن شدم که این پدیده را به صورت آکادمیک تحقیق کنم.
رهبر انقلاب و مسئله موسيقي:
رهبر
انقلاب در يكي از ديدارهاي شان در سال 77 با مديران رسانه ملي، به واكاوي مسئله مي
پردازند كه بسيار خواندني و قابل تامل است. ايشان در اين خصوص مي فرمايند:
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده با اینکه در امر موسیقی سررشتهای ندارم و نمیتوانم در حضور اهل فن، قضاوتی شایسته بکنم لیکن به مقتضای طبیعت بشری که قضاوت بر مبنای ذوق و قریحه انسانی و غرایض معنوی دارد، میتوانم بگویم اجرایتان خیلی خوب بود. از آقای افتخاری (علیرضا)، آقای مختاباد (سید عبدالحسین)، آقای فیروزبخت (مهیار) و همچنین بقیه آقایان که زحمت کشیدید، تشکر میکنیم.
موسیقی هنر دقیقی است
مقوله موسیقی، جزو مقولات مطرح در جامعه و به خصو ص در صدا و سیماست. البته در صدد نیستم که تبیین کلی ای در امر موسیقی داشته باشم. چون پرداختن به این مقوله، نیازمند شرایط خاص دیگر است. اینجا داخل استودیوی موسیقی جا دارد از بعد دیگری راجع به این هنر صحبت کنم: اساسا موسیقی که در تقسیمبندیهای علوم قدیم، از شعب ریاضی است و چون با دقت و محاسبه و اندازهگیری دقیق سر و کار دارد، جزو بخشهای دانش ریاضی محسوب میشود. هنر دقیقی است.
به تعبیری دیگر، هنر موسیقی، محاسبه متکی به طبیعت و فطرت بشر است که خرد انسانی، آن محاسبه را بر اساس تجربه استخراج کرده و برای آن پیشرفت قواعدی - موازینی گذاشته است.
البته امروز که اروپاییها و غربیها در باب موسیقی پیشرفتهای زیادی کردهاند و قواعد دقیق و منظم وضع نمودهاند، وضعیت طور دیگری است. در گذشته که صحبت از مسائل مبتلابه امروز موسیقی نبود و بدیههنوازی و بدیههخوانی رواج داشت، خوانندهای بنای خواندن میگذاشت و نوازنده هنرمندی هم که بغل دست او نشسته بود، به نواختن میپرداخت. نوازنده اصلا از قبل نمیدانست که خواننده چه میخواهد بخواند؛ لذا تا خواننده برای خواندن دهان باز میکرد او هم ساز خود را کوک مینمود و به همنوایی مشغول میشد. یعنی هیچ قاعدهای که بر مبنای آن نت نوشتهای وجود داشته باشد، در کار نبود.
من در این زمینهها تجربه و آشنایی ندارم. اما از کسانی که از اهلیت در این هنر برخوردار بودهاند، شنیدهام حتی در زمان متداولنشدن نت، آنان که در امر نوازندگی یا خوانندگی فعال بودند، طبق فطرت و ذوقی سلیم، نظم منطقی را در کار معمول میداشته و قواعد را رعایت میکردهاند.
هنر موسیقی، تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خداداد است
هفت دستگاه اصیل موسیقی و دستگاههای فرعی آن، که تنها مربوط به موسیقی ایرانی نیست، بلکه در همه آهنگهای جهان وجود دارد، به گونهای تکوین یافته، که هر صدایی شما در بیاورید، در یکی از آن دستگاههاست. و در واقع همه آهنگهای غربی و شرقی در مجموعه این دستگاهها میگنجد اگر توجه داشته باشید، مقامها و گوشههای مختلف هر دستگاه از بدو شروع تا نقطه پایان، روند منظمی را طی میکنند؛ یعنی از جایی آغاز میشوند؛ فرود میآیند، فراز دارند تا جایی که تمام میشوند.
همه اینها مبین حکمفرما بودن نظم در این هنر است. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت: هنر موسیقی، تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خداداد است که مظهر فطرت خدادادی در درجه اول، حنجره انسانها و در درجه دوم سازهاست که به دست انسانها ساخته شده است.
پس میبینید که پایه، پایه الهی است. حال اگر در این زمینه به سراغ سرودههای مولوی بروم و بگوییم موسیقی، انعکاس صدای افلاک است و آن را به عالم عرفانی مورد اشاره او وصل کنیم، از واقعیات به تخیلات نقب زدهام زیرا گفتههای او در این خصوص، شبیه خیال است و نه واقعیت؛ و طبعا مفهوم دیگری خواهد داشت.
اما بی آنکه دنبال خیالپردازی بروم، در عالم واقع، صدایی که از حنجره خواننده صادر میشود، با یک پایه الهی و خلقی که مربوط به خدای متعال است، مانند بنا مستحکم و وسیع، پر جاذبه و رنگین شکل میگیرد. اولین نتیجهای که این بیان دارد، آن است که ما این هنر را در راه خدا مصرف کنیم.
موسیقی جان دادن به بیجانهاست
من این نکته را میخواهم به شما آقایان - اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقیدان - عرض کنم که، این هنر ساخته و پرداخته نعمتهای الهی را که بر اساس یک ذوق و قریحه ذاتی و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل میگیرد و در واقع جان دادن به بیجانهاست، در راه خدا و رضای او مصرف کنید. البته ما از دوران جوانی خودمان حرفهای برخی از اهالی هنر را میشنیدیم، که روشنفکرمآبانه و واقعا بی پایه و اساس، مبتنی به این نکته بود که ما هنر را در راه فکر و پیشبینی و سیاست، به کار نمیبندیم. آنها که ادعای چنین داشتند، هنرشان - اعم از شعر و دیگر فنون - بیش از سایرین در خدمت سیاستها قرار میگرفت. قصد ورود به چنین بحثها را ندارم اما میخواهم بگویم: هر کار که متکی به اراده انسان است، باید برای هدفی انجام گیرد. هر چه هدف متعالیتر باشد، آن کار یا هنر ارزشمندتر میشود.
موسیقی غربی در مسیر بهتری از موسیقی شرقی حرکت کرده است
متأسفانه هدف موسیقی در شرق، منظورم ایران و کشورهای عربی است وگرنه از وضعیت موسیقی در هند و چین و سایر ممالک خاور دور، خبر ندارم. به هر حال، تاریخ موسیقی ایران در طول قرون ممتد - چه قبل و چه بعد از اسلام - را خواندهام و از سیر و سرنوشت موسیقی عرب - به خصوص بعد از اسلام - مطلعم. آنچه بر اساس مطالعات خودم میتوانم بگویم، این است که موسیقی در منطقه ما، برای هدفهای متعالی به کار نرفته است و این به خلاف سیر موسیقی در اروپاست.
میدانید که من به طور طبیعی از جمله آدمهای غربستیزم. چنانکه هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمیکند. در عین حال، ویژگیهای مثبت غرب را از روی محاسبه، تأیید میکنم. یکی از آن ویژگیها، مقوله موسیقی است.
درست است که در غرب، موسیقیهای منحط وجود دارد. اما در همان نقطه از جهان، از دیر باز موسیقی های آموزنده و معنا دار هم بوده است؛ موسیقی ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیح هدایت کرده، کم نبوده است.
غرب برخوردار از چنین ویژگیای نیز بوده و هست. در شرق که راجع به آن گفتم (یعنی در محدوده جغرافیایی مورد اشاره) متأسفانه موسیقی از چنین اعتبار و جایگاهی برخوردار نبوده است. موسیقی در اینجا عبارت از آهنگها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن به موسیقی لهوی حرام تعبیر کردهاند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شب دچار بیخوابی میشده است. موسیقیدانها همراه با کنیزکان مغنی، بایستی میآمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند.
موسیقیدان با آن خصوصیات که گفتم اهل خرد و قریحه و ذوق است، بایستی خود را میشکست و انواع و اقسام هنرهای خویش را نثار میکرد تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزیها، قساوت و خباثتهای وی بود بیرون میآمد! این وضعیت موسیقی در بارگاه خلفا و امرای عرب بود. یعنی همین قضیه، در مورد سلاطین ایران هم صدق میکند. پادشاهان که اهل موسیقی لهو بوده و دربارهای موسیقی طرب داشتهاند، کم نیستند. که از آن جمله میتوان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد.
توجه میکنید که موسیقی در خدمت چه جریانها و کسانی بوده است؟! اینکه میبینید در کلمات فقها، موسیقی، مقولهای حرام و ممنوع و دستنزدنی و نزدیکنشدنی است، به همین خاطر است.
محفل خوانندگی و حضور متدینین برای شنیدن موسیقی پاک
در منطقهای که تاریخ موسیقی ما در آن شکل گرفته است، موسیقی معنای صحیح ندارد. شما باید به آن معنا و مفهوم صحیح بدهید؛ و در واقع باعث نجات آن شوید. حرف من با موسیقیدانها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدفهای متعالی ببرید؛ هدفها فراتر از هدف عیاشی فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذاییتر را دوست میداشته و چون مورد بی اعتنایی وی قرار گرفته و دلش شکسته است، میخواهد پای فلان ساز بنشیند و در اثر آهنگ و ترانه سوزناک، اشک از فراق بریزد! چنین هدفی در استعمال موسیقی ارزشمند نیست.
چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را - که اعتبار موسیقی است - چنین خوار و ذلیل کنند؟! که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت میشود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت میشود ما هم مثل غربیها کنسرت داشته باشیم (عنوانش را مثلا محفل خوانندگی بگذاریم، تا اصطلاح غربی به کار نبرده باشیم) که مردم - اعم از معمولی و متدین - بلیت تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند.
ملاکم فقه است، ملاحظهکاری نمیکنم
توجهی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بایستی از طرف دستاندرکاران موسیقی نسبت به موسیقی صورت میگرفت، نگرفت. البته این بدان معنا نیست که کارها خوب انجام نشده است. مسلما شده است که ما اینجا مینشینیم و به کار شما گوش میسپاریم. بنده آدمی نیستم که اگر موسیقی حرام نواخته شد بنشینم و به آن گوش بسپارم. آن چه در این مقوله، حرام بوده هنوز هم حرام است. در برخورد با حرام هم جای ملاحظه نیست و من هم به عنوان فرد متشرع که ملاکم فقه است، ملاحظهکاری نمیکنم. منتها، تلاشهایی که بعضی از افراد دلسوز و مخلص در زمینه موسیقی از اول انقلاب کردهاند، خوب بوده است و این البته منهای توجه همهجانبهای است که گفتم بایستی میشد، اما نشد.
به هر حال از این به بعد میگویم که خوانندهها و نوازندههای ما، مردمان متدینی هستند که در مقوله موسیقی اصول را ملاحظه میکنند. رعایت اصول از جانب آنها موجب شده که نوارهای موسیقی تا حدودی از حال و هوای گذشته، خارج شود. امروز نوارهایی وجود دارد که یا مشکوک است و یا پاک و بیاشکال است. البته در کنارش نوارهای دارای اشکال هم وجود دارد.
بعضی نواها واقعا اشکال دارد
اخیرا در پاسخ به سوال برخی از دوستان - آقای لاریجانی و دوستان صدا و سیما - گفتم همه آنچه را که از صدا و سیما پخش میشود از حیث بلااشکال بودن شرعی، تأیید نمیکنم. بعضی نواها واقعا اشکال دارد. مسلما آهنگهایی که از آرشیو صدا و سیما بیرون میآید، حرام است. این آهنگها زمانی که به رسم دربار هارون الرشید برای افرادی از خاندان فاسد قاجار و پهلوی که مقلد هارون الرشید، آن هم نه در کشورگشایی و کشورداری و عرضه و لیاقت، بلکه در عیاشی و رذالت بودند، ساخته شده است. در این آهنگها و موسیقیها ذرهای وجه حلیت نیست؛ اما تا دلتان بخواهد، در آن وجه حرمت هست.
کلام از محسنات موسیقی ماست
موسیقی را باید به سمت هدف متعالی بکشانید. این را هم فراموش نکنید که کلام از محسنات موسیقی ماست. اصلا نقطه قوت در موسیقی فارسی و عربی، وجود کلام به صورت اغلبی است. یعنی غالبا چنین بوده که موسیقی با کلام همراه میشده است. مسلما کلام بر جهتگیری کار مجموعه شما تأثیر میگذارد. به تعبیر دیگر در بعضی اوقات، کلام که با آهنگ نواخته شده همراه است، وجه هدایتگر دارد و این وجه در معنای عرفانی، اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی کلام نهفته است. آن وقت است که میتوان گفت کلام هدایتگر، موسیقی را دارای جهت متعالی میکند. یک وقت است که آهنگ را با کلامی گمراهکننده همراه میکنید. فرض بفرمایید کلام، مبین سوز و گداز یک عاشق کاملا جسمانی و مادی برای معشوقه خود است. سوز و گداز کذا هم به خاطر این است که عاشق به معشوقه دست پیدا کند و شب را با او تا صبح بگذراند! هیچ هدف دیگر ندارد و صد در صد هدف مادی است.
مسلما کلام که برای این مقصود گفته شود، حرام است. این هنر شماست که بگردد و شعرهای خوب را پیدا کند. البته شعرهای حافظ و سعدی هم، همیشه عرفانی نیست. چه بسا شعر جسمانی و مادی هم دارند. شعر را پیدا کنید و کلامی را بیابید که حقیقتا معنای عرفانی یا اخلاقی داشته باشد؛ مثل خیلی از غزلهای صائب و بعضی از شعرای سبک هندی، که از جنبه اخلاقی خوب و قابل قبولی برخوردار است. کلامهایی چنین را روی آهنگهای خود بگذارید، تا آثار پسندیدهای به وجود بیاورید.
موسیقی را نجات دهید
درخواست من از شما آقایان موسیقیدانها و افرادی که در این زمینه بسیار مهم صاحب نظر و هنر هستید، این است که احساس مسئولیت کنید و موسیقی را نجات دهید. البته من دلم نمیخواهد مفاهیم با هم مخلوط شود. بعضی از موسیقیدانهای سنتی اصیل و ریشهدار، گاهی میگویند که موسیقی قبل از انقلاب دچار ابتذال شده بود ولی در دوران انقلاب الحمدلله آن ابتذال از بین رفت. من این را نمیخواهم بگویم. از دید یک متخصص، همان است که موسیقی دچار ابتذال شده بود.
خوشبختانه، به خاطر محدودیتهای قهری انقلاب، آن ابتذالها از پیکر موسیقی فرو ریخت. من تقسیم دیگر را میخواهم مطرح کنم. چون تنها به اینکه آن ابتذالها از بین برود، قانع نیستم. بلکه میگویم در همین موسیقی غیر مبتذل سنتی عالمانه هم شما وظیفه دارید جهتگیر درست ایجاد کنید.
هدفدار کردن موسیقی
توقع من از شما، هدفدار کردن موسیقی است. من این توقع را هم از آقایان آهنگساز و موسیقیدان دارم. اگر شما توانستید این کار را بکنید، بدانید خشتی را خواهید گذاشت که نه برای تمدن ایران اسلامی بلکه برای کل جهان محفوف به همان سیاستی که قبلاً عرض کردم، مبارک خواهد بود. حتی ممکن است دیگران هم در آینده، از این اهتمام شما، بهره ببرند. گفتم که از وضعیت موسیقی در هند و چین و خاور دور اطلاع زیادی ندارم و نمیخواهم درباره آن قضاوت کنم، اما بدانید در صورت هدفدار کردن موسیقی از طرف شما، موسیقی جهان عرب و شاید دیگر ممالک اسلامی هم، منتفع خواهد شد.
موسیقی را هدفدار، جهتدار و معنادار اجرا و طراحی کنید و صبغههای لهو را از آن بزدایید. هنر انسان بینهایت است. اگر به این اصل معتقدید، چه لزومی دارد گوشههای مطربی و لهوی را که موجد تحرکات فیزیکی است از موسیقی حذف نکنید؟! شما میتوانید با حذف آن گوشههای مخرب، گوشههای جدیدی به وجود آورید. کسانی که قبلا گوشههای کذا را وضع، تبیین و تدوین کردهاند، مگر بالاتر از شما بودهاند؟ آنها البته انسانهای با ذوق و دانشی بودند، چنانکه شما هم هستید. من دعوت به غمانگیز بودن و بیذوقی نمیکنم؛ بلکه دعوت من، به متعالی شدن و پدیده موسیقی را از ابتلائات مادی بشر بیرون کشیدن و فراتر آوردن است.
امیدوارم به این دعوت، جواب مثبت داده شود و موسیقی را به سمت متعالیشدن سوق دهید. اگر شما هم اقدام نکنید بالاخره گروهی میآیند و به این روش تکاملی عمل میکنند. به هر حال، بشر در زندگی ناگزیر از تکامل است.
موسیقی ارزشمند برای انسانهای خردمند و صاحب اندیشه
در زمینه موسیقی، باید آثاری پدید آورد که برای ملتها و انسانهای صاحب اندیشه و خردمند، راهگشا باشد. و الا اینکه هر آدم بی سر و پا و هر لات عرقخور از موسیقی التذاذی ببرد و خیال کند ویژه او ساخته شده است، ارزش و اهمیت ندارد. موسیقیای ارزشمند است که انسانهای خردمند و صاحب اندیشه و افرادی که یک حرکت و تشخیصشان گاهی دنیایی را تکان میدهد، از آن بهره ببرند و استفاده کنند.
سمفونی بتهوون و شور "امیراف"
به یاد دارم در زمان گذشته که ما مشغول مبارزه بودیم یک وقت بحث از موسیقی و سمفونیهای بتهوون پیش آمد. از برخی مطلعین شنیدم که شور «امیراف» در جنگ جهانی، باعث نجات شوروی، شده بود! از همین آهنگ شور موسیقی شما، آهنگساز و نوازندهای در شوروی، قطعهای ساخته که ملت را تکان داده است! من اگر چه «امیراف» را نمیشناسم و شور او را نشنیدهام اما میدانم «شور» چیست و میدانم که انسانی با قریحه میتواند با یک آهنگ، ملتی را منقلب کند و تکان دهد.
به دنبال مسائلی چنین، در وادی موسیقی باشید. اینکه از صدا و سیما اسم میبرم، بدین معنا نیست که وزارت ارشاد را فراموش کنم. وزارت ارشاد هم جزو موظفترینهاست. اما شما جزو متعهدترین و موظفترینها هستید. پس به سراغ این کار بروید. به هر حال باز هم از آقایان تشکر میکنم و امیدوارم خداوند کمکتان کند و انشاءالله بتوانید همان طور که رضای خداست و مورد خواست انقلاب و اسلام است، پیش بروید و عمل کنید. (هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری، چاپ و نشر: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1377)
البته ايشان در خصوص موسيقي ديدگاه ديگري هم دارند كه مي فرمانيد:
هر چیزی که پدیدۀ موسیقی را در جامعه رایج، و آن را عادیسازی کند، ترویج محسوب میشود. با توجه به اینکه در زمان ما موسیقی لهوی بر غیر لهوی غلبه دارد، باید جلوی ترویج آن را گرفت؛ زیرا وقتی این امر در جامعه رواج پیدا کرد، حرام نیز در جامعه گسترش مییابد.
اگر زمانی رسید که موسیقی حرام مطلقاً در جامعه وجود نداشت، یعنی موسیقیدانهای متدیّنی پرورش یافتند که آثار هنری آنها غیر لهوی و حلال، بلکه مقرّب الی الله شد، آن وقت تشکیل آموزشگاه و نمایشگاه اشکال ندارد. اما امروز اینگونه نیست و وضع موسیقی کشور، نامطلوب است؛ یعنی موسیقی لهوی مضل بر موسیقی غیر لهوی غلبه دارد. بنابراین در این شرایط ترویج موسیقی جایز نیست.
تعلیم
و تعلّم موسیقی، ترویج موسیقی نیست. امّا اگر تعلیم و تعلّم شایع و رایج شد، مثلاً
در شهرهای مختلف، در هر خیابان شهر، آموزشگاههای موسیقی دایر باشد و تبلیغات فراوان
برای جذب جوانان شود، این حالت مسلّماً ترویج است و هر چیزی که موجب ترویج موسیقی
شود، محلّ اشکال است.
بنابراین مسئولان کشور در این زمینه مسئولیت سنگینی ندارند و حتی کسانی هم که احساس میکنند با آموزشگاههای مختلف، ترویج به وجود میآید، آنها هم مسئولاند.
شایان ذکر است که دفتر استفتائات حضرت آیتالله العظمی خامنهای این رسالهی آموزشی را تأیید و عمل به آن را مجزی اعلام کرده است.
ترویج موسیقی یک کاریست بر خلاف مذاق اسلام. درسته که هر نوع موسیقی حرام نیست. اما ترویج موسیقی به این معنی نیست که میروند یک نوع موسیقی که حرام نیست را میگردند با دقت پیدا میکنند آن را تعلیم میدهند و ترویج میکنند. این نیست، بلکه درست عکس این است. در موارد بسیاری عکس این است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com