کد خبر: ۴۸۰۷۱
تاریخ انتشار:

رویارویی ژئوکالچر انقلاب اسلامی با ژئوپلتیک غرب

تحولات عمیقی در جهان اسلام در حال وقوع است همه آنهایی که نظاره گر این تحولات هستند با سوالات متضاد و متنوعی روبرو می باشند...
 
 

به گزارش بولتن نیوز،  تحولات عمیقی در جهان اسلام در حال وقوع است همه آنهایی که نظاره گر این تحولات هستند با سوالات متضاد و متنوعی روبرو می باشند:

 

آیا آنچه در جهان اسلام در حال وقوع است دگرگونی از جنس انقلاب اسلامی و تحت تاثیر ایدئولوژی آن است یا آن گونه که عده ای می گویند این تحولات ماهیت ایدئولوژیک ندارد بلکه بین ایدئولوژی ها ایستاده و فقط خواهان آزادی و دموکراسی است؟

 

آیا نیروهای عمل کننده در جنبش های جهان اسلام تحت تاثیر قدرت مذهبی، خواستار دگرگونی هستند یا نیروهای سومی که نه با انقلاب اسلامی میانه خوبی دارند و نه با رژیم های دیکتاتوری حاکم بر این کشورها سرسازگاری دارند رهبری این دگرگونی ها را به عهده دارند؟

 

آیا دورۀ جنبش های اعتقادی و مذهبی و ایدئولوژیکی بسر آمده است و اکنون جهان با یک چرخش پارادایمی روبرو است؟ پارادایمی که بزعم عده ای، بعد از شکست سوسیالیسم در جهان اسلام حضور نداشت و همین غیبت باعث پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شد؟

 

آیا انقلاب اسلامی در پارادایم خاصی رخ داده است که این پارادایم در جنبش های اخیر کشورهای اسلامی وجود ندارد ؟

 

آیا انقلاب اسلامی توانایی باز تولید خود را در جهان اسلام از دست داده است و نمی توان فصل مشترکی بین جنبش های اخیر جهان اسلام و انقلاب اسلامی بدست آورد؟

 

تحولات کشورهای اسلامی چه نسبتی با نظریۀ خاورمیانۀ جدید که پس از یازده سپتامبر 2001 در سرلوحۀ بسط سیاست های ژئوپلتیکی غرب قرار گرفت، دارد؟

 

چرا تحولات دنیای اسلام در این زمان اتفاق افتاد و چرا در سه دهه گذشته که انقلاب اسلامی با ساقط کردن یک نظام استبدادی پادشاهی نظم و ثبات جوامع اسلامی را بهم ریخت و شور اسلامی خاصی برای بیداری در جهان اسلام برانگیخت اتفاق نیفتاد؟

 

آیا جنبش های جاری در جهان اسلام به معنای زوال امپراتوری غرب و رویارویی با ژئوپلتیک غرب در کشورهای اسلامی است یا غربی ها با بهره گیری از نظریۀ زیست مسلمانی و تئوری "اسلام و مسلمانان میانه" با سوار شدن بر این جنبش ها ضمن متوقف کردن گرایش های بیداری اسلامی در جهان اسلام به بسط و تثبیت ژئوپلتیک غرب می پردازند؟

 

آیا رضایت غرب به "سکولاریسم حداقلی" در جهان اسلام علی الخصوص ترکیه و الجزایر و... در دو دهه اخیر و عدول از سیاست های  "سکولاریسم  حداکثری " که در دو قرن گذشته تمام برنامه های ژئوپلتیکی غرب را بخود اختصاص داده بود، بخشی از این چرخش پارادایمی است؟

 

آیا اتفاقات جاری جهان اسلام نتیجۀ ادامه پنهان جنبش های اسلامی در دو قرن اخیر است که اغلب کشورهای اسلامی را فراگرفته بود و تظاهر محلی این جنبش ها در قالب : جنبش های سلفیه، جنبش های اصلاح طلبی، جنبش های مهدی گرایی، جنبش های تجدید خلافت اسلامی، جنبش های نوگرایی دینی، جنبش های ناسیونالیستی و... به مقابله با گفتمان ژئوپلتیکی غرب و غربگرایی آمد؟

 

سوالات مذکور و دهها سوال دیگری که میتوان در این زمینه مطرح کرد نشان می دهد که دهه سوم انقلاب اسلامی یا دهه دوم قرن 21 میلادی با فریادهای بلند ملت های مسلمان آغاز شد نه با آه کوتاه مسلمانانی که در سراسر قرن نوزدهم و بیستم تحقیر شدند.

 

فروپاشی یکی پس از دیگری نظام های استبدادی حاکم بر کشورهای مسلمان به عنوان شیوۀ حکومتی که در تمام دو قرن گذشته با تمام قدرت بر جهان اسلام حکومت کردند و از تمام امکانات ایدئولوژیکی و سیاسی اروپا و آمریکا برای دوام دیکتاتوری خود بهره بردند بیانگر آن است الگوی چرخه ای تسلط بر جهان اسلام از طریق حمایت تسلیحاتی، سیاسی و اقتصادی از دیکتاتور های دست نشانده و یا نمایش های آزادی خواهی، تجددطلبی، قانون گرایی، دموکراسی های ارشادی و حقوق بشر توسط دیکتاتورهای منّور یا ضابطه مند، کارایی خود را از دست داده است.

 

این فروپاشی ها اکنون برای همۀ آنهایی که از چشم انداز مبانی فلسفۀ سیاسی غرب به دگرگونی های اجتماعی نظر دارند شگفت انگیز است. زیرا در ساختار اجتماعی اغلب این جوامع مکانیسم جنبش های اجتماعی بر بنیاد فلسفۀ سیاسی مدرن وجود ندارد. همان خطایی که فیلسوفان و جامعه شناسان غربی در فهم مبانی انقلاب اسلامی مرتکب شدند به نظر می رسد در فهم ماهیت جنبش های اخیر کشورهای اسلامی در حال تکرار است.

 

آیا علم سیاست مدرن در تحلیل فلسفی و جامعه شناختی دگرگونی های اجتماعی در کشورهای اسلامی ناکارآمد است؟

 

آیا تحلیل های جامعه شناختی بر اساس ابزارهای تجزیه و تحلیل مدرن فلسفۀ سیاسی و اجتماعی برای فهم جنبش های جهان اسلام گرفتار آفت بی انسجامی است؟

 


 

اگر چه فهمیدن جنس تحولات دنیای اسلام با توجه به این که هنوز در متن واقعه قرار داریم و به اندازه کافی و منطقی از متن واقعه فاصله نگرفتیم تا درک کلی تری از آنها داشته باشیم، کاری دشوار است اما علیرغم این دشواری ها نمی توان بزرگ بودن و با اهمیت بودن این رخدادها را نادیده گرفت. اکنون هم در جهان اسلام و هم در غرب نتیجه گیری های غلطی از این رخدادها ارائه می شود و فروپاشی نظام های استبدادی را پیروزی دموکراسی لیبرال غربی و پایان انقلاب اسلامی القا می کنند. در حالی که رخدادهای جهان اسلام تنها از مرگ استبداد خبر نمی دهد بلکه از مرگ اندیشۀ سکولار و غربگرایی که دو قرن بر جهان اسلام حاکمیت داشته و وظیفه اش تحقیر هویتی مسلمانان و نفی فرهنگ و تمدن اسلامی بوده نیز خبر می دهد.

 

جهان اسلام دو قرن توسط غرب و غربگرایان مورد تحقیر هویتی قرار گرفته است و جهانشمولی تفکرات اسلامی و تمرکز بر غرب به جای تمرکز بر اسلام، دستاوردهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی چشم گیری به ارمغان نیاورده است. جنبش های سلفی گری، اصلاح طلبی، ناسیونالیستی، اسلام خواهی و غیره عکس العمل های مسلمانان در مقابل این تحقیرهویتی، فرهنگی و تاریخی در دو قرن گذشته بود. این تحولات نشان می دهد که کابوس اسلام هراسی غرب به واقعیت نزدیک می شود.

 


 

جهان اسلام در چرخۀ دگرگونی برگشت ناپذیری قرار گرفته است که بی تردید تغییرات زیادی در ژئوپلتیک و ژئوکالچر منطقه ایجاد خواهد کرد. اگر جهان اسلام در جستجوی نظام های پساسکولار و پساغربگرایی است فهمیدن مرجعیت تئوری های این نظام و الگوی آن برای انقلاب اسلامی اهمیت ویژه ای دارد. در طول یک قرن گذشته سیاست های ژئوپلتیکی غرب جهان اسلام را بر سر یک دو راهی کاذب قرار داده بود که نتیجۀ آن یا پیوستن به دموکراتیزاسیون جهانی به سردمداری آمریکا بود یا پذیرش دیکتاتورهای محلی. انقلاب اسلامی این دوراهی کاذب را مورد تردید قرار داد.

 

مفهوم  "تحقیر هویتی  " یکی از کلیدی ترین مفهوم اختصاصی در فهم انقلاب اسلامی است که به نظر میرسد به نوعی کارکرد آن را در جنبش های جاری جهان اسلام نیز می توان نشان داد. آنچه که در سه دهه گذشته بعنوان بخشی از جریان اسلام هراسی در غرب شایع بود نگرانی از بازسازی هویتی کشورهای اسلامی و مسلمانان از طریق جنبش های اجتماعی و تردید در هژمونی ژئوپلتیکی غرب و توجه به توان ژئوکالچر اسلام  در ساماندهی هویتی مسلمانان بود.

 


 

در فهم تحولات جهان اسلام همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بدرستی آن را تحلیل کردند، باید بدنبال این واقعیت باشیم که آنچه در جهان اسلام جریان دارد بخشی از بیداری اسلامی و در نتیجه بسط ژئوکالچر انقلاب اسلامی است. این تحولات بر خلاف القائات جریان های چپ و راست غرب و غربگرایان درون کشورهای اسلامی منشاء پیدایش جنبش های جدیدی نیست که از نظر ماهیت ایدئولوژیکی بین انقلاب اسلامی و غربگرایی سکولار قرار دارد و راه سومی بین انقلاب اسلامی و غربگرایی است؟

 

فهم ماهیت و اهمیت جنبش های جاری کشورهای اسلامی برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. انقلاب اسلامی ایران بعنوان بخشی از جهان اسلام بر تحولات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی آن تاثیر داشته و اثر خواهد پذیرفت. درک درست از ماهیت رخدادهایی که در جهان اسلام در حال وقوع هست هم از جهت فرصت هایی که در اختیار ما می گذارد ارزش دارد هم ما را از تهدیدهای آن برحذر خواهد داشت. باید با انجام پژوهش های بنیادین پیرامون رخدادهای اخیر جهان اسلام و رابطه آن با جنبش های دو قرن اخیر و همچنین انقلاب اسلامی و پرهیز ازشعارها و پژوهش های ژورنالیستی اجازه ندهیم هژمونی تحقیقاتی مخالفان انقلاب اسلامی و تولید انبوه مقالات و متون انحرافی به آمریکا و اروپا برای سیطره بر این جنبش ها و انحراف آنها فرصت داده شود. سوالاتی که در ابتدای این مطلب مطرح گردید نشان می دهد حجم سرمایه گذاری غرب برای ایجاد پرسش های انحرافی پیرامون دگرگونی های اخیر جهان اسلام چقدر گسترده است.

 

فلسفه سیاسی غرب در فهم جنبش های اسلامی گرفتار فقر تئوریک است و تلاش می کند این فقر را با تولید انبوه تحلیل های ژورنالیستی و سوالات انحرافی پوشش دهد. در انقلاب کبیر اسلامی آشکار شد که نمی توان جنبش های جاری جهان اسلام را بر مبنای مبانی تئوریک فلسفه سیاسی غرب در فهم جنبش های اجتماعی تحلیل کرد؟

 

جهان اسلام در مرحله فروپاشی نظم پوسیدۀ موجود در کشورهای عربی؛ نباید خود را با این سوالات انحرافی مشغول کند که مسائل جنبش های جاری کشورهای اسلامی و انقلاب اسلامی با هم مشترک نیستد و راه حل آنها نیز یکی نیست؟ جهان اسلام برای جبران عقب ماندگی های خود در قرن گذشته و رهایی از سیطرۀ استبداد و استعمار راهی جز الگوبرداری از انقلاب اسلامی و آرمان های امام خمینی ندارد. این همان دلهره ای است که اکنون امپریالیست های غربی از آن واهمه دارند . لذا تلاش می کنند با ایجاد سوالات انحرافی و تولید گزینه های کم مایه و به صحنه آوردن چهره های پنهان بعنوان رهبران حرکت های جهان اسلام این جنبش ها را عادی سازی نموده و کنترل کنند.

 

آنچه که پیوسته باید مورد پرسش قرار گیرد این است که پیروزی یا شکست جنبش های جاری جهان اسلام چه تاثیری در بیداری اسلامی در بخش های دیگر جهان اسلام مخصوصا آسیای مرکزی و قفقاز ،خاور میانه و کشورهای اسلامی جنوب شرق آسیا دارد؟

 


 

اکنون حجم وسیعی از قلم به مزدان غرب در داخل و خارج از جهان اسلام برای ایجاد انحراف از فهم دقیق تحولات جهان اسلام می گویند: جنبش های جاری کشورهای اسلامی آنگونه که بعضی ها پنداشته اند برآمدن الگوی میانه جنبش های اجتماعی در مقابل الگوی انقلاب اسلامی در جهان اسلام است. آنها می خواهند با دامن زدن به این رویارویی های کاذب، اذهان مسلمانان  و اذهان مظلومان جهان را از شکوه و عظمت و عمق تحولات جهان اسلام منحرف سازند.

 

مهم آن نیست که برای فهم جنبش های جاری در جهان اسلامی می توانیم به پارادایمی غیر از پارادایم انقلاب اسلامی فکر کنیم بلکه آنچه که اهمیت دارد این است که سیاست های دیرینه ژئوپلتیکی غرب در جهان اسلام شکاف عمیقی برداشته است. مسلمانان نبایند اجازه دهند که مانند جنبش های اسلامی گذشته این شکاف مجددا توسط استعمار غرب با بردن رژیم های وابستۀ فرسودۀ فعلی و آوردن رژیم های وابستۀ تازه نفس پر شود.

 

تقابل ژئوکالچر انقلاب اسلامی با ژئوپلتیک غرب در جنبش های جاری جهان اسلام تقابل حقیقت با واقعیت جهان اسلام است. باید پذیرفت که با جنبش های جاری در جهان اسلام شکاف بزرگی در الگوهای استبدادی نظام های حاکم بر کشورهای اسلامی بوقوع پیوسته است و دیگر نمی توان با این نظام ها جهان اسلام را کنترل کرد؟ این همان آرمان بزرگ امام خمینی در بیداری اسلامی است.

 

اکنون بعد از دو قرن جهان اسلام در جستجوی نظام های پساسکولار و پساغربگرایی است. خیزش های جهان اسلامی بیش از آنکه خیزش گرسنگان و انقلاب ستم دیدگان در مقابل شکم بارگان باشد انقلاب تحقیر شدگان فرهنگی و هویتی در مقابل جریان ها و قدرت هایی است که دو قرن بر جهان اسلام سیاست های استکباری و استبدادی را تحمیل کردند و علت اصلی و اساسی فقر، عقب ماندگی، بی هویتی، دیکتاتوری، بی سوادی و وابستگی مسلمانان به کفار و مشرکین  هستند؟

 
  • - درک دقیق، عمیق و استنادی از ماهیت و ساختار جنبش های جاری جهان اسلام
  • - ترسیم فرصت ها ی این دگرگونی ها برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی
  • - دستیابی به یک الگوی بومی برای فهم جنبش های اجتماعی در جهان اسلام
  • - شناخت تفصیلی از رابطه بین جنبش های جاری در جهان اسلام با پیشینه تاریخی آنها در دو قرن گذشته و نقش انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی
  • - شناخت تفصیلی از جایگاه جنبش های جاری در فرآیند بیداری اسلامی و بازسازی تمدن اسلامی
  • - شناخت تفصیلی از توانایی های ژئوکالچر انقلاب اسلامی در بیداری مسلمانان
 

 


مهمترین مباحث استراتژیکی در فهم تحولات جهان اسلام است. امام عظیم الشان امت بارها فرموده بودند که منظور از صدور انقلاب لشکر کشی به کشورهای دیگر نیست بلکه باید فرهنگ انقلاب اسلامی را به دنیا شناساند. اگر این فرهنگ خوب شناسانده شود گرایش به سمت آن و الگوبرداری از آن را هیچ قدرت مستبدی نمی تواند کنترل نماید. برمبنای الگوهای نظری امام باید سه مفهوم کلیدی را در سرلوحه پژوهش های خود در فهم بیداری اسلامی و جنبش های جهان اسلام قرار دهیم:

 

الف -  ژئوکالچر : که بیانگر چهارچوب فرهنگی ای هست که نظام ها، مکتب ها و ایدئولوژی ها در محدودۀ آن عمل کرده واثر می گذارند و مقدمات و مبانی فکری خود را نه در محدودۀ ملی و محلی بلکه در یک جغرافیای فرهنگی منتشر می سازند. در ژئوکالچر تمرکز فعالیت ها بر فرهنگ بجای سیاست و اقتصاد است و از مولفه هایی چون دعوت فرهنگی، تبلیغ، نشان دادن کارآمدی، نشان دادن توانایی تولید سرمایه فرهنگی و اجتماعی و رابطه های معنوی و فرهنگی  و مقاومت بجای زور و سیطره و استعمار استفاده می شود.

 

ب - ژئوپلتیک : ژئوپلتیک مفهوم قدیمی تری نسبت به واژه ژئوکالچر بوده و از ابتدای قرن بیستم بعنوان نشانه ای برای تحولات و درگیری های جهانی در مورد کسب، حفظ و بسط قدرت بکار رفته است. قرن بیستم را قرن ژئوپلتیک گفته اند . در طول قرن بیستم ژئوپلتیک به منظور تعریف و توصیف مستمر رقابت جهانی بین بلوک سرمایه داری غرب و بلوک شوروی و سیاست های استعماری در جهان سوم بکار رفته است. در ژئو پلتیک بسط جغرافیایی و سرزمینی بجای تکیه بر فرهنگ و روش های فرهنگی بر سیاست و اقتصاد تکیه دارد.

 

ج - تحقیر هویتی : مفهوم جدید و بومی است در فهم جنبش های اجتماعی در حال جریان در کشورهای اسلامی که در ادبیات انقلاب اسلامی تولید گردید. تا به امروز عموماً علل و عوامل ریشه های جنبش های اجتماعی با توجه به مبانی فلسفه سیاسی غرب تحلیل شده است . بنابراین اغلب فیلسوفان و جامعه شناسان در فهم علل بروز جنبش ها به دو مکانیسم : وجود تضاد طبقاتی و رهبری طبقه پیشرو نظر داشتند . انقلاب اسلامی هژمونی این نظریه را مورد تردید قرار داد و عامل فرهنگی معناداری بنام "تحقیر هویتی" و یا "تحقیر فرهنگی" را به عنوان عامل تاثیر گذار وارد جنبش های اجتماعی علی الخصوص در جوامع اسلامی کرد. باید تلاش شود کارکرد این مفهوم در برانگیختگی جنبش های اجتماعی جهان اسلام به آزمون گذاشته شود.

فصلنامه 15 خرداد

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین