گروه فرهنگی: با فیلم «برادران لیلا» با روایت تک خطی و یکنواخت از جامعه به همراه سیاه نمایی های مفرطی که دارد عملاً یک فیلم پرحاشیه محسوب می شود؛ بهر حال آنچه این فیلم را مورد تقدیر جشنواره های خارجی قرار داد سیاه نمایی و حواشی آن است. اگرچه کارگردان های ایرانی در طول سال های گذشته مسیر موفقیت در جشنواره های فیلم در سطح بین المللی را سیاه نمایی از اوضاع اجتماعی و شغلی و ... ایران می دانند و با بزرگ نمایی از آنها به مراحل پایانی داوری ها راه یابند و از قضا نیز موفق بوده اند اما نکته قابل توجه درباره برادران لیلا این است که این فیلم با توجه به غلظت سیاه نمایی هایی که در طول سناریو نویسی و سکانس های آن وجود دارد بیش از آن که یک اثر هنری به شمار آید یک بیانیه و شعارسیاسی و ضد امنیتی است.
به گزارش بولتن نیوز، با این وجود دغدغه این یادداشت بازخوانی روایی سرایی سیر داستان تصنعی این فیلم نیست بلکه آنچه موجب نگارش این یادداشت شده اکران این فیلم شبه هنری بصورت غیرقانونی و بدون مجوزهای رسمی در محوطه عمومی باغ سفارت ایتالیا در تهران می باشد که مورد تقدیر سفیر ایتالیا نیز قرار گرفته و در توئیتی از عوامل آن و سیر داستان تشکر و قدرانی کرده است.
فارغ از اینکه کارکرد سفارتخانه ها در هر کشور براساس پروتکل های موجود و شناخته شده، مشخص می باشد و سفارتخانه هر کشوری در کشور میزبان باید به حاکمیت آن احترام بگذارد و مطابق قوانین عمل کند نکته قابل توجه در این باره، سکوت نهادهای نظارتی در این باره می باشد. در واقع آنچه مفروض بنیادین این ماجراست اول پاسخ خواهی از سفیر ایتالیا در این باره می باشد و ثانیاً جستجو و تحقیقی درباره نقش نهاهای نظارتی در ارتباط با وقوع این رویداد است.
اینکه با مضامینی چون هنر سفارتی و نفوذ فرهنگی از طریق سفارت یک کشور با اکران یک فیلم بدون مجوز داخلی تلاش می شود وابستگی فرهنگی براساس نفوذ و شبکه سازی اتفاق بیافتد موضوع تازه ای نیست که بخواهیم در رابطه با آن مطلبی بنویسیم. اما اینکه سفیر یک کشوری در ایران به این نتیجه رسیده که قاعده و قانونی وجود ندارد و هر کاری را می تواند بدون مجوز رسمی انجام دهد مایه تأسف و نگرانی ست. پرسش این است که وزارت خارجه با آن عریض و طویلی و این همه ادعا کجای این اتفاق قرار دارد؟ چندبار دیگر باید شبیه این چنین مواردی در ایران رخ دهد تا وزارت خارجه به خودش بیاید؟ آیا وزارت خارجه و اداره آن هنوز در ید باند نیویورکی هاست؟ آیا کار وزارت خارجه فقط تکذیب و تأیید است؟ آیا وزارت خارجه و مدیران آن درکی از منافع ملی دارند؟ آیا به نظر مدیران وزارت خارجه، این وزاراتخانه با این انفعال و سبک مضحک مدیریتی به عنوان ویترین سیاسی ایران در عرصه سیاست خارجی، مورد تمسخر نیستند؟
از سوی دیگر نقد دیگر در این باره متوجه قوه قضائیه می باشد که چرا دستگاه قضا در ارتباط با این فیلم و سازندگان آن که این همه سیاهه نویسی و سیاه نمایی کرده اند واکنشی نداشته و حتی نسبت به آن طرح سوال نکرده است؟ آیا فیلم سازی با این همه سرهم بندی و بازنمایی دروغین از شرایط و احوال ایران از طریق سوژه هایی چون کارگران، پدرسالاری، زنان، شعار سازی های اعتراضی، فراکتال کردن شیوه مدیریتی در ایران و وجه تطبیقی دادن به آن از طریق نمایش اداره یک خانواده با ساختار سیاسی حاکم، از نظر متولیان عدلیه جرم از نوع امنیتی آن محسوب نمی شود؟
از این رو خلاصه و کوتاه باید گفت که منتظر پاسخ هایتان هستیم؛ از نظر همه در ارتباط با اکران فیلم برادران لیلا در محوط باغ عمومی سفارت ایتالیا، باید همه نهادها مربوطه پاسخگو باشند که وزارت جارجه و دستگاه قضا در صدر پاسخگویی هستند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
هنوز در ید باند نیویورکیها است؟
آری،
حلقه نیویورک پس از انقلاب، حلقه های متعدد فکری و سیاسی در، جمهوری اسلامی شکل گرفت، که گاه بر آنها عنوان حلقه داده شد، و گاه داده نشد، دو حلقه مشهور و مؤثر از این حلقه ها، یکی حلقه کیان با محوریت نشریه کیان و ترویج آرای دکتر سروش و جریان روشنفکری دینی بود و دیگری حلقه نیویورک، با محوریت آقایان کمال و صادق خرازی و محمد جواد ظریف، فعالیت حلقه نیویورک به اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در دولت مرحوم هاشمی و وزارت خارجه دکتر ولایتی بر می گردد، این حلقه با استقرار در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل، نقش به سزایی در ترویج تئوری گفتگو و مذاکره با آمریکا و تنش زدایی ایدئولوژیک بین ایران و آمریکا داشت و به نظرم ثمره نهایی تلاشهای این حلقه در ماجرای برجام به بار نشست، البته حلقه نیویورک در سالهای بعد تا 82 تحولاتی را پشت سر گذاشت و آقایان ناصری و موسویان و ....... به آن اضافه شدند، و از نقش خرازی ها کاسته شد و ایده گفتگو و تعامل با آمریکا قوت گرفت، در سال 71 توفیق دیدار با آقای دکتر کمال خرازی نصیب بنده شد، البته در تهران و نه نیویورک، روزنامه کیهان که در دوران مدیریتم، خط عدم سازش و گفتگو با آمریکا را دنبال می کرد، طبیعی بود که به فعالیت های این حلقه حساس باشد و بعضاً مطالبی را در انتقاد از آن منتشر کند، و البته از جمله انتقادات مطرح شده، بکار گیری غیر قانونی آقای ظریف (به دلیل عدم خدمت سربازی) در دفتر نمایندگی ایران در نیویورک بود، انتشار این مطالب منجر به شکایت بردن جناب خرازی به دفتر رهبری شد و بعد توصیه دفتر به کیهان، که نشستی با آقای خرازی گذاشته شود و از نزدیک تبادل آراء شود، این جلسه با حضور کمال خرازی و بنده به عنوان مدیر مسئول و آقایان معلی (عضو شورای سردبیری کیهان) رحیم پور ازغدی (از مشاوران و نویسندگان کیهان) احمد پورنجاتی (از معتمدین دفتر رهبری) در موسسه کیهان برگزار شد، و گفتگوهایی رد و بدل شد، نکته قابل توجه در جمع بندی بحثها این بود که: جناب خرازی به بنده و جمع توصیه کردند که، لازم است دیداری از نیویورک و آمربکا داشته باشیم، پرسیدیم: ربط این توصیه با مذاکرات امروز ما چیست؟ ایشان لبخندی زد و سری تکان داد و گفت: توصیه می کنم، دیداری داشته باشید، بد نیست، البته در همان جلسه حدس زدیم که مقصود جناب خرازی از این توصیه و دعوت چیست؟ مقصود به طور واضح این بود که دیدار از نیویورک و آمریکا می تواند به تعدیل مواضع شما نسبت به آمریکا منجر شود و طبعا دیگر این قدر از سیاست خارجی هاشمی و ولایتی انتقاد نخواهید کرد، بعداً معلوم شد یکی از فعالیت های حلقه نیویورک دعوت از برخی چهره های سیاسی و عناصر مؤثر به خصوص، برخی عناصر رادیکال به آمریکا و تور نیویورک گردی برای تعدیل مواضع ضد آمریکایی بوده و البته توفیقاتی هم در این عرصه کسب کرده اند، آقای نادر طالب زاده نیز بعداً برای من تعریف کرد: که وقتی برای ساخت مستند ساعت 25 (با مضمون انعکاس فقر و بی خانمانی در جامعه آمریکا) به آمریکا رفته بود، برای استمداد و طلب همکاری به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل مراجعه می کند و وقتی درخواستش را مطرح می کند، یکی از کارمندان ارشد دفتر و عضو حلقه نیویورک، پرده پنجره ای را که در خیابان منهتن نیویورک باز می شد، بالا می زند و به طالب زاده می گوید: "برجها را می بینی؟ بیا از عقل در جامعه آمریکا فیلم بساز و نه فقر"! و او ظاهراً نمی دانست که طالب زاده بزرگ شده در آمریکاست و کمبودی در برج بینی و زرق و برق تمدن غربی و آمریکایی ندارد، و این برخی ندید بدیدهای سیاسی بودند که با سفر به نیویورک و چرخ زدن در منهتن و برخی دیگر از خیابان های پر زرق و برق دیگر ( و البته نه منطقه فقیر و خشونت زده هارلم) ، افسون می شدند و در برگشت از آمریکا به عقلانیت مورد نظر حلقه نیویورک می رسیدند، در هر صورت برخی کارهای سنجیده و فکر شده در دهه شصت و هفتاد در جمهوری اسلامی خوب! به بار نشست که از جمله آنها فعالیت حلقه نیویورک بود و اعضای حلقه همچنان از معتمدین و فعالان سیاست خارجی نظام هستند، (مهدی نصیری)
اینجاست که هر لحظه باید دعا کنیم خدایا ما را لحظه و آنی به خود وامگذار و دعا کنیم عاقبتمان ختم به خیر شود.
باید برای هدایتش دعا کنیم هر چند هر کسی از قطار انقلاب پیاده شد خودش ضرر می کند و این انقلاب به راه خود ادامه می دهد و آنها که نه برای رضای خدا بلکه از سر هوای نفس ، شهوت قدرت و دیده شدن و ثروت چهره عوض کرده و خود را انقلابی در دوران گذشته و یا حال جا زده و یا می زنند به مرور در مسیر انقلاب یا غربال شده و یا غربال می شوند
در سفارت انگلیس در باکو
https://www.turan.az/ext/news/2018/5/free/Social/en/72169.htm