کد خبر: ۶۶۵۹۸
تاریخ انتشار:

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:شكار كاشمر و دست هاي ديجيتال

«شكار كاشمر و دست هاي ديجيتال»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛بلند پايگان سرويس جاسوسي سيا حالا حالا ها بايد در خماري اين سؤال غوطه ور بمانند كه هواپيماي جاسوسي فوق مدرن «آركيو- 170» آنها چگونه شكار «جنگال» ايران شد؟ شكار كه نه، گويا اين پهپاد رادار گريز و رام ناشدني را «جلد» كرده و به زمين نشانده اند. اگر پدافند ايران، آركيو170 آمريكايي - جانور قندهار- را منهدم كرده بود، آن قدر آزاردهنده نبود كه الان هست. شوكي كه به واسطه اين ماجرا، عرض و طول ساختار اطلاعاتي و جنگ سايبري آمريكا را درنورديده، غريب و كم سابقه است. جنگال (جنگ الكترونيك) ايران، هم توانسته ارتباط پهپاد (پرنده هدايت پذير از دور) را با پايگاه اصلي درافغانستان- شيندند- قطع كند، هم هدايت راداري آن را در اختيار بگيرد و هم ظاهراً سيستم خود انهدامي آن را از كار بيندازد.

فناوران گمنام ايراني پس از اين با غنيمت خود چه خواهند كرد و چه رازها گشوده خواهدشد، مصيبت ديگري براي سازمان جاسوسي آمريكاست. اما مهم تر از خود هواپيما و اطلاعات مربوط به آن، همين فرآيند رخنه و نفوذ و اخلال در سيستم جنگي- جاسوسي سايبري آمريكاست كه ابعادي كاملاً مبهم و ناپيدا دارد. اكنون نه ساختار سايبري سازمان سيا و نه پنتاگون و نه هيچ مركز اطلاعاتي- نظامي آمريكا امنيت موهوم گذشته را ندارد. يعني كه جنگ پرهياهوي سايبري- مجازي مي تواند به مرز مغلوبه شدن و كمانه كردن نزديك شده باشد.

مي پذيريم كه آمريكا و متحدان انگليسي- اسرائيلي آن به طرز بي سابقه اي غافلگير شده باشند. سيا، موساد و ام آي6 از دو سال پيش وارد فاز تازه اي از جنگ اطلاعاتي- امنيتي با ايران شدند. در همين دو سال چند تن از دانشمندان هسته اي ايران را سبعانه در كنار همسر ترور كردند و لابد به خاطر اينكه وسط خيابان توانسته اند بمب به خودرو شهيد شهرياري بچسبانند، به يكديگر تبريك هم گفتند! مئير داگان و رابرت گيتس را عرض مي كنم و اين آخري، جان ساورز رئيس جديدالورود «ام آي6» كه اوايل آبان 1389 اعلام كرد فعاليت هاي ديپلماتيك به تنهايي قادر نيست فعاليت هاي هسته اي ايران را مهار كند و بايد سراغ عمليات اطلاعاتي و امنيتي رفت.

چند هفته بعد مجيد شهرياري و فريدون عباسي وسط خيابان ترور شدند. يكي با رفتن و ديگري با ماندن، اسوه شدند. (اگر اين اسوه شدن را باور نداريد از آن نوجوان دانش آموز سوال كنيد كه وقتي مي پرسند مي خواهي چه كاره شوي؟ مي گويد دانشمند هسته اي. چرا؟ «چون هم خدمت به كشور است و هم مي خواهم مثل شهيد شهرياري شهيد شوم!»). در همين دو سال گذشته درحالي كه انواع فشارها و تحريم ها شدت مي گرفت، محافل غربي با هيجان تمام اعلام كردند برخي تأسيسات هسته اي ايران از جمله نيروگاه بوشهر مورد حمله ويروس استاكس نت قرار گرفته و عن قريب از كار خواهد افتاد. بدافزار استاكس نت محصول 2010 لابراتور مشترك سيا، موساد و ام آي6 بود تا قدرت جنگ اطلاعاتي- سايبري آنها را به رخ بكشد. اما سرانجام ماجرا چه شد؟ دشمن يك رزمايش كاملاً واقعي سايبري را به ايران هديه داد و ايران ضعف ها و خلل ها را بازشناسي كرد.

 پاسخ ايران، رونمايي تأسيسات زيرزميني فردو، غني سازي 20درصد، به كارگيري سانتريفيوژهاي پيشرفته تر و گسترش غني سازي 5/3درصدي بود. اگر پاسخ شسته رفته و تميزتر و اتوكشيده تري براي استاكس به لحاظ «اطلاعاتي» مي خواهيد، در غنيمت اطلاعاتي- نظامي اخيري كه از دشمن گرفتيم، جست وجو كنيد؛ «جانور قندهار»ي كه چون در كاشمر شكار جنگال ايران شد، از اين پس بايد به نام «شكار كاشمر» شناسايي شود.


اما «شكار كاشمر» همه قدرت غافلگيركننده اطلاعاتي- نظامي و سايبري ايران را بازگو نمي كند. هنوز پژواك خبري كه دو هفته پيش مانند انفجار توپ در آمريكا صدا كرد، فروكش نكرده است. شبكه اي .بي.سي آمريكا همين دو هفته پيش از قول مقامات ارشد فعلي و سابق سازمان سيا تأييد كرد كه گزارش چند ماه قبل ايران و حزب الله مبني بر شكار 12 جاسوس CIA واقعيت داشته است.

حالا خبر شاهكار تازه ايراني، قوز بالاي قوز مي شود؛ يا به اصطلاح ايراني «سپلشت»! فهرست غافلگيري هاي آمريكا و دو متحد اسرائيلي- انگليسي آن به همين جا ختم نمي شود. اما پيش از مرور دنباله اين فهرست، بايد نكته اي را متذكر شد. غربي ها اصطلاحي دارند به نام «بازي». آنها تا همين يكي دو دهه پيشتر، چالش هاي موجود بر سر راه خود را به چشم بازي مي ديدند. چارچوب و ابعاد و زميني براي آن مي چيدند، محاسبه و پيش بيني و برآورد مي كردند، از كنار گود مي نشستند، غافلگير مي كردند، ضربه مي زدند و هيجان گلادياتوربازي را از حاشيه اي امن تجربه مي كردند. اما چالش هايي كه از جانب جبهه مقاومت اسلامي به رهبري ايران متوجه جبهه استكبار شده، به غايت پيش بيني ناپذير، رادارگريز و «ابعادناپذير» مي نمايد. اكنون اين دشمن نيست كه زمين و زمان و قواعد به اصطلاح بازي را تعيين مي كند. حريف در اين ميدان نه تنها طعمه منفعل نيست بلكه بارها به نحوي غافلگيركننده طرف مهاجم را به دام مي كشد و از جايي كه گمان نمي برد، ضربه اي دردآور و فلج كننده بر پيكر وي وارد مي كند.

اگر قرار است فهرست غافلگيري ها و ضرب شست هاي خردكننده را پي بگيريم، خوب است سري به جنوب لبنان و جنگ 33روزه (ژوئيه 2006) بزنيم. آنجا كه تانك هاي پولادين و ضدانفجاري مركاوا قطار شدند تا با پيشروي در عمق، كار حزب الله را بسازند. شما بگوييد حسگرهاي دستان آن مرد پارسايي كه در تاريكي شب، شني مركاوا را لمس كرد، چه قدر بايد ديجيتالي و دقيق بوده باشد كه در بازگشت بتواند فرمول انفجار همين تانك ها را بنويسد و مدتي بعد، گورستاني از مركاواها- اسطوره شكست ناپذيري اسرائيل- در جنوب لبنان تلنبار شود. فقط در يك روز 30مركاوا شكار حزب الله شد و تا جنگ به سرآيد اين رقم به حدود 90فروند تانك رسيد.

قدرت اطلاعاتي-نظامي و «اعتقادي» ايران را تاريخ، بعدها روايت خواهد كرد. بگذار فعلاً از همين شاهكارهاي پيدا كه همه - دوست و دشمن- مي دانيم بنويسيم. باز هم جنگ 33 روزه! و خدا مي داند كه اطلاعات فشرده ده ها ترابايتي در همين 33 روزه نهفته است. در همين جنگ بود كه حزب الله دو ناوچه جنگي بسيار پيشرفته و 85 متري ارتش صهيونيستي موسوم به «ساعر 5» را منهدم كرد تا كارشناسان نظامي-اطلاعاتي آمريكا و اسرائيل انگشت به دهان بمانند.

البته اين شكار نيز به شكل «هاي كلاس» و آميخته با ظرافت انجام شد؛ آنجا كه سيدحسن نصر الله در گفت وگويي مستقيم با شبكه المنار از مردم خواست به درياي مديترانه نگاه كنند و تا لحظاتي ديگر شاهد انهدام ناوچه اسرائيلي باشند و.... «گرومپ»! اين عبارات كه از المنار پخش شده، يادگاري است: «فرمانده نيروي دريايي اسراييل اعلام كرد كه دستگاه هاي ما خاموش بود و الاّ حزب الله نمي توانست ناو ساعر را بزند؛ من همين جا به او مي گويم كه اگر دستگاه هايتان خاموش است آنها را روشن كنيد و از مردم لبنان هم مي خواهم به پشت بام بروند و درياي مديترانه را تماشا كنند كه ما مي خواهيم چند دقيقه بعد يك ناو ديگر اسرائيل را بزنيم.» (گويا فرمانده يكي از همين ناوها قبلاً گفته بود اگر به من دستوري داده شود، لازم نيست به خليج فارس بروم، از همين جا در حيفا هر هدفي را در بندرعباس مي زنم!). به اين فهرست بيافزاييد بالگردهاي پرواز در شبي كه گرفتار تيرهاي غيب حزب الله شدند.

حالا اگر كسي خواست از لبنان اوج بگيرد و چرخي در منطقه بزند، مي بيند كه ايران چگونه بساط پروژه پيچيده و چند لايه آمريكايي-انگليسي-صهيونيستي «فتنه سبز» را كه سالها روي آن كار شده بود، در هم پيچيد و در اثر اقتدار و انرژي آزادشده به واسطه «نهضت عاشورايي 9 دي»، چگونه امواج انقلاب، خاورميانه اسلامي را پيش چشمان از حدقه درآمده ديكتاتورهاي وابسته درنورديد. اتفاق كوچكي نبود.

يك ملت تمام قد براي پاسداري از انقلاب خود به خيابان آمدند تا نيويورك تايمز خاضعانه و از سر احترام بنويسد «اين بزرگ ترين راهپيمايي در خيابان هاي تهران پس از تشييع باشكوه آيت الله خميني است.» الحمدالله الذي جعل اعدائنا من الحمقاء. يعني نهضت 9 دي را راه اندازي سفارتخانه مجازي يا توليد نرم افزار «هي استك» (انباركاه) و از اين قبيل بازي هاي مجازي جبران مي كند؟! خودشان نوشتند كه همين نرم افزار هي استك (Hay stack) كاملاً امن مي نمود- مانند يافتن سوزني در انبار كاه- اما تله بزرگي در خدمت سيستم اطلاعاتي ايران شد تا شبكه اي از مرتبطين با سرويس جاسوسي و وزارت خارجه آمريكا را شناسايي كند. اين رفتار سايبري انباشته از بلاهت كجا و «جنگال» ايران كجا؟ اگرچه هنوز ابتداي ماجرا است و آمريكا بايد منتظر بماند تا ايران برگ هاي برنده ناشناخته و رونشده اي را روي ميز بگذارد.

بازي بزرگي كه ايران براي آمريكا چيده، حالا ديگر صرفاً شطرنجي (موزائيكي- نامتقارن) نيست. هر صفحه شطرنجي ابعادي دارد و با همه سختي، محاسبه پذير است. ايران خارج از صفحه محاسبات و رادار آمريكا عمل مي كند. حداكثر آنچه رادارهاي آمريكا قرار بوده رصد كنند و حالا به معضل خورده اند، «تأسيسات» بوده است. اين، نوعي نگاه مكانيكي به صحنه است. مگر 33 سال پيش «جس جيمز لايف» رئيس ميز ايران در سازمان سيا به مجله آلماني اشپيگل نگفت «شعار سازمان سيا هميشه اين است كه با ديكتاتورها تا وقتي كه با ما باشند مخالفتي نخواهيم كرد. مثلاً هر وقت كه مسئله ايران در ستاد مركزي سيا مطرح مي شد روسا هميشه مي گفتند آمريكا به شاه احتياج دارد و تا او را داريم هيچ غمي نبايد داشت... از اين رو جاي تعجب نيست كه ما در مقابل انقلاب ايران چنين انگشت به دهان مانده ايم... ما آنقدر مجهز هستيم كه مي توانيم نمره اتومبيل ليموزين برژنف را هنگام ورود به كاخ كرملين از هوا برداريم ولي متأسفانه عكس هاي ماهواره اي ما كما في السابق از منعكس كردن افكاري كه مردم در سر دارند، عاجزند. گناه بزرگ ما اين است كه در ايران با همه كس جز مردم كوچه و بازار تماس داشته ايم».

آيا ضعف و اختلال راداري آنها برطرف شده بود كه پاي حسني مبارك و بن علي و ديگر ديكتاتورها آن قدر ماندند تا در آتش انقلاب ملت ها آب پز شدند؟ آيا آن ماشه تحريمي كه جان ساورز بهمن ماه سال 86- قبل از انتصاب به رياست ام آي 6- مي گفت اگر چكانده شود، باعث اختلاف در ايران و تسليم آنان خواهد شد و چكانده شد، گرهي از گره هاي كور جبهه استكبار گشود يا ايران را به سوي خلاقيت و خودكفايي بيشتر سوق داد؟ از همه گزينه هاي روي ميز چيزي براي آمريكا و اسرائيل و انگليس نمانده؛ حال آن كه ايران هنوز همه توانايي هاي خود را رو نكرده است. حزب الله لبنان نيز در حالي كه جنگ 33 روزه به سر آمده بود، همه توانايي خود را رو نكرد و البته موشك هاي مقاومت 10 كيلومتر، 10 كيلومتر، برد خود را افزايش داده و به تل آويو نزديك شده بودند. شكار «جانور قندهار» در كاشمر، يكي از آن رودست هاي اطلاعاتي بود كه آمريكا از ايران خورد. رودست كه نه، يك سيلي و ضرب شست جانانه كه تا مدت ها اثر آن بر سيماي سازمان سيا خواهد ماند. محاسبات غرب اينك يكي پس از ديگري خطا از آب درمي آيد و شكار كاشمر- نظير شكار ريگي- تا مدت ها آنها را در خماري نگاه خواهد داشت. حالا بدترين كابوس هاي اطلاعاتي آمريكا، يكي پس از ديگري تعبير مي شود.

اين نوشته به روح بلند دانشمند گمنام و پارسا سردار حسن تهراني مقدم (رضوان الله تعالي عليه) تقديم مي شود.

خراسان:بازار سکه و اعتماد از دست رفته بانک مرکزي

«بازار سکه و اعتماد از دست رفته بانک مرکزي»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن مي‌خوانيد؛بازار سکه اين روزها به عرصه کارزار و جنگ مغلوبه اي تبديل شده است که يک سوي آن بانک مرکزي ويک سوي آن دلالان خرد و کلان قرارگرفته اند و در اين ميان غلبه گاه و بي گاه هريک بر ديگري سودي به حال مردم نداشته است بلکه آنان در گرماگرم اين رقابت داغ همواره بازنده ميدان بوده اند اما بازندگان اين ميدان چنان که در ادامه خواهيم گفت فقط متقاضيان خرد سکه و طلا نبوده اند.

اجازه دهيد براي ورود به بحث از آخرين اقدام بانک مرکزي براي ساماندهي بازار سکه سخن بگوييم رئيس کل بانک مرکزي ۲ هفته قبل با اشاره به حباب ۷۰ تا ۸۰هزار توماني قيمت سکه قول شکستن اين حباب را داد. به طور طبيعي انتظار مي رفت اين بانک براي عمل به وعده خود از ابزار حراج سکه در بانک ها استفاده کند که چنين کرد و در نهايت طي ۳روز قيمت سکه هاي بانکي را تا حدود ۸۰هزار تومان کاهش داد. به تبع اين اقدام قيمت سکه در بازار طي ۳روز حدود ۴۰هزار تومان کاهش يافت ولي پس از آن قيمت سکه در بازار به قيمت هاي قبل از وعده رئيس کل بانک مرکزي بازگشت. در اين ميان فاصله حدود ۷۰ تا ۸۰ هزار توماني قيمت سکه عرضه شده در شعب منتخب بانک ملي و بازار طي روزهاي اخير باعث تشديد حضور دلالان خرد و کلان و حتي برخي مردم عادي براي خريد سکه بانکي و فروش به قيمت هاي بالاتر در بازار شد که در پي آن دلالان حرفه اي سکه براي حفظ اقتدار خود در صفوف به هم فشرده تر و متراکم تر خريد سکه دست به دامان زورگيران و قلدران شوند. حال اجازه دهيد فراتر از شرح اتفاقات به تحليل روند کنوني بازار سکه و سياست هاي بانک مرکزي براي سروسامان دادن در اين باره بپردازيم:

۱ - واضح است که سياست اخير افزايش عرضه سکه در بانک ها همانند اکثر دفعات قبل اگرچه باعث کاهش قيمت سکه بانکي شده است ولي هدف نهايي براي شکستن حباب قيمت سکه را محقق نکرده است.

اساسا براي کاهش حدود ۷۰ تا ۸۰هزار توماني قيمت سکه بانکي حتي ۳روز هم لازم نبود و بانک مرکزي به عنوان عرضه کننده انحصاري سکه در صورت وجود حباب قيمت نه تنها مي تواند بلکه ملزم است قيمت سکه عرضه شده توسط بانک مرکزي در بانک ها را واقعي کند. فراتر از اين بايد سوال کرد که چرا تاکنون سکه بانکي گران تر از قيمت واقعي فروخته شده است؟ درباره وجود حباب قيمتي در سکه هاي بازار ممکن است متوازن نبودن عرضه و تقاضا به عنوان عامل وجود حباب ذکر شود ولي درباره سکه هاي بانکي که بانک مرکزي عرضه مي کند و به عنوان يک نهاد دولتي به طور طبيعي نبايد به دنبال سودآوري ناشي از گران فروشي باشد چه توجيهي وجود دارد؟ اگر بانک مرکزي از گران فروشي سياست خاصي را دنبال مي کند چرا اين سياست را به طور شفاف عنوان نمي کند تا متهم به سودآوري و کسب درآمد براي دولت از اين راه نباشد.

۲ - اما دومين نتيجه اقدام اخير بانک مرکزي در بازار سکه اين است که سودآوري دلالان افزايش يافته است. نگاهي به گزارش هاي ميداني رسانه ها و مشاهدات خبرنگاران و ساير مردم از صفوف خريد سکه نشان مي دهد که متقاضيان خرد سکه يا به عبارت ديگر مردم عادي که ممکن است براي هديه دادن يا حتي سرمايه گذاري اندک متقاضي چند سکه بهار آزادي باشند ترجيح مي دهند به جاي چند ساعت ايستادن در صفوف شلوغ خريد سکه که ممکن است نوبت نيز به آن ها نرسد، نياز خود را از بازار تهيه کنند.

در مقابل دلالان سرخوش از رانت ۷۰ تا ۸۰ هزار توماني تفاوت قيمت سکه عرضه شده در بانک ها و بازار به فکر استفاده از فنون جديد براي خريد سکه بيشتر مي باشند و اين اقدام رسما منجر به تقويت جريان ناسالم و فاسد دلالي در بازار سکه و به حاشيه رفتن عناصر اخلاق و اعتماد در اقتصاد کشوري است که داعيه دار اقتصاد اسلامي و حرکت جهادي در عرصه اقتصاد است.

۳ - اما يکي از مهم ترين اثرات منفي غلبه دلالان بر مناسبات بازار سکه زيرسوال رفتن اقتدار نهاد تخصصي بانک مرکزي است. بانک مرکزي که به واسطه وظايف کليدي خود در مديريت بازار طلا و ارز، تنظيم سياست هاي پولي و نظارت بر عملکرد بانک ها در هر اقتصادي جزو حساس ترين مراکز دولتي به شمار مي رود امروزه در اقتصاد ايران به نهادي تبديل شده است که موفق به عملي کردن اکثر وعده هاي گاه و بي گاه خود در بازار سکه و ارز و نظارت بر بانک ها نيست. جايي که رئيس کل بانک مرکزي با شور و حرارت در برابر دوربين و ضبط صوت رسانه ها وعده هاي اميدبخش به مردم و هشدارهاي شديد و غليظ به دلالان و متخلفان مي دهد ولي معمولا بيش از چند روز در عمل به وعده هاي خود براي تنظيم بازار سکه و ارز موفق نيست. بماند که در عرصه نظارت بر بانک ها به ويژه در موضوع فساد مالي اخير ضعف اقتدار بانک مرکزي در اعمال نظارت و مجبورکردن بانک ها به جلوگيري از تخلف هاي هشدار داده شده کاملا مشهود بود.

اين بدترين پيام براي يک اقتصاد خواهد بود که در قلب فرماندهي آن نمي توان به وعده هاي يکي از بازيگران اصلي اقتصاد دل بست.

تداوم اين وضعيت مي تواند به ريشه دارشدن اقتصاد دلالي در بازارهايي همانند سکه و ارز کمک کند و تبعات تداوم چنين روندي به هيچ وجه براي اقتصاد مدعي رشد ۸درصدي مثبت نخواهد بود. آيا بانک مرکزي اعتماد از دست رفته را بازخواهد يافت؟ اميد که اين چنين باشد.

جمهوري اسلامي:طرف‌هاي بحران اروپا

«طرف‌هاي بحران اروپا»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛دو دهه پيش، زماني كه رنگين كمان اتحاديه اروپا در آسمان قديمي‌ترين قاره مغرب زمين نقش بست و ستاره‌هاي اقبال اين ابرقدرت جديد اقتصادي و سياسي بلند شد، منفي‌نگرترين تحليل گران جهاني و بدبين‌‌ترين نظريه پردازان سياسي نيز به خود جرأت نمي‌دادند واقعيت تلخ و دردناكي را كه امروز بر سرنوشت اين اتحاديه نوپا سايه افكنده، پيش‌بيني كنند. آن روزها كه كشورهاي اروپايي براي عضويت در اين اتحاديه از همديگر سبقت مي‌گرفتند تا يكي پس از ديگري خود را به اين پيمان گره بزنند، هيچكس تصور نمي‌كرد چنين روزهايي در انتظار اين قطب بزرگ اروپايي باشد، آنچنان كه پس از مدت كوتاهي همان كشورهايي كه براي سوار شدن به اين قطار عجله داشتند، اكنون براي پياده شدن از آن بر ديگري سبقت بگيرند.

دقيقاً 18 سال پيش، اتحاديه اروپا با هدف افزايش همكاري‌ها و اتحاد ميان كشورهاي اروپايي در سطح جهاني و شكل‌گيري بلوك جديد سياسي و اقتصادي پس از فروپاشي شوروي شكل گرفت ولي اكنون پس از مدت زمان كوتاهي، بحران مالي و وضعيت وخيم برخي كشورهاي عضو، اهداف تشكيل اين اتحاديه را مورد تهديد قرار داده و به سمت و سويي مي‌رود كه به اعتراف رئيس‌جمهور فرانسه "اين اتحاديه در آستانه سقوط قرار دارد و اگر توافقي اساسي در راستاي حل بحران يورو صورت نپذيرد، شانس ديگري وجود ندارد." شايد بي‌سبب نباشد كه سران 27 كشور اروپايي طي شش ماه گذشته سه بار گردهم آمده‌اند تا راهي را براي خروج از بن‌بست بيابند كه آخرين نشست آنها نيز روز جمعه با كارشكني انگليس بي‌ثمر ماند.


اما اكنون سئوال اينست كه بحران اقتصادي اروپا از كجا آغاز شده، درحال حاضر چه دامنه‌اي دارد و چه كشورهايي از اين بحران سود مي‌برند؟

شروع بحران به طور عام به بحران اقتصادي و پولي آمريكا باز مي‌گردد كه در سال 87 به دنبال بحران مسكن ايجاد شد و بعد دايره آن به بانكها كشيده شد و كم كم تمام دواير تجاري و اقتصادي آمريكا را در بر گرفت. آمريكائي‌ها كه با هوشمندي تمام سياست‌هاي اقتصادي خود را به گونه‌اي تنظيم كرده‌اند كه در هر گوشه‌اي از جهان و در هر يك از كشورها بوئي از رونق اقتصادي به مشام برسد، براي آنكه سهمي را عايد خود كنند، راهكارهائي را پيش‌بيني كرده‌اند ولي هرگاه در همان كشورها بحران مالي بروز كند، سر خود را به زير آب مي‌كنند تا امواج را از سر گذرانده و در نهايت ضربات سهمگين را به ديگر شركا و رقباي اقتصادي خود منتقل كنند. برهمين اساس بحران مالي آمريكا در سال 88 به اروپا منتقل شد و در ابتدا اقتصاد كشورهاي ضعيف و بيمار را كه داراي بدهي‌هاي مالي بسيار و كسري بودجه فراوان بودند از قبيل يونان، پرتغال، اسپانيا و ايرلند به چالش شديد كشيد و بعدها ايتاليا را كه از كشورهاي بنيان گذار يورو و جزء چهار كشور اروپايي عضو گروه هفت كشور بزرگ صنعتي دنيا موسوم به گروه هفت بود را تكان داد و اين كشور را با بيش از 1900 ميليارد يورو بدهي خارجي زمين گير كرد. اگرچه رسانه‌هاي اروپايي سعي در مخفي كردن ابعاد بحران‌هاي مالي، اقتصادي و سياسي دارند اما اوضاع آنقدر آشفته است كه قابل كتمان و مخفي كاري نيست، چرا كه عواقب بحران از دولت‌ها و موسسات اقتصادي به سطح عمومي مردم رسيده و بحران اقتصادي را به يك بحران سياسي تبديل كرده است.

بحران يورو در اروپا ظرف يكسال گذشته آنچنان وسعت يافته كه ديگر كشورهاي قدرتمند اروپايي از جمله آلمان، فرانسه، سوئيس، سوئد و لوكزامبورگ نيز با ورود به اين باتلاق و تحت فشار قرار گرفتن براي تأمين كسري بودجه كشورهاي ديگر اروپايي و اعطاي وام از صندوق پول اتحاديه اروپا، خود نيز در صف دومينوي بحران قرار گرفته‌اند.

در چنين سطحي از بحران كه كشورهاي زيادي در اروپا با وخامت روزافزون شرايط اقتصادي و سياسي دست و پنجه نرم مي‌كنند، برخي كشورها نيز از وضعيت موجود، نهايت استفاده و بهره‌برداري را بعمل مي‌آورند كه چه بسا بتوان در يك بررسي تحليلي آنها را در زمره تشديد كنندگان بحران در اتحاديه اروپا قرار داد.

1 - آمريكا گرچه از ابتداي شكل گيري اتحاديه اروپا به ظاهر مخالفتي با آن نداشت ولي از آنجا كه در اصل، آنرا به مثابه قدرت گرفتن مجموعه كشورهاي اروپايي و ايجاد قطب جديد سياسي و اقتصادي در راستاي مقابله با منافع آنسوي آتلانتيك مي‌ديد، همواره در جهت مانع تراشي و كارشكني در تقويت اين قدرت بزرگ عمل كرده و هيچ زمينه‌اي را براي رشد آن فراهم نكرده است. در اين ميان اگرچه به ظاهر، همسويي آمريكا و اروپا در برخي مسائل خودنمايي مي‌كند ولي واقعيت آنست كه اين دو قطب در بسياري از موارد با يكديگر رقابت داشته و حاضر به تحمل يكديگر نيستند. از اين رو بي‌سبب نيست كه آمريكا از ابتداي شكل گيري پول واحد اروپا (يورو) انواع كارشكني‌ها را بر سر راه قدرت گرفتن آن بكار بست آنچنانكه حاضر نشد به ياري آن بشتابد. شايد قسمت عمده‌اي از عدم موفقيت اتحاديه اروپا در حل بحران مالي، عدم همراهي صندوق بين‌المللي پول باشد كه در آن آمريكا حرف اول را مي‌زند.

آنچه مسلم است اينست كه آمريكا نه تنها در ايجاد بحران اقتصادي در اروپا نقش داشت و با تغيير جهت دادن به بحران مالي آمريكا، آن را به بازارهاي پولي اروپا منتقل كرد، بلكه از هرگونه همكاري براي خروج اروپا از اين بحران خودداري مي‌كند و وانمود مي‌نمايد كه در اين صحنه، صرفاً يك تماشاچي بيطرف است!


2- انگليس گرچه به واسطه قرار گرفتن در قاره اروپا ناگزير بايد در آن سهم داشته و مثل بقيه كشورهاي اروپايي در خير و شر آن سهيم باشند، ولي همواره سعي كرده‌اند سهم خود را از سفره اروپا به گونه‌اي جدا كنند كه فقط در منافع آن شريك باشند. به همين دليل جزء آخرين كشورهايي بودند كه به اتحاديه اروپا ملحق شده و در پيوستن به واحد پول اروپا نيز از آن شانه خالي كردند و در اجلاس روز جمعه سران اتحاديه اروپا هم به تنهايي به مخالفت با مصوبه 26 كشور ديگر پرداخته و آن را وتو كردند. طبعاً از دولتمرداني كه در سالهاي اخير خود مردم انگليس آنها را آلت دست سياست‌هاي آمريكا در جهان ناميده اند، انتظاري غير از اين نيست. به همين دليل مقامات انگليسي نيز همچون سران كاخ سفيد عمل كرده و مانع اتحاد و همگرايي اروپا در مقابل آمريكا هستند.

3 - آلمان و فرانسه، گرچه به عنوان دو كشور قدرتمند در عرصه اقتصاد اروپا و موتور محركه اتحاديه، مجبور به برعهده گرفتن عواقب بحران كشورهاي ديگر نيز هستند ولي در سالهاي اخير كه كشورهاي كوچكتر اروپايي با مشكل مواجه شده اند، سعي كرده‌اند از اين اوضاع در جهت تقويت اقتدار و محوريت خود در ميان كشورهاي اروپايي بهره‌برداري كرده و موقعيت خود را با گرفتن امتياز از ديگر كشورهاي اين قاره تثبيت كنند، به گونه‌اي كه اين موضوع، بحث‌ها و اعتراضات زيادي را برانگيخته و رئيس گروه وزراي دارايي كشورهاي اروپايي را نيز به انتقاد از آلمان و فرانسه وارد كرده و گفته است: "اين دو كشور نبايد در اين موقعيت طوري عمل كنند كه گوئي آلماني‌ها و فرانسوي‌ها بر ديگر اعضاي اروپايي برتري دارند. مركل و ساركوزي بايد به سياست ديكته كردن مواضع خود در نجات يورو پايان دهند."

بدين ترتيب، اروپا در وضعيت بغرنجي قرار گرفته و از داخل و خارج با كوهي از مشكلات مواجه است. هر چند تلاش‌هايي براي خروج اروپا از وضعيت بحران در جريان است ولي از شواهد و قرائن به خوبي پيداست كه جو حاكم بر اين رايزني‌ها هرگز مثبت نبوده و وجود روحيه "رقيب‌كشي"، نتيجه بخش بودن گفتگوها را نقش بر آب كرده است.

رسالت:سياست رسانه اي اصولگرايان

«سياست رسانه اي اصولگرايان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن مي‌خوانيد؛کمتر از سه ماه تا نهمين انتخابات مجلس شوراي اسلامي زمان باقي است اما هنوز اصولگرايان به يک سياست رسانه اي منسجم دست پيدا نکرده اند. رقيب اصلي جريان اصولگرا بر اساس يک «مديا پالسي» مدون کليه تحرکات رسانه اي خود را سامان داده و منطبق بر آخرين متدهاي جنگ رواني و حتي با توسل به تبليغات منفي در حال تخريب پايگاه اجتماعي اصولگرايان است اما رسانه هاي اصولگرا فاقد دستور کار مشخص و نقشه راه براي انتخابات نهم مجلس هستند.

سياست رسانه اي اساسا برنامه اي طراحي شده براي اتخاذ رويکردها و تصميمات مقتضي در جهت پيشبرد اهداف سازمان هاي رسانه اي و جريانات همسو است که با توجه به تشکيلات، اختصاصات محيطي و اقتضائات نيروي انساني تعريف مي شود. بديهي است سياست رسانه‌هاي يک جناح سياسي به لحاظ استراتژيک با خط مشي ها و اولويت بندي در سياست گذاري هاي آن جناح همپوشاني دارد.

اما سياست رسانه اي اصولگرايان در آستانه انتخابات فراروي مجلس چيست و يا بهتر، چه مي تواند باشد؟


پاسخ به اين سئوال در درجه اول مسبوق به پرداختن به پرسش اساسي ديگري است که حريف اصلي اصولگرايان در انتخابات نهم چه جرياني است؟ و يا به تعبيري اغيار و «دگر» گفتماني اصولگرايان چه کساني هستند؟ کدام جريان قادر است اصولگرايان را در انتخابات پيش رو با چالش مواجه کند و يا حتي آنها را در اسفند ماه امسال غافلگير نمايد؟

نقشه عمليات رسانه اي اصولگرايان از دل شناسايي هندسه و زمين بازي رقيب اصلي بيرون مي آيد. اگر اصولگرايان در جريان پسنديده نقد درون گفتماني، مديريت را به رقبا و رسانه هاي وابسته به آنها واگذار کنند رقيب به راحتي با جابجايي افکار، دوستان ديروز را در جايگاه حريف مي نشاند و بر آتش تفرقه بين اصولگرايان مي دمد. اين روند در جابجايي پنجره ديد اصولگرايان مبتني بر ايده «جوزف اورتون» توسط رسانه هاي رقيب در حال مديريت است. همانگونه که در پنجره اورتون يک موضوع «محال» در افکارعمومي به مرور قابليت تبديل شدن به «سياست» را پيدا مي کند، دوستان مسلم در جريان اصولگرا در حال تبديل شدن به دشمنان مسلم هستند. رقبا به خوبي مي دانند دود سفيد همگرايي همواره جلوي  زوال حيات اصولگرايان را در کشور طي يک دهه گذشته گرفته است.

از اين رو در طراحي سياست رسانه اي اصولگرايان ملاحظات راهبردي زير نبايد مورد غفلت قرار گيرد:


1- جنگ نرم پايان نيافته است و اين مار خوش خط و خال هر روز پوست مي اندازد و در پي روزنه جديدي براي رخنه در ارکان نظام است تا پروژه براندازي از درون را کليد بزند. دشمن در ابعاد مختلف، هنجاري، ارزشي، استراتژيک، اقتصادي و فرهنگي براي مقابله با جمهوري اسلامي در قالب ‏‎(soft war)‎‏ برنامه ريزي کرده است. دشمن به دنبال آن است که دوست را دشمن و دشمن را دوست نزد ملت ايران جلوه دهد.

 دشمن در پي آن است اخلاق سکولار را جايگزين اعتقادات مذهبي مردم کند. دشمن مي خواهد مصرف گرايي و عدم تمايل به خريد کالاهاي ايراني را بين مردم رواج دهد. دشمن اباحي گري فرهنگي و اخلاقي را هدف قرار داده است. دشمن سياست زدگي در دانشگاه و عدم ميل به تحقيق و پژوهش را بين دانشجويان نشانه گرفته است. دشمن قصد دارد حوادث تلخ فتنه 88 را بار ديگر در انتخابات اسفند ماه تکرار کند. اين خطي است که از تجزيه و تحليل کمي-کيفي رسانه هاي دشمن و دنباله ها و اذناب داخلي آن به دست آمده است.

2- گفتمان پيشرفت، عدالت، خدمت و مبارزه با فساد يک گفتمان پذيرفته شده و غالب در کشور است. هيچ حادثه و اتفاقي نبايد بر اين مسير گفتماني اثر بگذارد. بر اين اساس مي توان پيش بيني کرد گفتمان انتخاباتي مجلس در اسفند ماه اولويت پيشرفت کشور، تحقق عدالت به منظور کاهش فشار هاي اقتصادي، خدمت صادقانه و عالمانه به مردم و مبارزه با فساد است.

هر جرياني که بتواند برنامه هاي انتخاباتي و رويکردهاي سياستگذارانه خود را حول اين گفتمان صورتبندي کند نقطه مرکزي دارت آراء راي دهندگان ايراني را هدف گرفته است و مي تواند اميدهاي زيادي به پيروزي در انتخابات آينده داشته باشد.

3- اصولگرايان هيچ راهي جز همگرايي با يکديگر ندارند. آنها به نقطه غير قابل بازگشتي رسيده اند. همان‌گونه که مردم بين سروش و اکبر گنجي با محمد خاتمي و کروبي تفاوتي قائل نبودند بلا تشبيه امروز نمي توان از آنها انتظار داشت بين جبهه متحد اصولگرايان، جبهه پايداري و ... تفکيک کنند. کوچکترين شکاف ميان اصولگرايان منفذي براي رخنه دشمن در گفتمان انقلاب است. دخول دشمن در ساحت گفتماني انقلاب اين گفتمان را به پوستي بي مغز و بدون محتوا تبديل مي کند. طبيعي است هر گفتماني که سکه رايج کشور شود بلافاصله نسخه تقلبي آن ساخته شود. دشمن از همين حالا به دنبال فروختن نسخه تقلبي گفتمان انقلاب در بازار افکار عمومي است.

4- بازخواني مطالبات مردم و ارزيابي پاسخگويي دولت ها، مجالس و شوراهاي اصولگرا در يک دهه گذشته يک ضرورت است. اصولگرايان بايد به مردم پاسخ دهند که کشور کجا بوده، امروز کجاست و در آينده به کجا خواهد رفت. اوضاع رفاهي مردم و قدرت خريد در سبد خانوار در اوايل دهه 80 چطور بود، امروز چطور است و در آينده به کدام سمت خواهد رفت و ... .‏

‏5- کارنامه موفق اصولگرايان در 10 سال گذشته موجي از اميد را در بين مردم ايجاد کرده است. اشکالات، اشتباهات و خطاها وجود دارند اما آنقدر بزرگ نيستند که اين توفيقات را کم رنگ کنند. رسانه هاي اصولگرا بايد مراقب باشند که رقيب اشکالات را بزرگنمايي نکند. صفحه اول برخي از روزنامه‌هاي وابسته به يک جريان خاص هر روزه به سياهنمايي و بزرگنمايي برخي کاستي ها اختصاص داده مي شود. برخي رسانه هاي اصولگرا نيز متاسفانه دانسته يا نادانسته حريف را در اين پروژه همراهي مي کنند.

6- بايد به آينده انديشيد. گذشته تمام شده و حال نيز به سرعت در حال سپري شدن است. تحولات منطقه و بحران در اردوگاه سرمايه داري يک فرصت مغتنم براي «خيز مجدد اصولگرايان» است که مي تواند کشور را در برون رفت از مشکلات داخلي ياري کند. امروز اصولگرايان و طرفداران انقلاب اسلامي در سرتاسر جهان نفس تازه کرده اند و به کانون اين تحولات اميد بسته اند. آنها به مردم ايران به چشم يک ملت مصمم، متحد و معتقد به آرمان هاي انقلاب اسلامي و مسيري که طي سه دهه گذشته سپري شده مي نگرند. شايسته است در برهه اي تاريخي و تاريخ ساز که اصولگرايان بين المللي نبض تحولات در سرتاسر جهان را به دست گرفته اند اصولگرايان ايران پيشتاز و پيش قراول


 عدالتخواهي و عدالت گستري و از همه مهمتر همگرايي باشند.‏

قدس:آمریکا در آستانه انزوای جهانی

«آمریکا در آستانه انزوای جهانی»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن مي‌خوانيد؛مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب 9 قطعنامه و با رأی اکثریت کشورهای عضو، درخصوص جنایتهای رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین در زمینه حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی، شهرکهای اسرائیلی در مناطق اشغالی عربی و به کارگیری زور توسط صهیونیستها علیه مردم غیرنظامی فلسطین، واکنش نشان داد.

صدور 9 قطعنامه در یک روز علیه رژیم جعلی صهیونیستی، بیانگر انزوای رو به گسترش این رژیم در صحنه جهانی است. هر چند اسرائیلیها عادت دارند انزوای روزافزون خود در صحنه بین المللی را با این ادعا که از سال 1947، اوضاع همواره این گونه بوده است، انکار کنند. این ادعا در حالی مطرح می شود که در عرض 10 روز، سفرای اسرائیل غاصب در آنکارا، قاهره و امان به علت تنزل روابط دوجانبه تل آویو با این پایتختها، مجبور شدند محل مأموریتشان را ترک کنند. دولتمردان این رژیم، حامیان و کشورهای اسلامی را که در منطقه فضای مناسب برای جنگ افروزی آنها فراهم کرده بودند، از دست دادند و در محورهای مذکور خواسته های انقلابی جایگزین رابطه گذشته گردید، به نحوی که اکنون مهمترین مطالبه مردم، قطع رابطه با این رژیم است. «لئون پانه تا» رئیس سابق سازمان سیا با ابراز نگرانی نسبت به انزوای گسترده رژیم صهیونیستی، اذعان نمود: «متأسفانه در طول سالهای اخیر شاهد آن بوده ایم که اسرائیل به گونه ای روزافزون در میان همسایگان خود در منطقه منزوی می شود.»

این اقدام علیه سران تل آویو نشان داد کشورهای جهان بیدار شده اند و دیگر القائات دولتهای مدعی و زیاده خواه را نمی پذیرند. رأی اکثریت در مجمع عمومی، بیانگر خشم و نفرت ملتها از سیاستهای ضد بشری رژیم نامشروع صهیونیستی است. شعارهای مردم در کشورهای مختلف دنیا علیه صهیونیستها، اکنون به عنوان تصمیم نمایندگان آنها در سازمان ملل تبلور یافته است.

اسرائیل غاصب امروزه در مردابی وارد شده که دست و پا زدن در آن بی فایده است. در شرایط کنونی، دولتها نمی توانند بر خلاف خواست مردم گام بردارند. موج جهانی و فراگیر با پیام آزادیخواهی و ظلم ستیزی در جهان طنین انداز است و این فرصت تاریخی عزت ملتها را رقم زده و توانسته است بیش از پیش بر محدودیتهای رژیم جعلی بیفزاید.

آرای منفی کشورهای آمریکا، استرالیا، کانادا، رژیم صهیونیستی، بویژه ایالات متحده آمریکا، مبین مخالفت جامعه جهانی با سیاستهای واشنگتن در عرصه مناسبات جهانی است. اکنون کشورهایی که ادعای دفاع از حقوق بشر را دارند، و برخی بازیگران غیرهمسو با سیاستهایشان را محکوم می کنند و با جوسازی تلاش می کنند تا دیگران را در صدور قطعنامه ها در سازمان ملل تشویق کنند، با پارادوکس رفتارهایشان مواجه می باشند. کاخ سفید تاکنون بارها ثابت کرده است که موضوع حقوق بشر را به عنوان یک ابزار برخورد علیه کشورها در دستور کار قرار داده است و با شعار دموکراسی خواهی، علیه حقوق شهروندان جهانی اقدام می کند. به عبارت دیگر، دموکراسی به عنوان احقاق حقوق ملتها در ادبیات آمریکایی، دارای جایگاه نیست، بلکه ترجمه آمریکایی آن تأمین منافع واشنگتن است. به همین دلیل، سران کاخ سفید همواره از این واژه با برداشتهای متعارض مواجه می شوند.

رویارویی واشنگتن و همراهان انگشت شمار آن با جامعه جهانی، زیاده خواهی، رفتار غیرحقوقی، شخصیت ضد بشری دولتمردان این کشور را بیش از پیش شفاف نمود و نشان داد چرا وزیر امور خارجه آمریکا انتخابات روسیه را مخدوش اعلام و مداخلات این کشور در گستره جهانی را موجه معرفی می کند. اکنون سیاستهای کاخ سفید در قبال بیداری اسلامی و انسانی غرب، جنبش آزادیخواهی در واشنگتن، طراحی مدلهای سخت افزاری علیه بشار اسد و جوسازیهای کاذب در قبال جمهوری اسلامی را می توان به درستی آنالیز نمود. این رفتار سازمان ملل در مقابل ایده سران کاخ سفید را به مثابه شتاب بیشتر روند سقوط آمریکا که از مدتها قبل شروع شده بود، می توان ارزیابی نمود.

صدور قطعنامه های 9 گانه در مجمع عمومی نشان داد اگر موضوعهای کلان و محوری از شورای امنیت به مجمع عمومی سازمان ملل که به عنوان صدای همه کشورهاست، برگردد و تصمیمها در مجمع حقوقی از منظر حقوقی الزام آور تلقی شود، خروجی تصمیمهای این مرجع حقوقی جهان، با دیدگاه باشگاه سلطه گران کاملاً متفاوت خواهد بود؛ نکته ای که صاحبان قدرت و ویژه خواران جهانی از آن اجتناب می کنند.

شورای امنیت به عنوان جولانگاه 5 قدرت دارای حق وتو ظالم محور و غیرمنصفانه، مبادرت به صدور قطعنامه کرده است که می توان وتوی آمریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی را از این منظر مورد ارزیابی قرارداد. آمریکا از زمان تشکیل سازمان ملل متحد تا کنون بارها برای جلوگیری از صدور قطعنامه ها و بیانیه هایی علیه اسرائیل، از وتو استفاده کرده است. در سال 2011 نیز آمریکا قطعنامه محکومیت شهرک سازی صهیونیستی را با وجود 14 رأی موافق وتو کرد و از محکوم شدن اسرائیل در این پرونده نیز جلوگیری نمود.


گفتنی است، اگر سازمان ملل به عنوان یک مجمعی از نمایندگان کشورهای جهان و تجلی آرای ملتها به ایفای نقش حقوقی خودش مبادرت نماید، ستم سازمان یافته و مدون با نقاب قانونی نمی تواند ملتی را مورد ظلم قرار دهد. از سوی دیگر، زمامداران کاخ سفید باید بپذیرند که با این حق کشی نمی توانند آرای لابی های صهیونیسم را از آن خود کنند، زیرا آنها خروجی این رفتار را بی تدبیری دولتمردان آمریکایی ارزیابی خواهند نمود. بنابراین، شایسته است سران این کشور با اندکی تأمل در اصول انسانی و اخلاقی، بیش از این خود را در جنایتهای رژیم جعلی علیه بشریت سهیم نکنند. استمرار این سیاست به انزوای آمریکا در جامعه بین المللی شتاب بیشتری خواهد داد.

آفرينش:ضرورت خروج از انزواي سياسي

«ضرورت خروج از انزواي سياسي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛ برنامه هسته اي کشورمان بيش از يک دهه است که به موضوع مورد مناقشه ميان ما و کشورهاي غربي تبديل شده است. در چند سال گذشته اين اختلافات بيشتر و بيشتر گرديده است. هر چقدر وزن و جايگاه سياسي ما درميان کشورهاي دنيا افزايش يابد موضع گيري ها بر عليه ما ملايم‌تر و منطقي‌تر خواهدشد .در حال حاضر غرب با رويکردي زيرکانه ما را به سمت انزواي سياسي سوق مي دهد و با ايجاد يک اجماع حداکثري پي در پي بر عليه ما قطعنامه و تحريم هاي جديد اعمال مي کند.اما بايد ديد که دستاوردهاي ما درعرصه ديپلماتيک چه بوده است؟ تا چه اندازه اي توانسته ايم از حجم اين فشارها و اجماع جهاني برعليه خود بکاهيم.

در اين زمينه لازم است تا مولفه هايي را به عنوان نقاط قوت و نقاط ضعف ديپلماسي کشورمان مشخص کنيم تا بتوانيم بر اساس نيازها و داشته هاي کشور نگرش دقيقي به واقعيت ها داشته باشيم .سياست خارجي و محور ديپلماسي ما بعد از انقلاب، به سبب ايجاد تنش هاي فراوان بين ايران، آمريکا و غرب نوعي سردي و تاريکي در روابط دو طرف ايجاد كرد. در عوض ايران براي خروج از انزوا و جبران قطع رابطه با غرب ، تمايل بيشتري به رابطه با شرق پيدا کرد. افزايش سطح روابط با روسيه و چين به عنوان دوقدرت بزرگ ايران را در نقطه تعادلي قرار مي داد که کاهش ارتباط با غرب برايش قابل تحمل بود. قطعا نمي توان ابراز داشت که دوستي و رابطه با روسيه وچين براي ما سودآور بوده است. چون دليل همراهي هاي نسبي آنها به خاطر منافع کلاني است که از ارتباط با ايران کسب مي کنند.

پس بايد يک ارزيابي فايده-هزينه از نوع ارتباط و سياست خارجي خود داشته باشيم. درحال حاضر تمام سناريوهاي سياسي و اقتصادي که برعليه کشورمان نوشته مي شود از سوي کشورهاي غربي انجام مي پذيرد و ما با رويکردي که درپيش گرفته ايم ارتباط حداقلي خود با غرب را نيز قطع مي کنيم و راهي براي بازگشت نمي گذاريم درصورتي که اين ضعف بزرگ ديپلماسي تلقي مي شود. ديپلماسي ابزاري براي تحقق اهداف سياسي و اقتصادي کشورها است که مي تواند در نهايت اختلافات راه سومي را براي رسيدن به اشتراک نظر پيدا کند.

به لحاظ سياسي شاهديم که در حال حاضر آمريکا، اروپا، اعراب و حتي کشورهاي ذره اي خليج فارس بر عليه کشورمان موضع گيري و در همراهي با اربابان خود در فشار به ايران از هيچ اقدامي کوتاهي نمي کنند . لذا مشخص است که عملکرد مثبتي در نحوه برخورد با مخالفانمان نداشته ايم و تنها گزينه قطع ارتباط را مدنظر گرفته ايم. وزن و جايگاه سياسي ايران بيش از اين است که در يک راي گيري تنها 9 کشور با ما همراهي کنند! و از نوع برخوردهايشان مشخص است که رأيشان خاکستري است و به هنگام ضرورت مخالف ما خواهند بود.

اما در مورد دوستانمان هم وضعيت بر وفق مراد نيست. سوريه درگير مشکلات داخلي است به نحوي که کشورهاي غربي فشار بر اين کشور را در راستاي انزواي ايران در نظر گرفته اند. لبنان هم عرب بودن خود را دليل راي مثبت دادن برعليه کشورمان عنوان مي کند، نوع ارتباطمان با اعراب روزبه روز سردتر مي شود، درمورد روسيه و چين هم که بايد گفت " گرگند در پوست ميش" و منتظر فرصتي مناسب براي پس زدن نقاب دوستي خويش هستند. پس بايد اذعان داشت که ديپلماسي ما در عرصه بين الملل دستاوردهاي چنداني در عرصه سياسي براي ما به ارمغان نياورده است.

به لحاظ اقتصادي هم که از سوي اتحاديه اروپا و آمريکا و بسياري از کشورهاي ديگر مورد فشارقرارگرفته ايم. مجبوريم نفت خود را به چيني ها و هندي ها آنهم به قيمت ارزان بفروشيم و درنهايت براي دريافت پول خود ماه هابه انتظار بنشينيم. تحريم بانک مرکزي و صنعت پتروشيمي کشورمان از سوي کشورهاي غربي نتيجه همين کم کاري هاي ما در عرصه ديپلماسي مي باشد. همانطور که کشورهاي غربي هرروز به لحاظ سياسي از ما دور مي شوند ابايي هم از قطع روابط اقتصادي ندارند. چون به خاطر نداشتن روابط سياسي فعال، زمينه اي براي گسترش مراودات تجاري وجود نخواهد داشت. درثاني قطع ارتباطات اقتصادي ما با غرب به منزله انزواي بيشتر ما مي باشد. تنها اهرم فشار و برگ برنده ما در بخش نفت و گاز است که بعضا تهديد مي کنيم که با قطع صادرات نفت فشار مضاعفي را برغرب وارد خواهيم کرد. درحالي که استفاده از اين گزينه خودزني است و ابتداً خودمان را از پاي درمي آورد و بعد به حريفان آسيب مي رساند.

خواسته يا ناخواسته به سمت انزواي سياسي و اقتصادي حرکت مي کنيم. نبايد اجازه دهيم اين اجماع جهاني بر عليه کشورمان به رويه اي متداول تبديل شود و براي مدت هاي مديد فشارهاي سياسي و اقتصادي را برما تحميل کنند. قدرت و داشته هاي ديپلماسي ما به حدي هست که بتوانيم در همين برهه زماني خود را از زير بارفشارها و انزواي غرب رها سازيم.

حمايت:روز جهانی حقوق بشر وتلاطم جهانی

«روز جهانی حقوق بشر وتلاطم جهانی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛برابر تقویم جهانی روز دهم مارس برابر با 19 آذر ماه روز جهانی حقوق بشر نامیده شده و به همین مناسبت بیش از 6 دهه است که در سطح جهانی در این روز یا هفته مقارن با این روز ،برنامه های مختلفی با عنوان حقوق بشر به اجرا در می آید. معمول است که در هر سال سازمان ملل متناسب با تحولات آن سال موضوعی را به عنوان شعار سال مطرح می کند واز فعالان حقوقی در سراسر جهان می خواهد که در این خصوص دیدگاهها ونظرات خود را مطرح کنند.امسال با توجه به اینکه طی ماه های گذشته در کشورهای مختلف اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه تاثیر گذاری مردم در ایجاد شبکه های اطلاع رسانی زیاد بوده است عنوان « رسانه های اجتماعی و حقوق بشر» را برای شعار سال 2011 مطرح کرده اند.

بدیهی است اهل فن در خصوص مفهوم رسانه اجتماعی وابعاد حقوقی آن مطالب بسیاری می توانند مطرح کنند.چنانچه در نشست علمی بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر در کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران در 21/9/90 آن گونه که اطلاع رسانی شده است ، قرار است همین موضوع از منظر فرصتها وچالشهای فراروی کشورهای در حال توسعه توسط اساتید علوم ارتباطات و حقوق مورد بحث بررسی قرار گیرد. از این کلیات که بگذریم روز جهانی حقوق بشر فرصت مغتنمی است که در چارچوب مناسبتهای جهانی که بهر حال توجهات بدان جلب می شود، برخی از دغدغه های عدالت خواهانه را مطرح کنیم و مروری داشته باشیم بر اینکه تلاطم های جهانی درحال حاضر از چه ویژگی هایی برخوردارند.از این زاویه چند نکته بشرح زیر تقدیم می شود .امید است مفید واقع شود.

نکته اول اینکه برابر اندیشه اسلامی ،بنی آدم بر همه مخلوقات دیگر هستی شرافت ذاتی دارد وبه همین میزان نیز مسئولیت سنگین تری بر دوش انسان است.انسان وقتی اشرف مخلوقات و مسجود فرشتگان دیده شد ،طبیعتا نه خود ونه دیگران نباید کاری کنند که از اوج عزت انسانی به حضیض پستی و ذلت نوکری این وآن کشیده شود. در این اندیشه، هیچ صاحب قدرتی در این جهان حق ندارد از انسان بخواهد که تن به خلاف ونقض حیثیت انسانی خود بدهد. آحاد بشر بنده خدا هستند وحول بندگی او حق دارند در این جهان از نعمتهای مختلف به صورت عادلانه برخوردار شوند و هر گونه تبعیض وظلم به انسان ها با هر نامی که صورت گیرد، مردود است و مستوجب مسئولیت حقوقی می باشد. نقطه مقابل این اندیشه ، متعلق به افراد یا دولتهایی است که خود را محور حق می دانند ودر جهت منافع خود هر ظلم وجفایی را تجویز می کنند وهر فسادی را معمولی جلوه می دهند.

نمونه بارز آن را در عملکرد دولتمردان آمریکایی وبرخی از دیگر کشورهای غربی می توان یافت که اصرار دارند فهم آنها از انسان وحقوق او کاملترین فهم هاست ودر عمل نیز اصرار دارند که همه ملتها از آنها الگوبرداری کنند، حال انکه در خود آمریکا مردم معترض طی ماههای اخیر به صراحت اعلام داشتند که 99 درصد مردم در بند و یک درصد حاکم بر منابع وامکانات این کشور هستند. در روز جهانی حقوق بشر این درد بزرگ ومبنایی را بار دیگر باید یاد آور شد وهر یک از ما در هر جایگاهی که هستیم باید تلاش کنیم تا این خود محوری وزور مداری را از جامعه جهانی دور سازیم وخود را ملزم بدانیم که عزت وکرامت بشر در سراسر جهان احیا شود.

نکته دوم اینکه تجربیات یکساله اخیر در مناطق مختلف جهان نشان داد که مردم می توانند بسیاری از محاسبات قدرتها را در هم بشکنند وطرحی نو در اندازند .تا قبل از یکسال قبل شاید کمتر کسی فکر می کرد که حاکمان ستمگر تونس ، مصر یا لیبی به این نحو از صحنه خارج خواهند شد وهیچ یک از حامیان غربی آنها نیز نخواهند توانست که حتی در مقام لفظ وبیان حمایت خود را از آنها اعلام دارند. کمتر کسی فکر می کرد که رژیم مبارک با آن همه سیطره نظامی وپشتیبانی غرب این گونه در هم شکسته شود. ریشه این وضعیت را در اگاهی مردم می توان یافت. در واقع عنصر اگاهی اگر بدرستی فعال شود مردم به حسب فطرت الهی خود در مقابل ظلم وستم قیام می کنند وهیچ قدرت مادی نمی تواند یک ملت بپا خاسته را از حرکت بازدارد. از این منظر، اهتمام به رسانه های اجتماعی یعنی درک قدرت اطلاع رسانی مردم و توان شبکه سازی آنها که البته برای هر تحول آتی نیز مورد نیاز ومحور اصلی هستند.

تجربیات یکساله اخیر این پیام را برای همه دولتمردان در سراسر جهان در بر داشتند که عصر بی اطلاعی یا عدم دسترسی به منابع مختلف خبری سپری شده وبه سرعت واقعیات بر همگان آشکار می شود فلذا هر چه شفاف تر با مردم سخن گفته شود وهر چه حاکمان در قبال مردم خود صادق تر باشند، روند اداره امور روان تر وبهتر قابل انجام است. البته در همین بخش از یک نکته پیرامونی نیز نمی توان غافل شد وآن اینکه قدرت های بزرگ سیاسی در دنیا تلاش می کنند تا به اتکای توان رسانه های برجسته ای که در اختیار دارند به روند شبکه های اجتماعی واطلاع رسانی های مختلف سمت وسوی خاصی بدهند تا برای مثال توجهات عمومی به هدف هایی معطوف شود که مورد نظر آنهاست ویا بی توجهی وغفلت در خصوص مواردی صورت گیرد که آنها مایلند سانسور اعمال شود. این پدیده استعماری را باید شناخت ودر صدد افشا وتضعیف آن بر آمد.

به عنوان مثال این همه جنایت در بحرین صورت می گیرد ولی پوشش رسانه ای خاصی از سوی رسانه های قدرتهای جهانی به این وقایع داده نمی شود ولی کوچکترین تحول درکشورهای مستقل منتقد غرب به سرعت ودر حد وسیع انعکاس پیدا می کند.در همین راستا گاه مشاهده می شود که رویدادهای بی ارزشی شبیه اینکه فلان هنر پیشه از چه لباسی خوشش آمده یا فلان بازیگر به چه کسی علاقه مند شده سر تیتر خبرهای برخی رسانه ها در فضای سایبری می شود چنانچه هر روزه این وضعیت را در صفحه اول سایت هایی شبیه «یاهو» می توان دید.این اقدامات قطعا در راستای جهت دهی به یکایک شبکه های اجتماعی در کشورهای مختلف انجام می پذیرد . روز جهانی حقوق بشر آن هم سالی که شعارش رسانه های اجتماعی وحقوق بشر است فرصت مغتنمی است که این آسیبها را نیز یاد آور شویم.

سخن آخر:


روز جهانی حقوق بشر امسال در حالی گرامی داشته می شود که برخی از ملتها از یوغ حاکمان زورگو نجات یافته اند ودر حال گذار بسوی تثبیت حق تعیین سرنوشت خود هستند وبرخی ملتها هم چنان برای رسیدن به اهداف آزادی خواهانه با حاکمان مستبد در ستیز هستند.نکته بارز تحولات یک ساله اخیر تاثیر گذاری جوامع اسلامی بر کل مطالبات حق خواهانه است چنانچه شاهد بودیم که شبیه روشهای اعتراضی مردم مصر را در آمریکا وانگلیس مردم این کشورها تکرار کردند. این ظرفیت عظیم جهان اسلام را باید قدر نهاد وتلاش نمود تا روز به روز در عرصه جهانی این صدای حق خواهی قوی تر شنیده شود.قطعا یکی از مهمترین زمینه های اثر گذاری این است که جوامع اسلامی در درون خود قوی وکارآمد باشند ورعایت حقوق انسانی در عالی ترین وجوه در کشورهای مزبور دیده شود .

متاسفانه هنوز در بسیاری از کشورهای اسلامی این زمینه لازم فراهم نیست وحاکمان نامشروع بر مسند قدرت هستند . در روز جهانی حقوق بشر بار دیگر می توان با مظلومان وستمدیدگان سراسر جهان خصوصا مردم فلسطین غصب شده پیمان بست که تا حق شما را از غاصبان نگیریم کوتاه نخواهیم آمد . به امید اینکه در یک ساله آتی گام های موثرتری بسوی اهداف عدالت خواهانه در سطح جهانی برداشته شود وملت ایران کمافی السابق در این مسیر نقش برجسته ای از خود برجای بگذارد.

مردم سالاري: حفظ منافع ملي

«حفظ منافع ملي»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن مي‌خوانيد؛چند روز پيش خبر ورود عده اي از جوانان به سفارت انگليس و باغ قلهک اخبار ايران و جهان را تحت تاثير قرار داد و غرب هم قضيه را بزرگ تر از آنچه بود، جلوه داد و نتيجه اش را همه خوانديم و شنيديم و عوارضش نيز هنوز ادامه دارد و تا کجا ختم به خير شود، خدا مي داند. در ايران هم عده اي اين عمل را بازخورد اعمال استعمارگرانه و خودخواهانه غرب به سردمداري آمريکا و انگليس دانستند و تاييد کردند. گروهي هم به نقد پرداختند و تعبيرها کردند و آن را بويژه در موقعيت کنوني ايران، مضر به حال منافع ملي ما دانستند. چون معتقد بودند که جبهه  حقوقي دشمن قوي تر خواهد شد و بر شدت دشمني ها و تاثير تحريم ها خواهد افزود. چون اين عمل برگ برنده به دست دشمن داد. در اين باره بيان چند نکته ضروري به نظر مي رسد:


 


1- اقدام جوانان و هدايتگران آنان، بازخورد عمل استعمارگرانه و منفعت طلبانه و زورگويانه شيطان بزرگ و روباه پير استعمار است چون با انقلاب اسلامي، آمريکا و همراهانش، آقايي و فرمانفرمايي خود را در اين کشور از دست داده و منافع نامشروعشان به خطر افتاده است. پس آني از تحرک و تحريک خود باز نايستاده و نمي ايستند. جنگ عراق عليه ما با آن همه مصايب از آن جمله است و مسائلي که در کشورهاي همجوار پيش آورده اند; و توطئه هاي روزانه و مدام آنها و القاي ايران ترسي در همسايگان ما در زمره آن شيطان صفتي هاست. همچنين تحريم هاي ظالمانه و روز افزون شان که صد البته اگر سنجيده عمل نکنيم و هشيار نباشيم و تدبير نکنيم نه کاغذ پاره، که مضر به حال ملت است. چون خواسته و ناخواسته ما را درگير نبردي نابرابر کرده اند که راه رهايي از اين گرداب جز با الطاف الهي و زبان سياسي و تعامل و تفاهم و شناخت توانمندي هاي خود و حريفان، حفظ منافع ملي و منزلت سياسي و اقتصادي و نظامي ممکن نيست. 

2- اعمال غير قانوني و خروج از عرف بين المللي و زير پا نهادن تعهدات و ميثاق هاي حقوقي و شناخته شده  جهاني که ايران هم به آن پاي بند است، زيبنده  وجهه و فرهنگ حقوقي ما نيست و بزرگان کشور و قوانين جاري ما هم هرگز آن را تاييد نکرده اند. 

3-حفظ منافع ملي از ضروريات مسلم است و نبايد فداي منافع گروهي و پايمال هيجانات و غليان احساسات عده اي شود; آن چنان که جبران آن با صرف هزينه بسيار هم ممکن نباشد، هزينه اي که نه عده اي معدود بلکه همه  ملت ايران بايد  آن را بپردازند.

4- جوانان عزيز دانشجوي ما با ابزار پژوهشي، مستندات بديهي خود را از ورود برادران شرلي به ايران و اعمال حيله گرانه  انگليس در عصر قاجار و پهلوي و جنگ ايران و عراق و تداوم اقدامات استعماري و استثماري مستمر برملا کنند و با انعکاس اين اعمال مزورانه با ابزارهاي مختلف رسانه اي که در اختيار دارند، در بيداري و روشنگري جوانان جهان به ويژه جوانان انگليسي همت کنند.  

5-افکار عمومي بخصوص عقلاي جهان به تعهدات بين المللي ملت ها بسيار اهميت مي دهند. نگذاريم که اين نگرش و تلقي آنان در مورد پاي بندي ايرانيان به حقوق انساني و اجتماعي با بي اعتمادي همراه باشد و به خطر افتد.

6- سنجيده گويي و لحن مدارا در کلام، وجهه ما را در افکار عمومي جهان بالا مي برد. به هوش باشيم که در دنياي کنوني که دهکده  جهاني اش لقب داده اند اخبارو  قضايا پنهان نمي ماند و در اقصي نقاط گيتي همه مي شنوند و به تحليل مي پردازند.   

7- دعوت از نخبگان فکري و علمي و انديشمندان جهاني که نسبت به سياست سياستمداران کشور خود، انتقادي درست دارند در همايشي بدين منظور و بازتاب نظرها و پيشنهادهاي آنان در افکار عمومي جهان بسيار تاثيرگذار خواهد بود.  

8- با همکاري صاحب نظران حقوق بين الملل مي توانيم بدون هيجان زدگي و خشونت کلامي و پراکنده گويي، اسناد حقانيت خود را در محاکم ذي ربط حقوقي مطرح کنيم و اين اعاده  حقوق بر حق خود را به استمرار خواستار باشيم .   

9- سفارت خانه هاي ما با دعوت از رسانه ها ي مستقل و بيان نظريه هاي متقن حقوقي و انساني و با تبيين سياست هاي بشردوستانه جمهوري اسلامي مي توانند نقش بسيار موثري در تثبيت حقوق مسلم ملت ما داشته باشند.  10- ميليون ها ايراني فرهيخته و صاحب علم و انديشه و همچنين مديران و نخبگان اقتصادي با سرمايه هاي قابل اعتنا در سراسر جهان اقامت گزيده اند و عده کثيري از آنان شيفتگان ايران عزيز هستند. با سياست درست و ظرافت رفتاري و گفتاري مي توانيم از توان مندي هاي بسيارشان در اعتلاي وطن کمک بگيريم و پيامد تحريم هاي سنگين را کم کنيم.

شرق:بحران يورو

«بحران يورو»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین راغفر است كه در آن مي‌خوانيد؛بسياري از مشكلات حال حاضر اروپا از بحراني نشات مي‌گيرد كه در سال 2007 در ايالات متحده آغاز شد. آلمان و فرانسه به عنوان قدرت‌هاي اقتصادي اول و دوم اتحاديه اروپا و پايه‌گذاران اين اتحاديه به ساير كشور‌هاي عضو، ادامه رياضت اقتصادي را وعظ مي‌كنند. اتحاديه اروپا متشكل از اقتصاد‌هايي با قدرت‌هاي اقتصادي بسيار نابرابر است و همين امر مشكل اصلي بحران كنوني اقتصاد اتحاديه اروپاست. آلماني‌‌ها قدرتمند‌ترين اقتصاد اروپا را دارا هستند. با فروپاشي ديوار برلين و ادغام دو آلمان غربي و شرقي نيروي كار صنعتي بسيار ماهر، بسيار منضبط، با دستمزد پايين وارد اقتصاد آلمان غربي شد و مزيت بزرگي به اين كشور بخشيد؛ مزيتي كه ساير كشور‌هاي اروپاي غربي از آن محروم بودند.

بنابراين، آلمان نسبت به بقيه كشور‌هاي اروپايي يك جهش بزرگ را تجربه كرد و توانست در مواجهه با بحران اقتصادي كنوني جهان بسيار بهتر از ديگر كشور‌ها عمل كند. بقيه كشور‌هاي اروپايي – يونان، پرتغال، ايرلند، اسپانيا و اكنون ايتاليا - اسير بحران شده‌اند. اتحاديه اروپا امروز در ابتداي فرآيندي است كه مي‌تواند به خاتمه پول واحد اين اتحاديه منتهي شود.

تعهد اروپا به حفظ پول واحد اكنون وارد يك آزمون جدي شده است؛ آزموني كه در جدي‌ترين بحران اقتصادي منطقه يورو بروز كرده است. اكنون بيكاري در حال افزايش مي‌باشد و به دنبال آن سياست‌هاي عوام‌گرايي در كشور‌هاي عضو در حال اوج گرفتن است. در كشور‌هايي مثل ايتاليا كه بازار‌هاي داخلي خود را در رقابت با كالا‌هاي چيني از دست داده‌اند و اسپانيا كه با فروپاشي عظيمي در بازار مسكن مواجه شده، درد‌هاي اقتصادي مشقت‌بار‌تر از هميشه شده است. اين كشور‌ها هيچ نشانه‌اي از ترك منطقه يورو و بازگشت به پول ملي از خود نشان نداده‌اند.

آنها دريافته‌اند حتي زمزمه ترك يورو مي‌تواند به هراس بيشتر سرمايه‌داران دچار اضطراب منجر شود. آنها مي‌بينند كه چطور كشور‌هايي مثل دانمارك با پول ملي خود مجبور به افزايش نرخ‌هاي بهره شده‌اند تا از نرخ مبادله پول خود دفاع كنند، اين در حالي است كه فدرال رزرو آمريكا و بانك مركزي اروپا در حال كاهش نرخ‌هاي بهره هستند. كشور‌هايي مثل ايتاليا و اسپانيا درك كرده‌اند كه اگر پول‌هاي سابق خود را همچون ليره و پزوتا داشتند امروز با فرار سرمايه مواجه مي‌شدند. كل كشور‌هاي اتحاديه دريافته‌اند كه سرنوشت واحدي در انتظار همه آنهاست و از اين‌رو مي‌كوشند هيچ نقطه ضعفي در دفاع از يورو از خود بروز ندهند. اما نتيجه اين بازي به سرنوشت ايتاليا گره خورده است.

دولت ايتاليا براي جلب منابع مالي به فروش اوراق قرضه با بهره 5/6 درصد پرداخته است كه بالا‌ترين ميزان بهره براي استقراض در تمام تاريخ منطقه يورو است. سوال اينجاست كه آيا اين اقدام مانع از فروپاشي يورو مي‌شود يا خير؟ اين اقدام ممكن است منجر به شكست شود كه عواقب دردناك و خطرناكي براي ايتاليا و اتحاديه اروپا در پي دارد. شكست اين تلاش ايتاليا براي جلب منابع مالي احتمالا منجر به ملي كردن نظام بانكي اين كشور و سرانجام بازنگري در نظم سياسي اتحاديه اروپا حول دو قدرت كانوني اتحاديه يعني آلمان و فرانسه مي‌شود. وضعيت كنوني بسيار سيال است و مي‌تواند به هر جهتي حركت كند. اكنون اتحاديه با قواعد مالي مهم و جديدي روبه‌روست. اما آنچه مشخص نيست، اين است كه آيا ايتاليا مي‌تواند با اين استقراض به وضعيت پيش از بحران كنوني برگردد يا خير؟ اگر موفق نشود بازي يورو خاتمه يافته است.

اكنون قمار ديگري در حال انجام است. هيچ نهاد مالي ديگري در اروپا به جز بانك مركزي اروپا وجود ندارد كه بتواند منابع مورد نياز ايتاليا را تامين كند و به دليل اضطراب‌هاي بازار هنوز مشخص نيست كه بانك مركزي اروپا چه تصميمي خواهد گرفت. تامين نقدينگي كشور‌هاي عضو اتحاديه توسط بانك مركزي اروپا خطر بزرگ ناتواني اين كشور‌ها در فايق آمدن بر بحران‌هاي آنها را در پي دارد. بنابراين يورو در عميق‌ترين بحران خود از زمان پيدايش آن قرار گرفته است.

تهران امروز:شهروندان چه گناهي دارند؟

«شهروندان چه گناهي دارند؟»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم وحيد نوروزي است كه در آن مي‌خوانيد؛چند وقتي بود لطف و منت بي‌پايان پروردگار متعال در بارش‌هاي ارزشمند باعث شده بود از هرچه آلودگي و دود است فاصله بگيريم و چنان خواب عميقي فرو رويم که گويا همچنان در چنارستان تهران زندگي مي‌کنيم و انگار قرار بود تا ابد هر روز صبح که از خواب بيدار مي‌شويم آسمان آبي و خورشيدي که براي رخ نماياندن از پشت ابرهاي باران‌زا طنازي مي‌کند مهمان شهرمان باشد.

متاسفانه در چند روز گذشته هواي شهر تهران واقعيت وجودي خود را نماياند و وارونگي چند روز اخير، چنان زيبايي‌هاي گذشته را به کام شهروندان تلخ نمود که به ناچار اول صبح شنبه، اعضاي کارگروه کاهش آلودگي هواي تهران در جلسه فوق‌العاده گردهم آمدند تا شايد کاري کنند و تصميمي بگيرند.

هر آنچه که در جلسه بيان شد تکرار مکررات بود و اقدام جديدي مطرح نشد و کار به جايي رسيد که مديرکل محيط زيست تهران تقاضا کردند اگر کسي چيزي به ذهنش مي‌رسد که مرهمي براي جلوگيري از وقوع پديده وارونگي هوا باشد به کارگروه بگويد چون ديگر کارد به استخوان رسيده است.اما توفاني‌ترين اظهارنظرات را معاون استاندار تهران بيان کردند که از حجم بالاي ورود خودروهاي شخصي به شهر گله مي‌کردند و رسما از مسئولين ذي‌ربط تقاضاي استمداد مي‌کردند.

ايشان به درستي مرهم کاهش آلودگي هواي تهران را گسترش حمل‌ونقل عمومي در کنار محدوديت تردد براي خودروهاي شخصي بيان کردند و حتي بيان کردند که گره تمام مشکلات گسترش حمل‌ونقل عمومي در پول است و بايستي اين پول را از شهرونداني که به تعبير ايشان خودخواهانه با خودرو شخصي تردد مي‌کنند اخذ نمود.نقطه عکس نظرات من و ايشان دقيقا همين جاست.من اعتقاد دارم نقش شهروندان در کاهش آلودگي هوا بسيار ناچيز است و برعکس اين مسئولين دولتي هستند که نقش اصلي در کاهش آلودگي هوا دارند. فکر مي‌کنم شما هم مثل من چند سوال کوتاه به ذهنتان مي‌رسد.

من شهروند چه نقشي در توليد خودرو کم کيفيت دارم؟ من شهروند چه نقشي در توليد سوخت نامناسب دارم؟ من شهروند در احداث مترو و خطوط

پر‌سرعت اتوبوس چه نقشي دارم؟ آيا در خريد اتوبوس و ترخيص واگنهاي خاک خورده در گمرک کاري از دستم بر مي‌آيد؟ آيا مي‌توانم بيلي بر دست بگيرم و در حفاري تونل مترو نقش ايفا کنم؟ آيا من شهروند در ستاد سوخت براي از رده خارج کردن خودروهاي فرسوده نقشي بر عهده دارم؟ آيا وقتي براي دوميليون تومان وام اسقاط بايد کفش آهني بپوشم کاري از دستم بر مي‌آيد؟ قطعا پاسخ تمام اين سوالات منفي است و کاري از من شهروند که به تعبير ايشان خودخواه قلمداد شديم بر نمي‌آيد.اگر من و امثال من را به استفاده از حمل‌ونقل عمومي ترغيب مي‌کنيد و مي‌خواهيد خودخواهانه خودرو شخصي مان را کنار بگذاريم از مسئولين ذي‌ربط هم صميمانه تقاضا داريم لجبازي و مشکلات

غير اداري را کنار بگذارند و به تعبيرعوام حتي به قيمت فروش فرش زير پاي خويش حمل‌ونقل عمومي تهران را گسترش دهند.اگر حمل‌ونقل عمومي کارآمد در اختيار شهروندان تهراني باشد آن وقت ما خودخواه خواهيم بود که با خودرو شخصي در خيابان‌هاي شهر پرسه مي‌زنيم. تا قبل از آن، خودخواه به کساني اطلاق مي‌شود که نمي‌گذارند حمل‌ونقل عمومي کارآمد و انبوه بر به سرعت گسترش پيدا کند. به اميد روزي که عزم ملي براي گسترش حمل‌ونقل عمومي در هر مرتبه و مسئوليتي پديد آيد و شهروندان تهراني در قالب شبکه به هم پيوسته حمل‌ونقل عمومي، خود را از شر آن پاره‌هايي که نام خودرو شخصي بر آنها گذاشته شده‌اند برهانند.به اميد آن روز

ابتكار:عرض خود مي‌بري و زحمت ما مي‌داري

«عرض خود مي‌بري و زحمت ما مي‌داري»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا کمالي‌پناه است كه در آن مي‌خوانيد؛خبر ناگهاني و تلخ بود. سايت‌ها و رسانه‌هاي گوناگون، اخبار و تصاوير ناخوشايندي از «تسخير سفارت انگليس» در سطح جهان پخش نمودند. چيزي نبود كه ما ايرانيان به آن افتخار كنيم؛ البته بجز يكي‌دو مسئول كه از سَرِ شتابزدگي تلويحاً اين اقدام را تحسين کردند. خوشبختانه اكثر مسئولان ارشد مملكت از رهبر معظم تا رئيس‌جمهور محترم و مراجع و روحانيون از تأييد اين حركت خودداري نمودند و در پاره‌اي موارد، آن‌را سرزنش و نقد كردند؛ براي نمونه آيت‌اللّه مكارم‌شيرازي، حجت‌الاسلام احمد خاتمي، وزارت خارجه و... اين حركت را ناشايست به‌شمار آوردند. اين اقدام به‌اندازه‌اي براي منافع ملي ما زيان‌آور بوده و چنان تصوير ناخوشايندي از مسئوليت‌پذيري و ايجاد امنيت در كشور ما به جهانيان نشان داده كه بسياري از مردم عادي در كوچه و بازار از روي طنز يا جد مي‌گويند «كار، كار انگليسي‌ها بوده است».

اينكه چه كساني پشت سرِ اين قصّه‌ي پرغصه بوده‌اند، روشن نيست؛ امّا تحليل‌هاي گوناگوني صورت گرفته است كه پذيرش و ردِّ آن‌ها به‌طوركلي نياز به زمان و پيداشدن جعبه سياه اين حادثه دارد. ظاهر قضيه اين است كه تعدادي دانشجوي بسيجي خودسرانه براي تخليه عصبانيت خويش بر سر استعمار، جلوي سفارت انگليس تجمع مي‌كنند. ناگهان خشم بر آنان غلبه مي‌كند و شعله‌ور مي‌شود و آتش در خرمن رابطه‌ي نيمه‌جان ايران و انگليس مي‌اندازد. برخي ادعا كرده‌اند كه يكي از نمايندگان شاخص مجلس در ميان آنان بوده و به آنان خط و ربط داده است. دسته‌اي گفته‌اند ريشه‌ي اين كار زير سرِ گروه انحرافي در دولت است و قصد اين جريان، انحرافِ افكار عمومي از پرونده‌ي اختلاس بزرگ بوده است.

دسته‌ي ديگري معتقدند كه مخالفان دولت در مجلس و ساير نهادها چنين نقشه‌اي را طراحي كرده‌اند تا دولت احمدي‌نژاد را نزد دولت‌هاي خارجي و مردم ايران ناتوان و نالايق جلوه دهند. بعضي هم ناشيانه آن‌را سياست نظام تلقي كرده‌اند. عده‌اي هم باور دارند كه تعدادي گرگ در  لباس ميش وارد شده و با سوءاستفاده از شعارها و اقدامات دانشجويان، زمينه‌ي اين بدنامي را فراهم آورده‌اند. به‌هرحال هرچه كه هست، دستگاه‌هاي موظف و مسئول بايد ريشه‌ها و پيامدها را شناسايي و با آن برخورد كنند.

ما چه مي‌خواستيم و چه شد؟ مي‌خواستيم ضرب‌شستي به دشمن نشان دهيم؛ اما ناگهان ضربه‌فني شديم. دشمنان ما خشنود شدند. به دست خويش هديه‌اي قيمتي به بدخواهان نظام در خارج داده‌ايم. تندروها در غرب، موضعشان عليه ما تقويت شد. در داخل، دامنه‌ي اختلاف‌ها بيشتر گرديد. خسارات مادّي و معنوي اين حركت به كشور بسيار بيشتر از همه‌ي اختلاس‌هاي صورت‌گرفته است. بياييم براي يك‌بار هم كه شده، پديده‌ي «سفارت‌گيري» را در اين كشور ريشه‌كن كنيم.

كساني كه به اقدامات زيان‌بار اين‌چنيني دست مي‌زنند، هر نيّتي هم داشته باشند، بايد جوابگوي عمل خود باشند و همگان بايد به قانون تن دهند و قانون بايد براي همگان يكسان باشد. بسيجي و غيربسيجي، اصولگرا و اصلاح‌طلب و هركسي‌كه در اين سرزمين كار و زندگي مي‌كند، بايد بداند كه هزينه‌ي قانون‌شكني به هر نيتي سنگين خواهد بود و البته كساني كه خود را به نظام نزديك‌تر مي‌بينند، بايد بدانند كه سهم بيشتري از اين جام بلا نصيب آنان مي‌گردد.

هركه در اين بحر مقرب‌تر است / جام بلا بيشترش مي‌دهند    


قطعا با چنين رفتارهايي هم عرض خود را مي‌بريم و هم خويش را به زحمت مي‌اندازيم.

خبر خبر؛ خبر ناگهاني و شيرين است. اين بار کسي از سفارت بالا نرفته است. زيرا اين آسان ترين است و البته چندان هم افتخارآميز نيست. اين بار شکوه و عظمت فکر و توان ايراني دنيا را تکان داد.درجنگ سايبري دلاوران تيزهوش بر دشمن قوي پنجه و مغرور و اشغالگر برتري يافتند. جايي براي مانور و عرض اندام دشمن باقي نگذاشتند. يکي از تيزترين و پيچيده ترين پرندگان آمريکا،ابرقدرت جهان،شکار آرش هاي زمانه شد. اين خبر موجي از خوشحالي در دل مردمان کشورهاي ضعيف ايجاد کرد. در عوض بدخواهان ايران را به وحشت انداخت. آنان سکوت کردند؛ زيرا کار از کار گذشته بود. تصوير مربوط به هواپيماي پيشرفته و جاسوس آمريکا چشم و دل بسياري از مردم جهان را نواخت.به همان ميزان که در دشمن دلهره ايجاد کرد،نزد جهانيان براي فکر و توان ايراني احترام و عظمت به ارمغان آورد.

براي اولين بار استکه آمريکا در مصاف فناوري سر تسليم فرود مي‌آورد.جاسوسان فوق مدرني که از شرق تا غرب عالم و از جنوب تا شمال جهان رادر سيطره ي قدرت خود دارندو آزادانه و بي هيچ مزاحمي،مغرور از سرعت و تکنيک خويش بر فراز روسيه، اروپا،چين و.... در جولان هستند؛اين بار در دام تيزهوشاني گرفتار مي‌شوند که به آنان مي‌فهمانند که اين تو بميري از آن تو بميري ها نيست قهرمانان واقعي در نگاه ملت ايران همين دليران هوشيار و تيزچنگي هستندکه باور کرده اند خود عقاب هاي برتري هستندو در برابر فن آوري برتر رقيب خود را ناتوان و زبون نمي‌بينند و اينگونه افتخارآميز به بيگانه ي بدسگال هشدار مي‌دهند که:


اي مگس عرصه ي سيمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود مي‌بري و زحمت ما مي‌داري

دنياي اقتصاد:تورم یک‌رقمی و روند تورمی

«تورم یک‌رقمی و روند تورمی»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن مي‌خوانيد؛اخیرا از مسوولان ذی‌ربط شنیده شده است که تورم به زودی کاهنده شده و یک رقمی خواهد شد.

اینکه ظرف چند ماه آینده و تا پیش از پایان سال روند تغییرات تورم کاهنده خواهد شد مي‌تواند درست باشد اما شواهد موجود، گویای این معنا نیست که تورم یک رقمی در انتظار اقتصاد ایران است. زیرا برای یک رقمی شدن تورم لازم است ابتدا نرخ تورم ماهانه در دامنه کمتر از 8/0 درصد به مدت یک تا دو سال حفظ شود، در صورتی که داده‌هاي قیمتی نشان می‌دهد میانگین نرخ تورم ماهانه در 8 ماهه اخیر یعنی از ابتدای سال تاکنون 2/1 درصد در ماه بوده است.

نرخ تورم نهایی برای چنین عددی برابر 4/15 درصد است؛ یعنی پس از آنکه نرخ تورم فعلی کاهنده شود این روند کاهشی به سمت عدد 4/15 حرکت کرده و روی آن متوقف خواهد شد. تازه اگر مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها اجرا شود، تاثیر قیمتی آن را نیز باید به عدد 4/15 اضافه كرد. به عبارت دیگر، عملکرد پولی به گونه‌ای نبوده است که تورم یک رقمی مورد انتظار باشد. اگر تصمیم‌گیران پولی واقعا علاقه‌مند به یک رقمی شدن تورم باشند باید اولا توانایی خود را در ثبات نرخ ارز نشان دهند، ثانیا و به‌ویژه رشد نقدینگی سالانه را با توجه به وضعیت موجود، کمتر از 20 درصد نگه دارند.

اما در خصوص کاهنده شدن تورم در ماه‌هاي آتی، با توجه به اینکه نرخ تورم آبان ماه با افزایش 7/0 واحد درصد نسبت به ماه قبل به 8/19 درصد رسیده است، بر اساس محاسبات انجام شده، آغاز روند کاهشی تورم در اسفند یا بهمن‌ماه خواهد بود. به عبارت دیگر بعید است که پیش‌بینی ريیس محترم بانک مرکزی مبنی بر کاهنده شدن تورم از دی ماه به وقوع بپیوندد.

از طرف دیگر، وزیر اقتصاد رقم تقريبي نقدينگي موجود در جامعه را حدود 350 هزار ميليارد تومان اعلام كرد و گفت‌: امروز كنترل نقدينگي به شدت مورد توجه دولت است (دنیای‌اقتصاد 9/9/90). با توجه به اینکه حجم نقدینگی تا پایان شهریور امسال 320 هزار میلیارد تومان بوده معنای خبر آقای حسینی این است که ظرف یکی دو ماه گذشته معادل 30 هزار میلیارد تومان نقدینگی، خلق شده است. به عبارت دیگر رشد نقدینگی سالانه که در پایان شهریور حدود 23 درصد بوده از مرز 31 درصد فراتر رفته است. البته ممکن است آقای حسینی اشتباه کرده باشند زیرا آمارهای پولی و تورم بیشتر در حوزه بانک مرکزی تولید می‌شود. به هر حال امیدواریم بانک مرکزی با انتشار زودتر آمار نقدینگی، امکان رصد تحولات اقتصادی را برای کارشناسان فراهم كند تا از این طریق بتوان برآوردی از نرخ تورم در نیمه دوم سال 1391 به‌دست آورد.

اما صرف نظر از اینکه حجم نقدینگی 350 هزار میلیارد باشد یا نباشد، قسمت دوم گفته آقای حسینی مهم است. زیرا در 22 سال گذشته همواره سیاست‌گذاران اقتصادی با همین بهانه تزریق پول به تولید، سرنوشت تورمی را برای اقتصاد كشور رقم زده‌اند. همین پول‌هاست که تورم را ایجاد می‌کند، پول‌هایی که دقیقا کارکرد ربا را دارند و نگارنده قبلا نسبت تورم با ربا را در این روزنامه شرح داده است. (دنیای‌اقتصاد سه‌شنبه 8/10/88)

جهان صنعت:بازاری که آشفته‌تر شد

«بازاری که آشفته‌تر شد»عنوان يادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم مهرداد میهن دوست است كه در آن مي‌خوانيد؛ «اگر لازم باشد در سوپرمارکت‌ها هم ارز و هم سکه می‌فروشیم» این جمله‌ای بود که محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی چند ماه قبل گفت. وی حتی مدعی بود که می‌تواند تقاضای سر چهارراه‌ها را هم اشباع کند.حالا چندماه پس از آن وعده‌ها برای بازار، افسار کار از دست همه در رفته و متاسفانه ادعاهای آقای رییس کل نیز نه تنها به واقعیت نزدیک نشده که خلافش نیز در حال اثبات است.یکی از نشانه‌های این اثبات دیروز رخ نمود. طبق دستور بهمنی ارایه ارز مسافرتی به مسافران که پیشتر تا سقف دو هزار دلار انجام می‌شد حالا تا 500 دلار کاهش یافته است.

کاستن 75 درصدی از عرضه دلار به مسافران به خوبی نشان می‌دهداشباع کردن تقاضای سر چهارراه‌ها و فروختن دلار کنار چیپس و پفک به واقعیت نزدیک است یا بلوفی برای ترساندن دلال‌هایی بود که گوششان از تهدیدهای این‌گونه پر است.

بخش اعظمی از پشتوانه ارزی کشور با رای بهمنی به طلا تبدیل شده و او این مساله را جزو افتخارات خود می‌داند اما با شدت گرفتن روند تحریم بانک مرکزی و سخت‌تر شدن وضعیت نقل و انتقال بین‌المللی پول معلوم نیست شمش‌های زرد رنگ خزانه چگونه قرار است گره از کار فروبسته اقتصاد باز کند. وضعیت آشفته بازار ارز مقصران فراوانی دارد که مطمئنا در ردیف جلو، اولین صندلی را به نام محمود بهمنی رزرو کرده‌اند. او باید پاسخگوی اوضاع به وجود آمده باشد. 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین