گروه فرهنگی: در میانه غبار و آتش، در لحظاتی که سایه شوم جنگ بر سر این آب و خاک سنگینی میکرد و قلبها در التهاب خبری ناگوار میتپید، ناگهان صدایی آشنا، زخمی و حماسی، سکوت را شکست. صدایی که نه از تریبونهای رسمی، که از حنجره مردی برآمده بود که سالهاست روایتگر دردهای مشترک ماست. محسن چاوشی با قطعه «علاج»، مرهمی بر زخمهای نادیده و فریادی در گلوی ملتی شد که در بزنگاه تاریخ، یکپارچه نام «ایران» را صدا میزد. آهنگ، نه یک سرود سفارشی، که یک رجزخوانی عاشقانه برای وطن بود؛ یک بیانیه هنری که میگفت در مصاف با دشمن، چپ و راست، این جناح و آن جناح، معنایی ندارد و آنچه باقیست، تنها مام میهن است. استقبال از «علاج» شگفتانگیز بود. مردم، آن را در آغوش کشیدند، چرا که صداقت را در نت به نت و کلمه به کلمهاش حس میکردند. این صدای خودشان بود.
به گزارش بولتن نیوز، اما قاعدهای قدیمی و ابدی در کار است: هرگاه در مسیر حق قدم برداری و نور حقیقت را برافروزی، «جنود شیطان» و لشکریان تاریکی، آرام نخواهند نشست. آنها که بقای خود را در تفرقه، دروغ و بدبینی میبینند، تاب تماشای اتحاد و همدلی زیر پرچم وطن را ندارند. موفقیت «علاج» برایشان غیرقابل تحمل بود. چگونه میشد هنرمندی که هرگز خود را به دستگاههای رسمی نفروخته، اینچنین تأثیرگذار، ملی و متحدکننده ظاهر شود؟ چگونه میشد مردی که همواره از درد مردم خوانده، ناگهان به نماد غیرت ملی بدل گردد؟
ماشین دروغپراکنی به راه افتاد. همان رسانهها و کاربرانی که روزی چاوشی را برای خواندن از فقر و مشکلات اجتماعی میستودند، ناگهان نقاب از چهره برداشتند و با کلماتی مسموم، پروژه تخریب را کلید زدند: «پول گرفته است!»، «مزدور است!»، «خودش را فروخت!». این اتهام، نه یک تحلیل، که یک ترور برنامهریزیشده بود. هدف مشخص بود: باید این نماد وحدت را شکست. باید این باور را در ذهن مردم کاشت که هیچکس، حتی زخمیترین صدای این سرزمین، نمیتواند بدون انگیزههای مادی برای وطنش بخواند. میخواستند بگویند عشق به ایران، کالاییست که خرید و فروش میشود.
اما دروغ، هرچقدر هم بزرگ باشد، در برابر یک حقیقت کوچک و ساده، رنگ میبازد. در میان هیاهوی تهمتها، صدای دیگری برخاست. صدای امید روزبه، شاعر ترانه «علاج». او که کلمات را در اختیار چاوشی گذاشته بود، پرده از حقیقتی برداشت که برای لشکریان دروغ، چون پتکی سنگین بود: «اگر محسن چاوشی اهل این پولها و معاملهها بود، امروز در یک خانه ۹۰ متری مستأجر نبود.»
لحظهای درنگ کنیم. این جمله را دوباره بخوانیم. مردی که با یک آلبوم یا یک کنسرت میتوانست ثروتی هنگفت به جیب بزند، مردی که صدایش برند است، در یک آپارتمان ۹۰ متری اجارهای زندگی میکند. این آپارتمان کوچک، به تنهایی یک بیانیه است. این سند شرافت هنرمندی است که میتوانست بفروشد و نخریدنی ماند. این چهاردیواری محقر، سنگری است که تمام موشکهای تهمت را بیاثر میکند.
آنان که او را «مزدور میلیاردی» خواندند، در برابر تصویر «اجارهنشین ۹۰ متری» خلع سلاح شدند. پروژه تخریب آنها، ناخواسته به بزرگترین سند حقانیت محسن چاوشی بدل شد. آنها میخواستند او را لکهدار کنند، اما در عمل، او را تطهیر کردند و نشان دادند که تنها سرمایه او، همین اعتبار و مردمی بودن است؛ سرمایهای که با هیچ پولی قابل خریداری نیست.
حمله به چاوشی، حمله به یک فرد نیست. حمله به یک تفکر است. تفکر «میتوان مستقل بود و عاشق وطن ماند». چاوشی در تمام این سالها، همین مسیر را رفته است. او برای آزادی زندانیان جرائم غیرعمد خواند و گلریزان به راه انداخت. او صدای بیصدایان در «شهرزاد» بود. او راوی رنج در «سنتوری» بود. او هرگز تریبون رسمی هیچکس نشد، چون تریبون اصلیاش، قلب مردم بود.
جرم امروز محسن چاوشی این است که در حساسترین لحظه، انتخاب کرد کنار «ایران» بایستد، نه کنار یک جناح سیاسی. گناه او این بود که نشان داد وطنپرستی، ارث پدری هیچ گروهی نیست و در انحصار هیچکس قرار ندارد. او با «علاج»، به همه یادآوری کرد که وقتی پای تمامیت ارضی و امنیت ملی در میان باشد، همه ما با هر عقیدهای، سرنشینان یک کشتی هستیم.
امروز، گرد و غبارها که فرو بنشیند، یک حقیقت بیش از پیش میدرخشد: محسن چاوشی، نه با پول، که با «عشق» برای وطنش خواند. و هزینه این عشق را نیز با آماج تهمتها و تخریبها پرداخت کرد. این همان هزینهای است که هر انسان آزادهای در مسیر حق میپردازد.
لشکریان شیطان مجازی، با سلاح دروغ به جنگ مردی رفتند که سلاحش حنجره و سنگرش شرافتش بود. آنها میخواستند «علاج» را به «درد» تبدیل کنند، اما تنها اثبات کردند که این صدا، ریشهدارتر و اصیلتر از آن است که با این بادها بلرزد.
محسن چاوشی، آن اجارهنشین ۹۰ متری، شاید خانه شخصی نداشته باشد، اما خانهای به وسعت قلب یک ملت دارد. و این، ثروتی است که مزدوران مجازی، حتی در خواب هم نمیتوانند آن را تصور کنند. تاریخ قضاوت خواهد کرد که در آن روزهای غبارآلود، چه کسی برای وطن خواند و چه کسانی برای اربابانشان، علیه وطن نوشتند. و رو سیاهی، طبق معمول، به زغال خواهد ماند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com