گروه سینما و تلویزیون: مجموعه مستند «كارستان » از جمله فيلم هاي مهمي است كه اين روزها در گروه «هنر وتجربه » اكران شده اند .جدااز سوژ ه هاي بكر هر شش فيلم ، هريك از موضوعات اين فيلم ها سؤالات مهم جامعه فعلي را نشانه گرفتهاند. اينكه درجامعهاي اشتغال زايي، از جمله معضلاتي است كه براي مرتفع شدن آن هنوز راه حل قطعي پيدا نشده كه خوشبختانه دراين فيلم ها با نمايش كيش شخصيت و سلوك رفتاري كارآفرينان در بخش خصوصي براي عمليكردن ايدهها ي خود دست كم راهي ملموس پيشروي مخاطب قرار ميدهد و اهميت و تأثيرگذاري سينماي مستند را از ثبت صرف وقايع و رويدادها فراتر ميبرد و نقش بيبديل آن را در اصلاح امور جامعه با ظرافتهاي زيباييشناسانه در معرض ديد عموم ميگذارد. در اين مسير با سازندگان اين مجموعهها به گفتوگو نشستيم . غير از بهرام عظيم پور كه به دليل سفر غايب اين ميزگرد بود با همراهي رخشان بنياعتماد، مجتبي ميرتهماسب، محسن عبدالوهاب، مهناز افضلي، شيرين برق نورد و مهدي گنجي درباره اين فيلمها گفتوگو كرديم كه ميخوانيد:
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، چطور یک گروه از فیلمسازان با دیدگاههای مختلف دور هم جمع میشوند و میتوانند تحت لوای یک پروژه کارهایی را خلق کنند که به نظرم یکی از ماندگارترین کارهای سینمای ایران است و خوشبختانه این گروه هرکدام در سینمای مستند کارنامه قابلقبولی دارند. البته به نظر میرسد آینده سینمای ایران با سینمای مستند گره خورده است. چون این روزها در سینمای داستانی چندان شاهد خلاقیت نیستیم. جرقه این ایده از کجا آمد؟
میرتهماسب: در مورد ایده بهتر است خانم بنیاعتماد توضیح دهند، چون ایده اصلی از ایشان است و سالها بود که میخواستند در مورد چنین موضوعاتی فیلم ساخته شود، اما زمستان سال ٩١ پیگیریها جدیتر شد که برای اجرائیکردن چنین ایدهای، چه باید بکنیم. از ابتدا روی تجربههای قبلی خودمان و روی نداشتههایمان حساب کردیم! و میخواستیم شیوههای فردی و قبلی خودمان را با یک کار گروهی ترکیب کنیم و با همین استدلال، روی توان سینمای مستند و مستندسازان حساب باز کردیم. از طریق «بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان»، پژوهشهای اولیه، شناخت موضوع و شخصیتها هم انجام شد. البته در مورد «کارستان» از همان ابتدا به ٢٦ قسمت فکر کرده بودیم، اما حدود یکسالونیم از زمان ایده تا شروع تولید طول کشید و متوجه شدیم شرایط ساخت ٢٦ قسمت فراهم نیست و چون اصرار داشتیم فیلمها در بخش خصوصی و با بودجه غیردولتی ساخته شوند، شش فیلم را بهعنوان فاز اول پروژه تعریف کردیم و بر اساس اولویتی که به موضوعات دادیم، از دوستان فیلمساز برای همکاری و ساخت این فیلمها دعوت کردیم. همینجا یاد میکنم از دوست عزیزم، مرحوم محمدرضا مقدسیان که اولین کسی بود که به مجموعه دعوت شد و از دو پژوهشی که آن زمان آماده بود، پژوهش «طبرستانیها» برایش جذابتر بود و آن فیلم را انتخاب کرد و وارد پژوهش میدانی و ارتباط با شخصیتها و سفر پژوهشی شد و در حال رسیدن به فیلمنامه اصلی بود که آن بیماری ناگوار اتفاق افتاد و متأسفانه از بین ما رفتند. جای دیگر کارگردان مجموعه، آقای بهرام عظیمپور، هم اینجا خالی است که به دلیل سفر نتوانستند در این نشست حضور پیدا کنند.
البته به نظرم روی موضوع بسیار مهمی دست گذاشتهاید. اینکه بحث اشتغال در کشور ما مسئلهای حیاتی است و مهمتر اینکه در بخش خصوصی چنین روحیهای مقاوم و روی خلاقیت و اراده و انگیزه آدمها متمرکز شود، کاملا از نگاه امروزی و واقعی نشست گرفته است. این ایده چگونه مورد توجه قرار گفت؟
بنیاعتماد: معتقد نیستم ایدهها جرقهای هستند که ناگهان به ذهن آدم خطور میکنند. طبیعتا دغدغهها و موضوعاتی که پیشتر به دلایل مختلف ذهن را به خود مشغول کردهاند، زمانی بعدتر به صورت یک ایده خود را نشان میدهند. درواقع «کارستان» وجه دیگری از دغدغههای من در کارهای دیگر سینمایی و مستندم است. به همان اندازه که اعتقاد دارم در سینمای اجتماعی مستند یا داستانی پرداختن به معضلات، نارساییها، کاستیها و آسیبها مهماند، در کنارش این ایده که خواهم گفت چطور شکل گرفت هم اهمیت دارد. زمانی فکر میکردم در برابر همه این نارساییها، مشکلات و معضلاتی که وجود دارد کسانی هستند که با دغدغههای شخصی، ولی با رویکرد بهبودبخشی وضعیت جامعه با همه موانعی که پیشرویشان وجود دارد سعی میکنند جهان خود و پیرامونشان را بهبود ببخشند. البته اینها کسانی نیستند که از اول فکر میکنند رسالتشان تغییر جهان است؛ ایدهای که فکر میکنم الان به اشکال مختلف در تفکرات مختلف جهان مدرن هم شکل میگیرد که اگر از اصلاح پیرامون خودمان شروع کنیم، جزیرههای کوچک به اقیانوس تبدیل میشوند. شروع شکلگیری این ایده به آشنایی من با «بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان» از طریق خانم «فیروزه صابر»، زمانی که تازه تأسیس شده بود، برمیگردد.
چه سالی؟
بنیاعتماد: فکر کنم حدود ١٠ سال پیش. رفاقت و همکاری من با «فیروزه صابر» به دهه ٦٠؛ زمانی که در تلویزیون با هم کار میکردیم، برمیگردد؛ دوران خوبی که زندهیاد هدی صابر، فیروزه صابر و گروهی دیگر از دوستان در گروه اقتصاد تلویزیون با هم کار میکردیم. اسم «فیروزه صابر» از مقوله کارآفرینی جداناپذیر است. پژوهشی که ایشان از همان زمان انجام میداد و توجه و تمرکزی که به این موضوع داشت موضوع تازهای نبود. در نهایت من با بنیاد که تازه تأسیس شده بود آشنا شدم و از همان زمان فکر کردم شاید موقعیتی که دنبال کسانی میگشتم که با اراده فردی و ایدههایشان فکر بهبودسازی شرایط پیرامونشان را دارند کارآفرینان، نمونههای بسیار خوبی هستند.
از کلمه «کارآفرینی» تعابیر مختلفی میشود و شاید مصطلحترین و دمدستیترین تصور از این اسم این است که کسی کاری ایجاد میکند و برای عدهای دیگر هم فضایی برای کارکردن به وجود میآورد. در صورتی که محدودکردن کارآفرینی در این تعریف کافی نیست. بههمیندلیل ترجیح میدهم شخصیتهایی که ما روی فعالیت و زندگیشان متمرکز شدیم را «ارزشآفرین» بنامم؛ یعنی کسانی که نگاه دیگری به جهان دارند و برای رسیدن به ایدهآلها و آرمانهایشان همانگونه زندگی میکنند که فکر میکنند. همان زمان با «زهرا عمرانی» که دختر جوان و تحصیلکردهای بود و دغدغههای زیادی هم داشت پژوهش را شروع کردیم. به نمونههایی هم رسیدیم و از همان زمان مطلقا این نظر را نداشتم که خودم همه فیلمها را بسازم.
ایدهام این بود که بتوانم با جمعی از دوستان مستندساز در پروژهای مشترک کار کنیم. همان زمان هم میدانستم این پروژه مطلقا کاری نیست که مثل کارهای فردی با هزینه شخصی و شرایط محدود اجرائی شود. خیلی تلاش کردم برای اینکه راهکاری برای ساخت و تولید این فیلمها پیدا کنم، ولی نتوانستم. در تمام این سالها این ایده با من بود. حتی به شکل تولید با خارج از کشور تا مرحلهای هم خوب پیش رفتیم و قرار بود این کار عملی شود؛ یعنی تعدادی کارآفرین در کانادا و ایران در این پروژه حضور داشتند که باز هم بهدلیل مشکل تأمین بودجه عملی نشد. فکر ساخت این فیلمها تمام این سالها با من ماند بیآنکه به راهحلی برای ساخت آن برسم. سال ۹۰ به اتفاق محسن عبدالوهاب، نغمه ثمینی، امیر اثباتی و مجتبي میرتهماسب دو مستند کوتاه با هم کار کردیم. ضمن آنکه هرکدام از ما قبلتر تجربه کارهای مشترک دیگری باهم داشتیم. در ادامه این همکاری، مجتبی به طرحی که من سالها نتوانسته بودم راهکاری برای ساخت آن پیدا کنم علاقهمند شد و با پیبردن به اهمیت آن، با تدبیر ساختار اجرائیشدن آن را طراحی و مدیریت کرد.
به نظرم کار راحتی هم نبود!
بنیاعتماد: اصلا کار راحتی نیست و توضیحش سختتر. گاهی فقط یک مانع جلوی راه است، اما با برداشتن آن مانع همه مشکلات حل نمیشود. اینطور نبود که یکسری فیلم تهیه کنیم و بگوییم کار را به سرانجام رساندهایم، چون میرتهماسب اعتقاد داشت فیلم دیدهنشده مثل فیلم ساختهنشده است. این طراحی و رسیدن به این موقعیت در بخش خصوصی بدون هیچ امکان مالی و با تعریف کاملا حرفهای، کار سادهای نبود، چون فقط مسئله مالی مطرح نبود، بلکه مسئله فکر، اندیشه، پژوهش، ارتباط و تبادل فکری که بین همهمان به وجود میآید هم اهمیت فراوانی داشت.طبیعتا درستاجراشدن یک ایده خیلی مهمتر از صرف ایده خلاقه است.
بنیاعتماد: طبیعتا ارزش و اهمیت یک ایده زمانی مشخص میشود که به اثر منتهی شده باشد.
سالهاست که فیلمهای سینمای ایران را پیگیری میکنم و میتوانم بگویم با پروژهای مواجهیم که در عین ایده درخشان، در شکل اجرا هم اهداف مهمی را دنبال کرده است. انگار بذر اندیشههای جامعه مدنی را در تولید این فیلمها میبینیم؛ به این معنا که درعینحال که هریک از فیلمها استقلال فکری دارند از مایههای مشترک برخوردارند. مفهوم «توسعه پایدار» در آن عملا دیده میشود. به امر تولید یا اشتغالزایی بهعنوان تجارت نگاه نمیکند. فقط به بازدهی در شکل فیزیکی و مکانیکی نگاه نمیکند. مهمتر از آن به پرورش اندیشهها نظر میکند. درعینحال پشتوانه دولتی، دستوری و فرمایشی آدمهایی را در جامعه کشف و مطرح میکند که هر جامعهای برای رشدیافتگی اصولی به آن نیاز دارد. یعنی اندیشهها هرچند کوچک را نادیده نمیگیرد. به نظرم به کار بزرگی دست زدید. چرا این افراد را برای فیلم انتخاب کردید؟
میرتهماسب: پله اول ارزیابی موضوع و شخصیت بود که در چه حیطهای فعالیت کرده یا میکند. بعد فکر میکردیم دوستانی که در سینمای مستند هستند چطور میتوانند از طریق سلایق شخصی و فیلمهای قبلیشان همکاری کنند. یکی از صحبتهایی که با خانم بنیاعتماد داشتیم در همین مورد بود. شاید یکی از ویژگیهای این پروژه، انتخابهای درستمان بود.
یعنی شما به اتفاق خانم بنیاعتماد به انتخاب موضوع و فیلمسازان دست زدید؟
میرتهماسب: موضوع و انتخاب و کارشناسی شخصیت در تخصص بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان بود و ما همفکری میکردیم؛ اما درباه فیلمسازان دعوت اولیه از سمت ما بود. دو سال قبل از پروژه کارستان کار مشترکی به اتفاق خانم بنیاعتماد و آقای عبدالوهاب برای مؤسسه محک انجام دادیم و از همان زمان فکر میکردیم اگر «کارستان» راه بیفتد، بهترین کسی که میتواند فیلم «بنیانگذار محک» را کار کند آقای عبدالوهاب است. البته پس از درگذشت زندهیاد مقدسیان، ادامه ساخت فیلم «طبرستانیها» نیز به آقای عبدالوهاب محول شد که بهدلیل ارتباط فکری و عاطفی دیرینه این دو عزیز بود. بهرام عظیمپور هم جزء اولین کسانی بود که به پروژه دعوت شد.
دو پژوهش به ایشان دادیم و براساس گرایشهای خودش به موضوع سیاست و تاریخ معاصر ایران فیلم آقای حاجیبابا را انتخاب کرد. با خانم برقنورد هم در دورهای کارهای مشترک در زمینه تدوین داشتیم و میدانستیم خودش ایدهای دارد و میخواهد درباره کسانی که سالها خارج از ایران زندگی کرده و بعد به ایران برگشتهاند، فیلمی بسازد و دنبال دلایل این تصمیم بود. موضوع شیرین پارسی از همین جنس بود. فیلم خانم شیرزادی را بهدلیل جغرافیای استان کرمانشاه و کُردبودن شخصیت و آشنایی که از دغدغههای خانم افضلی داشتیم، مستقیما به ایشان پیشنهاد دادیم. در زمینه آيتي که میخواستیم ورود کنیم، آن زمان مهدی گنجی در ایران نبود. حوزه آيتي جوان است و دنبال فیلمسازان جوان و آشنا به این حوزه میگشتیم. ایده را با رضا بهرامینژاد مطرح کردیم و کار را شروع کرد تا زمانی که مسئله مهاجرتش قطعی شد و همان زمان مهدی گنجی به ایران برگشت. مهدی سالها در این زمینه کار کرده و فضای آيتي و آدمهای این حوزه را خیلی خوب میشناسد و حتی با بعضیها هم رفاقت داشت. پروژه اینچنین آغاز شد و پیش رفت.
آقای عبدالوهاب! به نظر شما یک فیلمساز صاحب اندیشه و سلیقه چگونه میتواند ضمن حفظ نگاه و استقلال فکری خود با همکارش کار مشترک انجام دهد؟
عبدالوهاب: این کار سادهای نیست، مگر اینکه شما با کسی که قرار است کار مشترک انجام دهید درباره فیلمی که قرار است بسازید، همنظر باشید یا همنظر شوید. مشخصه مهم مجموعه «کارستان»، این است که ایدهمحور است و درباره دو فیلمی که در مجموعه کارستان کار کردم، باید بگویم خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب از همان ابتدای کار پژوهش، کوشیدند نوع نگاه و هدف از ساخت هرکدام از فیلمها را برایم بگویند.
من با پذیرش نگاه آنها، کار پژوهش و ساخت فیلمها را شروع کردم. از سوی دیگر، دوستان درباره طرح و ساختار فیلمها دستم را باز گذاشتند، ولی من باید در مراحل ساخت، فیلم را به آنها نشان بدهم و نظرشان را بخواهم. ما جلسههای متعددی با هم در طول ساخت فیلم داشتیم. آنها میکوشیدند ضمن استقلال من بهعنوان کارگردان، بر ایده اصلی مجموعه پافشاری کنند و کمک کنند فیلمها سطح کیفی مطلوب مدنظرشان را دارا باشند. خوشبختانه من چون سالهاست با دوستان سابقه همکاری دارم و همیشه در فیلمهایم از نظراتشان بهره گرفتهام و خواهم گرفت، بنابراین برای حل اختلافنظرهای پیشآمده مشکلی با هم نداشتیم. اساسا رابطه ما یک رابطه تهیهکننده و کارگردان به معنای رایج و گاهی خشک معمول نبود. دوستان هر دو از فیلمسازان برجسته و بزرگ سینما هستند و ظرایف برخورد با کارگردان را بسیار بهتر از من میدانند. در مجموع، با توجه به روندی که در ساخت فیلمها بود، حداقل درباره کار خودم، میتوانم بگویم این دو فیلم محصول یک کار جمعی است و ما هرکدام در آنها به تناسب نقشی داشتیم. این دو فیلم همانقدر فیلمهای من هستند که شاید فیلم خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب هم باشند.
همهجای دنیا بزرگترین حامی سینمای مستند، تلویزیون است؛ اما در ایران این موضوع چندان رایج نیست، بنابراین خود این پروژه هم به نظر میرسد جزء اولین کارها در سینمای مستند است...
عبدالوهاب: تا آنجا که من در خاطر دارم، در بخش خصوصی، تولید مجموعه فیلم مستندی از این دست نداشتهایم؛ اما در تلویزیون پیش از این بارها اتفاق افتاده است، مانند مجموعه فیلمهای مستند «کودکان سرزمین ایران» به تهیهکنندگی زندهیاد «محمدرضا سرهنگی» که کارگردانان بزرگی در آن مجموعه، فیلم ساختند یا مجموعه مستند «مسکن» در تلویزیون که فیلم درخشان «اجارهنشینی» آقای مختاری در آن مجموعه ساخته شد. در سینمای قصه هم یک نمونه مجموعه فیلم «فرش» را به یاد میآورم.
مؤسسهای مثل «محک»، آنقدر ریشه دوانده و از معدود «انجیاو»هایی است که برای خودش برند شده است. وقتی بهعنوان فیلمساز این سوژه را انتخاب کرده و سراغ بنیانگذار این مؤسسه میروید، وقتی من از بیرون به موضوع نگاه میکنم، طبیعتا ممکن است توقعم بالا برود. خود شما چطور با این سوژه رابطه برقرار کردید تا بتوانید به شکلی واقعی و بدون اغراق با آن مواجه شوید و وجوه ناشناخته خانم سعیده قدس، بنیانگذار محک را به نمایش بگذارید؟
عبدالوهاب: البته در ابتدا دوستان طراح کارستان تصمیم گرفتند از خانم سعیده قدس در این مجموعه فیلم بسازند و ساخت آن را به من پیشنهاد دادند و من با کمال میل پذیرفتم.
بیشتر منظورم نحوه مواجه شما با موضوع است؟
عبدالوهاب: ما در آغاز کار با هم روشن کردیم که چون هدف مجموعه مستندهای کارستان معرفی کارآفرینان است، بنابراین ما قرار نیست درباره «محک» فیلم بسازیم. بلکه موضوع ما خانم قدس، بنیانگذار محک است. گرچه میدانستیم «محک» بخش جداییناپذیر این فیلم خواهد بود؛ اما همیشه این سؤال مطرح بود که چگونه میتوانیم تعادلی برقرار کنیم که هم از خانم قدس صحبت شود و هم محک را تا اندازهای که نیاز داریم ببینیم. اگر قرار بود فقط درباره محک بسازیم، دریایی مسئله مطرح است که ما گوشه بسیار کوچکی از آن را در فیلم دیدهایم. بنابراین ما کوشیدیم با محور قراردادن خانم قدس و داستان بنیانگذاری و شکلگیری محک، فیلم را بسازیم.
یعنی مستند پرتره؟
عبدالوهاب: تا حدودی «پرتره»؛ چون محک هم کنارش بود.
به نظر شما جداییناپذیر نیستند؟ مستندساز وقتی با این موضوع مواجه میشود، نام مؤسسه خیلی بزرگتر از اسم خودش است. شخصا سه، چهار سال است که میدانم خانم قدس بنیانگذار محک هستند و بیشتر با محک ارتباط برقرار کردم.
عبدالوهاب: ایده «کارستان» این بود که شخصیت کارآفرین را بشناسیم. این خوب است که بیننده نام محک را شنیده و به آن مؤسسه حس خوبی دارد؛ چون علاقهمند میشود بداند چه کسی بنیانگذار آن است. برای من همیشه این موضوع مطرح بود که خانم قدس چه ویژگیای دارد که نسبت به کسانی که فرزندانشان بیمار شدهاند، گامی جلوتر گذاشته است. بسیاری از خانوادههایی که کودکانشان دچار بیماری سرطان شدند و بهبود پیدا کردند، ناخودآگاه نمیخواهند دیگر سراغ بیمارستانی که کودکشان در آنجا بستری بوده است، بروند یا با آدمهایی که در آن دوره با آنها آشنا شدهاند، روبهرو شوند. ما در فیلم از طریق همراهی دوربین با خانم قدس، کوشیدهایم به این پرسش پاسخ دهیم. مشکل در این کار این بود که خانم قدس بر اساس وظیفه و نوع کارشان، معمولا به بخشهای مختلف محک و بیمارستان و بیماران سر نمیزنند، بنابراین ناچار شدیم در صحنههایی از ایشان فاصله بگیریم و سراغ بخشهایی از محک برویم تا هم داستان خود را بگوییم و هم محک را کمی ببینیم.
اگر بخواهم فیلم شما را با فیلم خانم برقنورد مقایسه کنیم، از زندگی خانم پارسی شناختی نداریم. در حقیقت فیلمساز دست ما را میگیرد و او را به ما میشناساند. من نوعی میتوانم شیرین پارسی باشم، چون اندیشهها و نگاهش بزرگ است. فرمودید کارستان مجموعهای ایدهمحور است و قرار بود به افراد کارآفرین بپردازید. از این نظر خانم قدس با مشکلاتی که داشتند با غصه زندگی نکردند بلکه غصهشان را تبدیل به پلی برای کمک به دیگران کردند. این فرد ویژه میشود. توقعی که از مجموعه کارستان دارم این است که یک روز خودم کارستانی شوم، یک روز خودم شیرین پارسی یا شیرزادی شوم. تصور نمیکنید موضوع شما این خاصبودن و ویژگی را دارد؟
عبدالوهاب: در یک نگاه بسیار کلی، خانم قدس با خانم پارسی و خانم شیرزادی و آقای حاجیبابا و آقای رسولیان و گروه طبرستانیها و حتی گروه پازلیها تفاوت چندانی ندارند. همه آنها دست روی زانوی خودشان گذاشتهاند و از جا بلند شدهاند و حرکتی را آغاز کردهاند که نفع آن را هم خودشان میبرند و هم جامعهشان. حالا این نفع در مورد خانم قدس که سالهاست کار داوطلبانه در محک میکند اصلا شکل مادی ندارد. این دست روی زانوی خود گذاشتن درباره خود مجموعه «کارستان»، خانم بنیاعتماد، مجتبي، خانم صابر و دیگر دوستان بنیانگذار مجموعه کارستان هم صدق میکند. آنها هم منتظر نماندند پولی از دولت برسد و مجموعه را آغاز کنند، حرکت کردند و شش فیلم را ساختند، به قول شاعر «خود راه بگویدت که چون باید رفت».
خانم افضلی! خانم هایده شیرزادی از نظر شما چه جذابیتی داشتند که به سمت این سوژه رفتید؟
افضلی: پیشنهاد خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب بود.
سوژه جدای از جنبه کارآفرینی اصلا برایتان جذاب بود؟
افضلی: برای من میتوانست تجربه خوبی باشد. چون همیشه به مسئله زباله در زندگیام فکر میکردم و انگار از گذشته در پسِ ذهن من بود. اوایل خانم شیرزادی خیلی تمایلی نداشت به اینکه جلوی دوربین باشد که در نهایت خانمها صابر و بنیاعتماد مجابشان کردند که همکاری کنند.
با توجه به اینکه به موضوعات زنانه علاقه دارید، پیشنهادی که از سوی مدیران پروژه به شما شد، اگر این فرد مثلا اکبر شیرزادی بود هم قبول میکردید؟
افضلی: طبیعی است که به موضوعات زنانه علاقه داشته باشم، چون زن هستم. بله قبول میکردم، فیلمسازی را به زنانه و مردانه تقسیم نمیکنم.
هر ایدهای اگر بهترین هم باشد، باید کارگردانی باشد که به آن جان ببخشد. چگونه از شم کارگردانی بهره بردید تا خانم شیرزادی را جلوی دوربین راهبری کنید؟
افضلی: بههرحال من سعی خودم را کردم، نتیجه هم الان در حال اکران است. درباره خانم شیرزادی قبلا کسان دیگری هم فیلم ساختهاند که کاملا آدم دیگری به نظر میآید، متفاوت با آنچه که به واقع هست.
آن فیلم را من ندیدهام. خوب نبود؟
افضلی: به نظرم فیلم خوب میتواند در سینمای مستند باشد، اما فیلم بد در سینمای مستند نداریم. چون مستند بههرحال بخشی از حقیقت را ثبت میکند.
بنیاعتماد: تصویر متفاوتی از ایشان در آن فیلم تلویزیونی بود که با تحقیق مفصلی که درباره خانم شیرزادی شده بود و از ایشان تصور زنی توانمند با ایدهآلهای بشردوستانه پیدا کرده بودیم، تفاوت بسیاری داشت.
تحقیقات مفصل درباره آدمها در بنیاد صورت گرفت یا خودتان وارد عمل شدید؟
افضلی: از طریق گفتوگوهای مفصلی که با خانم صابر و بنیاعتماد داشتند، مجاب شدند و بعد با هم آشنا شدیم. بههرحال هیچوقت یک عامل موجب تغییر نظر یک نفر نمیشود. ماجراهای مختلفی دست به دست هم داد و باعث شد خانم شیرزادی با این ماجرا کنار بیاید و راضی شود این فیلم ساخته شود.
میرتهماسب: بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان در پژوهش در این حوزه سابقه بسیار طولانی دارد. در ابتدا فهرستی حدود ٥٠٠ نفر از کارآفرینان شناختهشده تهیه کردیم. گروه پژوهشِ بنیاد از هرکدام از افراد این فهرست دو صفحه پژوهش تهیه کرد.
بانک اطلاعاتی درست کردند؟
میرتهماسب: بله. سپس این فهرست ٥٠٠ نفره را غربال کردند و در نهایت به فهرست دویستوچند نفرهای رسیدند که با همه شاخصههای کارشناسی کارآفرینی قابل تأیید بودند. بعد فهرست حدود ٧٠نفرهای آماده شد که قابلیت ساخت فیلم مستند داشت و همچنان دارد. مهم اینکه پیش از ورود به پژوهش اصلی با آن شخصیت تفاهمنامه همکاری میبستیم. یعنی میگفتیم قرار است پژوهشی انجام شود که بعدا تبدیل به فیلم مستند میشود. نمیتوانستیم وارد پژوهش کلی شویم اما اجازه ساخت از طرف خود شخصیت نداشته باشیم. آن تفاهمنامه شروع پروژه بود که البته در آن مرحله کارگردان فیلم مشخص نبود. براساس شخصیت کارآفرین و پژوهش، کارگردان را انتخاب و دعوت میکردیم و به او پیشنهاد میدادیم. نکته اصلیتر این که قبل از این که به تفاهمنامه برسیم، اکثر شخصیتهای موضوع شش فیلم کارستان به اصرار راضی شدند؛ دربارهشان فیلم ساخته شود و تمایل شخصی برای این کار نداشتند؛ چون همه افراد پرمشغلهای هستند. مشخصا خانم شیرزادی در دورهای که سراغشان رفتیم، درگیر بحرانهای کاری بودند که حدود هفت ماه طول کشید و فرصت تصمیمگیری نداشت که چنین کاری را انجام دهد یا نه.
نکته قوت قضیه برای «کارستان» ارتباط قبلتری بود که بنیاد توسعه کارآفرینی و خانم صابر با اکثر این افراد داشتند که راهگشا بود و دوستان راضی به مذاکره شدند.
در مورد خانم شیرزادی که هفت ماه طول کشید تا تصمیم بگیرند، به پروژه بهلحاظ برآوردهای مالی ضرر وارد نمیشد؟ یعنی اینقدر برای سوژهتان احترام قائل بودید؟
بنیاعتماد: تعریفی که از انجام این کار داشتیم، شاید با معیارهای معمول فیلمسازی آن هم در بخش خصوصی همخوانی نداشته باشد. مثال میآورم از پروژه خانم برقنورد که آشنایی و پژوهش برای نوشتن فیلمنامه درباره خانم شیرین پارسی هفت ماه و در سفرهای متعدد به شاندرمن طول کشید. چون مرحلهای که آقای میرتهماسب اشاره کردند، پژوهش برای رسیدن به طرح یا فیلمنامه بود. یعنی جدا از پژوهش مفصل انجامشده از سوي بنیاد توسعه کارآفرینی، پژوهش خود فیلمساز و دورانی را که باید برای برقراری ارتباط با شخصیتها صرف میشد، از بدیهیات ساخت فیلم مستند میدانیم.
بنیاد برای شما زمان مشخصی برای تولید فیلم تعیین نکرده بود؟
میرتهماسب: بنیاد، همکار پژوهشی پروژه و یکی از ارکان کارستان است، اما در زمینه اجرائی، تصمیم نهایی برعهده من و خانم بنیاعتماد بود.
بههرحال در هر پروژه محدودیت زمانی و برآورد مالی وجود دارد؟
میرتهماسب: معیار ما ساختهشدن فیلم خوب بود. مدیریت زمان و بودجه، مانع از هدردادن زمان و بودجه است، نه ایجاد محدودیت برای ساختهشدن یک فیلم خوب.
حتی اگر مثلا ١٠ سال طول بکشد؟
میرتهماسب: حتما قرار نبود ١٠ سال طول بکشد. چون براساس تجربههای قبلی و توان جمعی و طبق قواعد حرفهای کار را شروع کرده بودیم. اراده جمع، ساختهشدن چند فیلم خوب بود و طبیعتا بخش تهیهکنندگی و مدیریتی قضیه، هماهنگکردن این اراده و توان بود.
چقدر این نوع فیلمسازی لذتبخش است؟
میرتهماسب: لذتبخش، اما غیراقتصادی است! نکته اساسی این است که بنا نبود در قوارههای موجود تا آن زمان فیلم بسازیم. اگر قرار بود این فیلمها پروژهای دولتی و تهیهکننده معمول داشته باشد، به جرئت میتوانم بگویم هر فیلم با سه برابر بودجه کنونی ساخته میشد. چون رسم این است که منبع مالی تعریف شود و تهیهکننده اول سودش را بردارد و با باقیماندهاش فیلم تولید کند. اما ما در کارستان از همان ابتدا میزان جذب حمایتهای مالی را صرفا بر مبنای انجام کار تعریف کردیم. کارستان هفت حامی در مرحله تولید دارد که میزان حمایت چهار حامی به اندازه ٨٠ درصد بودجه یکی از فیلمهایمان است. در واقع با ایده «حذف سود در تولید» انگیزهمان این بود که این فیلمها ساخته شود و به پخش و نمایش برسد.
آقای گنجی از تجربه کاریتان در این فیلم پازلیها بگویید؟
گنجی: در چند سال گذشته بیشتر شاید به دلیل احتیاج خودم سراغ آدمهایی رفتم که معمولی هستند، اما روش زندگیشان سر و شکل متفاوتی دارد. یعنی کسانی که سلبریتی نیستند و آنها را نمیشناسیم و عکسشان را هیچوقت روی جلد مجلهها نمیبینیم، اما وقتی با زندگیشان از نزدیک آشنا میشویم، تحتتأثیر قرار میگیریم. آدمهایی با آرزوهای بزرگ که در نگاه اول حتی گاهی خندهدار به نظر میرسند. آدمهایی که با دیدن داستان زندگیشان حالمان بهتر میشود.
البته ظاهرا یکی از وظایف پروژه «کارستان» این بود که این افراد را به سلبریتی تبدیل کند؟
میرتهماسب: به نظرم همه اینها در حرفه خودشان سلبریتی بودهاند.
گنجی: از اول فکر میکردیم که فیلمهای جذابی بسازیم که کاراکترهای آن بتوانند الهامبخش باشند، حتی اگر عموم مردم این کاراکترها را دقیقا نشناسند و البته آنها در کار خودشان یگانه بودند.
یعنی پرداخت مهم بود؟
گنجی: بله. بیشترین چالشمان سر همین موضوع بود. میدانستیم اگرچه تحقیق گستردهای داریم و براساس نکات مهم کارآفرینی فیلم میسازیم، اما درنهایت باید فیلمها تأثیرگذار باشند. با اینکه پشتشان تحقیقات تخصصی بود که با حمایت بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان به دست آمده بود. در نهایت ما باید پلی میزدیم بین سینمای مستند و قابلیتهای پنهان این کاراکترها. همین موضوع بود که کار را برای من جذاب میکرد. اینکه چگونه روایت فیلم را پیش ببرم که هم در حوزه کارآفرینی تخصصی باشد و هم اینکه به لحاظ سینمایی فیلم سر شکل درست و حسابی داشته باشد.
از چه نظر برای شما جذاب بودند؟
گنجی: شش سال قبل وقتی علاقهمند شدم فیلمی درباره این آدمها بسازم، افسرده بودم. در برزخ بودم. به این نتیجه رسیدم که برای تغییر زندگی خودم باید کاری کنم. مهمترین سؤالم این بود که چطور میتوانی به زندگیات معنی بدهی؟ آنموقع مجموعه مستندی برای شبکه دو میساختیم، تهیهکنندهاش خانم سحر رضوی، دغدغه داشت که در مورد افرادی کار کنیم که با تلاش شخصیشان خودشان را از صفر بالا کشیدهاند. آشنایی با آن کاراکترها دروازهای شد برای شناخت و تأثیرگرفتن از آنها در زندگی شخصیام. افرادی شبیه شخصیتهای فیلمهای کارستان میتوانند جهت زندگی آدم را تغییر دهند، یا افق زندگی هرکسی را بازتر کنند. آن هم در کشور ما که فیلمهای کمی داریم از الگوهای دستیافتنی اما تأثیرگذار.
بنابراین این سوژه شما را با خودش برد؟
گنجی: کلا فضای تعریفشده در کارستان با من ارتباط قوی برقرار کرد و کاراکترها برایم الهامبخش بودند و فضای کار گروهیمان در سینمای ایران بینظیر بود. این نکته را با گوشت و خونم حس کردم.
کاراکترهای فیلم «پازلیها» دانشجو بودند و کاروبارشان پر از چالش بود. با هم کار میکردند و در بحرانیترین لحظات باز هم سعی میکردند کنار هم بمانند. این گروه واقعا یک مورد مطالعاتی بینظیر در حیطه کسبوکارهای نوپا بود؛ بچههایی که وقتی به روش کار و زندگیشان نگاه میکردم از آنها یاد میگرفتم؛ اگرچه سنشان از من خیلی کمتر بود. آنها از هیچ شروع کرده بودند و سعی میکردند شخصیت خودشان را در کنار کارشان روزبهروز پختهتر کنند. گروه پازلیها سمبل نسل جدیدی هستند که با دنیا ارتباط دارند، اگرچه در یک شهرستان کوچک زندگی میکنند؛ آدمهایی که افق دیدشان فقط پولدارشدن نیست، بلکه درستکردن یک چیزی است که به آن اعتقاد دارند. اینها فراتر از همه مشکلات و کمبودهایی که دارند واقعا باعث افتخار ایران هستند. میشود زندگی و کارشان را جلو یکی از شرکتهای آمریکایی دره سیلیکون گذاشت و پزشان را داد.
یعنی اینکه تا حدی از ایدهآلهایتان دست بردارید و واقعیتر به زندگی نگاه کنید؟
گنجی: شاید بتوان اینطور گفت. وقتی شروع به ساختن فیلم «پازلیها» کردم، تمام تلاشم این بود که کاراکترهای فیلم تخت نباشند؛ یعنی فقط خوب نباشند. شاید سمبلش برایم استیو جابز باشد؛ یکی از بنیانگذاران اپل. جابز فردی است که تا جایی که من میدانم در کل عمرش به هیچ خیریهای یک پنی کمک نکرده، برعکس بیل گیتس. جابز هزارتا خوبی داشت در کار حرفهایاش، اما خب در بُعد اجتماعی متفاوت بود. برای من همین استیو جابز جذاب و سینمایی است. آدمی با ویژگیهای متفاوت و غیرکلیشهای، اما تأثیرگذار. ایمان این آدمها به هدف و آرزویی که دارند میتواند برای هرکسی مثل موتورِ محرک باشد. هرکدام از شخصیتهای فیلمهای کارستان، از کلاسیکترینشان؛ مثل آقای حاجیبابا تا دیگران، همه دنبال همین بودند و میخواستند تأثیر بگذارند، نهاینکه پولدار باشند. فرهنگ یکشبه پولدارشدن به مملکت ما آسیب زده. عیبی ندارد که شما کاری کنید و در قبالش پولدار باشید. آماری جالب دیدم که پولدارهای دنیا علاقهای به پول درستکردن ندارند. علاقه دارند کالا، ارزش، هویت و محتوا تولید کند و خب، معلوم است که وقتی شما خوب تولید کنید پولدار هم میشوید!
خانم برقنورد! فیلم شما از این نظر برایم جذابیت داشت؛ همه آن تصوراتی که از یک زن تحصیلکرده و مقیم پاریس داشتیم بههم ریخت. معمولا با فرهنگ تجملاتی امروز صاحب خودرو گرانقیمتی است و حتما باید روشنفکر باشد. بعد در فیلم شما یکدفعه میبینیم کسی که به زبان فرانسه صحبت میکند، درعینحال در حال کاشتن برنج روی زمین است. حالا برای خود شما وجوه جذاب «شیرین پارسی» چه بود؟
برقنورد: در ساخت این فیلم چند شانس داشتم. اولین شانس اینکه حدود چهار سال پیش بهواسطه فیلمی که برای بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان میساختم، با خانم پارسی آشنا شدم و خودم مسحور زندگی و رویکرد او شدم.
تابهحال کسی مانند ایشان را دیده بودید؟
برقنورد: در ایران نه. شانس دومم این بود که بهعنوان تدوینگر، در سه فیلم مستند اخیر خانم بنیاعتماد با ایشان همکاری داشتم و پژوهشگر فیلم «آی آدمها» نیز بودم. در این همکاریها و مشخصا بعد از دیداری که با خانم پارسی داشتیم، با هم صحبت میکردیم و متوجه شدم خانم بنیاعتماد آشنایی قدیمی با ایشان دارند و زمانی مایل بودهاند از ایشان فیلم بسازند و حتی در دورهای درباره ایشان پژوهش هم انجام داده بودند. نگاه خانم بنیاعتماد به خانم پارسی و نگاه من و خانم پارسی به زندگی اشتراکاتی داشت. شانس سوم این بود که خانم پارسی برای این پروژه انتخاب شد. اول قرار بود این فیلم، اولین فیلم فاز دوم مجموعه ٢٦ قسمتی کارستان باشد؛ اما بهخاطر نوع شغل خانم پارسی مجبور شدیم پژوهش را زودتر از زمان تعیینشده انجام دهیم که فصل برنجکاری نگذرد. در نتیجه پژوهش میدانی کار در دیماه ٩٤ همزمان با شخمزنی زمین آغاز شد. همین امر باعث شد زمانی که گروه تولید کارستان در تأمین منابع مالی برای ادامه فازهای بعدی این مجموعه دچار مشکل شد، فیلم من به تولید خود ادامه دهد. درباره ارتباط تجربه تحصیل و زندگی در غرب و بازگشت به ایران و مثلا کارکردن روی زمین که گفتید، باید بگویم که اتفاقا خارجرفتن و تحصیلات خارجهداشتن قبل از انقلاب خیلی بیشتر بود، منتها افراد در خارج از کشور درس میخواندند، به این نیت که به کشورشان بازگردند و کار کنند، اما امروز نیتها فرق کرده است.
روزبهروز بیشتر شاهد موجی از اشتیاق جوانان به داشتن زندگی لوکس و مرفه هستیم. اعتقاد دارم که تمام مردم دنیا به دو دسته تقسیم میشوند؛ افرادی که نسبت به خودشان و زندگیشان دارای تحلیل هستند و دغدغهمندانه تلاش میکنند بر اساس اهدافی که طراحی میکنند حرکت کنند و افرادی که اصولا فاقد تحلیل هستند. دسته دوم اغلب به جریانهای دنیا توجه میکنند که به چه شکلی پیش میرود و آنها را دنبال میکنند. درحالیکه افراد دسته اول تابع بیچونوچرای جریانها نیستند. آنها خود جریانساز هستند. خانم پارسی از دسته اول است. تنها مزیت دانستن یک یا چند زبان دیگر این است که ابزار تو را برای دستیابی به اهدافت بیشتر میکند. در طول ساخت این فیلم از خانم پارسی خیلی چیزها یاد گرفتم و برایم حکم کلاس درس را داشت. آقای میرتهماسب پنجمین تهیهکنندهای بودند که با ایشان کار کردم و در دو کار هم خودم تهیهکننده بودم. این تجربه برایم جذاب بود چون از حمایتهایی برخوردار بودم که ذهنم را از نگرانی بابت محدودیتهای تولید فیلم آزاد میکرد. مطمئنم اگر قرار بود تنها سراغ خانم پارسی بروم، باید انرژی خیلی بیشتری میگذاشتم و با موانع بسیار زیادتری مواجه میشدم. در این پروژه پشتم به حضور خانمها بنیاعتماد و صابر و اعتمادسازیای که از جانب آنها در نزد خانم پارسی صورت میگرفت گرم بود، از طرف دیگر در زمانبندی فیلمبرداری و کارهای تولید دستم باز بود.
درست است که هدف واحدی برای ساخت این فیلمها وجود داشت، ولی دخالتی از جانب تهیهکننده و مشاور هنری در شیوه فیلمسازی من نشد و از این بابت لذت دوچندان بردم، چون هم احساس میکردم نیازهای کارگردانیام اقناع میشود و به شیوهای که علاقه و تجربه دارم فیلم میسازم و از طرف دیگر ذهنم از تولید، نگرانیها و ممانعتها آزاد بود. در نتیجه بسیار تجربه لذتبخشی داشتم و مشخصا بهدلیل بازخوردهایی که از این فیلم گرفتم واقعا خوشحالم. اتفاقا صحبت من و خانم پارسی و بنیاعتماد این است که این میزان استقبال از این فیلمها چه معنیای میتواند داشته باشد، جز اینکه جامعه چقدر تشنه دیدن آدمهایی مثل خانم پارسی است.درباره آقای عظیمپور بفرمایید که چه دیدگاهی داشتند.
میرتهماسب: درباره بهرام باید گفت که فیلم او اولین کار مجموعه «کارستان» است که فیلمبرداری شد و شاید سعی و خطاهایی که در طول پروژه درباره پژوهش و شیوه برخورد با شخصیتها وجود داشت بهنوعی با فیلم ایشان انجام شد. آقای حاجیبابا بهدلیل سن و شرایط کاریشان، تصور میکردند و حتی ترجیح میدادند که فیلم با گفتوگویی یکی، دو روزه به سرانجام برسد. نگرانی ما این بود که ایشان چقدر همراهی خواهند کرد که خوشبختانه بعد از یکی، دو جلسه پژوهشی، آقای عظیمپور توانست آقای حاجیبابا را با ایده خودش همراه کند و به شوق بیاورد.
جالب است آقای حاجیبابا جزء کسانی است که هم حامی پروژه بودند و هم هرجا صحبت از کارستان و نمایش فیلم و برنامههای مربوطه است همیشه حاضر هستند و با اشتیاق دنبال میکنند. در اینجا لازم است از حامیان کارستان در دو بخش تولید و پخش نام ببرم: حامی پخش کارستان، بانک سامان است و حامیان تولید کارستان؛ آقای محمد امین، آقای علیاصغر حاجیبابا، شرکت فولاد طبرستان، محمود نظاری، معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری، شرکت دُژپاد و رستورانهای زنجیرهای شیلا هستند که همینجا از همهشان تشکر میکنم.نکته کلیدی درباره این آدمها این است که بیش از هر چیز به مفیدبودن در جامعه فکر میکنند.
بنیاعتماد: این افراد پولدار هم که میشوند از مزایای پولشان استفاده نمیکنند و باز صرف توسعه میشود. وقتی درباره این مفاهیم حرف میزنیم شعار میشود. وقتی بر پرده سینما شخصیت واقعی این افراد را میبینیم، من خودم یاد میگیرم. در این سن حسرت میخورم که کاش برمیگشتم و با این تجربهها یکسوم عمرم را داشتم. باز تأکید میکنم این فیلمها باید دیده شوند. منظور از دیدهشدن فیلمها از منظر صاحب فیلمی که میخواهد گیشهها پر شود و به ما پولی برگردد نیست. ظرفیت «هنر و تجربه» و اکرانش را میدانید، مابهازای بهترین فروشش قابل مقایسه با شش ماه اخیر بیخوابی منِ یک نفر در اکران این فیلمها نیست. معادل اقتصادیاش واقعا خندهدار است، اما جوانها باید این فیلمها را ببینند که غیر از الگوهایی که بر صفحه تلویزیون و ماهواره میبینند و در مدارس درس داده میشود هم الگویی دیده باشند.
هر پدر و مادری دلش میخواهد فرزندش را انسان بار بیاورد، اما چقدر باید تلاش کند تا در برابر تفکرات رایج که باید پولدار شد، باید برویم که فقط مدرک بگیریم، دلایل دیگری بیاورد؛ بچهها کجا باید این الگوها را ببینند؟
ما چهار سال تلاش کردیم و موفق به ساختن قطرهای از اقیانوس شدیم. در این جامعه افرادی مثل اینها کم نیستند. امیدوارم الگوهای واقعی را به شکل درست و کارآمد و به زبان هنر ببینیم. اینها را فقط در فیلمهای کاربردی ندیدیم. اینها باید زیر پوست آدمها میرفت و یادشان میماند. از تکتک اینها زندگی یاد گرفتیم. از تکتک تجربه کارستان بهعنوان گیسسفیدترین آدم این گروه از کارکردن با جوانترین کسی که اینجاست تا بقیه درس بود.
در یک ورکشاپ عصبانی شدم وقتی کسی گفت ما اگر دوست شما نباشیم هیچوقت شانس نداریم توی گروه شما بیاییم، گفتم ما دوست کافیشاپ و دور منقل نیستیم! رفاقت ما بابت دغدغههای مشترکمان است که باعث شده کارهای مشترک کنیم. در نتیجه دغدغهها و کار مشترک با هم رفیق هم هستیم نه اینکه بهخاطر رفاقت دور هم کاری را انجام دادهایم. این درسها چیزهایی است که به زبان هنر با کارآمدترین ابزار انتقال مفاهیم که سینمای مستند است روی پرده آمده. حاصل این گفتوگوی مفصل و هر گفتوگوی دیگری را در این مرحله - چون ترجیح میدهم سر کارم باشم تا اینکه توضیح دهم درباره این پروژه چه کردهام- به من بگویید چه باید بگویم و شما چه کار میتوانید بکنید که این فیلمها بیشتر دیده شوند.
تمام شعارهایی که سازمانهای دولتی و نهادهای تصمیمگیرنده میدهند، بهوجودآوردن امید در جامعه، مفهوم حرمت کار و انسانبودن که دربارهشان صحبت میکنیم و سمینار میگذاریم و چیزی هم برنمیگردد، ما با دغدغههای شخصیمان این شش فیلم را ساختهایم؛ ادعایی هم اگر هست به این دلیل است. حداقل بدانید بابت شعارهایی که میدهید اگر در نوبت باشید تا یکی از ما یکی از این فیلمها را برایتان بسازیم باید چه انرژی و بودجهای مصرف کنید.
این فیلمها ساخته شده و باید این هوش را داشته باشید که بهرهتان را بگیرید. سازمان جوانان، سازمان محیط زیست، وزارت صنایع، آموزشوپرورش و وزارت علوم حداقل زحمت بکشید این شش فیلم را ببینید، اگر با ایدهآلها و شعارهایتان همخوانی دارد کاری کنید فیلمها دیده شوند. لقمه از این آمادهتر؟
شیرین برقنورد: در یکی از نمایشها آقایی به من گفت پسرم میخواهد با شما عکس بگیرد. دیدم پسربچهای ١٢، ١٣ساله است. پدرش گفت بچه من آنقدر تحتتأثیر فیلم شما قرار گرفته که حد ندارد. ما با هم عکس گرفتیم. این پسر نمیدانست چطور از من بابت این فیلم تشکر کند. پسربچه همسایه ما که هشتساله است، این فیلم را دیده بود و مثل بلبل از خانم پارسی حرف میزد. دختربچهای ششساله از اقوام فیلم را دیده و به مادرش گفته بود من اگر آدم موفقی شوم، خاله شیرین از من فیلم میسازد؟ و آنقدر تحتتأثیر قرار گرفته بود که از خودش فیلم گرفته بود و کارستان کارستان میکرد. برای من واقعا شگفتانگیز بود. وقتی میگوییم میخواهیم جامعه را اخلاقی کنیم و رشد دهیم، با حرف نیست. وقتی کار خوب کنید، فقط کار درست انجام نداده و پول ایجاد نکردهاید، فضای فرهنگی کنار خودتان ایجاد کردهاید که محصول آن فضا یک محیط معنوی است که حاصلش اخلاقیشدن جامعه است. یعنی تمام شش شخصیتی که در موردشان فیلم ساخته شده، پیرامونشان فضای اخلاقی و فرهنگ درست ایجاد کردهاند. اینطور جامعه میتواند اخلاقی شود، وگرنه خیلیها هستند که ممکن است پولهای زیاد دربیاورند. به نظرم این وجه در کارآفرینها مهم است.
میرتهماسب: در این بخش که پله اول پروژه کارستان بود، همه گروه توانشان را گذاشتند و این فیلمها فریم به فریم با وسواس و دقت ساخته شد. تعریف این کار احترام به مخاطب است. چون فکر میکردیم که برای خودمان و خوشایند خودمان فیلم نمیسازیم و میخواهیم مردم این فیلمها را ببینند.
اکران سینما اولین گام برای پخش است. در شروع پروژه چند ایده داشتیم: اول اینکه با نداشتههایمان بازی را تعریف کنیم تا با داشتههایمان و دوم اینکه با حداقلهای موجود، به سمت حداکثر استفاده و بهره حرکت کنیم. من و خانم بنیاعتماد در گروه «هنر و تجربه» فیلم اکران کردهایم و سقف ظرفیتش را میشناختیم. بااینحال فکر کردیم یک حداقلی است که باید واردش شویم و از آنجا به یک پله بالاتر برسیم. برای پخش از تلویزیون تقاضا دادیم و دنبال میکنیم که فیلمها از تلویزیون پخش شود. در زمان مناسب هم به نسخههای نمایش خانگی و DVD و نسخههای اینترنتی میرسیم.
ما برای کارستان «سند پخش» تنظیم کردهایم و در دورهای فکر میکردیم قبل از آغاز پخش باید سندمان را ارائه کنیم چون در آن راهکار وجود دارد. بعد تصمیم گرفتیم پس از انجام پخش و تجربههای جدید، مثلا آخر امسال سند پخش را کامل و ارائه کنیم و بهعنوان الگویی برای دیگران که فکر میکنند سینمای مستند محدود به نمایشهای غیراکران است، به اشتراک بگذاریم. به نظرم مهمترین بخش تجربیات ما در سالهای گذشته این بود که فیلم مستند برخلاف فیلمهای داستانی که با تصور مخاطب عام و حتی با سلیقه مخاطب عام ساخته میشود، مشخصا هدفگذاری خاص خودش را دارد. ما ارزیابی کرديم که فیلمهای کارستان در چه حوزههایی سرک میکشند. مخاطبان خودمان را در حد کلان از میان فضاهای دولتی و آموزشی و دانشگاهی و حتی انجیاوها شناسایی کردیم.
بخشی از مخاطبان ما دانشگاهیان و دانشجوها هستند. مدتی منتظر ماندیم تا دولت جدید مستقر شود، اما تلاش قبلی ما به جایی رسیده که ممکن است با وزارت علوم به توافق برسیم تا فیلمها از مهرماه در دانشگاهها پخش شود. ایدهای داریم که حتما نیازمند حمایت مالی است و دنبالش هم هستیم تا یکسری نمایشهای سیار در شهرها و روستاهایی که فاقد سینما هستند، راه بیندازیم. تقریبا راههای اجرائیاش را هم پیدا کردهایم، فقط باید حداقل هزینهها را تأمین کنیم که کار شروع شود. برای کارستان در کنار پخش داخلی، نمایش و پخش خارج از ایران هم اهمیت دارد.
پس خودمان یک بخش بینالملل برای کارستان راهاندازی کردیم و باز کاملا هدفمند و براساس تجربیات قبلی و شخصی گروه، روی فضای بینالملل کار میکنیم. تا الان نیز فارغ از بحث جشنوارهها که مؤثر است و توانستهایم در این بخش خوب پیش برویم؛ موفق شدهایم تور دانشگاههای آمریکا و کانادا را برای مارس ٢٠١٨ برنامهریزی کنیم و امیدواریم این تور نمایش به اروپا هم برسد. اینها تلاشهای ماست برای پخش. چون فکر میکنیم این فیلمها باید ساخته میشدند تا دیده شوند. برای ما خیلی جذاب است که فردا یک نهاد دولتی بگوید من متولی میشوم که این فیلمها را تکتک مردم ایران ببینند. به شرطی که لزومش هم حس شده باشد. چه اشکالی دارد وزارت آموزشوپرورش به مدارس بگوید فیلمها را پخش کنید.
عبدالوهاب: به نظرم تلاشی که دوستان این روزها برای تبلیغ این مجموعه و برای نمایشهای پراکنده و محدود آن در گروه هنر و تجربه میکنند، مجنونوار و شگفتانگیز است. آنها هر آنچه میتوانستند و از دستشان برمیآمد برای رساندن پیام این فیلمها به جامعه انجام دادند. من از همه کسانی که این فیلمها را دیدهاند، درخواست میکنم که اگر دیدهشدن این مجموعه را برای اطرافیانشان و جامعه مفید میدانند، به تبلیغ آن کمک کنند. به قول خانم قدس _در رابطه با کمک مردم به محک_ ما هم میگوییم هرکسی هر کاری میتواند بکند چه قلمی، یا قدمی یا دِرَمی پا پیش بگذارد و کمک کند. از اینکه تلفن را بردارد و به دوستی توصیه دیدن فیلمها را بکند، یا چندخطی در صفحه اینستاگرام و فیسبوکش بنویسد یا هر کار دیگری که خودش میداند و ما نمیدانیم، انجام دهد.
بنیاعتماد: طبیعتا هر استقبالی از یک اثر برای صاحبان و مؤلفان اثر خوشحالکننده است. اما وقتی میبینم میزان دعوت و کنجکاوی دانشگاههای خارج از کشور که اطلاعاتشان راجع به این پروژه در حد اخبار و اطلاعات سایت کارستان است، بیشتر از داخل کشور است بیش از خوشحالی متأسف میشوم. این فیلمها در حوزههای مختلف صنعت، کشاورزی، محیط زیست، مسئولیت اجتماعی و آیتی است و از منظر شعارهایی که بسیار شنیده میشود مثل خودکفایی، ایجاد امید در جامعه، زندگی پاک و سالم، حرمت کار و...
نمونههای باارزشی هستند که میتوانند الهامبخش مؤثری در جهت فرهنگسازی باشند و متعجم که هنوز با نهاد تصمیمگیرندهای در داخل ایران، چه دولتی و چه خصوصی مواجه نشدهایم که متوجه شده باشد که ساختهشدن این فیلمها تا چه میزان با مسئولیتها و برنامه کاری هر کدامشان میتواند همخوانی داشته باشد. شک ندارم مثل بسیاری موارد دیگر که سالها از ساخت فیلم، بهخصوص آثار مستند میگذرد و تازه به اهمیت آنها پی برده میشود و از این سو و آن سو دعوت به نمایش میشوی، باید بهعنوان صاحب اثر توضیح بدهی که این موضوع سالها پیش در فیلم گفته و مطرح شده، ولی در زمان خود دیده یا توجه نشده. و حرف آخر اینکه همچنان با این سؤال از خود روبهرو هستیم که بسیار سازمانها و وزارتخانههایی که میتوانند به بهترین شکل از این فیلمها در جهت پیشبرد اهداف فرهنگی خود استفاده کنند، چرا هیچ واکنشی نشان نمیدهند؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com