به گزارش بولتن نیوز، در روزگاری که هیاهوی زندگی مدرن، جان انسان را از سکون و تأمل دور کرده، دلنوشتهای با طنین روحافزا و آمیخته به نور قرآن، منتشر شده است؛ اثری از جناب آقای دکتر مصطفی شاهرضایی، متخصص جراحی زانو و ارتوپدی، استاد دانشگاه علوم پزشکی، و از پژوهشگران دغدغهمند در عرصهی مفاهیم قرآنی.
ایشان در دلنوشتهای با عنوان «تسبیح خاموشان در سپیدهدم هستی» با نثری شاعرانه، نگاهی عمیق به جلوههای خضوع و تسبیح در طبیعت میافکنند؛ و با الهام از آیات قرآن، انسان را به بازگشت به مدار هستی و همنوایی با آفرینش فرا میخوانند.
در ادامه، متن کامل این دلنوشته معنوی از دکتر شاهرضایی تقدیم میگردد:
تسبیح خاموشان در سپیدهدم هستی
بسم الله الرحمن الرحیم
نیمهشبهای مکه، آنگاه که حرم در سکوتی آسمانی فرو میرود، پرندگانی آرام از تاریکی برمیخیزند و به سوی کعبه میآیند؛ نه پروازشان آشوب دارد، نه صدایشان غوغا، ولی حضوری در خود دارند که جان را میلرزاند.
باور نمیکنی اگر نگویی:
آنها طواف میکنند.
طوافی خاموش، آکنده از سکون، پر از یقین.
وقتی نخستین سپیدهدم از افق سربرمیآورد، پرندهها آرام میگیرند، و حرم باز به سکوت پیش از اذان فرو میرود.
انگار سهم خویش را ادا کردهاند.
نه با زبان، بلکه با حضورشان، با نظمشان، با خضوع بیچشمداشتشان.
در همان لحظات بود که از اعماق جانم برخاست:
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (حدید، ۱)
همهی هستی در تسبیح است؛ نه به تشبیه، نه به مجاز، بلکه به حقیقت.
این تنها پرندگان نبودند.
از آن روز به بعد، چشمم به هزار نشانه باز شد:
به نسیمی که در سحر میوزید،
به نوری که بیهیاهو روی شیشه میافتاد،
به زمزمهی آرام برگها پیش از طلوع.
و مهمتر از همه، به دل خودم که خاموش مانده بود.
در خانهمان، مجاور باغچهای کوچک، هنوز آفتاب نیامده، صدای پرندهها از دل تاریکی برمیخیزد.
و من، خوابآلود، در حالی که هنوز نماز نخواندهام، از خود شرمندهام.
چگونه اینان، بیعقل و زبان، تسبیح میگویند،
و من با عقل و زبان و اختیار، هنوز خاموشم؟
در سورهی حج، خداوند تمام هستی را در برابر ما صف میدهد:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ
وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ
وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ» (حج، ۱۸)
خورشید، ماه، ستارگان، کوهها، درختان، حیوانات؛
همه در حال سجدهاند.
و آنگاه… وقتی نوبت انسان میرسد، دیگر از اطلاق خبری نیست.
نمیگوید «وَ الناس»؛
میگوید: «وَ كَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ»
و بسیاری از انسانها، نه همه.
و بلافاصله: «وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ»
این، تلخترین قسمت ماجراست.
ما، تنها موجودی هستیم که ممکن است از دایرهی تسبیح بیرون بمانیم.
آفرینش در حال خضوع است،
و انسان… ممکن است در خواب غفلت باشد.
در تفسیر المیزان، علامه طباطبایی با دقتی نورانی مینویسد:
«تسبیح هستی، حقیقی است، جز انسان که چون مختار است، یا در صف تسبیحکنندگان است، یا در صف عذابدیدگان.»
و این اختیار، هم مایهی شرافت است، و هم سرچشمهی مسئولیت.
امام علی (ع) در خطبهای شکوهمند از نهجالبلاغه، از آفرینش چنین یاد میکند:
«کُلُّ شَيْءٍ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (خطبه ۱)
همه چیز در حال تسبیح است، اما شما نمیفهمید.
نه بهخاطر نبودن تسبیح، بلکه بهخاطر دور شدن گوش جان.
و در دعای چهاردهم صحیفهی سجادیه، امام سجاد (ع) از خدا میخواهد:
«وَ اجْعَلْ تَسْبِيحَكَ لَنَا وَقَارًا، وَ ذِكْرَكَ لَنَا شِفَاءً، وَ طَاعَتَكَ لَنَا غِنًى…»
تسبیح تو را برای ما آرامش قرار ده؛
ذکر تو را شفابخش،
و طاعت تو را بینیازی.
عارفان ما نیز این را فهمیده بودند.
سعدی با زبان سوز و بینش بیداری مینویسد:
> تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
و من میگویم:
اگر پرندگان سحر، خورشید در طلوع، برگ در باد، کوه در وقار، و باران در نزول، همه در حال تسبیحاند،
من چگونه خاموش بمانم؟
اگر ستایشگری، قانون حیات است،
خاموشی، نقض نظام هستیست.
تسبیح، یعنی هماهنگی با جریان هستی.
یعنی بودن در مدار نور.
یعنی سکوتی که پر از خداست،
سکوتی که حضور است،
سکوتی که بیداری است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com