کد خبر: ۱۲۷۲۳۳
تاریخ انتشار:

واقعا چه کسی دیوانه است؟!

لیوان آبی در اتاق من بود را برداشت و سر کشید. با آستین لباس هایش آبی که از دهانش شر کرده بود پاک کرد و گفت: "قشنگترین چیزی را که تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن می کردند...
بولتن نیوز: در شهر ما دیوانه ای زندگی می کند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچه بچه ها قرار می گیرد.

روزی اورا در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبه قرار داده بودند با خنده و شادی بازی می کرد. او را به خانه بردم و پرسیدم: چرا کودکانی که تو را مسخره می کنند و به تو حرف ها و کارهایت می خندند را از خود نمیرانی؟؟

با خنده گفت: "مگر دیوانه ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالی که می توانم لبخند را به آن ها هدیه دهم؟!"

جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد.. دوباره پرسیدم: قشنگترین و زشت ترین چیزی که تا به حال دیده ای را برایم تعریف کن..!

لیوان آبی در اتاق من بود را برداشت و سر کشید. با آستین لباس هایش آبی که از دهانش شر کرده بود پاک کرد و گفت: "قشنگترین چیزی را که تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن می کردند...

پرسیدم: چرا به نظر تو زشت بود؟! جواب داد: "مگر برای کسی که به مرگ لبخنده زده است باید گریه کرد؟؟" 

و من از آن روز در این فکر هستم که آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر دیوانه اند که اورا دیوانه می پندارند؟؟...

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین