گروه فرهنگی، در روزهایی که داغ عزیزان، قلب بسیاری از ما را فشرده، و غم فقدان چون باری سنگین بر دوشمان نشسته، گاه یک واژه، یک نگاه، یا شعری ساده اما ژرف، میتواند تسلایی باشد برای دلهای خسته.
به گزارش بولتن نیوز، شعری که در ادامه میخوانید، سرودهایست از کیوان شاهبداغی با عنوان «زندگی یعنی چه؟»؛ شعری که با سادگی و صداقت، تصویری از لحظههای ناب زندگی میسازد. تصویری از مادری با سینی چای، خواهری با تکه نان، پدری با دفتر شعر... و در دل این همه، پرسشی کهنه و بیپاسخ: «زندگی یعنی چه؟»
شاید امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیاز داریم دوباره این پرسش را از خودمان بپرسیم. در دل تلخی، در میان اشک، در سکوت رفتنها. شاید پاسخ، در همان لحظهای باشد که لبخندی دریغ نمیشود یا دستی برای نوازش دراز میگردد.
زندگی یعنی چه ؟
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه ؟
مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست
به هوای خبر از ماهی ها دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت و...
به لبخندی تزئینش کرد هدیه اش داد به چشمان پذیرای دلم
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم ...
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
قصه آمدن و رفتن ما تکراری است
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب، قصد خروج
فرق ما، مدت این آبتنی است
یا که شاید، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ؟
هیچ ... !!!
زندگی، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر
زندگی، جمع طپش های دل است
زندگی، وزن نگاهی ست که در خاطره ها می ماند
زندگی، بازی نافرجامی است
که تو انبوه کنی ...
آنچه نمی باید برد و فراموش شود، آنچه که ره توشه ماست
شاید این حسرت بیهوده که در دل داری
شعله گرمی امید تو را خواهد کشت
زندگی، درک همین اکنون است
زندگی، شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف امروز پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با امید است
زندگی، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست
زندگی، فرصت همراهی تن با روح است
روح از جنس خدا ... و تن، این مرکب دنیایی، از جنس فنا
زندگی، یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، سهم تو از این دنیاست
زندگی، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من، هر چه که هست ، من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
شاید این راز، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی، شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی، زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابم
(کیوان شاهبداغی)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com