کد خبر: ۴۰۹۴۱۲
تاریخ انتشار:

ثروت‌ربایی با کاسکو !

اعتماد بی‌جا سبب شکل‌گیری بسیاری از پرونده‌های جنایی شده است
به گزارش بولتن نیوز، دو پسر جوان به اتهام آدم‌ربایی و ضرب و جرح شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: من مرد ثروتمندی هستم و چندین خانه و ویلا در تهران و شهرهای شمالی کشور دارم. در حال حاضر هم به تنهایی در خانه باغ بزرگی حوالی نیاوران زندگی می‌کنم. حدود سه ماه قبل بود که پای دختر جوانی به باغ من باز شد. آن روز داخل باغ در حال آبیاری درختان بودم که زنگ در به صدا در آمد. وقتی در را باز کردم دختر جوانی پشت در بود و گفت پرنده کاسکو‌اش به داخل باغ من آمده است و اجازه گرفت برای گرفتن آن به داخل باغم بیاید که من هم به او اجازه ورود دادم. او خودش را سهیلا معرفی کرد و گفت دانشجوی پزشکی و همسایه من است. دختر جوان آن روز پرنده کاسکواش را گرفت و از باغ من بیرون رفت، اما هر چند روز یک‌بار به بهانه‌ای به خانه من رفت و آمد داشت. سرانجام هم با چرب‌زبانی خودش را به من نزدیک و اعتماد مرا به خودش جلب کرد. پس از این ارتباط ما ادامه داشت گاه هم دو نفری با هم بیرون می‌رفتیم تا اینکه امروز با هم قرار گذاشتیم برای شام به رستوران برویم.

اجرای نقشه

وی ادامه داد: نزدیک غروب آفتاب بود که سهیلا در حالی که پشت فرمان پرایدی نشسته بود به دنبال من آمد. وقتی سوار شدم دو پسر جوان دیگر هم داخل خودرو بودند که سهیلا آنها را از دوستان دانشگاهی‌اش معرفی کرد. یکی از آنها خیلی قیافه‌اش آشنا بود و احساس کردم او را جایی دیده‌ام که بعداً فهمیدم او راننده آژانسی بود که سهیلا را به رستوران می‌آورد. پس از طی مسافتی سهیلا مسیرش را تغییر داد و به طرف بزرگراه کرج رفت. وقتی علت تغییر مسیر را پرسیدم ناگهان پسر جوانی که کنارم نشسته بود با مشت به جانم افتاد و سر مرا به زیر صندلی برد و تهدید کرد هیچ حرکتی نکنم. تازه متوجه شدم در دام چه افرادی گرفتار شده‌ام. با التماس و گریه خواستم رهایم کنند، اما فایده‌ای نداشت تا اینکه ساعتی بعد آنها با خودرو وارد ویلایی شدند. دو پسر جوان مرا داخل یکی از اتاق‌ها به تخت بستند و پس از گرفتن کلید باغ و مدارکم، به شدت شکنجه دادند و خواستند ۳۰۰ میلیون تومان به آنها بدهم. وقتی به آنها گفتم، پولی ندارم سهیلا مایع اسیدی را به پشتم ریخت که از شدت سوزشش فریادم به آسمان بلند شد. سهیلا گفت باید علاوه بر ۳۰۰ میلیون تومان تمامی اموالم را به نام او بزنم وگرنه مرا شکنجه می‌دهد.

فریب آدم‌ربا

پیرمرد ادامه داد: آنها چند ساعت مرا به شدت شکنجه دادند تااینکه بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم دیدم پسر جوانی که قیافه‌اش آشنا بود، کنار من است. او گفت سهیلا و پسر دیگر برای گرفتن شام بیرون رفته‌اند.

به او پیشنهاد دادم اگر مرا رها کند ۴۰۰ میلیون تومان به او می‌دهم و پسر جوان هم قبول کرد و دست و پای مرا باز کرد و من هم فرار کردم. وی در پایان گفت: وقتی فرار کردم، متوجه شدم انگشتم جوهری است به همین دلیل احتمال می‌دهم آنها زمانی که بیهوش بوده‌ام از من اثر انگشت روی کاغذ سفید گرفته‌اند.

بازداشت سهیلا

مأموران پلیس در نخستین گام سهیلا را شناسایی و بازداشت کردند. متهم ابتدا منکر آدم‌ربایی شد، اما وقتی مقابل شاکی قرار گرفت به آدم‌ربایی با همدستی بهمن و پرویز اعتراف کرد. پس از این مأموران دو متهم را دستگیر کردند.

در دادسرا

چند روز قبل سه متهم در دادسرای جنایی مقابل قاضی آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای امورجنایی به جرم خود اقرار کردند. سهیلا و پرویز در گفت‌وگو با خبرنگار ما، ماجرای آدم‌ربایی را شرح دادند.

گفت‌وگو با ۲ نفر از متهمان

چند سال داری؟

۲۵ سال.

دانشجوی کدام دانشکده پزشکی هستی؟

من دانشجو نیستم. ابتدا به شاکی دروغ گفتم دانشجوی پزشکی هستم و بعد هم که دستگیر شدم، خواستم قاضی را فریب دهم به همین دلیل به قاضی هم گفتم که دانشجوی پزشکی هستم، اما قاضی فریب مرا نخورد و دستم رو شد.

خودت نقشه دوستی با پیرمرد سالمند را طراحی کردی؟

نه. من اصلاً او را نمی‌شناختم تا اینکه چند ماه قبل نامزد یکی از دوستانم به نام سیاووش این پیشنهاد را داد.

بیشتر توضیح بده؟

سیاووش در یک بنگاه املاکی در شمال تهران کار می‌کند. شاکی چندین بار خانه‌اش را برای اجاره به بنگاه آنها سپرده بود. سیاووش هم متوجه شده بود که او مرد تنها و پولداری است. از آنجایی که من دختر زیبا و شیک‌پوشی بودم به من پیشنهاد داد با پیرمرد ثروتمند رابطه دوستی برقرار کنم. سیاووش از من خواست تا به خانه او رفت و آمد کنم و همه چیز را زیر نظر بگیرم. قرار بود زمانی که باغبان و خدمتکار او در خانه نیستند به سیاووش خبر بدهم و او هم به آنجا بیاید و به زور از شاکی اثر انگشت بگیرد و اموالش را به نام خودش منتقل کند.

بعد چه شد؟

سیاووش یک پرنده کاسکو‌ به من داد و من هم پرنده را در باغ شاکی رها کردم و بعد به بهانه گرفتن پرنده کاسکو‌ام وارد باغ او شدم و باب آشنایی ما با هم باز شد. خیلی زود او را فریب دادم و سعی کردم به او ابراز علاقه کنم و مرد ثروتمند هم از اینکه با دختر جوانی دوست شده بود، خیلی خوشحال بود. من هر روز به باغ مرد ثروتمند رفت و آمد و همه چیز را زیر نظر داشتم تا در فرصت مناسب سیاووش نقشه‌اش را عملی کند تا اینکه متوجه شدم، سیاووش قرار است پول کمی به من بدهد. به همین دلیل موضوع را با پسر مورد علاقه‌ام بهمن و دوست او پرویز که هر دو در یک آژانس اتومبیل کار می‌کنند، در میان گذاشتم و آنها هم قبول کردند تا پیرمرد ثروتمند را برباییم و از او اخاذی کنیم.

درباره روز حادثه توضیح بده؟

شاکی چندین بار مرا به رستوران دعوت کرده بود تا اینکه روز حادثه من او را به رستوران دعوت کردم. آن روز با بهمن و پرویز به دنبال پیرمرد پولدار رفتیم و او را سوار خودرو کردیم. وقتی متوجه نقشه ما شد پرویز او را کتک زد و سرش را به زیر صندلی برد تا اینکه ساعتی بعد جلوی ویلا خودرو را نگه داشتم. وقتی من و بهمن از خودرو پیاده شدیم تا در ویلا را باز کنیم، ناگهان پرویز خودش را به پشت فرمان رساند و با خودرو از محل گریخت.

شاکی می‌گوید او را چند ساعت داخل ویلا حبس کردید و با اسید او را شکنجه داده‌اید؟

نه. دروغ می‌گوید اصلاً وارد ویلا نشدیم که پرویز به ما خیانت کرد و او را فراری داد.

الان چه احساسی داری؟

پشیمان هستم. من قصد آدم‌ربایی نداشتم. شاکی همیشه مرا به رستوران می‌برد و کادوهای گرانقیمت برایم می‌خرید و حتی قول داده بود اگر با او ازدواج کنم یکی از خانه‌هایش را به نام من می‌زند، اما شیطان مرا وسوسه کرد و اینگونه گرفتار شدم.

***

شما خودت را معرفی کن؟

من پرویز هستم و ۳۰ سال دارم.

چه شد که وارد نقشه آدم‌ربایی شدی؟

طمع کردم، اما بعد پشیمان شدم.

چرا؟

چند روز قبل از حادثه سهیلا به سراغ من آمد و گفت با پیرمرد ثروتمندی دوست شده است. او گفت قرار است با بهمن شاکی را بربایند و اموالش را بالا بکشند و اگر من با آنها همکاری کنم، پول هنگفتی به دست می‌آورم. ابتدا تردید داشتم، اما بعد وسوسه شدم و قبول کردم.

چرا تصمیم گرفتی او را نجات بدهی؟

من در میانه راه پشیمان شدم و وقتی متوجه تصمیم هولناک سهیلا و بهمن شدم، تصمیم گرفتم او را نجات دهم تا بیشتر از این جرمی مرتکب نشوم. وقتی سهیلا خودرو را جلوی ویلا نگه داشت و با بهمن از خودرو پیاده شد و به طرف ویلا رفتند که من پشت فرمان نشستم و فرار کردم. من شاکی را در کنار خیابانی پیاده و خودرو را همانجا رها کردم و با تاکسی به خانه‌مان رفتم.

چه تصمیم خطرناکی گرفته بودند؟

سهیلا قرار بود پیرمرد ثروتمند را چند روزی در ویلا حبس کند و دارویی که باعث فراموشی می‌شود به او بخوراند و بعد وقتی او آلزایمر گرفت، اموالش را بالا بکشد اما من متوجه شدم که سهیلا این داور را تهیه نکرده است و قصد دارد ابتدا ۳۰۰ میلیون تومان از شاکی اخاذی کند و بعد از اینکه بقیه اموالش را بالا کشید او را به قتل برساند. آنها گفتند اگر پیر مرد اسناد را امضا نکند، انگشت او را قطع می‌کنند و با انگشت قطع شده اسناد را انگشت می‌زنند.

سه متهم بعد از پایان جلسه در اختیار مأموران پلیس آگاهی قرار گرفتند.

منبع: روزنامه جوان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین