کد خبر: ۶۴۴۸۸۰
تاریخ انتشار:
با خالق مادام بواری آشنا شوید

«گوستاو فلوبر» و آثارش را بیشتر بشناسید

«گوستاو فلوبر» در جوانی راهی پاریس می‌شود تا در رشته حقوق ادامه تحصیل بدهد و پس از چندی حقوق را نیمه رها می‌کند تا به نویسندگی بپردازد.
گروه فرهنگ و هنر: فرانسوی ها به چشم ما ایرانی ها، چه درست و چه اشتباه، آدم های «سانتی مانتالی» هستند. تصورمان از یك جوان فرانسوی كسی است كه «مïسیو» ورد زبانش است، برای خطاب كردن طرف مقابلش از ضمیر دوم شخص جمع استفاده می كند و سر میز ناهار بی شمار قاشق و چنگال ریز و درشت دارد. «سانتی مانتال» صفتی فرانسوی است كه معادل فارسی اش چیزی شبیه «احساساتی» یا «احساسی» است، اما به اشتباه آن را در محاوره به جای «شیك» به كار می بریم. به هر حال، هر قدر هم كه فرانسوی ها را آدم های شیكی بدانیم،بی شك «سانتی مانتال» دانستن فرانسوی ها، بی ربط با «احساساتی» بودن آنها نیست.
 
«گوستاو فلوبر» و آثارش را بیشتر بشناسید
 به گزارش بولتن نیوز به نقل از برترین ها، یعنی این اصطلاح رایج، بی شك زمانی به احساساتی بودن آنها برمی گشته است. «تربیت احساساتی» یا آن طور كه «مهدی سحابی» آن را با عنوان «تربیت احساسات» به فارسی برگردانده، نیز داستان «تربیت سانتی مانتال» یا «تربیت احساساتی» نسل و جامعه یی از فرانسه را نشان می دهد كه خواسته ها و اهداف راستینش را فراموش كرده و درگیر احساسات خود شده و چشمانش را بر واقعیت كشورش بسته است.
 
«تربیت احساسات» داستان زندگی «فردریك مورو» جوان احساساتی است كه به طور اتفاقی با خانواده آقای «ژاك آرنو» آشنا می شود و دل به خانم «آرنو» می بندد. «فردریك» كه در ابتدای رمان جوانی مصمم، با اراده و با آرزوهای بزرگ تصویر شده، كم كم از خواسته هایش دست می كشد و در كش وقوس ماجراهایی كه با خانم «آرنو» دارد، همه آنها را فراموش می كند. در نهایت، «فردریك» كه پیش از این به تحصیلات دانشگاهی اش در رشته حقوق و همچنین نویسندگی علاقه زیادی داشته و حتی همیشه می خواسته وزیر بشود، به هیچ كدام از آرزوها و خواسته های گذشته اش نمی رسد و زندگی اش به كلی در راه احساساتش فنا می شود.
 
در همین اثنا، یعنی در همین سال هایی كه «فردریك» در حال نزدیك و دور شدن از معشوقه اش است، فرانسه تحولات و تغییرات سیاسی و اجتماعی مهمی را پشت سر می گذارد اما «فردریك» كه به واسطه درگیری احساسی اش از همه این اتفاقات به دور است، تنها نظاره گر آنها است و هیچ دخالتی در سرنوشت سیاسی و اجتماعی كشورش ندارد. فرانسه در سال هایی كه قسمت بیشتری از «تربیت احساسات» در آن سال ها روایت می شود، در گیر و دار جنبش ها و شورش های انقلابی است. انقلاب سال 1848 فرانسه در همین موقع رخ می دهد و در این بین شورش های زیادی در پاریس در جریان است و در نهایت پادشاهی لویی فیلیپ پایان می یابد و «جمهوری دوم» فرانسه برقرار می شود.
    
 «گوستاو فلوبر» خود نیز همچون «فردریك مورو» در جوانی راهی پاریس می شود تا در رشته حقوق ادامه تحصیل بدهد و پس از چندی حقوق را نیمه رها می كند تا به نویسندگی بپردازد. «فلوبر» در انقلاب سال 1848 فرانسه بیست و هفت ساله بوده و توانسته خوب اتفاقات و پیشامد های آن موقع را مشاهده و تجزیه و تحلیل كند. «فلوبر» همچنین در زندگی سه معشوقه داشته كه از نظر سنی از او بزرگتر بودند، همچون خانم «آرنو»، «رزانت» و خانم «دامبروز» معشوقه های «فردریك مورو» در «تربیت احساسات» كه هر سه از او بزرگترند. به عبارت دیگر، نسل و جامعه یی كه «گوستاو فلوبر» در «تربیت احساسات» از آنها حرف می زند، دقیقاً همان نسلی است كه «فلوبر» در آن بزرگ شده و به چشم خود آن را دیده و تجربه كرده است.
 
«فلوبر» البته از آن نویسندگانی است كه از دخالت زندگی شخصی نویسنده در رمان بسیار بیزار بوده و توانسته به جز معدود دفعاتی در «مادام بواری» این موضوع را رعایت كند و در «تربیت احساسات» نیز تنها شباهتی كه شاید بین «فردریك مورو» و خود نویسنده وجود دارد، همین چند نكته سطحی است. با این همه، همان طور كه «فلوبر» قبلاً درباره «مادام بواری» گفته «من مادام بواری هستم»، در اینجا هم می توان گفت كه نسل و جامعه حاكم بر رمان «تربیت احساسات»، همان نسل و جامعه یی است كه فلوبر در آن زندگی كرده است.
 
 «تربیت احساسات» همچنین رمانی است كه «فلوبر» بیشتر از هر كتاب دیگری بر روی آن وقت گذاشته. نوشتن این كتاب هفت سال وقت برده، در حالی كه «فلوبر»، رمان بی نظیر و درخشان «مادام بواری» را تنها در پنج سال نوشت. «فلوبر» بی شك، پیش از هر كتاب و نوشته و عنوانی، به عنوان نویسنده «مادام بواری» شناخته می شود. «مادام بواری» بی تردید یكی از تاثیرگذار ترین رمان های تاریخ ادبیات است و «اما بواری» نیز یكی از مهم ترین شخصیت های داستانی ادبیات. «ماریو بارگاس یوسا» در «عیش مدام» كه كتابی است درباره «فلوبر و مادام بواری»، درباره تاثیر بی اندازه «اما بواری» در زندگی اش می گوید: «شماری اندك از شخصیت های داستانی تاثیری چنان ژرف بر زندگی من نهاده اند كه بسیاری از آدم های واقعی كه می شناختم قادر به آن نبوده اند.» «یوسا» همچنین در این كتاب درباره عظمت «مادام بواری» می گوید: «اغلب درباره «مادام بواری» تكرار می كنند كه این رمان به یك ضربت خود را از رمانتیسم جدا كرد و آغازگر جنبش رئالیسم شد. اگر بگوییم این رمان به جای انكار رمانتیسم، آن را به كمال رساند، به حقیقت نزدیك تر است.»
    
«مادام بواری» را همان طور كه «یوسا» در «عیش مدام» اشاره كرده، «آغازگر جنبش رئالیسم» و حتی «نخستین رمان مدرن» می دانند، اما شاید عنوانی كه پیش از همه اینها لایق این رمان باشد، «كمال رمانتیسم در ادبیات» است. البته، «گوستاو فلوبر» بی تردید نویسنده یی بوده كه «نخستین رمان مدرن» را نوشته و صدالبته آغازگر «جنبش رئالیسم» است، اما آن چیزی كه در این مقاله نیز تلاش می شود تا به آن بپردازیم، این نكته است كه «فلوبر» این تلاش ها را در «تربیت احساسات» به ثمر نشانده است و نه در «مادام بواری». با این همه، چیزی از اهمیت «مادام بواری» كاسته نمی شود، چرا كه این كتاب مهم ترین و تاثیرگذار ترین اثر «گوستاو فلوبر» است، اما شاید بهترین آنها نباشد.
 
از این نظر، «مادام بواری» را می توان تا حدی با «آنا كارنینا» لئو تولستوی مقایسه كرد كه از «جنگ و صلح» بهتر است، یا «ابله» و «برادران كارامازوف» داستایوفسكی كه از «جنایت و مكافات» بهترند، اما همه این آثار در برابر معروف ترین اثر نویسنده شان در ردیف دوم نام برده می شوند. بی شك بحث درباره «اهمیت» یك اثر با «جایگاه» آن متفاوت است. «مادام بواری» اهمیت بیشتری از «تربیت احساسات» دارد، اما شاید «جایگاه» بالاتری نداشته باشد.
    
 در میان دلایلی كه «مادام بواری» را «نخستین رمان مدرن» می خوانند، مهم ترین دلایل یكی این است كه موضوعی كه «فلوبر» برای «مادام بواری» انتخاب كرده، خارج از دایره موضوعات ادبیات رمانتیسم است. اینكه «فلوبر» در نهایت «ضدقهرمان» را وارد حیطه رمان كرده و در دنیایی كه دیگر مخصوص بورژواها نیست، به احساسات و مشكلات زن در حالی عصیانی پرداخته است. فرم روایتی «مادام بواری» نیز از دیگر مشخصه هایی است كه باعث شده این كتاب را «رمان مدرن» بخوانند. دخالت كمتر راوی یا آن طور كه «یوسا» در «عیش مدام» آن را «راوی نامرئی» می خواند، نیز از مهم ترین ویژگی های دیگر آن است.
 
اما با این همه، هر چند «فلوبر» در «مادام بواری» پا بسیار فراتر از محدوده های ادبیات رمانتیسم گذاشته و نوآوری های بی بدیلی خلق كرده است، اما آن چه كه ما به آن مولفه های «رمان مدرن» می گوییم، بیشتر از آنكه در «مادام بواری» خودش را نشان بدهد، در «تربیت احساسات» خودش را نشان داده است. در اصل، همانطور كه قبلاً از زبان «یوسا» نقل قول شد، «مادام بواری» بیشتر از هر كار دیگری، «ادبیات رمانتیسم» را به اوج و كمال رساند و به گونه یی پرونده آن را بست. در «تربیت احساسات» است كه پرونده رمان مدرن باز می شود و تمام آن چیزهایی كه در «مادام بواری» ناقص و تكه تكه نمایان شده، كامل در این كتاب خودنمایی می كند.
    
«ماریو بارگاس یوسا» همچنین در نزدیكی «مادام بواری» به «ادبیات رمانتیسم» در «عیش مدام» می گوید: «برخی رمانتیك ها (مثل لامارتین و شاتوبریان) صورت ذهنی واقعیت را توصیف می كردند و برخی دیگر (مثل هوگو) توهم را به جای واقعیت می نشاندند. فلوبر این واقعیت مثله شده را گسترش داد و آن نیمه یی را كه تخیل رمانتیك ها از میان برداشته بود به آن افزود (البته بی آنكه مثل زولا، اویسمان و دوده در سال های بعد، توهم رمانتیك را سركوب كند). در این رمان اجزای سازنده عشق رمانتیك جملگی حضور دارند: فوران احساسات، تقدیر تراژیك، زبان شور و شوقی آتشین.
 
رابطه میان لئون و اًما كه كم و بیش تمامی فصل اول قسمت سوم را تشكیل می دهد، اگر از بافت اصلی رمان جدا شود، به آسانی در رمانی رمانتیك جای می گیرد.» در نتیجه آن چیزی كه «یوسا» را نیز وا می دارد تا «مادام بواری» را به جای آغازگر «جنبش رئالیسم»، «كمال رمانتیسم» بخواند، همین نزدیكی بیش از پیش «مادام بواری» به ادبیات رمانتیسم است. درباره «راوی نامرئی» و «تكنیك بی طرفی» كه از ویژگی های دیگر مدرن خواندن «مادام بواری» است، «یوسا» در «عیش مدام» نشان می دهد كه «فلوبر» آنچنان نتوانسته به آن وفادار بماند و گه گاه در قضاوت خواننده دخالت كرده است.
    
«گوستاو فلوبر» ید طولایی در نامه نگاری داشت و سهم بسیاری از آن با معروف ترین معشوقه اش «لوییز كوله» است كه یازده سال از او بزرگتر بوده. مكاتبات «فلوبر» كه بالغ بر چهارده جلد كتاب است، حاوی مهم ترین آرای ادبی و اجتماعی فلوبر است. «فلوبر» در یكی از همین نامه ها كه در حین نگارش «مادام بواری» به «لوییز كوله» نوشته، می نویسد به نقل از كتاب «عیش مدام»: «چیزی كه به نظر من زیباست، چیزی كه من دوست دارم بنویسم، كتابی است درباره هیچ، كتابی بی هیچ وابستگی به دنیای بیرون، كتابی كه به یمن نیروی درونی سبكش، قائم به ذات باشد، همچنان كه زمین خود را در خلاء فضا نگه می دارد و از هر پایه یی بی نیاز است، كتابی كه كم وبیش هیچ موضوعی ندارد، یا دست كم موضوع آن نادیدنی است، البته اگر چنین چیزی ممكن باشد.»
 
«فلوبر» هر چند هنگام نوشتن این نامه، سرگرم نگارش «مادام بواری» بوده است، اما به نظر می رسد كه در نهایت در «تربیت احساسات» است كه تا حدی به این خواسته خود دست می یابد و رمانی خلق می كند كه «كم و بیش موضوعی» ندارد، یا البته صحیح تر آن است كه بگوییم رمانی خلق كرده كه «موضوع آن نادیدنی» است. وگرنه در «مادام بواری» كه به قول «یوسا»، موضوع كتاب خیلی هم خوب واضح و آشكار است. اما فلوبر در «تربیت احساسات» موفق می شود تا در نهایت موضوعی را بهانه چیزی بكند كه در واقع می خواهد درباره آن حرف بزند. در «مادام بواری»، «اما بواری» شخصیت محوری داستان است و تفسیر ها و تاویل هایی كه از رمان می شود، مربوط به او می شود، اما در «تربیت احساسات» ماجرا اصلاً این طور نیست، چرا كه «فردریك مورو» هرقدر هم كه شخصیت محوری داستان باشد، به هیچ وجه آن جایگاهی را ندارد كه مثلاً «اما بواری» در رمان «مادام بواری» دارد.
 
یعنی «فردریك مورو» بیشتر بهانه یی است برای مشاهده اتفاقات و جریاناتی كه در حاشیه زندگی «فردریك» در جریان است در حالی كه در رمان «مادام بواری»، هر آنچه كه اتفاق می افتد حول شخصیت اصلی است و به گونه یی به او برمی گردد. در نتیجه در «تربیت احساسات» است كه «فلوبر» موفق می شود برای اولین بار موضوع اصلی خود را به گونه جدیدی روایت كند، آن را در میان جامه «فردریك مورو» پنهان كند و در نهایت به قول خودش، رمانی خلق كند كه «قائم به ذات» باشد.
    
«فلوبر» همچنین درباره روایت داستان نظر مخصوص به خودش را داشته. به اعتقاد «فلوبر» راوی باید كمترین دخالت را در قضاوت خواننده از داستان داشته باشد. این نقش راوی كه «یوسا» به آن «راوی نامرئی» می گوید، در «تربیت احساسات» بیشتر از هر رمان دیگر «فلوبر» پیاده می شود. «یوسا» در «عیش مدام» درباره این ویژگی «فلوبر» می گوید: «هیچ نویسنده یی قبل از فلوبر شگردهای چنین كارساز برای پنهان كردن حضور راوی ابداع نكرده است.» اما «راوی نامرئی» فلوبر در «مادام بواری» گهگاه از لاك خودش سر بلند می كند و نظر می دهد، قضاوت می كند، همدردی می كند اما در «تربیت احساسات» منتهای تلاش خود را برای پنهان كردن خود می كند. این چنین است كه «گوستاو فلوبر» بیشتر از هر وسیله دیگری، نظر خودش را درباره حال و هوای فرانسه در جریان انقلاب سال 1848 و تغییرات سیاسی آن موقع، در پنهان ترین نوع خود و در قالب داستانی عاشقانه بیان می كند.
 
از دیگر ویژگی های «تربیت احساسات» كه آن را «نخستین رمان مدرن» می كند، نبود «ساختار هرمی رمان كلاسیك» در آن است. «فلوبر» در «مادام بواری» روایت سیكلی و دایره یی را حفظ كرده است، داستان از جایی شروع و در جایی تمام می شود. به عبارت دیگر ، با تمام تفاوت های «مادام بواری» با رمان های كلاسیك و ادبیات رمانتیسم، ساختار روایتی آن، به جز قسمت هایی، تفاوت آنچنانی با ساختار هرمی رمان كلاسیك ندارد. اما در «تربیت احساسات» دیگر بالكل اثری از این ساختار نیست و «چندگونگی»، «انقطاع» و «آشوب» رمان مدرن به خوبی در آن دیده می شود. در این میان، تمام آن مولفه هایی كه با آن «مادام بواری» را رمانی مدرن می خوانیم، بیشتر از هر جایی در «تربیت احساسات» دیده می شوند تا این كتاب، «قائم به ذات» خودش را نشان دهد.
 
اما بین همه این ویژگی ها شاید مهم ترین آنها آن چیزی است كه تا به حال به آن نپرداخته ایم و آن «سبك فلوبر» است كه بیش از پیش در «تربیت احساسات» با آن مواجهیم. به عبارت دیگر، آن چیزی كه بیشتر از همه، «تربیت احساسات» را لایق عنوان «نخستین رمان مدرن» می كند، تجلی «سبك فلوبر» در این رمان است. یعنی «فلوبر» بیش از هر جایی «سبك» خود را در این كتاب پیاده كرده است.
    
 اما منظور از «سبك فلوبر» چیست؟ در معنای وسیع و كلی، «سبك فلوبر» را می توان مجموعه اعتقادات، باورها و نوآوری های فلوبر در نویسندگی دانست. در همین رابطه مقاله یی در سال های 1920 در نشریه «نوول رïوو فرانسز» منتشر شد با عنوان «سبك فلوبر» كه بیشترین اشاره آن به «متافور» یا «كنایه و استعاراتی» است كه «فلوبر» در نوشته های خود به آن پرداخته است. این نوشته با عكس العمل «مارسل پروست» نویسنده شاهكار «در جست وجوی زمان از دست رفته» مواجه شد و به موجب آن «مارسل پروست» كه در سال 1920 نویسنده شناخته شده یی در فرانسه بود و كمتر مقاله یی می نوشت و در حال نوشتن «زمان بازیافته» بود، قلم به دست گرفت و مقاله یی به تاریخ اول ژانویه 1920 در همان نشریه منتشر كرد و به تفصیل درباره «سبك فلوبر» حرف زد. «مارسل پروست» این مقاله را درباره «تربیت احساسات» نوشت و منظور خود را از «سبك فلوبر» در این رمان بیان كرد. توضیح «پروست» درباره «تربیت احساسات» و «سبك فلوبر» شاید مهم ترین برهان برای مدرن بودن «فلوبر» باشد.
 
«پروست» در ابتدای این مقاله كه اتفاقاً از مهم ترین و به یادماندنی ترین مقالات این نویسنده وسواسی است، «فلوبر» را با «كانت» فیلسوف مقایسه می كند. «پروست» در ابتدای مقاله خود «فلوبر» را مردی می داند كه با سبك خود، نگاه ما را به اشیا ، همچون «كانت» در تئوری «شناخت» و «واقعیت دنیای بیرون» دگرگون و نو كرده است. «پروست» در این مقاله برداشت خود را از «سبك فلوبر» بیشتر از آنكه وامدار متافور فلوبری بداند، ریشه در استفاده زبانی فلوبر از ادبیات می داند و معتقد است كه «سبك فلوبر» واقعیت دنیای بیرون را نزد ما تغییر داده است. لذا «پروست» در همین رابطه با بررسی زمان و نوع فعل به كار رفته شده در «تربیت احساسات» در نهایت، خواننده را به سویی سوق می دهد كه فلوبر چگونه با به كارگیری زبانی از افعال در عبارات خود، توانسته دید ما را عوض كند و به گونه یی دیگر در «تربیت احساسات» برای اولین بار رمانی مدرن خلق كند.
 
«پروست» در ادامه به كاربرد جدید «فلوبر» از ضمایر و حروف اضافه در روایت «تربیت احساسات» اشاره می كند و نشان می دهد كه بیشتر از هر چیز دیگری «فلوبر» چطور با تغییرات زبانی توانسته دید جدیدی از روایت و داستان سرایی برای ما بگشاید. در همین رابطه، «پروست» به كاربرد حرف «و» در «تربیت احساسات» اشاره می كند و با نمونه آوردن از آن، نشان می دهد كه «فلوبر» در جایی كه به طور معمول در ادبیات رمانتیسم از «و» استفاده می كنند در «تربیت احساسات» از آن استفاده نكرده و فضای جدیدی را ایجاد كرده است.
    
در نهایت، آن چیزی كه به نظر می رسد، این است كه تمام ویژگی هایی كه با استمداد از آنها، «مادام بواری» را «رمانی مدرن» می خوانیم، یعنی كاربرد «ضد قهرمان»، فرم، تكنیك بی طرفی و از همه مهم تر «سبك فلوبر»، بیشتر از هر جایی در «تربیت احساسات» خود را نشان داده است. باری دیگر تاكید بر آن است كه هیچ كدام از دلایل فوق، چیزی از اهمیت «مادام بواری» نمی كاهد، چرا كه بی گمان «مادام بواری» از تاثیرگذار ترین رمان های تاریخ ادبیات جهان است. نوآوری های «فلوبر» در «مادام بواری»، پرداخت خوب «اما بواری» و همچنین كاربرد تكنیك های نو ساختاری و روایتی همه از ویژگی های خوب این كتاب است.
 
«گوستاو فلوبر» و آثارش را بیشتر بشناسید
اما آن چیزی كه به نظر نگارنده مقاله می رسد و بر آن تاكید دارد، جایگاه ویژه و استثنایی «تربیت احساسات» در میان آثار «گوستاو فلوبر» است. «ماریو بارگاس یوسا» نیز در همین باره در «عیش مدام» می گوید: «اگر چه من همه آثار فلوبر را دوست می داشتم، كتابی كه تاثیری به ژرفای مادام بواری بر من نهاد، تربیت احساساتی بود. زمانی دراز این اثر را بزرگ ترین كار فلوبر می شمردم، چون بلندپروازانه ترین كتاب های او است و این عقیده هنوز هم تا حدی معتبر است.»
منبع: برترین ها

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین