به گزارش بولتن نیوز، مشروح گفت و گوی ما چنین است:
لطفا اول از خودتان بگویید. کی به دنیا آمدید؟ تحصیلاتتان چیست، و از چه زمانی به عرصه نوشتن روی آوردید؟
متولد سال 60 هستم و تقریبا 10 سال است که بهطور جدی مینویسم. تحصیلات من در زمینه فیلمنامه نویسی است . هرچند در ابتدای امر با نگارش رمان، پا به عرصه نویسندگی گذاشتم.
تا به امروز از شما چندین عنوان رمان منتشر شده است که اگر موافق باشید آنها را ذیل آثار عامه پسند طبقه بندی کنیم. چرا به این ژانر تعلق خاطر دارید؟
تعلق خاطر خود من به عنوان بیشتر به سمت رمان بوده است و همیشه رمان برای من ارجحیت داشته است. اما از آنجاکه متاسفانه بنابه دلایلی که یکی دوتا هم نیست، این گونه ادبی در کشور ما نتوانسته جایگاهی که باید را بین منتقدان و مخاطبان ادبیات نخبه گرا، بدست آورد و از آنجا که تمایل داشتم در زمینه ی ادبیات، به چشم جدی تری دیده شوم، دست به نگارش داستان های کوتاه زدم. حال و هوای کوتاه نویسی و تفاوت های چشمگیر آن با دنیای رمان به کنار، اعتراف می کنم که هنوز نگارش رمان را بیشتر دوست دارم و اگر از من که در هردو زمینه قلم زده ام بپرسند که کدام را ترجیح می دهید بی شک خواهم گفت که رمان. درست است که رمان نمی تواند اندازه داستان کوتاه جدی دیده شود و خبری از رونمایی و جلسات نقد و معرفی نیست، اما خیال می کنم رمان از مخاطبان بیشتری برخوردار است. چرا که تیراژ بالای رمان ها در کنار تعدد چاپشان خود گویای همین امر است که حرف یک نویسنده رمان نویس را عده بیشتری می شنوند و مخاطب گسترده تری دارد.
از فروش آثارتان راضی هستید؟ این سوال را به این خاطر میپرسم که وضع امروز فروش رمان در ایران افتضاح است و از آنجایی که آثار شما دست کم به لحاظ موضوعی بیشتر با سطح نیازهای توده مردم در ارتباط است به نظر میآید از استقبال بیشتری هم نزد مردم برخوردار باشد. این طور است؟
من شخصا به این امر معتقدم که هدف از نوشتن، خوانده شدن است و کمتر کسی برای دل خودش یا گنجه های خاک گرفته می نویسد. برای هر نویسنده ای فروش کتاب حائز اهمیت است و البته آنکه عده بیشتری کتاب را ورق بزنند. و این درست همان اتفاقی است که کمتر برای داستان های کوتاه رخ می دهد. البته اگر آثار ترجمه ای را فاکتور بگیریم. بنابر همین موضوع، تمایل دارم عده بیشتری نوشته هایم را بخوانند.
از طرف دیگر، بحث سود مالی هم درمیان است. البته من هیچ وقت به نویسندگی به عنوان عنصری درآمدزا نگاه نکردهام. اما اگر بخواهیم مقایسه کنیم، بی شک رمان نویس ها در رکورد شکنی بازار نشر موفق تر عمل کرده اند. اینکه نام ادبیات زرد و عامه پسند و اینطور تشبیهات به رمان های ایرانی اطلاق می شود، به دلایل گوناگونی بازمی گرددکه به نظر من نه به سود بازار نشر است و نه به سود مخاطبی که میل به خواندن دارد. اما برخی در کشمکش درونی با خود و جهت اظهار فضل نزد دوستان، با وجود لذتی که از خوانش رمان می برند، دست به انکار می زنند و میگویند: ما اصلا داستان های ایرانی نمیخوانیم! و این اصلا خوب نیست. شاید در بین انبوه رمان هایی که روانه بازار نشر شده اند، کمتر به اثری فاخر و قابل توجه بربخوریم که این خود جای حرف بسیار دارد. اما مهم این است که برای جذب عموم مردمی که کتاب نمی خوانند ساده ترین راه، پیشنهاد رمان است. چراکه رمان داستان گوی خوبی است و مخاطب را وادار به ورق زدن می کند. و این یعنی برداشتن همان اولین قدم های کتاب خوانی. بعد که مخاطبی با کتاب انس گرفت، ذهنش آمادگی پذیرش مطالب سنگین تر و اصولی تر را پیدا خواهد کرد. خود من هرگز به کسی که کتابی نخوانده، آثار مارکز یا کوندرا و یا حتی هدایت را پیشنهاد نخواهم داد. چرا که احتمال پس زدن و گریزش از کتاب خواندن را بالا می برم.
به نظرم اصلا خوب نیست که چوب برداریم و متهم کنیم که فلان ژانر، هرزنویس است؛ زرد است؛ بی محتواست؛ چرا که در بین رمان نویس های ایرانی همکارانی را می شناسم که ماه ها یا شاید سال ها برای انتخاب سوژه تحقیق می کنند و هر کلمه را با وسواس برمی گزینند. ضمنا در هر زمینه هنری هرچقدر که آثار خوب داریم، چندین برابرش آثار ضعیف به چشم می خورد که هرگز نمی توانند حرفی برای گفتن داشته باشند و این امر تنها دامنگیر رمان های ایرانی نبوده است.
به عقیده من بعداز انقلاب، فضا به گونهای پیش رفته که قلم داستان نویسی بیشتر در دستان بانوان چرخیده است و قلم نقد هم در دستان آقایان. همین امر خود ایجاد حساسیت کرده و منتقدان رمان ها را داستان های زنانه اطلاق می کنند. اما نباید فراموش کنیم که رکورد پرفروش ترین کتاب های ایرانی نزد بانوان است و نویسندگان هر سه کتاب "بامداد خمار»، "دالان بهشت" و "چراغ ها را من خاموش می کنم" بانوانی هستند که هرگز هیچ کتابی نتوانسته با قلمشان در جهت جذب مخاطب برابری کند. اینکه جذب مخاطب برای ما اهمیتی ندارد و ما همانطور که اصول داستان نویسی حکم می کند پیش می رویم، ادعای خوبی نیست، چون هر نویسنده ای به امید خوانده شدن قلم می زند.
خانم زندی چه شد فیلنامه "روز یلدا، شب چله" را نوشتید؟ تجربه دیگری هم در حوزه تلویزیون یا سینما دارید؟
در این زمینه حرف زیاد دارم که بماند برای فرصتی مناسب تر. اما مشکلات نویسندگانی مثل من به همین جا ختم نمی شود. سال 89 بود که تله فیلم "روزیلدا، شب چله" روی آنتن شبکه 3 سیما رفت و توانست رضایت بخش زیادی از هموطنان را بدست آورد و حتی چهار شب یلدای دیگر هم بازپخش داشت که حاکی از رضایت مردم بود. این درست که من به عنوان نویسنده ای تازه کار شانس بزرگی داشتم تا فیلمنامه ام به مرحله تولید برسد، اما نمیتوانم فراموش کنم که مورد چه بی مهری ها که قرار نگرفتم و هرجا که اعتراض کردم، تازه کار بودنم را چوب کردند و برسرم کوبیدند که این چیزها عادی است و عادت می کنید.حتما می پرسید کدام چیزها؟ اینکه به جرم تازه کار بودن، عنوان نویسنده ی اثر را از شما بگیرند و در حد طراح قصه در تیتراژ معرفی شوید، حرف کمی نیست. و یا اینکه در تیتراژ اول نامی از شما دیده نشود یا اینکه... بگذریم. خیلی گذشته از آن روزها که تلخی شان، شیرینی این موفقیت را در کام من زهر کرد، اما تجربه بیشتری به دست آوردم. و مهم ترین دستاوردش این بود که فعلا اثری برای این قبیل رسانه ها ارائه ندهم. شاید برای خیلی ها رویا باشد که نوشته هایشان دیالوگ شود و در دهان فلان هنرپیشه بچرخد، اما من ترجیح می دهم کتابی کوچک و کم اهمیت تر از فیلم بنویسم که حداقل ایمان دارم در آن حوزه می توانم مالک فکر و جهان بینی خودم باشم و هرکسی که از گرد راه رسید و خرده فرمایشی اگر داشت، مجبور به تغییرش نباشم. و صرف نظر از پروسه دریافت مجوز و تغییرات احتمالی برای انتشار، می توانم اندیشه خودم را حفظ کنم. حداقل امروز و همین لحظه چشمانم را توی تمام طرح هایی که برای فیلمنامه نوشته ام، بسته ام و تنها به جهان ادبیات فکر می کنم و اینکه سوژه ی رمان بعدی ام را چگونه انتخاب کنم.
سوژه آثارتان را چطور پیدا می کنید؟
گاهی سوژه ها خودشان به سراغ شما می آیند و گاهی هم به شما سفارش می دهند که مثلا درباره این موضوع داستان بنویسید. من تجربه هردو مورد را داشته ام و برای همین نمی توانم برتری قائل شوم و بگویم کدام یکی ارجحیت دارد. اما اگر بخواهم مصداقی بگویم، مثلا سوژه نوشتن تله فیلم "روزیلدا، شب چله" اینگونه شکل گرفت که راستش را بخواهید من به اطراف خودم و آدم های پیرامونم خیلی توجه می کنم و شدیدا معتقدم که هر انسان، قصه ای دارد. یکبار در جریان همین توجه ها، در مترو با سه خانوم پا به سن گذاشته آشنا شدم که از جنوب تهران راهی امازاده صالح بودند و حالا در مترو، دغدغه آنها برای من جالب بود که چقدر درگیر این هستند بالای شهر که رسیدند چطور رفتار کنند و چطور حرف بزنند.آنها درگیر دنیای خودشان بودند و دغدغه های شیرین این سفر یکروزه، و من لذت می بردم از صفا و دوستی که بین شان بود و اینکه چقدر ساده و بی شیله پیله بودند. به جرات می توانم ادعا کنم که ظاهر فقیرانه آنها را تنها در فیلم ها دیده بودم و به شدت پوشش و ظاهرشان خاص بود، اما لبخند روی لبشان و سادگی وجودشان آنقدر درگیرم کرده بود که ناخواگاه چندین روز به آنها فکر می کردم. عاقبت در خلال همین فکرها شخصیت "یلدا"ی داستان من شکل گرفت. طرح اولیه که مورد تایید تهیه کننده واقع شد، با کارگردان درباره شخصیت یلدا بیشتر حرف زدیم و "یلدا" همانی شد که آفرین عبیسی عزیز به زیبایی نقشش را ایفا کرد.
فکر میکنید حلقه اتصال این دو حوزه، یعنی نوشتن برای ادبیات و نوشتن برای فیلم در کجاست؟
درست است رشته اصلی من فیلمنامه نویسی بوده، اما به نظرم داستان نویسی و فیلمنامه نویسی هرگز در منافات با هم نیستند و مهم فن قصه گویی است. به این معنی که اگر کسی داستان پرداز خوبی باشد و به اصول و ساختار هم تسلط کافی داشته باشد، می تواند داستان را در ژانر مناسب خودش پرورش دهد. هرچند خیال می کنم فیلمنامه نویسی به من کمک بزرگی می کند و آن هم اینکه طبق اصول آن، بیشتر تصویری می نویسم و تا جایی که بتوانم از دیالوگ و زیاده گویی شخصیت ها کم می کنم. تصویری نوشتن این شانس را به مخاطب می دهد که درحین خواندن داستان بتواند فضا را در ذهن خودش تداعی کند و خودش را بگذارد به جای شخصیت و عینا همان تصویر را در ذهن خودش مجسم کند. نکته دیگر هم که برمی گردد به رعایت ایجاز که امروزه در کلاس های مختلف عناصر داستان، تاکید زیادی بر آن می شود.
اگر اشتباه نکنم شما در حوزه دفاع مقدس نیز قلم زدهاید. از تجربه خود در این حوزه بگویید و اینکه به نظر شما چه امتیازها و معایبی در سفارشی نویسی وجود دارد؟
گاهی سفارشی نویسی با همه محدودیت ها و بایدها و نبایدهایش، افق جدیدی را پیش رویتان می گشاید. و این دقیقا همان تجربه ای است که در رابطه با نگارش "خانه خورشید" اتفاق افتاد. من از جنگ خاطره زیادی ندارم و هرچه که در ذهنم مانده کمرنگ است و محو. وقتی سفارش نگارش رمانی با محوریت دفاع مقدس را به من دادند، برای من آغاز راهی بود که سال ها دغدغه پیمودنش را داشتم. باید از اول شروع می کردم: مصاحبه، تحقیق، گفت و شنود، بازدید و مطالعه. تمام آن 4 سال که درگیر مراحل تحقیق بودم، برای من شیرین ترین تجربه ها رقم خوردند و دنیای جدیدی پیش رویم مجسم شد. شاید نگاه من به مردان جنگ مانند خیلی از همسالان و هم دوره ای هایم بود و شناختم از آنها سطحی و کلیشه ای و نهایتا درحد فیلم هایی که دیده بودم و خاطراتی که شنیده بودم. اما بعد از این 4 سال، نتیجه رمان "رمان خانه خورشید" شد که درحال حاضر در انتظار دریافت مجوز است و یکی از متفاوت ترین تجربه های من در زمینه نویسندگی را محسوب می شود و بابت چنین اتفاقی واقعا قدردان اقبال خوبم هستم.
اگر نکته خاصی در پایان دارید، بفرمایید.
حرف آخر اینکه ادبیات هنر ساده گفتن است، نه پیچیده کردن مفاهیمی ساده تا حدی که مخاطب مان را سردرگم کنیم. متاسفانه حس می کنم ادبیات نخبه گرای ما که به شدت جدی تر گرفته می شود، در دام پیچیده گویی ها گرفتار شده و نویسنده های خوب مان آنقدر درگیر ساختار و فرم هستند که فراموش کرده اند در وهله ی اول باید در مخاطب لذت خوانش را پدید آورند و کار خوب کاری است که عوام بفهمند و خواص هم بپسندند. باور کنید دشوار نوشتن و ساختارزدگی تنها اظهار فضل است و اینکه ایهاالناس بدانید که من چقدر باسوادم.گاهی حس می کنم روح لطیف نویسندگان از بین آنها پرکشیده. اتفاقا اخیرا مطلبی درباره همین ساختارزدگی و عدم حکومت روح به جهان نوشته، خواندم.به طور خلاصه داستان مردی بود که از او خواستند تا برای مراسم جشنی که در پیش بود، درخت ها را به شکل کروی قیچی کند. اما تا حدی این مرد بیچاره درگیر کروی کردن درخت می شود که درنهایت درخت را کوچک و کوچک تر میکند تا انحنای کره را بهتر درآورد. آخر هم به او می گویند که قبول، این یک کره کوچک است، اما درختش کجاست؟
این امر به شدت بر جهان ادبیات داستانی ما حاکم شده و گاهی آثار را به حدی درگیر ساختار و فرم می بینیم که روح لطیف داستان سرایانه دیگر در آن موج نمی زند.
من هم به عنوان یک کم تجربه که راهی طولانی پیش رویم دارم، همه تلاشم را خواهم کرد تا حرف ها و افکارم را به بهترین شکل، به کلمه تبدیل کنم و آرزوی روزی را می کنم که دو اتفاق بیفتد. اول اینکه ملت خوب مان خیلی بیشتر از قبل به کتاب و کتابخوانی اهمیت بدهند و دیگر اینکه انتظار ادبیات کشورم با وجود تمام پتانسیل های بالایی که دارد، در ادبیات جهان جدی تر گرفته شود و همان اتفاقی که در زمینه هنر هفتم برای کشورمان رخ داد، این بار برای ادبیات مان هم پدید آید. و البته این امر به همین سادگی ها ممکن نمی شود و گفتنی ها زیاد است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com