کد خبر: ۸۷۷۲۳۶
تاریخ انتشار:
مغالطه «جهان بدون دشمن»

خیانت به واقعیت؛ نقد دکترین «پرهیز از دشمنی» در برابر خصومت آشکار

در عرصه سیاست خارجی و امنیت ملی، هیچ خطایی خطرناک‌تر از آن نیست که یک ملت، توانایی تشخیص دوست از دشمن را از دست بدهد.
خیانت به واقعیت؛ نقد دکترین «پرهیز از دشمنی» در برابر خصومت آشکار

گروه سیاسی: در عرصه سیاست خارجی و امنیت ملی، هیچ خطایی خطرناک‌تر از آن نیست که یک ملت، توانایی تشخیص دوست از دشمن را از دست بدهد. این سردرگمی استراتژیک، که اغلب در پوشش «پراگماتیسم» و «اولویت منافع ملی» تئوریزه می‌شود، در حقیقت نوعی خلع سلاح ایدئولوژیک است که پیش از هر نبرد میدانی، اراده یک ملت را در هم می‌شکند. دیدگاهی که امروز با این ادعا که «در دنیا خوب و بد نداریم» یا «ضدیت با آمریکا برای ایران خطرناک است» ترویج می‌شود، مصداق بارز همین خطای راهبردی است؛ دیدگاهی که واقعیت‌های تلخ و تجربی را فدای یک آرمان‌گرایی خام و خطرناک می‌کند.

این تفکر که تلاش دارد مفهوم «دشمن» را از دکترین امنیتی کشور حذف کند، بر یک مغالطه بنیادین استوار است: این تصور که «دشمنی» یک انتخاب یک‌طرفه از جانب ایران است. بر اساس این نگاه، گویا این ایران است که با انتخاب سیاست «ضدآمریکایی»، برای خود هزینه می‌تراشد. این تحلیل، چشم خود را بر دهه‌ها تاریخِ مداخله، تحریم، تهدید و ترور می‌بندد و به‌جای آنکه خصومت طرف مقابل را یک «واقعیت تحمیل‌شده» ببیند، آن را یک «ادراک قابل تغییر» معرفی می‌کند. این دقیقاً همان «ترویج فهم غلط از دشمن» است که حساسیت جامعه را از بین برده و آن را در برابر تهدیدات واقعی، بی‌دفاع می‌سازد.

وقتی گفته می‌شود در دنیای امروز «خوب و بد» وجود ندارد، این نه یک گزاره از سر واقع‌بینی، بلکه نوعی نسبی‌گرایی اخلاقی و استراتژیک است که به بی‌عملی منجر می‌شود. آیا سیستمی که با ابزار تحریم، معیشت یک ملت را هدف قرار می‌دهد و فرمانده عالی‌رتبه نظامی آن را در خاک کشوری دیگر ترور می‌کند، با کشوری که در بزنگاه‌های تاریخی کنار ایران ایستاده، در یک کفه ترازو قرار می‌گیرند؟ پاک کردن این مرزبندی‌ها، نه دیپلماسی هوشمندانه، که پاک کردن صورت‌مسئله است. شناخت دشمن، یک امر سیاسی یا سلیقه‌ای نیست؛ بلکه یک نتیجه‌گیری «تحقیقی و تجربی» مبتنی بر عملکرد و تاریخ است. نادیده گرفتن این تاریخ، خیانت به حافظه ملی است.

تعداد بازدید : 1

خطرناک‌ترین پیامد این دکترین، ایجاد شکاف و تفرقه در جبهه داخلی است. زمانی که بخشی از ساختار حاکمیتی، با صدایی رسا از تهدیدات دشمن سخن می‌گوید و بخش دیگری همزمان تلاش می‌کند تا همان دشمن را یک «شریک بالقوه» یا یک «طرف قابل تعامل» معرفی کند، یک «دوصدایی» مهلک در خط مقدم شکل می‌گیرد. این وضعیت، جامعه را دچار سردرگمی می‌کند و انسجام ملی را که باید حول محور مقابله با تهدید مشترک شکل بگیرد، از بین می‌برد. این همان «کوچه دادن به دشمن» است؛ باز کردن راهی برای نفوذ که از هر تهاجم نظامی ویرانگرتر است.

وحدت ملی حول منافع، شعاری زیبا اما توخالی است، اگر در تعریف ابتدایی‌ترین منفعت، یعنی «امنیت»، اتفاق‌نظر وجود نداشته باشد. امنیت، بدون شناخت دقیق تهدید، بی‌معناست. تلاش برای عادی‌سازی رابطه با یک دشمن قسم‌خورده، مانند صلح با معاویه در اوج نبرد صفین است؛ صلحی که شاید در کوتاه‌مدت از خون‌ریزی جلوگیری کند، اما در بلندمدت، مشروعیت و اساس جبهه حق را نابود می‌سازد.

در نهایت، دکترین «پرهیز از دشمنی»، نه یک راهکار برای عبور از بحران‌ها، بلکه خود بحران است. این تفکر، با تضعیف اراده ملی و ایجاد تردید در مبانی امنیت کشور، بزرگ‌ترین خدمت را به همان دشمنی می‌کند که وجودش را انکار می‌کند. امنیت پایدار، نه از انکار دشمن، بلکه از شناخت دقیق، وحدت حول محور مقابله با او و ایستادگی بر اصول به دست می‌آید. هر راهی غیر از این، مسیری به سوی تسلیم و اضمحلال است.

برچسب ها: سیاست ، ملیت

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین