چگونه میتوان جامعه ای را به وجود آورد که نظام اجتماعی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن از هرگونه تملّقگرایی پیراسته باشد؟ اساسا آیا تحقق جامعه بدون تملّق امکان پذیر است؟ اگر شکلگیری چنین مدینه فاضلهای در بستر زمان، با توجه به پیشینه تاریخی و فرهنگی ما ایرانیان امکان دارد، چه راه کارهایی برای ایجاد و استمرار آن میتوان ارائه داد؟ تجربههایی که در دهههای گذشته فراهم آمده، گویای نکتههایی چند در این زمینه است که قابل تأمل میباشد.
خودشناسی
به گزارش بولتن نیوز، در میان عوامل بسترساز جامعه مطلوب، نمیتوان جایگاه بنیادی معرفت نفس یا خودشناسی را نادیده انگاشت؛ زیرا دشواریهای این روند، بیشتر به دلیل بیگانگی با خویشتن و فراموش کردن اخلاق و اعتقادی است که خواه ناخواه زمینه کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی به شمار میآید.
امام خمینی (رض) ضمن آنکه عبادت حق را ارج مینهد، معرفت او را اصل و برتر میشمارد؛ به سخنی دیگر، عارفِ عابد در منظر او، جایگاهی نزدیک به انبیا و اولیا پیدا میکند نه عابدِ جاهل که نه خدا را به درستی میشناسد نه خود را:
عبادت، فرع معرفت است. این معرفت [نیز] به حدّ انسانی است... انسان، کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند، این ادعا است... انسان، عاجز است از اینکه [خدا را] بشناسد؛ لکن چاره نیست؛ چون خودِ [خداوند] گفته است، خودِ او امر فرموده... ولو آنکه [انسانها قاصر هستند از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. ۱- صحیفه امام، ج۱۷، ص۵۲۴ – ۵۲۵
درباره ستایشگری یا ستایشطلبی نیز میتوان گفت که برای هیچ ستایشگر یا ستایشطلبی، حدّ و مرز تعیین شدهای وجود ندارد و آنها هیچگاه از ثنا گفتن یا ثنا شنیدن باز نخواهند ایستاد. حضرت امام (رض)، خودشناسی مطلوب را که خداشناسی را به دنبال دارد، فقط برای اولیای خدا ممکن میداند؛ چون فقط آنان میتوانند به درستی و راستی در معرفت نفس بکوشند و به اسرار خلقت و فلسفه و هدف آفرینش خود و جهان پی ببرند و راه سلامت اندیشه و روان را در پیش گیرند:
این روایتی که وارد شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ بحار الانوار، ج۲، ص۳۲، ح۲۲ [هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.] این [حدیث] به ما میفهماند که انسان آن طور موجودی است که اگر شناخته بشود، شناسایی خدا با این [موجود ممکن] است. نسبت به هیچ موجودی این مطلب صادق نیست. ربّ انسان را کسی نمیتواند بشناسد، الا اینکه خودش را بشناسد، و خود شناسایی که دنبالش خداشناسی است، حاصل نمیشود مگر برای کلّ اولیای خدا.صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲
کسی به خودشناسی دست یافته و خویشتن را در پرتو معرفت و عبادت خداوند از هرگونه افراط و تفریط دور ساخته است، در ستایش نیکان و دانشوران فروگذاری ندارد. او چنان که بایسته است، زنان و مردان شایسته و حق جو و خدمت گزار دین و مردم را میستاید و نیکیها و امتیازهای رفتاریشان را بیان میکند تا آنان الگوی زندگی دیگران باشند.
کارگزاران وظیفهشناس یا شهروندان پایبند به قانون و اخلاق و کوشا در جهت پیشرفت و سلامت جامعه، هرچند توقع تبلیغ و تملق ندارند، اما باید پرده گمنامی را از سیمای واقعیشان کنار زد و آنها را به جامعه معرفی نمود. فداکاریهای خدمتگزاران مردم در عرصههای علمی و عملی، تأثیر به سزایی در دلگرمی آنان و نیز فزونی شمار آنها دارد. ستایش انسان، در حقیقت ستایش خوبیها است نه ستایش اشخاص، زیرا ستایشگران آنان را به دلیل فضیلتهایی ستودهاند که در رفتارشان دیدهاند. از این رو است که نمیتوان هرگونه ستایش و هر ستایش کنندهای را در شما چاپلوسان دانست و بدینگونه راه ترویج نیکیها و افزایش نیکان در جامعه را مسدود نمود.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی، پیوسته قدرشناس کسانی بود که به اسلام و کشور خدمت میکردند و همواره آنان را میستود: در مطالعاتی که درباره ایشان [شهید رجایی] کردم به نظرم آمد که از حال دست فروشیاش تا حال ریاست جمهوری، در روح او تأثیری [و تفاوتی] حاصل نشد. همان، ج۲۰، ص۱۲۴
جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده ثنای شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خدای تعالی هستید. همان، ج۱۶، ص۱۵۱
خودشناسی در پرتو ایمان به توحید و معاد، بستر فراخی پیش روی آدمی میگسترد تا بتواند افزون بر شناختن خویشتن، شناخت واقع بینانهای از نزدیکان، همکاران، شهروندان، مدیران و کارگزاران در عرصههای متنوع به دست آورد. آنان که به این مرحله نزدیک شدهاند و خود را در برابر شایستگان مینگرند، بر سر دو راهی غبطه خوردن یا رشک بردن، بیدرنگ زبان و قلم خود را در جهت ستودن به کار میگیرند؛ اما کسانی که از خودشناسی نصیبی نبردهاند، نسبت به کامیابی و پیشرفت و موفقیت دیگران حد ورزیده، از ستودن آنان دریغ مینمایند.
معیار بودنِ کار و خدمت
جامعهای میتواند بدون آفت و تملق باشد که معیارگرا باشد. معیارِ کار مثبت یا خدمت مفید به مردم، پس از ایمان به خدا، برترین ملاک شناسایی افراد و نظامهای اجتماعی است. در یک محیط کوچک یا بزرگ که گروهی به خدمات مشغول گشتهاند، فقط کار و تلاش است که سبب برتری کسی بر دیگری به شمار میآید. در چنین فضایی، افراد تنبل و کارگریز نمیتوانند با تملق و چرب زبانی خود، جایگاه برتری پیدا کنند. ضمن اینکه قدرشناسی نسبت به کارگران یا کارمندان کوشا و پاک نیت، کیفیت کار و کالا و خدمات را بالا میبرد.
امام خمینی (رض) کار همراه با انگیزه الهی را ارج مینهاد، بیش از دیگران، معیار بودن کار و خدمت را پذیرفته بود. ایشان درباره مکان خدمتگزاری خویش به ملت ایران چنین فرمود: اگر بدانم در بدترین نقطه جهان بهتر میتوانم به ملت مظلوم ایران خدمت کنم، دقیقه [در فرانسه] درنگ نمیکنم. همان، ج۵، ص۳۸۱
برنامه ریزی و قاطعیت در مدیریت
جامعهای که برنامه کلان برای آینده ندارد و مسؤولیتها را تقسیم و شفاف نساخته است، نمیتواند بسترساز سلامت روابط و تضمین کننده حقوق شهروندان باشد. امام خمینی (رض) پیش از آنکه مسؤولان نظام را متوجه ضرورت برنامهریزی برای آتیه کشور سازد، در زندگی شخصی و نیز مرجعیت دینی خویش بر اساس برنامهای که تنظیم نموده بود، فعالیت داشت. از همین رو بود که وقت ایشان در دیدارهای متعارف به هدر نمیرفت و آثار علمی و عملی متناسب با افکار و شخصیت جامع و چند بعدیاش برای ملت و جویندگان معرفت و بصیرت به یادگار مانده است. امام خمینی (رض) در پاسخ خبرنگاری که از برنامه روزانه ایشان در پاریس پرسیده بود، چنین گفت: بیشتر از شانزده ساعت کار میکنم. در اینجا [پاریس] نوع کارم با نجف فرق کرده است. همان، ج۵، ص۳۰۱
امام خمینی (رض) در برنامه ریزی برای جامعه، به نکات زیر اشاره و توصیه مینمود:
۱. فزون سازی برنامههای شغلی و اجرایی؛
۲. بهینه سازی برنامهها؛
۳. بنیادی و اصولی بودن برنامهها؛
۴. کوشش در جهت تطبیق برنامههای دولت با موازین اسلام؛
۵. حفظ حیثیت ملت در برنامهها؛ (همان، ج۱۷، ص۲۴۴)
۶. دقت و تأمل در برنامهریزیها؛
۷. به کارگیری تخصص و کارشناسی در مسائل سیاسی، اجتماعی و اسلامی؛
۸. انسجام و همدلی کارشناسان در برنامهریزیها؛ (همان، ص۱۲۱)
۹. مبارزه با دشمن؛
۱۰. مبارزه با فساد؛ (همان، ج۵، ص۲۱۸)
۱۱. توجه به نقش زیربنایی فرهنگ اسلامی. (همان، ج۸، ص۱۲۰)
آنچه پیوسته مورد نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی بود و رعایت آن را سبب موفقیت و قاطعیت در مدیریت و برنامهریزی نظام میدانست، گرایش به معیار تقوا بود: در این فرصت به همه مسؤولان کشورمان تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی، باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسؤولیتها و اداره کشور و بالاخره جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود، چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، چه امروز و چه فردا. (همان، ج۲۰، ص۳۳۳)
همراهی تمجید و انتقاد از دیگران
راهکار دیگری که در مسیر ساختن جامعه سالم و بدون تملق گرایی قابل توجه است، تمجید همراه با انتقاد از دیگران است. بسا تجلیلها و تحسینهای مصلحت آمیز یا تحمیلی از جانب عوام یا خواص سبب میشود که راهبران یک جامعه به رشد فرصت طلبیهای کسانی دامن زنند که تظاهر به خدمت گزاری دارند. این حرکتهای ستایش آمیز را میتوان نوعی شرکت در جرم و خطای دیگران تلقی کرد؛ زیرا زمینه بزرگنمایی کسانی خواهد بود که شایستگیِ قدرت فزونتر را نداشته، آرام آرام به خودکامگی خواهند گرایید.
بنیانگذار جمهوری اسلامی چنان که در دوران مرجعیت و نیز ایام رهبریاش نشان داد، کمتر به تجلیل و تعریف دیگران میپرداخت و بیشتر در نصیحت و هدایت آنان میکوشید و پیوسته سخنان هشدارآمیز عرفانی و اخلاقی داشت. البته او هیچگاه رهبری را از دایره خطارها و آسیبها خارج نمیدید و غالبا به گونهای سخن میراند که نفس و شیطان به طمع نیفتند و طریق هدایت فرا روی مخاطب گشوده شود.
از سوی دیگر، ستودن خدمتگزاران کنونی نظام، نباید خوراک تبلیغاتی بر ضدخدمتگزاران پیشین را به همراه داشته باشد و عرصه رقابت جریانهای سیاسی کشور را از بین ببرد. از این رو، به موقع زبان به نقد عمل کردها میگشود و در عین حال، آزادی انتقاد را برای دیگران تا آنجا قائل بود که به ساحت ارزشها و کرامت انسانها خللی وارد نشود. ضمن اینکه سکوت و مصلحت اندیشی خیرخواهان جامعه را خلاف تعهد اخلاقی و شغلی به شمار آورد: البته باید انتقاد کرد، [باید] مسائل را گفت و هرچه به نظر آقایان [نمایندگان مجلس] میآید، باید بگویند و اگر نگویند، خلاف است. (همان، ج۱۳، ص۴۷-۴۸)
باید این باور را در خود تقویت کرد که یک جامعه سالم و بیتملق، در صورتی شکل میگیرد و حرکت اصلاحگرایانه آن تقویت و تضمین شده خواهد بود که رهبران، پیش از اینکه دیگران را به بوته نقد و نظر بکشانند، خویشتن را در آینه واقعیت بنگرند.
واکنش معقول در برابر انتقادها، نتیجه تقدم نقد خود بر دیگران است که بیگمان، برای سالکان طریق نفس ممکن خواهد بود. امام خمینی (رض) در تحلیل پدیده دولت موقت که نوعی وقفه و شکاف در راه انقلاب را سبب گشته بود، فقدان دو عامل تجربه انقلابی و روحیه انقلابی را خاطر نشان میسازد که یکی ناظر به کاستیهای روحانیت است و دیگری از کاستیهای تحصیل کردگان روز حکایت دارد.
بدین سان، ایشان نخست، صنف خود را عامل ناکامی میشمارد و از آن پس، صنف مقابل را: ما دو دسته بودیم، یک دستهمان از مدرسه [و حوزه علمیه] آمده بودیم... و یک دستهمان از خارج آمده بودیم... نه ما آن تجربه انقلابی را داشتیم و نه آنها روح انقلابی را... از این به بعد نباید این [رخدادها] تکرار بشود، باید دولت قاطع باشد، باید مجلس قاطع باشد. همان، ج۱۳، ص۴۷ – ۴۸
در اینجا مناسب است که شاهدی از رهبری شاه در تقابل با رهبری امام خمینی (رض) ارائه شود، تا چند و چون دستیابی به جامعه آراسته به تقوا و عدالت و پیراسته از سلطه و تملق گرایی آشکار گردد. پس از محکومیت و حبس نخست وزیر وقت (امیرعباس هویدا) که بیش از یک دهه، مشاور و صدر اعظم شاه بود، امام خمینی (رض) شاه را چنین مخاطب ساخت: شما... تا چند ماه قبل از این، از دوازده-سیزده سال پیش از این... از حال [و رفتار] این آدم [هویدا] که نخست وزیر شما بود و در کارها دخالت داشت و مشاور شما بود و همه کارها را با نظر و فرمان مبارک! [شما] انجام میداد... [هیچ اطلاعی نداشتید!]، همین دو- سه روز [که او را به حبس و زندان انداختید!]، مطلع شدی؟... اگر یک آدمی دوازده-سیزده سال مشغول خیانت و مشغول چپاولی بوده و شما اطلاع نداشتید، [پس] شما لیاقت اینکه در پست [رهبری] باشید- اگر پستی باشد-... نداری [و] آدم نالایقی هستی... دو نفر شریک جرم بودید. همان، ج۴، ص۴۲۱ -۴۲۲
ایشان چند نکته را در این کلام اعتراض آلود گنجانده است که بدان اشاره میشود:
۱. چاپلوسانی مانند عباس هویدا، سالیان دراز میتوانند وزیر و مشاور شاه باشند؛ چرا که همواره زبان نرم و ثناگو دارند و به جز آنچه از بالا دیکته شده است، چیزی اظهار نمیدارند.
۲. بیخبری یک حاکم از آنچه در زیر مجموعهاش میگذرد، از بیکفایتی او در اداره کشور حکایت دارد.
۳. در نظام طاغوتیِ تملق آلود که فقط نظر و فرمان ملوکانه مطرح است و فراتر از آن نمیتوان گفت و مطالبهای داشت، بیگمان، حاکم را باید شریک جرم کارگزاران حکومتی دانست.
آنچه در مورد تمجید همراه با انتقاد از دیگران، و همچنین تقدم انتقاد از منش و روش ناصواب خویش گفته شد، باید پس از حاکم هر جامعهآی، آن را به تمامی افراد و احزاب و نیز مجموعهها و مدیریتهایی که در نهادهای اجتماعی غیروابسته یا وابسته به جاکمیت تأثیر گذارند، تعمیم داد. بدین گونه است که مسؤولیتها جای خود را مییابد و مصلحت اندیشیهای ناسازگار با سلامت جامعه از اعتبار خواهد افتاد.
منبع: دوهفته نامه رویش لاله ها استان اصفهان