کد خبر: ۸۷۷۰۰۹
تاریخ انتشار:
مصلح مردم تبریز؛ یادنامه‌ای برای حاج حسن وحیدی آذر

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند

روزی چوپانی از کنار مهرانه‌رود به دفتر «آقا» آمده بود. گوسفندانش از آب رود نوشیده و تلف شده بودند.
هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند

به گزارش بولتن نیوز، روزی چوپانی از کنار مهرانه‌رود به دفتر «آقا» آمده بود. گوسفندانش از آب رود نوشیده و تلف شده بودند؛ رودخانه آلوده به فاضلاب صنعتی کارخانه کبریت‌سازی بود.


مرحوم وحیدی آذر بی‌درنگ مکاتبات خود را با ادارات استان و استانداری آغاز کرد. نتیجه، تعهد رسمی کارخانه برای قطع رهاسازی پساب و انتقال آن به خارج شهر بود.او از همان زمان فهمید: دفاع از سلامت مردم یعنی دفاع از حرمت زمین.

 

 پناه دل‌های شکسته؛ از عین‌الله تا همسر اشک‌بارش

یک روز، همسر عین‌الله کاشی‌کار با گریه به دفترش آمد. از ظلم شوهر می‌نالید.
«آقا» گفت: فردا شوهرت را با خودت بیاور. فردای آن روز هر دو آمدند؛ حرف زدند، دل گشودند.
ساعاتی بعد عین‌الله با جعبه‌ای شیرینی از قنادی اورجعلی به خانه برگشت. آخرین جمله‌ی آقا این بود:

> «مرد زحمتکش، همسرت را اذیت نکن.»

 

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند

آثار بدست امده از ربع رشیدی


 معامله‌ی پرتنش و داوری بی‌طرف

در ماجرایی دیگر، حاج حمید آقا و مهندس ابوالقاسمی با هم معامله‌ای داشتند که به اختلاف کشید. پول بیعانه، چند میلیون تومان، نزد آقا امانت بود.
دو هفته بعد، به حکم انصاف و داوری او، پول بدون کم‌وکاست به صاحبش برگشت و دو طرف با رضایت دفتر را ترک کردند.

 

عموی مهربان دانش‌آموز

دو پسر جوان به دفتر آمدند. یکی گفت: «پدرم نمی‌گذارد به مدرسه بروم، می‌خواهد کار کنم!»
آقا بلافاصله گفت: «الان می‌رویم مدرسه!»
در دفتر مدیر ایستاد و گفت:

> «من عموی این پسرم. او را ثبت‌نام کن، هزینه‌ها را من می‌دهم.»
و پسرک با لبخند، دانش‌آموز شد.

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند

سنگ قبر مرمرین  در ربع رشیدی

 یاور دانش و پژوهش

دانشجویان کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه تبریز در دفترش جمع می‌شدند.
آنها درباره‌ی تاریخ مغول تحقیق می‌کردند و استادشان نام او را یکی از منابع مهم معرفی کرده بود.
جلسات پژوهش آنان با راهنمایی‌های علمی و آرشیوی آقا به بار نشست و به یکی از دقیق‌ترین پایان‌نامه‌های تاریخ‌نگاری محلی بدل شد.

 


 "درختان باغ را بریدند تا جنگلی از آهن بکارند"

وقتی ساخت‌وسازها باغ‌های تبریز را نابود می‌کرد، او مقاله‌ای با عنوان فوق نوشت؛
فریادی علیه نابودی باغمیشه و سبزه‌زارهای آبرسانی.
مقاله‌اش جنجال به‌پا کرد و دردسرهای فراوانی برایش ساخت، اما او سکوت نکرد.
برای آقا، هر درخت تبریز یک نفس از جان شهر بود.

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند


 ربع رشیدی و نبرد با موقوفه‌خواران

حاج حسن وحیدی آذر سال‌ها برای حفظ موقوفات و جلوگیری از تصرف آنها جنگید.
با هوشیاری و پیگیری، دانشگاه علوم پزشکی تبریز را از دام موقوفه‌بازان نجات داد.
او به نمایندگی از اداره اوقاف، وقف‌نامه‌ی تاریخی ربع رشیدی را در دادگاه مدنی خاص به تنفیذ رساند.
پرونده‌ی ربع رشیدی بدون نامه‌ها و مکاتبات او ناقص می‌ماند.

 

 در کنار مردم صوفیان و اهالی روستاها

وقتی اهالی شهرها و روستاهای اطراف به‌ناحق موقوفه‌ی افراد سودجو اعلام شدند، ده‌ها نفر به دفتر او پناه بردند.
با مقاله‌ها و مصاحبه‌هایش در روزنامه‌ی آذربایجان، مردم را آگاه کرد و سرانجام، دادگاه به نفع مردم رأی داد.

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند


وقتی بالاباغ و کتابخانه ملی را ویران کردند

با تخریب تالار تئاتر بالاباغ، روزها حالش گرفته بود.
و زمانی که خبر تخریب کتابخانه ملی تبریز رسید،
نامه‌هایی به امام‌جمعه فقید، استاندار و رئیس‌جمهور نوشت و از «زیان فرهنگی» آن گفت.
در زمانی که بسیاری سکوت کرده بودند، او صدای فرهنگ بود.

 


 بدرقه‌ی مرد بی‌ادعا

۲۲ آبان ۱۳۸۸، روز خداحافظی مردی بود که تبریز او را «آقا» می‌نامید.
کارگران، میوه‌فروش‌ها، اهل قلم، و روستاییان صف کشیدند و گریستند؛
چنان که شهر بی‌پدر شده باشد.
روزنامه‌ها از «درگذشت مصلح مردم آذربایجان» نوشتند و دوستش، اکبر رضایی تبریزی، در صفحه‌ی نخست روزنامه «آذربایجان» شعری چاپ کرد:

> شُکر ائیله‌ییرم وصلت جانانه یئتیشدیم
چوخ تشنه گَزِیب چشمه حیوانه یئتیشدیم
کؤنلوم قوشی موددتدی قالیب قونج قفس‌ده
قیش گئتدی بهار اولدو گلستانه یئتیشدیم

 

هفده سال از درگذشت مردی می‌گذرد که مردم به او «آقا» می‌گفتند


 مردی که مجسمه نمی‌خواست

شاید روزی در تبریز برایش مجسمه‌ای بسازند؛
اما او حتی این را نیز نمی‌پسندید.
در یکی از یورش‌های غیرقانونی به خانه‌اش،
دست‌نوشته‌ها و مکاتبات تاریخی‌اش به یغما رفت —
اما اندیشه و نامش در حافظه‌ی تبریز زنده است.

 

 یادش گرامی؛

مردی که ثروت و عمر خود را بی‌هیاهو وقف مردم، فرهنگ و طبیعت کرد —
و رفت، بی‌آنکه بخواهد نامی از او بماند.

برچسب ها: چوپان ، گوسفند

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین