گروه بین الملل-سجادی پناه: دیپلماسی، اگر گرفتار قماربازان شود، به جنگ میانجامد؛ و اگر اسیر دیپلماتهای خسته و محتاط شود، به بنبست. داستان «استیون ویتکاف» و «عباس عراقچی»، روایتی زنده از هر دو فاجعه است.
به گزارش بولتن نیوز ،استیون چارلز ویتکاف، میلیاردری اهل معاملات ملکی، ناگهان از اتاقهای برجسازی در نیویورک به صحنهای آمد که سرنوشت هزاران انسان در خاورمیانه را رقم میزد. ترامپ که همیشه عاشق نمایش و رفاقتهای شخصی بود، در حرکتی غیرمسئولانه، این سرمایهدار بدون حتی یک روز سابقه در سیاست خارجی را به عنوان نماینده ویژه در منطقهای آتشزده گمارد. نتیجه چه شد؟ فروپاشی بسترهای اعتماد، تحقیر نهادهای رسمی و تبدیل بحران هستهای ایران به یک زمین مینگذاریشده دیپلماتیک.
ویتکاف این ۱۷۶۳مین فرد ثروتمند جهان با روابط شخصیاش با ترامپ، دیپلماسی را از مسیرهای رسمی به پشتپردههای مبهم کشاند. او در ظاهر میخواست مذاکره کند، اما در عمل یک بازیگر جانبدار افراطی بود؛ کسی که در بحران غزه رسماً به نفع اسرائیل صف کشید و نشان داد نه تنها واسطه بیطرف نیست، بلکه دنبالهرو ائتلافی است که به دنبال کشاندن منطقه به نقطه بیبازگشت است.
در نتیجه، نهتنها متحدان سنتی آمریکا در خلیج فارس دچار سردرگمی شدند، بلکه ایران نیز واشنگتن را بیش از پیش غیرقابلاعتماد دید؛ چرا که همان کسی که حرف از «پایان غنیسازی» میزد، در مقابل حملات خرابکارانه متحدانش به تأسیسات هستهای ایران، سکوت یا حتی رضایت داشت.
شوک اصلی اما آنجا بود که نهادهای رسمی آمریکا - وزارت خارجه، سیا و حتی پنتاگون - به تماشاچی بدل شدند و دیپلماسی آمریکا به یک «شرکت خانوادگی ترامپ-ویتکاف» تقلیل یافت. این هرجومرج آنقدر رسوا بود که حتی سناتورهای جمهوریخواه مانند مارکو روبیو نیز علیه این آشفتگی موضع گرفتند.
اما در طرف مقابل چه داشتیم؟ عباس عراقچی، که سالها نامش با مذاکره گره خورده، در حساسترین میدان ممکن، نه جسارت کافی داشت و نه ابتکار لازم. او با آنکه ضعفهای ساختاری طرف آمریکایی را بهخوبی میدید، نتوانست از آنها بهرهبرداری مؤثر کند.
اصرار مطلق بر مواضعی مانند «غیرقابل مذاکره بودن غنیسازی»، اگرچه در نگاه اول دفاع از منافع ملی به نظر میرسد، در عمل او را از هرگونه مانور دیپلماتیک ناتوان ساخت. دیپلماتی که بلد نیست تهدید را به فرصت تبدیل کند، چیزی بیش از یک سخنگوی رسمی نیست. عراقچی نتوانست حتی شکافهای آشکار در واشنگتن را به ابزار فشار بدل سازد.
و مهمتر از همه، حملات بیپروای اسرائیل که میتوانست فرصتی طلایی برای تقویت دیپلماسی عمومی و افکار عمومی جهانی باشد، در اتاق بسته مذاکره و مصاحبههای خنثی دفن شد. دستگاه دیپلماسی ما نه در میدان رسانه و نه در صحنه جهانی، روایتی متفاوت عرضه نکرد. عراقچی در میدان روایتسازی شکست خورد.
از سوی دیگر، درحالیکه چین و روسیه در ظاهر از مواضع ایران حمایت میکردند، تیم مذاکره ایران بهجای ساختن یک ائتلاف بینالمللی واقعی، فقط تماشاچی حمایتهای لفظی باقی ماند. وقتی مذاکرات به اروپا منتقل شد، نقش تهران از «کنشگر» به «واکنشگر» تقلیل یافت.
در جمعبندی، شکست مذاکرات ۲۰۲۵ نه تصادف بود و نه فقط محصول کارشکنی طرف مقابل؛ بلکه ترکیبی سمی از سیاست خارجی بیسامان واشنگتن و دیپلماسی کند، بیابتکار و محتاط تهران بود.
ویتکاف با جاهطلبی و بیدانشی، دیپلماسی آمریکا را به یک سیرک تجاری تبدیل کرد، و عراقچی با محافظهکاری و تکرارهای خستهکننده، فرصتهای استراتژیک را یکی پس از دیگری از دست داد.
اگر قرار است چیزی از این فاجعه بیاموزیم، باید بدانیم که:
دیپلماسی نیاز به نهاد دارد، نه معاملهگر برجسازی؛
و مذاکره نیاز به خلاقیت دارد، نه تکرار مواضع بیاثر.
مذاکرات ۲۰۲۵ پایان یک دوره نیست؛ آینهای است که چهره واقعی بحران در سیاست خارجی ما و آنها را بیپرده نشان میدهد. یا از این تصویر چیزی خواهیم آموخت، یا باز هم قربانی بازیهایی خواهیم شد که قواعدش را دیگران نوشتهاند.
به خاطر دارید مردی در انتخابات ریاست جمهوری قبلی می گفت که ظریف (استاد عراقچی)دیپلمات خوبی است اما باید مربی خوبی داشته باشد.نقش مربی تعیین کننده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com