کد خبر: ۲۱۸۶۰۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
المانیتور گزارش می دهد:

داستان عکاسی که 40 روز اسیر داعش بود

تو مسلمانی هستی؟ سنی هستی؟ علوی هستی؟ یک بار نماز بخوان ببینم. تمام پسوورد هایت را بگو. این زنان در صفحه فیس بوک تو کی هستند؟ مشروب می نوشی؟ برای کی کار می کنی؟ اسم چند نفر را بگو. اسم واقعی ات چیست؟

گروه بین الملل، بنیامین آیگان، یک عکاس خبرنگار که جوایز مختلفی به عنوان خبرنگار برگزیده دریافت کرده است ماه نوامبر توسط عناصر داعش اسیر شد و بیش از 40 روز زندانی بود. وی اولین و تنها خبرنگار اسیر داعش است که داستان اسارتش را به صورت عمومی تعریف کرد. روایت آیگان نگاه عجیب و دقیقی از دنیای تاریک داعش به دست می دهد. این داستان نشان دهنده حضور زیاد ترکها در این گروه و خطر مهلک آنها برای کشور خود است. همچنین نحوه آزادی این خبرنگار که به صورتی مبهم صورت گرفت نشان دهنده وجود روابط احتمالی بین داعش و ترکیه است. آیگان تایید می کند که ترکیه پایگاه اصلی پشتیبانی و حمایت از داعش است.

داستان عکاسی که 40 روز اسیر داعش بود

بنیامین آیگان، کمی پس از آزادی، پنجم ژانویه 2014

به گزارش بولتن نیوز، به نقل از المانیتور، این داستان نخستین بار در ماه ژانویه در روزنامه میلی یت ترکیه منتشر شد. در آن زمان، شایعه فساد بزرگ اردوغان و حلقه نزدیک به وی ملت را درگیر خود کرده بود. چند گزارشی هم که در این مورد در روزنامه های غربی منتشر شدند کوتاه و بی خاصیت بودند. البته آیگان در آن زمان فاش نکرده بود که ربایندگان وی از عناصر داعش بودند. اما آیا اگر هم وی این مساله را اعلام می کرد تفاوتی به وجود می آمد؟ احتمالا خیر، چون آیگان غربی نیست. وی یک مسلمان ترک است. غیر از این، در آن زمان هنوز موصل سقوط نکرده بود، 49 عضو کنسولگری ترکیه در آنجا توسط داعش گروگان گرفته نشده بودند و اعدام بی رحمانه جیمز فولی هم هنوز رخ نداده بود.

داستان عکاسی که 40 روز اسیر داعش بود

آیگان در میدان نبرد، نوامبر 2012

تشنگی عموم به اطلاعات در مورد داعش پس از این اعدام بربرمآبانه پایان ناپذیر است. و داستان آیگان یک معدن طلاست. ما تصمیم گرفتیم که مستقیما با خود آیگان تماس بگیریم تا روایت دست اولی از وی بشنویم. ما چندوقت پیش در یک عصر تابستانی در پارک گزی دیدار کردیم، مکانی که در آن آیگان تصاویر بسیار خوبی از تظاهرات عظیم تابستان گذشته ثبت کرده بود. آیگان یک هیکل مردانه و عضلانی با چشمانی تیره و گیرا دارد. وی گفت :" من فقط قهوه می نوشم، خیلی زیاد."

آیگان یکی از نخستین خبرنگاران ترک بود که از نبیمه سال 2011 شروع به پوشش بحران سوریه کرد. وی به یاد می آورد: "ترک بودن یک مزیت بزرگ بود. مردم ما را دوست داشتند. ارتش آزاد سوریه ما را دوست داشت." سوریه به سوژه اصلی وی تبدیل شد و آیگان سرسختانه خشونت و رنجی که جلوی چشمانش رخ می داد را ثبت می کرد. مانند خیلی از خبرنگارن، آیگان در روزهای نخست جنگ تصویری مثبت از مبارزان به نمایش در می آورد. وی گفت: "مردم عادی هرچه داشتند می فروختند تا انقلاب جلو برود، من هم به آن اعتقاد داشتم."

علی رغم انتشار اخباری مبنی بر گروگان گرفتن خبرنگاران، آیگان بی باکانه به کارش ادامه می داد. در 25 نوامبر، آیگان از مرز عبور کرد تا در مورد قتل عام داعش در چند روستای ترکمن گزارشی تهیه کند. وی زمانی که قصد مصاحبه با مبارزان داعش در نزدیکی سالکین، شهر کوچکی نزدیک استان هاتای ترکیه را داشت همراه با یک فرمانده ارتش آزاد دستگیر شد. نخستین روزهای اسارت آیگان شبیه همان داستان پیتر شرایر است، خبنگار عکاس آمریکایی که بین جهاد النصره و احرار الشام (یک گروه جهادی وابسته به ترکیه) دست به دست می شد.

سرپوشی بر سر آیگان گذاشته شد و چشمهایش پوشانده شد، دستها و پاهایش نیز تقریبا تمام مدت بسته بودند. درست مانند شرایر، وی نیز از یک سلول تاریک به سلول تاریک دیگری برده می شد. مردانی با پیراهن سیاه، شلوارهای شل و آویزان، و کلاه های دوچشم هر روز از وی بازجویی می کردند. بازجویان با داد و فریاد از وی می پرسیدند: "تو مسلمانی هستی؟ سنی هستی؟ علوی هستی؟ یک بار نماز بخوان ببینم. تمام پسوورد هایت را بگو. این زنان در صفحه فیس بوک تو کی هستند؟ مشروب می نوشی؟ برای کی کار می کنی؟ اسم چند نفر را بگو. اسم واقعی ات چیست؟" آیگان گفت: "این اسارت آنقدر طول کشید که دیگر حساب روزها از دستم در رفت، آن 40 روز مثل 40 سال گذشت." آیا وی نیز مانند خبرنگار آمریکایی شکنجه شده بود و کتک خورده بود؟ آیگان گارد می گیرد و از پاسخ دادن امتناع می کند. به گفته خود آیگان، داعش یک شبکه قوی در ترکیه دارد. شاید وی از این می ترسد که ٱنها به دنبال وی بیایند. تصمیم گرفتم که در این مورد چیزی نپرسم.

وی سپس داستان را ادامه داد. او گفت: "ما مجبور بودیم وضو بگیریم و روزی پنج بار نماز بخوانیم. من واقعا نمی دانستم چطور باید این کار را انجام دهم، اما حیثم توپالکا ]همراه وی و همان فرمانده ارتش آزاد[ به من یاد داد که چه کار کنم. فقط برای نماز چشم و دستهایم را باز می کردند."

مبارزان هشدار می دادند:‌" اگر تو مسلمان هستی که نباید از چیزی بترسی، اما اگر دروغ بگویی ما تو را می کشیم."

در روز هفدهم اسارت، آیگان و توپالکا از یکدیگر جدا شدند. آیگان به مخفیگاه دیگری برده شد که پر از ترکها بود. "با خودم فکر می کردم دیگر تمام شد. می خواهند مرا بکشند." روایت وی از آن 12 روز وحشتناک ولی مجذوب کننده است. در این دوره ذهنیت وی در مورد مبارزان داعش تغییر کرد. همچنین پیچیدگی روابط آیگان با آنها نشان داده می شود. آیگان به اسیر کنندگان خود چهره ای انسانی می دهد، گرچه از این مساله آگاه است که شاید این کار موجب ناراحتی خانواده هایی شود که پاره های تن شان هنوز اسیر داعش هستند. اما وی اصرار می کند که "هیچ ماموریتی ندارد."‌ از وی در مورد جنایات داعش پرسیدم. وی پاسخ داد: "پس جنایتهای آمریکایی ها در گوانتانامو یا عراق چه؟ ما باید بفهمیم که شرایط باعث شده این افراد این مسیر را انتخاب کنند."

در ادامه خلاصه داستان اسارت آیگان توسط تیپ ترکها تقدیم می گردد.

" این مبارزان اکثرا از ترک های ترکیه یا آلمان بودند. صورت های آنها پوشانده بود. شما تنها می توانستید چشم هایشان را ببینید. از صدایشان مشخص بود که جوان هستند. بعضی از آنها دانشگاه رفته بودند. آنها فقط می جنگیدند و عبادت می کردند. می گفتند با آرزوی شهادت به جنگ می روند. این هدف آنها از زندگی بود، اینکه به عنوان شهید بمیرند و دولتی اسلامی تاسیس کنند که در آن تمام شهروندان همانطور زندگی کنند که حضرت محمد زندگی می کرد، و بر اساس قوانین قرآن زندگی کنند. آنها از من پرسیدند که آیا تمایل به انجام بمبگذاری انتحاری یا جنگیدن با آنها را دارم یا خیر. آنها به من یک قرآن به زبان ترکی و یک کتاب در مورد جهاد دادند تا بخوانم. در آنجا هیچکس آواز نمی خواند، هیچکس سوت نمی زد، هیچ زنی نبود، هیچ سیگاری نبود. آنها اردوغان و داووداوغلو را لعنت می کردند و می گفتند که آنها بی دین هستند. آنها ادعا می کردند که اگر ترکیه دروازه های مرزی را می بست آنها تحت کنترل داعش به روستاهای ترکی حمله می کردند و یک جنگ داخلی درون ترکیه به راه می انداختند. به من گفته شد که یک قاضی  مسلمان در حال مطالعه پرونده من است. یکی از آنها گفت که من سلاخی من موجب گرفتن انتقام برادران آنها می شد که در زندانهای ترکیه در حال پوسیدن بودند. من از لحاظ ذهنی و فیزیکی کم آورده بودم."

این صحنه ها مدام تکرار می شد تا اینکه، طبق گفته آیگان، "فرشته نجات" وی پدیدار شد.

"یک شب سرد و تاریک بود. دو نفر وارد سلول من شدند. یکی از آنها نشست و شروع به صحبت کرد. .وی گفت که می دانست من چه شرایطی دارم. وی به مدت 10 سال همراه القاعده در افغاستان جنگیده بود و شش ماه در یک زندان آمریکایی زندانی شده بود و شکنجه می شد. من می توانستم حدس بزنم که وی از بقیه بزرگتر است. وی به من گفت که وی را "دایی" صدا کنم (یک عبارت ترکی به معنی برادر مادر). وی گفت که ترکیه وی را از اسلام منحرف کرد. دستبندهایم را باز کرد و برایم چای آورد. ما به طور معمولی صحبت کردیم، خیلی مهربان بود. گفت که از گرفتاری من خیلی ناراحت شده است، چون وی می دانست که من آدم خوبی هستم و به دیگران گفته بود که با من خوب رفتار کنند. مطمئنا آنها این کار را کرده بودند. یکی از مبارزان برای من عسل و موز آورد. به من گفت که اگر خواستم وی می تواند مکالمات من در  فیس بوک با زنان را پاک کند. برای من جوراب اضافی آورد تا گرم شوم. او حتی گونه ام را نوازش کرد."

اما روزهای "خوب" آیگان زیاد طول نکشیدند.

"تقریبا سومین روزی بود که آنجا بودم. دایی به من گفت که قاضی حکم اعدام من را صادر کرده چون برای روزنامه ای کار می کردم که بر ضد مسلمانان فعالیت می کرد. خیلی ناراحت بود. گفت که اگر اختیار دست وی بود من را می بخشید. وی گفت برای اینکه از ننگ کشته شدن من توسط تیراندازان جلوگیری کند خودش گلویم را می برد. او گفت که من یک مسلمان خوب هستم. من از ترس بی حرکت مانده بودم. باید راهی پیدا می کردم تا با تیر بمیرم به جای اینکه سرم بریده شود. من فکر می کردم باید طوری تظاهر می کردم که بتوانم نجات پیدا کنم. فکر می کردم این کار جواب می دهد."

روزی که آیگان قرار بود اعدام شود هیچکدام از زندانبانان ظاهر نشدند، حتی وی را بیرون نبردند تا برای نماز وضو بگیرد.

"آیا آنها مرا رها کرده بودند که از گرسنگی بمیرم؟ آیا تمام آنها در نبرد مرده بودند؟ سکوت تحمل ناپذیر بود."

این سکوت توسط یک گربه شکسته شد.

" من جلوی در میو میو می کردم. فقط می خواستم که آن گربه را لمس کنم و او را کنار خودم بیاورم."

تقریبا سه روز بعد، مبارزان برگشتند. آنها با یک گروه رقیب جنگیده بودند. "یکی از مبارزان از من پرسید که آیا می خواهم دایی را ببینم. من گفتم بله. من را به اتاقی بردند که بمب هایشان را می ساختند. دایی کف اتاق غرق خون بود. من برای نخستین بار صورتش را دیدم. وی جای یک گلوله را روی پیشانی اش داشت. مرده بود. آنها از من پرسیدند که آیا می خواهم خون وی را بو کنم. آنها می گفتند که خون شهدا بوی خوبی می دهد. من کنار وی زانو زدم. خونش را بو کردم و ریش هایش را نوازش کردم. من درمانده شده بودم. تنها دوستم رفته بود. آنها مرا به جای جدیدی بردند. دیگر حتما کشته می شدم."

آیگان می گوید که زنده ماندنش را مدیون دولت ترکیه است. آژانس جاسوسی ملی ترکیه "میت" بی سر و صدا داشت تلاش می کرد که وی را آزاد کند. مشخص نیست که آیا داعش درخواست پول هنگفتی کرده بود یا خیر. در پایان مبارزان احرار الشام وی را از دست داعش نجات دادند و وی را به مقامات ترک تحویل دادند. اما قبل از آن محاکمه خودشان را نیز برگزار کردند. قاضی آنها آیگان را بی گناه دانست. " وقتی پشت تلفن صدای داووداوغلو را شنیدم فهمیدم که در نهایت آزاد خواهم شد."

آیگان اکنون به میلی یت بازگشته است. وی نوشیدن مشروب را کنار گذاشته و همچنان نماز می خواند. سه ماه بعد از آن واقعه، یک گربه به خانه اش برد. وی در حالی که برای اولین بار لبخند می زد گفت: "یک گربه تایلندی است."

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مبینا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۲:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۱۲
0
1
یارورو انقدترسوندن داره شر و ور میگه
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین