کد خبر: ۱۲۸۹۰۴
تاریخ انتشار:
پیرچنگی، نحوی و کشتیبان، شاه و کنیزک، افسونگر قونیه

معرفی چهار کتاب از محمد خرسندی

محمد خرسندی، نویسنده، شاعر و روزنامه نگار با سابقه کشور، در مجموعه آثار خود به بررسی داستان هایی از مثنوی مولانا با زبان ساده و گویا پرداخته است و به صورت تخصصی نکات و شاخص هایی را یادآور شده است که برای علاقه مندان به آثار مولانا به شیوه مناسب تری مفید خواهد بود و می تواند برای گروه های سنی نوجوانان و جوانان نیز توصیه شود....
«پیرچنگی و دو داستان دیگر از دفتر اول مثنوی»



در فهرست این کتاب که در دو هزار نسخه و از اول پاییز 91 وارد بازار کتاب شده است شاهد عناوینی، خلاصه داستان به نثر و به شعر، تحلیل داستان، تحلیل خواب در داستان و داستان نحوی و کشتیبان و ... هستیم.

مقدمه این کتاب اینگونه آغاز شده است:

"پیر چنگی داستانی از برخورد یک انسان نا امید و گناهکار که با یک انسان سخت گیر در امر دین و خلیفه مسلمین است. داستانی که حدود 300 بیت با حواشی آن در مثنوی ار به خود اختصاص داده است. مولانا با بیان داستان پیر چنگی یکبار دیگر توانایی خود در شرح مطالب و ادای آن به گونه ای زیبا و اثرگذار به نمایش می گذارد. این داستان در دفتر اول سروده شده است و از بیت 1913 آغاز شده است و طبق معمول دیگر داستانها لایه های پنهانی دارد که با بازخوانی آن این لایه های پنهانی یکی یکی ورق می خورد..."

در بخشی از فصل خلاصه داستان به نثر نیز آمده: "پیرچنگی آنقدر نواخت تا در نواختن خود غرق شد و به خوابی عمیق فرو رفت. در همین زمان اراده خداوند بر این قرار گرفت تا «عمر» خلیفه مسلمین را خوابی سنگین فرا گیرد. «عمر» متوجه شد که در این خواب بی هنگام حکمتی نهفته است."

داستان نحوی و کشتیبان

یکی دیگر از داستانهای مثنوی که در این کتاب آورده شده، داستان مرد نحوی و کشتیبان است. داستانی کوتاه اما بسیار با اهمیت. داستانی در شناخت زاویه دیگری از «خود» است که مولانا از بیت 2835 به بعد آن را بیان کرده است. مأخذ داستان از لطایف عبید زاکانی است. استاد زرین کوب معتقد است: «مولانا با نقل این لطیفه نشان می دهد که غرور و فضول مدعیان دانش موجب هلاک جان آنهاست. آن کس که در دعوی با واقع، علامه زمان است نیز تا وقتی از اوصاف بشری نمیرد و خویشتن را از آنچه سرمایه غرور اوست خالی نکند از ...


«کیمیاگری عشق در داستان شاه و کنیزک»



این کتاب که شامل عناوینی چون مقدمه، خلاصه داستان به نثر و به شعر، درمانگری عشق، ضمیر ناخودآگاه در داستان شاه و کنیزک و ... است، در بخشی از مقدمه آن اینگونه آمده است: عشق روح انسان را به تلاطم وا می دارد، تلاطمی که به دنبال آرامش است؛ آرامشی که با هیچ نیروی دیگری نمی توان آن را یافت. حاصل برخورد شمس با مولانا پس از تحول بزرگی روحی که در جلال الدین به وجود آورد، دو اثر جاودانه دیگر از این شاعر چیره دست و عارف عالیقدر به یادگار ماند: یکی غزلهای «شمس تبریزی» و دیگری «مثنوی معنوی» است.

خلاصه داستان:

شاه کنیزک را خریداری و به قصر خود برد، اما شادکامی و عیش شاه دوام چندانی در پی نداشت و کنیزک به بیماری سختی مبتلا شد. شاه طبیب دربار را بر بالین کنیزک فرا خواند، اما طبیب نتوانست کنیزک را معالجه کند. شاه دستور داد تمام طبیبان حاذق به مداوای او بپردازند، هر کسی نظری می داد: یکی می گفت از صفرا است، دیگری می گفت از کبد، دیگر چیزی دیگری می گفت، اما حال کنیزک نه تنها بهتر نشد، بلکه حال او رو به وخامت گذاشت...

تحلیل مقدماتی داستان:

مولانا در این داستان با چیره دستی تمام جلوه های از تصویر شاه و کنیزک را به گونه ای در جلو چشمان ما قرار می دهد که به خوبی در فراز و نشیب های احوالات درونی انسان قرار می دهد و به کمک سایر شخصیت های چون طبیب، زرگر، طبیب الهی ما را به زوایایی گوناگون سفر عرفانی آشنا می کند و از ایستایی و راکد بودن آدمیان به عنوان خطری بزرگ به ما گوشزد می کند و تنها راه خروج از آن را پویا شدن و حرکت می داند.

کهن انسان در داستان شاه و کنیزک:

کشتن زرگر به دست طبیب الهی نه بر دریافت پاداش از شاه بود و نه از ترس جانش بود. چالش ترین بخش داستان همین جاست که چگونه به کشتن راضی می شود. در واقع مولانا می گوید انسان کامل می تواند زرگر را که نماد تمایلات مادی است، نابود کند.


«افسونگر قونیه»



این کتاب نیز شامل فهرست عناوینی چون: زمستان 582 ه . ق تبریز، دوره کودکی، تولد جانشین سلطان العلما، در راه اسکندرون، دیدار با ابن عربی و ... است.

زمستان 582 هـ . ق تبریز:

برف سنگین، بارش خود را بیشتر کرده بود، کوچه پس کوه های تبریز با انبوهی از برف تلنبار شده بود، راه رفتن به سختی صورت می گرفت. درشکه چی ها که اصلا کار را تعطیل کرده بودند، علی دست پاچه و هیجان زده کنار خاتون نشسته بود، نگرانی از چهره علی ...

قونیه در تدارک استقبال:

علاالدین کی قباد دستور می دهد شهر را آذین بندی کنند و همه آماده استقبال از این واعظ زبردست و زاهد وارسته می شوند. قونیه هرگز چنین مراسمی را به خود ندیده است تمام بزرگان و مردم در دروازه ورودی شهر منتظر ورود بهاالدین و خانواده اش هستند.

آمدند، آمدند و...

این صدای گروه بود که با نزدیک شدن بهاالدین را به امیر سلجوقی خبر می دادند ...

بندر اسکندرون:

محمد با عبور از کوهها و سنگلاخ ها و رودهای کوچک خود را به نزدیکی های بندر اسکندرون رسانده بود. محمد بعد از غروب وارد کاروانسرایی در شهر شد. صبح زود از خواب برخاست و به سوی صاحب کاروانسرا که الیاس نام داشت رفت، الیاس فردی چاق و قد کوتاه با سبیل های پرپشت و ریشی انبوه بود،

- می خواهم با کشتی به انطاکیه بروم.

- چرا از خشکی نمی روی؟ صاحب کاروانسرا با صدایی بم و خشن این را به محمد گفت.

- سالهاست که از راه خشکی سفر کرده ام، می خواهم تجربه تازه ای از سفر داشته باشم.

بازگشت به قونیه:

فرستادگان مولانا به همراه شمس گریز پا به دروازه های قونیه رسیدند، خبر به جلال الدین رسید، با تمام وجودش به استقبال آمد، شمس را در آغوش کشید و او را به خانه برد.

آب زنید را را هین که نگار می رسید مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد

راه دهید یار را، آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار می رسد


رهایی از خود (نگاهی دیگر به مثنوی)



فهرست عناوین این کتاب شامل فصل های، روان شناسی خشم در داستان طوطی و بقال، در فراق خود، زندانی خود، فضولی در کار خود است.

محمد خرسندی نویسنده کتاب با مقدمه زیر آغاز می کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقه بزم و باده‌ی جویم

سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه کودکان کویم کردی

آتشی که شمس در دل مولانا زد، همان آتش را هم مولانا در دل تاریخ زد. آتشی که قبل از شعله ور شدنش، مفتی بزرگ قونیه، نه شعر می دانست و نه سماع بلد بود، اما به یاری شعله های عشق، سجاده نشینی قونیه را ترک گفت، و از طلب به طرب رسید.

روانشناسی خشم در داستان طوطی و بقال (خلاصه داستان)

یک روز که صاحب مغازه برای استراحت به خانه رفته بود، طوطی شروع به پر زدن در مغازه کرد و این کار باعث شد، تا تعدادی از شیشه های روغن داخل مغازه از روی قفسه بر روی زمین بیفتد و بشکند؛ روغن همه جای مغازه را فرا گرفت. بقال که از همه جا بی خبر بود، وارد مغازه شد و بر روی صندلی نشست، ناگهان متوجه اتفاقات داخل مغازه شد...

در فراق خود (نی نامه):

تشنگان و سوختگان جهان با سفر به درون مثنوی معنوی، ره توشه ای برای خود به دست می آورند و روح آنان چنان صیقل داده می شود که گویی چندین متخصص امراض روحی و جسمی دست به معالجه زده اند. درمانگری از طریق عشق در سراسر مثنوی معنوی موج می زند.

شادباش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما

پس از غیبت همیشگی شمس، مولانا هفت سال همچنان در فراق این ژولیده موی پرنده، تمام اطراف و اکناف را به دنبالش می گشت، اما اثری از این معشوق گریزپا به دست نیاورد.

معنی عشق:

عشق در زبان عربی در اصل از ماده «عشقه» است و عشقه نام گیاهی است که در فارسی به پیچک گفته می شود که به هر چیز می رسد، به دور آن می پیچد. چنین حالتی وقتی در انسان پدید می آید، اثرش این است که برخلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج می کند، خواب و خوراک را از وی می رباید و توجه را منحصر به معشوق می کند و یگانگی را به وجود می آورد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین