کد خبر: ۴۵۰۷۴۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
حوادث مجازی؛

مزاحمی که انتقام می‌خواست

باید یاد بگیریم با غریبه‌ها زود صمیمی نشویم و زود سفره دلمان را باز نکنیم. لازم نیست به دیگران بگوییم دیشب شام چه خوردیم و چه کردیم. این را هم یاد بگیریم که با مزاحم حرف نزنیم، حتی یک کلمه.

گروه اجتماعی: من زنی از خانواده محترمی هستم که خاندان ما برای خودش اصالت و منزلتی دارد. به همین دلیل بود که از بین خواستگارانی که داشتم، مرا به پسر خانواده‌ای معتبر و با آبرو دادند. شکر خدا شوهرم مرد خوبی بود و هست. در این ده سالی هم که ازدواج‌کرده‌ایم، هیچ مشکلی نداشتیم و خانه ما پر از محبت، صمیمیت، ادب و احترام بود. مدتی پیش مسائلی مطرح و خانه آرام ما متلاطم شد. داستان این تلاطم ازآنجا شروع شد که من اجازه دادم در طبقه اول خانه ما که خالی بود، کارگاه صنایع‌دستی خانگی تأسیس شود.

مزاحمی که انتقام می‌خواست

به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله روزهای زندگی، من و همسرم از خیرین هستیم و هر وقت دستمان برسد، کمکی می‌کنیم. روزی خانمی را دیدم که مقداری صنایع‌دستی در پیاده‌رو چیده بود و می‌فروخت. با او حرف زدم و دلم سوخت. پیشنهاد کردم چند وردست بگیرد و با سرمایه‌ای که به او می‌دهم، کارگاه صنایع‌دستی بزند. خوشحال شد و کار را شروع کردیم و با کمک شوهرم کارگاه تقریباً مجهزی راه انداختیم. آن خانم هم خواهرش و سه نفر از دوستانش را آورد و مشغول تولید کارهای سفالی و وسایل تزئینی شدند. دو ماه ضرر داشتند، بعدش افتادند روی دور سود. آن کارگاه را دوست داشتم و خودم هم گاهی سری می‌زدم. شوهرم هم خدا را شکر می‌کرد که توانسته برای چند نفر کارآفرینی کند.

این گذشت و روزی برایم اس‌ام‌اسی آمد. کسی برایم حرف‌های عاطفی نوشته بود. تا عصر که شوهرم به خانه برگشت، دوازده‌تا اس‌ام‌اس زد. آن‌ها را به شوهرم نشان دادم. نگاهی سرسری انداخت و گفت: «هر کی هست، مزاحمِ. بهش جواب ندی، خسته می شه و ول می‌کند.»

فردای آن روز دیدم چندین پیام دیگر داده، ضمناً درباره زندگی من حرف‌هایی زده. تعجب کردم که او از کجا می‌داند فلان روز ناهار چه خورده‌ام یا در چه تاریخی پسرم را پیش کدام دکتر برده‌ام. کنجکاو شدم بدانم کیست، چون حتماً آشنا بود که از من اطلاعاتی داشت. دیگر به شوهرم چیزی نگفتم، چون یا بازمی‌گفت اهمیت نده یا ممکن بود آن مزاحم را شناسایی کند و کار به دعوا بکشد. شوهرم آدم آرامی است، ولی وای به روزی که جوش بیاورد! به‌هرحال به او نگفتم که ممکن است طرف آشنا باشد و دارم بررسی می‌کنم که او را بشناسم و بفهمم چرا مزاحمت ایجاد می‌کند. من حق داشتم دوست و دشمنم را بشناسم، با این فکر تصمیم گرفتم با او حرف بزنم تا بفهمم کیست.

اولین پیامم به او این بود که من شوهردارم مزاحم نشو. او به‌جای جواب، استیکرهای خوشحالی فرستاد و نوشت از اینکه جوابش را داده‌ام در آسمان‌ها سیر می‌کند. به او گفتم: «آخر این ملک خدایی دارد، لطفاً دیگر به من پیام نده و خودت را به گناه آلوده نکن.» بعدش هم گفتم: «من شما رو نمی‌شناسم و نمی‌توفم باکسی که ناشناسه حرف بزنم.»

مزاحمی که انتقام می‌خواست

خودش را حامد معرفی کرد، یعنی همسر توران که دخترخاله شوهر من است. شاخ درآوردم و گفتم: «حامد خان شما تازه سه‌ماهه ازدواج کردین، خانمتون رو هم که دوست دارین، این چه بساطیه؟» گفت: «من با توران با عشق ازدواج کردم، ولی به دلایلی ازش سرد شدم، اما بروز ندادم. بعدش هم از همون روز اولی که تو رو دیدم، عاشقت شدم.» گفتم: «حامد خان! شما متوجه عواقب این حرفا نیستین. بذارین من شما رو متوجه کنم، اگر شوهرم بو ببره شما مزاحم تلفنی من هستین، کار به خونریزی می‌کشه.» ناراحت شد و گفت: «مزاحم نیستم. کار دله و دست خودم نیست. من فقط یه آرزو دارم. اونم آینه که زنم بشی و چون می‌دونم تا غفار (شوهرم) هست، به آرزوم نمی‌رسم، کاری می‌کنم غفار از بین ما برداشه بشه.»

من نمی‌دانستم چه بکنم. اگر به شوهرم می‌گفتم، حتماً کار به جنگ می‌کشید. اگر هم نمی‌گفتم، حامد خان به مزاحمتش ادامه می‌داد و ممکن بود به غفار آسیبی بزند. از آن به بعد هر وقت پیام می‌داد، التماسش می‌کردم که زندگی مرا ول کند. خواهش‌های من او را جسورتر کرد و آشکارا تهدید می‌کرد که اگر با او حرف نزنم، غفار را اذیت خواهد کرد و حتی شاید او را بکشد. دو روز بعد شوهرم با یک موتورسوار تصادف کرد، ولی آسیب ندید. وقتی داشته از عرض خیابان رد می‌شده، موتورسوار که از پشت می‌آمده، به غفار لگد زده و او را پرت کرده بود. مطمئن بودم که کار حامد است. تصمیم گرفتم ماجرا را به شوهرم بگویم. مخصوصاً که حامد گفت به دوستش گفته کمی غفار را اذیت کند.

صبر کردم تا کوفتگی‌ها و جراحت‌های شوهرم خوب شود، بعد کل داستان را برایش تعریف کردم. واکنشش همان بود که حدس زده بودم، چاقو برداشت و رفت. به من هم تکلیف کرد که دنبالش نروم. طاقت نیاوردم و کمی بعد از او به خانه توران و حامد رفتم. وقتی رسیدم، دیدم توی کوچه غوغاست. مردم ریخته بودند و حامد و غفار را گرفته بودند تا به هم آسیب نزنند. من هم جلو رفتم و به حامد گفتم: «چقدر به شما هشدار دادم. گوش نکردن، اینم عواقبش.» مردم حامد را به خانه‌اش فرستادند. من هم با خواهش و التماس، غفار را به خانه بردم. حالش خیلی بد بود. منطقش ازکارافتاده بود و فقط می‌گفت باید حامد را بکشد. یک ساعت بعد توران به خانه ما آمد و از من پرسید: «این چه داستانی بود؟» اس‌ام‌اس‌های حامد رانشانش دادم و گفتم: «شوهرت مدتی است مزاحم من می‌شود...» و همه‌چیز را برایش تعریف کردم و گفتم آن موتوری که به شوهرم زده بود، طبق اعتراف خود حامد از دوستان او بوده. این را هم گفتم که حامد به دلایلی نمی‌خواهد به زبان بیاورد از تو سرد شده، ولی بروز نمی‌دهد. حال توران هم بد شد و با دل‌شکسته و اعصاب خراب به خانه خودش رفت.

با خبر شدم که بین حامد و توران دعوای سختی شده و توران قهر کرده. همان شب حامد به خانه ما آمد. وقتی شوهرم او را در آیفون دید، چوب را برداشت رفت پایین. من هم دنبالش دویدم. قبل از اینکه غفار به حامد حمله کند، حامد گفت: «اون پیام‌ها رو من نزدم. همه رو محمود زده.» شوهرم چوب را پایین آورد و گفت: «جرم تو محرزه، ننداز گردن یکی دیگه... من تو رو می‌کشم.» حامد گفت: «محمود همه ما رو بازی داده. آروم باش تا برات توضیح بدم.» توران خواستگاری داشت به اسم محمود که آدم بیکاره‌ای بود. حامد حدس می‌زد آن پیام‌ها را محمود فرستاده، او پیشنهاد کرد با گوشی من به کلانتری برویم و شکایت کنیم و بگوییم به محمود مشکوکیم تا ردگیری کنند و ببینند فرستنده پیام‌ها کیست. کلانتری پرونده ما را به پلیس فتا ارجا داد. پس از ردگیری‌ها و تحقیقات، معلوم شد حدس حامد درست بوده. محمود دستگیر شد و اقرار کرد که قصدش ضربه زدن به زندگی توران بوده. او شماره مرا از همان خانمی گرفته بود که برایش کارگاه ساخته بودیم و آن خانم بود که از من اطلاعاتی به محمود می‌داد. خود آن خانم یکی از دوستان محمود بود. فعلاً هر دو بازداشت هستند.

مزاحمی که انتقام می‌خواست

اطلاع‌رسانی

باید یاد بگیریم با غریبه‌ها زود صمیمی نشویم و زود سفره دلمان را باز نکنیم. لازم نیست به دیگران بگوییم دیشب شام چه خوردیم و چه کردیم. این را هم یاد بگیریم که با مزاحم حرف نزنیم، حتی یک کلمه. شماره‌اش را در لیست سیاه بگذاریم، بعداً هم نرویم ببینیم چه گفته. قبل از خواندن پاک‌کنیم، چون ممکن است چیزی گفته باشد و وسوسه شویم و جواب بدهیم. مزاحم همین را می‌خواهد. اگر مزاحمت‌هایش طولانی شد، بی‌درنگ به پلیس فتا خبر بدهید.

برای مشاهده مطالب اجتماعی ما را در کانال بولتن اجتماعی دنبال کنیدbultansocial@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
سهیلا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۰۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۰
0
0
عجب کارگر نمک به حرامی بوده واقعا این روز ها نمی شود به کسی محبت کرد من برخلاف میلم دارم تمرین بی فرهنگی وبی ادبی میکنم
من از استان فارس پیام میدهم و بیشتر پیش خدمت ادارات استان فارس سطح فرهنگ پایینی و بسیار بی منطق هستند من هم مثل همین خانم بسکه محبت یک پیش خدمت ادارهمان کردم پررو شد و...
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین