رییس جمهور به یادداشت انتقادی حیدر رحیمپور پاسخ داد.
به گزارش عدالتخواهی، چندي پيش حيدر رحيمپور در يادداشتي نسبت به زياد شدن حاشيههاي دولت نهم تذكر داده بود. دكتر احمدي نژاد پاسخ به اين يادداشت پاسخ داد.
در ادامه متن پاسخ رئيس جمهور و يادداشت است رحيمپور آمده است:
جناب آقای حاج حیدر رحیم پور
از حساسیت و لطف شما سپاسگزارم.
مطمئن باشید دولت به فضل الهی دچار این حاشیه ها نمی شود و سنگر حمایت از رهبری عزیز را ترک نخواهد کرد و کارهای اساسی کشور را با قاطعیت دنبال می کند.
شما دعا کنید که لطف خدا شامل شود و کار مردم به سامان مطلوب برسد.
محمود احمدينژاد
مقاله حیدر رحیم پور ازغدی
بشنو از ني، چون حكايت ميكند
هر 28 مرداد كه ميرسد گرچه شرايط سياست از سال 32 تا امروز بسيار تغيير كرده ولي وقتي 55 سال قبل را بياد ميآورم كه چگونه نهضت با خبط و خطاي ياران، پيش چشم ما آب شد و وقتي اشتباهات تكراري را در كار سياسيون و انقلابيون امروز، مجسّم ميبينم تنم ميلرزد. مشاجرات بياهميتي كه اينك در مجلس و دولت و در پشت جبهة آنان كه خود را اصولگرا ميپندارند، بر سر آنكه فلاني چه گفت و آن ديگري چه كرد، در جريان است، مرا دوباره ميترساند كه آيا تحريف ديگري در راه است و آيا منحني ارزشهاي انقلاب كه ناگهان در ناباوري دوست و دشمن در اين سالها اينچنين بالا آمد، دوباره پيش چشم ما سرنگون خواهد شد؟!
وقتي به ياد ميآورم كه با چه شجاعت و اميدي ما جمعي از مهدية حاجي عابدزاده و جمعي از فدائيان اسلام در نوجواني، تابلوي «نفت ايران و انگليس» را در مشهد و در ميتينگ ملّيون، به زير كشيديم و تابلوي «نفت ملي ايران» را جايگزين آن كرديم و به ياد ميآورم در انجمن پيروان قرآن و مؤتلفين اسلامي و سپس كانون نشر حقائق اسلامي، چگونه فراز و فرودهاي نهضت را گاه اميدوارانه و گاه ناباورانه مينگريستيم و سپس همان جمع شجاع و پرنشاط، چگونه در روز 28 مرداد، و پس از ديدن آن همه اختلافات ميان خوديهاي ديگر انگيزه و دليلي براي ايستادن در برابر كمتر از صد نفر!! چاقوكش نداشتيم و اساساً معلوم نبود كه اين يك كودتاست و فردا همه چيز تمام ميشود و در نهضت مقاومت ملي پس از كودتا، چگونه بيفايده، حسرت پيروزيهاي از دست رفته را ميخورديم، وقتي چشمان دردمند نوّاب صفوي را كه ميهمان انجمن پيروان قرآن در مشهد بود و يأس و نگاه عاقل اندرسفيه آيتالله كاشاني را به خود كه در مشهد، ميزبانشان بوديم و نيز پاسخ پر از تأسّف و دلسردي مصدّق را به نامة پرسشگرانهام كه نوشت (فرزند عزيزم، دوران ما گذشت، فردا نوبت شماست) به ياد ميآورم و امروز دوباره اين همه سر به هوايي و نزاعهاي كودكانه ميان خوديها را ميبينم آن هم در شرايطي كه احمدينژاد، وارد يكي از بزرگترين و شايد بزرگترين معركة تاريخ اصلاحات ايران يعني اصلاح بانك و بيمه و ماليات و يارانهها شده و بايد همة حواس او، به جاي حاشيهها، متوجه اين عمليات جرّاحي بزرگ كه هم پربركت و هم خطرناك است باشد و بايد مجلس و همه قوا با هوشياري به كمك بشتابند، همه به يكديگر مشغولند و انقلابيون به حاشيهپردازيها بر سر مسائل درجه سوم ميان موافقان و مخالفان احمدينژادگرفتار شده، دوباره تنم ميلرزد و از خود ميپرسم آيا تحريف ديگري در راه است؟
چه چوبها كه از تحريف ارزشها و تحريف حقيقت خوردهايم و خواهيم خورد. غرب نمكنشناس در يكي دو قرن تجربة نفوذ درجهان اسلام دريافته است تا هرگاه كه اجتهاد فقيهان شيعه و جهاد سربازان حسين(ع) و ياران مهدي(عج) در كار باشد درهم كوبيدن صفّ انقلابيون، ميّسر نيست، و سربازان مكتب با اجتهاد، هر روز به شكلي جديد به نشر انديشه اسلامي ميپردازند، پس بارها از راه تحريف دين و تفرقة مبارزين وارد شده و ارزشها را تحريف و تبديل به ترياك كرده است.
عرفان مجاهدپرور را به تصوّف قاعدين و زهد درويش را به كشكول گدايي تبديل كرد. پيشتر، درويشان، نه گدايان بيشريعت و بيحال، بلكه عيّاران از دنيا بريده بودند كه از عصر مغول تا هجوم غرب به ايران، بر ظالمان ميتاختند. همچنين در روزگار سلطه انگلستان روباه صفت، دستههاي عزاداري عاشورا و عَلَمهاي سرنگون و سياه پوشيده كه شمايل سپاه انتقام را داشته و بوي خون و خطر براي يزيديان تاريخ ميپراكندند و حتي خودزنيشان با دستان و زنجير و تيغ بر فرق خود در آن روزگار، علامت آمادگي استشهادي و نوعي مبارزه منفي و اعتراض بود و شجاعتشان را به دشمنان نمايش ميگذاردند امّا در دوران قاجارهاي تيلهباز كودك صفت و پهلوي فاسد، عزاداري انقلابي و اعتراضي، تبديل به خودزنيهاي بيهدف و خرافهپردازي شد و شبيهخواني فرهنگساز را كه هنر عاشورايي و انقلابي بود، چون شبيهسازيهاي توخالي هنرمندان روز به شكل تئاترهاي ضعيف و بيمحتواي خياباني درآورد و تا آنجا پيش رفت كه شبيهسازيهاي هنرمندانه و پردههاي نمايش كه ديروز مذهب شيعه رواج داده بود نيز ابزار حرفه گدايي و بازيچه دشمن و سرگرمي عوام گرديد و توطئههاي انگليسي و جهل خوديها زمينهاي آفريد كه سنّتها تبديل به بدعتها شد و مردم را آنچنان از اين حركات، متنفّر گردانيد كه دشمن مكّار توانست با همكاري رضاخان، آن ديكتاتور تجدّد زدة بيسواد به جاي بدعت براندازي، سنّت براندازي كند و تا آنجا كه چون در شهريور سال 1320 كفّار و اشغالگران، اين بار علناً به كشورشان هجوم آوردند مردم بيش از آنكه از هجوم دشمن افسرده گردند، خرسند بودند كه شاه بيدينشان، معزول گشت و ناگهان تب عزاداريهاي خرافي و قمهزني و هيئت بازي بيهدف كشور را گرفت. «فأعتبروا يا أوليالألباب»، ليكن دشمن هوشيارتر از آن بود كه حسينياني را كه با سينههايي پر از مهر حسين(ع) و محروميت ده ساله از عزاداري به دست رضاخان به آزادي انگليسي رسيدهاند به حال خود رها كند تا برايش دردسر بيافرينند. در خراسان كه خود درگير مسائل بودم دربار و انگليس، بسياري هيئتها را با همكاري يك روحاني از تبار درباريان كه متأسفانه فرزند مرجع عاليقدر مجاهد عصر مشروطه بود به زنجير بردگي كشيد و ابتدا با توان فيزيكي آنان در 17 آذر 25 ، حزب توده را در مشهد متلاشي ساخت و سپس نخبگان تودهاي را هم به بردگي گرفت و تيغ دو دمهاي از توده نفتيها ساخت و در واقع، انگلستان، پس از شاخة راست مذهبياش، اينك شاخة چپ خود را هم در كشور، سازمان ميداد كه تا امروز هم از ژستهاي بيمعني وشكلكهايشان بهره ميبرد و چند سال بعد در دوران نهضت نفت توانست تودهايهاي بردة شوروي و پانايرانيستها و كلوپ مصدّقيهاي مستخدم راستيها و هر حزب تندرو ديگري را در صف مقابله با صاحبان اصلي نهضت ضدّ انگليسي نفت قرار دهد و به هوش باشيد كه اين كار همواره و امروز نيز شدني است. مگر امروز چپ و راستي كه ساده انديشانه بر آن باورند كه اصليترين وظيفهشان آن است كه در برابر يكديگر، آگاهانه صف ببندند و گمان ميكنند كه طرحهاي مبارزه با يكديگر را خود ميريزند اين چنين نيستند؟ من بارها نوشتهام كه اينان دو شاخه از يك پلاخان ميباشند كه دسته آن به دست سنگ پرانان هميشگي است.
آري چون به دوران نهضت و بيرون كشيدن نفت از چنگال دشمنان رسيديم و امّت و ملت به بركت همكاري مصدق و كاشاني و فداكاري نوّاب در يك صف قرار گرفتند كه كمر انگلستان را شكست و شايد اين اولين شكست بزرگ شير بيشه سياست استعماري جهان بود و پس از شكست در ايران بود كه بريتانياي كبير!! به تدريج به شير پيري بدل گرديد، تنها سلاح آن روباه پير مكّار، همواره همين تحريف و تفرقهها و بسيج احزاب و دستههاي ناهمگوني بودند كه اگر به زنجير مكر بيگانه غرب كشيده نبودند يك لحظه هم با يكديگر نميجنگيدند ليكن دشمن، هوشيار و ما خوابآلود بوديم و دگربار سپاهش را به ادبيات چپ و راست، مجهّز و نيروهاي ما را تقسيم و هر گروهي را به جهتي فرستاد و چيزي نگذشت كه به حماقت دوستان و شيطنت دشمن، و نيروهاي نهضت آنچنان با يكديگر شاخ به شاخ شدند كه دشمن، دوباره اميدوار گشت و نهضت پيروز، شكست خورد و آنگاه به شاه فرمان داد تا مصدّق را عزل و بردهاش قوام را به نخستوزيري برگزيند.
گرچه هنوز كاربرد تحريفها با آن اندازه نبود كه انديشه فقيهي مجاهد و هوشيار را هم تسخير كند و كاشاني كه تا ديروز هدف تير بلاي روشنفكر نمايان بود كه يك چشم بر هم زدن طرح دشمنان را بر هم زده و با نامهاي چند خطّي كه «اگر تا فردا قوام نرود و مصدّق برنگردد، من كفن ميپوشم» نقشة دشمن بر آب داده بود و انگليس و دربار، خفت بار عقبنشيني كرده بودند، امّا در آن لحظة تاريخي اگر رهبران حقيقي ملت و امّت هوشيار بودند، به آساني ميتوانستند با نوشتار و گفتار، چنان وحدتي بيافرينند كه چون سدّ سكندر پايدار باشد، ليكن ياران نهضت، سادهلوح و خودمحور و كينهتوز و بيگذشت و سست عنصر و همان شده بودند كه علي(ع) آرزو ميكرد معاويه هر ده نفرشان را با يكي از ياران خود سودا كند. ياران نهضت به سفاهت خود و به تحريف و تحريك نفوذيها، دگربار در برابر يكديگر صفآرايي كرده و به صورت يكديگر اخ و تف ميافكندند و بيخردانه مشت ميپراندند. هنوز مركبنامه كاشاني خشك نشده بود كه روزنامة «شورش»، سخنگوي مصدّقيهاي تندرو، اهانتهايي بيشرمانه به كاشاني كرد و از آن سوي نيز جوانكي، فاطمي را زد. در اين فرصت، جاسوسان آن طرفي كه در صف دينداران نفوذ كرده بودند تهمتها به جناح ديگر نهضت ميزدند، و اينان نيز اهانتها ميكردند و عاقبت شكاف در ميان مردم به بزرگي شكاف لايه اوزن گرديد و طبيعت انقلاب تا آنجا آلوده گشت كه 13 ماه بعد دشمن با كودتاي آبكي 28 مرداد كه هيچ پشتوانهاي نداشت و در انقلاب اسلامي امام و امّت، دهها برابر آن بارها آغاز شد و درهم شكست، به سادگي آب خوردن، مقاومتهاي پراكنده و بيانگيزه را سركوب كرد و همه رهبران و طرفداران نهضت را يكجا به گورستان تاريخ سياستها فرستاد و مصدّق و كاشاني را خانهنشين و نوّاب را تيرباران كرد.
آري؛ بشنو از ني چون حكايت ميكند؛ در آغاز پيروزي انقلاب ما 98% بوديم و همه مخالفان و نه تنها دشمنان 2% و چيزي نگذشت كه به ياري تحريفها و حماقتها دشمن به جايي رسيد كه گستاخانه در پي براندازي انقلاب و نابودي انقلابيون برآمد و من يقين دارم كه اگر امام نبود موفق ميشد چه همه به گونهاي مشتهاي كوچكشان را به سوي يكديگر ميپراندند كه باز همه بر فرق انقلاب و امام ميخورد و تا آنجا كه اگر لطف خفيّة حمله صدّام به ايران و ترورهاي خود رسواگر منافقين نبود حركت ما هم در همان گورستان تاريخ انقلابها به پايان ميرسيد و درد بزرگ اين بود كه پس از مسائل سالهاي 60 و تصفيه انقلاب از ناخالصيهاي ابتداي پيروزي، اينك خود انقلابيون به اختلافات كوچكي طبيعي، دگربار در مقابل يكديگر صفآرايي كردند. به راستي چرا در مجلس پنجم، مردم به قصد تنبيه جناحهاي چپ و راست، معلّم اخلاق صدا و سيما در آن روزگار را وكيل اول تهران برگزيدند؟ مردم ميخواستند به خود باوران بفهمانند كه پيش از ادارة كشور، ابتدا خود را اداره كنيد و به اخلاق خود بپردازيد. گرچه از آنجا كه مردم به دنبال «كارآمدي» هم بودند و نميخواستند فقط به راستيها پيوند خورند، در دورة ديگر، آن آراء خود را هم تغيير داده و با حركتي عكسالعملي، با انتخاب دوّم خرداديها كه خود را مخالف سياست حاكم ميشناساندند آن چنان ضربهاي بر فرق به خواب غرور افتادگان كوبيدند و شوراها و مجلس و دولت را يكجا از آنان گرفتند كه تا ديري مبهوت به دور خود ميچرخيدند. بيشك در انتخابات سالهاي 76 تا 82 هم، هدف مردم، بازگرداندن كشور به مسير انقلاب بود، اما چپنماهاي «ليبرال دمكرات» و حاكمان جديد خواستند از آن، برداشت شخصي و گروهي در نفي ارزشهاي انقلاب كنند و در دوران حاكميت چپنماها و سكولاريستهاي غربگرا، دگربار شاهد رشد انديشه «عدالتخواهي» و «ارزشگرايي» مردمي بوديم كه باشعور برتر ديني و حسّ انقلابي خود كه مديون امام بودند و آگاهي و درايت مقام معظّم رهبري، تصميم بعدي را نيز غافلگيرانه گرفتند و افتخاري جديد آفريدند كه خدا و پيامبر و اماممان ميخواست و هدفي كه ابراهيميان جهان، چند هزاره براي ايجادش جهاد و اجتهاد كردند، يعني تلاش براي دولت اسلامي و عدل انقلابي كه همه گمان ميكردند از يادها رفته ولي ناگهان شعله عدالتخواهي و اسلامگرايي از زير خاكستر ليبراليزم و غربطلبي سر بركشيد، و اينك كه حكومت به دست شمايان در دولت و مجلس و شوراهاست، عصر امتحان بزرگ شما رسيده است و به هوش باشيد كه اين امتحان نيز ميگذرد و خدا و مردم، ناظرند كه چه ميگوييد و چه ميكنيد؟ فقط همين.
يقين داشته باشيد كه اگر با جهاد و اجتهاد شمايان به خصوص با هوشياري رئيس جمهور بتشكن و ساختارشكني كه يك استثناء بزرگ و كمنظير در تاريخ سياسي ايران ميباشد، گام پاياني را هم پا به پاي وليّ امرتان با ايمان و عقلانيت بپيماييد به آسمان ميرسيد و زمين را در قبضه و زير پا خواهيد داشت ولي اگر كوچكترين غفلتي كنيد و دچار توهّم شويد و دشمن با نزاعهاي كودكانه در صفوفتان رخنه افكند و مجلس و دولت و نيروهاي انقلاب را به جان يكديگر بيندازد و بر سر مسائل حاشيهاي، فرصت و توانتان را صرف يكديگر كنيد، هر گروه خرسند از اينكه بچههاي فلان مدرسه، پشتيبان آنانند خيلي زود و به گونهاي باور نكردني رخنه كوچكتان با سرانگشت مكاران و خامي برخي عدالتخواهان، چنان بزرگ ميگردد كه فيل دشمن با خرطوماش درون آن جا گيرد. من در شگفتم كه آيا درست در روزهايي كه رئيسجمهوري ميخواهد يك انقلاب اقتصادي سرنوشتساز را به پا كرده و مثلاً بانكهايي را كه سيدجمال بزرگ ميگفت: «البانك و ما ادراك ما البانك»، مهار و اصلاح كند و پس از سي سال، عاقبت، وعدة انقلاب را به اينكه «مستضعفان را خانهدار كنند»، تحقّق بخشد و چنين شجاعانه با رانتخواري و رانتخواران در افتاده، چرا همين دولت، خود را درگير مسائل حاشيهاي ميكند و چرا مجلس بايد چند روزي از وقت خود را به خاطر سخنان مردي بيخبر از سياست جهاني و بيمبالات در حرف زدن، صرف سخناني كنند كه يك شاهي هم ارزش سياسي ندارد و به خاطر خطاي او 220 امضاء بيسابقه خطاب به رئيس جمهور جمع كنند؟! از آن طرف، چرا آن شخص كه ظاهراً فردي متديّن است بارها به صداي بلند و قاطع به خطاي خود اعتراف و عذرخواهي نميكند؟ و بدتر اينكه چرا جناب احمدينژاد كه مشغول يك جهاد عظيم در اقتصاد كشور است و در خطيرترين لحظة تاريخي اين ملت و انقلاب ايستاده، وارد مسائل حاشيهاي ميشود و آن گاه كه مجلس، چنان خطايي را بيهوده چنين بزرگ ميكند ايشان به جاي اعلان همانديشي، همان فردي را كه به حق يا به تحريف و يا بناحقّ، مغضوب مجلس گرديده، جلوي دوربينها در كنار خود قرار ميدهند و عكس ميگيرند؟ اگر اين عكس را نفوذيها برداشتهاند و به نمايش ميگذارند تا بر فاصلهها و اختلافات بيافزايند حضرت ايشان بايد عكسالعملي مناسبي نشان ميداد و در جاي مهمتري براي مصالح انقلاب، خود را هزينه ميكرد.
به مجلس و دولت در اين ماههاي بسيار حسّاس براي انقلاب و كشور و حسّاس براي جريان اصيل انقلاب، به نام شصت سال تجربه مبارزه و سياست، توصيه ميكنم كه همگان پا به پا و يكدل و هرچه جديتر به پيگيري طرحهاي توزيع عادلانه يارانهها كه سوبسيد يا زكات فرنگي را تبديل به زكات اسلامي كند تا عادلانه و قرآني باشد و به رفع مشكلات ادارات و به خصوص اداره دارايي و اصلاح نظام فاسد مالياتي و اصلاح اداره بيمه و قانون كار بپردازند. اينك هركجا توليد مفيدي سر گيرد همين ساختار رسمي به نام ماليات و بيمه، خشنتر از اسرائيليها بر آن هجوم ميبرند و آن را نابود ميكنند، ولي دلالاَن و واردكنندگان و انگلها به راحتي و بدون ماليات و بدون مزاحمت بيمه و قانون كار، به ريش همه ميخندند. فقط يك قلم به عنوان نمونه به سرگذشت 42 نفر مهندس بسيجي كه در مسير توليد و خدمات سالم بپا خواستند و بدون حمايت دولت، به سازندگيهاي مفيد در مشهد پرداختند اشاره ميكنم كه اداره دارايي بيش از سرمايه آنان برايشان ماليات، وضع كرد تا از صحنه كار و خدمات، بيرونشان راند و متلاشيشان كرد و با آنكه گزارش اين ماجرا و موارد مشابه مكرّر را به همه جا از دولت و مجلس و بالاتر از آن دادم امّا هيچ كس هرگز پاسخ نداد و همة شما مشغول كار خودتان بوديد.
با شما هستم جناب دكتر احمدينژاد كه ميدانم با روحية يك مجاهد به خط زدهايد و با مجلسيان كه ميدانم حسن نيّت داريد، اين ملّت از شما ميخواهند كه با شهامتي علوي و آن گونه كه امام در لحظه اثبات پليدي بنيصدر فرمود «اگر همه بگويند بنيصدر خوب است من ميگويم بد است»، بدون وحشت در برابر قوانين دشمن آفرين در عرصة كار و بيمه و شهرداري و ماليات بنديهاي دروغين وناعادلانه كه مملكت را فلج ساخته، قد علم كنيد و به كشاورزي و دامداري مفلوك كشور بپردازيد و با سرعتي بيش از امروز، راه وسائل نقلية عمومي را هموار و دامنه توليد سواريهاي خصوصي را محدود كنيد و به تبديل هرچه بيشتر خدمات سلسلهاي بازار توزيع به «توليد» تا آنجا كه عرضه، مناسب تقاضا باشد بپردازيد و الّا بچههاي تحريكپذير عدالتخواه كه تاكنون پشت سر شمايان بودند بسا كه مأيوس شوند يا به بيراهه روند كه مظلومترين سياستمداران، بچههاي فعّال دانشگاهي ميباشند كه گاه به يك خرما، گرميشان ميكند و به يك مويز، سردي.
و بدانيد كه اگر در اين يكسال، نتوانيد جهتگيري كلّي بانك و يارانه و ماليات و بيمه را كمي اصلاح كنيد، ديگر چنين فرصتي شايد هرگز براي انقلابيون پيش نخواهد آمد و تجربة دولت اسلامي و مجلس اصولگرا به تجربهاي منفي، تبديل خواهد شد و دوباره كو تا دولت صبح؟! پس بشنو از ني، چون حكايت ميكند.