کد خبر: ۳۹۹۸۸۶
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز/7 مهر 95/

چرا علیه ما شهادت دادید؟

و به پوست‌های [بدن] خویش گفتند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید و تنها به سوی او بازمی‌گردید.
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 7 مهر به آیه 21 سوره فصلت پرداخته شده و در آن آمده است:

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ         
سوره فصلت (41) آیه21         

[در آیه قبل اشاره شده که در قیامت گوش و چشم و پوست بر آنچه انسان انجام داده، شهادت می‌دهند، سپس می‌فرماید:]

ترجمه:
و به پوست‌های [بدن] خویش گفتند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید و تنها به سوی او بازمی‌گردید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«جُلُود»، جمعِ «جِلد» به معنای «قشر و لایه محافظ بدن» (پوست) است که در زبان فارسی هم این را به عنوان مطلق قشر محافظ (مثلا: جلد کتاب) به کار می‌بریم. برخی گفته‌اند اصل این ماده دلالت بر سختی و محکمی می‌کند و پوست بدن را هم از این جهت «جِلد» می‌گویند که از گوشتی که زیر پوست است محکم‌تر و نفوذناپذیرتر است؛ چنانکه به زمین صُلب و سفت هم «جَلَد» می‌گویند. (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص471) تعبیر «جَلدة» که به معنای تازیانه زدن است و در قرآن هم به کار رفته (نور/4) در اصل به معنای ضربه زدنی است که به پوست بدن برخورد کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص199). برخی منظور از «جلد» در آیه محل بحث را به معنای «بدن» (در مقابلِ: قلب، به معنای جان‌ و نفْس) دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص199) و نیز گفته شده که تعبیر «جلود» کنایه از «فروج» (اندام‌های جنسی) است، همان گونه که «غائط» که به معنای «صحرا» است به عنوان کنایه از دستشویی رفتن به کار رفته است. (المنتخب من كنايات الأدباء للجرجاني، ص 9 ؛ معانی القرآن للفراء، ج3، ص16 ) و در روایتی از امام صادق ع نیز صریحا «جلود» به معنای «فروج» معرفی شده است. (تفسير القمي، ج‏2، ص264)

«وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» از این عبارت به بعد را برخی از مفسران، سخن خداوند (نه ادامه سخن قبل) دانسته‌اند که احتجاج می‌کند که چگونه اعضای بدن را بر سخن گفتن توانا کرد (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏9، ص14) اما سایر مفسران تذکر داده‌اند به اینکه اگر آن را ادامه سخن قبل (یعنی ادامه سخن اعضای بدن) بدانیم هم مشکلی ندارد. (المیزان، ج17، ص380)

«إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»: «الیه» جار و مجروری است که وابسته به «ترجعون» است و باید بعد از آن می‌آمد؛ اینکه قبلش آمده دلالت بر حصر می کند؛ لذا در ترجمه، قید «تنها» اضافه شد.

حدیث
1) از امام باقر ع در ضمن حدیثی طولانی، روایت شده است:... و این گونه نیست که اعضا و جوارح علیه انسان مومن شهادت دهد؛ بلکه فقط علیه کسی شهادت می‌دهد که عذاب بر او قطعی شده باشد اما مومن، خداوند کتابش را به دست راستش می‌دهد که خداوند عز و جل فرموده است: پس آنکه کتابش به دست راستش داده شد آنا‌اند که کتابشان را [با خیالی راحت] می‌خوانند و ذره‌ای به آنها ظلم نمی‌شود [= ذره‌ای از حقشان که در دنیا توسط دیگران تضییع شده بود، فروگذار نمی‌شود] ...
الكافي، ج‏2، ص32

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال‏:
... وَ لَيْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلَى مُؤْمِنٍ إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلَى مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيُعْطَى كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلا» ...

2) شخصی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و می‌گوید در کتاب خداوند شک کرده‌ام و آیاتی را بیان می‌کند که از نظر خودش با هم ناسازگار است، از جمله آنها آیاتی است که درباره منع انسانها از سخن گفتن در مقابل آیاتی که حکایتگر سخنانی از انسانها در روز قیامت است. حضرت به یکایک آنها پاسخ می‌دهد به این سوال چنین پاسخ می‌دهند:

و اما اینکه فرمود «روزی که روح و ملائکه به صف قیام می‌کنند و سخن نمی‌گوید مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و سخن صواب خواهد گفت» (نبأ/38) و فرمود «به خدا سوگند ما مشرک نبوده‌ایم» (انعام/23) و فرمود: «روز قیامت برخی به برخی کفر می‌ورزند و برخی برخی دیگر را لعن می‌کنند» (عنکبوت/25) و فرمود: «این مطلب حقی است که اهل نار با هم در خصومت‌ و نزاع‌اند» (ص/64) و فرمود: «نزد من خصومت و نزاع نکنید در حالی که قبلا به جانب شما هشدارها فرستاده بودم» (ق/28) و فرمود: «امروز بر دهانهایشان مهر می‌زنیم و دست‌هایشان سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه کسب کرده‌اند شهادت می‌دهند» (یس/65)؛
اینها هر کدام در موقعیتی غیر از موقعیت دیگری در آن روزی است که «مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج/4) که خداوند عز و جل خلایق را در مواطنی جمع می‌کند که با هم فرق دارند و برخی با برخی سخن می‌گویند و برخی از برخی مغفرت طلب می‌کنند که آنها کسانی بودند که در سرای دنیا نسبت به روسا و اتباع آنها اطاعتی داشتند و اهل معصیتی که از آنها نفرت می‌بارد و در سرای دنیا در ظلم و دشمنی به هم یاری می‌رساندند اعم از مستکبران و مستضعفان همدیگر را لعن می‌کنند؛
سپس در موطنی دوباره گرد هم می‌آیند و گریه می‌کنند به نحوی که اگر صدایشان برای اهل دنیا آشکار می‌شد همه خلق از معیشت‌شان باز می‌ماندند و دلهایشان تکه‌تکه می‌شد مگر که خدا بخواهد؛ پس همچنان خون می‌گریند؛
سپس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند و از آنها خواسته می‌شود سخن بگویند پس می‌گویند: «پروردگارا ما مشرک نبودیم» پس خداوند بر دهان آنها مهر می‌زند و دست و پا و پوست بدن [یا: اندام جنسی] آنان به سخن درمی‌آیند و هریک به معصیتی که از او سر زده بود شهادت می‌دهد سپس مهر از زبان برداشته می‌شود و به پوست بدن [یا: اندام جنسی] خویش می‌گویند: «چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد» (فصلت/21)؛
پس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند پس برخی از برخی فرار می‌کنند و این سخن خداوند عز و جل است که «روزی که شخص از بردارش و مادرش و پدرش و همسرش و فرزندانش فرار می‌کند» (عبس/36-34) پس از آنها خواسته می‌شود سخن بگویند پس «هیچکس سخنی نمی‌گوید مگر آنکه خداوند اذن دهد و سخن صواب خواهد گفت» پس پیامبران قیام می‌کنند و در این موقعیت شهادت می‌دهند و این همان است که فرمود: «پس چگونه باشد هنگامی که از هر امتی شاهدی بیاوریم و تو را بر همه آنها شاهد بیاوریم» (نساء/4)؛
پس در موقعیتی دیگر گرد هم می‌آیند که در آنجا مقام حضرت محمد ص است و آن همان «مقام محمود» است پس او خداوند تبارک و تعالی را چنان ثنا گوید که قبلش هیچکس آن گونه ثنا نگفته باشد سپس تمامی ملائکه را ثنا گوید و هیچ فرشته‌ای نمی‌ماند مگر اینکه حضرت محمد ص بر او ثنا گفته باشد، سپس پیامبران را ثنا گوید به گونه‌ای که هیچکس قبلا چنان ثنایی نگفته باشد، سپس هر مرد و زن مومنی را ثنا گوید و از صدیقین وشهدا شروع کند و سپس صالحان را، پس اهل آسمانها و زمین او را سپاس گویند و این همان است که خدا فرمود: «امید است که پروردگارت تو را در مقامی محمود برانگیزاند» (اسراء/79)؛ خوشا به حال کسی که در آن مقام برایش بهره‌ای باشد و وای بر آن کس که در آن مقلام هیچ بهره و نصیبی نداشته باشد؛
سپس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند و حق هرکس از دیگران بازپس گرفته می‌شود و همه اینها قبل از حساب است که وقتی درگیر حساب شدند هرکسی بدانچه مربوط به خودش است مشغول می‌شود؛ و از خداوند برکت آن روز را می‌خواهیم.

التوحيد (للصدوق)، ص260-261؛ تفسير العياشي، ج‏1، ص358-357  ؛  الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص242

متن اصل حدیث:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ:
أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل‏...
 قَالَ هَاتِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ أَيْضاً
قَالَ وَ أَجِدُ اللَّهَ يَقُولُ «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَالَ وَ اسْتُنْطِقُوا فَقَالُوا «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» وَ قَالَ «يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» وَ قَالَ «إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَالَ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ» وَ قَالَ «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ‏ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» فَمَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَتَكَلَّمُونَ وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّ الْخَلْقَ لَا يَنْطِقُونَ وَ يَقُولُ عَنْ مَقَالَتِهِمْ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَخْتَصِمُونَ فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَع‏؟
... فَقَالَ ع وَ أَمَّا قَوْلُهُ «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَوْلُهُ «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» وَ قَوْلُهُ «يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» وَ قَوْلُهُ «إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَوْلُهُ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ» وَ قَوْلُهُ «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» فَإِنَّ ذَلِكَ فِي مَوَاطِنَ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ مَوَاطِنِ ذَلِكَ الْيَوْمِ الَّذِي «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ» يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ يَوْمَئِذٍ فِي مَوَاطِنَ يَتَفَرَّقُونَ وَ يُكَلِّمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَسْتَغْفِرُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَانَ مِنْهُمُ الطَّاعَةُ فِي دَارِ الدُّنْيَا لِلرُّؤَسَاءِ وَ الْأَتْبَاعِ وَ يَلْعَنُ أَهْلُ الْمَعَاصِي الَّذِينَ بَدَتْ مِنْهُمُ الْبَغْضَاءُ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِي دَارِ الدُّنْيَا الْمُسْتَكْبِرِينَ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ ...  ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَبْكُونَ فِيهِ فَلَوْ أَنَّ تِلْكَ‏ الْأَصْوَاتَ بَدَتْ لِأَهْلِ الدُّنْيَا لَأَذْهَلَتْ جَمِيعَ الْخَلْقِ عَنْ مَعَايِشِهِمْ وَ لَتَصَدَّعَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فَلَا يَزَالُونَ يَبْكُونَ الدَّمَ ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فِيهِ فَيَقُولُونَ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ فَيَخْتِمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ يَسْتَنْطِقُ الْأَيْدِيَ وَ الْأَرْجُلَ وَ الْجُلُودَ فَتَشْهَدُ بِكُلِّ مَعْصِيَةٍ كَانَتْ مِنْهُمْ ثُمَّ يَرْفَعُ عَنْ أَلْسِنَتِهِمُ الْخَتْمَ فَيَقُولُونَ لِجُلُودِهِمْ- لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فَيَفِرُّ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ و وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه» ...

ادامه متن
 فَيُسْتَنْطَقُونَ فَـ«لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» فَيَقُومُ الرُّسُلُ فَيَشْهَدُونَ فِي هَذَا الْمَوْطِنِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً» ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَكُونُ فِيهِ مَقَامُ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ فَيُثْنِي عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الْمَلَائِكَةِ كُلِّهِمْ فَلَا يَبْقَى مَلَكٌ إِلَّا أَثْنَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ ص ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الرُّسُلِ بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ يَبْدَأُ بِالصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ بِالصَّالِحِينَ فَيَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ «عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ لَا نَصِيبٌ ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ وَ يُدَالُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ هَذَا كُلُّهُ قَبْلَ الْحِسَابِ فَإِذَا أُخِذَ فِي الْحِسَابِ شُغِلَ كُلُّ إِنْسَانٍ بِمَا لَدَيْهِ- نَسْأَلُ اللَّهَ بَرَكَةَ ذَلِكَ الْيَوْم.

التوحيد (للصدوق)، ص260-261؛ تفسير العياشي، ج‏1، ص358-357  ؛  الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص242

تدبر

نگاه کلی به آیه:

در آیه قبل بیان شده که در قیامت، شنوایی و دیدگان و پوست‌های بدن [یا اندام جنسی] بر آنچه انسان انجام داده، شهادت می‌دهند. در این آیه سخن تعجب‌آمیز یا اعتراضیِ این اشخاص را خطاب به پوست‌های بدن [یا اندام جنسی] خویش مطرح می‌کند که: شما که عضو بدن ما هستید و اگر نوبت عذاب شود پای شما هم گیر است، شما چرا علیه ما شهادت دادید؟
آنها هم اشاره می‌کنند که قیامت، موطن و جایگاه افشای حقایق است و خدایی که حقیقت محض است و به همه چیز زبان بیان حقیقت داده، ما را هم گویا کرد.
و کل این مطلب را ارتباط داد با این نکته که هم شروع آفرینش و هم پایان کار شما با خداست؛ یعنی او که ابتدا و انتهای شما در دست اوست، حقیقت تمام کارهای شما نزد او آشکار است و طبیعی است که در این موقعیت (که موقعیت آَکار شدن همه حقایق است) حقیقت وضعیت شما توسط اعضای بدن خودتان آشکار شود.

نتیجه این بحث در اصلاح شیوه زندگی:

خود بدن‌های ما شاهدانی بر اعمال ما هستند، شاهدانی که تا در دنیا هستیم لحظه‌ای از ما جدا نیستند و روزی که قرار است حقایق آشکار شود، علی‌رغم خواست ما، سخن خواهند گفت.
آیا به نحوی زندگی می‌کنیم که هنگام حضور در محکمه‌ای که چنان شاهدانی دارد، دغدغه‌ای نداشته باشیم؟
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین