ادبیات مکاشفهای ویژگی است که برای قلم سعید تشکری باید برشمرد. «هرایی» یکی از تازهترین آثار این نویسنده است که نشر علمی و فرهنگی روانه بازار کتاب کرده است.هر قدر آثار سعید تشکری را میخوانم، حسی درونم میگوید که او دلداده است.
به گزارش بولتن نیوز، او عاشق است و نوشتن آتش این عشق را سرد میکند ولی سعید تشکری با نوشتن
آتش عشقش را به جان خوانندگانش میاندازد.«هرایی» یکی از تازهترین آثار
این نویسنده مشهدی است که برای عشقش مینویسد و از اینکه در این مسیر مذمت
بشنود، ابایی ندارد. «هرایی» سعید تشکری روایت عشق است؛ عشق «آمنه»،
«کریم»، «کرامت»، «فرشته»، «مخدوم»، «اسراء» و ... به ولینعمتان خود.
خبرگزاری فارس با نویسنده این رمان به گفتوگو پرداخته است که خلاصه ای از
آن را می خوانیم.
زاده ادبیاتیام که درد را شناسایی کرد
تشکری درباره ریشه عشق« نوشتن» در خودش می گوید: «من غلام آفتابم و همه
از آفتاب گویم»، ترجمهای دقیق از یک کنش اجتماعی فرهنگی برای بازخورد
حوادث به روح و قلم و رمانهای من است، فقط باید روح را جسمانی ندید و با
واژگان و ادبیات پیوندش داد. من زاده ادبیاتیام که درد را شناسایی
کرد.معلم نخستین من فردوسی و مولوی نبودند، بلکه فقط اوسنههای [افسانه]
مردمی را در میان سینههای پیرمردها و پیرزنان و حتی دایگان و سپس مادران
نوجوان و عروسکهای شیرخواره که مادرانی اوسنهگو بودند یافتم و نه
بیحوصله چون امروز که هیچ حافظه ملی ندارند. مادر برای فرزندش باید همچون
سنگ صبور باشد. این چکیده ادبیاتی است که من مینویسم و باورش دارم، خدا و
انسان با ادبیات شهودی به هم میرسند. آن سوی تنهایی انسان، خداوند
ایستاده است با قصه زندگی ما؛ مردمانی که قصه ندارند زیستن نکردهاند!
من کارگر معدن ادبیاتم
وی در پاسخ به این سوال که اصولا چقدر نوشتن در اختیار شماست و چقدر خودش
پیش میآید و شما نقشی در روی دادن آن ندارید، گفت: ببینید کاشف کیست؟ کشف
اصل است یا کاشف بودن؟ آیا ما کشف تصادفی داریم؟ کشف آتش در انسان پارینه
سنگی که از میان جرقه سنگها آتش را کشف کرد، محصول چیست؟ کاشف تصادفی فقط
در کارگاه کشف خود ممکن است این کشف را انجام دهد.
کارگاه کشف پر از مواد آلی و عالی است. آلی و عالی تفاوتش چیست؟ یکی شیمیایی است و نفتی و تصنعی و دیگری مواد موجود در طبیعت.
بسیاری از نویسندگان ساز و کارشان با مواد آلی است و کربنیک؛ دارای انرژی
است. با این حال مواد عالی و خوب، ندارد. میبینید همه ما نویسندگان ساز و
کارمان با کشفهای آلی شیمی و کوانتومی است.
اما موادمعدنی ساز و کار من است، من کارگر معدن ادبیاتم.در این معدن است
که آدمهایی با عنصرهای ناب چه کانی و چه عالی یافت میشوند. ما کشف خود به
خودی نداریم. ادبیات فی البداهه و نویسنده میان بر هم نداریم. پس هیچ
رویدادی اتفاقی و حتی خارج از حوزه کار نویسنده وجود ندارد و تصادفی نیست،
نویسندههای تصادفی عمری ندارند.
ادبیات کافهای و گلخانهای یک هدف را دنبال میکنند
تشکری درباره پیچیده نویسی معتقد است: ذهنهای پیچیده و فرمیکال به سوی
رادیکالیسم فرم میروند. نظام ارسطویی چه بخواهیم چه نخواهیم شکسته و فرو
ریخته و انکار فرضیه هایزنبرگ رخ نموده که همه، همه چیز هستند، نویسندهها
زیادند و خوانندگان کم.پس همه نویسنده شدهاند و البته نظریهپرداز و هرچه
بیشتر نظریه صادر میکنند، بیشتر رادیکال میشوند.
پیچیدگی اینجا رخ میدهد
که وقتی نویسندهای باشی که خواننده انتخابت میکند، اهل هوچی گری و نان
خوردن به نرخ روز رادیکالها و پروپاگاندا و پوپولیسمنویس هم نباشی، باید
به اصولی وفادار باشی و پای اصولت هم بمانی.تکنیک -ادبیات سینما در «مفتون
و فیروزه» وارد حوزه ادبیات ما شد و پس از رونمایی بلافاصله به نفع
رادیکالهای ادبی مصادره شد. فقدان سبک ویژه نویسندگانی که از روی دست
مترجمان مینویسند و ایرانینویس نیستند، کار را به آب باریکهای رسانده
است که به لای روبی نیاز دارد. روان نوشتن و ویژه نوشتن هر دو، نویسنده را
از پیچیدهنویسی و مغلقنویسی و عملیات آکروباتیک ادبی دور میکند؛ مواردی
که اصلا خوشایند هیچ نویسنده واقعی نیست. اما به شدت فضای ادبی ما اشباع
شده است. ادبیات کافهای و ادبیات گلخانهای یک هدف را دنبال میکنند؛ از
روی دست هم نوشتن محصولش است و شمارگان محدود و گاه جعلی.
رمان ویژه مخاطب ایرانی را گم کردهایم
نویسندههایی با چنین پشتوانه محفلی نمیتوانند به سوی مردم و اهل فضل
راهی باز کنند. فرضیه هایزنبرگی رخ داده است. جامعه با نویسنده رابطهای
تنگاتنگ دارد؛ اگر او را امین بداند و این همان فهم و تن متن است. تن متن
نیازمند آشنایی با یک سیستم ادبی قصه است و تفاوتش با داستان همین است.
مشکل این است که ما رمان ویژه مخاطب ایرانی را گم و تقریبا حذف کردهایم.
موج سواری و گرتهنویسی و رو به سوی گعده فرمالیستی متعهدانه رفتن هم دردی
را دوا نمیکند. مخاطب تشنه دیدن روی ماه خداوند که نویسندگان میسازند،
نیست. بلکه در بیوزنی است که این نوع آثار بر دل و دیده و ذهن مخاطب نشسته
است و نه از دلِ محافل عصرانه نشینی مسابقات ادبی خصوصی و دولتی که در
راستای همین برندسازی در هر نوعش هستند و جالب اینکه مردم هیچ رغبتی به این
برندهای ادبی ندارند.مردم ادبیات پرسشگر و قابل اعتماد را برای خود و
فرزندانشان میخواهند. سالمندان ادبیات پر شور میخواهند. مگر خوانندگان ما
جدا از این طیفها هستند.
ما برای خودمان در کافهها و گعدهها و
انجمنهای ادبی مینویسیم. وقتی بر محصول تفکر جامعه ایرانی خود تاثیرگذار
نباشیم، به پیچیدگینویسی رادیکال و فرم روی میآوریم و نقاب عدم درک زمانه
در میآوریم. من از این بازیها دورم. برای من ادبیات مانند سینماست و
ترکیب جاودانه مونتاژ و استوریبرد میلیمتری میزانسن در روی کاغذ، برای
مخاطبم کشفم را مینویسم و او میبیند و میخواند. از این کشف هردوی ما
شادمانیم.دیدن هر رمان برای من توسط مخاطب تماشای یک فیلم در یک سینما با
صندلیهای پرشده از خوانندگانم است. «هندوی شیدا» در طول یک سال به دوچاپ
واقعی رسید. این همان ادبیات سینمای شهودی من است.
گردشگر ادبیات ایمانی نیستم
سعید تشکری در آثارش از بارگاه نورانی اهل بیت(ع) فاصله نگرفته است. او در
این باره می گوید: فاصله؟ مگر من گردشگرم؟ من بارها و بارها خدمت شما و
مخاطبانم عرض کردهام و اصلا اینکه وسط بازیها و دعواها و محفلها نیستم،
همین است که گردشگر ادبیات ایمانی نیستم. جایی قرار گرفتهام و موضعی برایم
نور میریزد که حتی اگر در زاویهای دیگر قرار بگیرم، رابطهای قطع
میشود. نور جایش را به تاریکی میدهد. اما وقتی قهرمانی برای اتصال من را
به خود میخواند، کاشف فضایش میشوم و به سراغش هر جا به سفر میروم. با
همان نیت شفا.من ساده و صمیمانه تانفس دارم کاتب و نویسنده بارگاهیام که
با قلمش و خرده هوش و ذره دانشش، خادمی امام غریب را با نوشتن انجام می دهد
تا حکی از او برای این نام و بام و عاشقانش به یادگار بماند. شاید روزگاری
پس از روزگار من ، اگر نویسندهای خواست خودش و نوشتن و زندگیاش را وقف
غریب خراسان کند بسما... آن را من گفته باشم!