کد خبر: ۶۳۹۱۴۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
روایت ناشنیده حسین مکی و حسن ارفع از خیانت پهلوی اول در واگذاری بخش‌هایی از آذربایجان غربی به ترکیه

هدیه سرزمینی رضاشاه به آتاتورک!

رضاشاه در شرایط کاملاً عادی، کاری را انجام داد که امیرکبیر، در بدترین شرایط، حاضر به انجام آن نشده بود؛ نادیده گرفتن تمامیت ارضی سرزمین ایران.

هدیه سرزمینی رضاشاه به آتاتورک!به گزارش بولتن نیوز به نقل از خراسان، جواد نوائیان رودسری – اختلافات ارضی میان ایران و عثمانی، از دوره صفویه آغاز شد و طی قرن‌های بعد ادامه یافت و پس از تجزیه عثمانی به سرزمین‌های ریز و درشت میان‌رودان، این اختلافات به کشورهای تازه‌وارد نیز، ارث رسید و موجب بروز و ظهور اختلافاتی شد که گاه کار را به عرصه مخاصمه می‌کشید. دو طرف، به ویژه در دوره قاجار، کوشیدند تا با انعقاد قراردادهای صلح پایدار، به اختلافات پایان دهند؛ اما زیاده‌خواهی‌های عثمانی‌ها و بعدها، دولت نوظهور جمهوری ترکیه، همواره سبب‌ساز درگیری‌های دیپلماتیک می‌شد. پس از سفر رضاشاه به ترکیه در سال 1313 هـ.ش، تأثیری که وی از همتای ترکیه‌ای خود، کمال آتاتورک پذیرفت، باعث شد که پهلوی اول بکوشد دایره مناسبات خود را با ترکیه، افزایش دهد و این فرصتی طلایی برای دولت این کشور بود که به زیاده‌طلبی‌های ارضی خود جامه عمل بپوشاند. در این نوشتار برآنیم تا به مقایسه نوع برخورد رضاشاه با این موضوع که ارتباط تام و تمامی با مسئله تمامیت ارضی کشور دارد با رویکردی که حدود 9 دهه قبل از آن، میرزاتقی‌خان امیرکبیر برای تقابل با زیاده‌طلبی عثمانی‌ها پیش گرفت، بپردازیم.
پایداری برای پاسداری از خاک ایران
وقتی در سال 1225 هـ.ش، در دوره محمدشاه قاجار، میرزاتقی‌خان امیرنظام، به نمایندگی از دولت ایران وارد ارزنةالروم (شهری در جنوب شرقی ترکیه امروزی) شد، اوضاع اصلاً به نفع ایران نبود. روسیه تزاری به موجب قرارداد گلستان و ترکمانچای، بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های شمال‌غربی ایران، در قفقاز را تصاحب کرده بود و تمایل داشت که ایران در دیگر عرصه‌های بین‌المللی نیز، بازنده باشد. بریتانیا هم که تنها در اندیشه حفظ مستملکات خودش در هندوستان بود، ایران ضعیف و تحقیر شده را، بسیار بیشتر از ایران مقتدر می‌پسندید. این دو کشور استعماری، با چنین رویکردی، واسطه و میانجی مذاکرات ارزنةالروم میان عثمانی و ایران شده بودند! بدیهی بود که عثمانی‌ها با درک این مسئله، لحن تندتری را در مذاکرات پیش بگیرند و بخواهند طرف ایرانی را تحت فشار بگذارند. با این حال، میرزا تقی‌خان کسی نبود که به این سادگی از میدان به در برود. عثمانی‌ها در این مذاکرات، اصرار داشتند که ایران از حق حاکمیت خود بر خرمشهر بگذرد و آن را به بیگانه وانهد؛ اما امیر مستندات تاریخی و حقوقی فراوانی را برای اثبات حق حاکمیت ایران بر خرمشهر ارائه داد و افزون بر آن، برای گرفتن حالت حمله و وادارکردن عثمانی‌ها به عقب نشینی، اسناد انکارناشدنی‌ای را درباره حق حاکمیت ایران بر سلیمانیه و سنجار که در آن زمان بخشی از خاک عثمانی محسوب می‌شد، در اختیار حاضران در مذاکرات دو جانبه و ناظران قرار داد؛ طوری که عثمانی‌ها، عملاً در تنگنای عجیبی قرار گرفتند و دست به اقدام نابخردانه‌ای زدند؛ در یکی از روزها که امیرکبیر به قصد استحمام وارد شهر شده بود، با تحریک انورافندی، نماینده دولت عثمانی، تعدادی از اراذل و اوباش شهر به خیمه‌گاه سفیر ایران حمله کردند. اعتراض اعضای هیئت ایرانی با این جمله که «آن ها معترضانی بودند که حقوق حقه کشور خود را می‌خواستند»، پاسخ داده شد. اما امیر، بیدی نبود که از این بادها بلرزد؛ او اصلاً آرامش خود را از دست نداد و حتی عثمانی‌ها را تهدید کرد که اسناد جدیدی را درباره اثبات حاکمیت ایران بر بخشی دیگر از نقاط تحت تصرف آن‌ها، رو می‌کند و قشون ایران نیز، در کرمانشاه، انتظار نتیجه این مذاکرات را می‌کشد تا در صورت لزوم، با قوه حربیه، مناطق اشغالی را باز پس گیرد. آرامش، متانت، آداب‌دانی و کیاست امیرکبیر در این نشست، همه را به شگفتی واداشت و در حالی که روس و انگلیس پشت عثمانی را گرفته بودند، او به تمام خواسته‌های آن ها «نه» گفت و عاقبت، حرف خود را به کرسی نشاند و حقوق ملت ایران را استیفا کرد و اجازه نداد تمامیت ارضی ایران، دستخوش تغییرات و تهدیداتی شود که بیگانگان خواهان آن بودند. امیرکبیر، پس از چند سال مذاکره در ارزنةالروم، به تهران بازگشت و برگ زرینی را در تاریخ دیپلماسی ایران، رقم زد.
رضاشاه، خراب دوستی با آتاتورک!
حدود 90 سال پس از مذاکرات امیرکبیر در ارزنةالروم و توفیق این مرد وطن‌دوست در پاسداری از تمامیت ارضی ایران، در پی سفر رضاشاه به ترکیه، کمیته‌ای برای تعیین حدود مرزی این کشور و ایران تشکیل شد. دیپلمات‌ها و نظامیان ترکیه، مانند اسلافشان، عثمانی‌ها، باز هم بر طبل بهانه‌جویی و زیاده‌طلبی می‌کوفتند تا آن‌جا که رفتار آن ها، حتی مردی مانند حسن ارفع را که به ارتباط با انگلیسی‌ها شهره بود، عصبی کرد و کار را به دعوا و جدل در کمیته کشاند. موضوع دعوا، ادعای حاکمیت ترکیه بر بخشی از تپه‌های مرزی میان دو کشور بود که به لحاظ سوق‌الجیشی و نیز، دارا بودن امکانات و ظرفیت‌های طبیعی، ارزش فراوانی داشت. زنده‌یاد حسین مکی، در جلد ششم کتاب «تاریخ بیست‌ساله ایران» به این موضوع اشاره می‌کند و از قول حسن ارفع می‌نویسد: «من عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات [مرزی بین ایران و ترکیه] بودم. یک روز که من و یک سرهنگ ترک، بر سر موضوعی مورد اختلاف، با حرارت بسیار بحث می‌کردیم، وی به من گفت: ما ترک‌ها به نظر اعلیحضرت(رضاشاه) اطمینان و اعتقاد کامل داریم؛ سرهنگ ارفع پرونده‌ها و نقشه‌ها را به حضور ایشان ببرد؛ هر چه فرمودند ما قبول داریم! من نقشه‌ها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند، در حالی که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشه‌ها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است؛ فلان منطقه چنان است؛ آن‌جا سخت مورد نیاز ماست و از این حرف‌ها؛ ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند؛ گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی؟! عرض کردم: بله قربان! فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چند صد سال [قبل] وجود دارد و همیشه به زیان هر دوکشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد، آن‌چه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم[!] من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه‌ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیئت بود برگشتم. همه منتظر من بودند. تا وارد شدم، پرسیدند: اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم[!] این موضوعات در کار نیست[!] تقسیم کنید؛ این طرف تپه که رو به قطور است و اهمیت کمتری دارد، مال ما باشد و آن طرف، مال ترک‌ها. این واقعاً درس بزرگی بود برای من و دریافتم که شاه تا چه اندازه نظربلند، باگذشت و خواهان دوستی و صلح و صفا هستند و حتی برای این موضوع، حاضرند از خاک مملکت هم چشم بپوشند[!]»
به این ترتیب، رضاشاه در شرایط کاملاً عادی، کاری را انجام داد که امیرکبیر، در بدترین شرایط، حاضر به انجام آن نشده بود؛ نادیده گرفتن تمامیت ارضی سرزمین ایران.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۳
کوچکترین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۱۹ - ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
0
0
از مرگ انسانها میشه فهمید چگونه زندگی کرده اند، غالب مومنان و وطن دوستان غیرتمند به شهادت میرسند و غالب خائنین و مزدوران بیگانه در فرار و تبعید ذلیلانه جان میدهند، درست مثل امیر و رضاخان مزدور، امیر کبیر در وطنش خدمت کرد تا شهید شد و مزارش شد جوار حرم امام حسین علیه السلام، اونی یکی خیانت و مزدوری کرد و عاقبت در خاک بیگانه ذیلانه و مرد و مزارش شد... ، خلاصه خوب و پاک و برای خدا و در خدمت مردم زندگی کردن معلوم است عاقبتش به فیض شهادت ختم میشود و غیر آن عاقبتش مانند مزدوران بیگانگان شیطان پرست مرگ ذلیلانه است خفت ، این مطلب رو بیشتر برای معدود رضا دیبا پرستانی نوشتم که با پول این مملکت که توسط مادر آکله اش و پدر جنایتکارش بسرقت رفته هنوز دست از خیانت های حقیرانه و مزدورانه نمیکشند.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین