کد خبر: ۶۸۰۴۸
تاریخ انتشار:

سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

برخی روزنامه‌های صبح امروز سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

 

* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "دو نگاه به انتخابات"به قلم مهدی محمدی آورده است :آغاز فرایند ثبت نام کاندیداهای انتخابات مجلس نهم، به معنای ورود جامعه سیاسی کشور به یک دوران کاملا جدید است. دورانی که دوباره یک انتخابات در نقطه کانونی آن قرار خواهد داشت و بنابراین رخدادهای آن می تواند با سایر مقاطع زمانی تفاوت فراوانی داشته باشد. برای داشتن یک فهم کلی از اینکه سیر تحولات در انتخابات مجلس نهم به چه سمتی خواهد رفت، یکی از بهترین روش ها آن است که ببینیم اساسا پدیده انتخابات در ایران چه کارکردهایی دارد و این کارکردها تا کجا سیاسی و از کجا به بعد امنیتی است.
به طور کلی پدیده انتخابات در ایران همواره از دو منظر متفاوت نگریسته شده است؛ یک منظر، منظری است که می توان آن را نگاه ساختارگرایانه به انتخابات دانست. از این منظر، انتخابات یک پدیده سیاسی است و کارکرد اصلی آن هم ایجاد مکانیسمی است برای ورود مسالمت آمیز و قانونمند به ساختار قدرت، از جانب کسانی که این ساختار را قبول دارند و به قواعد آن احترام می گذارند.
انتخابات به این معنا، چند ویژگی اساسی دارد.
نخست اینکه همزمان با به آزمون گذاشتن مقبولیت این یا آن گروه سیاسی خاص، مقبولیت کل نظام سیاسی را در هر حال افزایش می دهد چرا که این کلیت نظام سیاسی است که ظرف و مجال لازم برای گردش مسالمت آمیز قدرت میان گروه های سیاسی را فراهم آورده است. به معنای هانتینگتونی کلمه، در اینجا، انتخابات همواره دو برنده دارد: یکی فرد یا گروهی که نتیجه را از آن خود کرده و دیگری کلان نظام سیاسی که فضای لازم برای رقابت گروه های سیاسی را فراهم آورده است.
ویژگی دوم این است که انتخابات در این معنای خاص، اساسا میان کسانی برگزار می شود که مشروعیت نظام و سازوکارهای آن را قبول دارند و به آن گردن نهاده اند. انتخابات در مفهوم ساختارگرایانه آن هیچ مجالی برای فعالیت به آنچه عموما اپوزیسیون خوانده می شود نمی دهد. هر کسی که وارد صحنه انتخابات می شود به طور پیش فرض این موضوع را پذیرفته که ساز و کارهای تنظیم کننده فرایند انتخابات همان است که به طور پیشینی توسط اسناد بالادستی نظام سیاسی معین شده است. بنابراین، ورود به انتخابات و رقابت سیاسی در چارچوب آن هیچ جایی برای اعتراض به مکانیسم های اجرای آن باقی نمی گذارد مگر اینکه فردی قصد بهانه جویی و به هم زدن میز بازی را داشته باشد.
و ویژگی سوم این است که انتخابات در معنای ساختارگرایانه اش، سعی می کند مفهوم انتقال قدرت از بازنده به برنده را -که علی القاعده در ذات خود مفهومی چالش زاست- به پدیده ای نرم، روان و فاقد هزینه تبدیل کند تا مردم اطمینان پیدا کنند که انتخابات علاوه بر اینکه به ساختارهای سیاسی شکل می دهد، نوعی مکانیسم حل منازعه با حداقل هزینه هم هست. آنچه در اینجا مهم است این است که توجه کش دادن بازی انتخابات به زمانی پس از تعیین تکلیف پای صندوق رای، دقیقا به این معناست که کسانی -عموما بازندگان- تصمیم گرفته اند هزینه خود را روی سر کلیت نظام سیاسی و بلکه توده های مردم سرشکن کنند و به اصطلاح باخت خود را به باخت همه تبدیل نمایند.
در یک جمع بندی، انتخابات از منظر ساختارگرایانه عامل ثبات و مستحکم سازی ریشه ها و ساختار نظام سیاسی است و با حکم کردن قاعده «رای اکثریت» بر فرایندهای سیاسی، یک روش کم هزینه برای مدیریت چالش های عموما سخت و متصلب سیاسی فراهم می کند.
اما حقیقت این است که این تنها معنای انتخابات نیست. بویژه در ایران، بخشی از گروه های سیاسی که پیش از این نام خود را اصلاح طلب گذاشته بودند واکنون بخش بزرگی از آنها ذیل عنوان فتنه گران دسته بندی می شوند، نگاهی از اساس متفاوت به مقوله انتخابات دارند.
برای این گروه چنان که سابقه همه انتخابات پس از تیر 1384 نشان می دهد انتخابات در وهله اول مکانیسمی برای ورود بقاعده به ساختار قدرت نیست به دو دلیل: اول اینکه اساسا به ساختار نظام اعتقاد ندارد و در تمام آن دورانی هم که دولت و مجلس را در اختیار داشتند جز درآوردن ادای اپوزیسیون درون حکومت کاری نکردند و دوم، خود به خوبی می دانند که مدت هاست سرمایه اجتماعی کافی برای پیروزی مسالمت آمیز در یک فرایند انتخاباتی شفاف را از دست داده اند و بنابراین حتی اگر بخواهند از حضور موفق در انتخابات ناتوانند.
این گروه نگاهی ساختارشکنانه به انتخابات دارد و در این سال ها همواره تلاش کرده از این موضع وارد انتخابات شود. نگاه جریان اصلاح طلب به انتخابات آنگونه که بویژه تجربه انتخابات ریاست جمهوری دهم نشان داد بیش از آنکه روشی برای کسب مشروع قدرت باشد، پروژه ای است که عموما کودتای نرم خوانده شده است.
در تمام تجربه های شناخته شده کودتای نرم یا مخملین، همواره یک انتخابات در قلب ماجرا قرار داشته و اساسا کودتای رنگی یک عملیات انتخابات محور است. نگاه ساختار شکنانه به انتخابات تلاش می کند انتخابات را از کارکرد واقعی آن که تسهیل فرایند گردش قدرت است، تهی کرده و آن را به یک پدیده امنیتی تمام عیار تبدیل کند. به هر میزان که جنبه های امنیتی انتخابات بر جنبه های سیاسی آن غلبه کند، پروژه کودتای نرم موفق تر بوده است. تلاش برای قلب ماهیت انتخابات از یک پدیده سیاسی به یک پدیده امنیتی و شکل دادن به حضور مردم به مثابه یک ناآرامی به جای «مشارکت سیاسی»، اساس فرایند کودتای مخملی است.
اصلاح طلبان از سال 84 به این سو هرگز به دنبال پیروزی در انتخابات نبوده اند چرا که می دانستند چنین توانی ندارند. کاندیدا کردن فردی مانند محمد معین در انتخابات 84 و بعد کنار گذاشتن محمد خاتمی و به میدان آوردن میرحسین موسوی به وضوح حکایت از آن دارد که این جریان نه به دنبال یک رقابت سیاسی سالم بلکه درصدد انجام «کار دیگری» بوده است که انتخابات برای آن فقط یک محمل و یک بهانه است.
اکنون سوال این است: انتخابات چگونه به مفهوم مرکزی یک پروژه کودتای مخملی تبدیل می شود؟ به عبارت دیگر آن چه مجموعه اقداماتی است که کارکردهای سیاسی انتخابات را به کارکردهای امنیت تبدیل می کند. 6 محور زیر مقدمه ای برای یافتن پاسخ این سوال هاست:
1- نخستین کارکرد غیر سیاسی انتخابات تبدیل کردن آن به محلی برای افشاگری و بر ملا کردن اسرار نظام در رقابت های سیاسی است. وقتی این موضوع از حد بگذرد، در واقع ماهیت انتخابات تقلب شده و برنده آن نه هیچ کدام از گروه های حاضر در صحنه بلکه دشمن خارجی خواهد بود که سخت تشنه دانستن این اطلاعات است و در فرصت دیگری قادر به دستیابی به آن نیست.
2- دومین عاملی که می تواند انتخابات را به یک کودتای نرم تبدیل کند، تبدیل مفهوم مشارکت سیاسی مردم به آشوب و اغتشاش است. برای اینکه این اتفاق رخ بدهد عموما به یک عامل واسطه نیاز است . در سال 88 مفهوم تقلب این نقش را ایفا کرد و شواهد نشان می دهد این بازی همچنان پایان نیافته است.
3- سومین کارکرد امنیت انتخابات تبدیل به فرصتی برای شبکه سازی است. آمریکایی ها اکنون حدود یک دهه است که این هدف را در ایران تعقیب می کنند و در سال های 84 و 88 به نحو کاملا عملیاتی آن را پی گیری کرده اند. نشانه هایی هست که تلاش هایی برای تکرار آن تجربه در سال 90 هم در حال انجام است اگر چه این بار تجربه مدیریت فتنه 88 توسط نظام فضا را برای هر نوع عملیات شبکه سازی به شدت ناامن کرده است.
4- چهارمین عاملی که می تواند انتخابات را به کانون یک عملیات مخملی تبدیل کند، هماهنگی برخی گروه ها از داخل کشور با بیرون و فراهم کردن زمینه تشدید فشار خارجی به نظام است. این پدیده ای است که اکنون در رفتار جریان فتنه به وضوح می توان آن را اشاره کرد.
5- عامل پنجم تشدید شکاف های درون حاکمیت از طریق از حد گذشتن بگومگوهای انتخاباتی و تبدیل رقابت به مخاصمه است. تشدید شکاف های درون نظام یکی از مهم ترین عواملی است که دشمن را به تشدید فشار بیرونی ترغیب و نسبت به نتیجه بخش بودن آن امیدوار خواهد کرد.
6- و آخرین عامل تبدیل انتخابات به صحنه ای برای مشروعیت زدایی از مکانیسم های ساختاری نظام و وسعت دادن به حوزه نقد تا جایی است که کلیت نظام و ارکان آن را هدف بگیرد.
یکی از مهم ترین شاخص ها برای سنجش بصیرت گروه های سیاسی آن است که ببینیم تا چه حد از مشارکت در تبدیل انتخابات از یک پروژه سیاسی به یک پروژه امنیتی پرهیز می کنند.
 
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "هنر و مهارت روشنفکری جدید!"به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:این روزها شاهد نامه پراکنی شماری از افراد وابسته به جریان روشنفکری به بهانه نقد نظام و رهبری هستیم. وجه مشترک این نامه‌ها هنر و مهارت نویسنده در طراحی دروغ، تهمت و افترا در ظرف اهانت، فحاشی و هتاکی است. این نامه پراکنی‌ها زینت بخش صفحات اول سایت‌های ضد انقلاب، بی‌بی‌سی و رادیو آمریکاست. حجم فحاشی‌ها و هتاکی‌ها به قدری است که حتی از حوصله درج رسانه‌های دشمن نیز خارج است. لذا آنها مجبور می‌شوند این فحشنامه‌ها را خلاصه کنند و قدری از آن بکاهند تا مخاطب تحمل خواندن آن را پیدا کند.
اخیرا عبدالکریم سروش‌ نامه جدیدی نوشته و همان مهارت و هنر فحاشی و هتاکی را به شیوه‌ای دیگر به نمایش گذاشته است.
او سخن از "نقد پذیری" و "آشتی ملی" به میان آورده است. حال آنکه خوب می‌داند ادب نقد و نقادی با فحاشی و ناسزا قابل جمع نیست.
همچنین اگر کسی سر آشتی داشته باشد دهان به ناسزا نمی‌آلاید. نگارنده که در دهه 70 نقدی به آثار قلمی سروش داشتم از سوی وی که اکنون عَلَم نقادی و نقدپذیری را بر دوش دارد حتی یک سطر پاسخ ندیدم بعدها مجموعه این نقدهارا تحت عنوان "نقدهای بی‌پاسخ" به دست چاپ سپردم.
بهتر آن دیدم در پاسخ به نقد خارج از ادب و نزاکت او و برخی شاگردانش در داخل مطالبی را قلمی کنم شاید در کوچه پس کوچه‌های ذهن وی ذره‌ای انصاف و عدالت مانده باشد تا از بیراهه‌ای که او و دوستانش را که قلم به تهمت و ناسزا می‌آلایند، برگرداند.
1- وقتی قوه خشم وغضب در شما غلبه دارد دست به قلم نبرید. چرا که از شما بر سطور کاغذ مطالبی می‌رود که کمترین نشانه عقلانیت در آن یافت نمی‌شود.
2- وقتی قوه حرص، طمع به قدرت و حب جاه در درون شما غلیان دارد دست به قلم نبرید چرا که مکتوب شما فریاد می‌زند انصاف ندارید و بر سبیل حق نمی‌نویسید. جنود شیطانی در درون شما منزلت شما را از یک "متفکر دینی" و "منتقد حکومت" به جایگاه مزدوران شیطان بزرگ یعنی آمریکا فرو می‌کاهد و مکتوب شما شایستگی آن را پیدا می‌کند که فقط از رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی قرائت شود و راهی به رسانه‌های اهل ایمان پیدا نکند.
3- وقتی ایمان به "مدرنیسم" در شما ملکه شده است از این منظر به نقد دین، حکومت دینی و حاکمان دینی همت نگمارید. مدرنیسم شما را به دره کفر، نفاق و الحاد انداخته است و سمومات آن در ذهن و قلب شما باقیمانده ایمانتان را ـ که مدیون معاشرت با علمای دین و آزادگان بودید ـ فاسد می‌کند.
این حالت شما را به فحاشی و هتاکی وا می‌دارد و عقلانیت شما را زایل می‌کند. نقد ولایت فقیه از مسیر فحاشی به ملت و علما و مراجع ممکن نیست. نقد ولایت فقیه از بست‌نشینی در رسانه‌های صهیونیستی و
کارت زدن بهنگام در بی‌بی‌سی و رادیو آمریکا برای خوردن یک لقمه نان حرام در نمی‌آید. اعلام جنگ، با ایمان مردم به ولایت فقیه که در جان ملت ایران ریشه‌ای به بلندای تاریخ انبیای الهی بویژه پیامبر اکرم (ص) دارد کار بیهوده‌ای است. این ایمان هر سال در ماه محرم در روزهای عاشورا و تاسوعا با گریه مومنین بر مصائب کربلا تجدید می‌شود و با خون مقدس امام حسین (ع) ممهور می‌شود و آمریکایی‌ها نمی‌توانند با هیچ ترفندی از ترفندهای نبرد نرم آن را از بین ببرند.
4- آقای سروش در این نامه اظهار نگرانی کرده است که روزی این آب و خاک به مهلکه و مخمصه بیگانگان افتد. بی‌بی‌سی هم این نگرانی را با آب وتاب واتاب داده است. اگر کمترین تعقل و تامل در این گفتار بود آیا تفوه به چنین سخنی صورت می‌گرفت؟ مگر می‌شود از رسانه بی‌بی‌سی ارگان روباه پیر استعمار و همدست جنایتکار آمریکا اظهار نگرانی کرد که روزی مملکت به مخمصه بیگانگان افتد؟
اگر چنین روزی فرا رسد خصم ما همان آمریکا و انگلیس هستند شما به خاطر دلسوزی برای ملت، رفته‌اید از زبان خصم ملت ایران این نگرانی را ابراز می‌دارید؟! شما با این همه درک و فهم، ولایت فقیه را در نظام ما که مورد تائید ملت و تائید برگزیدگان ملت در مجلس خبرگان رهبری است نمی‌پذیرید اما ولایت اوباما و آقای کامرون را می‌پذیرید و از زبان آنها با ملت ما سخن می‌گویید. شما در روز قیامت در پیشگاه خداوند متعال چگونه پذیرش ولایت کفار و مشرکین را بر عدم قبول ولایت موحدان و احرار عالم توجیه می‌کنید؟! شما رابطه امت و امامت را که از ایران اسلامی کشوری آزاد، آباد، مستقل و پیشرفته ساخته است "استبداد دینی" نام نهاده‌اید، اما رابطه خودتان با آمریکا و انگلیس را که چیزی جز وطن‌فروشی و پشت کردن به ملت نیست با ژست روشنفکری جدید، "آزادی" و "آزادگی" تلقی می‌کنید. این توهین به شعور ملت ما که دماغ ابرقدرت‌ها را به خاک مالیدند نیست؟! این توهین به شعور خودت که بی‌بی‌سی از تو به عنوان "متفکر دینی" یاد می‌کند نیست؟!
آن وقت با همین درک از شعور سیاسی، بر طبل آشتی ملی می‌کوبید؟!
آیا معنی آشتی ملی یعنی آشتی با آمریکا و انگلیس؟!
آیا معنی آشتی ملی یعنی نادیده گرفتن ستم تاریخی به ملت که از سوی آمریکا و انگلیس طی یک صد سال گذشته صورت گرفته است؟! آیا معنی آشتی ملی یعنی نادیده گرفتن هویت دینی و ملی و رفتن زیر پرچم مدرنیسم و سربازی کردن برای اردوگاه سرمایه‌داری غرب؟! آیا معنی آشتی ملی یعنی اعلام جنگ با ولایت فقیه به عنوان حسین زمان و رفتن زیر خیمه یزید زمان یعنی آمریکا و انگلیس و مدام هتاکی و فحاشی علیه ملت؟!
این هنر و مهارت روشنفکری جدید و وابسته به زعامت سروش و شرکا در حلقه لندن چیز تازه‌ای نیست. شاه و خواهرش اشرف و قبل از آن
رضا خان در طول 50 سال سلطنت جابرانه خیلی شرافتمندانه‌تر از این جماعت این مهارت را نشان دادند.
- آیا سروشیسم یعنی اهانت به مقدسات مردم؟
- آیا سروشیسم یعنی فحاشی به منتخبان ملت؟
- آیا سروشیسم یعنی اهانت به مقدسات دینی؟
- آیا سروشیسم یعنی پرستش مظاهر مدرنیسم به قیمت کفر به قرآن و اسلام؟
- آیا سروشیسم یعنی پشت به ملت و خدمت به کارتل‌ها و تراست‌های سرمایه‌داری غرب؟
- آیا سروشیسم یعنی عملگی در ویرانه‌های لیبرالیسم به قیمت وطن‌فروشی؟
- آیا سروشیسم یعنی به حراج گذاشتن شرف و اعتبار روشنفکری ملی و دینی؟
اگر ملت می‌خواست "منطق سروشیسم" را بپذیرد اصلا انقلاب نمی‌کرد. اگر ملت می‌خواست "ایمان سروشیسم" را بپذیرد سرود انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم را در 8 سال دفاع مقدس برای تجدید بیعت با امام حسین (ع) و یارانش را همنوایی نمی‌کرد.
جریان روشنفکری در کشور و نیز خارج کشور سیاهترین روزهای خود را می‌گذراند و اگر به خود نجنبد "ادبیات سروشی" آنچنان آبروی روشنفکری را خواهد برد که بوی عفونت آن سراسر تاریخ روشنفکری ایران و جهان را خواهد گرفت.
‏  
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "از بهارعربی تا زمستان روسی"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :موج اعتراضات مردمی در سراسر جهان گویا قصد فروکش کردن ندارد و قاره به قاره و کشور به کشور در حال اشتعال است. حرکت های اعتراضی از تونس آغاز شد و در میان اعراب "بهار عربی" را به بارآورد، بعد از آن اروپا را با چاشنی "بحران اقتصادی" درنوردید و به سراغ آمریکا رفت. در آنجا خود را با نام قیام "والستریت" معرفی کرد و همین طور مدام به این سو و آن سو می رود.
در دوهفته اخیر هم سر از روسیه درآورد. جایی که به رغم پیشرفت های فراوان در عرصه های تکنولوژی و اقتصاد، همچنان حکومت اصالت خودمختاری خود را از زمان شوروی سابق و دوران خشن کمونیست حفظ کرده است. در دومین تظاهرات اعتراضی مخالفان ، قریب به 100 هزار نفر تنها در شهر مسکو به خیابان ها ریختند و علیه ولادیمیر پوتین نخست وزیر روسیه و حزب حاکم " روسیه متحد " شعار دادند. این حرکت مردمی بزرگ ترین تظاهرات اعتراضی در روسیه در 20 سال اخیر بوده .
دغدغه حضور مردم در تظاهرات و مطالبه آنها از حکومت دقیقا همان چیزی است که تظاهر کنندگان کشورهای مختلف عربی در یک سال اخیر خواستار آن شده اند. حضور در عرصه های سیاسی، مداخله در امور کشور به عنوان یک شهروند فعال، شرکت در فعالیت های اقتصادی و... . اما به دلایل متعدد نمی توان انتظار داشت که نتیجه این تحولات شبیه هم باشد.
اولا باید توجه داشت که عامل مهمی که در تحولات عربی نقش بسزایی داشت رشد و افزایش استفاده از اینترنت و رسانه های خارجی بود. مردم کشورهای عربی با مشاهده امکانات و امتیازات زندگی شهروندان در دیگر کشورها، به مقایسه وضعیت خود با آنها پرداختند و متوجه حقوق غصب شده خود توسط حکومت شدند. اما این در مورد روسیه صادق نیست. چون مردم روسیه سال هاست که به سبب پیشرفت و رشدی که کشورهای اروپایی داشته اند از امتیازات و فناوری های مدرن در زندگی روزمره استفاده می کنند و کمبودی به لحاظ مقایسه خود با دیگر کشورهای غربی احساس نمی کنند.
ثانیا مقایسه نیروهای معترض در کشورهای عربی با معترضین روسی حائز اهمیت است. در انقلاب های عربی معترضین را قشری جوان و باطراوت سرشار از شور و هیجان تشکیل می دادند که ازهیچ چارچوب و قانونی برای ابراز اعتراضات خود تبعیت نمی کردند و تخریب و تسخیر و آتش کشیدن نهادهای حکومتی سرلوحه کارشان بود. اما در روسیه قشر معترض به لحاظ داشتن روحیات اعتراض آمیز جمعیتی پیر و کند تلقی می شوند که اوج اعتراضات خود را در قالب راهپیمایی و توهین به شخص پوتین پیگیری می کنند. لذا نمی توان انتظار تحولی عظیم و سریع را از آنها داشت.
ثانیا، یک صبغه و ریشه تاریخی گریبان گیر مردم روسیه می باشد که نمی توانند به راحتی خود را از آن خلاص کنند. تاثیر گذاری کمونیست در دوران اتحادیه جماهیر شوروی به حدی بود که مردم به عنوان ابزار حکومت تلقی می شدند و هیچ نقشی در اداره حکومت برای آنها در نظر گرفته نشده بود و پس از فروپاشی هم، درگیر شدن در جنگ سرد و اختصاص دسترنج کشور و ملت برای پیشرفت های نظامی، مانع از رشد نهادهای اجتماعی مستقل در روسیه گردید و مردم همواره خود را پیرو سیاست های طبقه حاکم یافته اند.
نبود نهادها و سازمان های مردمی تعدیل کننده قدرت در روسیه سبب شده تا حزب حاکم به صورت مستقل وبدون پاسخگویی در مقابل اقشار جامعه به سیاست های خود بپردازد و مانع از حضور تاثیر گذار مردم در تصمیمات سیاسی گردد. البته نمی توان از نقش درآمدهای نفتی دولت روسیه نیز چشم پوشی کرد. هرچند که افزایش درآمدهای روسیه در ده سال اخیر باعث افزایش سطح رفاه مردم این کشور گردیده اما میزان پاسخگویی دولت را نسبت به مردم کاسته است و حکومت را به سمت اقتدار گرایی سوق داده است. به هرحال اعتراضاتی که درروسیه رخ داده است اگر نتواند تحولی عظیم در ساختار قدرت ایجاد کند حداقل موجب واکنش سیاستمداران روسیه خواهد شد . اعلام بررسی مجدد آرای انتخابات و دادن مجوز راهپیمایی اعتراض آمیز به مردم نمونه هایی از این واکنش ها می باشد. 
 
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "رویای دولت برای مجلس "به قلم حمیدرضا شکوهی آورده است:‏مخالفت دولت با تغییر قانون بیمه بیکاری توسط نمایندگان مجلس شورای اسلا می، جدیدترین مصداق از مخالفت های دامنه دار دولت با طرح هایی است که توسط نمایندگان مجلس تهیه، تدوین یا تصویب می شود. این موضوع دیروز در روزنامه ایران ارگان رسمی دولت با تیتر درشت «وعده های بدون پشتوانه» که اشاره ای به پیامدهای تصویب طرح فوق در مجلس بود بازتاب یافت.
در مورد این موضوع چند نکته قابل ذکر به نظر می رسد:
1- آیا می توان آنچه را نمایندگان در قالب یک طرح در مجلس مطرح کرده اند « وعده های بدون پشتوانه» توصیف کرد؟ این امر نیازمند بررسی دقیق است. اما پرسش مهمتر این است که به راستی دولت تا به حال هیچ وعده بدون پشتوانه ای نداده که اینچنین در این مورد موضع گیری می کند؟ واقعا مردم با دیدن تیتر درشت «وعده های بدون پشتوانه» بیشتر به یاد وعده های دولت می افتند یا مجلس؟
2- یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلا می دیروز موضوع جالبی را مطرح کرد. او از انتقادات معاون پارلمانی دولت نسبت به طرح بیمه بیکاری ابراز تعجب کرد و گفت که مگر دولت قصد ندارد 2/5 میلیون شغل ایجاد کند؟ با ایجاد 2/5 میلیون شغل که دیگر بیکاری نمی ماند که دولت نگران بیمه بیکاری آنها باشد! در این سخن، طنز ظریفی است که می گذاریم و می گذریم...
3- چرا دولت هر بار که طرحی را در مجلس موافق نظرات خود نمی داند به شدت علیه آن موضع گیری کرده و با بهره گیری از رسانه های خود، طرح نمایندگان مجلس را عامل ضربه زدن به اقتصاد و مردم معرفی می کند؟ در اینجا قصد دفاع از طرح نمایندگان را ندارم اما به طور کلی چه کسی باید تعیین کند که طرح نمایندگان مجلس به نفع مردم است یا آنچه دولت می گوید؟ طی سال های اخیر همواره هر آنچه توسط نمایندگان مجلس مطرح شده و مورد پسند دولت نبوده، دولت به شدت علیه آن موضع گیری کرده است. تمایل دولت به وجود مجلسی مطیع و در خط دولتمردان، دیگر موضوعی نیست که برای مردم، ناشناخته باشد. جالب اینجاست که چنین برخوردی از سوی دولتمردان، با مجلسی صورت می گیرد که اکثریت آن در اختیار اصولگرایان است.
4- از همین نکات می توان بیشتر به دورخیز دولت برای انتخابات مجلس نهم پی برد. حامیان دولت از این جهت در پی کسب کرسی های بیشتری در مجلس نهم هستند که در صورت تحقق این رویا، نه تنها دیگر در این مجلس رویایی، از اصلا ح طلبان خبری نخواهد بود بلکه اصولگرایان میانه رو هم که از وکیل الدوله بودن پرهیز دارند در این مجلس اکثریت نخواهند داشت و آنگاه دولت با حمایت وکیل الدوله ها، هرطرحی که تمایل دارد در مجلس پیش خواهد برد و در آن مجلس از هرگونه نظارت و مخالفت هم- هرچند نصفه و نیمه و ناقص- دیگر خبری نیست و آن مجلس مطلوب حامیان دولت است. اما تشکیل مجلسی که واقعا خود را در راس امور بداند، می تواند این خواسته حامیان دولت را نقش برآب کند. تشکیل چنین مجلسی دو پیش نیاز مهم دارد: نخست، ثبت نام کسانی که مجلس را در راس امور می دانند اعم از اصلا ح طلب و اصولگرا برای شرکت در انتخابات آتی مجلس و دوم افزایش میزان مشارکت مردم در انتخابات به منظور تشکیل مجلسی توانمند که البته بررسی دومین پیش نیاز این موضوع نیازمند فرصت دیگری در ایام نزدیک به برگزاری انتخابات مجلس نهم است.
 
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "تنها راه نجات انقلاب مصر " آورده است:قاهره و شهرهای مختلف مصر، این روزها شاهد تظاهرات مردم هستند، مردمی که با این تظاهرات و تجمعات، خشم و اعتراض خود را نسبت به عملکرد و سیاست‌های شورای نظامی حاکم ابراز می‌دارند. تظاهر کنندگان که از گروه‌ها و احزاب سیاسی گوناگون و اقشار متنوع می‌باشند، با سر دادن شعارهایی می‌گویند دولت دست نشانده نظامیان باید برکنار شود.
دور جدید ناآرامی‌های مصر که از اواخر ماه گذشته و در اعتراض به انتصاب "کمال الجنزوری" به سمت نخست‌وزیر آغاز شد تاکنون به کشته شدن 16 نفر و زخمی شدن 928 نفر منجر شده است.
برخورد وحشیانه مأموران وابسته به شورای نظامی حاکم با معترضین و سرکوب خونین تظاهرات مسالمت آمیز مردم نشان داد که انقلاب مصر هنوز به ثمر نرسیده و دیکتاتوری از این کشور رخت بر نبسته است. این حوادث، تأکیدی بر این نکته بود که نگرانی مردم مصر از سرنوشت انقلابشان بی‌مورد نبوده و دست‌هائی در تلاش هستند تا مسیر این انقلاب را سد کرده و یا جهت آنرا به سمت و سوی مورد نظر خود منحرف سازند و در نهایت رژیم درحال احتضار را از مرگ نجات دهند.
اکنون این صحنه سازی آشکارتر می‌شود. شورای نظامی، که اکثر قریب به اتفاق اعضای آن را مبارک، دیکتاتور مصر منصوب کرده، با تمام توان وارد میدان شده است تا از بروز دگرگونی‌های اساسی در صحنه سیاسی مصر که خواست قاطبه مردم این کشور است جلوگیری کرده و چارچوب نظام گذشته را حفظ کند.
تردیدی نیست که هیات حاکمه کنونی مصر در این زمینه از سوی غرب و رژیم صهیونیستی تحت فشار قرار دارد. آمریکا، رژیم صهیونیستی و متحدان اروپایی آن که از تحولات اخیر مصر و از دست دادن متحد اصلی خود در منطقه متضرر گردیده و ضربه سختی را متحمل شده‌اند شدیداً در تکاپو هستند تا در تعیین حکومت آتی مصر ایفای نقش کرده و از روی کار آمدن جریان‌هائی که تابع سیاست‌ها و نظرات غرب نیستند جلوگیری نمایند. اکنون تنها چشم امید قدرت‌های خارجی و صهیونیست‌ها برای پیشبرد اهداف خود، به نظامیان حاکم بر مصر است.
ارتش مصر به دلیل سابقه تاریخی و نقش مهمی که در چند جنگ گذشته این کشور با رژیم صهیونیستی داشته از جایگاه ویژه‌ای در جامعه مصر برخوردار است. با اینحال سران و فرماندهان فعلی ارتش که منصوب رژیم مبارک هستند، از آنجا که با نظرات و سیاست‌های رژیم سابق همسوئی دارند، بطور طبیعی از ویژگی‌هائی منطبق با آنچه در گذشته داشتند برخوردار نیستند. نقش ارتش فعلی مصر را در حفظ بنیاد و اساس رژیم مبارک به مدت 30 سال نباید نادیده گرفت. این ارتش اگرچه در خیزش عمومی سال گذشته مردم مصر تا حدودی خود را بی‌طرف نشان داد ولی این موضع‌گیری نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار بوده است. ارتش مصر، زمانی که گستردگی مخالفت‌های مردمی با مبارک و همچنین قطع حمایت غرب از وی را مشاهده کرد، دریافت که حمایت از مبارک بی‌فایده است و به این دلیل خود را کنار کشید.
همین نظامیان اکنون، نقش دیگری برعهده گرفته‌اند. وظیفه‌ای که درحال حاضر به عهده گروه نظامی حاکم بر مصر قرار داده شده این است که به مردم مصر بگویند انقلاب تمام شده است و باید از خیابان‌ها به خانه هایشان باز گردند. آنها درصدد هستند به مردم مصر این پیام را برسانند که اگر برای ادامه انقلاب اصرار داشته باشند با مشت آهنین ارتش مواجه خواهند شد. صحنه‌های تکان دهنده‌ای از ضرب و شتم وحشیانه تظاهر کنندگان در حوادث روزهای اخیر، نه تنها رویدادهائی غیرمنتظره نبودند بلکه اقدامی کاملاً حساب شده بود تا تصمیم ارتش به مردم تفهیم گردد و همه بدانند در مقابل نظامیان باید تسلیم شوند و دست از خواسته‌های خود بردارند.
در این میان، نقش برخی گروهها از جمله گروه اسلامگرای اخوان المسلمین را در دادن میدان به نظامیان برای پیاده کردن اهداف مذکور نباید نادیده گرفت. گروه اخوان المسلمین که در انتخابات اخیر اکثریت را در مجلس کسب کرده، موضع گیری‌های تعجب برانگیز در قبال حوادث اخیر داشته است. این گروه، ضمن حضور در تظاهرات، اعلام کرده است اعتراض علیه شورای نظامی حاکم را به مصلحت نمی‌داند!
این نوع برخورد از سازمانی که سابقه چندین دهه مبارزه با رژیم‌های گذشته مصر را داشته است تعجب برانگیز و دور از انتظار است.
اینگونه رفتارها و همچنین مواضع مسئولان این گروه مبنی بر پای بندی به توافق‌های سازش با رژیم صهیونیستی این شائبه را به وجود آورده است که اخوانی‌ها برای رسیدن به قدرت حاضرند اصول را نادیده بگیرند هرچند برخی نیز معتقدند این موضع گیری‌ها مقطعی است و در آینده که جایگاه این گروه در قدرت مستحکم شد، نظرات و مواضع اصلی خود را بروز خواهد داد. احتمال سوم نیز اینست که اخوانی‌ها با برخی اقدامات افراطی شرکت کنندگان در تظاهرات اخیر موافق نیستند و آن را به مصلحت انقلاب نمی‌دانند.
آنچه درحال حاضر مشخص است این است که انقلاب مردم مصر به نتیجه نهائی نرسیده و اینکه تظاهر کنندگان عنوان "بازگرداندن حیثیت" را برای تظاهرات جمعه گذشته خود برگزیدند، مؤید این واقعیت است که انقلاب مصر زمانی به نتیجه مطلوب خواهد رسید که قدرت دردست منتخبین واقعی ملت باشد و دست نظامیان از دخالت در مقدرات سیاسی مردم مصر کوتاه شود. این هدف، هنگامی محقق خواهد شد که جوانان انقلابی حاضر در صحنه از حمایت اخوان المسلمین برخوردار باشند و نظر موافق سایر فعالان سیاسی مستقل را نیز جلب نمایند. اخوان المسلمین نیز برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب و دور ساختن خطر نظامیان از آینده حاکمیت ملت، به نیروی جوانان انقلابی نیازمند است. بنابر این،‌ تنها راه نجات انقلاب مصر از خطر انحراف، وحدت نیروهای انقلابی و احزاب مستقل از جمله اخوان‌المسلمین است، راهی که قطعاً دشمنان زیادی دارد. 
 
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "سال 2011 و «آنک انسان»"به قلم حاتم قادری* آورده است:برای کسی که ارتباط اندکی با خبر و رسانه دارد، این پرسش پیش می‌آید که اصولا رویدادهای سال 2011 میلادی کدام‌هایند تا در این میان به انتخاب مهم‌ترین آنها دست یازد. شاید هم این کم‌خبری خود، نقطه مثبت ماجرا باشد، یعنی آن رویدادهایی که به گوش و چشم من رسیده‌اند، لابد آنقدر مهم بوده‌اند که منِ بی‌خبر را هم دربرگرفته است. البته بی‌خبری هنری نیست، آن هم در عصر اطلاعات! ولی از سوی دیگر به نظرم پرخبری و از همه چیز اندکی دانستن هم هنر و ارزشی کمتر از بی‌خبری/ کم‌خبری دربردارد. گاه دست‌اندرکاران همه گونه خبر و سایت و داده‌های محرمانه و غیرمحرمانه، حساسیت خود را به این خبرها از دست می‌دهند و بیشتر براساس منافع یا وظیفه خود، به خبرها نگاه می‌کنند. البته در عصر رسانه‌های گروهی و جمعی که خبرها در حد بسیار وسیعی در فضا جاری هستند و هرکدام می‌خواهند توجه ما را به خود جلب کنند و بگویند، ما اهمیت دیده شدن و شنیده شدن و بازگو شدن را داریم، هم مشکل کمی نیست. ولی از آن‌سو، آدمی را تصور کنید که برای مثال از منطقه ییلاق وارد شهری می‌شود که با آن کمتر آشناست و آنگاه آنچه که می‌بیند و می‌شنود، برایش حساسیت و برانگیختگی بسیاری را دربردارد. اگر این‌طور باشد، شاید ذایقه و نگاه آدم‌هایی که یک‌جورهایی هم حس شهروندی نسبتا بالا دارند و هم کم‌خبرند - چیزی به تعبیر منطق‌دانان و فلاسفه، دایرهِ مربع! - بهتر بتوانند بگویند مهم‌ترین رویداد، کدامین رویداد است. این نکته را هم اضافه کنم که این تعبیر مهم‌ترین رویدادها/ رویداد، کم مشکل ندارد. آخر این رویداد برای چه کسی یا گروهی؟ تازه بسیار اتفاق افتاده که رویداد به ظاهر در زمان خود اهمیت چندانی نداشته ولی بعد از آن به‌عنوان نقطه عطفی یاد شده است و دیگر رویدادهای به‌ظاهر مهم را در محاق انداخته است. و سرانجام گاه مهم‌ترین رویدادها می‌توانند آنهایی باشند که اصلا روی نداده باشند. می‌دانم که «رویداد» خبری است که اتفاق افتاده ولی رویدادِ روی‌نداده، یک تناقض‌گویی آشکار است هرچند برای تخیل و البته اندیشه‌ورزی نیکوست که وقتی پس از مدتی به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌گوییم ‌ای کاش این رویداد، روی نداده بود، مثلا قحطی آفریقا یا جنگ جهانی دوم و نظایر آن و حتی مرگ کسی که بسیار دوست داریم. باری، نیچه در اواخر عمر و در آستانه دیوانگی خود، کتابی دارد با نام «آنک انسان» که در آن حرف‌هایی می‌زند که بوی جنون می‌دهد ولی مانند هر جنونی که همسایگی نبوغ را به همراه دارد، خالی از مهمات معنایی نیست. مثلا می‌نویسد چرا من بهترین هستم، یا چرا من چنین نبوغی دارم... و از این دست قضایا. خود واژه آنک انسان Ecco Homo که لاتین است تمثیلی است که در اوان مسیحیت به اشاره به مسیح به کار می‌رفت، آنک انسان، یعنی انسانی که منتظر او بودیم، همانی که قرار است به ما بگوید انسان کیست و پسر خدا کدام است... خلاصه آنکه «سرنمونی» از آنچه که می‌توان «انسان» نامید. پس تعبیر آنک انسان، یک تعبیر انتظارآلودی است که به پایان آمده و پرده‌ها برافتاده و انسان در صحنه حاضر شده است. من از این تعبیر آنک انسان که دیدیم بی‌ارتباط با سال مسیحی هم نیست، می‌خواهم به سه نمونه از آنک انسان اشاره داشته باشم.
نمونه‌هایی که برای آن ییلاق‌نشین -و نه
برجِ عاج‌نشین- آمده به میان انسان‌ها، بروز و نمودی یافته که وقتی به خلوت خود هم برمی‌گردد، تصاویر آنها را با خود می‌برد. یکی از این آنک انسان‌ها در آن سر دنیا اتفاق افتاده و یکی در نزدیکی‌های ما و سرانجام آخرین سرنمون در میان خود ما به معنای ایرانیانی که در ایران زندگی می‌کنیم. ابتدا از نمونه آنک انسان آن سر دنیا بگویم که مرادم معترضان به وال‌استریت و مابقی جریان‌هاست. نمی‌خواهم این نمونه را تبدیل به تبلیغات ایدئولوژیک و بعضا عوام‌فریب این نشریه و آن مسوول کرده باشم، درباره ترکیب و چگونگی معترضان هم حرفی ندارم. سخنم به خود اعتراض به نظام سرمایه‌داری و تمامی الزامات آن است. به نظرم نقد و اعتراض به نظام سرمایه‌داری، یکی از آنک انسان‌های مهم سال 2011 میلادی است. نمی‌خواهم بگویم نظام سرمایه‌داری سقوط کرده یا در حال سقوط است، نه هیچ‌یک از اینها اتفاق نیفتاده و بعید است که اتفاق هم بیفتد. می‌دانیم که کتاب «راه بردگی» هایک تازه جوانی از سرگرفته است و فروپاشی کمونیسم آنقدر فوکویاما را سر ذوق آورد که از پایان تاریخ- ایدئولوژی نوشت و می‌دانم که سرمایه‌داری در شکل ملایم، بخشی از تاب و توان انسان را به عرصه می‌آورد. اما در کنار همه اینها فکر می‌کنم باید «حاکمیت» سرمایه را به نقد کشید و آن را به پایان برد. در این مختصر فرصت شرح بیشتر نیست، فقط به کسانی که به واقعه «وال‌استریت» از چشم های‌وهوی ایدئولوژیکی داخلی نگاه می‌کنند، تنها یک اشاره دارم و اینکه آیا ما هم این امکان را داریم که وال‌استریت‌های خود - نماد سرمایه‌داری- را تصرف کنیم. تا همین چند وقت پیش چیزی شبیه این آگهی تبلیغاتی را در پارک‌وی می‌دیدم: مهم نیست در کجا زندگی می‌کنید، پاریس، نیومکزیکو، تهران...، مهم این است که با «دوو» زندگی کنید! ما هم از وال‌استریت‌های داخلی و نمایندگی‌های خارجی کمی برخوردار نیستیم. اما نمونه «آنک انسان» دوم، آن چیزی است که به «بهارعربی» شهرت دارد. اینکه واقعا حوادث جاری «بهار» باشد را باید صبر کرد و دید. ولی اینکه حاکمانی که کشورهایشان را هم چون میراث پدری یا بادآورده اداره می‌کنند و مردمان‌شان را در خدمت اوهام قدرتی خود -از هر نوع- قرار می‌دهند، یک‌به‌یک از پای درمی‌آیند، نیکوست. فکر می‌کنم این، گذشته از هرچیز دیگر، به بلوغ انسانِ شرقی، خاورمیانه‌ای و آفریقایی برمی‌گردد که به جایی برسد تا دعاوی‌ای از نوع مبارک، بن علی، قذافی یا هر صورت‌بندی و توجیه و وعده‌هایی اهانت به آدمی به نظر آید. پرورش چنین حسی و اندیشه‌ای، کاری است کارستان که البته در گذر زمان و پیش آمدن تجربه‌های مختلف و یاری کسانی صورت می‌گیرد که خود پیشتر به چنین حس و اندیشه‌ای دست یافته باشند. به‌هرحال این سخن هم سخن درازنایی است و فرصت خود را می‌طلبد. اینجا در راستای این دو نوع «آنک انسان»، اشاره کنم نه از برانداختن حاکمیت سرمایه، لزوما سوسیالیسمی تمام‌عیار را در سر دارم و نه جای قذافی و مبارک‌ها را می‌خواهم با لیبرالیسم و سکولاریسمی تمام‌عیار پر کنم. کاش روزی برسد که بدانیم به تعبیر مولوی این تمام‌عیاری‌ها و انسان‌ها را در خدمت خدایان و اربابان پول و سرمایه و جاه‌جویی‌های حاکمان قربانی کردن، عین جنینی و خون‌آشامی است. اما برویم سر نوع سوم «آنک انسان» که اشاره کردم در میان ما ایرانی‌ها در حال جریان است و البته خود «نشانه‌ای» است و باید جدا از توجه به «عینیت» آن به شکل نشانه‌شناسانه هم مورد توجه قرار گیرد. گفتم که آدمی ییلاق‌نشین به شهر می‌آید. لازم نیست این ییلاق‌نشین به واقع ییلاق‌نشین باشد که از سر مثال چنین گفتم. حقیقت آن‌ است که شهر ما و به‌ویژه تهران، تمامی نشانه‌های یک زندگی معیوب و آسیب‌شناسانه را در خود دارد و من می‌خواهم از این میان به آلودگی هوا که چه بسا باید آن را آلودگی برخاسته از «هوی» دانست و مرگ‌ومیر ناشی از آن حرف بزنم. خب مگر می‌شود آلودگی هوای تهران را از مهم‌ترین رویدادهای سال 2011 میلادی دانست؟ بله، چرا که نه، به‌ویژه وقتی آلودگی هم آلودگی باشد و هم نشانه. کافی است به برخی اعداد و ارقامی که گاه گفته و نوشته می‌شود توجه کرد. جالب آنکه ما ارقام یکسان و معتبری را در دست نداریم، همانند بسیاری دیگر از امور. من از میان چیزهایی که شنیده یا دیده‌ام، تنها به یک خبر اشاره می‌کنم و آن هم خبر روزنامه «همشهری» 19/9/90 به نقل از آمارهای موجود در سازمان بهشت زهرا که روزانه در تهران 310 نفر بر اثر بیماری‌های مرتبط با آلودگی هوا درمی‌گذرند. نمی‌دانم این آمار تا چه حد درست باشد ولی می‌دانم در جامعه‌ای مانند ما باید آمارهای منفی را کمتر از حد واقعی و آمارهای مثبت را بیشتر از حد واقعی بدانیم مگر در اعلان‌های خاص که چه بسا آمار یادشده یکی از آن اعلان‌ها باشد. به‌هرحال روزی 310 نفر بر اثر آلودگی هوا. خوب فکر می‌کنیم تلفات «بهارعربی» در تمامی کشورهای درگیر چقدر است؟ این رقم یعنی اینکه از چاپ این شماره «شرق» تا شماره بعدی 310 نفر از ایرانی‌ها به سبب آلودگی هوا می‌میرند. می‌توان 310 نفر را در مثال‌های مختلف به کار برد، مثلا سقوط روزانه یک هواپیمای نسبتا بزرگ یا مثال دیگری که در ذهن داشته باشید. حساسیت امر در جایی است که «آلودگی» را نشانه‌شناسانه و در ارتباط با دیگر سویه‌های سیاستگذاری و نوع زندگانی خود، ارزیابی و تفسیر کنیم. از نظر من آلودگی هوا و این میزان مرگ -حتی بگیریم کمتر از آن- بیانگر بسیاری از آلودگی‌هاست. مرگ رویدادهای «بهار عربی» بیشتر قابل درک است، چرا که فرض بر این است راهی به آبادانی و دهی می‌برد ولی این نوع مرگ، آن هم پس از این همه انتظارات و دعاوی تجمیع‌یافته سیاسی، فرهنگی و تاریخی چه معنایی دارد و می‌دانید بدتر از این چیست؟ انکار و تعدیل و توجیه آن از سوی مسوولان مربوطه؟ نه، این بد است و بسیار بد ولی مهم‌تر از آن این وضعیت و آلودگی را دیدن و حساسیت به آن نداشتن است که روی دیگر سکه جنینی است. و بالاخره طنز قضیه این است که یکی از سخنرانی‌های علمی چند سال پیش خود با عنوان تاملاتی در جامعه آرمانی را دست گرفته‌ام و در حال پردازش و پرورش آن در قالب یک کتاب هستم و می‌دانم از این روز کار و اندیشه تا روز دیگر، 310 ایرانی در تهران؟ تنها بر اثر «آلودگی» جان داده‌اند. معترضان وال‌استریت و طرفداران بهارعربی یا هر تفسیر و انتظاری کجایند؟ سال 2011 در حال سپری شدن است. در سال 2012، هزاران نفری که در میان ما جان می‌دهند چه کسانی هستند و هزاران نفری که نمی‌میرند ولی مبتلا به سرطان خون و افسردگی و حمله قلبی و خستگی مزمن و... می‌شوند چه کسانی؟ به‌هرحال این تازیانه «آلودگی» است که به تعبیر اخوان ثالث «بر مرده من و بر زنده تو» فرود می‌آید و البته تمثیل درست این شعر آن‌است که زندگان حساس هستند و آگاه و مردگان توجیه‌جو و ریاست‌جویند و نیمه زندگان- نیمه مردگان کسانی‌اند که فکر می‌کنند راه زدودن آلودگی، تعطیل کردن بعضی روزها و کاهش خودروها و سیاست‌هایی از این دست است. این نوع مرگ‌ها و آن هم در این ابعاد، مرگ‌هایی خاموش و بیشتر از آن است و این هم سخن مولوی است، «همه زندگی آن است که خاموش نمیریم»، صدا کجاست؟
*استاد دانشگاه
 
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "بن‌بست"به قلم امیر دبیری‌مهر  آورده است:این روزها همه با معضل آلودگی شدید هوا دست و پنجه نرم می‌کنند، بیمار می‌شوند، سر درد می‌گیرند، خلقشان تنگ می‌شود، آسیب‌هایی می‌بینند که صدایش چند سال دیگر در می‌آید و هیچ کس کاری نمی‌کند و اغلب هم مردم به ناچار سعی می‌کنند با این معضل و درد جانکاه کنار بیایند. همگان در برابر آن، دست‌ها را به علامت تسلیم بالا برده‌اند. برخی هم دیگران را از طرح موضوع نهی می‌کنند زیرا موجب یادآوری مشکلی می‌شود که ظاهرا به زعم برخی قابل حل نیست! جالب‌تر اینکه عده‌ای این آلودگی را جبر طبیعی و خارج از کنترل و مدیریت می‌دانند! به گفته یکی از مسئولان شهری اگر تعداد خودروهای داخل شهر را ضرب در قطر لوله‌های اگزوز آنها کنیم می‌توان گفت به طور 24 ساعته اگزوزی با قطر 7 کیلومتر در حال پمپاژ مونواکسیدکربن و دیگر آلاینده‌های زیست‌محیطی در هوای تهران است. این‌گونه تصویر‌سازی به خوبی نشان می‌دهد که با چه معضل بزرگی دست به گریبان هستیم. به نظر می‌آید از منظر مدیریتی نهادهای مسئول در قبال این مسئله مهم دچار نوعی «انفعال گسترده» و «ناهماهنگی عمیق» شده‌اند که نیازمند واکاوی است. به همین منظور باید چند دلیل که موجب وضعیت بن‌بست گونه در مواجهه با معضلات و مشکلات می‌شود را بر شمرد و محل بحث قرار داد و حتی در برخی موضوعات دیگر نیز آن را تعمیم داد زیرا اصل بر این است که در کشور ما نباید با وضعیت بن‌بست گونه مواجه شویم و برای هر مشکلی و معضلی راه برون رفتی بیابیم.

1 - واقعیت گریزی:

در سطح فرهنگی نوعی واقعیت‌گریزی عمیق در سطح شناختی و رفتاری ما وجود دارد. اساسا واقعیت‌ها اگر تلخ و گزنده باشند خیلی سخت با پذیرش ما مواجه می‌شوند. در گام اول سعی می‌کنیم خود را به خواب زده و آن را نبینیم. ‌
اگر تکانه‌ها و هشدارها زیاد شد سعی می‌کنیم آن را انکار کنیم و اگر انکار نتیجه نداد سعی می‌کنیم موضوع را کم اهمیت جلوه دهیم و دیگران را از بزرگنمایی نهی کنیم و اگر این هم نتیجه نداد به دنبال مقصر و مجازات آن می‌رویم و به تنها مسئله‌ای که نمی‌اندیشیم «حل مسئله» است.
در ماجرای آلودگی هوا هم دلایل متنوعی فهرست شده است مانند: بارش کم باران، پدیده وارونگی هوا، تعداد‌ زیاد‌خودروها و موتورسیکلت‌ها، کمبود شبکه حمل و نقل عمومی، بی‌کیفیتی بنزین مصرفی در کشور، وجود کارخانه‌های و واحد‌های صنعتی آلاینده در تهران و حومه آن و... آیا تاکنون سهم هر یک از عوامل مذکور در آلوده‌سازی هوای تهران مشخص شده است ؟
تا بتوان برای آن راه‌حل پیدا کرد متاسفانه به خاطر واقعیت‌گریزی پاسخ منفی است و هر دستگاهی سعی می‌کند به جای توجه به واقعیت صرفا با نگاه به منافع و مسئولیت‌های خود واقعیت را تحریف کرده و توپ را به زمین دیگری اندازد.
2 -ناهماهنگی

غلبه به مشکلات و معضلات بزرگ همواره به همت‌های بلند و همکاری و همدلی زیاد نیازمند است. با رویکردهای بخشی و جزئی نگر و تنگ نظرانه نمی‌توان بر مشکلات بزرگ غلبه کرد.
مشکل آلودگی هوا را هیچ دستگاه و نهادی به صورت یکجانبه حتی به‌طور موقت نمی‌تواند حل کند. همه نهادهای ذی‌ربط نیازمند همکاری و هماهنگی با یکدیگر هستند.
البته این هماهنگی الزاماتی دارد که در حال حاضر فراهم نیست از جمله اینکه نهادهای مسئول بجای مقصر معرفی کردن یکدیگر باید به فکر حل مسئله باشند و تمام توان خود را در این مسیر به‌کار گیرند. همچنین مقابله با آلودگی هوا نیازمند تشکیل ستاد فرماندهی و تعیین فرمانده و مدیریت جهادی است.
مسئله یک مسئله لوکس و فانتزی نیست مسئله تهدید جان گنجشک‌ها و کلاغ‌ها و پژمردگی گل‌های لاله و گلایل نیست که البته این جانداران هم در جای خود مهم هستند مسئله به حیات و ممات انسان‌هایی بازمی‌گردد که در این شهر زندگی می‌کنند وحق سالم زیستن دارند و بی‌توجهی یا کم‌توجهی به آن موجب ضمان قانونی و شرعی است از این رو همه نهادها و مدیران ذی‌ربط باید به این مسئله به‌عنوان یک امر مهم نگاه کرده و از تدابیر متخده تبعیت کنند.

3 - انفعال و تسلیم

بزرگ‌ترین آفت مدیریت تسلیم شدن و انفعال در برابر مشکلات و مسائل است. در موضوع آلودگی هوا در بین برخی از مسئولان و نهادها چنین وضعیتی مشاهده می‌شود که باید از آن نجات یافت.
اگر برخی تصمیم‌های شتاب‌زده و غیر کارشناسی در حوزه‌هایی مثل اقتصاد نتایج ناگوار داشته نباید از اتخاذ تصمیم‌های سنجیده ترسید چرا کسانی تصور می‌کنند بسیاری از مشکلات از جمله آلودگی هوا را باید تحمل کرد و هزینه‌های آن را پرداخت؟ و راه‌حلی برای آن وجود ندارد؟
تجارب جهانی به ما راه دیگری نشان می‌دهد. بسیاری از شهرها جمعیت بیشتری از ما دارند؟ تعداد خودرورهای بیشتری نیز در آن شهرها وجود دارند و حتی تردد می‌کنند و از تهران هم به مراتب صنعتی‌تر هستند اما اینچین ساکنانشان با آلودگی هوا دست و پنجه نرم نمی‌کنند؟
آیا نباید از این تجارب استفاده کرد؟ آیا نباید روحیه ضعف و انفعال و تسلیم و بی‌اعتنایی به تجربه‌های دیگران به کنار گذاشت و با عقل و تدبیر و شهامت و شجاعت با معضلات و مشکلات مواجه شد؟ پاسخ روشن است شهروندان تهرانی از مدیران و مسئولان در همه بخش‌ها انتظار دارند با مسئله آلودگی هوا به شکل دیگری برخورد شود به گونه‌ای که تهران شهر پرخطری برای زیستن نباشد.این انتظاری حداقلی است.  

* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "با پای راست وارد شوید!" ‏آورده است:یکی از آداب یا بهتر است بگویم مستحبات ورود به «مسجد» این است که با پای راست وارد این مکان مقدس شویم. اصولا در دین مبین، دست راست و پای راست نشان فلاح ورستگاری است وبه همان نسبت پای چپ و دست چپ ابزاری برای گرفتن سرنوشت شوم انسان.این مقدمه ظاهرا غیر مرتبط با مباحث سیاسی مطرح شد تا به موضوع مهمی اشارت باشد. این روزها بحث داغ ثبت نام داوطلبان نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم. کلید پرشورترین انتخابات آخرین سال دهه نود با ثبت نام داوطلبان زده شد وانتظار می‌رود فضای کشورهم به صورت جدی‌تری به سمت انتخابات وبحث های سیاسی پیش رود. اما نکته مهمی که باید به داوطلبان حضور در خانه ملت از همین ابتدای راه تذکر داد این است که سعی کنند وقتی وارد مکان‌های تعریف شده برای ثبت نام مراجعه می‌کنند با پای راست وارد شوند. این توصیه به ظاهر دینی، در واقع یادآوری این نکته مهم است که «مجلس» هم مانند مسجد، مکان مقدسی است. مکانی برای خدمت به خلق در لوای اطاعت از خالق. همانگونه که در مسجد از هرگونه خطا وگناه پرهیز می‌کنیم در مجلس هم باید از هرخطا ولغزشی دوری جست. افرادی که این روزها برای ثبت نام و اعلام نامزدی شان در انتخابات مجلس مراجعه می‌کنند از این نکته مهم غفلت نکنند که خواسته یا ناخواسته وارد میدانی بزرگ از میدان‌های امتحان الهی قرار گرفته‌اند. اگر از هم اکنون خود را برای این آزمون بزرگ الهی آماده نکنند مردود الهی می شوند وگویی با پای چپ وارد شده‌اند، پای چپی که ورود با آن به مسجد مکروه است. از دیگر سو این اشاره، یادآوری این نکته هم برای ثبت نام کنندگان هست که اگر ملت به آن‌ها لطف کرده ویک صندلی سبز را در اختیارشان گذاشتند، پس از ورود، یادشان باشد به مسجد وارد شده‌اند. پس باید حرمت وقداست آن را به خوبی حفظ کنند. هر مرد وزن ایرانی که این روزها نیت ثبت نام در انتخابات مجلس را می‌کند، باید این نیت فقط برای رضای خدا باشد. اگر رضای خدا با رضای دیگری، مخلوط شد یا فقط برای رضای دیگری وحب دنیا حتی وارد فضای ثبت نام شدیم بی شک بعد از ورود هم عبادت خوبی نخواهیم کرد. ورود به مجلس مانند ورود به مسجد آداب خودش را دارد. باید از پلشتی‌های روحی طهارت داشت ووضوی اخلاص گرفت. باید به جماعت اندیشید واز تک روی در مسجد که مکروه است جلوگیری کرد. در مسجد حرف از دنیا زدن مکروه است، در مجلس هم باید هرچه از دنیا می‌گوییم برای رضای خدا وتامین معاش بندگان خدا باشد.
اگر همه آن‌هایی که این روزها داوطلب نمایندگی مجلس می‌شوند فقط به رضای الهی فکر کنند واز اعماق جان برای اعتقادشان پای در این راه پر خطر بگذارند آن وقت در مجلس نهم شاهد شکوفایی وپیشرفت واقعی کشور خواهیم بود. آن وقت از تنش‌های بی جا وکشمکش های مضر خبری نخواهد بود، چه آنکه نمازگذاران در مسجد از مجادله ودعوا وجنگ پرهیز می‌کنند.مسجد به امر خداوند محلی است برای الفت مومنین البته اگر مسجد، خدایی باشد ونه مسجد ضرار. مجلس شورای اسلامی هم اگر با نمایندگانی مخلص، مومن، بی ادعا، پرتلاش ومتخصص پر شود می‌شود مسجدی پر از لطف ووحدت وخدمت.قرن‌ها این مردم شریف، دنیا و آخرت خوب خود را از مساجد داشته‌اند، آن‌هایی که داوطلب نمایندگی مجلس هستند فقط به نیت ورود به مسجد، پای بگذارند... 
 
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "ثبات بیشتر سرمایه‌گذاری به کمک بازار آتی ارز"به قلم مرتضی بینا ‏آورده است:
بحث قیمت ارزهای خارجی و مساله تک نرخی کردن دلار این روزها در حالی تبدیل به معضل شده که با راه‌حل‌های ساده متداول در دنیا قابل حل است.
در سال‌های گذشته و در حال حاضر، عدم ثبات قیمت ارز‌های خارجی نسبت به ریال یکی از بزرگ‌ترین مشکلات سرمایه‌گذاری در ایران بوده است. این مشکل منحصر به ایران نیست و اصولا سرمایه‌گذاران خارجی و صادرکننده‌ها در همه جای دنیا همیشه نگران عدم ثبات ارزها هستند. یک سرمایه‌گذار تا حدودی با برنامه‌ریزی و امید برای سود بیشتر می‌تواند جبران کم ثباتی ارز را بکند؛ اما در صورتی که عدم ثبات از حد بگذرد، سرمایه‌گذار نخواهد توانست انتظارات برگشت سرمایه خود را برنامه‌ریزی کند و از خیر سرمایه‌گذاری خواهد گذشت.
در زمان تصمیم‌گیری برای سرمایه‌گذاری، این ثبات قیمت ارزها در سررسید‌های دریافتی و پرداختی آینده است که به سرمایه‌گذار اجازه برنامه‌ریزی برای برگشت سرمایه‌اش را می‌دهد. چنانکه سرمایه‌گذار بتواند از قیمت ارز‌ها در زمان سررسید‌های مالی خود اطمینان داشته باشد، مشکل عدم ثبات ارز برای او حل می‌شود و می‌تواند به حل مشکلات اصلی سرمایه‌گذاری خود بپردازد.
بازارهای آتی درسطح جهانی در مورد صدها کالا، ارزها و انواع زمینه‌های اقتصادی از قبیل نرخ بهره، به منظور حل مشکلات سرمایه‌گذاری به وجود آمده‌اند و از این نظر دارای کارآیی بسیار بالایی هستند؛ تا حدی که می‌توان ادعا کرد بدون وجود آنها سرمایه‌گذاری در سطح جهانی متوقف خواهد شد. کشور ما در زمینه ایجاد بازارهای آتی کم تجربه است؛ اما وجود حداقل یک بازار آتی در زمینه سکه طلا، تجربه گرانقدری است که باید از این تجربه برای ایجاد بازارهای آتی دیگر برای تشویق سرمایه‌گذاری استفاده کرد.
بازارهای آتی معمولا توسط بخش خصوصی راه‌اندازی می‌شوند، اما در مورد ایران، همکاری دولت و بانک مرکزی در ایجاد بازار آتی ارز الزامی به نظر می‌رسد. شکل گرفتن این بازار خصوصا اگر همراه با بازار لحظه‌ای ارز باشد دوعملکرد خیلی مهم دارد: از یک طرف به ثبات و تشویق سرمایه‌گذاری کمک می‌کند و از طرف دیگر باعث سهولت اجرای سیاست‌های بانک مرکزی، شفافیت در تصمیم‌گیری‌ها و از بین رفتن رانت‌های ناخواسته می‌شود.
با تشکیل بازار آتی، دولت و بانک مرکزی مجبور خواهند بود نظرات خود در مورد قیمت‌های آینده را با خرید و فروش آتی ارز اجرایی کنند و سرمایه‌گذاران نه به اظهارات مسوولان بلکه به عملکرد دولت در بازار بیشتر توجه خواهند کرد.
با مشخص بودن نرخ ارز در زمان‌های آینده امنیت سرمایه‌گذاری در هنگام تصمیم‌گیری تامین می‌شود؛ همچنین مسوولان دولتی و بانک مرکزی مجبور خواهند بود تا دقت بیشتری در بیان نظرات خود نشان بدهند؛ چون سخنان غیرتخصصی باعث حرکت‌های ناخواسته در بازار و به ضرر خود دولت تمام خواهد شد. خود این امر که مسوولان با توجه به واقعیات بازار سخن بگویند باعث جلب اعتماد عمومی در قبول اظهارات مسوولان کشور در زمینه‌های اقتصادی می‌شود.
به نظر می‌رسد علت چند نرخی بودن ارز ناشی از کندی سیستم سنتی، نبود مکانیسم‌های متداول جهانی بازار ارز در ایران و در نتیجه مشکل بودن اجرای تصمیمات بانک مرکزی است. با تشکیل بازار آتی ارز، نه تنها سهولت اجرای تصمیمات بانک مرکزی برای تثبیت نرخ ارز فراهم می‌شود، بلکه اعتماد عمومی و سرمایه‌گذاران جلب می‌شود.
متاسفانه خرید و فروش در بازارهای آتی به علت عدم آشنایی عموم به نحوه عملکرد آنها، به عنوان معاملات صوری و قمار در اذهان بسیاری از مردم جا افتاده است. هر چند امکان سفته‌بازی آسان در این بازارها وجود دارد، ولی با آموزش می‌توان از وقوع ضررهای ناخواسته افراد ناآشنا به این بازارها جلوگیری کرد. ناآشنا بودن عموم به طرز کار این نوع بازارها نباید بهانه‌ای برای عدم استفاده از یکی از بهترین ابزارها برای تثبیت سرمایه‌گذاری باشد. به علاوه جلب اعتماد عمومی به سیاست‌های ارزی دولت، ایجاد شفافیت در تصمیمات دولتی و جلوگیری از ایجاد رانت‌های ناخواسته، به کمک این نوع بازار قابل دسترسی است. 
 
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "نان‌بری از جان‌بری بدتر است!"به قلم غلامرضا کمالی‌پناه آورده است:می‌گویند بر سردر خانه شیخ‌ابوالحسن خرقانی، عارف مشهور، نوشته‌ شده‌بود: «‌هر کس به این خانه وارد شود، نانش دهید و از ایمانش نپرسید؛ زیرا کسی که نزد خداوند تعالی، به جانی ارزد، بر سفره ابوالحسن به نانی ارزد». از این نوع حکایات پندآمیز و زندگی‌ساز در فرهنگ و ادب این سرزمین فراوان وجود دارد. در گفتار و رفتار پیامبران، امامان، عارفان و خوبان، نمونه‌های آموزنده بی‌شماری به ثبت رسیده که برای ساختن هر جامعه‌ای، بخشی از آن‌ها نیز بسنده است. برای نمونه، نقل می‌کنند که، روزی حضرت ابراهیم(ع) از بیابانی می‌گذشت، پیرمرد خارکنی را دید که در راه مانده بود، او را به منزل خود آورد. هنگام غذا خوردن، همگان با نام خدا شروع کردند؛ اما پیرمرد بدون ذکر خدا، به غذا‌خوردن مشغول شد. ابراهیم(ع) به او تذکر داد که چرا نام خدا را نیاوردی؟ پیرمرد پاسخ داد که من بیش از هفتاد سال عمر کرده‌ام و تاکنون نام خدا را بر زبان نرانده‌ام و به این موضوع باور نداشته‌ام. ابراهیم پیرمرد را از خانه خود بیرون‌انداخت. بلافاصله وحی آمد که «چرا بنده پیر مرا از منزل خویش بیرون انداختی؟» و به پیامبر تذکر داد که «من این شخص را عمر طولانی بخشیده‌ام و روزی‌اش داده‌ام و حتی یک‌بار نیز از او نرنجیده‌ام؛ اما تو حتی یک لحظه نتوانستی او را تحمل کنی.» بارها شنیده‌ایم که بسیاری از جوانان و اشخاص جویای کار، در گزینش رد شده‌اند. خیلی از ما، دیده یا شنیده‌ایم، دوستان یا بستگان‌مان که برای استخدام در فلان اداره، سازمان یا شرکت دولتی، پس از موفقیت در آزمون‌های کتبی مجبور شده‌اند، از فیتلر گزینش عبور کنند؛ برای عبور از این مرحله، مطالب کتاب‌های متعددی را یکی پس از دیگری، تندتند به حافظه می‌سپارند: نماز میت چند رکعت است، کدام نماز است که رکوع ندارد، نماز آیات چند قنوت دارد، لباس احرام چند تکه است و از این قبیل. بی‌گمان بیشتر مردم ایران مسلمان هستند و هریک از فرایض دینی خود را به‌جای خویش انجام می‌دهند. غالبا اداب نماز خواندن را می‌دانند و روش وضوی درست را آموخته‌اند؛ زیرا این فریضه هر روز آن‌هاست؛ اما آیا ضروریست، از آن جوان روستایی که دار و ندار خود و پدرش به ده گوسفند نمی‌رسد و برای کسب شغلی آمده و آزمون‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته‌است، در مرحله گزینش، از آداب احرام‌بستن و واجبات شرعی حج پرسیده شود؟ بی‌تردید آن جوان وقتی مستطیع شد، خود به دنبال احکام شرعی حج می‌رود و آن را جویا می‌شود. عجیب‌تر این‌که به این بهانه‌ها، تعداد بی‌شماری از این افراد ردّ صلاحیت می‌شوند و اجازه استخدام به آنان داده‌نمی‌شود. بسیاری از کسانی که مسئولیت استخدام داوطلبان مشاغل گوناگون را به عهده دارند، با کج‌سلیقگی یا به‌منظور استخدام سفارش‌شده‌ها و بستگان خویش، تعدادی از جوانان مستعد را از حقوق طبیعی‌شان محروم می‌کنند. حتی از این بدتر گاهی تحقیق‌شده که فلان داوطلب شغل، رابطه خویشاوندی بسیاردوری با یک ضدّ انقلاب داشته‌است و به این بهانه، به‌ناحق او را رد کرده‌اند؛ اگر چنین حکمی روا می‌بود، درباره تعدادی از مسئولان نیز صدق می‌کرد. زیرا با این حساب، فرزندان و بستگان برخی از مسئولان نیز مشکل‌دار هستند، پس باید پدران و برادرانشان از همه مشاغل دولتی محروم می‌شدند و اگر این عدالت می‌بود، باید نسبت به همگان اجرا می‌شد. اما واقعیت امر این است که این کار عدالت نیست و نباید کسی را به‌جای دیگری مجازات کرد و هر کسی مسئول عمل خویش است. به‌علاوه بررسی شایستگی‌های افراد برای مناصب و مشاغل گوناگون، باید بر اساس میزان کارایی و درستکاری آن‌ها صورت‌گیرد. پیامبر اکرم(ص) مسئولیت‌ها را براساس کارآمدی افراد به آنان واگذار می‌نمود. هر زمان می‌خواست گروهی را به کار مهمی بفرستد، «فرماندهی» را به امثال خالدبن ولید می‌سپرد؛ زیرا خالد بااین‌که سابقه درخشانی نداشت و حتی پس از اسلام‌آوردن نیز آلوده‌دامن بود، فرماندهی باتدبیر و شجاع بود؛ اگرچه در آن‌سو هم مسلمانان خوبی نظیر ابوذر و سلمان بودند، کمتر پیش می‌آمد که پیامبر فرماندهی را به این دو بزرگوار بسپارد؛ هر‌چند آنان در مراتب مسلمانی بسیارفراتر از خالد بودند. نتیجه بحث این است که هنوز قوانین نادرست و سوءنیت‌هایی در کشور وجود دارد که باعث می‌شود، جامعه و افراد از سود متقابل بی‌بهره بمانند. چنین شیوه‌های نادرستی موجب نان‌بری بخش زیادی از هموطنان می‌شود و نان‌بری هم از جان‌بری بسیار بدتر است!‏
 
* گسترش
روزنامه گسترش درسرمقاله خود با عنوان "هدفمندی یارانه‌ها در بورس"به قلم محمودرضا خواجه نصیر * آورده است:همین چند روز پیش بود که اجرای قانون هدفمندی یارانه یکساله شد قانونی که اولین قدم از بزرگ‌ترین جراحی اقتصادی کشور بود و انتظار می‌رفت تبعات آن همه بخش‌ها از جمله بازار سرمایه و شرکت‌های عضو آن را درگیر کند هر چند که سهم تولیدی‌ها، صادراتی‌ها و البته خدمات از این تحول بزرگ یکسان به نظر نمی‌رسید و پیش‌بینی می‌شد شرکت‌هایی که مصرف‌کننده عمده انرژی و یارانه‌های دیگر دولت به‌شمار می‌روند حاشیه سود کمتری در اختیار بگیرند و در نقطه مقابل شرکت‌های خدماتی به صنایع پیشرو بازار تبدیل شوند.این در حالی بود که سهامداران و اهالی تالار شیشه‌ای هم چندان از اتفاقات پیش رو مطمئن به نظر نمی‌رسیدند و در حقیقت به وضوح نمی‌دانستند با هدفمندی یارانه‌ها، وضعیت بورس و شاخص آن چگونه خواهد بود. اما در همین یکسالی که یارانه‌ها هدفمند شد و قانون جدید به مرحله اجرا رسید، سهامداران شاهد رشد شش‌هزار واحدی شاخص کل بورس تهران بودند.
این در حالی بود که برخی از ناظران پیش‌بینی کرده بودند، شاخص کل بورس تهران با اجرای قانون هدفمند‌کردن یارانه‌ها با شش‌هزار واحد افت از ۱۸ به ۱۲ هزار واحد برسد اما این اتفاق رخ نداد و حتی شاخص کل بورس، شش‌هزار واحد افزایش یافت.
در مجموع می‌توان گفت پیش از اجرای هدفمندی یارانه‌ها نگرانی‌هایی برای صاحبان سهام وجود داشت که بیشتر از تبعات احتمالی هدفمندی بر سود و زیان و دخل و خرج شرکت‌ها ناشی می‌شد. اما وقتی موج التهاب و جو روانی فروکش کرد اگر چه حمایت‌های واقعی از صنعت دست‌کم آنگونه که پیش‌بینی شده بود انجام نگرفت اما هدفمند‌سازی یارانه‌ها تاثیر منفی آنچنانی نداشت. البته گروهی از کارشناسان بر این باور هستند که بالا رفتن هزینه‌ها، سودآوری شرکت‌های بورسی را کاهش داده اما این موضع چندان هم قابل اثبات نیست.
به عبارت دیگر به نظر می‌رسد با اجرای قانون جدید نه‌تنها بسیاری از شرکت‌ها با مشکلی روبه‌رو نشدند بلکه گروهی از بزرگان مانند صنایع فولاد توانستند از ابتدای سال طرح‌های توسعه‌ای خود را به اجرا بگذارند و سرمایه‌هایشان را افزایش دهند، همین امر هم نشان می‌دهد که با وجود هدفمندی یارانه‌ها دورنمای آنها از آینده مثبت خواهد بود.
در کل آمار نشان می‌دهد که نسبت سود به فروش نه‌تنها کاهش نداشته بلکه با افزایش نیز روبه‌رو بوده و این امر بدان معناست که شرکت‌ها توانسته‌اند افزایش هزینه‌ها را پوشش دهند.
نکته دیگر اینکه اگر هم در برخی از حوزه‌ها مثل قیمت‌گذاری مواد پتروشیمی آزاد تر بود و به میزانی که قیمت تمام‌شده افزایش یافته قیمت عرضه نیز بالا می‌رفت سود‌آوری شرکت‌ها بیشتر هم می‌شد.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد که اگر چه بخش‌هایی از قانون هدفمندی که اجرا شد تبعات مثبتی به همراه داشت اما اجرا نشدن بعضی دیگر از بخش‌های آن پیامدهای منفی را به بازار تحمیل کرد، همانند اتفاقاتی که برای شرکت‌های سیمانی افتاد و به دلیل حمایت‌های صورت نگرفته از آنها با کاهش فروش محصولاتشان روبه‌رو شدند.
با این اوصاف به نظر می‌رسد برای اظهار نظر در‌خصوص مرحله دوم قانون هدفمندی زود است و باید منتظر ماند تا تمام ابعاد آن روشن شود، با این‌همه آنچه مسلم است اینکه هدفمندی و آزاد‌سازی باید به طور کامل انجام شود و اگر قیمت نهاده‌های کارخانه‌ها افزایش پیدا کرد بگذارند تا قیمت فروش شرکت‌ها هم به میزان تاثیر این بالارفتن قیمت‌ها افزایش یابد.
* مدیر امور بورس‌ها و بازارهای سازمان بورس اوراق بهادار تهران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین