نگاهی به فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه» ساخته «منوچهر هادی»
جدایی لیلا از مصطفی!
اواسط دهه ۶۰ تا میانههای دهه ۷۰ اوج شکوه و عرضاندام فیلمهای خانوادگی و ملودرامهای اشکبرانگیز و گاهی عاشقانه بودند که فارغ از کیفیت ساختاری و داستانیشان همیشه طرفداران بسیاری داشتند و خوب میفروختند.
جوان آنلاين:
احمدرضا حجارزاده | از «بگذار زندگی کنم» و «گلهای داوودی» گرفته تا «بیپناه» و «میخواهم زنده بمانم» و آخرین نمونه موفق این ژانر، «میم مثل مادر» که نشان داد اگر در این گونه سینمایی، داستان به خوبی روایت و فیلم به درستی کارگردانی شود، هنوز میتواند موفقیت بیافریند. پس از فاصلهای طولانی که به واسطه تغییر ذائقه سینمادوستها با روی کارآمدن انبوهی از کمدیهای سطحی و نازل میان فراز و فرود آن سینما پیش آمد، امسال در جشنواره فیلم فجر، شاهد بازگشت باشکوه این ژانر فراموششده با فیلم بسیار خوشساخت «یکی میخواد باهات حرف بزنه» بودیم؛فیلمی که دوباره امید تازهای به هواداران این نوع سینما بخشید. «منوچهر هادی» در دومین ساخته بلند سینماییاش، کمی بهتر و کاملتر از فیلم اولش «قرنطینه» عمل کرده است. «یکی میخواد. . . »، فیلمی بیحشو و زوائد با داستانی سرراست و دلنشین است. با وجودی که فیلم سعی دارد به مسئله پیوند اعضای افراد مرگ مغزی بپردازد اما در امتداد روایت فیلمنامه، این موضوع به تدریج در حاشیه قرار میگیرد و موضوع طلاق و روابط زن و شوهری پیش میآید، ضمن اينكه در فیلم، کارگردان از هرآنچه به درام و تأثیرگذاری حسی بر تماشاگر منجر شود، دریغ نکرده و به واسطه نیاز داستان از چاشنیهایی مانند دروغ، تهمت، خیانت، حسرت، مرگ، منفتطلبی آدمها و از این قبیل، بهره برده است. گرچه هادی تمام این تمها را در بستری از ترویج اخلاقگرایی فردی و اجتماعی به خورد تماشاگر میدهد تا او حین تماشای غفلت و خطاهای اشخاص، از آنها پیام و نتیجهای معکوس بگیرد و در واقع اخلاق بیاموزد از بیاخلاقی شخصیتها. آغازگر ترسیم چنین دنیای آرمانی و معصومانهای نیز همان «یاسمن» است که در حسرت دیدار و شاید داشتن پدر سر میکند و برای همذاتپنداری با حس سرپرستی و وابستگی دوسویه، خود از برّهای نگهداری میکند!حتی نامی که او برای ناپدری جدیدش در فهرست دفترچهتلفن موبایلش انتخاب کرده(آرزو)، نشان از علاقه قلبی و احساس نیازش به تکیهگاهی محکمتر و بیشتر از مادر دارد. او حتی تلاش میکند در نهایت سادگی، اهمیت و کاربرد مؤثر گذشت و مهربانی را به مادر بیاموزد. وقتی لیلا(آنا نعمتی) در واکنش به کنجکاوی یاسمن از غیبت پدر میپرسد و مادر، او را خائن معرفی میکند و به یاسمن میگوید:«اگر تو جای من بودی، چیکار میکردی؟»، دختر خیلی ساده جواب میدهد:«اگر من بودم، میبخشیدمش»!
در داستان «یکی میخواد. . . »، نشانهها طوری چیده شدهاند که انگار مسبب همه این بدبختیها، در حقیقت جدایی لیلا از مصطفی(شهاب حسینی) است، که البته به نظر میرسد چنین هم هست. چه اينكه مصطفی نیز زمان ملاقات در زندان با زن سابقش، او را مقصر همه گرفتاریها میداند. از سویی، فیلم سرشار از موقعیت و دیالوگهایی است که تماشاگر را در موقعیت تاثر و اشکریختن قرار میدهد. بهخصوص در نیمه دوم فیلم و رو در رویی لیلا و هنگامه(یکتا ناصر) که هر کدام به نحوی از سیاهبختیشان گله و شکایت میکنند ولی لیلا که خود یکتنه در برابر کوهی از سختیها و مشکلات مقاوت کرده، حتی در اوج ناکامی و ناامیدی خود، سعی میکند با جملهای، هنگامه را که از او بیکستر و دردمندتر است، دلداری و امیدواری دهد:«همه گرفتارن. هر کی یهجور»!
بله، این فیلمی درباره انواع گرفتاریهای بشر است. زلزله، طلاق، بدهی، بیکاری، تنهایی، حبس و. . . که همه در فیلم منوچهر هادی، در زمان و مکان مناسب خود مطرح میشوند و کارکرد مییابند. به لحاظ کارگردانی نیز، هادی تمام تلاش خود را کرده تا با خلق صحنههای دراماتیک در قالبی رئالیستی، حس همدردی تماشاگر را با شخصیتها و رویدادها برانگیزد و ریتم به نسبت تندی بر فیلم بنشاند که مانع از خستگی او حین دنبالکردن فیلم شود، مانند سکانس صحنه تصادف یاسمن که هم به لحاظ اجرای جلوههای ویژه خوب از کار درآمده، هم شیوه کارگردانی و تدوین. استفاده از باران و ترفند اسلوموشن، بر بار حسی این صحنه افزوده. همچنین سکانسهای مربوط به جستوجوی مصطفی، سفر به کرمان و رفت و برگشتهای چندباره لیلا و هانیه به زندان، با آنکه ضرباهنگ کندتری نسبت به سکانسهای قبلی دارد، از ریتم و یکدستی فیلم نمیکاهد و همچنان تماشاگر را دنبال خود میکشاند!
اگر بخواهیم ضعفی بر این فیلم قائل باشیم، میتوان اشاره داشت به طولانیبودن افتتاحیه فیلم و وجود برخی صحنههای اضافی. ازجمله سکانس مچگیری دانشآموز ناخلف کلاس توسط همکلاسیاش و لودادن او به لیلا. همینطور حلقه گمشده داستان را میتوان نشانندادن جورکردن و پرداخت پول به طلبکار سمج مصطفی و نحوه آزادی او برشمرد.
با این حال، نباید از بازیهای خوب بازیگران فیلم غافل شد. آنا نعمتی در شمایل مادری جدی، خشک و خشن، خیلی خوب و ستودنی ظاهر شده و گامی رو به جلو در کارنامه هنریاش برداشته است. یکتا ناصر یکبار دیگر پس از موفقیت در فیلم «صبح برمیآید»، اینجا در «یکی میخواد. . . » توانسته بازی درخشانی از خود ارائه دهد. تسلط و دقت او بر بیان دیالوگها با گویشِ کرمانی قابلتحسین است. او بهخوبی موفق شده با ریز حرفزدن یا کشیدن بعضی اصوات و کلمات، طنزی دوستداشتنی و سادگیِ ناشی از شهرستانیبودن را در کلام و بازی خود بگنجاند. دقت کنید به کنایهای که در زندان حواله مصطفی میکند:«حالا تُندتُند بیام ملاقاتت، آزادت میکنن؟!» یا بیان دلخوری از شوهرش در دعوت لیلا به ملاقات او:«اصلاً نمیخوام فرمشرو ببینم»!
از بازی شهاب حسینی چه بگوییم وقتی او حتی نقشهای کوتاهی نظیر حضورش در «یکی میخواد. . .» را هم همانقدر هنرمندانه و اصولی بازی میکند که نقشهای اصلی و مهمترش را در تجربههایی نظیر دو همکاریاش با اصغر فرهادی یا دیگر فیلمهایش؟! بیشترین قسمت بازی او در این فیلم، لحظاتی طولانی روی صندلی اتاق ملاقات است، بیآنکه از روی آن برخیزد اما حسینی در همین صحنههای نشسته، چنان با میمیک چهره و نحوه بیانش تماشاگر را میخکوب میکند که او ترجیح میدهد هرگز زمان این ملاقات به پایان نرسد!
«یکی میخواد. . . » برخلاف فضای غمناکش میتواند یکی از فیلمهای بفروش سال آینده و محبوب نزد آن دسته از خانوادههای ایرانی باشد که دلشان برای غصهخوردن و همدلی با یک شخصیت سینمایی لک زده است.
یه دفعه ای زحمت لینک دانلودش رو می کشیدید
بیچاره کارگردان و تهیه کننده ها
من به شما تبریک میگم که اینقدر نابغه ی سینمایی هستین که میتوانید به این دقت روند فیلم را حدس بزنید.
ما که جز توضیحات چیزی نفهمیدیم
شما فهمیدین خیلی تیز هوش هستین