نهضت ملی شدن صنعت نفت، دکتر مصدق، آیتالله کاشانی، کودتای 28 مرداد و آغاز استبداد پهلوی دوم از جمله گزارههاییست که چندین دهه، در ادبیات تاریخی و سیاسی ما جولان داده و همچنان، از اصلیترین مباحث تاریخ سیاسی معاصر محسوب میشود. به موازات مباحث موجود در رابطه با گزارههای فوق، دیدگاههای مختلفی هم درخصوص آنها وجود دارد.

به گزارش بولتن نیوز، اما شاید دیدگاه امام خیمنی (ره) در این بین از اهمیت بیشتری برخودارد باشد. زیرا اولا ایشان را میتوان به عنوان یکی از شاهدان عینی اصلی و فعالان وابسته به جریان آیتالله کاشانی دانست که در این زمینه، تجارب دستنیافتنی فراوانی دارند و ثانیا نهضت اسلامی امام خمینی (ره) برآمده از آسیبشناسی نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده و حتما دیدگاه کسی که با آن آسیبشناسی توانست نهضت دیگری را به راه انداخته و به پیروزی برساند واجد ارزش است.
اگر سری به بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی در صحیفهی نور بزنیم، میبینیم که ایشان در آسیبشناسی فعالیتهای دکتر مصدق و آیتالله کاشانی، سه عامل برجسته را تفکیک کرده و آنها را در شکست آن نهضت ملی، دارای نقش میدانند. طبق این دیدگاه، یکی از عوامل این شکست تاریخی، عدم استفادهی صحیح رهبران نهضت خصوصا شخص دکتر مصدق از قدرت سیاسیست که برای چند سال در اختیارشان بود:
«قدرت دست دكتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او براى مملكت مىخواست خدمت بكند لكن اشتباه هم داشت. يكى از اشتباهات اين بود كه آن وقتى كه قدرت دستش آمد، اين (محمدرضا شاه) را خفهاش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كارى براى او نداشت آن وقت، هيچ كارى براى او نداشت. براى اينكه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود، و اين (محمدرضا شاه) هم اين ارزش نداشت آن وقت. آن وقت اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندى باشد، مثل بعد كه شد. آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلتى شد...» (صحيفه امام، ج4، ص: 371)
چگونگی استفاده از قدرت سیاسی از اصلیترین و قدیمیترین مباحث موجود در بین فلاسفه و اندیشمندان سیاسی بوده و هست. در این بین، گرچه تمرکز اصلی بر استفادهی بیش از حد از قدرت سیاسیست که جامعه را به سمت دیکتاتوری سوق میدهد اما هر افراطی، روی دیگری دارد که تفریط است. به عبارت دیگر، اگر وجود دیکتاتوری در هر کشوری بد است (که هست) وجود تزلزل در کشور هم به همان اندازه بد است و شاید از یک منظر، از دیکتاتوری بدتر باشد. زیرا باعث میشود که هر ناسزاواری این قابلیت را در خود ببیند که در سودای کسب قدرت سیاسی باشد و در این شرایط، به قول معروف سنگ روی سنگ بند نشده و از رهگذر این وضعیت آنارشیک، دیکتاتوری بروید.
حال، طبق مشاهدات و تحلیلهای امام خمینی (ره) یکی از اصلیترین عوامل شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت این است که دکتر مصدق نتوانست از قدرت سیاسی تقریبا کاملی که در اختیار داشت و به نوعی مظهر حاکمیت محسوب میشد به خوبی بهره برده و مدیریت متناسب با شرایط زمان بر کشور اعمال کند. یعنی در شرایطی که حمایت کامل مردم پشت سر او بود، وی نتوانست قدرت سیاسی اسمی شاه را از بین ببرد و حق سیاسی مردم را دقیقا و کاملا اعمال کند.
البته در اینکه چرا وی نتوانست قدرت سیاسی را به طور کامل و بدون دچار افراط و تفریط شدن به کار ببرد میتوان فرضیههای مختلفی را به کار برد. مثل اینکه وی اصلا به زوال نظام پادشاهی فکر نمیکرد و به همین دلیل، نمیتوانست تصور کند که نظام دیگری را جای پادشاه مخلوع بنشاند. یعنی وی به دنبال یک تغییر بلندمدت و ریشهای نبود و تنها یک مسئلهی خاص را پیگیری میکرد.
در حالی که شواهد و مثالهای فراوانی داریم از اعمال صحیح و بدون افراط و تفریط قدرت سیاسی در کشورهای مختلف که توانستهاند آن کشور را از یک مرحلهی حساس عبور دهند و اگر آن قدرت سیاسی در آن مقطع وجود نداشت شاید شاهد سقوط آن کشور میشدیم. نمونهی بارز داخلی اعمال صحیح و بدون افراط و تفریط قدرت سیاسی را میتوان در اتفاقات بعد از سال 88 دانست که نظام جمهوری اسلامی بدون آنکه در دام دیکتاتوری بیافتد، توانست با اعمال قدرت سیاسی قانونی خود، آن اوضاع آشفته را سر و سامان دهد. اوضاعی که اگر قدرت سیاسی در آن اعمال نمیشد معلوم نبود امروز کشور ما چگونه بود.
نمونهی خارجی اعمال قدرت سیاسی را هم میتوان در تحولات سوریه دید. کشوری که اسما دچار جنگ داخلی شد اما در اصل مبتلا به یک تهاجم خارجی بود و به علت تهاجمات مختلف دچار نابسامانیهای گوناگون شد و اگر صلابت حکومت مرکزی نبود، فضا برای جولان تروریستهای بینالمللی باز میشد و امروز باید آنها را علاوه بر عراق، در ترکیه و ایران و لبنان و ... نیز میدیدیم.