دو تا «کلاغ» بده اینور، آقا منتظره. پسر بدو برو دو تا بسته «سیر و پیاز» از انبار بیار! اشتباه نکنید اینجا نه میدان ترهبار است نه بازار پرنده فروشها. اینجا یکی از صدها مغازه خیابان انقلاب است که کتابهای کمک آموزشی میفروشند. بازاری که این روزها با شروع مدارس، حسابی شلوغ و پر سر و صداست.
به میدان انقلاب مانند همه روزهای سال، پر رفت و آمد است اما اوایل مهر با شروع مدارس، خریداران جدیدی به اینجا سر میزنند؛ دانشآموزانی که همراه پدر و مادرها با فهرستی بلند بالا از کتابهای کمک آموزشی، راهی این میدان میشوند. کتابهایی با عناوین جالب و گاه خندهدار و با جلدهایی که روی خیلی از آنها یا عکسی از آلبرت انیشتین است یا کاریکاتوری از یک بچه دبستانی غرق در اعداد و علائم ریاضی. بازاری پر رونق و متنوع برای هر ذائقهای؛ از گهواره تا گور. در این گزارش قصد پاسخ دادن به این پرسشها را نداریم؛ اینکه از کی سر و کله کتابهای کمک آموزشی و حلالمسائل پیدا شد؟ آیا واقعاً این حجم از کتابهای آموزشی، کمکی هم به آموزش میکند؟ تولید و انتشار این حجم انبوه از کتابهای کمک درسی و کنکوری به نفع چه کسانی است؟ بگذریم از اینکه کارشناسان میگویند با رسیدن تب کنکور به مقاطع پایین تحصیلی و ورود گزینههای ۴ جوابی و حلالمسائل آنها، دیگر حتی کتابهای درسی هم نمیتوانند کمکی به شکلگیری آینده کودکان داشته باشند. این کتابها حتی به کودکان پیش دبستانی و دبستانی هم اهمیت کنکور را گوشزد میکنند و اینکه موفقیت تحصیلی تنها و تنها در یک چیز خلاصه میشود؛ پاسخ درست گزینهها.
علی، صاحب مغازه کتابفروشی در یکی از زیرزمینهای خیابان انقلاب است. روی سردر مغازهاش نوشته شده «کتابهای کمک آموزشی» و «عمومی» اما هرچه چشم میگردانی خبری از کتابهای عمومی نیست و تنها چیزی که در مغازه دیده میشود ستونهای بلند کتابهای کمک آموزشی است که نیمی از مغازه را پر کرده. علی ۱۰ سال است در این زیرزمین مغازه دارد. او که حسابی سرش شلوغ است، دو جمله با گوشی حرف میزند و دو جمله با شاگردهای مغازه و همه سعیاش را میکند تا هر چه زودتر مشتریها را راه بیندازد: «بدو ۲ تا کارتن شیمی سال دوم بیار! جلو در.»،
«دو تا کلاغ به این خانم بده، خیلی وایستاده منتظره!» گوشه پرت و کم نور مغازه قفسهای نه چندان بزرگ از کتابهای عمومی پیدا میکنم؛ رمان، تاریخ و چند مجموعه شعر.
مغازه که خلوتتر میشود، از علی میپرسم کتابهای عمومی هم خریدار دارد یا نه؟ میگوید: «فصل این کتابها تمام شده. رمان و شعر بیشتر در تابستان فروش میرود. الان بیشتر مشتریها دنبال کتابهای کمک آموزشی هستند و تقریباً تا آبان و اوایل آذر بازار شلوغ است.»
در ازدحام جمعیت زیرزمین و راسته کتابفروشان، جای سوزن انداختن نیست. پیادهرو نه چندان باریک خیابان هم در اشغال موتورسیکلتها، دستفروشها، دادزنها و پلاکارد به دستهاست. پلاکاردهایی که روی همه آنها نوشته شده تحقیق و پایان نامه و مقاله و دادزنها شما را به کتابفروشیهای کمک آموزشی فرا میخوانند. خیابان انقلاب شبیه یک مغازه بزرگ ساندویچی است که بهسرعت خوراک عابران تشنه تحصیل و کنکور و موفقیت را میپیچد. غذایی که بهدرد سیری نمیخورد و زیادهروی در آن سوء تغذیه هم میآورد. میدان انقلاب و خیابانها و کوچه پسکوچههای دور و برش در فصل پاییز دیدن دارد. پاساژهای میدان انقلاب در فصل پاییز مشتری رمان خوان و تاریخ خوان و فلسفه خوان ندارد یا آنقدری نیست که به چشم بیاید.
ورودی بازارچه کتاب خیابان انقلاب که پاساژی پر از مغازههای کتابفروشی است، یکی از ناشران کتابهای کمک آموزشی نمایندگی بزرگ و شیکی دارد. مردم در رفت و آمد هستند و هر کسی که وارد مغازه میشود، دست خالی برنمیگردد. روی میز شیشهای مغازه ظرفی شکلات گذاشتهاند تا بچههایی که با پدر و مادرشان به خرید میآیند دهانی شیرین کنند. از سیرایی مدیر فروشگاه، میپرسم بیشترین فروش شما کتابهای چه مقطعی است؟ میگوید: «بیشترین فروش برای کتابهای پیش دبستانی و سال اول دبستان است»
با تعجب میپرسم مگر پیش دبستانی هم کتاب کمک آموزشی دارد؟ میگوید: «چرا ندارد؟! البته این نیاز بیشتر به خاطر شوق خانوادههاست که دوست دارند کتاب مهمی دست بچههایشان باشد. به همین خاطر ما این کتابها را منتشر میکنیم.»
سیرایی پکیج کامل کتابهای پیش دبستانی را روی میز میگذارد تا از نزدیک عناوین کتابها را ببینم: «چطور دقت کنم؟»، «ریاضی و هوش»، «مهارتهای اجتماعی»، «معرفی مشاغل» و…
خانمی مشغول خرید این پکیج درسی برای کودکان پیش دبستانی آموزشگاهش است. از او میپرسم آیا این کتابها تأثیری هم روی آموزش یا تربیت و نگاه بچهها دارد؟ میگوید: «نه آقا! هیچ کدام از بچهها هم دوست ندارند این کتابها را بخوانند اما پدر و مادرها اصرار دارند بچهها که میآیند، کتاب دستشان باشد و ما مجبور میشویم بیاییم این کتابها را بخریم تا مربیها از روی این کتابها به بچهها درس بدهند. تازه فهم بعضی از این کتابها برای بچهها سخت هم هست.»
پاساژ شلوغ است. پدر و مادرها بههمراه بچهها از مغازهای به مغازه دیگر میروند و دنبال کتاب کمک آموزشی میگردند. روی شیشه اکثر کتابفروشیها کاغذهایی با عناوین «کتاب آموزشی موجود است» یا «کتاب دانشگاهی موجود است» دیده میشود.
گوشه پاساژ یک مغازه کتابفروشی عمومی است که روی سردرش نوشته شده «انتشارات خجسته». داخل مغازه، برعکس دیگر مغازههای پاساژ سوت و کور است و فروشنده گوشه مغازه پشت میز نشسته. خودش را «حسین خالدی» معرفی میکند. از او راجع به بازار این روزها میپرسم. لبخند تلخی میزند و میگوید: «هیچ خبری نیست. بازار شلوغ است اما همه دنبال کمک آموزشی هستند. خلاصه، فصل درس است و بازار کتابفروشیهای کمک آموزشی هم داغ است.» همینطور که از کسادی بازار کتابهای عمومی حرف میزنیم، هر چند دقیقه یک نفر میآید و سراغ کتابهای کمک آموزشی را میگیرد. بهشوخی میگویم شما هم تعطیل کن و مغازه کمک آموزشی باز کن! میگوید: «متأسفانه کار ما این نیست. اما بالاخره یک روز تعطیل میکنیم و داخل مغازه گل کوچک بازی میکنیم«.
خیابانهای جنوبی انقلاب مانند دوازده فروردین هم پر از کتابفروشی است اما چیزی که در این خیابانها بیشتر به چشم میآید وانتها و نیسانهایی هستند پر از کارتنهای کتابهای کمکآموزشی. روی کارتنها میتوانید نام انتشاراتیهای مختلف را هم ببینید. نیسانها از انبارهای بزرگی که در این خیابانهاست برای هر نقطه از ایران بارگیری میکنند.
یکی از این نیسانها روبه روی یکمغازه عمده فروشی ترمز میکند تا بارگیری کند. داخل مغازه هم چند نفر مشغول جا به جا کردن کارتنها هستند. صاحب مغازه پشت دخل نشسته و با ماشین حساب مشغول حساب و کتاب فاکتورهایی است که روی میز ریخته. او که در مغازهاش از همه ناشران کمک آموزشی کتاب دارد، میگوید: «ما اینجا همه عنوان کتابی داریم و آنقدر هست که گاهی هم خودمان و هم انتشاراتیها گیج میشویم. بعضی وقتها مشتری هم عنوان کتاب را درست نمیداند. چون معلمها یک چیزی میگویند و آنها به هوای آن کتاب میآیند و بعد متوجه میشوند همان عنوان را همه انتشاراتیها دارند و گیج میشوند. یکی از مشکلات ما این است که بعد از چند روز مشتری برمیگردد و میگوید کتاب را اشتباه دادهاید. ما فلان ناشر را میخواستیم.» آقای رضایی معتقد است بازار کتابهای کمک آموزشی یک بازار کاملاً رقابتی است و کافی است ناشری یک عنوان کتاب منتشر کند تا بقیه هم عین همان را وارد بازار کنند.
«علیرضا میرآفتاب» هم یکی از پخشکنندگان کتابهای کمک آموزشی در ایران است. او در خیابان دوازده فروردین خانه قدیمی بزرگی را برای این کار اجاره کرده. خانهای که یک سوله بزرگ و دو طبقه آن و راهپلهها و حمامش هم پر از کتابهای کمک آموزشی است. یک دستگاه برای بستهبندی کارتنها وسط حیاط است و یک اتاق کوچک هم محل استراحت کارگرها. چند نفر در حال بردن و آوردن کارتنهای بزرگ کتاب هستند و میرآفتاب خودش مشغول چک کردن فاکتور سفارشها.
میرآفتاب ۲۵ سال است که سابقه اینکار را دارد و نمایندگی توزیع ۴۶ ناشر. از او میپرسم چه شد که یکدفعه این همه ناشر کتابهای کمک آموزشی وارد بازار شد؟ او برایم از ناشری میگوید که به یک باره با سرمایه زیاد و تبلیغات گسترده کار را آغاز کرد و بازار این نوع از کتابها را دگرگون کرد: «بعد از آن بقیه ناشران به تقلید شروع به کار کردند و بازار پر از انتشارات کمک آموزشی شد تا اینکه این بازار حالا آنقدر پرسود و پرطرفدار شده که خیلیها میآیند و شرکتی تأسیس میکنند و دست به کلاهبرداری میزنند.» میرآفتاب خودش یکی از قربانیهای این شرکتهایی است که هیچ وقت به بازار راه پیدا نکردهاند.
جلوی دانشگاه تهران میایستم و به پدر و مادرهای آن سوی خیابان نگاه میکنم که آرزو دارند با خرید حلالمسائل روزی فرزندانشان را در پیادهرو این سو ببینند. زیر سردری که عکسش روی اسکناسهای پنجاه تومانی دلربایی میکند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com