کد خبر: ۵۱۸۸۳۲
تاریخ انتشار:
نگاهی به «ساعت ٥ عصر» مهران مدیری

عبور از جهنم

ساخت «ساعت ٥ عصر» به دو مقوله توجه بیشتری می‌شد نتیجه نهایی کار بهتر از کار درمی‌آمد؛ اول اینکه در فیلمی که یک ساعت مشخص؛ یعنی ٥ عصر به‌واسطه نقش تعیین‌کننده در بافت داستان به‌عنوان نام فیلم انتخاب شده، الزامی است که به این مقوله توجه بیشتری شده و در جای‌جای اثر روی این ساعت تأکید شده کار شود...

گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیش رو  که  مازیار معاونی پیرامون ساعت 5 عصر نگاشته، نگارنده معتقد است: در «ساعت ٥ عصر»  با سیامک انصاری‌ای روبه‌رو هستیم که این‌بار در کسوت یک وکیل موجه دادگستری، نه در مکان و زمانی دیگر که در بحبوحه شرایط عجیب‌وغریبی که از همان سر صبح یکی پس از دیگری برایش اتفاق می‌افتند «‌گیر افتاده» و به قول معروف راه پس‌وپیش ندارد.

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در روزنامه شرق نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:

تماشای «ساعت ٥ عصرِ» مهران مدیری، به‌ویژه با درنظرگرفتن کارنامه نمایشی ناموفق او در دهه ٩٠، بی‌اختیار نگارنده را به یاد تنیس‌باز مشهور سوئیسی؛ یعنی «راجر فدرر» انداخت؛ مقایسه‌ای که در وهله اول و با توجه به ماهیت و مقتضیات متفاوت ورزش و سینما بی‌ربط به نظر می‌رسد، ولی زمانی که به فرازوفرود زندگی حرفه‌ای این دو نگاهی بیندازیم، کم‌کم شباهت‌های این دو چهره خودشان را نشان می‌دهند.

سیر زندگی حرفه‌ای تنیسوری که از رتبه اول دنیا به رتبه‌های پایین‌تر از رده دهم نزول کرده، ولی با کوششی خستگی‌ناپذیر دوباره تلاش کرده و در آستانه بازنشستگی به سه نفر اول رده‌بندی برگشته، شباهت‌های بسیاری دارد با طنز‌پردازی که در سال‌ها فعالیت، اوج‌وفرود‌های متعددی را تجربه کرده و در آخرین گام و به دنبال ساخت آثار فوق‌العاده ناامیدکننده‌ای نظیر دو سری مجموعه «درحاشیه» که جایگاه حرفه‌ای‌اش را بسیار مخدوش کرد، اکنون، با نخستین ساخته سینمایی‌اش در حال ‌گذار از این دوران ناموفق چندساله است.


مدیری در معدود تجربه‌های سینمایی پیشین خود که تماما در مقام بازیگر هم بوده، تأثیرگذاری متوسطی داشته و شاید تنها استثنا در این میان، فیلم «توکیو بدون توقف/ سعید عالم‌زاده /١٣٨١» باشد که در آن محوریت نقش مدیر کارخانه و تیپ‌سازی خوب مدیری کاملا به چشم آمد، اما حکایت «ساعت ٥ عصر» حکایت دیگری است، چراکه برای اولین‌بار تعیین سرنوشت اثری در مدیومی به‌کل متفاوت به دست او رقم خورده است.


بگذارید با مضمون موردعلاقه مدیری در سال‌های اخیر؛ یعنی دست‌مایه «‌گیرافتادن شخصیت اصلی» که حالا دیگر به موتیف ثابت کارهای او تبدیل شده، بحث را شروع کنیم. درست به سبک‌وسیاق ‌گیرافتادن کیانوش استقرارزاده (با بازی سیامک انصاری) که روزنامه‌نگاری تبعیدشده به روستای برره بود و نیما زندکریمی (باز هم سیامک انصاری) که معلم تاریخی بود که با نوشیدن یک فنجان قهوه تلخ به دوران قاجار پرتاب شده و درواقع «‌گیر افتاده بود»، در «ساعت ٥ عصر» هم باز با سیامک انصاری‌ای روبه‌رو هستیم که این‌بار در کسوت یک وکیل موجه دادگستری، نه در مکان و زمانی دیگر که در بحبوحه شرایط عجیب‌وغریبی که از همان سر صبح یکی پس از دیگری برایش اتفاق می‌افتند «‌گیر افتاده» و به قول معروف راه پس‌وپیش ندارد؛‌ گیرافتادنی که از تختخواب به نظر راحت و جادار و موسیقی دلنشین صبحگاهی و نوشیدن قهوه به سبک بالاشهری‌ها، «مهرداد پرهام / سیامک انصاری» را قدم‌به‌قدم به دردسر و گرفتاری نزدیک‌تر کرده و از منزل راحت شمال‌شهر تا چهارسوی پایتخت می‌کشاند.


البته این دست‌مایه «‌گیرافتادن» جنبه‌های دیگری هم دارد و با گذشتن از لایه سطحی فیلم به بافت عمقی‌تر کار می‌رسیم که هجویه‌ای است واقع‌بینانه از یک‌سو بر آداب محدود‌کننده ساخته دست خودمان و از سوی دیگر بر نابسامانی‌های امروز اجتماع که در همه‌جا؛ از ساختمان محل سکونت گرفته تا بیمارستان و مترو و... راحتمان نمی‌گذارد و گیرمان می‌اندازد. تیزهوشی مدیری و شناخت خوب او از اجتماع زمانی بیشتر به چشم می‌آید که در نظر داشته باشیم او برای به‌تصویرکشیدن این نابسامانی‌ها داستانش را به زاغه‌نشین‌های حومه شهر نبرده و سعی کرده به سایر معضلات اجتماعی/ فرهنگی که اگرچه به اندازه فقر و اعتیاد خطرناک و ... گزنده نیستند، اما شهروندان را به‌واسطه حضور و اصطکاک همیشگی، شاید بیشتر از آن‌گونه معضلات می‌آزارند بپردازد.

از همان ابتدای فیلم، قطع‌شدن آب ساختمان ناشی از عدم پرداخت شارژ یک مجتمع آپارتمانی شیک در یک محله بالای شهر یک انتخاب هوشمندانه به نظر می‌رسد؛ اینکه از کلیشه‌ها عبور کرد و طبقات به ظاهر بالای جامعه را که در پس ساختمان‌های سربه‌فلک‌کشیده و اتومبیل‌های‌ گران‌قیمت، باطن زشت و نوکیسگی و بی‌فرهنگی خود را پنهان کرده‌اند به تازیانه نقد کشاند و درعین‌حال به استفاده از واژه‌های سخیف دوپهلو، بیش از حد رقصاندن قهرمان فیلم و... هم متوسل نشد، کار ساده‌ای نیست. فیلم در ادامه هم همان نگاه منتقد خود را حفظ می‌کند، البته با رویکردی اغراق‌آمیز که از اصول بنیادین طنز است؛ مواجه‌شدن با چنان اورژانس پرازدحام و ترسناکی که صحرای محشر را به ذهن متبادر می‌کند، ملزم‌بودن به تسویه با صندوق بیمارستان حتی با سروکله خونین و بی‌احترامی به حریم خصوصی چهره‌های معروف (سلبریتی‌ها) همه‌وهمه ملموس و دارای مابازاهای واقعی و به همین علت باورپذیر هستند، هرچند که فیلم‌ساز از بازیگر و الگوی روایت تکراری بهره برده باشد.


اعتقاد دارم اگر در ساخت «ساعت ٥ عصر» به دو مقوله توجه بیشتری می‌شد نتیجه نهایی کار بهتر از کار درمی‌آمد؛ اول اینکه در فیلمی که یک ساعت مشخص؛ یعنی ٥ عصر به‌واسطه نقش تعیین‌کننده در بافت داستان به‌عنوان نام فیلم انتخاب شده، الزامی است که به این مقوله توجه بیشتری شده و در جای‌جای اثر روی این ساعت تأکید شده کار شود که متأسفانه به‌جز در مواردی اندک و نه‌چندان تأثیرگذار به این مهم توجه نشده و اما مقوله دوم اینکه انسانیت مهرداد پرهام در جریان اتفاقات فیلم به‌خوبی به تماشاچی اثبات می‌شود و واقعا نیازی نبوده که فیلمی این‌چنین سرراست با رگه‌های گل‌درشتی نظیر پرستار مهربان و به نظر آسمانی آن بیمارستان آخرالزمانی یا دلسوزی غیرقابل‌باور معاون بانک مخدوش شود، اما با تمام اینها نقاط قوت فیلم آن‌قدر هست که بتوان از این موارد هم صرف‌نظر و برای سینماگر تازه عرصه کمدی روزهای بهتری را پیش‌بینی کرد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین