سريال شهرزاد بیشک پديدهای نو در صنعت محصولات فرهنگی ايران به شمار میرود. آفريدهای فاخر که داستانی عاشقانه را در قالبی تاريخی و مزين به نقش و نگار ايرانی به مردم پيشکش کرد و بر دل خيلیها نشست. اما بهانه نگارش اين متن، نه روايت دلنشين شهرزاد و بازیهای هنرمندانه بازيگرانِ آن، که موفقيت اقتصادیِ آن بر پايه نوآوری در مدلِ کسبوکار است. باور دارم که مديران ايرانی در تمامی صنايع میتوانند با نگاه به اين عملکرد نوآورانه، با ظرفيتهای بزرگ اما پنهان نوآوری در مدل کسبوکار در بازار ايران بيشتر آشنا شوند.
منظور من از مدل کسبوکار، منطق شرکتها در خلق و ارائه ارزش به مشتريان و تصاحب بخشی از آن ارزش است. هر شرکت يا پروژه اقتصادی دارای يک مدل کسبوکار است، حتی اگر انتخاب آن آگاهانه نباشد. اين مدل حاصل مجموعهای از انتخابهای آگاهانه يا ناخودآگاه است که چارچوب اصلی عملکرد و شانس موفقيت اقتصادی شرکتها را رقم میزند. مواردی همچون انتخاب مشتری اصلی، انتخاب ارزش پيشنهادی، انتخاب چگونگی و عمق ارتباط با مشتری، انتخاب کانال رساندن محصول يا خدمت به مشتری، انتخاب مدل درآمدی، انتخاب منابع و فعاليتهای کليدی، انتخاب ساختار هزينه و دستآخر، انتخابِ شريک کليدی.
پيش از اين، تا سالها صداوسيما تنها مشتری قابل تصور برای سريالهای ايرانی بود. تنها مدل درآمدی متصور از اين مشتری هم توافق پيشاپيش بر سر طولِ زمانِ پخش و هزينه دقيقهایِ محتوای ویدئويي بود. اين مشتری آنقدر توان چانهزنی داشت که خودش حرف آخر را بر سر قيمت بزند و معمولاً هزينه مربوطه را هم با تاخير پرداخت کند. تا اين که در سالهای گذشته افرادی همچون مهران مديری جسارت کردند و با عرضه سريالها به شبکه خانگی، مردم را به عنوان يک مشتری جديد تعريف کردند. به تناسب، کانال دسترسی به مشتری هم تغيير کرد و فروش سیدی و تبليغات ابتدای سريال هم به مدل درآمدی قبلی افزوده شد. اين مدل جديد به سرعت فراگير و کپی شد.
وقتی ساخت فصل نخست سريال شهرزاد به پايان رسيد، خيلیها در قالب همان مدلهای سنتی پيشبينی کردند که اين سريال نمیتواند هزينه احتمالاً چند ده ميلياردی خود را بازگرداند و بیشک يک پروژه شکست خورده اقتصادی خواهد بود. اما سريال شهرزاد از قالبهای قبلی فراتر رفت و در دام مدل سنتی رايج گرفتار نماند. اين سريال با نوآوری در بسياری از عناصر مدل کسبوکارِ سريالهای ايرانی، تمام پيشبينیهای قبلی را نقش بر آب کرد. فروش اينترنتی موفق سريال در سطح بينالمللی، فروش پستی سريال در سراسر ايران، فروش کتابچه اختصاصی، ماگ و تقويمهای روميزی سريال، فروش مجموعه کامل قسمتها روی فلش، فروش دیویدی در دبی، تبليغات بنری روی وبسایت سريال و ... همگی مثالهايي از نوآوری در کانال توزيع و دسترسی به مشتری اين پروژه فرهنگی-اقتصادی بودند. اما يکی از زيباترين نوآوریهای اين سريال، نوآوری در مدل درآمدی آن بود. يکی از اين مدلهای نوآورانه، فروش گردنبند مرغ آمين بود.
سریال شهرزاد با نوآوری در مدل کسبوکارِ سريالهای ايرانی، علاوه بر موفقيت بیهمتای اقتصادی خود، راهی تازه گشود که میتواند برای صنعتِ محصولات فرهنگی بسيار پربرکت باشد. ديگر صنايع هم میتوانند و بايد نوآوری در عناصر مدل کسبوکار را آگاهانه در دستور کار قراردهند و از پیروی چشمبسته از مدلهای سنتی و مفروض در صنعت خود دوری کنند. اکنون بايد از خود بپرسيم که سقف پرواز نوآورانه کسبوکار ما کجاست؟
منبع:اقتصاد روز