نگار آذربایجانی، کارگردان فیلم «فصل نرگس»، روی موضوع مهم و حیاتی جامعه امروز ما دست گذاشته است که پرداختن به آن در حیطه سینما ضروری به نظر میرسد. همینطور سحر صباغسرشت که سالها در زمینه بازیگری و پشت صحنه سینما و تلویزیون تجربه اندوخته، حالا برای نخستینبار در مقام تهیهکننده پشت فیلمی ایستاده که به موضوع آن اعتقاد دارد...
گروه سینما و تلویزیون: نگار آذربایجانی، کارگردان فیلم «فصل نرگس»، روی موضوع مهم و حیاتی جامعه امروز ما دست گذاشته است که پرداختن به آن در حیطه سینما ضروری به نظر میرسد. همینطور سحر صباغسرشت که سالها در زمینه بازیگری و پشت صحنه سینما و تلویزیون تجربه اندوخته، حالا برای نخستینبار در مقام تهیهکننده پشت فیلمی ایستاده که به موضوع آن اعتقاد دارد.
به گزارش بولتن نیوز، درباره این فیلم که در بخش سودای سیمرغ سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر قرار گرفته، با آذربایجانی و صباغسرشت گفتوگو کردیم که میخوانید.
آنچه باعث میشود یک اثر هنری شکل بگیرد انگیزه است. انگیزه شما از ساخت این فیلم چه بود؟
آذربایجانی: من اصولا نمیتوانم براساس موضوعی که مد روز است یا فکر میکنم ممکن است من را به جشنوارههای خارجی وصل کند، ولی دغدغه درونی خودم نباشد چیزی بنویسم. باید دوستش داشته باشم و برایم مهم باشد که مطرحش کنم. موضوع «فصل نرگس» هم مدتها بود که دغدغهام بود، اما جرقه اینکه راجعبه آن بنویسم را اتفاقی زد که برای عسل بدیعی افتاد. فکر کردم که افراد شبیه عسل در این کشور زیاد هستند که زندگی دیگران را نجات دادهاند. این حرکت خیلی ارزشمند است که کسی وقتی در قید حیات است به این تصمیم برسد که بعد از مرگش اعضایش را اهدا کند. یا به عبارت دیگر، انتخاب کنی که به همنوعت کمک کنی که بیشتر زندگی کند. بهاینترتیب تصمیم به کارکردن روی این موضوع را گرفتم.
البته در تکمیل حرفم لازم است این نکته را هم اضافه کنم که درمجموع حرف اصلی فیلم برای من فقط اهدای عضو نیست، بلکه درواقع یکجور یادآوری ارزش زندگی به مخاطب است؛ اینکه زندگی باارزش است. همه میدانیم مرگ بخشی گریزناپذیر از زندگی است، اما عموما حواسمان به ارزشهای زندگی نیست. یادمان نیست که انتخابهای ما میتوانند بر زندگی دیگران تأثیرات مثبت و منفی داشته باشند. اگر بخشی از دغدغههای ما این باشد که به زندگی دیگران هم ارزش دهیم و فکر کنیم به اینکه شاید من بتوانم روزی کمک کنم که کسی دیگر بیشتر زندگی کند، درواقع دنیای بهتری میسازیم. چون هیچکدام از ما در این دنیا تکنفره نیستیم.
نکته شگفتانگیز هم این بود که زمانی زندهیاد عسل بدیعی در فیلم «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری بازی میکرد که درباره موضوع اهدای عضو بود و با همان فیلم هم مطرح شد و حالا خودش در فیلم « فصل نرگس» به همان سوژه تبدیل شد؟!
آذربایجانی: بله همینطور است. تابهحال چند فیلم در این زمینه در سالهای مختلف ساخته شده که بهترینشان به نظر من «بودن یا نبودن» بوده است، ولی داستان همه این فیلمها در لحظه اهدای عضو اتفاق میافتد، اما در فصل نرگس این مقطع زمانی حذف شده و به قبل و بعد از آن میپردازد.
بهعنوان تهیهکننده این کار تحسینبرانگیز است. چه شد که در این فیلم بهعنوان تهیهکننده حضور پیدا کردید؟
صباغسرشت: خانم آذربایجانی نکتهای را گفتند که به نظرم بهخصوص برای کسانی که در عرصه فرهنگ و هنر کار میکنند تأثیرگذار است و آن هم دغدغهمندی است. طبیعتا برای من که از نوجوانی تا امروز بزرگشده این سینما هستم، اگر خوب شاگردی کرده باشم، مثل تمام تهیهکنندگان حرفهای مسئله پررنگ و قابل اهمیت در انتخابهایم فیلمنامه است. طبیعتا فیلمنامههای مختلفی به دست من رسید، اما من در آن فیلمنامهها دغدغه، هدفمندی و خلاقیتی ندیدم. اگر فکر میکنم در این سینما تربیت شده و سعی کردهام چیزهایی را یاد بگیرم یا نگیرم، باید در انتخابم برای تهیهکنندگی نکتهسنجی داشته باشم که از انتخاب درست فیلمنامه و طبیعتا کارگردانی که قرار است فیلمنامه را بسازد شکل میگیرد. امتیازات خوبی را در فیلمنامه «فصل نرگس» دیدم. با شناختی که از خانم آذربایجانی بهواسطه فیلم «آینههای روبهرو» داشتم، ایشان را فیلمساز دغدغهمند و خلاقی دیدم که سراغ سوژههای تأثیرگذار میرود و سوژهها را از منظر خودش به شکل کاملا خلاقانه روایت میکند. طبیعتا همه این موارد امتیازاتی بود که من را به وجد آورد تا «فصل نرگس» را تهیه کنم. معتقدم همه ژانرها در سینما باید خوب ساخته تا دیده شوند، اما من بهعنوان تهیهکننده دوست دارم فیلمهایی را تولید کنم که روی مردم سرزمینم تأثیر داشته باشد و تلنگری بزند. شاید جذابترین و مهمترین امتیاز فیلمنامه خانم آذربایجانی، بهجز نقش مهمی که در فرهنگسازی اهدای عضو ایفا میکند، تلنگری است که به مخاطب میزند که حواسمان باشد ما کاملا روی هم تأثیر میگذاریم؛ چه آگاه باشیم یا نباشیم؛ دعوتکردن به عشق به همنوع و دوستداشتن همدیگر، دوستداشتن انسانی و آرمانی. وقتی همه این احساسهای ناب را بههم ببخشیم، قطعا تأثیرگذار خواهد بود. برای من امتیاز اول فیلمنامه «فصل نرگس» است که به آن اعتقاد و باور دارم و خودم نیز از اهداکنندگان اعضای بدنم هستم، باشد که پس از مرگم نیز بر زندگی همنوعانم تأثیرگذار باشم.
اگر بخواهم کانسپت فیلم را در نظر بگیرم، انسان در زمان حیاتش برگهای را امضا میکند که اگر مُردم، اعضای بدنم اهدا شود، اما قبول کنیم در خلوتمان این اتفاق برای همه ما اتفاق بزرگی است. در خلال فیلم وقتی متوجه این قضیه شدم متوجه شدم خیلی سخت است که در آخرین پلانها هم این سختی مشخص بود. چطور شد مسیر فیلمنامه را به جایی کشاندید که از داستان کلیشهای به غیرکلیشه رسیدید؛ داستان چند خانواده که تدوین موازی میشود و بدون اینکه هیچ ارتباطی با هم داشته باشند بههم پیوند میخورند. گاهی دیالوگهایی هم اول فیلم وجود دارد که به نظر بینمک میآیند. قرار نیست از اول شما دامی برای تماشاگر به وجود بیاورید که او را با خود همراه کنید. همانطور که در واقعیت هم قرار نیست لحظهبهلحظه زندگیمان فلسفی باشد.
انتخاب این مسیر به چه علت بود؟
آذربایجانی: زمانی که فیلمنامهای نوشته و فیلمی ساخته میشود، مهمترین مسئله درخورتوجه این است که مخاطب کیست. قرار است روی چه کسی تأثیر گذاشته شود. این فیلمنامه تا به حال چندینبار بازنویسی شده، بهتر است بگویم دوبارهنویسی کردم تا به نتیجهای برسم که خودم راضی باشم. مخاطب من در این فیلم، همه مردم هستند و برایم مهم بود که شخصیتپردازیها در فیلم بهگونهای باشد که طیف گستردهای از مردم وقتی در سینما این فیلم را میبینند، بتوانند با کاراکترها همذاتپنداری کنند. برایم مهم بود آدمهای معمولیای را طراحی کنم که شبیهشان را در جامعه میبینیم و تماشاچی بهراحتی آنها را بپذیرد و بتواند خودش را جای آنها بگذارد و بعد در فیلم به این نتیجه برسد که برای انتخابهای سازنده و بزرگ در زندگیمان لازم نیست آدمهای ویژه و خاصی باشیم. میتوانیم یک آدم معمولی باشیم، در هر شغلی با هر سطح از تحصیلات؛ اما تصمیماتی بگیریم و انجام دهیم که از ما یک انسان ویژه بسازد.
صباغسرشت: به اشتباه این ذهنیت وجود دارد که کارهای بزرگ مختص آدمهای خاص است؛ درصورتیکه اینطور نیست. تو میتوانی هر آدمی و در هر طبقهای از اجتماع باشی و هر سطحی از دانش و سواد داشته باشی؛ ولی به درجهای از معرفت انسانی رسیده باشی که انتخابهایی که میکنی، تو را ویژه کند. لازم نیست خاص به دنیا آمده باشی تا کار بزرگی کنی. میتوانی با انتخاب و اقدامت خاص شوی.
به نظرتان مقدمهچینیهای فیلم زیاد نیست؟
آذربایجانی: به نظرم نه. منظورتان کدام است؟
مثلا وجود خانم خیراندیش لازم نبود.
آذربایجانی: یکی از حرفهایی که فصل نرگس مطرح میکند، این است که ما بهعنوان انسان از سطح آگاهی محدودی برخورداریم و از کنار هم میگذریم، بدون اینکه همدیگر را بشناسیم یا بدانیم که ممکن است به شکلی ناآگاهانه در روند زندگی هم اثر میگذاریم. یکی از کارکردهای بعضی از شخصیتهای فرعی فیلم هم همین است که در عین اینکه داستانها را به هم وصل میکنند، حضورشان بر این نکته تأکید میکند.
اما این شیوه روایت در سینما ناشناخته نیست. آن روایت اگر برای شخصیتهای خاصی باشد، میتواند جوابگو باشد؛ اما شخصیتهای فیلم شما از جنس مردم کوچه و بازار هستند و هم موضوعی که انتخاب کردهاید، بهدلیل حساسیتش میتواند گسترده شود و بر تمام قشر جامعه رسوب پیدا کند؛ اما بهدلیل قابهایی که جلوی ما میگذارید و بین خانوادهها سوییچ میکنید، داستان یکتا ناصر و گوهر خیراندیش را کنار هم که بگذارم، بعد از مدتی احساس میکنم برای من بهعنوان تماشاچی سینما یک مقدار دافعه ایجاد میشود.
آذربایجانی: بههرحال این شیوه روایی تعدد شخصیت دارد و باید به تماشاچی فرصت دهیم که شخصیتها را بشناسد و یادش بماند که قصهشان چه بود. در نتیجه مقدمهچینیای لازم بود که البته تا جایی که امکان داشت، در بازنویسیهای فیلمنامه کوتاه شده است و بعد از ساخت و تدوین هم وقتی به نسخه قابل نمایشی رسیدیم، برای اینکه مطمئن باشیم که این مقدمه مخاطبان بیشتری را راضی خواهد کرد، با استفاده از روش «فوکوس گروپ»، در چند جلسه نمایش، از تعدادی تماشاگر انتخابشده بهعنوان نمایندگان قشر خودشان دعوت کردیم تا فیلم را ببینند و نظراتشان را بگویند و بعد از جمعآوری نظرات و براساس نتیجهگیری و میانگینی که از آن به دست آوردیم، روتوش نهایی در مونتاژ را انجام دادیم که در این مرحله هم بخشی از مقدمه کوتاه یا جابهجا شد.
به همین خاطر سراغ تعدد شخصیتها رفتید؟
آذربایجانی: شخصیتهای اصلی سه نفر هستند.
شما در واقع فیلم را از انتها تعریف کردید.
صباغسرشت: فرم رواییای که خانم آذربایجانی برای این فیلم انتخاب کردهاند، از الگوی فیلمنامه کلاسیک تبعیت نمیکند و یک روایت تودرتو است و این جنس روایت هم مثل فیلمنامههای قهرمانمحور برای خودش ساختاری مشخص دارد.
در این ساختار فیلمنامهنویسی، شخصیتهای داستان بیشتری خلق میشوند که هم گاهی بدون آگاهی و در بعضی موارد با انتخاب در مسیر راه زندگی هم قرار میگیرند و بر سرنوشت یکدیگر تأثیر میگذارند. سیلیزدن متداول و رایج ساختار کلاسیک که معمولا در ١٠ دقیقه، یک ربع اولیه فیلم وجود دارد، اینجا دیده نمیشود و طبعا از الگوی خاص خودش پیروی میکند که در بین این شخصیتهای داستانی متعدد باید به جزئیات معرفی شوند، گفتوگوهای بین شخصیتهای فیلم که طبعا اطلاعاتی مهم دارند، در واقع به ما کد میدهند که در ذهن مخاطب بماند. در واقع در این ساختار روایی، سیلی اول، در فصل پایانی فیلم به مخاطب میخورد.
شهرام مکری در «اشکان و انگشتر متبرک» این کار را کرده؛ اما مخاطب فیلم شما گستردهتر است. این یک حُسن است که تماشاگر با این شکل روایت آشنا شود. به نظرم بهتر بود قضیه را کوتاهتر ميکردید.
آذربایجانی: همانطور که قبلتر گفتم، این فیلمنامه بارها و بارها بازنویسی شد و بعد از جلسات نظرسنجیمان هم به این نتیجه رسیدیم که اگر ذرهای از این نسخهای که نهایی شده، کمتر شود، بسیار علامت سؤال در ذهن تماشاچی ایجاد خواهد شد و فیلم و شخصیتها الکن میمانند و باز هم همانطور که قبلا گفتم، به خاطر تأثیری که میخواهم این فیلم روی تماشاچی بگذارد مهم بود که مخاطب بتواند شخصیتها را بشناسد و با آنها ارتباط لازم را برقرار کند.
شخصیتهایتان را از بین خانمها انتخاب کردید چون میخواستید تأثیرات بیشتری بگذارید؟
آذربایجانی: شخصیتهای اصلیتر زن هستند، اول به این دلیل که خودم زن هستم و ناخودآگاه وقتی به قصهای فکر میکنم شخصیت اولی که به ذهنم میرسد، زن است. بعد به این علت که در سینما عموما به شخصیتهای مرد بیشتر و کاملتر پرداخته میشود و زنها بیشتر در حاشیه هستند. بنابراین بهعنوان یک فیلمساز زن، فکر میکنم خوب است اگر بتوانم، زنها را، دغدغهها و رؤیاها و عواطفشان را به تصویر بکشم. البته این اصلا به این معنی نیست که آدمها را براساس جنسیتشان تعریف میکنم. انسانها با میزان انسانیتشان برای من معنا پیدا میکنند، فارغ از جنسیت فکر میکنم که این باور و نگاه در فیلمم هم کاملا دیده میشود.
پس فمینیست نیستید؟
آذربایجانی: نه به مفهوم مردستیزی یا برتری جنسیتی! از نظر من انسانها برابرند و انسانیتشان ملاک ارزشگذاری من است.
اگر فقط انسانیت برای شما مهم است، چطور فقط زنها دچار زایش میشوند.
آذربایجانی: زنها هم در کنار مردها به زایش میرسند.
صباغسرشت: این مربوط به آفرینش است.
آذربایجانی: اگر فیلمساز مردی همین قصه را برعکس بسازد، همینقدر ارزشمند است.
این نوع رفتارها کمی دور از واقعیت است که شما میخواهید به واقعیت فعلی جامعه تبدیل کنید. کاری که گوهر خیراندیش میکند و بعد میپرسد سولماز کیست، به نظرتان دور از جامعه ما نیست؟
آذربایجانی: خیر. کاراکتر گوهر خیراندیش را براساس تجربه واقعی خودم نوشتم. یک خانم راننده با همین کاراکتر، همینقدر کنجکاو و دلسوز و نگران را از نزدیک دیدهام. ضمن اینکه یک نکته دیگر در این فیلم وجود دارد. من مستند نمیسازم، من داستانی میسازم و دستم بازتر است در اینکه قصهام را طوری تعریف کنم که بتوانم آنچه برایم مهم است را نشان دهم. برایم مهم است به تماشاچی بهخصوص سالهای اخیر یادآوری کنم زمانی نسبت به هم مهربان بودیم و نگران همدیگر میشدیم بدون اینکه همدیگر را بشناسیم. اتفاقی که اخیرا متأسفانه روزبهروز کمرنگتر و دستنیافتنیتر میشود.
درنهایت میتوان گفت مرگ چیز خوبی است چون میتواند افراد را به هم نزدیکتر کند.
آذربایجانی: من میگویم مرگ گریزناپذیر است و در واقع بخشی از زندگی است و کلا برداشت ما از هر اتفاقی، میزان تلخی یا شیرینی آن اتفاق را تعریف میکند. با همین نگاه و اعتقاد هم فصل نرگس را ساختم.
و این تلنگر که به خودمان بگوییم این راهی است که همهمان میرویم و چه بهتر که در کنار ما دیگران هم بتوانند زندگی کنند.
آذربایجانی: دقیقا. ضمن اینکه موضوع اهدای عضو در کشور ما قانونی است و مشکل شرعی ندارد، اما با تحقیقاتی که قبل از نگارش فیلمنامه در بیمارستان دانشوری و دیگر جاها انجام دادم، با کمال تعجب متوجه شدم هنوز تعداد زیادی از مردم هستند که به غلط فکر میکنند این کار خلاف شرع یا عرف است یا اینکه با این تفکر که مبادا اعضای عزیز مرگمغزیشدهشان به بدن یک آدم بد پیوند شود! راضی به اهدای اعضا نمیشوند!
صباغسرشت: در واقع آنها مرگ مغزی عزیزشان را پذیرا نیستند و تا آخرین دقایق در انتظار معجزه هستند. امیدوارم «فصل نرگس» تلنگری باشد به همه مردم عزیز سرزمینمان که حس نوعدوستی و انساندوستی دوباره در جانشان زنده شود و این فیلم بتواند در ابعاد گستردهای بر عموم جامعه تأثیرگذار باشد که فرهنگ ناب اهدای عضو بین همه مردم نازنین سرزمینم جاری و ساری شود. واقعیت این است، مرگ حق است، همه ما از این دنیا رخت خواهیم بست، چه بهتر با دستهای خالی نرویم و حداقل با مرگمان هم بر زندگی نوع بشر تأثیرگذار باشیم و زندگیهای جذابتری را به آدمهای دیگری ببخشیم.
پسر آقای محمدرضا عارف چطور در این پروژه سرمایهگذاری کرد؟
صباغسرشت: البته آقای حمیدرضا عارف شخصیت حقیقی و مستقل خودشان را دارند گرچه پسر آقای دکتر عارف هستند. تحصیلات علمی و دانشگاهی ایشان کاملا مرتبط با حوزههای اقتصادی و سرمایهگذاری نهفقط در عرصه فرهنگ و هنر که گستردهتر از اینهاست و قبل از فیلم «فصل نرگس» روی آلبوم «امیر بیگزند» محسن چاووشی سرمایهگذاری کرده بودند که در جشنواره موسیقی امسال هم موفق به دریافت بهترین آلبوم موسیقی سال شد.
در واقع این روشنگر این واقعیت است که ایشان دغدغه کار فرهنگی و هنری را شخصا دارند. هر سرمایهگذار یک روز به شیوهای وارد سینما میشود که آن هم قطعا حاصل پیگیریهای تهیهکننده است تا بتواند شریکش را به بهترین و امنترین شکل ممکن انتخاب کند. طبیعتا در مسیر رسیدن به تولید «فصل نرگس» با افراد مختلفی در موضوع سرمایهگذاری فیلم نشست و برخاست داشتم و حق داشتم بهترین گزینه را انتخاب کنم. همسوترین و همراهترین فردی که در این مسیر دیدم آقای حمیدرضا عارف بودند که با علاقهای که به موضوع فیلم پیدا کردند بهعنوان سرمایهگذار با اطمینان و اعتماد کامل به تهیهکننده. فیلم، همراه «فصل نرگس» شدند.
با این تعداد بازیگر، هزینه فیلم بالا نرفت؟
صباغسرشت: «فصل نرگس» در شرایط اقتصادی امروز اصلا فیلم ارزانی نیست. فیلمی است که کاملا به صورت استاندارد تهیه شده؛ نهفقط به دلیل تعدد بازیگران، بلکه عوامل پشت دوربین فیلم نیز همه افراد صاحبنام و پیشکسوت در حوزه حرفه و تخصص خودشان هستند. من معتقدم برای یک تهیهکننده میزان تخصص افراد در جلوی دوربین با پشت دوربین باید در یک سطح از اهمیت باشد. به قولی اینگونه نباشد که جلوی دوربین را ویترینی از چهرههای معروف و محبوب مردم کند درحالیکه به ارزشها و توانمندیهای لازم برای پشت دوربین بهایی نداده باشد، به نظر من بهعنوان یک تهیهکننده جوان در سینما، همه امکانات و تسهیلاتی که یک فیلم لازم دارد و کلیه عوامل و نیروهای انسانی همه باید به دقت انتخاب شوند، بنابراین از منظر من مرحله تولید و پس از آن، مرحله پس از تولید برای تهیهکننده فیلم مهمترین مراحل تولید یک فیلم به حساب میآید و این توجهات در تولید همه در بازتاب اقتصادی فیلم تأثیرگذار خواهد بود. بهخصوص وقتی فیلمنامهای با یک موضوع کاملا ارزشمند و انسانی را هدف تولیدم قرار میدهم، حتما و لزوما باید دقت بیشتری در تولید و تهیه فیلم داشته باشم تا فیلمی همشأن و وقار موضوعیت فیلم تهیه کرده باشم.
«فصل نرگس» فیلمی امیدبخش و دغدغهمند است، قصهای که تعریف میکند تأثیرگذار است و هدف مهمش ترویج فرهنگ و معرفت نوعدوستی و انساندوستی است و مخاطبانش عموم مردم جامعه عزیزمان خواهند بود؛ پس ما صاحبان فیلم وظیفه داریم احترام به مخاطب را در اولویت قرار دهیم و فیلمی تأثیرگذار و ارزشمند را برایشان به نمایش بگذاریم با این امید که مخاطبان عزیزمان هم فیلممان را خوب ببینند، حرفهایش را خوب بشنوند، از فیلم تأثیر لازم را بگیرند و انشاءالله در نهایت تأثیرگذار هم باشند.
منبع: شرق