به گزارش بولتن نیوز، فقط وقتی برای درخت هم، شعور قائل باشی، میتوانی نمایشی مثل «تو با کدام باد میروی؟» را با تمام وجودت کار کنی و با تمام حواست ببینی. این درهمتنیدگی واقعیتی که هر روز به صورتمان میخورد با آنهمه جادو و شاعرانگی دقیقا چیزی است که این روزها باعث کمی عمیق نگاهکردن به جهان اطرافمان میشود. شعوری که در اثر هست و قطعا بهعنوان بیننده اثر باید با همان شعور با آن برخورد کرد و استحالهای که شخصیتهای نمایش دچارش میشوند، برای من مثل یک «رقص روی لیوانها»ی دیگر بود. شوکهکننده، غیرقابلباور و درکشونده با تمام حواس. نمایشنامه پر از صداهای ذهنی شخصیتهایش است؛ صداهایی که جرئت نمیکنی بلند آنها را بگویی چون گاهی خیلی دمدستی هستند و گاهی آنقدر شاعرانه و دور از کلمههای روزمره که در هر دو شکل ترجیح میدهی آنها را برای خودت نگه داری تا بمیری؛ اتفاقی که در دنیای امروز همه ما مدام درگیرش هستیم. مدام در ذهن خود زندگی میکنیم و مدام تصمیم نمیگیریم و مدام ایستادهایم بدون هیچ حرکتی تا روزی که آرام بگیریم. «تو با کدام باد میروی؟» برای من پر بود از اینها، پر از در آستانه نگهداشتن همهچیز. پنج بازیگر روی صحنه هر کدام در مرکز یکی از نورها که انگار هرکدام در جهان خود ایستاده بدون هیچ ارتباطی با دیگران. در حالی که در ظاهر همه یک خواسته دارند. و درونشان پر است از التهاب و تنش و تمنا و فکر و فکر و... شعر. و آنقدر غریب و با تمام وجود از تو دریغ میکنند که تنها یک حرکت دست که در فاصله پنج دقیقه بالا میآید به بزرگترین و پرتمناترین حرکت جهان تبدیل میشود و دقیقا این بخش از انتخاب این گروه باعث عمیقترشدن تماشاگر نسبت به کار میشود. این نشانندادنها در عین واقعیبودن و اینجاست که تو هر کلمهای، هر حرکتی و هر صدایی را با تمام وجودت درک میکنی.شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com